تلاش صهیونیست های دربار پهلوی دوم در تاسیس اسرائیل

مئير عزري سفير غيررسمي اسرائيل در يادداشت‌هاي خود به گوشه‌هايي از اين تاخت و تاز اشاره كرده است. او با اشاره به سفر صيون عزري به فلسطين در دهه سوم قرن بيستم، يعني بيست و چند سال قبل از تأسيس اسرائيل و روابط او با رهبران و نمايندگي او از سوي سازمان‌هاي صهيونيستي در ايران به نكات قابل توجهي اشاره كرده و نوشته است:
پدرم در سفر به سرزمين اسرائيل [سال 1925ش/1301ش] و بازديد از سراسر كشور، با بزرگان خانة پدري [ارتص اسرائيل]  ديدارهايي سازنده داشت. از جمله با اسحاق بن صوري  رهبر كميتة ملي [صهيونيسم در فلسطين  ]. 
پدرم در بازگشت از اين سفر با همكاري مردم، جنبش صهيونيستي را در اصفهان بنياد نهاد. پدرم براي نخستين بار سازمان كرن كيمت  را در اصفهان بنيان نهاد و «صندوقچة آبي» زينت‌بخش همة كنيساها، دبستان‌ها، دبيرستان‌ها، آموزشگاه‌ها و دكان‌[هاي يهودي‌ها] شد. نامه‌نگاري‌هاي وي با منحم اوسيشكين، اسحاق بن صوي، و موشه‌شارت [شرتوك]، گوياي پيوند تنيده ميان آنان بود.   اسحاق بن صوي در سال 1935، با بازديد سازنده‌اش از ايران، بسياري ناديده‌ها را با چشمان خود ديد   ريزه‌كاري‌هاي اين بازديد را در بخش «مسافرت به ايران» از كتاب «آوارگان اسرائيل» نوشته خود وي مي‌توانيم بخوانيم. كم و بيش هفت تا هشت هزار تن يهوديان آن روز اصفهان، هر يك داستاني براي گفتن داشتند.
   بن صوي در دوره ده روزة بازديدش از اصفهان، در خانه ما [صيون عزري] ميهمان بود   پيش از اين بازديد فراموش نشدني، در سال 1928،  يهودا كوپلويچ، الموگ از نخستين كساني بود كه    در بازديد از اصفهان ميهمان پدرم [صيون عزري] بود.
پدرم پس از بازگشت از خاك اسرائيل در سال 1925 با چند تن از دوستانش به كار داد و ستد عتيقه پرداخت   پدرم نخستين ديدارش با رضاشاه، سر دودمان خاندان پهلوي را همواره به ياد داشت.
   پيش از اين كه انديشه صيونيزم و برپايي كشور اسرائيل در دل‌هاي آرزومند يهوديان ايران پرتوافكن گردد و جامة كردار به خود بپوشد، پدر و پدربزرگم همواره از هيچ‌گونه ياري به هم‌كيشان [يهودي] خود كوتاهي نمي‌كردند. پيرو همين آرمان پدرم در نيرو بخشيدن به صندوق ملي اسرائيل (كرن كيمت) از جان مايه مي‌گذاشت. كوشش پدرم در اين زمينه به سال 1929 بازمي‌گشت. در ماه مارس آن سال نامه‌اي از كرن كيمت اورشليم دريافت داشت كه گوياي پيشنهادهايي در زمينه سر و سامان دادن به پاره‌اي آشفتگيها به صندوق ملي يهود بود.  ذوفن، هنرمند قلمزن نامدار در اصفهان بود كه روي مس و زر وسيم نگارگري‌هايي برجسته و چشمگير مي‌كرد. پدرم از او خواست چهره «منحم اوسشكين» سرپرست صندوق ملي اسرائيل را روي لوحه‌اي سيمين كنده‌كاري كند و اين شاهكار كمياب را به نمايندگي از سوي صندوق ملي يهوديان ايران به وي پيشكش كرد.
پدرم از دوستداران شادروان داويد بن گوريون، بنيانگذار و نخستين نخست‌وزير اسرائيل بود.
در گيرودار جنگ جهاني دوم و اشغال ايران به دست نيروهاي متفقين، آژانس جهاني يهود توانست در تهران يك دفتر نمايندگي به رهبري موشه ايشاي [يشاي] برپا سازد. نامبرده تا تابستان 1944 در ايران به سر برد و پيش از بازگشت، به پاس ميهمان‌نوازي صيون عزري طي نامه‌اي از او سپاسگزاري كرد.
در همين سالها جنبش صهيونيستي خلوتص در ميان جوانان يهودي برخي مناطق يهودي‌نشين ايران فعال شده بود. بر اساس خاطرات عزري:
اين موج آرام آرام در تهران و شيراز نيز ميدان گسترد. يك كمپاني ساختماني وابسته به اتحاديه كارگران اسرائيل  به نام «سولل بونه»  كه به كارهاي ساختماني ارتش بريتانيا در ايران و عراق ياري مي‌داد، با بيش از 1700 تن كارشناس و كارمند از جنبش [صهيونيستي] هخلوتص در ايران پشتيباني مي‌‌كرد.  آنان به ويژه در شهرهاي آبادان و خرمشهر، جايگاه پالايشگاه‌هاي نفت ايران با جوانان يهودي بومي [ارتباط و] ميانه خوبي برپا كردند. جوانان يهودي با آموزش زبان عبري، برپايي نمايش‌ها، رقص‌ها و آوازها، گردش‌هاي گروهي و سخنراني‌ها در كنار اروندرود و سايه درختان خرما مي‌كوشيدند به نيروي جنبش بيفزايند.  كارشناسان اسرائيلي [صهيونيستي] در ميانه سال‌هاي 1940 مي‌پنداشتند جوانان يهودي ايراني براي پاره‌اي آموزش‌هاي صيونيستي آمادگي يافته‌اند.
از همين رو در سال 1973 [1322ش] ايسرائيل ايلنائه از كيبوتص افيكيم، كه هنوز يونيفورم ارتش بريتانيا را به تن داشت  و به سرپرستي صندوق ملي يهود (كرن كيمت) در ايران برگزيده شده بود، براي بازديد به ايران آمد   ايلنائه در زمستان 1944-1945 پيام خوشش را با يك كاميون باركش ارتش بريتانيا به اصفهان آورد. او نامه‌هايي از اسحاق بن صوي و موشه طوب بنيانگذار جنبش صيونيستي در تهران با خود داشت. گو اينكه كنسولگري بريتانيا براي ميهمانداري‌اش پيش‌بيني‌هايي كرده بود ولي برتر ديد ميهمان خانواده‌ ما [عزري] باشد. پدرم [صيون] با او به زبان فرانسه گفت و گو مي‌كرد و من هم كمي عبري و انگليسي مي‌دانستم. يهوديان مهربان و ميهمان‌نواز اصفهان خوش‌آمد گرمي به او گفتند و از ديدارش جاني تازه يافتند. سالن كنيساي ملانيسان را براي نمايش فيلم برگزيديم كه چند شب پشت سر هم تكرار شد.
   ايلنائه در بهار سال 1945 [1324ش] با ياري پدرم [صيون عزري] توانست به جنبش كرن كيمت [صندوق ملي يهود] در اصفهان سر و ساماني بدهد.
مئير عزري پس از اشاره به سفر اسرائيل ايلنائه مأمور اعزامي آژانس جهاني يهود به شيراز به عنوان گوشه‌اي از تكاپوي صهيونيستي در سرزمين ايران، آن هم سال‌هاي قبل از تأسيس اسرائيل، مي‌افزايد:
پس از پايان مراسم خوش‌آمد [و استقبال] از سوي يهوديان شيراز، به پايگاه ارتش بريتانيا در اين شهر رسيديم. ايلنائه مرا به همكارانش، مترجم خويش معرفي كرد. به زيباترين ميهمانخانه شهر رفتيم؛ سران يهودي به ديدارمان آمدند. پدرم [صيون عزري] نامه‌اي به سرلشكر پيروز [= محمدحسين‌ميرزا فيروز پسر فرمانفرما] استاندار فارس نوشته و ما را به نامبرده معرفي كرده بود.     استاندار، با خوشرويي و گرمي به آگاهي ما رساند كه استان فارس را خانه خود بيانگاريم و هر برنامة سازنده‌اي كه داريم، انجام دهيم.  و افزود «ما يهوديان را دوست داريم و بازگشت سرفرازانة آنان را به خانه پدرانشان  آرزو مي‌كنيم».
مئير عزري با اشاره به آمار و موقعيت يهوديان شيراز و ارتباط آنها با يهودي‌هاي بوشهر، درباره تبليغات آزادانه نماينده اعزامي صهيونيست‌ها در جامعه يهوديان آن سامي مي‌افزايد:
در شيراز بالاي ده هزار يهودي زندگي مي‌كردند كه پس از تهران پريهودي‌نشين‌ترين شهر ايران بود. بيشتر اين مردم در كار بازرگاني بودند و با يهوديان بوشهر داد و ستدي نزديك داشتند. گروه كوچك يهوديان بوشهر نيز به كار بازرگاني سرگرم بودند و يا در اداره‌هاي گمرك، ماليات و دارائي‌هاي شهر هر يك كاري داشتند     يك هفته با ايلنائه در شيراز بودم و سه شب پشت سر هم فيلم پربينندة «ارتص اسرائيل امروز» را به نمايش درآورديم. شب سوم استاندار همراه پنج تن از همكارانش براي ديدن فيلم به سالن نمايش آمد.  از پيشرفت‌هاي نوين كشاورزي و آبياري اسرائيلي‌ها شگفت‌زده شده بود و از فرآورده‌ها، روش آبياري، كود، زمين و چگونگي‌هاي اين شيوة نوين  پرسش‌هاي فراواني داشت.
يكي از قديمي‌ترين گروه‌هاي صهيونيستي در ميان جوامع يهودي ايران، سازمان پيشاهنگي يهود معروف به «جنبش خلوتص» بود كه با سازماندهي و هدايت و كنترل كانون‌هاي صهيونيستي خارج از ايران ايجاد شده و شكل گرفته بود و فعاليت مي‌كرد.
مئير عزري چندين سال قبل از اعلام موجوديت رژيم صهيونيستي، از سوي رهبران جنبش صهيونيسم به عنوان دبير خلوتص و نماينده صندوق ملي يهود و آژانس يهود كه هر دو، بخش جدايي‌ناپذير سازمان جهاني صهيونيسم بودند، در ايران تعيين شد. او ادعا مي‌كند كه در تابستان سال 1947م/1326ش با نام دبير جنبش خلوتص (پيشاهنگي) در ايران و نماينده صندوق ملي و آژانس يهود از تهران به شيراز اعلام شده تا تعليمات صهيونيستي را ميان همكيشان يهودي خود در شيراز پايه‌ريزي كند.  عزري با اشاره به علايق و انگيزه‌هاي صهيونيستي خود در اين باره نوشته است:
در سال 1946   براي هميشه به تهران كوچيدم. پس از چندي خانواده‌ام  نيز راه مرا پي گرفتند. همكاري با فرستادگان كيبوتص همنوحاد (جنبش كيبوتص متحد) به ايران براي برپايي جنبش خلوتص «پيشاهنگي»، نيرومندترين انگيزه من در اين جابه‌جايي بود. دوست داشتم توانايي‌هاي پنهانم را ارزاني راهي  بكنم كه از جان شيرين‌ترشان مي‌دانستم. جنبش خلوتص در ايران، روزهاي نخستش را با كيبوتص همئوحاد آغازيد   در نخستين روزهاي سال 1943 [1321]، گرايش دانش‌آموزان و دانشجويان و برخي پيشه‌وران [يهودي] به برپايي كانون جوانان يهودي، رنگي تازه به جنبش بخشيد. گام دليرانه موسي كرمانيان  در پايه‌ريزي انجمن فرزندان صيون، در همين سال نبايد فراموش گردد.  برپايي سازمان خلوتص نوجوانان به رهبري يعقوب ملامد  در سال 1944 در چندي از شهرستانهاي [يهودي‌نشين] ايران، به گسترش بينش صهيونيستي جاني تازه داد.
فراگيري زبان عبري، گسترش زمينه‌هاي فرهنگي يهود و ياري به صندوق ملي اسرائيل از جمله ديدگاه‌هايي بود كه در اين انجمن پي‌گيري مي‌شدند.
عزري در بخشي ديگر از يادنامه، درباره حضور نمايندگان اعزامي سازمان صهيونيستي به ايران و چگونگي فعاليت‌هاي صهيونيستي آنها در ميان جمعيت‌هاي يهودي اين سرزمين اضافه مي‌كند:
اهرون كهن، از كيبوتص «رويويم»    در ماه اوت سال 1945 به ايران آمد.  او در اين سفر تنها به آموزش زبان عبري [به يهودي‌ها] بسنده نمي‌كرد، مي‌خواست همه آرمان‌هاي صيونيستي، زمينه‌هاي مهاجرت، [كوچ به فلسطين]، نيازهاي كشاورزي، آباداني و نيازمندي‌هاي پدافندي خاك اسرائيلي  در چهارچوب سازمان هگانا آگاه گردند. نامبرده تا سال 1947 در ايران ماند كه دستاوردهايش شايسته ستايش هستند.
يكي ديگر از مأموران اعزامي سازمان صهيونيسم به ايران در آن سال‌ها، عدين شونامي بود كه بعد از اهرون كهن وارد اين سرزمين شد. به نوشته عزري:
يكي از همكاران وفادار و كارآزموده اهرون كهن در ايران عدين شونامي از كيبوتص «بيت هشتيا» بود كه در سايه دانش سازماندهي، با شتابي شگرف، بخش‌هاي جنبش خلوتص را در پهنه شرق تهران گسترش داد. اين گستردگي چشمگير در سال 5708 [به سال عبري و 1948 به سال ميلادي] تنها در سه بخش چهل و يك گروه را دربر مي‌گرفت. نخستين بخش با نام هنگب در كنيساي ملاحنينا و دو بخش ديگر در بالاي شهر تهران با نام «هشارون» و «رمت هگوش» و سپس بخش ديگري با نام «مخنائيم» اردوگاه برپا كردند.
  بيداري هشداردهنده‌اي از اين دست، جوانان جوياي نام [يهودي] را به ميدان پيكاري سازنده [در راه آرمان صهيونيسم] كشاند.
  نخستين كنگره كشوري خلوتص با هماهنگي نمايندگان تهران و شهرستانها، همزمان با جشن سايبان‌هاي [يهود] در سال 5706 [عبري برابر با 1946م] برپا شد. در پايان اين نشست پنج روزه، اساسنامة خلوتص ايران به تصويب رسيد و رونوشتي از آن را همراه نامه‌اي مبني بر درخواست فرستادگاني بيشتر براي سازندگي در شهرهاي دورافتاده ايران به اسرائيل فرستادند.  آنان نيازهاي يهوديان كشوري به پهناي 000/648/1 كيلومتر [مربع] را گوشزد كرده بودند.
تلاش فراوان خانواده عزري در خلال سال‌هاي يادشده در مسير آرمان صهيونيسم و برپايي دولت يهودي در فلسطين و به خصوص انتقال يهوديان به آن سرزمين، سبب شده بود تا اين خانواده بيش از پيش مورد توجه بعضي رهبران و سازمان صهيونيستي واقع شود. آن چنان كه در همين سال (1946)،‌ مئير عزري با توصيه نمايندگان و مأموران اعزامي صهيونيسم به ايران، در رأس خلوتص ايران قرار گرفت. او خود در يادنامه، در اين باره نوشته است:
در همين نخستين كنگره بود كه به دبيركلي كشوري خلوتص برگزيده شدم و پس از آن كنگره‌هاي خلوتص هر ساله انجام [برگزار] شد.
  نياز به گشايش بخش‌هايي تازه در شهرهاي دورافتاده ايران (شهرهايي كه خانواده‌هاي يهودي در آن زندگي مي‌كردند)، را خوب مي‌دانستم. به ويژه باور داشتم ديدار آنان با فرستادگان اسرائيل پديده‌اي راهگشا خواهد بود. از همين رو بود كه در آغاز سال 5707 (پائيز 1947)، به همكاري اهرون كهن، نمايندگي‌هاي همدان (پايتخت تابستاني پادشاهان ماد و پارس و جايگاهي كه استر و مردخاي در آن خفته‌اند) و كرمانشاه را گشوديم.
پشتوانه نيرومندي كه مرا در پيمودن اين راه بيش از پيش ياري مي‌داد نامه‌اي بود كه روز نهم ماه طبت سال 5706 [1947]، از آژانس يهود، صندوق ملي و جنبش خلوتص دريافت داشته بودم. در اين نامه به من نمايندگي داده شده بود تا در شهرهايي كه در ايران شايسته مي‌دانستم، شاخة خلوتص و كرن كيمت برپا كنم و ياري‌هاي مالي از يهوديان ايران گردآوري نمايم.  گروه‌هايي براي دريافت اعانه برگزينم و از سوي آژانس يهود، صندوق ملي و اتحاديه خلوتص به آنان برگ رسيد موقت بدهد.
همچنين در اين نامه از يهوديان خواسته شده بود با من همكاري گسترده‌اي داشته باشند. اين نامه را دكتر اسحاق كلاين (برادر سرخ موي اسحاق سنه) از سوي سوخنوت، اهرون كهن از سوي خلوتص و اهود بن اهرون از سوي صندوق ملي اسرائيل دستينه كرده بودند. در دست داشتن چنين نامه‌اي دلگرمي پرشوري به من مي‌داد تا دورترين شهرهاي ايران را براي رساندن پيام سازندگي زير پا بگذارم. در بهار 1947، شهرهاي اصفهان، شيراز، يزد و كرمان را كه يهوديانش هر يك تاريخچه‌اي ويژه دارند ديدار كردم.  پايه‌ريزي نمايندگي‌هاي خلوتص، ياري به صندوق ملي و آموزش‌هاي فرهنگ يهودي و زبان عبري براي جوانان، به ميدان كشيدن دختران جوان يهودي، از ميان بردن ناسازگاري‌هاي برخي بزرگان از نخستين برنامه‌ريزي‌هايم بودند. مي‌كوشيدم با بررسي رويدادهاي آن روز جهان يهود، همه را از آينده‌اي اميدبخش آگاه سازم.  از بيست و دومين كنگره جهاني صيونيستي در بازل سوئيس از 9 تا 14 دسامبر 1946 و «كتاب سفيد»  برايشان مي‌گفتم   از پيكاري كه براي برپايي نخستين كشور يهودي جهان در سرزمين اسرائيل [فلسطين] آغازيده بود و مي‌رفت تا از خواب و آرزوي دو هزار ساله  بيرون بيايد و جامة كردار به تن بپوشد سخن مي‌راندم.
با اعلام تأسيس اسرائيل فعاليت خلوتص در جوامع يهودي‌نشين ايران بيش از پيش افزايش و گسترش يافت و موج گرايش به صهيونيسم و كوچ به فلسطين در ميان جوانان يهودي ايران و پيوستن آنها به گروه‌هاي شبه نظامي و تروريستي يهودي كه تماماً تحت‌تأثير تبليغات اشخاص وگروه‌هاي صهيوني اعزامي به اين سرزمين بود به طرز چشم‌گيري شدت يافت. عزري در اين باره مي‌نويسد:
جنبش خلوتص با همه دشواري‌ها راه خود را به پيش مي‌پيمود و هر روز نيرومندتر مي‌شد. اعلاميه استقلال اسرائيل در روز پنجم اييار 5708 برابر با چهاردهم ماه مي 1948 و سپس آغاز جنگ‌هاي فرساينده با اعراب، نهال اميد را براي پدافند از خاك نياكاني  در دل پير و جوان يهودي بارورتر كرد.
سازماندهي نيروها رنگي تازه گرفت و كنگره سوم هم همزمان با جشن سايبان‌هاي سال 5709 [سال عبري = 1949] با 127 نماينده (60 تن از تهران و 67 تن از شهرستان‌ها) و 300 تن ميهمان در خانه خلوتص باشكوهي بي‌مانند برگزار گرديد. نمايشنامه سه پرده‌اي «كشور اسرائيل را در بازل پايه‌ريزي كردم»  از سوي جوانان خلوتص تهران بر شور و شادي جشن افزود – نخستين سخنران جشن ناتان شادي از نخستين مهاجران ايراني به اسرائيل و از گروه جوانان ايراني در كيبوتص «رمت هكووش» بود. در اين كنگره براي [مدت] دو سال به دبيري [خلوتص] برگزيده شدم ولي درگيري‌هاي گسترده‌اي در بخش مهاجرت  مرا از انجام اين كار بازمي‌داشت. به پيشنهاد يوسف كهن فرستاده اسرائيل، پرويز لاله‌زاري  كه سرگرم گذراندن سال دوم دانشكده پزشكي بود به جاي من به كار دبيري پرداخت (نامبرده امروز سرپرست گروه پژوهشگران خون در يكي از بيمارستان‌هاي نيويورك است.)
سومين كنگره جنبش صهيونيستي خلوتص جوانان يهودي ايران در سال 1949، با صدور قطعنامه‌اي در چارچوب برنامه‌ها و اهداف صهيونيستي، پايبندي اين گروه و اعضاي آن را نسبت به آرمان‌هاي صهيونيسم به ويژه كوچ يهوديان به سرزمين فلسطين و تلاش براي تثبيت و تحكيم موجوديت دولت اسرائيل در آن سرزمين اعلام داشت. در بخشي از اين قطعنامه آمده است:
1- سومين كنگره خلوتص ايران در روز جشن سايبان‌ها در سال 1949 برپا شد و همه دستاوردهايش را به پيشگاه يهوديان جهان و مردمي كه ميهن هميشگي يهود  را پايه‌ريزي كردند پيشكش مي‌كند.
2- كنگره گرمترين و پاك‌ترين شادباش‌ها را به پاي يهوديان اسرائيل مي‌ريزد و براي پيشرفت در زمينه‌هاي فرهنگي، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و امنيتي سرزمين پدري، از هيچ كوششي در گسترش مهاجرت همگاني [به فلسطين] فروگذار نمي‌كند.
3- ما نمايندگان كنگره خلوتص ايران، از همه برادران هم‌كيش [يهودي] خويش مي‌خواهيم آماده مهاجرت صيونيستي به خاك پاك نياكاني گردند و دست همه پيشاهنگان اين راه فرخنده را مي‌فشاريم.
4- جنبش خلوتص ايران در پايان كنگره سراسري از يكايك وفاداران،‌ به ويژه انجمن يهوديان تهران  درخواست دارد هم‌كيشان عراقي و كرد را كه با سختي‌ها دست به گريبانند فراموش نكنند و از هيچ‌گونه ياري به آنان در مهاجرت به سرزمين پدري دريغ نورزند.
5- ما نمايندگان كنگره خلوتص ايران از يكايك جوانان، دانش‌آموزان، دانشجويان، دانش‌آموختگان و روشن‌انديشان يهودي مي‌خواهيم به ما بپيوندند تا در پرتو انديشه صيونيستي بر كاستي‌ها چيره گرديم.
مئير عزري درباره دستاوردهاي فعاليت آزادانه خلوتص و فعالان آن در ايران و موارد مشابه آن در ميان ديگر جوامع يهودي جهان مي‌افزايد:
بي‌گمان همين‌گونه جنبش‌ها ميان يهوديان ديگر گالوتها و آماده بودن زمينه‌هاي پايه‌اي در اسرائيل، موجب شد موج مهاجرت [يهوديان به فلسطين] هر روز گسترش چشمگير بگيرد و هزاران هزار يهودي به ميهن خويش بازگردند.
جنبش خلوتص ايران پيروزي‌هاي خود را بدهكار يهوديان وفاداري است كه همه چيز خود را به رايگان در راه جنبش ارزاني داشتند. ياري‌هاي ارزشمند شمعون حناساب، دكتر اوراهام كهن، ساسون بلوم، برادران سعيدي، دكتر ايرج لاله‌زاري، اوراهام گرشوني از بخش اهواز، برادران صمد و آلوش از شهر اروميه، مئير امتياي، صيون ذبيحي، صيون ركني، ابراهيم گلچين و برادرش اسحاق [گلچين]، منصور گلشن، ابراهيم زرگر، خواهران متيلدا و بتيا حكيميان، مارگريت و عفرا (پري) و صفي از بخش آبادان و بسياري ديگر از ياد نخواهند رفت   پديده صيونيزم كه ساليان سال از سوي دولت ايران رسمي اعلام شده و سپس چند سالي تحريم و غيرقانوني اعلام شده بود  با جنبش خلوتص آزاد شد و فعاليت‌ها دوباره به كار افتادند.
جنبش در اين دوره داراي سه هزار عضو بود كه در زمينه مهاجرت همگاني كار پيشاهنگي را به دوش داشت.
به نوشته عزري شماري از پيشگامان و فعالان يهودي جنبش صهيونيستي خلوتص ايران با پيوستن به ارتش و ماشين جنگي اسرائيل، خدمات قابل توجهي در مسير آرمان صهيونيسم انجام دادند:
آنها از نخستين مهاجران ايراني به سرزمين اسرائيل بودند كه زندگي در كيبوتص و ارتش پدافندي اسرائيل را پشت سر نهادند. رفتار آن روز اين جوانان به راستي چون بمبي ميان خانواده‌هاي يهودي بازتاب داشت. سعيده بلوم (عليزا يوگب) دو خواهر از خانوادة فريدمن و به ويژه خواهر بزرگتر سارا (صيونا) شايستة يادآوري هستند. ‍  متيلدا، شيردختر چهارده ساله خانواده كليميان همراه دو تن از دخترخاله‌هايش (مارگريت و پري)، دوشادوش ويكتورياي جوان از خانواده وصفي دليرانه مرزهاي بسته را گشودند.   دب اديب، اهود بن اهرون، ميخائل فرانك و مئير بنت  به ميهماني فراخوانده شدند.   دب اديب در ايران ماند و به كارهاي گوناگون پرداخت و به ويژه در زمينه مهاجرت تلاشي شبانه‌روزي داشت. پس از آن كه جنبش خلوتص در آبادان دفتري برپا كرد، متيلدا و بتيا حكيميان پا به پاي مارگريت وصفي با ميخائل عصمون، ابراهيم زرگر، داويد ميزراحي، يعقوب گلستان گل (كه پس از مهاجرت، در كيبوتص [ناخوانا] آموزش ديد و شهر اشكلون را براي زندگي برگزيد، در پايان جنگ شش روزه، در شهر غزه سرپرست بخش اداري بود) همكاري نزديكي داشتند.
علاوه بر خلوتص، آژانس يهود، صندوق ملي يهود و انجمن يهود تهران، انجمن فرهنگي اوتص هئورا يا گنج دانش، موسسه اُرت، سازمان بانوان يهود ايران و   نيز از ديگر سازمان‌هاي يهودي و صهيونيستي فعال در ايران بودند.  تلاش براي تشويق و انتقال يهودي‌هاي ايران به خصوص جوانان يهودي به فلسطين و نيز جمع‌آوري كمك‌هاي مالي براي ماشين جنگي صهيونيسم در فلسطين در سال‌هاي قبل از تأسيس اسرائيل و نيز پس از آن محور فعاليت‌هاي اين سازمان‌ها و انجمن‌هاي يهودي داخل كشور بود.