پروژه اسرائیل؛ بازخوانى مؤلفه هاى سازنده رژیم صهیونیستى

پس از کنفرانس بال، صهیونیستها کوشیدند با تلاشهاى دیپلماتیک، تصمیمات آن کنفرانس را به اجرا درآورند، ولى ناکامى آنان، وایزمن را پس از مرگ هرتصل، بر آن داشت تا با اتخاذ شیوه هاى عملى چون تشویق به مهاجرت به فلسطین، در تحقق دولت یهودى بکوشد.البته نرمش و همکارى ترکهاى جوان در امپراتورى عثمانى، راه را براى اجراى مقاصد صهیونیستى گشود.افزون بر آن، با بروز و تشدید اختلافات میان ترکها و شکست و فروپاشى امپراتورى عثمانى در جنگ جهانى اول، خیانت انگلیسیها به اعراب و حمایت بى دریغ از صهیونیسم، درخت شوم صهیونیسم و اسرائیل غاصب را بارور کرد. اعلامیه بالفور یا موافقت دولت انگلیس با درخواست صهیونیستها براى تشکیل یک دولت یهودى در فلسطین، پایه سیاستهاى آینده انگلیس در فلسطین را بنا نهاد. بعد از آن، کنفرانس ورساى، جامعه ملل و میثاق آن را به تصویب رساند. جامعه ملل، کشورهایى را که باید تحت قیومیت قرار گیرند، تعیین نمود و کنفرانس سان ریمو، دولتهاى قیّم را مشخص کرد. نتیجه این تحولات، قیمومیت انگلیس بر فلسطین بود.انگلیس در دوران قیمومیت با اقدامات مختلف، زمینه اجراى وعده بالفور و تأسیس دولت اسرائیل را فراهم آورد.در جریان جنگ جهانى دوم و به ویژه پس از آن، با ضعف امپراتورى انگلیس، حمایتهاى همه جانبه آمریکا، جانشین حمایتهاى انگلیس از صهیونیست شد. از این رو، آمریکائیان با جانبدارى از قطعنامه سازمان ملل متحد درباره تقسیم فلسطین، دست صهیونیستها را براى توسل به زور، جهتِ تشکیل دولت یهودى اسرائیل، باز گذاشتند. اینک به تشریح هر یک از عوامل فوق که در شکل گیرى اسرائیل غاصب مؤثر بوده، مى پردازم:

دیپلماسى صهیونیستى
فاصله زمانى میان کنگره اوّل (1276ش./ 1897م.) تا کنگره هشتم (1286ش./ 1907م.) صهیونیستها، مرحله نخست دیپلماسى صهیونیستى در نیل به تشکیل دولت یهودى را دربر مى گیرد که طى آن، تلاشهاى دیپلماتیک وسیعى براى اجراى اعلامیه کنفرانس بال(2) صورت گرفت. به این دوره، که به تلاش براى کسب مجوّز (منشور) از سلطان عثمانى به منظور تأسیس یک دولت یهودى در فلسطین محدود شد، «دوران منشور» و به طرفداران آن، «منشور گرایان» لقب داده اند.(3) اعلامیه کنگره بال که از یک مقّدمه و چهار مادّه تشکیل مى شد، تأسیس کشورى یهودى در فلسطین را هدف صهیونیسم اعلام کرد. کنفرانس مزبور براى تحقق این اهداف، راههاى ذیل را پیشنهاد نمود.
1ـ تسریع [در] مستعمره کردن فلسطین توسط کارگزاران کشاورزى و صنعتى یهود به روال مناسب؛
2ـ سازماندهى و گردآورى تمامى یهودیان به وسیله مؤسسات خاص محلى و بین المللى، متناسب با قوانین کشور؛ (4)
3ـ تقویت و بارور کردن احساسات و وجدان ملّى یهود؛
4ـ برداشتن گامهاى مقدّماتى مورد لزوم جهت کسب رضایت حکومت [عثمانى] براى رسیدن به هدف صهیونیسم.(5)
ماده اول و چهارم اعلامیه بال، لزوم دست زدن به اقدامات دیپلماتیک را براى تحقق هدف تشکیل دولت یهودى، مورد تأکید قرار داد. البته، پیش از برپایى کنفرانس بال، فعالیتهاى سیاسى چندى براى قانع ساختن سلطان عثمانى به منظور مهاجرت یهودیان به فلسطین، به عنوان بستر لازم براى برپایى دولت یهودى صورت گرفت، از آن جمله:
الف ـ گروهى از عشّاق صهیون در 1260ش./ 1881م. از دولت عثمانى خواستند که به یهودیان، اجازه مهاجرت به فلسطین داده شود.
ب ـ لاورنس الیفانت(6)، صهیونیست انگلیسى در 1261ش. / 1882م. از طریق سفیر آمریکا در امپراتورى عثمانى، از سلطان عثمانى، سفر و مهاجرت یهودیان به فلسطین را تقاضا کرد.
ج ـ سرساموئل مونتاگو(7)، صهیونیست سرمایه دار انگلیسى در 1272ش./ 1893م. تقاضایى را با امضاى مسؤولان اجرایى و دبیران شاخه هاى عشّاق صهیون، براى سلطان عثمانى فرستاد که در آن، خواهان لغو ممنوعیت مهاجرت یهودیان به فلسطین و خرید زمین از سوى آن دولت شد.
دـ همچنین، هرتصل در 1275ش./ 1896م. و برخى دیگر از رهبران انگلیسى صهیونیسم، مانند اسرائیل زانگویل(8) و هربرت بنت ویج(9) به پایتخت کشور عثمانى مسافرت و خواسته هاى صهیونیسم را مطرح کردند، امّا سلطان عبد الحمید، همه درخواستهاى مذکور را رد کرد.(10)
پس از آن که اقدامات سیاسى هرتصل و دیگر رهبران صهیونیسم در جلب نظر مساعد سلطان، بى نتیجه ماند، آنان کوشیدند تا حمایت عملى دولتهاى غربى را از تلاشهاى دیپلماتیک خویش به دست آوردند. ویلیام دوم ـ قیصر آلمان ـ نخستین رئیس یک کشور اروپایى بود که مورد استفاده و بهره بردارى صهیونیستها براى جلب نظر سلطان عثمانى قرار گرفت. ولى این بار نیز، صهیونیستها پاسخى دلخواه از سلطان دریافت نکردند. در برابر، قیصر آلمان آنان را مورد حمایت مالى و سیاسى دولت خویش قرار داد. ملاقات هرتصل در 1280 و 1281ش./ 1901 و 1902م. با سلطان نیز، نتیجه اى در پى نداشت. از اینرو، صهیونیستها بیش از گذشته از دستیابى به فلسطین از طریق تلاشهاى سیاسى ناامید و سرخورده شدند و از اینرو، اندیشه مهاجرت به مکانى غیر از فلسطین(11) یا «صهیونیسم بدون صهیون» مطرح شد. با این همه، سه سال پس از مرگ هرتصل، ( 1286ش./ 1907م.)، همچنان تلاشهاى دیپلماتیک براى تأسیس یک دولت یهودى ادامه یافت.(12)

صهیونیسم عمل گرا(13)
مرحله دوم دیپلماسى صهیونیستى، از 1286ش./ 1907م. آغاز و در 1293ش./ 1914م. به پایان رسید. دیپلماسى جدید، همانند دیپلماسى پیشین فعال نبود؛ زیرا اقدامات عملى نیز براى نیل به هدف صهیونیستى به کار گرفته شد و این موضوع، منجر به کاهش فعالیتهاى دیپلماتیک گذشته گردید. به دیگر سخن، از کنگره هشتم صهیونیستى، (1286ش./ 1907م.) این اندیشه که «پیش از گرفتن منشور از سلطان عثمانى، نباید فعّالیت عملى براى مستعمره ساختن فلسطین آغاز شود» جاى خود را به ضرورت نفوذ و رخنه تدریجى و عملى بدون کسب مجوز در فلسطین، با هدف در دست گرفتن حیات اقتصادى به عنوان مهمترین راه براى استعمار کامل سپرد. چنین تحوّلى به معناى پایان عمر منشورگرایان به رهبرى هرتصل و هوادارانش و آغاز حیات سیاسى عمل گرایان به رهبرى کسانى چون حیم وایزمن بود.(14)
افزون بر این، از 1287ش./ 1908م. راه براى اجراى نقشه هاى عمل گرایان، بیش از گذشته فراهم آمد؛ زیرا اولاً، عبدالحمید بن عبدالحمید، سى و چهارمین سلطان امپراتورى عثمانى، در 1287ش./ 1908م. توسط ترکهاى جوان از سلطنت خلع شد، ثانیاً، با انقلاب ترکهاى جوان و برکنارى سلطان، ترکهاى جوان، اداره کشور را در دست گرفتند، در حالى که آنان حساسیتى به توسعه طلبى صهیونیستها نشان ندادند و بلکه به افزایش همکارى با آنان دست زدند، ثالثاً، گسترش سیاستهاى نژاد گرایانه پان تورانیستى (پان ترکیسم)، موجب توسعه نارضایتى اعراب عثمانى و کاهش مشروعیّت امپراتورى نزد آنان شد. چنین اوضاع و احوالى، موقعیتى مناسب، براى اجراى نقشه هاى صهیونیسم پدید آورد.(15)
مهمترین برنامه صهیونیستهاى عمل گرا، اتخاذ و اجراى شیوه اى گام به گام براى افزایش مهاجرت یهودیان به فلسطین و فراهم آوردن شرایط اسکان آنان و سرانجام، ساختن دهکده هاى یهودى به هم پیوسته و خلع ید و اخراج و راندن اعراب از دیار و کاشانه خویش بود. تحقق این هدف، بدون خرید یا تصاحب زمین اعراب فلسطینى که وسیله اى براى فراهم ساختن غذا و اسکان به شمار مى رفت، امکان پذیر نبود. به همین دلیل، سازمان جهانى صهیونیسم در 1288ش./ 1919م. «شرکت توسعه ارضى فلسطین با مسؤولیت محدود» را پى ریزى کرد که بعدها به کارگزار اصلى خرید زمین براى صندوق ملى یهود مبدّل شد. زمینهاى خریدارى شده به هیچ کس حتى یهودیان فروخته نمى شد، بلکه به آنان اجاره داده مى شد. البته، اجاره کنندگان حق واگذارى به غیر را نداشتند.(16)
با وجود مخالفت اعراب شهرهاى اورشلیم، نابلس، حیفا، طبریه و دیگر مردم، صهیونیستها با کمک ترکها و حمایت انگلیس، زمینهاى بیشتر خریدند و حتى اجازه ثبت قانونى و رسمى آنها را نیز در 1292ش./ 1913م. از دولت عثمانى دریافت کردند. صهیونیستها براى تثبیت و مشروعیت بخشیدن به اقدامات خود، به تأسیس دو روزنامه و چند مجلّه عبرى، احداث شهر تل آویو در 1288ش./ 1909م. ساخت مدرسه، دبیرستان و کالج حیفا در 1291ش./ 1912م. و مهمتر از همه، به تشکیل گروه شبه نظامى «هاشومیر»(17) در 1288ش./ 1902م. پرداختند و با کمک ترکها آن را مسلّح کردند. شعار این سازمان شبه نظامى که سهمى عمده در تأسیس اسرائیل داشت، این بود: «یهودا با خون و آتش سقوط کرد و بار دیگر با خون و آتش قیام خواهد کرد.»(18)

گسست اعراب و ترکان
یکى دیگر از زمینه هاى پیدایش اسرائیل، از هم گسستن پیوندها و وحدت اعراب و ترکان است که حاصل تأکید روبه افزایش آنان بر ناسیونالیسم عربى و ترکى بوده است. البته تأثیر زیانبار ناسیونالیسم عربى بیش از ناسیونالیسم ترکى بوده؛ زیرا ترکها، به رغم پافشارى بسیار بر بسط مؤلّفه هاى ناسیونالیسم ترکى، به حفظ یکپارچگى امپراتورى علاقمند بودند. امّا تلاش آنان در تحمیل فرهنگ و زبان ترکى، اعدام برخى از رهبران جنبشهاى ناسیونالیستى عرب (چون سرکوب رهبران ناسیونالیست دمشق و بیروت از سوى جمال پاشا)، ناتوانى آنان در حفظ تمایت ارضى و دفاع از سرزمینهاى عرب نشین (مانند اشغال لیبى و مراکش توسط ایتالیا و فرانسه) و نیز گرایش به نهادهاى پیش از اسلام(19)، اندیشه جدایى کامل از عثمانى را در ذهن اعراب قوّت بخشید.(20)
ناسیونالیسم عرب از آغاز تا تکامل، این مراحل را پشت سر گذارده است:
در ابتدا، بیدارى عرب، نوعى پاسخ به سلطه نظامى امپریالیسم اروپا بر بخشهاى عرب نشین عثمانى [و واکنش علیه] سیاستهاى غربى، تنظیمات و شیوه استبدادى سلطان عبدالحمید بود... در مرحله بعد، خواستار اعطاى خود مختارى داخلى به اعراب و ایجاد حکومت غیر متمرکز [حکومت دو ملّیّتى و دو نژادى ترک و عرب [بودند؛ امّا در مرحله سوم که با اجراى [گسترده [سیاست پان تورانیسم و سرکوب شدید اعراب و نیز آغاز جنگ جهانى و ضعف روزافزون عثمانى در دفاع از قلمرو عربى همراه بود، ناسیونالیستهاى عرب، به تدریج خواستار جدایى کامل از امپراتورى عثمانى و استقرار یک حکومت واحد عربى شدند.(21)
افزون بر این، ترکان و اعراب براى از میدان به در کردن رقیب، خود را نیازمند به حمایت مالى و سیاسى صهیونیستها و انگلیسیها مى دیدند. این موضوع به تضاد رو به رشدى که میان اعراب و ترکان پدید آمده و آنان را ناتوان ساخته بود، شدت بخشید؛ تضادى که زمینه رخنه و سوء استفاده صهیونیستها و حامیانشان را فراهم مى کرد. بهره برداریهاى صهیونیستها از این وضعیت عبارت بود از:

1ـ پس از روى کار آمدن انور پاشا، نفوذ صهیونیستها در ترکان افزایش یافت؛ به گونه اى که یک سال بعد، از سیزده وزیر کابینه سعید حلیم پاشا، چهار وزیر کار و امور اجتماعى (پساریا افندى)، بازرگانى و کشاورزى ( نسیم مازلیاح)، پست و تلگراف (اوسقمان افندى) و دارایى (جاوید بیک) یهودى بودند، در حالى که در همین کابینه، تنها یک وزیر عرب (سلیمان بستانى) حضور داشت.(22)

2ـ برخى از مسلمانان عضو فراماسونرى، به انجمن مخفى (تأسیس 1254ش. / 1875م.) پیوستند که نخستین تلاش سازمان یافته ناسیونالیسم عربى علیه ترکان عثمانى بود. این انجمن در برانگیختن حس عربیّت و گسترش روحیّه ناسازگارى با پان ترکیسم، سهمى بسیار داشت. فراماسونرى نیز به اعتراف صریح پروتکلهاى 1، 3، 5، 9، 10، 11، 12 و 15 صهیون، ساخته و پرداخته یهودیّت جهانى است. به علاوه، دریافت مجوّز ثبت قانونى زمینهاى خریدارى شده توسط یهودیان، بیش از پیش اعراب را به لزوم همکارى با انگلیسیها و صهیونیستها سوق داد. از اینرو، پیشنهاد اتحاد و همکارى میان مسلمانان و یهودیان از سوى اعراب مطرح و مذاکراتى انجام شد. البته از 1292ش./ 1913م. صهیونیستها از همکارى با ترکهاى جوان براى سرکوب نهضت عربى خوددارى کردند؛ زیرا نیازمند به ادامه حمایت انگلیس بودند و انگلیس براى از پاى در آوردن عثمانى به نهضت عربى نیازمند بود.(23)

جنگ و فرصت
جنگ جهانى اوّل یا جنگ بزرگ، فرصتى طلایى(24) براى جنبش صهیونیسم بود؛ زیرا امپراتورى عثمانى، یعنى مهمترین مانع تأسیس دولت یهودى، فرو پاشید.(25) در مقابل، انگلیس پرحرارت تر از گذشته، به حمایت از خواسته هاى نهضت صهیونیسم پرداخت.(26) این حوادث تلخ را مى توان با مرورى بر برخى رویدادهاى دوران جنگ ـ که در زیر مى آید ـ دریافت:

الف ـ در 1293ش./ 1914م. انگلیسیها مذاکراتى را با حسین، شریف مکّه(27) براى بسیج اعراب علیه ترکان عثمانى آغاز کردند، و این مذاکرات با آغاز جنگ جهانى اوّل با شدّتى بیشتر پیگیرى شد. یک ماه پس از آغاز جنگ و اندکى پس از آغاز مذاکرات میان انگلستان ( مک ماهان) و اعراب ( شریف حسین)، وایزمن با بالفور و تنى چند از چهره هاى دولتى انگلیس ملاقات کرد و حمایت آنان و دولت انگلیس را از اهداف صهیونیستى به دست آورد.(28)

ب ـ در فروردین 1294ش./ ژانویه 1915م. مک ماهان، موافقت دولتش را با خواسته هاى شریف حسین اعلام کرد. در ماههاى مه و اوت ( مرداد و آبان) روابط اعراب و ترکان با اعدام 32 نفر از رهبران ناسیونالیسم عرب توسط دولت عثمانى، بحرانیتر شد. هربرت سموئل(29)، وزیر صهیونیستِ دولت بریتانیا، از این وضعیت براى تصویب طرحش در کابینه دولت، مبنى بر ضرورت سیطره انگلیس بر فلسطین از طریق یهودى کردن آن سود برد.(30)

ج ـ در مه 1295ش./ 1916م. دولتهاى انگلیس و فرانسه، با انعقاد پیمان سرّى «سایکس پیکو» نقشه تقسیم بلاد عربى و منطقه آسیایى دولت عثمانى را ترسیم کردند. در این نقشه، فلسطین تحت سرپرستى یک گروه بین المللى قرار مى گرفت. با این حال، یک ماه بعد، شورش اعراب به فرماندهى فیصل، فرزند شریف حسین، با تیر اندازى، محاصره، اشغال پادگانهاى نظامى و تصرف شهرهاى مکه، طائف و جده، وارد مرحله جدید و حسّاس شد.(31)

د ـ در بهمن 1296ش./ نوامبر 1917م. اعلامیه شصت و هفت کلمه اى بالفور مبنى بر تصمیم دولت انگلیس براى ایجاد یک دولت یهودى در فلسطین صادر گردید. مذاکرات صهیونیستها و انگلیسیها که منجر به صدور اعلامیه مذکور شد، به دور از چشم متحدان(32) انگلیس ( فرانسه و اعراب) صورت مى گرفت، در حالى که در همان زمان، فرانسه با ادامه همکارى و اعراب با اشغال مناطقى چون عقبه، وفادارى خود را براى تداوم اتحاد با انگلیس و پیروزى متفقین(33) به نمایش گذاشته بودند.(34)

ه ـ انگلیس، به رغم وعده هاى گذشته، دو ماه پیش از متارکه جنگ (1297ش./ 1918م.) به یک گروه صهیونیستى به ریاست وایزمن، اجازه بازدید از فلسطین را داد و بى درنگ، پس از آن، اداره فلسطین را به یک حکومت نظامى تحت ریاست ژنرال اللنبى سپرد. با این حال در ماه نوامبر / بهمن با ارسال تلگرافى به شریف حسین و صدور بیانیه مشترک با فرانسه، همچنان به اعطاى استقلال به اعراب تأکید ورزید.(35)
حاصل حمایتهاى بى دریغ انگلیس از صهیونیستها، افزایش شمار یهودیان مهاجر به فلسطین بود که از 5% در 1279ش./ 1897م. به 10% در 1297ش./ 1918م. یعنى به رقم 56000 نفر رسید. از دیدگاه صهیونیسم، افزایش جمعیت یهودیان در فلسطین براى تشکیل دولت یهودى، امرى اجتناب ناپذیر بود.(36)

قرارداد سه جانبه
در تیر 1293ش./ آوریل 1914م. نخستین(37) دور ملاقات و مکاتبات میان انگلیسها و عربهاى مخالف عثمانى صورت گرفت که نتیجه آن، آغاز مکاتبات هشت گانه(38) شریف حسین و مک ماهان بود. امّا انگلیس، بدون توجه به تعهدى که درباره کمک به تشکیل حکومت مستقل عربى پذیرفته بود، مذاکرات محرمانه اى را نخست با فرانسه (دى 1294ش./ اکتبر 1915م.) و سپس با روسیه و فرانسه (خرداد 1295ش./ 1916م.) آغاز کرد که سرانجام، منجر به دستیابى انگلیس و فرانسه به یک فرمول موقت (اردیبهشت 1295ش./ فوریه 1916.) و سپس تصویب فرمول دائم (پیمان سایکس پیکو) میان سه کشور روسیه، انگلیس و فرانسه درباره تقسیم بلاد عربى امپراتورى عثمانى گردید.(39)
جزئیات توافق سایکس پیکو در خرداد، تیر و مرداد 1295ش./ مارس، آوریل و مه 1916م. به تصویب دولتهاى روسیه، فرانسه و انگلیس رسید، و در دى / اکتبر همان سال و نیز طى سالهاى 1296 و 1297ش./ 1917 و 1918م. تغییرات و اصلاحاتى در آن، توسط دولتهاى مزبور انجام شد. امّا در مجموع، این توافق نامه، که حاصل یازده نامه رسمى و اقدامات دیپلماتیک سه کشور بود، داراى دوازده مادّه است. طرح نخستین (فرمول موقت پیمان) توسط سر مارک سایکس، نماینده پارلمان و معاون وزیر جنگ انگلیس و جورج پیکو، کنسول فرانسه در بیروت فراهم آمد. ولى مبادله اسناد و همچنین تغییرات بعدى آن توسط سازوف(40)، سر ادوارد گرى(41)، پالئو لوگ(42) و...، یعنى نمایندگان سیاسى سه کشور انجام شد.(43)
بر اساس موافقت نامه سایکس پیکو، جهان عرب به چند بخش تقسیم و هر بخش به کشورى بزرگ واگذار شد:
1ـ اردن، جنوب عراق و سوریه تا مرزهاى ایران و خلیج فارس و نیز بنادر عکّا و حیفا به انگلیس واگذار شد.
2ـ قسمت اعظم سوریه، نوار شمالى عراق، بخشهایى از آناتولى جنوبى در اختیار دولت فرانسه قرار گرفت.
3ـ آناتولى شرقى و بخش وسیعى از شمال کردستان به روسیه سپرده شد.
4ـ تمام سرزمین فلسطین، جز بنادر عکّا و حیفا، منطقه اى بین المللى دانسته شد.(44)
پیمان سایکس پیکو، که طراحى کامل از قراردادهاى گذشته دولتهاى استعمار گران براى تجزیه عثمانى و نیز مشهورترین، مهمترین و شاید مؤثرترین آنها به شمار مى رفت، با وعده هاى همزمان ارضى بریتانیا به اعراب و صهیونیسم، سر ناسازگارى داشت؛ زیرا به صهیونیستها وعده دادند که سرزمین فلسطین، وطن ملّى آنان خواهد شد و به شریف مکه اطمینان دادند که گرایشهاى ملّى گرایانه اعراب نیز به نوبه خود به رسمیت شناخته خواهد شد. امّا این تناقض به نفع صهیونیستها پایان یافت؛ زیرا در شرایط پس از جنگ جهانى اوّل و فروپاشى امپراتورى عثمانى، صهیونیستها بیش از اعراب براى سیاستهاى استعمارى انگلیس سودمند بودند؛ چنان که پیشتر، هرتصل با این پندار که «ما مى توانیم بخش دیوار دفاعى اروپا در برابر آسیا باشیم، ما پاسدار تمدن در برابر بربریّت خواهیم بود.» این موضوع را پیش بینى کرده بود. به هر حال، قراردادهایى چون سایکس ـ پیکو، راه حلّى پذیرفته شده براى طرفهاى ذى نفع به ارمغان نیاورد، بلکه بخشى مهم از ریشه هاى منازعات بعدى و فعلى خاورمیانه را در خود پرورانید.(45)

خیانت بالفور
صدور اعلامیه بالفور که در تولّد دولت یهودى ـ صهیونیستى اسرائیل سهمى بسیار داشت، ناشى از اشتراک منافع صهیونیستها و انگلیسیها بود؛ زیرا از یک سو انگلیس به دلایل ذیل به حمایتى جدى از هدفها و خواسته هاى صهیونیستى پرداخت: حفظ منافع خویش در کانال سوئز(46) و مصر و به پاس قدردانى از کمکهاى مادى و معنوى یهودیان جهان به انگلیس و اهداف جنگى آن کشور در جنگ جهانى اوّل و در پاسخ به تلاشهاى یهودیان آمریکا براى پیوستن آن کشور به انگلیس در جنگ بزرگ و به منظور کسب حمایت یهودیان روسیه براى جلوگیرى از تسلیم شدن آن کشور به متحدین(47) و نیز براى خنثى کردن توطئه آلمان در جذب و جلب پشتیبانى صهیونیسم و سرانجام، براى قدردانى از خدمات وایزمن(48) در پیشبرد اهداف جنگى دولتهاى متفق.(49)
از سوى دیگر، در جریان جنگ جهانى اوّل، امید صهیونیستها به مستعمره کردن فلسطین از طریق امپراتورى عثمانى و آلمان، از آنرو که آن دو کشور به تحقق خواسته هاى صهیونیسم علاقه اى نشان نمى دادند، به یأس مبدل شد.
به این مناسبت، صهیونیستها در پى آن بودند تا به جانب قدرتى جهتگیرى کنند که در صورت سقوط عثمانى، نقش عمده اى در تصمیم گیرى براى سرزمینهاى عرب، به ویژه فلسطین داشته باشد. این قدرت از نظر جنبش صهیونیسم، امپریالیسم بریتانیا(50) بود.(51)
در کنار این تحول نظرى و ذهنى، عملاً اقداماتى چند صورت گرفت که هر یک در تدوین و تسریع صدور اعلامیه بالفور مؤثر افتادند؛ به عنوان نمونه:

1ـ روزنامه منچستر گاردین، در سرمقاله بهمن 1291ش./ نوامبر(52) 1915م. ضرورت تولد دولتى متحد انگلیس در منطقه خاورمیانه را که «نقش خط مقدم[در دفاع]از آبراه سوئز و مصر رابازى کند»متذکر شد، این مقاله تأکید مى کند: «تنها ملّتى که مى تواند چنین دولت متحدى را برپا کند، ملّت یهود است.»(53)

2ـ در دى 1295ش./ اکتبر 1916م. وایزمن در یادداشتى رسمى، طرحى را به نام «حکومتى جدید در فلسطین طبق اهداف صهیونیسم» به وزارت امور خارجه انگلیس ارائه داد. این یادداشت که خواهان به رسمیت شناختن موجودیت یهودیان مقیم فلسطین، اعطاى خود مختارى آموزشى، دینى و... به آنان و نیز تشکیل یک شرکت یهودى براى عمران و استعمار فلسطین بود، پایه و اساس مذاکرات انگلیس و سازمان صهیونیسم جهانى درباره آینده فلسطین قرار گرفت.(54)

3ـ در فروردین 1296ش./ ژانویه 1917م. وایزمن با سایکس(55) و در اردیبهشت 1296ش. / فوریه 1917م. رهبران صهیونیسم، با دولت دیوید جورج(56) و بالفور و سایکس ملاقات کردند. این ملاقاتها آغاز مباحثى بود که به صدور اعلامیه بالفور انجامید.(57)

4ـ در مهر 1296ش./ ژوئیه 1917م. صهیونیستها پیش نویس پیشنهادى را که مبناى اعلامیه بالفور قرار گرفت، به وزیر امور خارجه انگلیس تسلیم کردند. در این پیشنهاد، دولت انگلیس، «اعطاى خود مختارى داخلى به ملّیّت یهود در فلسطین، آزادى مهاجرت یهودیان و تأسیس یک شرکت مستعمره سازى ملّى یهود را به منظور اسکان مجدّد یهودیان و توسعه اقتصادى کشور لازم و ضرورى دانسته بود.»(58)
سرانجام، لرد آرتور جیمز بالفور، وزیر امور خارجه انگلیس در دولت دیوید لوید جورج، نامه و اعلامیه اى خطاب به بارون ادموند جیمز روچیلد، ثروتمند یهودى و سرپرست فدراسیون صهیونیسم در انگلیس صادر کرد. در بخشى از این اعلامیه آمده بود: «دولت اعلى حضرت، تأسیس یک موطن ملّى براى مردم یهود در فلسطین را به دیده مساعد مى نگرد و بهترین تلاشهاى خود را براى تسهیل وصول به این هدف بکار مى برد.»(59)
اعلامیه بالفور به رغم این که به دلایلى گوناگون، چون تناقض با تعهدات انگلیس در برابر اعراب و تعارض با قرارداد سایکس پیکو، داراى اعتبار قانونى نبود، نیز با وجود مخالفتهاى عربى (چون مخالفت هفت شخصیت عربِ ساکن قاهره) و غربى (چون مخالفت مجلس اعیان و عوام انگلیس) در توافق نامه فروردین 1298ش./ ژانویه 1919م. امیر فیصل ـ فرزند شریف حسین ـ و دکتر وایزمن، و در کنفرانس تیر 1299ش. / آوریل 1920م. سان ریمو ـ شوراى عالى متفقین ـ و در قرارداد آبان 1299ش./ اوت 1920م سِورس(60) ـ منعقده میان ترکیه و متفقین ـ و سرانجام در مهر 1301ش./ ژوئیه 1922م. در مقدّمه حکم قیمومیت انگلیس بر فلسطین از سوى شوراى جامعه ملل، مورد تائید و تأکید قرار گرفت. بدین سان، یکى دیگر از سنگ بناهاى نخستین پیدایش اسرائیل نهاده شد.(61)

کنفرانس صلح
کنفرانس صلح در فروردین 1298ش./ ژانویه 1919م. در ورساى، شهرى در 23 کیلومترى جنوب پاریس تشکیل شد. در شهریور / ژوئن همان سال، پیمان تأسیس جامعه ملل در کنگره صلح ورساى به امضا رسید. بر اساس مادّه 22 اساسنامه جامعه ملل، مستعمرات متحدین، تحت قیمومیت دولتهاى متفق قرار گرفت(62)؛ زیرا به عقیده مؤسّسان جامعه ملل، سکنه آن نقاط مردمانى بودند که در اوضاع سخت عصر حاضر، توانایى اداره کردن خود را نداشتند. اقوام تابع امپراتورى عثمانى نیز به درجه اى از ترقى رسیده بودند که ممکن بود آنها را به گونه ى موقت، به عنوان ملّتى مستقل شناخت، به شرط آن که نصایح و کمک یک دولت قیّم، راهنماى اداره آنها گردد، تا زمانى که خود، قادر به اداره خویش شوند.(63)
اختلاف انگلیس و فرانسه درباره توافق نامه سایکس پیکو (درباره چگونگى اداره فلسطین توسط یک رژیم بین المللى) و چگونگى اجراى اعلامیه بالفور (درباره وعده یک موطن و کشور یهودى در فلسطین)، منجر به برپایى اجلاس شوراى عالى متفقین در خرداد 1298ش./ مارس 1919م. در سان ریمو گردید. سرانجام، پس از مذاکرات فراوان، در تیر 1299ش./ آوریل 1920م. بار دیگر، درباره بخشهاى عربى امپراتورى عثمانى تصمیم گیرى شد که بر اساس آن، سوریه و لبنان تحت سرپرستى فرانسه، و عراق و فلسطین به شرط اجراى وعده بالفور، در قیمومیت انگلیس قرار گرفتند.(64)
بر پایه معاهده سِوْرْ، دولت عثمانى تصمیمات کنفرانس سان ریمو در مورد بلاد عربى را پذیرفت. پذیرش و امضاى این معاهده از سوى سلطان عثمانى، خشم جمعى از افسران و ملى گرایان ترک، از جمله مصطفى کمال ( بعدها آتاتورک) را برانگیخت. آنان در مخالفت با معاهده سِوْرْ، با یونان که بر اساس این معاهده به امتیازاتى دست یافته بود، به جنگ پرداختند. نتیجه جنگ، عزل و خلع خلیفه عثمانى در بهمن 1301ش./ نوامبر1922م. امضاى عهدنامه لوزان(65) با متفقین در مهر 1302ش./ جولاى 1923م. و تأسیس جمهورى ترکیه و نابودى امپراتورى عثمانى ( دى 1302ش./ اکتبر 1923م.) توسط آتاتورک و هوادارانش بود. متفقین در عهدنامه لوزان، قیمومیت خود را بر فلسطین، عراق، شام ( لبنان و سوریه) حفظ کردند و زمام امور حجاز و ماوراى آن (عربستان سعودى فعلى) نیز به خاندان شریف حسین سپرده شد.(66)
مادّه 22 میثاق جامعه ملل، مصوب 1298ش./ 1919م. کشورهایى را که قرار بود در قیمومیت قرار گیرند، تعیین کرد و دولتهاى قیّم نیز در شوراى عالى نیروهاى متفق (تأسیس 1299ش./ 1920م.) مشخص شدند. شرایط قیمومیت نیز توسط شوراى جامعه ملل در مهر 1301ش./ ژوئیه 1922م. تصویب شد، و از آذر 1302ش./ سپتامبر 1923م. به مرحله اجرا درآمد که بنابر آن، فلسطین رسماً در قیمومیت انگلیس قرار گرفت و این، شامل بیشتر خواسته صهیونیستها در آن زمان بود.
سازمان جهانى صهیونى در یادداشت موّرخه [اردیبهشت 1298ش./ فوریه 1919م. [که به کنفرانس صلح در پاریس تسلیم نمود، خواستها و آرزوهاى خود را با توجه به آینده فلسطین بر شمرده بود. مهم این است که بسیارى از پیشنهادهاى این یادداشت، پس از تجدید نظر، در طرح حکم قیمومیت فلسطین گنجانده شد و پس از تجدید نظرهاى بیشتر، به وسیله شوراى جامعه ملل تصویب گردید. دولت بریتانیا، با در دست داشتن حکم قیمومیت و با استفاده از قدرت امپراتورى خود و تأیید نیروهاى صهیونى، اعلامیه بالفور را بر خلاف میل و به رغم مخالفت مردم بومى فلسطین در این کشور اجرا کرد. سیستم قیمومیت، به طور مؤثر تنها در فلسطین به مرحله اجرا در آمد. یکى از اهداف عمده قیمومیت، اجراى طرح اعلامیه بالفور [بود که] در مقدّمه [حکم قیمومیت] مورد تایید قرار گرفت. با تصویب قیمومیت کشمکش اعراب فلسطینى و صهیونیسم بر سر فلسطین آغاز گشت.(67)

قیمومیت انگلیس بر فلسطین
گرچه نظام قیمومیت انگلیس بر فلسطین در 1301ش./ 1922م. به تصویب رسید و از 1302ش./ 1922م. به مرحله اجرا در آمد؛ ولى انگلیسیها از 1297ش./ 1918م. بر فلسطین سلطه داشته اند. رفتار دولتمردان انگلیسى در زمان قیمومیت، در مجموع، زمینه هاى تأسیس اسرائیل را پدید آورد، و حتى در دهه نخست حاکمیّت و قیمومیت ( 1307ـ1297ش./ 1928ـ1918م.) آنان دست به کارهایى زدند که صهیونیستها را براى دست یافتن به آروزهاى خویش مدد رسانیدند، از جمله:
1ـ تشویق مهاجرت یهودیان به فلسطین؛
2ـ تسهیل فروش زمین هاى اعراب به یهودیان؛
3ـ ایجاد سازمانهاى اجتماعى و اقتصادى یهودیان در فلسطین و جلوگیرى از تشکل اعراب در برابر این سازمانها؛
4ـ آموزش نظامى یهودیان توسط افسران انگلیسى؛
5ـ تشویق سرمایه گذارى به نفع صهیونیستها در فلسطین از سوى سرمایه داران آمریکایى و انگلیسى.
همچنین، آنان با انتصاب سر هربرت سموئل، صهیونیست مشهور و یکى از طرّاحان اعلامیه بالفور، به عنوان کمیسر عالى انگلیس بر فلسطین، به اجراى خواسته هاى صهیونیستها بسیار مدد رسانید. مخالفتهاى دیپلماتیک، قیامها (مانند تیر 1299ش./ آوریل 1920م.) تظاهرات و اعتصابات عمومى اعراب فلسطینى (چون خرداد 1304ش./ مارس 1925م.) مانعى براى اجراى نقشه هاى انگلیسى پدید نیاورد.(68)
در دوره دوم قیمومیت ( 1317ـ1308ش./ 1938ـ1929م.) اختلاف مسلمانان و یهودیان بر سر مالکیت دیوار ندبه، منجر به وقوع شورشهایى گسترده در 1308ش./ 1929م. شد. کمیسیون انگلیسى بررسى کننده این حوادث، ارسال نیروهاى اضطرارى به فلسطین و تقویت سازمان پلیس را توصیه کرد. چند سال بعد، موج جدیدى از مهاجرت یهودیان به فلسطین آغاز گردید که صهیونیستها را در نیل به افزایش جمعیت و تأسیس دولت یهودى کمک کرد.
انگلیسیها، علیرغم جانبدارى جامعه ملل از خواسته هاى عرب و نیز دگرگون شدن مبارزه ضد یهودى و انگلیسى اعراب، از مخالفتهاى مسالمت آمیز به قیام مسلحانه و همچنین، نیاز به کسب حمایت اعراب در جنگ احتمالى آینده علیه متحدین و بى نتیجه کردن تلاشهاى متحدین در این باره، حاضر به پذیرفتن خواسته هاى فلسطینى نشد.(69)
در سومین دوره حکومت قیمومیت در فلسطین [ 1327ـ1318ش./ 1948ـ1939م. [که با جنگ جهانى دوم همزمان بود، انگلستان براى حفظ منافع خود در جنگ و جلب حمایت اعراب، به تدریج از تقویت صهیونیستها دست کشید و سعى کرد میان دو گروه متخاصم در فلسطین، نوعى سازش ایجاد کند. در این دوره، صهیونیستها، که بى مهرى انگلستان را [با انتشار کتاب سفید در 1318ش./ 1939م. و اجراى مفاد آن، یعنى محدودیت مهاجرت و خرید زمین از سوى یهودیان [مشاهده مى کردند، به سوى قدرت نوظهور جهانى، یعنى ایالات متحده آمریکا روى آوردند.(70)
آمریکاییان براى گسترش نفوذ و همچنین براى برخوردارى از حمایتهاى مالى و سیاسى صهیونیستهاى آن کشور، به پشتیبانى از خواست صهیونیستها و تجهیز گروه هاى تروریستى، به منظور گسترش فعالیتهاى ضد فلسطینى و انگلیسى پرداختند و شبه نظامیان یهودى، با بهره گیرى از خلاء تبعید رهبران فلسطینى و حمایت آمریکا، به منافع انگلیس و اعراب آسیب رسانیدند.
بدین خاطر، بوین(71) [وزیر امور خارجه انگلستان] در [اردیبهشت 1326ش./ فوریه 1947م. [در مجلس عوام اعلام کرد که نظام قیمومیت، قادر به حل مسأله فلسطین نیست؛ زیرا یهودیان، تقاضاى پذیرش میلیونها مهاجر را دارند و این به زیان اعراب است.] به این جهت [انگلستان در حل مسأله، به بن بست رسیده و دولت اعلى حضرت تصمیم گرفته است که کل قضیّه را به سازمان ملل متحد ارجاع دهد.(72)
قیمومیت انگلیس بر فلسطین، از آنرو که حقوقى ویژه براى یهودیان فراهم آورد، به سیل مهاجرت یهودیان انجامید. ولى در برابر، به افزایش سطح رفاه و پیشرفت زندگى مردم بومى منجر نشد. همچنین، شیوه رفتار انگلیس در دوران قیمومیت، مغایر با مفاد اعلامیه بالفور و محتواى حکم قیمومیت جامعه ملل بود و حتّى بر خلاف حکم قیمومیت، دولت قیّم از ارائه خدماتى که براى آنها حکم قیمومیت دریافت کرده بود، ناموفق ماند.(73)

طرح دو ایالتى براى فلسطین
در مهر 1324ش. / ژوئیه 1945م. حزب کارگر که علاقه اى کمتر به ادامه سلطه امپراتورى انگلیس بر جهان نشان مى داد، در انتخابات آن کشور به پیروزى رسید.(74) این حزب، در بهمن / نوامبر همان سال، با تشکیل یک کمیسیون آمریکایى ـ انگلیسى موافقت کرد و این کمیسیون، خواستار جانشینى قیمومیت سازمان ملل متحد بر قیمومیت انگلیس شد. در مهر / ژوئیه سال بعد، انگلیس، پیشنهاد تقسیم فلسطین به دو ایالت عرب و یهود را مطرح ساخت. در 1326ش./ 1947م. سازمان صهیونیسم جهانى نیز پیشنهادى مشابه را تصویب نمود. امّا همه این طرحها به علت مخالفت برخى جناحهاى ذى نفع، به کنار گذاشته شد. بنابراین، انگلیس در تیر 1326ش./ آوریل 1947م. تصمیم خود مبنى بر واگذارى مسأله فلسطین به سازمان ملل متحد را به آن سازمان اعلام کرد.(75)
سازمان ملل متحد، پس از دریافت درخواست رسمى دولت انگلیس، کمیته اى به نام «کمیته ویژه سازمان ملل متحد درباره فلسطین» با یازده عضو، مرکّب از کشورهاى استرالیا، کانادا، چکسلواکى، گواتمالا(76)، هند، ایران، هلند، پرو(77)، سوئد، اروگوئه(78) و یوگسلاوى تشکیل داد. این کمیته، در آذر 1326ش./ 1947م. دو طرح براى حل مسأله فلسطین، به شرح زیر پیشنهاد کرد:
اوّل ـ سه عضو کمیته، شامل کشورهاى ایران، هند و یوگسلاوى، به تأسیس یک حکومت فدرال، مرکّب از دو حکومت عربى و یهودیت به مرکزیت اورشلیم با اقتصاد واحد و مشترک رأى دادند. (طرح اقلیت)
دوم ـ در برابر، بیشتر اعضاى کمیته، ایجاد دو دولت عربى و یهودى مستقل از هم و نیز تشکیل یک رژیم بین المللى را براى اداره منطقه حایل (بیت المقدس) پیش بینى کردند. (طرح اکثریت).
سرانجام، آژانس یهود، به نمایندگى از یهودیان و صهیونیستها، با طرح اکثریت موافقت کرد؛ امّا شوراى عالى عرب، به نمایندگى از فلسطینیها و عربهاى دیگر، با طرح دو کمیته با این استدلال که تمام فلسطین، متعلق به عربهاى آن منطقه است، مخالفت ورزید.(79)
در پى مخالفت شوراى عالى عرب با طرحهاى گروه اکثریت و اقلیت، مجمع عمومى سازمان ملل متحد، کمیته اى دیگر به نام «کمیته موّقت مسأله فلسطین» تشکیل داد. این کمیته نیز طرح اکثریت و طرح شوراى عالى عرب مبنى بر تأسیس یک فلسطین مستقل عربى را به دو کمیته فرعى سپرد. پس از مدتى، آراى کمیته نخست به تصویب کمیته موّقت رسید. مجمع عمومى نیز تحت فشار آمریکا، در بهمن 1326ش./ 1947م.، طرح اکثریت را با اندکى تغییر، با 33 رأى موافق در برابر 13 رأى مخالف و 10 رأى ممتنع در قطعنامه شماره 181 به تصویب رساند. بى درنگ، آژانس یهود، این قطعنامه را که 56 درصد خاک فلسطین را به یک جمعیت سى درصدى واگذار مى کرد، پذیرفت.(80)
پس از تصویب قطعنامه 181، آژانس یهود براى ایجاد یک کشور یهودى بر دامنه اقدامات خود افزود و حتّى در تلاش براى اجراى قطعنامه تقسیم فلسطین که آن را به عنوان اعطاى استقلال به یهودیان تفسیر مى کرد، به زور متوسل شد. هدف صهیونیستها از بکارگیرى زور، ترساندن عربها و خالى شدن مناطق عربى از اعراب فلسطینى بود. در این راه، گروه هاى شبه نظامى یهودى، چون ایرگون(81) و هاگانا(82) به فرماندهى مناخیم بگین(83) و بن زیون(84)، فجایعى چون قتل عام دیر یاسین را در تیر 1327ش. / آوریل 1948م. آفریدند، و 300 هزار فلسطینى را تا اواسط مه 1327ش./ 1948م. مجبور به ترک خانه هایشان کردند. در نتیجه، زمینه براى اعلام حکومت موّقت، استقلال و تأسیس مدینات یسرائیل ( کشور اسرائیل)، یک روز پیش از اتمام قیمومیت بریتانیا بر فلسطین، یعنى در مرداد 1327ش./ مه 1948م. پدید آمد. سپس، جنگ میان ارتشهاى عربى و اسرائیل در گرفت که با پیروزى یک جمعیت 650 هزار نفرى یهودى ( اسرائیل غاصب، رژیم اشغال گر) با پشتیبانى قدرتهاى بزرگ بر 30 میلیون عرب (کشورهاى عربى درگیر جنگ) پایان یافت.(85)

نتیجه
با مرورى بر مباحث گذشته، مى توان نتیجه گرفت که:
تأسیس رژیم صهیونیستى، محصول عوامل متعدد درونى و بیرونى، دینى و غیردینى، سیاسى و اقتصادى و... بوده است و در واقع، پول و قدرت در کنار هم قرار گرفت و نخست صهیونیسم و سپس اسرائیل را زائید. با نگاهى دوباره به آنچه در زایش اسرائیل به کار آمد، به بى اثرى این اندیشه که اسرائیل، باز تولید یک اندیشه دینى است را نشان مى دهد، یعنى، در زادن اسرائیل، بیش از آن که انگیزه هاى مذهبى به کار رود، منافع قدرتهاى خارجى مؤثر افتد. افزون بر آن، بکارگیرى حجم وسیعى از ابزارهاى بین المللى، از سوى صهیونیستها و حامیان آنها، در تأسیس اسرائیل، از نفوذ و شاید قدرت فریب آنان در جهان حکایت دارد. به علاوه، سختکوشى صهیونیستها نیز که اغلب متأثر از شرایط زندگانى حاشیه نشینى و انزوا گرایانه آنها در طول تاریخ است، عامل قابل توجهى در این باره به شمار مى رود. عدم وحدت مسلمانان که در پرتو ناسیونالیسم عربى، ترکى و... روى نمایاند و فرصتهاى طلایى که جنگهاى اول و دوم جهانى پدیدار نمود، نقش ویژه داشته اند. با این وصف، نقش اصلى در ظهور پدیده اسرائیل، به دولت انگلیس بر مى گردد که به صور مختلف، از جمله: حمایت نظرى در قبل از جنگ جهانى اول و پشتیبانى عملى در فاصله بین دو جنگ، به قوام یابى اسرائیل دامن زد.
بى شک، بازخوانى و بازشناسى این پدیده که اسرائیل برآینده این همه تحولات است، به درک تطویل بحران فلسطین، پیدایش و تداوم انتفاضه و بسیارى از مسائل دیگر مرتبط به مسأله فلسطین، مدد مى رساند و به تبع آن، راه بیرون رفت از بحران فلسطین که همان اسلام است، را پیش پاى ما مى نهد.

پی نوشتها:
1ـ عضو هیأت علمى پژوهشى پژوهشکده تحقیقات اسلامى، محقق، نویسنده و مدرس دانشگاه.
2_ The Basle Declaration conference.
3ـ حمید احمدى، ریشه هاى بحران در خاورمیانه، مؤسسه کیهان، تهران، 1369، ص 45.
4ـ به نظر مى رسد باید عبارت «متناسب با قوانین کشور» مندرج در مادّه دوم را با توجه به مطالب مادّه چهارم معنا کرد.
5ـ حمید احمدى، پیشین، ص 295.
6_ Laurence oliphant.
7_ Sir samuel montagu.
8_ Israel zangwill.
9_ Herbert Bentwich.
10ـ عبدالوهاب المسیرى، صهیونیسم، ترجمه لواء رودبارى، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، تهران، 1374، ص 85.
11ـ مکانهاى دیگرى که براى مهاجرت، اسکان و تشکیل دولت یهودى پیشنهاد شدند، عبارت بودند از: آرژانتین، عراق و بین النهرین، قبرس، العریش در صحراى سینا، اوگاندا، موزامبیک، کنگو، طرابلس (= لیبى) و آنگولا که در آن زمان جزئى از کشورهاى عثمانى، پرتغال، ایتالیا، بلژیک و انگلیس محسوب مى شد؛ ر.ک: حمید احمدى، پیشین، ص 54؛ جان گوئیلگى، فلسطین و اسرائیل، رویارویى با عدالت، ترجمه سهیلا ناصرى، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، تهران، 1374، ص 9.
12ـ حمید احمدى، پیشین، ص 49.
13_ Pragmatism.
14ـ حمید احمدى، پیشین، ص 56؛ جان گوئیلگى، پیشین، ص 11.
15ـ استانفوردجى. شاووازل کورال شاو، تاریخ امپراتورى عثمانى و ترکیه جدید، ترجمه محمود رمضان زاده، آستان قدس، مشهد، 1370، ج 2، ص 446؛ غلام رضا على بابائى، فرهنگ تاریخى ـ سیاسى ایران و خاورمیانه، رسا، تهران، 1374، ج 1، ص 155؛ حمید احمدى، پیشین، ص 61.
16ـ نمازى اسماعیل ربابعه، استراتژى اسرائیل، ترجمه محمدرضا فاطمى، سفیر، تهران، 1368، ص 33؛ جان گوئیلگى، پیشین، ص 8.
17ـ هاشومیر (=Ha shomer ) در زبان عبرى، به معناى نگهبان است.
18ـ نمازى اسماعیل ربابعه، پیشین، ص 45؛ حمید احمدى، پیشین، ص 61؛ جان گوئیلگى، پیشین، ص11.
19ـ ضیاء گوگ آلپ (=ziya Gokalp ) یکى از بزرگترین شارحان و متفکران پان ترکیسم، دستیابى ترکان به ترقى و پیشرفت را صرفاً در سایه توسل و بازگشت به نهادهاى قبل از اسلام ذکر مى کرد؛ ر.ک: حمید احمدى، پیشین، ص 116.
20ـ همان، ص 118.
21ـ همان، ص 119.
22ـ همان، ص 63ـ60؛ عجاج نویهض، پروتکل هاى دانشوران صهیون، ترجمه حمیدرضا شیخى، آستان قدس، مشهد، 1373، ص 154.
23ـ حمید احمدى، پیشین، ص 120؛ عجاج نویهض، پیشین، ص 156.
24ـ ماکسیم رودنسون، اسرائیل و عرب، ترجمه ابراهیم دانایى، خوارزمى، تهران، بى تا، ص 24؛ حمید احمدى، پیشین، ص 63.
25ـ به رغم انعطاف ترکان در برابر صهیونیسم، آنان به حفظ یکپارچگى امپراتورى عثمانى مى اندیشیدند، و نیز مخالف جدا شدن فلسطین از پیکره امپراتورى بودند؛ ر.ک: عبدالوهاب کیّالى، تاریخ نوین فلسطین، ترجمه محمد جواهرکلام، امیرکبیر، تهران، 1366، ص 99.
26ـ پیش از جنگ جهانى اوّل و حتى در سالهاى آغازین آن، صهیونیستها به آلمان دل بسته بودند، ولى با مشاهده شکست قریب الوقوع آن کشور و جدّیّت انگلیس در حمایت از صهیونیستها، به بریتانیا روى آوردند؛ ر.ک: حمید احمدى، پیشین، ص 62.
27ـ حسین بن على در 1287 ش. / 1908 م. از سوى ترکان به عنوان شریف مکه (= شریف حسین) منصوب شد. از آن پس، وى از حمایت مادّى و معنوى همه اعراب قلمرو امپراتورى عثمانى بهره مند بود؛ ر.ک: همان، ص 137.
28ـ زعیتر، سرگذشت فلسطین یا کارنامه سیاه استعمار، ترجمه اکبر هاشمى رفسنجانى، بى جا، بى نا، بى تا، ص 81؛ حمید احمدى، پیشین، ص 139؛ پرونده فلسطین، حکم دروزه، ترجمه کریم زمانى، بعثت، تهران، بى تا، ص 19؛ ماکسیم رودنسون، پیشین، ص 25؛ عبدالوهاب کیّالى، پیشین، ص 99.
29- Herbert Samuel.
30ـ زعیتر، پیشین، ص 82؛ پرونده فلسطین، ص 19.
31ـ زعیتر، پیشین، ص 87؛ تاریخ معاصر کشورهاى عربى، گروه نویسندگان، ترجمه محمدحسین روحانى، توس، تهران، 1367، ص 79.
32ـ هربرت سموئل، درباره این مخفى کارى مى گوید: «نزدیک شدن یک نیروى بزرگ اروپایى به کانال سوئز، خطر جدى براى طرحهاى مهم دولت بریتانیا [بود].»؛ ر.ک: پرونده فلسطین، ص 20.
33ـ لیدل هارت، استراتژیست انگلیسى مى گوید: «اعراب، سپاه چهارم عثمانى را که هرگز کاستى [شکست[ نمى پذیرفت و قادر به پیروزى نهایى بود در هم شکستند.»؛ ر.ک: همان، ص 21. همچنین ژنرال اللنبى فرمانده سپاه انگلیس بر این عقیده بود که «در نتایج نهایى که از این جنگ بدست آورده ایم، سپاه عربى سهم بزرگى دارد.»؛ ر.ک: زعیتر، پیشین، ص 86.
34ـ همان، ص 84 و 96؛ تاریخ معاصر کشورهاى عربى، ص 79؛ محمدحسن وزیرى کرمانى، اسرائیل، فاشیسم جدید، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1359، ص 163.
35ـ ش.دولاندلن، تاریخ جهانى، ترجمه احمد بهمنش، دانشگاه تهران، تهران، 1368، ج 2، ص 397؛ زعیتر، پیشین، ص 103؛ تاریخ معاصر کشورهاى عربى، ص 79.
36ـ محمدحسن وزیرى کرمانى، پیشین، ص 163؛ رمان برودسکى، حقایقى درباره صهیونیسم، ترجمه کاوه گراوند، گام، تهران، 1357، ص14.
37ـ پیش از ارسال نامه حسین شریف به مک ماهان، پنج نامه میان عربها و انگلیسیها، رد و بدل شده بود؛ ر.ک.: حمید احمدى، پیشین، ص 142.
38ـ این نامه ها طى سال هاى 1294 و 1295 ش. / 1915 و 1916 م. ارسال شد.
39ـ حمید احمدى، پیشین، ص 150.
40- Sazonov.
41_ Sir Edward Grey.
42_ Paleologue.
43ـ استانفوردجى، پیشین، ص 542؛ حمید احمدى، پیشین، ص 150.
44ـ عبدالوهاب کیّالى، پیشین، ص95؛ استانفوردجى، پیشین، ص541؛ حمید احمدى، پیشین، ص150؛ جان گوئیلگى، ص9.
45ـ استانفوردجى، پیشین، ص 542؛ جان گوئیلگى، ص 9؛ عبدالوهاب کیّالى، پیشین، ص 101.
46ـ ورود عثمانى به سود آلمان در جنگ جهانى اوّل و حمله آلمانیها به کانال سوئز باعث شد که انگلیس، سیاست گذشته خود را درباره لزوم حفظ تمامیت ارضى امپراتورى عثمانى به منظور برقرارى توازن قوا را به کنار نهد و سیاست تجزیه آن را در پیش گیرد؛ ر.ک: حمید احمدى، پیشین، ص 155؛ عبدالوهاب کیّالى، پیشین، ص 100.
47ـ متحدین، همان دولتهاى عضو اتحاد مثلث (مانند آلمان، عثمانى، ژاپن و...) و متفقین، همان دولتهاى عضو اتفاق مثلث (مانند انگلیس، فرانسه، روسیه و...) بودند.
48ـ وایزمن استاد شیمى دانشگاه منچستر انگلیس در 1294 ش. / 1915 م. ماده استون (= Acetone) را کشف کرد. این ماده در ساخت سلاحهاى جنگى با قدرت انفجارى بالا به کار مى رود؛ ر.ک: حمید احمدى، پیشین، ص 156.
49ـ همان، ص 343؛ عبدالوهاب کیّالى، پیشین، ص 98.
50ـ نویسنده کتاب ریشه هاى بحران در خاورمیانه (=ص 154) گرایش صهیونیستها به انگلیسیها را با آغاز جنگ جهانى اول مرتبط مى سازد. این ادعا با توجه به مطالب مذکور، قابل دفاع نیست. به نظر مى رسد انگلیس، تا زمان انعقاد قرارداد سایکس پیکو به اتحاد خود با اعراب ارزشى بیشتر مى نهاد؛ ر.ک: عبدالوهاب کیّالى، پیشین، ص 101.
51ـ حمید احمدى، پیشین، ص 154.
52ـ اعلامیه بالفور در بهمن 1296 ش. / نوامبر 1917 م. صادر شد.
53ـ عبدالوهاب کیّالى، پیشین، ص 100.
54ـ همان، ص 102.
55ـ مارک سایکس، در این زمان، سرپرستى گروه انگلیسى مذاکره کننده با صهیونیستها را بر عهده داشت؛ ر.ک: همان، ص101.
56ـ دیوید لوید جورج (=David Lloyd George) نخست وزیر وقت انگلیس بود.
57ـ حمید احمدى، پیشین، ص 158.
58ـ همان، ص 342.
59ـ حمید احمدى، پیشین، ص 343؛ جان گوئیلگى، ص 11.
60 _ Sevres.
61ـ حمید احمدى، پیشین، ص 385؛ هنرى کتان، فلسطین و حقوق بین الملل، ترجمه غلامرضا فدایى عراقى، امیرکبیر، تهران، 1368، ص 226.
62ـ متحدین، شامل آلمان، عثمانى، ایتالیا، ژاپن، اتریش، مجارستان و متفقین، شامل انگلیس، روسیه، فرانسه وآمریکابودند.
63ـ زعیتر، پیشین، ص 108؛ هوشنگ ناصرزاده، اعلامیه هاى حقوق بشر، ماجد، تهران، 1372، ص 312.
64ـ زعیتر، پیشین، ص 111؛ استانفوردجى، پیشین، ص 559.
65 _ Lauzanne.
66ـ صابر قاسمى، ترکیه، ص 148؛ خسرو معتضد، جان زاده، جنگ جهانى اول، تهران، 1362، ص 292؛ استانفوردجى، پیشین، ص 611.
67ـ حمید احمدى، پیشین، ص 175؛ هنرى کتان، پیشین، ص 44.
68ـ حمید احمدى، پیشین، ص 209.
69ـ همان، ص 220.
70ـ همان، ص 209.
71 _ Bewin.
72ـ حمید احمدى، پیشین، ص 236.
73ـ هنرى کتان، پیشین، ص 50.
74ـ یکى از علتهاى گرایش به برچیدن امپراتورى انگلیس، ضعف مالى و خسارات ناشى از جنگ جهانى دوم بود.
75ـ ژان پى یرارینیک، خاورمیانه در قرن بیستم، ترجمه فرنگیس اردلان، صص 178، 182 ـ 183؛ حمید احمدى، پیشین، ص 237.
76ـ جمهورى گواتمالا در آمریکاى مرکزى قرار دارد.
77ـ جمهورى پرو از کشورهاى آمریکاى جنوبى است.
78ـ جمهورى اوروگوئه جزء کشورهاى امریکاى جنوبى به شمار مى رود.
79ـ حمید احمدى، پیشین، ص 240؛ جان گوئیلگى، پیشین، ص 54.
80ـ حمید احمدى، پیشین، ص 241؛ پى یر درینیک، خاورمیانه در قرن بیستم، ترجمه فرنگیس اردلان (جاویدان، تهران، 1368، ص 186؛ فلسطین و اسرائیل، رویارویى با عدالت، ص 57.
81 _ Irgun.
82 _ Haganah.
83 _ Menahem Begin.
84 _ Ben Zion.
85ـ حمید احمدى، پیشین، ص 477؛ جان گوئیلگى، پیشین، ص 90؛ پى یردرینیک، ص 193؛ غلامرضا على بابایى، پیشین، ص 52.