پیش درآمدی در انتشار مقالاتی در خصوص زمینه های شکل دولت صهیونیستی در سرزمین فلسطین

من نمىتوانم حتى يك وجب از اين سرزمين را بفروشم، زيرا اين سرزمين من نيست بلكه متعلق به مردم است. ملت من با ريختن خون خود، اين امپراتورى را بدست آورده است، و قبل از اينكه اجازه دهيم كسى آن را بزور از ما بگيرد با خونمان آنرا سيراب خواهيم كرد  امپراتورى ترك از آن من نيست، بلكه تعلق به مردم عثمانى دارد. هرگز نمىتوانم جزئى از آن را به كسى ببخشم. يهوديان بايد ميلياردها ثروت خود را حفظ كنند. هنگامى كه امپراتورى ما تقسيم شد پس يهوديان بدون بها به فلسطين دست يافتهاند، زيرا كه آن تقسيم ناپذير است مگر به تكه تكه شدن ما انجامد و به هر منظورى كه مىخواهد باشد، نمىپذيريم كه تكه تكه شويم. 

و همچنین می گوید :
 
به دكتر هرتزل   نصيحت كنيد كه نقشههاى جديدى را طرح نكند. من نمىتوانم از يك وجب اين سرزمين دست بردارم، زيرا كه ملك شخصى من نيست بلكه از آنِ ملت من است. ملت من براى اين سرزمين جنگيده و خون دادهاند. پس بهتر است يهوديان ميليونها ثروت خود را حفظ كنند. هنگامى كه امپراتورى من از بين رفت، آن زمان يهوديان مىتوانند فلسطين را مفت و مجانى تصاحب كنند، اما بايد قبل از هر چيز از روى جسد ما بگذرند و من نمىتوانم بپذيرم تا زمانى كه ما در قيد حيات هستيم، بدنهاى ما تكه تكه شود. 
 
 
سالهاى پايانى قرن نوزدهم و دهه اول قرن بيستم ميلادى اوقات سرنوشتسازى براى خاورميانه و كشور ما، ايران محسوب مىشود. فعاليت گسترده عناصر صهيونيسم جهانى براى دستيابى به فلسطين از طريق فروپاشى امپراتورى عثمانى، در كوتاهمدت و تسلط استعمار و صهيونيسم بر كل منطقه حساس خاورميانه وجه بارز تكاپوهاى سياسى اين دوران به حساب مىآيد. شكلگيرى جنبشهاى تجزيهطلبانه در ممالك تحت حاكميت امپراتورى عثمانى، بروز حركات افراطى براى تسريع فروپاشى امپراتورى، شكلگيرى گسترده مجامع فراماسونرى در منطقه و ايران، همكارى گسترده انجمنهاى ماسونى عثمانى با فراماسونهاى ايرانى، ارتباط جمعيت اتحاد و ترقى كه در قبضه فراماسونها و دونمهها (يهوديان تازه مسلمان) بود با برخى از جريانات افراطى در ايران همگى حكايت از فعاليت گسترده استعمار و صهيونيسم در مناطق اسلامى داشت.
نقش بارز سلطان عبدالحميد دوم در مخالفت وى با اتحاد فراماسونرى صهيونيسم و حزب اتحاد و ترقى نهفته است كه در اين دوره هر كدام به منظورى خاص قصد تجزيه امپراتورى عثمانى و خلع سلطان عبدالحميد دوم را در نظر داشتند. جرم سلطان عبدالحميد مقاومت قابل تحسين وى در مقابل تطميعات و تهديدات استعمار و صهيونيسم براى واگذارى فلسطين به يهوديان بود كه نهايتاً منجر به عزل وى در 1909 شد. منابع تاريخى به خوبى آشكار مىسازد كه پس از عزل در دوره حاكميت اتحاد و ترقى آمار مهاجرت يهوديان به فلسطين به سرعت افزايش يافت. و زمينههاى شكلگيرى رژيم غاصب اسرائيل از همان سالها فراهم شد. مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران در راستاى پژوهشهاى ريشهاى و بنيادى خود براى شناساندن پيچيدهگيهاى وقايع دوران معاصر اقدام به انتشار اثر حاضر نموده است. قصد ما دفاع از تمامى عملكردهاى سلاطين 8عثمانى به ويژه سلطان عبدالحميد دوم نيست، آنچه در چارچوب منافع جهان اسلام براى ما اهميت دارد مواضع ضد استعمارى ـ ضد صهيونيستى سلطان عبدالحميد در آن سالهاى پرآشوب مىباشد كه قابل تقدير است. متأسفانه تلاشهاى سلطان عثمانى به جهت بحرانسازيهاى صهيونيستها، فراماسونرها، بهائيان و جمعيت اتحاد و ترقى نتيجه نداد و امواج برخاسته از توطئه و پشتيبانىهاى مالى سرمايهاندوزان توطئهگر يهودى نظير لرد روچيلد بساط سلطنت سلطان عثمانى را در هم پيچيد. امپراتورى عثمانى تجزيه و فلسطين عزيز به دست اشغالگران صهيونيست افتاد.
آنچه براى خواننده ايرانى مىتواند آموزنده باشد آشنايى با توطئههاى صهيونيسم و همآوايى آنان با فراماسونها، بهائيان و استعمارگران در مقابله با كشورهاى اسلامى است و نيز آشنايى با تحولات منطقه خاورميانه كه تأثير غيرقابل انكارى بر وضعيت كشور ما در آن دوره به دنبال داشت. از سوى ديگر آشنايى با قرائتهاى مختلف در مورد وقايع منطقه خاورميانه و عثمانى مىباشد كه متأسفانه در ايران كمتر انعكاس داشته است.
اميد كه آشنايى با ترفندهاى استعمارگران در هجوم به كشورهاى اسلامى منجر به تعميق شناخت ما نسبت به دشمن و درك پيچيدگيهاى تاريخ معاصر ايران و جهان اسلام گردد.