اولين كنگره صهيونيستها و مصوبات آن
بعد از جنگ جهاني اول كه مسئله يهوديان در دستور كار كنفرانس صلح پاريس قرار گرفت، سوكولف رياست هيئت نمايندگي يهود در اين كنفرانس را برعهده داشت و در جامعه ملل در سال 1920 نمايندگي يهود در اين كنفرانس را بر عهده داشت و در جامعه ملل در سال 1920 نمايندگي يهوديان را عهدهدار شد وظيفه اين شخص تنظيم و تطبيق سياست و سازمان صهيونيسم با واقعيات پس از جنگ جهاني اول بود. در سال 1929 زماني كه سازمان آژانس يهود تأسيس شد، او به رياست بخش اجرايي اين سازمان رسيد و در سالهاي 1931 و 1933 رياست كل آن را در اختيار داشت. ناهوم سوكولف در سال 1936 در لندن درگذشت. او پيشتر كتاب تاريخ صهيونيسم را در باب شكلگيري اين جريان به رشته تحرير درآورد.
اولين كنگره صهيونيستها در 29 اوت 1897 در شهر بال سوئيس تشكيل شد.
اولين كنگره صهيونيستها اهداف و برنامههاي خود را به شرح زير تعيين كرد كه به اتفاق آراء به تصويب رسيد:
هدف صهيونيسم، ايجاد موطني براي مردم يهود در فلسطين و تضمين آن توسط قوانين بينالمللي است. كنگره صهيونيستها تحقق اين هدف را در گرو اجراي تدابير زير ميداند:
1. گسترش مناسب مهاجرنشينهاي يهودي در فلسطين، توسط كشاورزان و كارگران صنعتي.
2. سازماندهي وايجاد وحدت بين تمامي يهوديان از طريق مؤسسات مناسب محلي و بينالمللي و براساس قوانين كشورهاي مختلف.
3. تقويّت و پرورش احساسات و آگاهي ملي يهوديان.
4. در صورت لزوم برداشتن گامهاي مقدماتي در جهت كسب موافقت و رضايت حكومتها، براي دستيابي به هدف صهيونيسم.
دكتر تئودور هرتزل به رياست و دكتر ماكس نوردائو، دكتر سالز و آقاي ساموئل پانيلس به ترتيب به سمت نايب رئيس اوّل تا سوم كنگره يهود، انتخاب شدند. افراد زير از سوي اولين كنگره صهيونيستها به عضويت كميته اجرايي مركزي، انتخاب شدند :
وين: دكتر تئودور هرتزل، دكتر شانايرر، دكتر اوسركولش، دكتر مونتز، جوليوس.ام. كرمنزكي. اطريش (به استثناي گاليسيه): دكتر زيگموند كورنفيلد. گاليسيه: دكتر سالز، دكتر كوركيس. بوكونوويا: دكتر مهيرابنر. فرانسه: برنارد لازار، آلمان: خاخام دكتر اسحاق جي.رولف، دكتر بودنهايمر. روسيه: خاخام ساموئل موهيلور، پروفسور ماكس مندل استم، دكتر ژاكوب كوهان ـ برنشتاين، ايزيدور جاسينوفسكي. روماني: دكتر كارل ليپه، ساموئل پاينلس. بلغارستان و صربستان: پروفسور گرگور بلكوسكي. شرق: ژاك باهار.
دكتر هرمان شاپريا (1897ـ1840) استاد رياضيات دانشگاه هايدلبرگ ازجمله اعضاي برجسته اولين كنگره يهود بود. وي از يهوديان روس تبار بود و سرگذشت بسيار جالبي داشت.
وي به علت فقر مالي ناگزير شد تحصيلات خود را نيمه تمام رها كند و به كسب و كار روي آورد. پس از گردآوردن اندوخته لازم، بار ديگر تحصيلات خود را از سرگرفت. وي به هنگام از سرگيري تحصيلات خود، چهل ساله بود امّا هوش و ذكاوت سرشار وي سبب شد تا خيلي زود در رديف پيشگامان علم رياضي، قرار گيرد. هرمان شاپريا در ابتدا از طريق كتابهاي قديمي كه به زبان عبري نوشته شده بود به فراگيري علم رياضي پرداخت و سپس به كتابهايي كه به زبانهاي مختلف چاپ و منتشر شده بود روي آورد. وي در زمينه علم رياضي از چنان شهرتي برخوردار شد كه با وجود آنكه يهودي و خارجي بود (شهروند روسيه بود) به سمت استاد رياضيات دانشگاه هايدلبرگ منصوب شد. وي از لحاظ ظاهر، رفتار و ذهنيت به اندازه يك خاخام پير، نمونه اصيل قوم يهود بود.
دكتر شاپريا ازجمله دانشوران برجسته زبان عبري و تاريخ و ادبيات باستاني يهود و ادبيات نوين عبري به شمار ميرود. وي نيز همانند ديگر استادان زبان نوين عبري، بر پويايي و زنده بودن اين زبان تأكيد داشت. وي از دل و جان به «جنبش عاشقان صهيون» وابسته بود و براي احياي زبان عبري تلاش ميكرد.
در اولين كنگره صهيونيست، دكتر شاپريا از نمايندگان حاضر در اين همايش خواست تا وفاداري خود را به جنبش عاشقان صهيون و احياي زبان عبري، اعلام كنند. به هنگام بروز اختلاف نظر در ميان شركتكنندگان در گنگره، اين استاد سالخورده با زباني آكنده از احساسات از حاضرين دعوت ميكرد تا اختلافهاي خود را كنار گذاشته و با وحدت و منتهاي صداقت در جهت آرمان مشترك گام بردارند.
نكته ديگر اينكه، وقتي پروفسور شاپريا ضرورت تأسيس صندوق بينالمللي يهوديان را كه بيش از اين با نوشتن مقالههايي با زبان عبري عنوان كرده بود، مطرح ساخت. پيشنهاد وي بيشتر يك انديشه واهي قلمداد شد تا يك طرح قابل اجرا. اما وي از اعتراض افرادي كه خود را عملگرا معرفي ميكردند دلسرد نشد. در خلال اولين سال ايجاد اين سازمان صهيونيستي (كنگره صهيونيستها) يعني در فاصله ميان اولين و دومين كنگره، پروفسور شاپريا تمامي وقت خود را به فعاليتهاي صهيونيستي اختصاص داد. وي در شهر كلن و در جريان سفري كه براي تبليغ درباره صهيونيسم، صورت گرفته بود، درگذشت.
دكتر دبليو. اچ هكلر سرپرست كليساي كوچك سفارت انگليس در وين كه از شاگردان پر شور مكتب كتاب مقدس و از مسيحيان عاشق صهيون به شمار ميرفت اولين روحاني مسيحي بود كه هرتزل را به پيگيري طرحهاي خود تشويق كرد. اسقف هكلر با اطلاع كامل سفير انگليس در وين، به حمايت از جنبش صهيونيستي پرداخت و هرتزل را به تعدادي از اعضاي خانواده سلطنتي و دوستان سرشناس خود معرفي كرد. وي اولين روحاني انگليسي است كه با سفر به روسيه به يهوديان ستمديده اين كشور كمك كرد. وي از شهرهاي اودسا، موهيليو، كيشينف و بالتا بازديد كرد.
اسقف هكلر چندين بار از سرزمين مقدس بازديد و پيوسته در كنگرههاي صهيونيستي شركت ميكرد.
در ميان ديگر شخصيتهاي برجستهاي كه در كنگره يهود حضور داشتند ميتوان به كساني چون هانري دونان كه از پيشگامان سرشناس صهيونيسم به شمار ميرود و كشيش پروتستان دكتر يوهانس لپسيوس فرزند كارل ريچارد لپسيوس (1884-1810) مصرشناس مشهور كه اطلاعات فراواني در باره شرق داشت و به عنوان كشيش اقليت كوچك پروتستان در كوههاي قارص خدمت كرده بود، اشاره كرد. دكتر لپسيوس در سال 1895 به شدت به دفاع از آرمان ارامنه برخاست و پس از آنكه دولت آلمان درخصوص تبليغات وي به او هشدار داد، از مقام خود كنارهگيري كرد. وي در روز هفتم سپتامبر سال 1897 در اجلاس كنگره صهيونيسم در بال ديدگاههاي خود را در قبال صهيونيسم در مقالهاي تحت عنوان «ارامنه و يهوديان در تبعيد يا آينده شرق در پرتو مسأله ارامنه و جنبش صهيونيسم» تشريح كرد. وي پس از تشريح جنبههاي مشترك ارامنه و يهوديان كه وي از آنها به عنوان نژادهاي ستمديده ياد كرد، گفت: «آيا روزي فرا خواهد رسيد... كه يهوديان به فلسطين دست يابند و بگويند اينجا سرزمين ماست؟»
بزرگترين دستاورد صهيونيسم نوين، برگزاري كنگره يهوديان به عنوان عاليترين ارگان، در جنبش صهيونيستي بود. اين كنگره سازماني جهاني است كه هدف آن تجديد حيات ملي يهوديان براي دستيابي دوباره بر فلسطين است، البته نه از طريق توسل به زور يا ماجراجويي سياسي و نه اقدام عليه حكومت و مردم آن سرزمين يا دولتها و ملل ديگر! زادوك كاهن (1905-1839) خاخام اعظم فرانسه، با نوشتن نامهاي تشكيل اولين كنگره يهوديان را تبريك گفت. خاخام اعظم فرانسه در نامه تبريك خود تأكيد كرد كه از هيچ كوششي براي اجراي تصميمهاي كنگره دريغ نخواهد كرد. هر تصوّر و نظري كه درباره سودمندي و مناسببودن زمان برپايي اولين كنگره يهود داشته باشيم، نميتوانيم اهميت آن را انكار كنيم. اختلاف ديدگاهها اجتنابناپذير است اما من از صميم قلب از خداوند ميخواهم تا تمامي رهبران جنبش صهيونيسم را ارشاد و راهنمايي كند و اميدوارم كه بحثها و تصميمهايي كه از سوي كنگره اتخاذ ميشود براي يهوديان سراسر جهان مفيد باشد.
خاخام اعظم فرانسه در مصاحبهاي كه اندكي پس از پايان كار اولين كنگره صهيونيستها درباره جنبش صهيونيسم صورت گرفت از تلاشها و شخصيت دكتر هرتزل تجليل كرد.
خاخام اعظم فرانسه گفت:
اين شخص علاوه بر ايمان، مرد عمل نيز هست. وي يك حواري و پيشوا است اما پيشوايي كه در رشته اقتصاد سياسي درجه دكترا دارد. بيترديد وي در جامعه مطبوعات اتريش از موقعيت ويژهاي برخوردار است و با محافل سياسي بلندپايه اين كشور ارتباط نزديك برقرار كرده است. به نظر ميرسد كه وي آماده است تا از تمامي امتيازها در مقابل موفقيت آرمان و انديشههاي خود دست بردارد.
زادوك كاهن در عين حال با لحني بسيار ملايم از بدبيني اغراقآميز نسبت به رساله هرتزل تحت عنوان «كشور يهود» انتقاد كرد و پس از پرداختن به جنبههاي مذهبي اين موضوع، چنين نتيجهگيري كرد :
در همدلي و دلبستگي يهوديان فرانسه به صهيونيسم جاي هيچگونه ترديدي وجود ندارد. يهوديان فرانسه حق ندارند تا طرحي را كه با خود اميد به ارمغان آورده است و آلام هزاران يهودي را كه به علت يهودي بودن مورد ظلم و ستم قرار گرفتهاند تسكين ميبخشد، تمسخر يا محكوم كنند.
هرتزل در ابتداي اجلاس نهايي كنگره يهود در شهر بال سوييس اعلام كرد كه نامهها و تلگرامهاي متعددي دريافت كرده است. وي در بين تمامي نامهها و تلگرافهاي دريافتي به نامهاي كه دكتر موسي گاستر خاخام يهوديان اسپانيا و
پرتغال در انگليس كه حمايت خود را از اهداف كنگره يهود ابراز داشته بود، اشاره كرد.
در يك جمعبندي ميتوان بر اساس كنگره جهاني يهوديان در بال سوييس، اين اصول را از صهيونيسم استخراج نمود:
1. موطن مردم يهود، بايد در فلسطين باشد.
2. فلسطين ميتواند و بايد از طريق ايجاد تدريجي مهاجرنشينهاي يهودي يهودي، نقش خود را ايفا كند.
3. تضمين از طرف حقوق عمومي (بينالمللي) يعني به رسميت شناختن خواست قانوني مردم يهود براي تجديد حيات فلسطين و از طريق آن تجديد حيات خود، شرط لازم موفقيت اين برنامه است.
در مورد نكته اول، به تجربه ثابت شده است كه يهوديان به عنوان مهاجرنشين يا پيشگام تنها در فلسطين احساس آرامش ميكند. تلاشهاي كم و بيش موفقيتآميزي براي اسكان يهوديان در آرژانتين و نقاط ديگر صورت گرفته است اما هيچ يك از اين سكونتگاهها براي توده يهود جذابيت چنداني ندارد. اين مهاجرنشينها تنها براي كساني ارزش دارد كه در اينگونه طرحها مشاركت دارند. تمامي توجه ملت يهود، معطوف تلاشهاي كوچنشينان يهودي ساكن فلسطين است. مردم، ساكنان اين مهاجرنشينهاي يهودي را تنها به ديده گروهي از افراد نگاه نميكنند بلكه آنها را نمايندگان و طلايهداران مبارزه ملت يهود در راه زندگي جديد به شمار ميآورند. اين احساس، پيامد طبيعي جايگاهي است كه فلسطين در طي قرون در زندگي و امور يهوديان داشته است. مخالفان صهيونيسم در مواردي با پذيرفتن اين نكته كه فلسطين به هيچ وجه بدتر از كشورهاي ديگر نيست و اينكه يهوديان در آنجا مورد ستم واقع نخواهند شد و در صورت فراهم آمدن امكان ايجاد مهاجرنشينهاي يهودي در اين سرزمين بايد از فرصت استفاده كرد، تلاش كردهاند تا بين ديدگاههاي متضاد آشتي و تفاهم ايجاد كنند. ارزش فلسطين براي مردم يهود، از تعلق داشتن اين سرزمين به قوم بنياسرائيل ناشي ميشود. اما آيا فلسطين قادر است تا به بهترين شكل ممكن، به موطن قوم بنياسرائيل تبديل شود؟ در صورتي كه فلسطين از چنين قابليتي برخوردار باشد چگونه ميتوان آن را به سرزمين قوم بنياسرائيل تبديل كرد؟
توصيف قديمي از فلسطين هنوز هم در مورد اين سرزمين صدق ميكند. يكي از نشانههاي انكارناپذير باروري و بالندگي فلسطين اين است كه، سرزمين يهوديه به تنهايي در يك مقطع تاريخي بيش از سيصدهزار و در يك دوره ديگر دويست وهشتاد هزار جنگجوي دلاور را روانه ميدان كرد (دوم تواريخ، سوره 14 آيه 7)، به گفته فلايوس جوز4فوس (جوزف بن ماتياس) (95-37 ميلادي)، منطقه جليله به تنهايي صدها شهر و ميليونها نفر جمعيت داشته است. حتي اگر اين ارقام را اغراقآميز و باورنكردني بدانيم، بدون شك، فلسطين گنجايش چندين ميليون نفر جمعيت را دارد. فلسطين در آينده حتي قادر است تا چندين ميليون نفر را در خود جاي دهد. اين سرزمين تنها به بازسازي و سكنه جديد، نياز دارد. كار بازسازي و اسكان دوباره جمعيت در فلسطين توسط يهوديان آغاز شده است و بايد فعاليتهاي بازسازي و ايجاد مهاجرنشينهاي يهودي در فلسطين توسعه و افزايش يابند و از آنها پاسداري شود. اما شالوده كار فراهم آمده است و خطوط پيشرفت به اندازه كافي مشخص شده است. اين تنها راه ممكن است و راه ديگري وجود ندارد. سازمان صهيونيستي، تشكيلات وابسته به بارون روچيلد و عاشقان صهيون با بهرهگيري از دانش و ايثارگري خود، بهبود شرايط را در فلسطين بشارت ميدهند. تنها دستاندركاران اين سازمانها و انجمنها از ميزان رنج و عذاب ناشي از اينگونه موانع كه راه پيشرفت و شكوفايي را سد كردهاند، از نبودن امنيت و در مواقع منازعه بر سر حق مالكيت و ناتواني از خريد املاك و مستغلات، مالياتهاي گزاف و عوامل بازدارنده ديگر، آگاهند.
يهوديان درصدد دستيابي به قدرت نظامي نيستند و انديشه به انقياد كشيدن ملل ديگر را مردود و محكوم ميدانند. از سوي ديگر، آنها از ايفاي نقش «ملت برگزيده» بيخانمان، به ستوه آمدهاند و ترجيح ميدهند كه ملتي كوچك و متكي به خود باشند و در گوشهاي آرام از كره زمين، زندگي كنند. آنها خواهان جامعهاي تشكل يافته و متحدند تا در آنجا در پرتو نهادها، اجتماعات مذهبي، انجمنها، آباديها، مدارس و با زبان، ادبيات و روزنامههاي ملي خود در منتهاي آرامش، زندگي كنند. نه بيشتر و نه كمتر، آنچه كه برشمرديم هدفي است كه صهيونيستها در راه آن تلاش ميكنند.
تنها مخالفت جدي و منطقي با بازگشت يهوديان به سرزمين مقدس كه سومين نكته مورد بحث ما را تشكيل ميدهد، نامطمئن بودن شرايط سياسي و اقتصادي در فلسطين است. به همين دليل، جنبش صهيونيسم خواهان بهبود شرايط سياسي و اقتصادي در فلسطين است.
از ديدگاه صهيونيسم سياسي، سياست به تنهايي و به خودي خود و حتي با هدف پس افكندن يك كشور، هدف غايي محسوب نميشود.
صهيونيست سياسي به خوبي ميداند كه به رسميت شناخته شدن سياسي به خودي خود هيچگونه ارزش و اعتباري ندارد و انسان بايد خود در صحنه باشد و با رنج و مشقت سرنوشت خود را رقم زند و بدون چنين تلاش سازمانيافتهاي، هرگونه حقوقي بيثمر و تمامي ترتيبات سياسي بينتيجه خواهد بود. كشاورزان، كارگران، صنعتگران، آموزگاران و هنرمندان يهودي كه به فلسطين رفته و در آنجا سكونت اختيار كردهاند و آناني كه در آينده به اين سرزمين خواهند رفت بهتر از تمامي مبلغان و مناديان معنوي يهود، از درونمايه شخصيت يهود و آرمانهاي آن اطلاع دارند.
برنامهاي كه صهيونيسم سياسي در جهت تحقق آن تلاش ميكند، تا حدود زيادي همان طرحي است كه در «برنامه بال» گنجانده شده است: «امنيت تضمين شده از سوي حكومت عثماني و قدرتهاي ديگر براي اسكان موفقيتآميز و رشد و شكوفايي آزادانه قشر خاصي از جمعيت ساكن در فلسطين.» مهاجران يهودي در فلسطين بايد دودستي به زمين خود بچسبند و زيرساختهاي لازم را براي اسكان كامل در فلسطين براساس الگوي دلخواه خود پيريزي كنند. صهيونيسم بر آن است تا تعداد چهل تا پنجاه مهاجرنشين يهودي را كه فعلا در فلسطين وجود دارد به چهارصد تا پانصد مهاجرنشين افزايش دهد. صهيونيستها به جاي يك تلآويو كه شهر نمونه به شمار ميرود، خواهان يكصد تلآويو هستند. آنها خواستار مدارس و كتابخانههاي متعدد، دانشگاه، كارخانهها و كارگاههاي مختلف در فلسطيناند. در اين زمينه، ضربالمثل جالبي با اين مضمون وجود دارد:
«حرف، همچون خط است و عمل چون مكعب»
خوشبختانه، مرحله عمل در فلسطين آغاز شده است و ما تنها به عمل در مقياس وسيعتر نياز داريم. براي گسترش ميدان عمل و افزايش فعاليتها، براي تحقق برنامه ايجاد مهاجرنشينهاي يهودي كه به مثابه بازگشايي و تجديد حيات يك كشور فراموش شده است، صهيونيسم جهت تأسيس موطني براي مردم يهود كه موجوديت آن از سوي حقوق بينالمللي تضمين شده باشد، به تسهيلات و تدابير حمايتي، همانند آنچه كه در «برنامه بال» پيشبيني شده است، نياز دارد.
رويكردها ممكن است متفاوت باشد، اما هدف كاملا روشن است: منظور حقوق و تضمينهايي است كه تحت شرايط موجود، به ريختن شالوده يك كشور نوين براي مردم يهود كمك كند.
بسياري بر اين عقيدهاند كه براي تحقق اين هدف، ايجاد يك شركت مخصوص وسيله مناسبي خواهد بود. عدهاي ديگر عقيده دارند كه اعطاي امتياز به سازمان صهيونيستي و نهادهاي مالي آن مناسبترين شيوه است. چگونگي و شكل تحقق اين هدف را شرايط كلي تعيين خواهد كرد اما اصل موضوع اين است كه تا سر حد امكان براي قوم يهود موطني فراهم آيد. و در وراي اين طرح بار ديگر انديشه بزرگ و ژرف، و پيوند دوباره ملت يهود با اصالت ذاتي خود قرار دارد. اين انديشه، پيوسته بازگو شده و گسترش يافته است. انديشه تأسيس موطني براي قوم يهود همزمان با شكلگيري دروني، ابعاد بيروني گستردهتري يافته است و بيش از هر انديشه ديگري به بيداري قوم يهود و شعلهور ساختن دوباره قدرت اين نژاد، كمك كرده است. اين انديشه در واقع از اشتياق روح ملي به شناخت و تبيين خود حكايت دارد و تاريخ ثابت ميكند كه اينگونه اميال و خواستههاي اصيل، به اهداف خود دست يافتهاند.
اكنون كه صهيونيسم يك برنامه مشخص و سابقه فعاليت چندين ساله دارد، علاقه انگليس به صهيونيسم بيترديد هر روز شديدتر و عميقتر ميشود. بنابه آنچه كه گفته شد، اكنون جنبش صهيونيستي ميتواند در تلاش خود براي فراهم آوردن شرايط لازم در فلسطين جهت تحقق خواست اين جنبش به پشتيباني بيشتر قدرتهاي مترقي اميدوار باشد. اما دستيابي به موفقيتهاي سياسي نزد اين يا آن كشور قدرتمند، نبايد به عنوان هدف واقعي صهيونيسم تلقي شود. هدف واقعي صهيونيسم تجديد حيات مادي، اقتصادي و معنوي قوم يهود است.
از اين رو، سرانجام، سپيده آن روز بزرگ خواهد دميد و صهيونيسم وظيفه بزرگي را كه بر دوش دارد، به انجام خواهد رساند.