از تاسیس كنسولگري ايران در فلسطين تا شناسايي اسرائيل از سوی پهلوی ها
سفير ايران در اردن، طي نامهاي در اين باره نوشته است:
بازگشت به نامه شماره 2-21/8/4409 مورخ 18/9/1354 درباره تاريخ تشكيل و انحلال سركنسولگري شاهنشاهي ايران در بيتالمقدس به استحضار ميرساند:
در پروندههاي موجود اين سفارت شاهنشاهي به علت نقل و انتقالات و احتمال ارسال پارهاي از مدارك به تهران سابقهاي از تاريخ تأسيس و انحلال سركنسولگري سابق شاهنشاهي در بيتالمقدس به دست نيامده ولي طبق اظهار يكي از كارمندان سابق اين سفارت شاهنشاهي كه قبلاً در آن نمايندگي خدمت مينموده تاريخ تأسيس سركنسولگري در سال 1314 [1935] به وسيله مرحوم هاشم مكرم نورزاد و تاريخ تأسيس سفارت شاهنشاهي در عمان [پايتخت اردن] اسفندماه 1329 [1950 پس از تأسيس اسرائيل] بوده كه احتمالاً در همين سال سركنسولگري شاهنشاهي در بيتالمقدس نيز منحل شده است.
يكي از موضوعات شگفتانگيز در اين دوران، ارتباط نمايندگي ايران در فلسطين با تشكلها، سازمانها و گروههاي صهيوني مستقر در فلسطين است. با اين كه هنوز دولت صهيونيستي اعلام موجوديت نكرده است، ايران با آژانس يهود و ديگر سازمانهاي يهودي ارتباط و همكاري و حتي داد و ستد دارد. خريد برخي اقلام و محصولات موردنياز از صهيونيستها و تشكلهاي صهيونيستي مقيم فلسطين از آن جمله است.
تبادل اطلاعات در زمينههاي مختلف، از جمله زراعي و كشاورزي، بخش ديگر اين ارتباط است كه در يكي از اسناد به جا مانده از آن دوران به خوبي آشكار ميشود.
نامه سركنسولگري ايران در فلسطين و شرق اردن به وزارت امور خارجه در اين باره چنين است:
در تعقيب نامه شماره 1203 مورخ 9/10/24 راجع به اطلاعات كشاورزي و روش نوين روستايي كتاب ديگري به نام Planned mixed Farming به زبان انگليسي از مؤسسات تحقيقات كشاورزي نمايندگي يهود رسيده كه به پيوست تقديم ميشود. مؤسسه مزبور در نامهاي كه به اين سركنسولگري نوشته اشعار داشته است كه چون رشتههاي مربوط به كشاورزي متعدد و متنوع است و تصريح نشده است، بنابراين اگر اطلاعات ديگري لازم است متمني است مقرر فرمايند اولاً شعبه و رشته آنها را معين و ثانياً نوع اطلاعاتي را كه وزارت كشاورزي ميخواهد با جزئيات توضيح دهند تا اقدام لازم به عمل آيد.
از مفاد سند بالا چنين برميآيد كه مقامات ايراني از آژانس يهود درخواست كرده بودهاند كه درباره مسائل مربوط به كشاورزي، مؤسسات يهودي فلسطين اطلاعاتي به آنها بدهند. نظر به اينكه هنوز دولتي به نام اسرائيل تأسيس نشده، همين نوع ارتباطات ميتوانست براي يهوديان اشغالگر در فلسطين دلگرمكننده و حاكي از چشمانداز روابط دوستانه در آينده باشد.
نامه ادارة اقتصاد وزارت دارايي ايران به وزارت امور خارجه، نشان ميدهد كه دولت ايران به فعاليتهاي كشاورزي يهوديان اشغالگر در فلسطين توجه نشان ميداده است:
عطف به نامه شماره 3656/31203 مورخ 10/11/1324 خواهشمند است دستور فرمائيد در صورتي كه كتاب آژانس يهود رسيده است ارسال دارند.
پس از تأسيس دولت اسرائيل در 15 ماه مه 1948م/ارديبهشت 1327ش، ايران پس از تركيه دومين كشور اسلامي منطقه بود كه اسرائيل را به رسميت شناخت و حتي فردي را به عنوان نماينده به فلسطين اشغالي اعزام كرد. درباره چگونگي شناسايي اسرائيل از سوي ايران اخبار و اطلاعات مختلفي ارائه و منتشر شده است.
روز چهارشنبه 24 اسفندماه 1328ش روزنامهها و راديو خبر شناسايي اسرائيل از سوي دولت شاهنشاهي را منتشر و اعلام كردند. طبق اسناد موجود متن نامه محمدساعد نخستوزير وقت ايران مبني بر شناسايي دولت اسرائيل، طي نامهاي در تاريخ 22 اسفند 1328، از سوي وزارت امور خارجه به سفارتخانههاي ايران در كشورهاي مختلف از جمله مصر، هند، افغانستان، عراق، لبنان، عربستان و... به صورت تلگرافي ارسال و ابلاغ و در بخشي از نامه يادشده آمده است:
موضوع روابط دوفاكتو با دولت اسرائيل در هيأت وزيران مطرح و تصويب شد كه به جناب آقاي [نصرالله] انتظام [نماينده ايران را به اطلاع نماينده اسرائيل رسانيده، ضمناً متذكر شود ايجاد رابطه دوفاكتو را در تاريخ 15 مارس [1950] منتشر كند. خواهشمند است مراتب را به نحو مقتضي به مقامات مربوطه اطلاع و حالي نمائيد دولت ايران محض همدردي و رعايت همكيشي و وداد [با كشورهاي اسلامي و عربي] اين مدت را در ايجاد رابطه دوفاكتو با اسرائيل صبر كرد و حالا هم خود آنها بايد تصديق كنند منافع ايران اقتضا نميكند بيش از اين با دولتي كه همة كشورها آن را شناخته و ترديدي در بقاي آن نيست و به علاوه چندين هزار تبعه در آن جا دارد، رابطهاي نداشته باشد و استقرار مناسبات با اسرائيل در مناسبات ايران با كشورهاي همجوار كوچكترين مباينتي نخواهد داشت. ضمن مذاكره بفرمائيد اولاً عملاً دولت ايران چندين ماه است كه نمايندهاي در بيتالمقدس داشته و اين روابط دوفاكتو تغيير عمدهاي در اين وضع نميدهد. و به علاوه داشتن نمايندهاي در اسرائيل كه مستقيماً با مقامات اسرائيل تماس پيدا نمايد و بتواند مكنونات دولت ايران را كه علاقهمند به مقررات آوارگان عرب [فلسطين] است بهتر تشريح نمايد و در بهبود وضع آنها و چندين هزار اتباع خودمان مؤثر باشد، قطعاً مفيد خواهد بود. گذشته از اين ممكن است براي پيدا كردن راهحل مسالمتآميز اختلاف اعراب و آنها [اسرائيليها] كمك مؤثري نمايد. نتيجه اقدامات و تأثيرات ايجاد روابط دوفاكتو اطلاع دهيد.
[امضا] محمد ساعد
به رسميت شناختن اسرائيل از سوي ايران به عنوان يك كشور بزرگ اسلامي نه تنها نوعي گستاخي و دهنكجي به امت اسلامي بلكه خيانتي بزرگ به آرمان ميليونها مسلمان در اقصي نقاط جهان به خصوص حدود يك ميليون مسلمان آواره و بيپناه فلسطيني در آن زمان بود.
اقدام ايران در شناسايي دولت غاصب، جعلي، غيرقانوني و اشغالگر اسرائيل و رسميت دادن به اشغالگران مهاجم صهيونيست در سرزمين فلسطين به طور كامل در تعارض و تضاد با حقوق مسلم فلسطينيان، يعني صاحبان و ساكنان اصلي آن سرزمين و عليه امت اسلامي و به علاوه برخلاف مصلحت، منافع و امنيت ملي مردم مسلمان ايران بود؛ علاوه بر اين، اين شناسايي احساسات دين مردم مسلمان ايران را سخت جريحهدار كرد؛ به گونهاي كه بعدها مسئله فلسطين و روابط رژيم شاه و دولت اشغالگر صهيونيستي به يكي از عوامل مؤثر در شكلگيري انقلاب اسلامي تبديل شد. ايادي صهيونيسم در داخل و خارج ايران همواره تلاش ميكردند تا از طريق برقراري روابط بين ايران و اسرائيل، ضمن تحكيم و تثبيت موقعيت آن رژيم در منطقه، ديوار انزواي اسرائيل در جهان اسلام و در ميان ممالك اسلامي را برچيده و نوعي امنيت رواني را براي اشغالگران مهاجم يهودي در فلسطين به وجود بياورند.
رضا صفينيا، نمايندة ايران در دولت صهيونيستي، در نامه محرمانهاي چگونگي ارتباط خود را با مقامات دستگاه سياست خارجي اسرائيل در جهت تقويت و گسترش روابط و همكاريهاي طرفين به وزارت امور خارجه گزارش كرده است. بر اساس مندرجات اين نامه رضا صفينيا از سوي وزارت امور خارجه ايران به عنوان «نماينده مخصوص» به وزارت امور خارجه اسرائيل معرفي شده است. در نامه يادشده وزارت امور خارجه ايران، مجدداً رژيم غاصب اسرائيل را به رسميت شناخته و اين حركت را اولين قدم دولت شاهنشاهي و عامل مهم در توسعه و بسط ارتباط و همكاري ميان ايران و اسرائيل اعلام كرده است. در اين ديدار كه رئيس اداره خاورميانه و رئيس اداره امور ايران در وزارت امور خارجه اسرائيل، رضا صفينيا را همراهي ميكردند، موشه شارت وزير امور خارجه اسرائيل ضمن اعلام تشكر به خاطر نامه ايران، خواستار توسعه و تحكيم روابط و همكاري دو طرف شده و خوشحالي خود را از اين پيروزي اعلام ميدارد:
عطف به مرقومة 25/12/1328، شماره 8896، احتراماً معروض ميدارد كه پس از زيارت تلگراف شماره 2184 دريافتم كه نامه زودتر از روز سهشنبه اول فروردينماه از تهران خارج نخواهد شد. زيرا وسيله موجود نيست. براي اين كه زودتر اين نامه به وسيلة مطمئن به دست اينجانب برسد روز سهشنبه اول فروردينماه كه نامه از تهران به وسيله پست هوايي ميآيد، آقاي صبري را به بيروت فرستادم. مشاراليه نامه را از سفارت شاهنشاهي گرفته، آورد و روز يكشنبه ششم فروردينماه جاري طبق قرار قبلي به تلآويو رفته، به اتفاق آقايان س. ديون رئيس اداره خاورميانه و دكتر پينس رئيس اداره امور ايران [در وزارت امور خارجه اسرائيل] به ديدن آقاي موشه شارت [وزير امور خارجه اسرائيل] رفتيم. وزير امور خارجه با خوشرويي و گرمي بسيار استقبال نموده پس از اظهار مسرت از بهبودي حال بنده [...] و تبادل تعارفات، نامه را تسليم نمودم. نامبرده اظهار داشت كه دولت اسرائيل از اقدام دولت شاهنشاهي ايران در شناختن اين دولت بياندازه متشكر است ولي تاكنون سندي مستقيماً دريافت نكرده بود، مگر رونوشت نامهاي كه در نيويورك نماينده دولت شاهنشاهي به نماينده نوشته بود ولي اكنون از دريافت اين نامه تشكر كرد و [گفت] از مطالب آن اتخاذ سند ميكنم، مخصوصاً از آن قسمت كه اظهار شده «اين اولين اقدام دولت شاهنشاهي عامل مهم و مؤثري در توسعة روابط ميان دو كشور خواهد بود...» و اميدوارم كه اقدامات لازمه ديگر طبق مفاد اين اظهار متوالياً صورت گيرد. بعد كمي تأمل كرده و گفت مقصود از نمايندة مخصوص چيست؟ در صورتي كه موقع معرفي شما در نيويورك اظهار شده بود كه داراي مقام وزيرمختار هستيد و به مأموريت مخصوص ميآييد و حالا هم كه شناسايي صورت گرفته، به عنوان نماينده معرفي شدهايد و اضافه كرد منظورم اين است كه بدانم آيا جزو كورد [كادر] ديپلماتيك هستيد يا نه؟ فوراً جواب دادم [بلي] بلاترديد. من به موجب همين نامه نمايندة مخصوص دولت شاهنشاهي در نزد دولت اسرائيل هستم و از كليه امتيازات و مزاياي معموله بهرهمند خواهم بود. وي اظهار داشت بسيار خوشوقت هستم و اميدوارم با همكاري صميمانه و نزديك روابط ميان دولتين روز به روز توسعه و تحكيم پيدا نمايد. بنده نيز از مساعدتهاي دولت شاهنشاهي درباره يهوديان و اهميت اقدام دولت شاهنشاهي با مشكلاتي كه وجود داشته شمه[اي] اظهار نمودم. گفتم توسعه و تحكيم روابط ميان دو كشور [!] منوط به اقدامات عملي است و اميدوارم همانطور كه وعده داده شده و مخصوصاً در نامه خود به وزير امور خارجه دولت شاهنشاهي كه تضمينات لازمه درباره حفظ حقوق ايرانيان دادهايد، حقوق آنها كاملاً محفوظ و وسايل آسايش آنان فراهم گردد.
بعد صحبتهاي متفرقه پيش آمد. [موشه شارت] از تولد و سابقة تحصيلات و خدمات نظامي و سياسي خود سخن راند، رشته صحبت را به ايران كشيد و علت استعفاي آقاي ساعد را پرسيد. بنده هم جوابهاي مقتضي را دادم. در موقع خداحافظي تا دم در مشايعت كرد و به اتفاق آقايان نامبرده در بالا به اداره خاورميانه آمديم.
در تاريخ 27/1/1328 عبدالصاحب صفايي نماينده ساري در مجلس شوراي ملي، در نامهاي اعتراضآميز به رئيس مجلس وقت، ضمن اعلام مخالفت با «شناسايي غيرمنتظره و نابهنگام» رژيم صهيونيستي از سوي ايران افزود:
روز چهارشنبه بيست و چهارم اسفندماه 1328 راديو و روزنامهها خبر شناسايي دولت اسرائيل را از طرف دولت ايران منتشر نمودند و چون اين خبر متعاقب تعطيلي موقت جلسات مجلس شوراي ملي منتشر شده و تا تشكيل مجدد جلسات مجلس به مدت يك ماه وقت باقي است و از طرفي سكوت در اين موضوع مهم برخلاف وظيفه اسلاميت و سمت نمايندگي است تمنا دارم دستور فرمائيد سئوال زير را براي پاسخگويي جهت دولت جناب آقاي ساعد ارسال دارند.
ويليام شوكراس نويسنده كتاب «آخرين سفر شاه» در خصوص شناسايي اسرائيل از سوي دولت شاهنشاهي مينويسد:
نخستين موفقيت [اسرائيل] در شناسايي كامل آن كشور از جانب تركيه به دست آمد. دومين موفقيت، شناسايي دوفاكتوي ايران در 1950 بود. از اسناد بايگاني اسرائيل معلوم ميشود كه شناسايي دوفاكتوي اسرائيل تصميم شخص شاه نبوده است. (در اين موقع شاه چندان قدرتي نداشت) اسرائيل شناسايي دوفاكتوي خود را با پرداخت رشوة قابلتوجهي به محمدساعد [مراغهاي] نخستوزير وقت ايران به دست آورد.
شوكراس درباره چگونگي شناسايي اسرائيل، با استناد به روايتهاي برگرفته از اسناد اسرائيلي ميافزايد:
مذاكرات را از جانب اسرائيل يك آمريكايي كه هنوز در پروندهها فقط «آدم» شناخته ميشود و با موساد همكاري داشته است رهبري ميكرد. او ضمناً يك تاجر ايراني را ميشناخت كه با نخستوزيردوست و «شريك تجاري» بود. از طريق اين شخص نخستوزير مطالبة 000/400 دلار كرد تا موافقت هيأت وزيران را جلب و شاه را متقاعد سازد كه شناسايي دوفاكتوي اسرائيل خدمت به منافع ملي ايران است. اين تقاضا منجر به بحث پر شر و شوري در وزارت خارجة اسرائيل گرديد. نه تنها فراهم كردن اين مبلغ هنگفت براي دولت نوبنياد بسيار دشوار بود، بلكه بسياري از مقامات اسرائيلي با شدت و حدّت استدلال ميكردند كه اسرائيل نبايد حيات خود را با پرداخت رشوه و اشاعه فساد آغاز كند[!!]. ولي «آدم» به ابتكار خودش قسط اولية پول را كه 400/12 دلار بود به تاجر مزبور و نخستوزير پرداخت. نتايج اين كار، آني بود. نخستوزير درباره اين كه بايد بين سياست و مذهب تفكيك قائل شد با روحانيون[!] به مذاكره پرداخت. تغييراتي در اعضاي كابينهاش داد تا رأي موافق را تأمين كند و با شاه به گفت و گو پرداخت. از قراري كه به اسرائيليها گزارش دادند، شاه گفته بود: «اگر نخستوزير و وزير امور خارجه موافق شناسايي اسرائيل هستند، من حرفي ندارم.» بنابراين مبلغ 000/400 دلار پرداخته شد. اين تماسهاي اوليه و رشوه تا سي سال بعد منجر به همكاري سياسي نظامي و امنيتي بين ايران و اسرائيل گرديد. ... در ميان كشورهاي خاورميانه، ايران تنها كشوري بود كه از ابتدا سياست همكاري پنهان با اسرائيل را در پيش گرفته بود. در واقع روابط با اسرائيل، مناسبات ايران با كليه همسايگانش را تحتالشعاع قرار ميداد.
ويليام شوكراس درباره سوابق يهوديان ايران و موقعيت آنها در زمان رضاخان پهلوي و تسامح حكومت پهلوي درباره محافل صهيونيستي ميافزايد:
تساهل ايرانيان [شاهان ايران] نسبت به يهوديان يك سنت ديرينه و افتخارآميز است. دركتاب عزرا آمده است كه وقتي كورش بابل را در سال 539 پيش از ميلاد مسيح فتح كرد، يهودياني را كه در اين شهر به اسارت گرفته شده بودند، آزاد كرد و به آنان اجازه داد به اورشليم بازگردند؛ يعني به همان جايي كه فاتحان بابل آنها را آورده بودند. پس ازاين واقعه جامعه يهوديان شروع به پخش شدن در ايران كرد و در نتيجه قرن بيستم [ناخوانا] در حدود يكصد هزار يهودي در ايران به سر ميبردند. تا زماني كه رضاخان زمام امور را در دست گرفت، آنان در محلههاي مخصوص خودشان زيست ميكردند ولي رضاشاه به عنوان بخشي از سياست خود مبني بر كاستن قدرت سنتي طبقات زميندار در 1927 [1306ش] دستور داد كه يهوديان ميتوانند مالك زمين شوند و در خارج از محلههاي مخصوص خودشان زندگي كنند. در 1948 كه دولت اسرائيل تأسيس شد، ايران به يهوديان عراقي كه برخلاف يهوديان ايراني مورد سركوب قرار گرفته بودند اجازه داد از طريق ايران به اسرائيل فرار كنند.
در اين هنگام يكي از وظايف اصلي موساد، سرويس جاسوسي اسرائيل، اين بود كه مهاجرت يهوديان به اسرائيل را تسهيل كند. دولت ايران به مأمورين موساد اجازه داد در تهران فعاليت كنند. يعني به عبارت ديگر از بدو تأسيس دولت اسرائيل، ايران از اعراب حمايت لفظي ميكرد و به اسرائيل كمك پنهاني ميداد. اين يك طرح بادوام بود.
ارتشبد سابق حسين فردوست بدون اشاره به عوامل و يا چگونگي برقراري ارتباط بين دو رژيم ايران و رژيم صهيونيستي و نيز شناسايي اسرائيل از سوي حكومت پهلوي، فقط به اين كليات بسنده كرده است كه:
محمدرضا رژيم اسرائيل را به طور دوفاكتو به رسميت شناخت و همين كافي بود تا اسرائيل به طور غيررسمي سفارت خود را در تهران داير كند. اين روابط به حدي گسترش يافت كه محمدرضا چند پايگاه برونمرزي خود با كشورهاي عربي منطقه را به اسرائيل واگذار كرد و سازمان اطلاعاتي اسرائيل پس از قدرتهاي بزرگ، فعالترين سرويس اطلاعاتي در ايران شد. اسرائيل رژيم محمدرضا را تنها دوست و متحد خود در منطقه تلقي ميكرد و لذا به آموزش ساواك كمكهاي درجه اول نمود. ولي محمدرضا به خاطر فرهنگ اسلامي مردم ايران و به خاطر حساسيت مردم عرب منطقه جرأت نكرد روابط خود با اسرائيل را رسمي كند و آمريكا و انگليس نيز اين كار را صلاح نميدانستند. زيرا ايران با نقش فوق ميتوانست بهترين حلقه اتصال اسرائيل و كشورهاي عربي باشد.
اگرچه در بسياري از منابع تاريخي، شناسايي اسرائيل از سوي رژيم شاه به صورت دوفاكتو اعلام شده است، همانگونه كه دستگاه ديپلماسي شاه نيز همواره در داخل و خارج اينگونه وانمود ميكرد كه شناسايي اسرائيل به صورت «دوفاكتو» بوده است، اما آنگونه كه در سال 1339 در پارهاي محافل غربي و اسلامي، به خصوص در منطقه خاورميانه انعكاس يافت و بعدها، پارهاي پژوهشگران و مورخان نيز آن را تأييد و تصريح كردند كه: «در 23 ژوئيه 1960م/مرداد 1339ش، محمدرضا پهلوي موجوديت اسرائيل را [به طور كامل] به رسميت شناخت.»
به هر روي شناسايي رژيم صهيونيستي، مطابق روايتهاي گوناگوني كه بدانها اشاره شد و نيز بر اثر عوامل و اهرمهايي كه پيش از اين يادآوري گرديد، در صحت اين ديدگاه ترديدي به وجود نميآورد كه اسرائيل نه به عنوان يك دولت كوچك در بخشي از جغرافياي فلسطين، بلكه يك پديدة متصل به كانون ذينفوذ قدرت در آمريكا و اروپا، شاه، درباريان، دولتمداران و اطرافيان او را به شدت تحتتأثير قرار داده بود. به طوري كه آنها مرعوب موقعيت، قدرت و حضور اسرائيل در محافل جهاني و اتصال آن به شبكههاي قدرت بينالملل اروپا و آمريكا بودند. اين نكته مهم در پارهاي مواقع از سوي شخص محمدرضا و ديگر مقامات اقرار و اعتراف ميشد.
محمد ساعد كه در دوران نخستوزيري خود در اسفند 1328ش، رژيم غاصب اسرائيل به نيابت از دستگاه سلطنت پهلوي در ايران را به رسميت ميشناسد، بلافاصله به طرز اسرارآميزي از اين سمت بركنار و به عنوان سفير دولت شاهنشاهي در تركيه منصوب و به آنكارا اعزام ميشود. او قريب يك سال بعد از اين رويداد تاريخي، در مقام سفير، در نامهاي به وزارت امور خارجه، با تشريح اوضاع سياسي در سطح جهان و منطقه، ضرورت همپيماني ايران و اسرائيل را به طور پيچيدهاي چنين تشريح و توجيه ميكند:
[...] افق سياست جهان را ابرهاي تيره گرفته است. هر كشوري به فكر هستي خود بوده و سعي مينمايد براي خود متفقين و متحديني يا اقلاً دوستاني تهيه نمايد كه در مواقع سخت يار و ياور او باشند.
[...] انگليس و حتي دولت تركيه در بين دول مديترانه شرقي اهميت خاصي به دولت اسرائيل ميدهند، زيرا كه هم داراي صنايع سنگين بوده و هم اوضاع ثابت و سياست معين و روشني دارد. و هم متكي بر ثروت و علم و صنعت تمام يهوديان جهان است. به علاوه ارتشي منظم دارد كه افراد آن غالباً در جبهههاي جنگ جهاني دوم شركت داشته و تجربه آموختهاند.
اين ديدگاه مبتني بر از خودباختگي و احساس حقارت در برابر صهيونيسم و دولت صهيونيستي، در ميان بيشتر دولتمردان عصر پهلوي رواج داشت. گزارش ارسالي از سوي وزيرمختار ايران در بيروت، اسماعيل پوروالي، ناشي از چنين ديدگاهي است. وي پس از تحليلي كوتاه درباره وضعيت سياسي، نظامي، اقتصادي و اوضاع داخلي جامعه اسرائيلي در فلسطين، آنچنان تحتتأثير پشتيباني قدرت جهاني و كانونهاي صهيونيستي از اسرائيل قرار ميگيرد كه درنگ ايران براي پيوستن به اين قافله را صلاح و مجاز نميداند.
او در بخشي از گزارش خود چنين اضافه ميكند:
اكنون كه سال متاركه جنگ به آخر ميرسد، وضعيت كاملاً تفاوت پيدا كرده و براي دولت اسرائيل نه فقط نگراني از شروع جنگ با دول عرب نيست بلكه از هر جهت وضعيت به نفع آنها تمام شده است. در اين مدت از نظر سياسي، نظامي، اقتصادي و مالي خود را كاملاً قوي نموده است.
پوروالي در ادامه گزارش درباره وضعيت و موقعيت اسرائيل تحليلي را ارائه ميكند كه گزيده آن به شرح زير است:
سياسي: در ظرف يك سال عده زيادي از دول، اقدام به شناختن دولت اسرائيل نموده و مرتباً بر عده اين دول افزوده ميشود[...] دولت اسرائيل نيز به نوبه خود به اين كشورها نماينده فرستاده، وضعيت خود را در مجمع ملل متحد بهتر نموده است.
نظامي: دولت اسرائيل يك روز از اين سال را بيكار ننشسته و تا توانسته اسلحه تهيه كرده است تا آنجا كه ميگويند اكنون چهارصدوپنجاه عدد طياره جنگي دارد و از جهت تانك و توپ و غيره خود را مجهز كرده است. ستاد ارتش اين دولت را افسراني كاملاً لايق و قابل براي اداره امور قشوني آن ميباشند و به عبارت اخري اگر از حيث افراد نتوانند با دول عرب خصم خود برابري كنند از حيث قواي منظم از هر جهت بر اين دول برتري دارند.
اقتصادي: اوضاع اقتصادي اسرائيل پيشرفت زيادي كرده و نه فقط با تشكيلات روستايي كه داده، توانسته اتباع خود را سير نگاه دارد، بلكه خود را قادر نموده كه به خارجه صادر كنند[...] و در داخله آذوقه جمع كرده كه اگر بار ديگر جنگ درگرفت تا مدتي احتياجاتش تأمين شده باشد.
مالي: از اين حيث دولت اسرائيل وضعيت خوب دارد، چه به مخارج زيادي كه براي تكميل تسليحات و جمعآوري آذوقه كرده [است.]
علاوه بر موضوعات چهارگانه فوق كه هر يك به نوبه خود بسيار مهم است از همه اينها مهمتر اتحاد و اتفاق بين خود يهوديهاي مقيم فلسطين با يكديگر و بين آنها با يهوديهاي ساير كشورهاي دنيا ميباشد كه جان و مال را در كف گرفته و براي به دست آوردن مقصود دست به دست هم دادهاند[...]
وزيرمختار ايران در بيروت در ادامه ارائه گزارش و تحليل، اوضاع جهان عرب و ارتباط ميان دولتهاي عربي را شكننده، فاقد هرگونه وحدت و انسجام و داراي مشكلات عديده سياسي، اقتصادي، نظامي و مالي ارزيابي و تحليل كرده و در خاتمه چنين نتيجهگيري و توصيه ميكند:
اين موضوعات ميرساند كه اولاً محققاً جنگ مجدداً شروع نخواهد شد و در ثاني دولت اسرائيل را به زودي همه دول خواهند شناخت و به طوري كه در فوق عرض شده تصور ميكنم بهتر باشد دولت شاهنشاهي [ايران] با قرب جوار با اسرائيل در شناسايي آن دولت خيلي زياد از ساير دول عقب نيفتد.
بنده مراقب بوده و هستم و كوشش خواهم نمود تا آن چه كه ممكن باشد كسب اطلاع نموده، مراتب را هر چه زودتر به عرض برسانم و البته سفارت كبراي شاهنشاهي در واشنگتن و لندن كه اساس اين سياست در آنجاها [پايهريزي] ميگردد با وسايل بهتري كه در دست دارند، مراتب را به موقع خود عرض خواهند نمود.
ديپلمات بلندپايه ايران به شدت تحتتأثير تبليغات سياسي و رواني اشغالگران صهيونيست، آنچنان رژيم صهيونيستي را در اوج اقتدار ارزيابي كرده كه كوچكترين درنگ و تعلل در پذيرش موجوديت نامشروع و شناسايي اين رژيم غاصب از سوي ايران را مجاز و صلاح ندانسته و توصيه كرده كه در اين باره تسريع به عمل بياورند و از بقيه دولتها عقب نباشند!
علاوه بر آنچه كه پيش از اين در باب شناسايي اسرائيل آمد، ميتوان به تبليغ و خطدهي و در حقيقت فشار نامحسوس دول غربي نيز اشاره كرد:
نمايندگان سياسي فرانسه در خاورميانه كه ماه گذشته در تهران كنفرانس داشتند از دولت شاهنشاهي تقاضا نموده بودند كه اسرائيل را [به رسميت] شناخته و يا روابط بازرگاني با آن دولت برقرار نمايند.
آنها از دولت ايران خواستار شدند تا اسرائيل بشناسد و يا اقلاً اجازه دهد روابط تجاري بين ايران و اسرائيل برقرار گردد. اين تقاضا از سوي سفيركبير فرانسه در اسرائيل ارائه و در آن فوايد اين اقدام به دولت شاهنشاهي ايران خاطرنشان شده بود.
در ادامه و بخش پاياني اين گزارش به نقل از روزنامه اطلاعات چاپ ايران در پاسخ به درخواست سفير فرانسه چنين نقل شده است:
دولت ايران اعلام كرده است با وجود اين كه فوائد آن را درك ميكند ولي به خاطر افكار عمومي در ايران و همچنين از نقطهنظر روابط با كشورهاي عربي متأسفانه نميتواند بدان موافقت كند.
البته در همين اوان هم روابط ايران با رژيم صهيونيستي، كمتر از روابط در سطح يك كشور كاملاً شناخته شده نبود؛ نحوة مذاكرات نمايندگان دو طرف و انتظارات آنها از يكديگر به خوبي نشان ميداد كه ايران، «اسرائيل» را عملاً به رسميت شناخته است.
گزارش ارسالي عباس صيقل، در پوشش سركنسولگري شاهنشاهي ايران در فلسطين و شرق اردن، در مهرماه 1328، خطاب به وزارت امور خارجه ايران، در اين باره بسيار گوياست:
دو هفته قبل كه به وزارت امور خارجه اسرائيل رفته بودم، در ضمن صحبت از روابط ايران و اسرائيل و كمكهايي كه ايران هميشه به قوم يهود كرده است، متذكر شدم چنانچه دولت اسرائيل به نماينده خود در سازمان ملل متحد دستور دهد كه در كميسيونهايي كه دولت شاهنشاهي ميل دارد [در آن] عضويت پيدا كند، نماينده اسرائيل رأي خود را به ايران بدهد، در محافل ايران بياثر نخواهد بود.
ديروز كه مجدداً آنها را ملاقات كردم، رئيس اداره امور شرق وزارتخانة اسرائيل مخصوصاً به بنده اظهار داشت، طبق يادآوري و تذكري كه داديد، دولت اسرائيل به نمايندة خود در سازمان ملل متحد دستور داده است كه در تمام كميتههايي كه دولت شاهنشاهي به عضويت آنها ذيعلاقه است، رأي خود را به نفع ايران بدهد. بنده [عباس صيقل] از مشاراليه [طرف اسرائيلي] تشكر كرده و اظهار امتنان نمودم. بنابراين مستدعي است امر و مقرر فرمايند بازجويي شود آيا چنين دستوري به نمايندة خودشان در سازمان ملل دادهاند يا نه؟
البته دولت ايران، در آن زمان همانطور كه در پاسخ به سفير فرانسه در تهران متذكر شده بود، براي رعايت «افكار عمومي ايران» موقع را براي علني كردن اين روابط، مقتضي نميدانست. اما بر عكس ايران، طرف اسرائيلي براي گستردهتر كردن هر چه بيشتر اين روابط عجله داشت:
روز يكشنبه دو مردادماه جاري [1328] كه براي كارهاي جاري ايرانيان به وزارت خارجه اسرائيل رفته بودم، دكتر پينس رئيس اداره امور ايران در ضمن صحبت ميگفت[:] دولت اسرائيل مايل است نمايندهاي به ايران بفرستد و اميدوارم كه دولت شاهنشاهي در قبول او تسهيلات لازم را مبذول فرمايند. به او گفتم البته موقعي كه دولت متبوع من حكومت شما را [به رسميت] بشناسد، بالطبع مبادلة نمايندگان سياسي هم پيرو آن صورت خواهد گرفت. مشاراليه گفت تا قبل از شناسايي ما ميل داريم يك نفر به طور غيررسمي به ايران بفرستيم و اميدواريم همان طور كه دولت اسرائيل شما را كه به عنوان مأمور رسيدگي به اتباع ايران اين جا آمدهايد پذيرفته و همهگونه تسهيلات در كار شما فراهم نموده، و ملت ايران هم نمايندة ما را بپذيرند. گفتم اولاً شما در ايران اتباعي نداريد و ثانياً اگر منظور شما رسيدگي به امور يهوديان است كه آنها در كمال آسايش و خوشي به سر ميبرند و اعزام اينجانب به فلسطين در نتيجه مزاحمتي بود كه نسبت به اتباع ما فراهم شده بود كه لازم آمد دولت ما توجه عاجلي بفرمايند چون در اين باب اصرار داشت به او گفتم مراتب را به دولت خود گزارش خواهم داد. دكتر پينس علاوه [اضافه] كرد، چون شنيده شد كه جناب آقاي رهنما به اتفاق اعليحضرت ملك عبدالله به ايران ميروند، مسيو شارت وزير خارجه در اين باب شرحي به ايشان نوشته و خواهش كرده است به ايشان برسانيد كه در تهران اين موضوع را مورد مذاكره قرار دهند. لذا پاكتي را كه به عنوان جناب آقاي رهنما داده بودند براي ايشان فرستادم. مراتب محض استحضار خاطر محترم معروض گرديد. عباس صيقل.
اعزام نماينده به ايران از جهات مختلف براي رژيم اشغالگر قدس، اهميت داشت؛ با وجود نمايندهاي از سوي آن رژيم در تهران گامي بلند در جهت مشروع و طبيعي جلوه دادن آن دولت برداشته ميشد. واكنشهاي اوليه دستگاه ديپلماسي ايران به تقاضاي دولت اسرائيل در اين زمينه را از گزارش زير ميتوان حدس زد:
در بخشي از اين نامه چنين آمده است: پيرو گزارش محرمانه 50 مورخ 4/5/1328، راجع به تقاضاي اعزام نماينده اسرائيل به ايران كه به وسيله جناب آقاي رهنما به عمل آمده بود، اينك رونوشت نامهاي كه از وزارت خارجه اسرائيل در اين باب به بنده [عباس صيقل] نوشته شده تلواً تقديم و مستدعي است مقرر فرمايند از هر جوابي كه بايد به آنها داده شود فدوي را مستحضر فرمايند. اين نكته نيز قابل كمال توجه و دقت است كه از حالا نبايد دولت اسرائيل را عادت داد در كار يهوديان اتباع ساير كشورها مداخله نمايد. يعني بايد به آنها اين قسمت را فهمانيد كه آنها دولتي سياسي هستند يا مذهبي[؟] اگر خودشان را دولت سياسي ميدانند و به عضويت سازمان ملل متحد نايل شدهاند، فقط در كار اتباع خودشان كه گذرنامة اسرائيل در دست دارند بايد مداخله كنند و اگر خود را دولت مذهبي و به اصطلاح واتيكان يهود ميدانند، نبايد در كارهاي سياسي مداخله كنند، همچنان كه دولت شاهنشاهي كه يگانه دولت شيعه مذهب جهان است، به هيچوجه در امور شيعيان اتباع ساير دول مداخله نميكند. اگر اجازه ميفرمايند، پس از مشورت با استاد محترم جناب آقاي دكتر قاسمزاده مشاور حقوقي وزارت امور خارجه اين نكته را ضمن مذاكرات خود به آنها گوشزد نمايم. بسته به نظر مبارك است.
عباس صيقل همچنين در نامهاي خيلي محرمانه در تيرماه 1328 به وزارت امور خارجه نوشته است:
روز هفتم تيرماه جاري وزير امور خارجه اسرائيل را ملاقات كردم. در ضمن صحبت گفت چند نفر از مؤسسه آژانس يهود ميخواهند به ايران بروند و از ما تقاضا كردهاند براي رواديد آنها كمك كنيم. پرسيدم منظور آنها از مسافرت چيست؟ گفت براي جمعآوري پول از يهوديهاي مقيم ايران و تبليغات [صهيونيستي] به ايران ميروند (به گزارش محرمانة شماره 20 مورخ 30/2/1328 بنده رجوع فرمايند)، گفتم شرحي به من بنويسيد و اسامي آنها را ذكر كنيد تا به تهران گزارش داده و كسب دستور نمايم. قبول كرد و گفت كاغذ مينويسم.
گفتني است كه نماينده ايران و نويسنده نامه در ادامه، شرحي درباره آژانس يهود و وظايف و مأموريتهاي اين سازمان صهيونيستي ميافزايد:
آژانس يهود كه مركز تبليغات صهيونيستي است از سال 1920 تأسيس شده و مركز آن در بيتالمقدس و در تمام نقاط فلسطين [است] و [در] كشورهاي خارج شعبه دارد و يكي از وظايف مهم اين مؤسسه جمعآوري اعانه از كليه يهوديهاي جهان و تبليغات صهيوني براي آبادي فلسطين و تمركز دادن دارايي و نيروي خود در اين سرزمين است و چنانچه بنا باشد دامنه اين تبليغات به طور رسمي و علني به ايران كشيده شود، حتماً موجب دردسر براي دولت بوده و مشكلات تازهاي را در نتيجه فعاليت علني يهوديها براي ما دربر خواهد داشت. از اين رو به عقيده فدوي بايد از حالا كاري كرد كه حضرات به فكر آمدن به ايران نيفتاده و دور ما را قلم بكشند و ما را به حال خود بگذارند.
عباس صيقل در خاتمه چنين پيشنهاد ميدهد:
چنانچه اجازه ميفرمايند در موقع مراجعه ثانويه وزارت خارجه اسرائيل شفاهاً به آنها بگويم ورود اعضاي آژانس يهود به ايران حتماً تحريك ساكن نموده و ممكن است بيجهت افكار عمومي را بر عليه يهود ساكن ايران برانگيخته، اسباب زحمت آنان شود و شايد دست خارجي هم از اين پيشامد استفاده نموده، مزاحمتي براي يهوديان ايران فراهم كند و بهتر است با وضع حاضر عجالتاً از اين تقاضا صرفنظر نمايند. بسته به نظر انور عالي است.
اين گزارشها البته چهرة آشكار تاريخچة روابط طرفين را نشان ميدهد. اما اين روابط زمينه پنهاني هم دارد. آژانس يهود از مدتها پيش از تأسيس اسرائيل، با دولت ايران روابط برقرار كرده بود تا جايي كه موشه يشاي از مقامات برجسته آژانس يهود شعبه تهران در سال 1323 با حسين علاء وزير دربار ارتباط، ملاقات و آمد و شد داشت و حتي در سال 1324 با شخص محمدرضاشاه نيز ديدار و ملاقات كرده بود.
گزارش ديگر نماينده ايران درباره تقاضاي دولت اسرائيل براي اعزام نمايندگان آژانس يهود به تهران، بدون آنكه هدف از اعزام آنان به تهران روشن باشد، به شرح ذيل است:
پيرو گزارش محرمانة شماره 37 مورخ 10/4/1328 راجع به تقاضاي وزارت خارجه اسرائيل در باب اعزام چند تن از مأمورين آژانس يهود به ايران جسارت ميورزد:
از وزارت خارجة اسرائيل نامهاي راجع به تقاضاي رواديد دو نفر از نمايندگان آژانس يهود رسيده كه رونوشت آن را تلواً ملاحظه ميفرمايند. شخص اول به نام تئودور تون سابقاً تابع دولت انگليس بوده و در سال 1314 در ايران اقامت داشته و جواز اقامت شماره 7896 و اظهارنامة شماره 456ه مورخ 23/2/1314 در دست دارد و دو قطعه عكس او هم به ضميمه تقديم ميشود. اين شخص به عنوان مدير اداره فلسطين در تهران معين شده و كار او تسهيل امر مهاجرين يهودي از ايران به اسرائيل است. و مدعي است كه آقاي غلامحسين ابتهاج به خوبي او را ميشناسد و از سابقه او اطلاع دارند. شخص دوم جواني است 27 ساله به نام يهوشوع ريموندالونگ كه شغل او معلمي است و براي جمعآوري اعانه از طرف يهوديان ايران به تهران عزيمت مينمايد. از قراري كه تحقيق كردم اين شخص مرد آرام و نجيب و سربه زيري است[!].
وزارت امور خارجه اسرائيل خيلي تأكيد و خواهش ميكردند هر چه زودتر اجازة صدور رواديد براي اين اشخاص صادر شود. ضمناً براي مزيد استحضار خاطر محترم علاوه مينمايد كه دولت تركيه اخيراً با تعيين يك نفر از طرف دولت اسرائيل به عنوان مأمور مهاجرت در استانبول موافقت نموده و از قراري كه كنسول تركيه اظهار ميداشت، رواديد ورود هم به او دادهاند.
مستدعي هستم مقرر فرمايند از هر نظري كه در باب ويزاي ورود اين دو نفر و جوابي كه بايد به وزارت خارجه اسرائيل داده شود، تلگرافاً فدوي را مستحضر فرمايند.
به احتمال زياد، مقامات ايراني از پيامد ورود علني و رسمي مقامات آژانس يهود يا رژيم صهيونيستي به ايران بيم داشتهاند. در عين حال چنان مرعوب رژيم صهيونيستي بودهاند كه جرأت جواب ردّ صريح نيز نداشتهاند. لذا سعي كردهاند با التماس و گفتوگوهاي دوستانه عوامل آژانس يهود را از آمدن به ايران منصرف نمايند:
... اتفاقاً ديروز كه به ديدن آقاي مِيمُن وزير مذاهب اسرائيل كه از رجال باكفايت و متنفذ اسرائيل است و ضمناً از پيشوايان مذهبي[،] رفته بودم مشاراليه از رفتار دولت شاهنشاهي نسبت به يهوديان خيلي تعريف و تمجيد ميكرد. بنده از موقع استفاده نموده به او گفتم ميخواهم يك نصيحت خيرخواهانهاي به شما كه مردي عاقل و دانا هستيد[!] بنمايم. مشروط بر اين كه مطلب بين خودمان بماند. با كمال شوق گفت بفرماييد. گفتم از يك ماه پيش وزارت خارجه اسرائيل بر حسب تقاضاي آژانس يهود از من خواسته است براي دو نفر از اعضاي آژانس يهود كه ميخواهند براي تبليغات و جمعآوري اعانه به ايران بروند از مركز تقاضاي رواديد كنم و من هم اين تقاضا را كردهام ولي در عين حال ميخواهم به شما بگويم با وضع سياسي كه ما در كشور خودمان داريم و چند سياست متضاد مشغول فعاليت هستند ميترسم با ورود اين اشخاص به ايران، وسيلهاي به دست آنها داده، تحريكاتي بنمايند و به اصطلاح «سرود ياد مستان بدهيد» و خداي نكرده وضع راحت و آرامي كه يهود در ايران دارند مختل شود و آن وقت خود شما كه امروز از وضع يهود در ايران از من تشكر ميكنيد آن موقع شكوه و گله نماييد. پس بهتر است خود شما با نفوذ مذهبي و دولتي كه داريد از طرف خودتان مانع عزيمت اين اشخاص به ايران شويد و بگذاريد خود وزارت خارجه اسرائيل از من تقاضا كند كه عجالتاً از اين تصميم صرفنظر نمودهاند. وزير [ناخوانا] خيلي خيلي از اين صحبت ممنون شد و گفت حق با شما است و صد در صد من با اين پيشنهاد موافقم و همين امروز رئيس آژانس يهود را ميبينم و او را از اين كار منصرف ميكنم و اميدوارم خودشان انصراف از اين تصميم را به شما اطلاع دهند و مجدداً از بنده تشكر نموده و گفت شما با اين پيشنهاد خودتان خدمت بزرگي به يهود كردهايد كه ما به هيچوجه متوجه آن نبوديم. با اين پيشآمد اميدوارم عجالتاً موضوع را مسكوت بگذارند و ديگر تقاضايي براي مسافرت نمايندگان آژانس يهود به ايران از طرف حضرات تجديد نشود.
سرانجام وزارت خارجة ايران نظر كارشناسي سركنسول ايران در بيتالمقدس را ميپذيرد:
آقاي صيقل
توسط سركنسولگري شاهنشاهي در بيتالمقدس
بازگشت به گزارش شماره 37 مورخ 10/4/1328 راجع به مسافرت نمايندگان آژانس يهود به تهران، همانطور كه نظر داده بوديد، آمدن حضرات به تهران به هيچوجه به صلاح دولت نبوده و شايسته است به نحو مقتضي از مسافرت نامبردگان به ايران جلوگيري نمايند.
با اين حال طرف ايراني از همان ابتداي امر چنان مرعوب قدرت و موقعيت رژيم صهيونيستي، و يا احتمالاً سرسپرده به حاميان صهيونيسم بود، كه آثار اين رعب و احتمالاً سرسپردگي را حتي در لحن نامهها و مكاتبات اداري ديپلماتيك نيز ميتواند مشاهده كرد. نامه ملتمسانه و درخواست نماينده ايران در فلسطين از وزارت امور خارجه براي كوتاه آمدن در برابر تقاضاهاي اسرائيليها در اين باره خواندني است. عباس صيقل طي نامهاي نوشته است:
پيرو تلگراف مورخ 13/5/1328، جسارت ميورزد، امروز آقاي دكتر پينس رئيس اداره امور ايران در وزارت خارجه اسرائيل از تلآويو، به بنده تلفن نموده و با شتابزدگي هر چه تمامتر اظهار ميداشت، طبق اطلاعي كه به آنها رسيده، دولت شاهنشاهي ايران تصميم گرفته يهوديان عراقي را كه در نتيجه فشار دولت عراق به ايران پناهنده شدهاند از كشور اخراج و آنان را به دولت عراق تسليم نمايند و در ضمن تذكر مساعدتهايي كه در انجام مأموريتهاي بنده و تسهيلاتي كه براي عودت اتباع ايران نمودهاند، تقاضا نمود مراتب را تلگرافاً به عرض اولياي محترم دولت رسانيده و تقاضا نمايد از اين تصميم خودداري فرمايند. بنده جواب دادم هيچگونه اطلاعي در اين باب ندارم و مراتب را به عرض جناب آقاي وزير محترم امور خارجه خواهم رسانيد ولي در عين حال هم تصور نميكنم اخباري كه به شما رسيده صحت داشته باشد. در اين جا بر خود لازم ميداند جسارت نموده عرض كنم، چنانچه تصميمي از طرف دولت شاهنشاهي در اخراج يهوديان مهاجر عراقي گرفته شده باشد، عجالتاً صلاح نيست به طور آشكار و به ترتيبي كه جلب توجه نموده و اسباب رنجش حكومت اسرائيل فراهم شود آنها را از ايران تبعيد نمود و ممكن ست به تدريج و غيرمستقيم، كم كم عذر آنها را خواست. زيرا با آن كه هنوز دولت اسرائيل را كه اغلب كشورهاي جهان آن را [به رسميت] شناختهاند ما نشناختهايم و حضرات همهگونه مساعدت و همراهي در باب بازگشت اتباع ايران نموده و حتي به طوري كه از خارج و مِنْ غيرمستقيم شنيدهام دستورهايي به مأمورين خود دادهاند كه در كار اتباع شاهنشاهي همهگونه مساعدت و همراهي نموده و حتيالامكان در كارهاي آنان تسهيلات و مساعدت كنند؛ روا نيست در قبال اين مساعدتها آنها را رنجانيده، ملول و آزرده خاطر و مكدر سازيم. بنابراين استدعا دارد مقرر فرمايند اگر چنين تصميمي اتخاذ شده است، عجالتاً از اجراي آن خودداري شود تا همة كارهايمان را با دولت اسرائيل تسويه و روبهراه نماييم. مستدعي هستم مقرر فرمايند نتيجه را تلگرافاً به اطلاع فدوي برسانند. بسته به رأي صائب عالي است.»
در آن دوران، يكي از مهمترين فعاليتهاي آژانس يهود، مهاجرت دادن يهوديان از سراسر دنيا به اسرائيل بود. كسي كه در ايران بيش از همه در تشويق يهوديان به مهاجرت به اسرائيل و فراهم آوردن زمينه و تسهيلات براي كوچاندن آنها فعاليت داشت، صيون عزري بود. دولت ايران تقريباً از جزئيات كارها و ترفندهاي او در اين زمينه اطلاع داشت:
از يك ماه به اين طرف، روزانه در حدود بيست الي سي نفر از جوانان كليمي ايران به عنوان مهاجر از ايران وارد خاك اسرائيل ميشوند. اين جوانان بين 18 تا 25 سال عمر دارند و از نقاط مختلف كشور، مخصوصاً تهران وارد اين جا ميشوند. به طوري كه چند نفر از اينها اظهار مي دارند مشوق آنها در اين كار شخصي است يهودي به نام حاجي صيون عزري (ازري) كه در بازار تهران به شغل دلالي اشتغال دارد و از هر يك از اين اشخاص در حدود بيست هزار ريال پول ميگيرد و وسايل مسافرت آنان را به فلسطين فراهم ميكند و خودش هم با وسايلي كه دارد دارايي خود را به فلسطين منتقل كرده و چند خانه و ملك در اين جا خريده است. دو نفر از پسرهاي حاجي صيون مزبور، نيز اخيراً به فلسطين آمدهاند و پسر بزرگ او [مئير عزري] كه در تهران است نماينده آژانس يهود در آنجاست. نظر به اين كه از چندي پيش به اين طرف دولت ايتاليا اعلام كرده است كه مهاجرت يهوديان به آن كشور بلامانع است، اين اشخاص با رواديد سفارت كبراي ايتاليا در تهران به آن كشور رفته و پس از يكي دو ماه اقامت به فلسطين ميآيند. گرچه در نتيجه تبليغاتي كه حكومت اسرائيل و آژانس يهود براي تشويق مهاجرت يهوديان به فلسطين مينمايند به نظر اين اشخاص خاك اسرائيل كه موطن اصلي و ارض موعود ميباشد، بهشت برين است ولي پس از دو سه هفته اقامت در اين جا از كرده خود پشيمان شده و درصدد بازگشت به ايران برميآيند. روش مأمورين اسرائيل نسبت به يهودياني كه به عنوان مهاجرت وارد فلسطين ميشوند اين است كه به مجرد ورود، گذرنامههاي آنان را ضبط و ورقة هويت اسرائيلي به آنها ميدهند و ايرانيان مزبور، پس از چندي كه از اقامت در اينجا خسته شدند به سركنسولگري شاهنشاهي مراجعه و تقاضا ميكنند براي استرداد گذرنامة آنها از مأمورين اسرائيل اقدام رسمي به عمل آيد. اينك مشغول تهيه صورتي از اسامي كليميهايي كه از ايران وارد فلسطين شدهاند ميباشم و پس از تهيه و تكميل به آن وزارت محترم تقديم خواهم داشت.
نكته بسيار سئوالبرانگيز و رازآلود اين است كه عليرغم اطلاع و آگاهي دقيق و كامل وزارت امور خارجه نسبت به آنچه يهوديهاي ايراني در داخل و يا در فلسطين در مسير برنامهها و اهداف صهيونيسم انجام ميدادند و نيز رفت و آمدها و تبانيها و بهرهبرداريهاي پوششي آنها، با اين وصف وزير امور خارجه ايران در مكاتبات خود، به گونهاي دوپهلو، از يك سو ادعا ميكرد كه با قانونشكنان يهودي برخورد ميشود و از سوي ديگر تخلفات و قانونشكنيهاي آنها را با طرح سئوال و ترديد مورد اغماض قرار ميداد. براي نمونه، وزير امور خارجه وقت، اگرچه بر اساس گزارشهاي عباس صيقل نسبت به عملكرد يهوديها كاملاً وقوف داشت، اما در عين حال به شهرباني كل كشور اعلام ميكرد كه در صورت صحت اين قبيل اعمال از سوي يهوديها با آن برخورد و از فعاليتشان جلوگيري ميشود! نمونة جذاب و خواندني نامه مورخ 30/5/28 وزارت خارجه به شهرباني كل كشور چنين است:
... وزارت امور خارجه مقتضي ميداند در اين موضوع [مهاجرت جوانان يهود اتباع ايران به فلسطين] تحقيقات كامل و دقيقي به عمل آيد و هر گاه مطالبي كه به حاجي صيون عزري و پسرش نسبت دادهايد [دادهاند] صحيح است و روابطي بين يهود ايران و يهود بينالمللي و صهيونيستها موجود [است!] و فعاليتي بر له آنها مينمايند بايستي به شدت جلوگيري شود[!] و همين طور مراقبت شود، يهوديهايي كه از ايران خارج و به فلسطين رفته، ترك تابعيت مينمايند در ثاني اجازه ورود به كشور به آنها داده نشود و در اين موضوع دستور لازم به مأمور ايران در فلسطين داده شده است. خواهشمند است از نتيجة بازجويي و اقدامات وزارت امور خارجه را مستحضر دارند.
وزارت امور خارجه در اين ارتباط، طي بخشنامهاي به ادارات و مراكز زيرمجموعه آن وزارتخانه، مبني بر دقت در ورود يهوديهاي ايرانيالاصل در خدمت صهيونيسم به ايران، و اعلام حساسيت خود نسبت به اين مسئله، به طور صريح و قاطع دستور نميدهد كه نسبت به صدور رواديد اقدام خاصي صورت بگيرد يا از صدور رواديد ورود به ايران براي آن دسته از يهوديهاي ياد شده ممانعت به عمل آيد. بلكه با يك سري عبارات غيرشفاف و غيركاربردي، ضمن اشاره به اصل موضوع، روش مشخص قانوني در برخورد با اين مسئله را اعلام نميكند. بخشنامه زير نمونهاي از موارد يادشده است كه از سوي وزير امور خارجه در 31 مرداد 1328 صادر شده است:
پيرو بخشنامه شماره 6008 مورخ 9/11/1327 راجع به عدم صدور رواديد درباره يهوديهاي مقيم خاورميانه اشعار ميدارد از قرار اطلاع حاصله چون دولت اسرائيل از طرف دولت شاهنشاهي [به رسميت] شناخته نشده خيال دارند براي تبليغات بين يهوديهاي ايران و اعزام آنها به فلسطين چند نفري را به طور ناشناس به ايران اعزام دارند و شايد اين چند نفر را براي آن كه رواديد آنان جلبنظر ننمايد از بين ايرانياني كه در فلسطين با حكومت اسرائيل همكاري دارند انتخاب كند. با اشعار مراتب بالا مقتضي است نسبت به وضعيت يهوديهاي ايراني كه درخواست رواديد ورود به ايران را مينمايند با كمال دقت رسيدگي و هرگاه از يهوديهاي مقيم خاورميانه باشد با ارسال گزارش وضعيت مراجعه كننده طبق بخشنامه از وزارت امور خارجه كسب تكليف نمايند.
سركنسول ايران در فلسطين در اول آبان 1328 طي نامهاي به وزارت امور خارجه از ديدار و ملاقات خود با مديركل سياسي شرق نزديك وزارت امور خارجه گزارش داده و افزوده است كه در اين ملاقات طرف اسرائيلي به بدرفتاري دولت عراق با يهوديان اشاره و اظهار نگراني كرده است. در بخشي از گزارش آمده است:
امروز عصر مسيو الياس ساسون مديركل سياسي شرق نزديك وزارت امور خارجه و رئيس هيأت نمايندگي يهود در كنفرانس لوزان براي صرف چاي نزد بنده آمده بود و ضمن صحبت اظهار ميداشت كه دولت عراق از سه هفته قبل به اين طرف نسبت به يهوديان عراقي فشار زيادي آورده و 170 نفر از آنها را توقيف كرده است. [...] از طرف دولت اسرائيل به هيأت نمايندگي يهود در سازمان ملل متحد تلگرافاً دستور داده شده است كه نسبت به اين رويه دولت عراق به سازمان ملل متحد شكايت نمايد[...] در عين حال به دولتهاي آمريكا و انگليس هم از طرف دولت اسرائيل مراجعه شده است تا براي جلوگيري از فشار دولت عراق نسبت به يهوديان آنجا، نفوذ خود را به كار برند.»
در اين ملاقات طرف اسرائيلي به شكايت اسرائيل از عراق در سازمان ملل و توصيه رژيم صهيونيستي به آمريكا و انگليسي براي اعمال فشار به عراق اشاره و تلويحاً از طرف ايراني درخواست مساعدت در اين باره كرده است.
با اين حال، وزير امور خارجه وقت ايران، طي نامهاي در پاسخ به گزارش آقاي صيقل، به وي چنين تذكر ميدهد:
آقاي عباس صيقل مأمور رسيدگي به امور اتباع ايران در فلسطين
با اشعار وصول گزارش شماره 90، مورخ اول آبان 1328، تذكر اين نكته را لازم ميداند كه تا موقعي كه دولت ايران، دولت اسرائيل را [به رسميت] نشناخته، به هيچ وجه مناسب نيست داخل مذاكرات رسمي راجع به سياست رسمي آن دولت شويد و كاملاً بايد متوجه مطلب باشيد كه مسئوليتي توليد نشود.
عباس صيقل نيز بلافاصله در پاسخ به وزارت خارجه چنين مينويسد:
در پاسخ به مرقومه شريفه 19/8/1328 شماره 5919 [...] بنده به هيچوجه نه در اين باب و نه در موضوعهاي ديگر با حضرات داخل مذاكرات رسمي راجع به سياست آن دولت نشده است. گزارش مزبور فقط نقلقول شخصي نامبرده [الياس ساسون] و براي استحضار خاطر محترم وزارت مطبوعه طبق بند 7 دستور محرمانه شماره 6655 مورخه 10/12/1327 بوده است.
وزارت امور خارجه ايران همواره سعي ميكرد تا طرف اسرائيلي نسبت به رفتار اسرائيلپسند ايران شاهنشاهي در قبال يهوديان عراقي و كمكها و پشتيبانيهاي مراكز و مقامات دولتي و رسمي ايران در امر مهاجرت يهوديان عراقي به فلسطين، بيشتر آگاه شده و در مقابل آنها نيز گوشة چشمي نيز به مسئولان ايراني نشان دهند.
در نامه تقديرآميز كنسولگري ايران و يادآوري ابراز رضايت اسرائيلي نسبت به رفتار مقامات ايراني چنين آمده است:
مرقومه شريفه شماره 3717 مورخ 20/6/1328 صادره از اداره پنجم سياسي در باب يهوديان مهاجر عراقي به ايران زيارت گرديد. بنده در هر مورد كه حضرات گفت و گو صحبتي در اين باب ميكنند پاسخهاي لازم [... را] دادهام. ولي اخيراً كه دولت عراق فشار زيادي به يهوديان آن جا آورده تمام محافل رسمي و غيررسمي و جرايد و حتي مردم عادي نسبت به مساعدتهاي جوانمردانهاي كه اولياي دولت شاهنشاهي نسبت به پناه دادن يهوديان عراقي مبذول فرمودهاند اظهار تشكر و امتنان مينمايند و حتي در روز چهارم آبان ماه به مناسبت تولد مسعود اعليحضرت همايون شاهنشاهي در نمازخانة بزرگ يهود از طرف مشاراليه نماز مخصوصي براي دعا و ثنا به وجود شاهنشاه ايران برقرار بود. جرائد يهود هم هميشه مساعدتهاي ايران را در اين باب متذكر ميشوند و يك علقه و محبتي در افكار عمومي اين جا نسبت به دولت شاهنشاهي ايجاد شده است. اولياي دولت اسرائيل هميشه ميگويند كه ما اعتراف داريم كه پناهنده شدن يهوديان عراق به ايران با نداشتن گذرنامه و ويزاي مأمورين كنسولي ايران برخلاف مقررات دولت شاهنشاهي است ولي از طرف ديگر ناچاريم از آستان دولت ايران استدعا كنيم كه از نقطهنظر بشردوستي و انسانيتپروري كه هميشه نام ايران با آن توأم بوده اين بيچارگان را مانند سابق بپذيرند و به آنها چند روز مهلت بدهند كه در ايران مانده وسايل مسافرت خود را به خارج فراهم كرده و جان خود و اطفال و زنان خويش را حفظ نمايند و هميشه خود را مرهون دولت ايران بدانند. اين نكته را هم عرض كنم كه تمام يهوديان عراقي كه اخيراً از راه ايران به اينجا آمدهاند از مساعدتها و كمكهاي ايران نسبت به يهود در بين مردم سخن ميگويند و افكار عمومي را بياندازه متوجه ما كردهاند[!]. و چون به طوري كه استحضار دارند قسمت اعظم مطبوعات آمريكا در دست يهوديان است، چنان چه دولت شاهنشاهي روية كمك و پناه دادن به يهوديان پناهندة عراقي را ادامه دهند، مملكت است از حضرات تقاضا كرد كه تبليغات بسيار خوبي، مخصوصاً در هنگام تشريففرمايي موكب مبارك ملوكانه به آمريكا در جرائد آنجا بنمايند.
مقامات ديپلماسي خارجي ايران عليرغم آگاهي از ورود غيرقانوني يهوديان عراقي – عمدتاً بدون شناسنامه، گذرنامه و اوراق و مدارك هويت – به ايران و خطرات امنيتي و اجتماعي احتمالي اين مسئله براي جامعه و مردم و حتي تعارض آن با منافع و امنيت ملي كشور، باز هم به دليل پارهاي مصلحتهاي سياسي و يا به دليل طمع و تطميع از ناحية اسرائيليها، سعي ميكردند نسبت به اين مسئله بسيار مهم نه تنها اغماض كنند، بلكه براي ورود يهوديان عراقي به ايران و سپس انتقال آنها به فلسطين با كمك شبكههاي صهيونيستي مساعدتهاي لازم را بنمايند.
رهبران و سران صهيونيست كه ورود و انتقال يهوديان به فلسطين را در آن دوران بسيار حساس به منزله تزريق خون به پيكر نيمه جان اسرائيل و جامعه صهيوني و يهودي در آن سرزمين ارزيابي تلقي و اعلام ميكردند، اين سياست و حركت ايران را براي رژيم صهيونيستي حياتي ميدانستند. اين در حالي بود كه اقدام و سياست مزبور، كاملاً متضاد با آرمان امت اسلامي در مسير حمايت از آرمان فلسطين و قدس و سياستهاي بينالمللي و منطقهاي جهان اسلام بود. از سوي ديگر از آن جا كه عدهاي از يهوديان عراقي به دليل اعمال مجرمانه از سوي دولت مركزي عراق تحت پيگرد قانوني قرار داشتند، پناه دادن و اسكان آنها در ايران و كمك براي انتقال و كوچ آنها به فلسطين، به شدت مورد اعتراض دولت عراق بود. با اين حال حكومت ايران و دستگاههاي رسمي و مقامات مسئول دولت شاهنشاهي، براي خوشآيند مشتي صهيونيست در اركان قدرت آمريكا و اروپا و نيز پارهاي زرسالاران يهودي در ايران و منطقه و جهان، و به منظور بهره برداري از اين به اصطلاح فرصت و خوشخدمتي در مسير تثبيت قدرت و تحكيم سلطنت پهلوي از هيچ خيانتي فروگذار نميكردند. اسناد و اطلاعات به جا مانده از آن دوران به صراحت تأكيد دارد كه ورود يهوديان عراقي به ايران و اسكان آنها در اين كشور و فعاليتهاي سياسي، اقتصادي و اطلاعاتي آن در اين سرزمين و در راستاي آرمان قومي و صهيونيستيشان نه فقط براي امنيت ملي و منافع ملي كشور كه براي مصالح سياسي كشور نيز خطر و پيامدهاي منفي را به دنبال داشت.
اين سياستها و اقدامات عملي مقامات ايراني در حالي بود كه آنها در مكاتبات رسمي و نامهنگاريهاي وزارتي و سازماني، به شدت سعي داشتند وانمود كنند كه مخالف حضور و فعاليت تشكلهاي صهيوني و حتي ورود نمايندگان و مأموران اسرائيلي در ايران، در مسير تبليغات صهيونيستي و جمعآوري و انتقال يهوديان به فلسطين يا ارتباط و همكاريهاي دوجانبه سياسي هستند.
در نامه محرمانه وزير امور خارجه ايران در آبان ماه 1328، در پاسخ به تقاضاي مكرر عباس صيقل با عنوان سركنسولگري شاهنشاهي ايران و مأمور رسيدگي به امور اتباع ايران در فلسطين چنين آمده است:
با اشعار وصول گزارشهاي شماره (1022) 14/8/1328 و شماره (1046) 17/8/1328 درباره تقاضاي دولت اسرائيل كه نمايندگاني به طور موقت به تهران بفرستند، نظر وزارت امور خارجه را دائر بر مقتضي نبودن قبول نماينده دولت اسرائيل به هر عنوان، ولو به طور موقت، قبل از شناسايي دولت نامبرده، قبلاً به اطلاع شما رسانده است. با مراجعه به نامههاي شماره (3441) 27/5/28 و شماره (3716) 2/6/28 به نحو مقتضي جوابي بدهيد كه فعلاً بايستي تأمل نمايند و تا تكليف شناسايي دولت اسرائيل روشن نگرديده، آمدن نماينده يا مأمورين رسمي از طرف دولت اسرائيل توليد محظوراتي براي دولت شاهنشاهي خواهد نمود.
اين ادعا در زمان و شرايطي از سوي وزير خارجه ايران تكرار ميشود كه نماينده ايران در فلسطين به صراحت و روشني در نامهنگاريها و گزارشهاي خود خطاب به وزارت خارجه ازحضور نمايندگان و مأموران آژانس يهود و رژيم صهيونيستي و كانونهاي يهودي در ايران و تلاش و اقدام آنها در مسير انتقال آنها به فلسطين پرده برميدارد و اعتراف ميكند. در يكي از نامههاي يادشده به صراحت آمده است: عطف به مرقومه شريفه شماره 4487 مورخ 22/6/1328 راجع به ارسال صورت اسامي يهوديان ايران كه اخيراً به فلسطين وارد شدهاند جسارت ميورزد: از قراري كه تحقيق نموده است تاكنون در حدود دو هزار نفر از يهوديان ايراني با هواپيماي آمريكايي Transogfan كه تحت اجاره آژانس يهود است و به خرج آژانس يهود هر هفته چهار الي پنج مرتبه و در هر بار 60 مسافر به اين جا حمل ميكند وارد خاك اسرائيل [فلسطين] شدهاند و هواپيماهاي مزبور تا اين تاريخ 35 بار از تهران به اسرائيل مسافرت كردهاند. نمايندگي آژانس يهود در تهران در خيابان سوم اسفند، مقابل هواپيمايي ايرفرانس موسوم به ترانس ايران ميباشد و مديران مهم آن به نام بنيك رحيمي هستند و آژانس يهودي را به زبان عبري «سخنوت» مينامند و در تهران هم به همين اسم بين يهوديان معروف شده است چون مهاجرين يهودي كه وارد اين جا ميشوند به واسطه نبودن جا براي اسكان آنها در ابتداي امر آنان را به چادرها و كمپهايي كه در خارج شهرها تهيه شده اعزام ميدارند تا تدريجاً برايشان خانه و كار تهيه نمايند. بدين جهت اطلاع بر اسامي آنها ميسر نيست. معذالك به عدهاي ايرانيان سپردهام كه در جستجوي اين كار باشند و خودم هم مشغول دنبال كردن موضوع هستم.