بهاييت به روايت تاريخ

رهبران فرقه بهایی در سال‎های دور و نزدیک بسیار کوشیده‎اند تا تصویری موجه از خود به نمایش بگذارند، برای این منظور از وارونه کردن حقایق نیز ابایی نداشته‎اند، چراکه ادعاهای بنیان‎گذاران بابیت و بهاییت آن‎چنان سست و واهی است که هر ناظر بی‎طرفی با اندک توجه و تعمقی پی به پوچ بودن این ادعاها خواهد برد و جالب آن‎که کتاب‎های نگاشته شده توسط بانیان این فرقه نیز مصالح فراوانی برای اثبات واهی بودن این ادعاها در خود دارند، آن‎گونه که همواره رهبرانی بابی امکان دسترسی به این آثار را بسیار دشوار ساخته و یا محدود به نسخه‎های تحریف و درواقع اصلاح شده آن‎ها ساخته‎اند تا روی بی‎مایگی بنیان‎گذاران این فرقه سرپوش بگذارند. طرفه آن‎که حتی در دل این جریان انحرافی که از ادعای محمدعلی باب آغاز شد، بهاییت نیز خود شاخه انحرافی و حرامی است که با ترفندهای بسیار ازلیان که امتداد واقعی بابیان محسوب می‎شدند را از میدان به‎در کرد؛ آن‎گونه که دور از حقیقت نیست اگر بهاییت را فرزند حرامی پدر حرامی بدانیم که خود زاده یک جریان انحرافی بوده است. جالب آن‎که بهاییان نخستین بسیار کوشیدند که تمامی نسخ کتاب «نقطه الکاف» که نخستین تاریخ بابی است و توسط یکی از یاران نزدیک باب نوشته شده را از میان بردارند، تا لااقل بر تقلب در جانشینی باب و بسیاری اتفاقات رخ داده در سال‎های نخستین ادعای باب سرپوش بگذارند، اما تنها نسخه باقی‎مانده از این کتاب به‎طور اتفاقی به‎دست کنت گوبینو که آن زمان مشغول سیر و سفر در ایران بود،‏‏ ‏افتاده و این تلاش بهاییان ناکام ‎ماند.به هرحال بهاییان که امروزه کارها، ادعاها و احکام رهبران نخستین خود را موجب سرافکندگی و مؤید بی‎مایگی آن‎ها می‎بینند بسیار کوشیده‎اند تا با قلب واقعیت، تصویری دیگرگونه از آن‎ها به نمایش بگذارند. اما بابیت و بهاییت از قدمت تاریخی چندانی برخوردار نیستند، همه رخ‎دادهای مربوط به آن‎ها به دو سده گذشته برمی‎گردد که فاصله چندانی با این روزگار ندارند. کتاب‎ها و سندهای بسیاری وجود دارد که به‎سادگی پرده از واقعیت این جریان برمی‎دارد.کشمکش‎ها که در سال‎های دور و نزدیک میان مسلمانان و بهاییان وجود داشته، گاه به درگیری‎هایی تند و خشن از سوی طرفین انجامید که اجتناب‎ناپذیر می‎نموده است، اما بهاییان همواره با مستمسک قرار دادن اقلیت بودن خود با مظلوم‎نمایی سعی در فریب افکار عمومی داخلی و خارجی داشته‎اند. در این روزگار نیز مقالات و کتب منتشر شده در نقد بهاییت گاه از لحن تند و پر از فحش و فضیحتی برخوردار بوده‎اند که مستمسکی برای بهاییان بوده که از یک سو مظلوم‎نمایی کرده و به‎عنوان اقلیتی که حقوقش در این دیار رعایت نمی‎شود، قیافه حق به جانب به خود بگیرد و از سوی دیگر این زبان تند و تیز و گاه توأم با دشنام نشریات و نویسندگان تندرو را دلیلی برای رویکرد غیرعلمی و اثبات حقانیت خود قرار دهد.
مرگ باب و انشعاب در بابیت
علی‎محمد باب که سال‎های پایانی عمر را در ماکو زندانی بود و از طریق نامه با یاران خود ارتباط داشت، میرزا یحیی از اهالی نور را که هنوز به بیست سالگی نرسیده بود به جانشینی خود برگزید و به القابی همچون «صبح ازل» و یا «حضرت ثمره» مفتخر کرد. باب طی نامه‎ای کار کامل کردن کتاب «بیان» را نیز به او سپرد، مگر آن‎که «من یظهره ا…» یا پیامبر جدید ظهور کند که ناسخ بیان بود؛ پیامبری که به گفته باب هزار سال بعد می‎آمد. عدم تعادل روانی باب از همین‎جا پیداست، او جانشین خود را انتخاب و پس از دستور کامل کردن کتاب مقدسش! به او هشدار می‎دهد که در صورت ظهور پیامبری که هزارسال بعد خواهد آمد! کار را متوقف کرده و به او بپیوندد.
در واقع همین توصیه احمقانه بعدها دستاویز دیگر فرصت‎طلبان شد تا ادعای جدیدی مطرح و بابیان را دو شقه کنند. یحیی صبح ازل یکی از هجده یار اصلی باب بود که به حروف حی معروف بودند و ازقضا برادر بزرگ او میرزا حسینعلی نوری (بها) نیز از این جمله بود. صبح ازل در این زمان که بابیان تحت تعقیب حکومت بودند، در خفا می‎زیست و سرپرستی امور جاری بابیان را به برادرش که حکم معاونت او را داشت سپرده بود و در واقع بهاء بود که ارتباط مستقیم با پیروان باب داشت و اغلب نیز کارها به خود او رجوع می‎شد.
میرزا حسینعلی نوری ابتدا همچون دیگر بابیان به اطاعت از برادرش گردن نهاده و او را به عنوان جانشین باب پذیرفت.
پس از سوء‎قصد به جان ناصرالدین‎شاه توسط بابیان که حکومت بر بابیان بسیار سخت گرفت، صبح ازل از ایران گریخت و به عراق رفت و برادرش نیز دستگیر و چهارماهی در زندان بود تا این‎که به وساطت سفیر روس از زندان آزاد شد و او نیز در عراق به برادرش پیوست.
در عراق ده سالی را بابیان با آرامش نسبی زیستند تا این‎که میرزاحسینعلی نوری سر به طغیان برداشته و ادعا کرد که جانشین واقعی باب من هستم. اما سرکردگان بابی ادعای او را نپذیرفته و او را از بغداد راندند که دو سالی را در لباس دراویش، آواره بود تا این‎که نامه‎ای به برادر نوشت و تقاضای عفو کرد و صبح ازل نیز از گناه او گذشته و او را دوباره نزد خود فراخواند. در همین زمان، منشی خصوصی صبح ازل که توسط باب برگزیده به او معرفی شده بود، ادعای «من یظهر ا…» کرد، اما هرچه بزرگان بابی با او بحث کردند او بر ادعای خود استوار ماند تا این‎که او را به قتل رسانده و در شط‎العرب در حالی‎که سنگی به پایش بسته بودند، رها کردند.
در این روزگار بر شمار بابیان عراق افزوده شده بود، با اعتراض روحانیان آن دیار و همچنین درخواست ناصرالدین‎شاه از دولت عثمانی برای دور کردن بابیان از مرزهای ایران، آن‎ها را به «ادرنه» کوچاندند. میرزا حسین‎علی بهاء که همچنان در فکر تصرف مقام برادر بود، در این محل ادعای خود را تکرار کرد و این‎بار موفق شد شمار بسیاری از بابیان را با خود همراه کند. دودستگی بابیان باعث ایجاد درگیری‎هایی خونین میان آن‎ها شد تا آن‎جا که عثمانی تصمیم گرفت آن‎ها را از یکدیگر جدا کرده و به نقاط مختلفی تبعید کند، در عین این‎که از هر گروه جاسوسانی در گروه دیگر جای داد که از نزدیک مراقب احوال آن‎ها بوده و فعالیت‎هایشان را به دولت عثمانی گزارش دهند.
این‎گونه بود که ازلیان را به جزیره قبرس و بهاییان را روانه بندری در فلسطین کردند.
اما بهاءا… در آستانه حرکت طرح ترور و قتل تعدادی از بزرگان بابی که جزو یاران ازل بودند را تدارک دید؛ کاری که ادامه آن را از بندر عکا نیز پی گرفت و ازلیانی که همراه آن‎ها به عکا فرستاده شده بودند را به‎طرز وحشیانه‎ای به‎قتل رساند. کتابی که خواهر این دو برادر درباره حقانیت ازل در جانشینی باب و ترور بزرگان بابی توسط افراد میرزا حسینعلی بهاء نوشته، به‎خوبی گویای آن است که فرقه صلح و انسان‎دوستی چگونه در آغاز پایه‎های خود را با ترور و قتل عام وحشیانه دوستان و همکیشان اعضای خود استوار کرده است.
رقابت میان بابیان که از آن پس به دو گروه ازلیان (طرفداران صبح ازل) و بهاییان (طرفداران میرزا حسینعلی بهاء) تقسیم می‎شدند، باعث شد آن‎ها بسیاری از حقایق را درباره یکدیگر آشکار کنند که جملگی‎ نشان از عمق فساد در میان بابیان داشت.
سرانجام کار ازلیان
با تبعید ازلیان به جزیره قبرس، یاران یحیی صبح ازل که از شمار اندک‎تری برخوردار بودند، در موضع ضعف قرار گرفتند. به‎ویژه آن‎که خود او طبعا مردی گوشه‎گیر و چندان اهل فعالیت نبود.
تلاش‎های آن‎ها برای نزدیکی به بریتانیا نیز حاصل چندانی نداشت، چراکه استعمارگران خیلی زود دانستند که امید چندانی به گسترش این فرقه و استفاده از آن‎ها در راستای اهداف خود نمی‎توانند داشته باشند.
پس از مرگ یحیی صبح ازل، یحیی دولت‎آبادی جای او نشست که پدرش از ازلیان معروف بود و مدتی وظیفه انتقال کمک‎های مالی بابیان از ایران را به قبرس بر عهده داشت. اما او نیز تکانی در کار ازلیان نتوانست به‎وجود آورد. امروز ازلیان نفوس بسیار ناچیزی دارند و از فرقه‎های فراموش شده به حساب می‎آیند.

بهاییان در فلسطین
اما برخلاف یحیی صبح ازل، برادرش میرزا حسینعلی بهاء با وجود این‎که ادعای بزرگ‎تر (پیامبری) را یدک می‎کشید، چهره‎ای فعال بود که با سیاسی‎کاری و برنامه‎ریزی نه‎تنها توانست بر شمار یاران خود بیفزاید، بلکه با نزدیک شدن خود و جانشینانش به یهودیان مهاجر در فلسطین و همچنین همکاری با انگلستان، پایه‎های حکومت به اصطلاح مذهبی خود را در آن دیار محکم کرد. پیروان او که بهاییان نامیده می‎شوند، اگرچه خود را در ادامه فرقه بابیه به حساب می‎آورند، اما از اساس آن را مذهبی جدید به شمار می‎آورند که پیامبری تازه به ارمغان آورده! هرچند که ادعای میرزا حسینعلی در اواخر عمر آن‎قدر بالاگرفته بود که خود را در مقام خدایی نیز نشاند.
پس از مرگ بهاء میان دو پسر او (که از مادر جدا بودند) نیز بر سر جانشینی منازعه درگرفت. خود بهاء، عباس افندی (غصن اکبر) را به جانشینی انتخاب و پس از او محمدعلی میرزا (غضن اصغر) را شایسته این مقام دانست. با وجود توطئه فراوان این دو برادر علیه یکدیگر، سرانجام این عباس افندی (عبدالبهاء) بود که توانست اکثریت قریب به اتفاق بهاییان را با خود همراه کند.
راهی که میرزاحسینعلی نوری آغاز کرد توسط فرزند و جانشین او عبدالبهاء (عباس افندی) ادامه یافت، خدمات او به استعمار انگلیس تا آن‎جا بودکه پس از تأمین گندم مورد نیاز نیروهای بریتانیایی در زمان‎ قحطی لقب «سر» را از انگلیسی‎ها دریافت کرد و همواره به آن مفتخر بود. در زمان او همکاری یهودیان شکل پررنگ‎تری به خود گرفت تا آن‎جا که نه‎تنها در روی کارآمدن دولت اسراییلی در فلسطین و غصب زمین‎های مسلمانان، بهاییان سهمی را بر عهده داشتند، بلکه از دیگر سو به‎عنوان یکی از ابزارهای صهیونیسم در لطمه زدن به اسلام در داخل ایران نیز همکاری‎های آشکاری را با ایشان به انجام رساندند.
شوقی افندی آخرین رهبر یا به تعبیر خود آن‎ها «ولی امر» بهاییان به‎حساب می‎آید؛ در زمان او بود که دولت اسراییل رسما آغاز به‎کار کرد و شوقی با حمایت صهیونیسم گام‎هایی جهت پررنگ شدن فرقه بهایی در دیگر کشورها برداشت، هرچند که چندان نتیجه‎ای در بر نداشت. پس ازمرگ او از آن‎جا که فرزندی نداشت، پیش‎بینی پیامبر بهاییان! که قرار بود بیست‎وچهار ولی‎امر از پشت او بر بهاییان حکومت کنند، باطل از کار در آمده و انشعابی جدی در بهاییت شکل گرفت.
اما با این حال، پررنگ‎ترین جریان بهایی بعد از او که توسط همسرش روحیه ماکسول پایه‎گذاری شد، هرچند سر میس ریمی آمریکایی نیز با ادعای جانشینی شوقی توانست طیفی از بهاییان را با خود همراه کند که امروزه به‎عنوان بهاییان ارتدوکس شناخته می‎شوند.
اما روحیه ماکسول با تلاش و جلب نظر سران بهایی پس از شش سال توانست در سال ۱۹۶۲، بیت العدل سراسری بهاییان را برگزار کند تا رهبری بهاییان از این پس توسط اعضای B این بیت‎العدل صورت گیرد. بهاییان توسط بیت‎العدل‎هایی که هر پنج سال یک‎بار تشکیل و نه عضو به‎عنوان شورای رهبری بهاییان دارند، هدایت می‎شوند. سرانجام سخن این‎که با وجود بشارت رهبران بهایی که روزی امر بهایی سراسر جهان را فرا خواهد گرفت، جمعیت بهاییان امروزه در جهان حتی با ادعای غلوآمیز آن‎ها نزدیک به هفت‎میلیون ادعا شده که با وجود تمام ادعاها و فعالیت‎های تبلیغاتی آن‎ها رقمی ناچیز به حساب می‎آید

بهاییت، بدعتی در بابیت
اگرچه بهاییان به‎نوعی خود را بابی فرض کرده و علی‎محمد باب را نیز جزو رسولان فرقه خود به حساب می‎آورند، ادعای حسینعلی نوری (بهاء) یا همان «من یظهرا…» بر پیش‎بینی باب در آمدن پیامبری دیگر پس از او، استوار گشته است، پیامبری که قرار بود پس از هزار سال ظهور کند، اما قدری عجله نشان داده و نزدیک به نهصدونود و چند سال زودتر خودش را به ظهور رساند.
بر این اساس بهاییت دینی محسوب می‎شود که اگرچه در ادامه بابیت بروز کرده، اما چون توسط پیامبری (؟!) تازه عرضه می‎شود دین دیگری است.بر این اساس بهاییت و بابیت نیز تفاوت‎های آشکاری در احکام به اصطلاح فقهی خود دارند، اگر باب فردی نامتعادل و پریشان احوال است که مغلمه‎ای از تخیلات خود به همراه احکامی بر گرفته از دیگر ادیان را به‎عنوان بابیت عرضه می‎کند، حسینعلی بهاء فردی فرصت‎طلب است که با فاصله گرفتن از احکام عجیب و غریب باب، می‎کوشد چهره موجه‎ای به بهاییت ببخشد.
بنابراین بسیاری از احکام ساده‎لوحانه باب را باطل کرده و احکامی تازه را به‎جای آن می‎‎نشاند. او رندانه با سهل‎گیری در احکام بهاییت و افزودن جنبه‎های اومانیستی به آن، جذابیت‎هایی را برای فریب ذهن‎های عامی می‎آفریند، در واقع او علاوه‎بر کنار گذاشتن احکام غیرعقلانی بابیت، از جنبه‎های خداباورانه (اما به واقع انحرافی) بابیت نیز کاسته و جنبه‎های زمینی و اومانیستی به آن می‎افزاید. کاری که توسط جانشینان او نیز با تعدیل برخی از احکام خود حسینعلی نوری، پیگیری ‎شد.