انديشههاي صهيونيستي در ميان نخبگان انگليسي
او در سال 1906 دبيركل سازمان جهاني صهيونيسم شد. بعد از جنگ جهاني اول كه مسئله يهوديان در دستور كار كنفرانس صلح پاريس قرار گرفت، سوكولف رياست هيئت نمايندگي يهود در اين كنفرانس را برعهده داشت و در جامعه ملل در سال 1920 نمايندگي يهود در اين كنفرانس را بر عهده داشت و در جامعه ملل در سال 1920 نمايندگي يهوديان را عهدهدار شد وظيفه اين شخص تنظيم و تطبيق سياست و سازمان صهيونيسم با واقعيات پس از جنگ جهاني اول بود. در سال 1929 زماني كه سازمان آژانس يهود تأسيس شد، او به رياست بخش اجرايي اين سازمان رسيد و در سالهاي 1931 و 1933 رياست كل آن را در اختيار داشت. ناهوم سوكولف در سال 1936 در لندن درگذشت. او پيشتر كتاب تاريخ صهيونيسم را در باب شكلگيري اين جريان به رشته تحرير درآورد.
در اوايل قرن نوزدهم، افكار و انديشههاي مذهبي نفوذ قابل توجهي در افكار مردم انگليس داشت افكار عمومي انگليس نسبت به صهيونيسم نظري نسبتاً مساعد داشت. اما صرفآ از اين ديدگاه نبود كه از صهيونيسم حمايت ميشد و مورد پذيرش قرار ميگرفت. صهيونيسم داراي دو جنبه بود كه از تعبير دوگانه عبارت «احياي دوباره قوم» يهود ناشي ميشد. از عبارت «احياي دوباره قوم يهود» در مواردي صرفآ معني احياي مليگرايي يهود كه آرماني بنيادي و طبيعي همچون ديگر ايدههاي رايج آن زمان بود مستفاد ميشد و در مواردي نيز اين عبارت با تحقق پيشگوئيهاي مذهبي رابطه داشت و عقيده كلي بر اين بود كه يهوديت يا مسيحيت (باتوجه به ديدگاههاي متفاوت) سرانجام با اسكان دوباره يهوديان در فلسطين شكوه و عظمت چشمگيري پيدا خواهد كرد.
از آنجا كه مذهب و بهويژه كتاب مقدس عمدهترين عامل در شكلگيري نظريههاي سياسي و اخلاقي در انگليس بود، تاريخ انديشه صهيونيسم هم با انديشهها و آراء مذهبي در هم آميخت.
علاقمندان به آثار و نوشتههاي مربوط به صهيونيسم كه از آن دوره برجاي مانده است به راحتي متوجه خواهند شد كه در آن زمان دو جريان فكري متفاوت وجود داشته است. در اينجا تنها به يك نويسنده به نام توماس ويدربي (1820-1760) اشاره خواهيم كرد كه با وجود مخالفت با نوكيشگرايي، ديدگاه صهيونيستي را پذيرفت. وي از وكلاي دعاوي سرشناس لندن بود كه پس از بازنشستگي، باقيمانده عمر خود را به مطالعه مشكلات سياسي و اجتماعي صرف كرد. گرچه وي در كتاب خود تحت عنوان «تلاش براي از ميان برداشتن پيشداوريها درباره قوم يهود» در موارد مهمي با پيشبينيهاي اسقف بيچنو به مخالفت برخاست اما در اصل با ديدگاههاي نامبرده در مقابل حقوق اين قوم، هم عقيده بود.
توماس ويدربي اولين نويسنده انگليسي است كه به مغايرت موهوم شهروندي يهود با ادعاي مليگرايانه يهوديان در قبال فلسطين پرداخته است. وي اعتراف ميكند كه تبعيض و پيشداوري نسبت به يهوديان گرچه در مقايسه با ادوار گذشته كاهش يافته است اما هنوز هم به شدت ادامه دارد. وي از يهوديان به علت صداقت و پايبنديشان به مليّت و مذهب خود ستايش و بنابه اين دلايل از ادعاي آنها در زمينه شهروندي يهود حمايت ميكرد. وي ميگفت يهوديان خوب، شهرونداني خوب و يهوديان بد شهرونداني بد خواهند بود. به اعتقاد وي، درخواست عادلانه برابري حقوق يهوديان با شهروندان ديگر، با ادعاي قوم يهود بر سرزمينشان كه توماس ويدربي كاملا به آن معتقد بود، منافات ندارد.او ميگفت:
پيش از بازگشت پرشكوه و چشمگير يهوديان به سرزمين خودشان تعداد زيادي از آنها به تدريج به موطن خود باز خواهند گشت. بازگشت يهوديان به سرزمينشان را احتمالا قدرتهاي پروتستان تسهيل؟ خواهند كرد و اين قدرتها ممكن است از پيش داوري خود عليه يهوديان دست بردارند و عدم پذيرش اصول و عقايد مسيحي را مانع شمول الطاف الهي نسبت به آنان ندانند.
وي معتقد بود كه يهوديان بايد رأسآ درباره مسائل مربوط به حفظ نژاد يهود و نيز اعتبار قائم به ذات، عواملي كه به رسميت شناخته شدن حقوق يهوديان در تمامي كشورهاي جهان منجر ميشود، تصميمگيري كنند. به اعتقاد وي بشردوستي و عدالتخواهي حكم ميكند كه از پذيرفتن هر چيزي كه در قوانين كشوري مغاير با اصل برابري باشد خودداري شود، يهوديان بايد بيشتر براي آرمان والاي خود مبني بر داشتن كشوري جداگانه آماده شوند.
توماس ويدربي از بازگشت يهوديان به سرزمين مقدس و رستگاري قوم يهود حمايت ميكرد.
جزوهاي كه توماس ويدربي تحت عنوان «تلاشي براي برطرف ساختن پيشداوري عليه امت يهود» نوشته است، مستدلترين و شديدترين اعتراض به فرضيه سفسطهآميز مغايرت صهيونيسم با آزادي قوم يهود محسوب ميشود. توماس ويدربي در عين حال معتقد بود كه كمك به قوم باستاني محروم يهود براي بازسازي موطنشان، وظيفه مقدس انسانهاست. در اين موطن، آن عده از اعضاي اين قوم كه ضرورت داشتن كشور خاص خود را احساس كردهاند و به نقل مكان به اين سكونتگاه علاقمندند، اسكان مييابند.
خطمشي حكومت در قبال يهوديان بايد براساس اين اصول فراگير استوار باشد. ويدربي، به روشني و قاطعيت نابهنجاريهاي وضعيت يهوديان را تشريح كرد و بدون توجه به پيشداوريهاي تنگنظرانه، خواستار حل و فصل كامل مسأله يهود شد.
در مبحث مربوط به افكار و انديشههاي صهيونيستي در جامعه پروتستان انگليس، جا دارد تا از دكتر جوزف پريستلي (1804-1733) ياد كنيم. دكتر پريستلي از فيلسوفان برجسته و از شيميدانان و كلامشناسان برجسته بود. گرچه وي به معني واقعي كلمه طرفدار انديشه گرويدن يهوديان به مسيحيت نبود اما تا اندازهاي تحت تأثير اين ايده قرار داشت.
وي در اين راه از حمايت اسقف آنسلم بيلي (1797-1719) معاون سرپرست نمازخانههاي سلطنتي، معروف به آنتي ـ سوسنيوس و جان هادلي سواين برخوردار بود. وي در مقالههايي تحت عنوان «نامهاي به يهوديان و مقايسه نهادهاي كليمي... و گفتاري خطاب به يهوديان درباره اوضاع در جهان امروز»،
استدلالهاي خود را با يك رشته قياسآوريهايي همراه كرده است كه تنها نقص آنها اين است كه اثبات فرضهاي اوليه وي، دشوار است. با وجود اين، تأكيدي كه بر پذيرش اعتبار و حيثيت بنياسرائيل داشت، سفسطهگري او را در بيان ديدگاهها و مطالب، جبران كرده است. وي ايده جالبي به قالب متحجر نوكيشگرايي وارد كرد و ظاهرآ انتظار داشت كه اين اقدام تأثير شديدي در يهوديان برجاي گذارد.
اما، شيوههاي نوكيشگرايانه وي موجي از اعتراض در پي داشت. ديويد لوي
(1808-1742) نويسنده سرشناس انگليسي كه كتابهاي متعددي در زمينه آئين و احكام دين يهود نوشته و مطالعات گستردهاي درباره زبان عبري انجام داده است با ديدگاههاي اسقف آنسلم بيلي سخت به مخالفت برخاست.
ديويد لوي در بحثها و مجادلههاي خود با مؤمنان و بيدينان، تلاش ميكرد تا ثابت كند كه رسالت الهي پيامبران با پراكندگي قوم يهود، كاملا تحقق يافته است. وي در مقالهاي تحت عنوان «نامههايي به دكتر پريستلي» و در پاسخ به اظهارات وي خطاب به يهوديان (لندن 1787)، ديدگاه سنتّي از صهيونيسم مذهبي انفعالي را اينگونه تشريح كرده است، «از آنجا كه امت يهود همانگونه كه پيامبر بزرگ، حضرت موسي(ع) پيشبيني كرده بود به علت سرپيچي از احكام و شريعت يهود تمامي مصائب را متحمل شده است، در نتيجه، زمان اجابت وعدههاي بزرگ و شكوهمندي كه همان پيامبر بزرگ آنها را بشارت داده بود نيز بايد فرا رسيده باشد.
«اما زمان تحقق اين وعدهها را كسي جز خداوند لايزال نميداند...» اين پيشگوئيها، تسكيندهنده آلام و اسارت دهشتناكي است كه ما در طي قرون متمادي تحمل كردهايم. با دل بستن به اين پيشگوئيها توانستهايم در برابر ناملايمات و سركوبيهاي طاقتفرسا ايستادگي كنيم... (صفحه 2 و 3). بدين ترتيب، لوي مسيحاباوري را كاملا از تجربههاي بشري و حيطه عمل قوانين فكري متداول، جدا ميكند.
از سوي ديگر، ويليام ويستون (1752-1667)، اسقف رابرت لوث (1787-1710) و دكتر فيليپ دادريچ (1751-1702) از ايده بازگشت سريع
يهوديان به فلسطين پشتيباني كردند و به استثناي ويستون كه افكاري ليبرالمآبانه داشت، از انديشه نوكيشگرايانه حمايت كردند.
البته به دليل آنكه افكار عمومي موافقت چنداني با اين تفكرات صهيونيستي نداشته طرح اينگونه گرايشها و اشتياق به مطرح ساختن نكات برجسته مبارزه در راه بازگشت يهوديان به سرزمين مقدس، امكانپذير نميشد. اما رونق گرفتن فزاينده انديشه در دو سوي مناقشه غيرقابل ترديد بود. با وجود تمامي بحثهاي مجادلهآميز، افكار عمومي انگليس به اين نتيجه رسيد كه صهيونيسم، مخالفت يا مغايرتي با هزاره سلطنت مسيح يا مسيحي يهودي ندارد و صرفآ مفهومي معين از شيوهاي است كه بشريت ميبايد به مدد آن خود را براي اين تحقق آرمان بزرگ آماده كند.