ایران در کنار اسراییل!

این سخنان حاکی از ایده جنگ طلبانه صهیونیسم(به ویژه اردوگاه راست افراطی) است که بقای خود را در بحران و نبرد جست و جو می کند. اصولا رژیم هایی که فاقد پایه های مستحکم تاریخی و مردمی بوده و هویت و مقومات وحدت ملی آن ها متزلزل است، برای اظهار وجود وایجاد وحدت به ترسیم دشمن هر چند فرضی روی می آورند و با برافروختن جنگ و یا حالت تهدید و شبه جنگ، یکپارچگی ملی خود را سامان می بخشند.
گاه نیز برخی حاکمیت ها که فاقد مبانی دمکراسی هستند و پشتوانه مردمی ندارند با توسل به تئوری «توهم توطئه» به حاکمیت استبدادی خود دوام می بخشند. لذا ایجاد فضای امنیتی و بحران و جنگ و مقابله با دشمنانی که علی القاعده «هویت سوز» هستند برای این رژیم ها حکم «هویت ساز» را می یابد!
توجیه ناکارآمدی رژیم ها به ویژه در ابعاد اقتصادی هم در سایه بحران و تقابل با دشمنان قابل توجیه است و هرگاه مردم لب به اعتراض بگشایند مسئولیت کاستی ها و سستی ها به آسانی بر عهده دشمن نهاده می شود و یا اساسا با ترسیم شرایط بحرانی و تهدیدآمیز زبان منتقدان را در کام حبس می کنند!
علیرغم تفاوت های ماهوی و اساسی، برخی از تحلیل گران غربی شرایط ایران و اسراییل را به یکدیگر نزدیک می دانند و نقاط مشترکی میان دو طرف ذکر می کنند. از جمله این مشترکات ایدئولوژیک بودن حاکمیت آن هاست. اسراییل مدعی برتری ملت یهود است و تحقق اهداف صهیونیسم را در تاریخ یهود و سرزمین مقدس فلسطین جست و جو می کند و برای آینده نیز آرمان های بلندی از جمله نبرد آرماگدون و بازگشت مسیح را در سر می پروراند.
حاکمیت ایران نیز برخاسته از ایدئولوژی اسلامی شیعی است که معتقد به حاکمیت ولایت فقیه است و در عین حال مدعی است که برترین الگوی حکومت را ارائه کرده و برای جهانیان نسخه شفابخش در دست دارد و از طرفی بر مدعای مهدویت و ظهور امام عصر(ع) پای می فشارد.
تقابل حاد ایران و اسراییل نیز برخاسته از مبانی اعتقادی و ایدئولوژیک متضاد دو طرف است، وگرنه کشورهایی که سکولار هستند و ادعاهای ایدئولوژیک ندارند کمتر دچار تقابل و ستیز با دیگران هستند. چنین کشورهایی حتی رژیم اسراییل را که در نظر جمهوری اسلامی ایران نامشروع قلمداد می شود، به رسمیت شناخته و با آن مناسبات دیپلماسی برقرار کرده اند.
شاید قیاس میان رژیم صهیونیستی و ایران در مذاق بسیاری از خوانندگان خوش نیاید، چون در هر حال اسراییل به عنوان رژیمی اشغالگر و نژادپرست با سیاست های تروریستی و توسعه طلب شناخته می شود و در مقابل ایران کشوری پهناور و کهن و دارای ریشه های سترگ تمدن و فرهنگ و اندیشه می باشد که با انقلاب اسلامی خود علیه رژیم شاه، طرحی نو در انداخته و پرچم حمایت از مظلومان و مستضعفان را برافراشته است.
صرف نظر از این گزاره های ارزشی که در جای خود در صحت آن تردید نیست، بحث ما آن است که ایران با جایگاه رفیع و سابقه درخشان خود، در شرایط کنونی خواسته یا ناخواسته به سمتی می رود که افکار عمومی و تحلیلگران آن را در کنار اسراییل می نشانند و حتی در نظرسنجی اخیر بی بی سی، ایران را به لحاظ تاثیرات منفی در جهان بدتر از اسراییل می خوانند!
این واقعیت ها نیازمند آسیب شناسی جدی شرایط دوران پایانی دهه سوم انقلاب و جمهوری اسلامی است. در شرایط فعلی نمی توان همانند دوران اولیه انقلاب با شعارزدگی و آرمانگرایی به مسایل نظر کنیم و همه چیز را در دایره توهم توطئه بنگریم. ما در وضعیت کنونی نیازمند نوعی واقع گرایی و تعامل منطقی با پدیده ها و چالش های داخلی و خارجی هستیم.
به نظر می رسد ایران خصوصا در دوران دولت نهم، همچون اسراییل تمایل به بحران و تنش دارد و حداقل آن است که در پرونده های مهم منطقه ای همچون عراق و لبنان و فلسطین متهم به دخالت و ایجاد بحران می باشد. شاید گفته شود شرایط منطقه ای و تحرکات دشمن، اقتضای چنین رویکردی را دارد و در هر حال ایران در مصاف با دشمن ناچار به پاسخگویی و هماوردخواهی است. اما سخن در آن جاست که آیا راهکارهای دیگری برای برخورد با تحولات منطقه ای وجود ندارد؟ و آیا جمهوری اسلامی ایران لزوما باید خود را در هر گونه تقابلات منطقه ای وارد سازد؟
اکنون در عرصه سیاست خارجی، دولت نهم سیاست«دیپلماسی تهاجمی» را برگزیده است و با قدرت های جهانی با لحن تهاجمی و طلبکارانه برخورد می کند و در پرونده هسته ای بدون اعتنا به قدرت های جهانی و نهادهای بین المللی همچون شورای امنیت، مشغول فعالیت های هسته ای خود می باشد.
این سیاست که البته در جای خود تحسین برانگیز بوده و نشان از پایداری مقامات ایران در دفاع از حقوق مشروع خود و ملت های مظلوم دارد، از سویی مورد انتقاد برخی ناظران از جمله محافل داخلی ایران قرار گرفته است. منتقدان معتقدند موقعیت ایران در اثر تقابل با جامعه جهانی متزلزل شده و افزون بر چالش های داخلی همچون آثار تحریم و فشار اقتصادی، خود را در برابر چالش های منطقه ای و بین المللی فراوانی قرار داده است.
منتقدان همچنین اشاره می کنند جمهوری اسلامی ایران به خاطر ورود تهاجمی در عرصه خارجی، به طور طبیعی در عرصه داخلی ناکارآمدی ها و ناکامی های زیادی را می آزماید و یکی از راه های برون رفت از این ناکارآمدی ها فرافکنی و یا به عبارتی ایجاد بحران است!
البته در صورتی که اتهامات وارده را بپذیریم، خلق بحران در عراق یا لبنان مستقیما منافعی برای عرصه داخل به ارمغان نمی آورد و حتی برخی برآنند که این اقدامات منافع ملی ایران را به مخاطره می افکند، اما حداقل آن است که تهران با این اقدامات دشمنان خود یعنی آمریکا و اسراییل را به چالش می کشاند و با آن ها وارد نوعی زورآزمایی سیاسی و امنیتی و گاه نظامی می گردد.
منتقدان ضرورت استمرار دشمنی ها را زیر سوال می برند و آن را «هویت ساز» می خوانند نه «هویت سوز» و با رویکردی پراگماتیستی به سازش و مصالحه مثبت فرامی خوانند و البته نشانه هایی از این مصالحه آشکار شده و برای مثال تابوی مذاکره با آمریکا در دوره دولت اصولگرا شکسته شد! در باره اسراییل نیز زمانی اعلام شد ایران در جهت نابودی این رژیم اقدام عملی انجام نمی دهد و یا طرح برگزاری همه پرسی در اراضی اشغالی از سوی رهبر انقلاب مطرح شد، هر چند رییس جمهور نهم بار دیگر با طرح شعار هولوکاست و نابودی اسراییل عقربه را به عقب بازگرداند.
در کالبد شکافی رویکرد آرمانی و ستیزه جویی، برخی پژوهشگران به ریشه های اعتقادی و تاریخی اسلام و به ویژه مکتب تشیع اشاره دارند که مفاهیمی چون جهاد و شهادت و مهدویت از شاخصه های بارز آن محسوب می شود. البته قرائت تاریخی از اسلام در میان اهل سنت(سلفی ها و وهابی ها) هم وجود دارد و گروه هایی چون القاعده با تأسی به سنت سلف صالح به زعم خود در صدد احیای ارزش های اسلام و قرآن هستند.
این در حالی است که فرهنگ تشیع خصوصا با تکیه بر الگوی تاریخی کربلا و عاشورا، صحنه های زیبایی از حماسه و جانفشانی را به نمایش گذارده که همانند عاشورا حالت تدافعی داشته است. اما مشکل آن جاست که گاه این فرهنگ حالت تهاجمی می یابد و پیروان آن با اتکا به شعار «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» با نگاهی سیاه و سفید(دیجیتالی) به ایجاد عرصه نبرد و بحران به شکل فرامکانی و فرازمانی روی می آورند و آن را جهت زمینه سازی برای حکومت جهانی امام عصر(ع) تکلیف خود دانسته و به آن تداوم می بخشند.
قطعا فرهنگ عاشورا فرهنگی فراتاریخی و درس آموز است، اما در اجرای این الگو، توجه به شرایط زمانه و موقعیت های مکانی و مقدورات، امری ضروری است. اصولا مکتب عاشورا در دوران نهضت و انقلاب علیه حکام جور و یا نبرد علیه متجاوزان کارساز است که نمونه ای از آن در بحبوحه انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی با شکوه و زیبایی خاصی متجلی شد، اما سوال آن است که تعمیم این فرهنگ به دوران های بعدی که علی القاعده دوره سازندگی و حکومت داری محسوب می شود، صحیح است یا نه؟
صرف نظر از این مناقشه که بیشتر صبغه تئوریک و اعتقادی دارد، نکته دیگری که منتقدان بر آن تاکید دارند عبارت است از انسداد سیاسی داخلی که مبانی دمکراسی و مردمسالاری را خدشه دار می کند. ایجاد فضای امینتی و بحران زایی به طور طبیعی به این انسداد کمک می کند و همان گونه که ستیز و تقابل با خارج، مانع توسعه اقتصادی می شود، توسعه سیاسی و فرهنگی را نیز به تاخیر می افکند و در مقابل، پایه های تئوکراسی و استبداد و تک صدایی را تحکیم می نماید.
در هر حال سخن منتقدان آن است که ایران همچون اسراییل فاقد هویت ملی و تاریخی نیست که برای دوام و تثبیت خود نیاز به بستر بحران و تقابل داشته باشد. ظرفیت های طبیعی و انسانی و فرهنگی ایران و ایرانیان به مراتب فراتر و ارزشمندتر از آن است که هزینه ستیز با دشمنانی شود که گاه بیهوده طبل خصومت با آنان نواخته می شود.
شاید شرایط سازش و مصالحه با آمریکا و رژیم اسراییل فراهم و یا حتی مشروع نباشد، اما می توان شرایطی را هم در نظر گرفت که حالت نه جنگ و صلح باشد و ظرفیت های شگرف ایران صرف بازسازی و توسعه مادی و معنوی داخل گردد. البته این آهنگ در دوران سازندگی و اصلاحات(دولت های پنجم تا هشتم) آغاز شد، اما با ظهور دولت نهم این روند متوقف شد، با این احتجاج که این روند سازشکارانه و به مثابه وداع با آرمان های انقلاب بوده است.
این در حالی است که برنامه چشم انداز بیست ساله کشور حاکی از دستیابی ایران به مقام برتر منطقه در ابعاد علمی و اقتصادی است، اما آن چه در شرایط فعلی محسوس است آن است که جهت دستیابی به این مقام برتر، به شیوه های اقتدار سخت افزاری و میلیتاریستی تکیه بیشتری می شود.
پرسش پایانی آن است که آیا در شرایط توسعه و پیشرفت داخلی، ایران نیاز به عرض اندام در برابر دشمنان خود در عرصه های منطقه ای خواهد داشت؟ و یا همچون کشورهای در حال توسعه ضمن پیشرفت و رفاه و توسعه در داخل، جایگاه منطقه ای و بین المللی خود را بیش از شرایط فعلی تثبیت خواهد کرد؟ به دیگر عبارت آیا با عزت برخاسته از اقتدار داخلی، نمی توان شعار عاشورایی «هیهات منا الذله» را در شرایط عادی بدون توسل به شمشیر تحقق بخشید؟