جنگ كريمه و يهوديان فلسطين

بعد از جنگ جهاني اول كه مسئله يهوديان در دستور كار كنفرانس صلح پاريس قرار گرفت، سوكولف رياست هيئت نمايندگي يهود در اين كنفرانس را برعهده داشت و در جامعه ملل در سال 1920 نمايندگي يهود در اين كنفرانس را بر عهده داشت و در جامعه ملل در سال 1920 نمايندگي يهوديان را عهده‌دار شد وظيفه اين شخص تنظيم و تطبيق سياست و سازمان صهيونيسم با واقعيات پس از جنگ جهاني اول بود. در سال 1929 زماني كه سازمان آژانس يهود تأسيس شد، او به رياست بخش اجرايي اين سازمان رسيد و در سالهاي 1931 و 1933 رياست كل آن را در اختيار داشت. ناهوم سوكولف در سال 1936 در لندن درگذشت. او پيشتر كتاب تاريخ صهيونيسم را در باب شكل‌گيري اين جريان به رشته تحرير درآورد.
در سال 1853 كشمكش بزرگي ميان روسيه و عثماني آغاز شد كه علت اصلي آن تلاش روسيه براي تحميل تحت‌الحمايگي خود به مسيحيان يوناني‌اي بود كه در قلمرو تركيه زندگي مي‌كردند. اين كشمكش، با مناقشه بين روسيه و ديگر قدرتهاي اروپايي به‌ويژه فرانسه كه ادعاي سرپرستي بر اماكن مقدس را داشت همراه بود. سرنوشت فلسطين نيز به بخشي از اين مناقشه تبديل شد.
سابقه اعادي كليساي يونان براي اعمال حق تملك بر اماكن مقدس به دوران اوّليه مسيحيت بازمي‌گردد. كليساي يونان همواره خود را نماينده واقعي كليساي شرق معرفي كرده و مدعي است كه از زمان بروز اختلاف بين مسيحيان درباره زمان برپايي جشن عيد پاك كه به تقسيم مسيحيت به دو بخش متمايز منجر شد، مسيحت ارتدوكس، هميشه به كليساي يونان وفادار بوده است.
انگيزه و هدف اصلي كليساي يونان از مطرح ساختن اين ادعا، در دست گرفتن كامل و بدون مزاحمت اماكن مقدس بود، چرا كه كليساي يونان اهميت خاصي براي اين اماكن قائل بود، چون برخي از مراسم مذهبي مي‌بايست در اين اماكن برگذار مي‌شدند و مسيحيان مؤمن به زيارت آنها مي‌رفتند.
برخي از مقامهاي كليساي يونان درباره ادعاي مالكيت اين كليسا بر اماكن مقدس، دلايل و شواهدي به حكومت روسيه ارائه دادند كه ظاهرآ مبتني بر واقعيت بود. در آن زمان بخش اعظم مسيحيان سوريه و فلسطين، پيرو كليساي ارتدوكس يونان بودند. در سراسر قلمرو امپراتوري عثماني شمار زيادي از مسيحيان پيرو كليساي ارتدوكس يونان، زندگي مي‌كردند و براساس آمار سال 53-1852 تعداد پيروان اين كليسا در قلمرو امپراتوري عثماني به يازده ميليون نفر مي‌رسيد. در خاك اصلي يونان اكثريت قريب به اتفاق مردم، پيرو كليساي ارتدوكس بودند و در جزاير اين كشور نيز تعداد پيروان اين كليسا به مراتب از تعداد پيروان ديگر فرقه‌هاي مسيحي بيشتر بود. مناطق شمالي دانوب، والاچيا   و مولداوي تحت نفوذ كليساي ارتدوكس يونان بودند و تحت‌الحمايه روسيه تلقي مي‌شدند.
صومعه‌هاي يوناني در سرزمين مقدس نه تنها تحت حمايت و كنترل روسيه قرار داشتند بلكه بيشتر هزينه‌هاي آنها نيز از طريق وام‌هاي اعطايي اين كشور تأمين مي‌شد. جامعه مسيحيان پيرو كليساي ارتدوكس يونان در سرزمين مقدس با بهره‌گيري از حمايت و نفوذ روسيه به بزرگترين پيشرفتها دست يافته‌اند و از هيچ تلاشي براي پيشبرد گام به گام اهداف خود دريغ نكردند و در كوششهاي خود براي پيشي جستن از كليساهاي ديگر، هر آنچه را كه در توان داشتند انجام مي‌دادند.
شايعات حكايت از آن داشت كه روسيه سرگرم به‌راه انداختن تبليغات گسترده در سرزمين مقدس است. حتي گفته مي‌شد كه سلطان محمّد دوّم پادشاه عثماني به روسها قول داده بود كه در پي مرگ محمدعلي، پاشاي مصر، سرزمين مقدس را تحت شرايط معين و اعلان شده‌اي تحت‌الحمايه روسيه قرار دهد. بازار شايعات گرم بود و با قدرت مي‌شد هر افسانه‌اي اختراع كرد. به هر تقدير، تصوير كلي در خارج اين بود كه روسيه قصد تصرف سرزمين مقدس و الحاق آن را به خاك خود دارد.
امپراتوري عثماني كه انگليس و فرانسه براي بقاي آن خونهاي فراوان ريخته و فداكاريهاي فراوان كرده بودند، همچنان براي اروپا دردسرآفرين بود و نگراني قدرتهاي اروپايي را برمي‌انگيخت. تركيه از جنگ براي تأمين امنيت خود در برابر مهاجمان و گسترش سيطره حكومت مركزي بر ولاياتي كه بيش از اين از استقلال نسبي برخوردار بودند، بهره فراوان برده بود. قدرتهاي غربي، به‌ويژه انگليس بي‌صبرانه براي اصلاحات و پيشرفت در تركيه كه مدعيان دوآتشه آرمان ترك، وعده آن را داده بودند انتظار مي‌كشيدند. اما فرمانروايان ترك، اصلا اقدامي انجام نمي‌دادند.
وضعيت مالي اين كشور كاملا آشفته بود. طرحها و برنامه‌هايي كه انگليس در آنها سرمايه‌گذاري كرده بود، معوق مانده بودند. با آنكه حكومت تركيه براي تأمين هزينه‌هاي جاري خود، وامهايي با بهره هنگفت دريافت مي‌كرد، اما اين وامها كه مبلغ آن به ميليونها ليره استرلينگ مي‌رسيد ثمر چنداني به همراه نداشت و اگر هم گشايشي در كارها حاصل شده بود تأثير آن چندان دلگرم‌كننده نبود. وجود اين شرايط ايجاب مي‌كرد كه دولتمردان، به بررسي اين مسئله بپردازند و براي آنها چاره‌انديشي كنند.
در امپراتوري عثماني هر يك از ملل غيرمسلمان اجازه داشتند براي دادخواهي عليه همكيشان خود به دادگاههايي كه قضات آنرا روحانيان همان فرقه تشكيل مي‌دادند   مراجعه كنند در دادگاههاي يونان قوانين مدني حاكم بود و ارامنه با قوانين  و مقرراتي سر و كار داشتند كه پيشتر آنها از آسياي ميانه سرچشمه گرفته بود. قوانين حاكم بر دادگاههاي تركيه منبعث از قرآن بود و صاحب‌منصباني كه ويژگي روحانيان را داشتند قضاوت مي‌كردند و قوانين هم براساس قرآن استوار بود و چنين مفسراني آن را تفسير مي‌كردند و اين همه آن چيزي بود كه مي‌شد از دادگاه انتظار داشت.
احكامي كه قاضي دادگاههاي تركيه با استناد به كتاب مقدس مسلمانان و نظر شخصي خود صادر مي‌كرد ولي دادگاهها همواره تحت تأثير عواملي ديگر قرار داشت. و در محاكم مسيحي نيز كه اسقفها قضات آنرا تشكيل مي‌دادند وضعيت بهتر از محاكم ترك نبود. در مورد دادرسي اروپائيان هم گفتني است كه آنچه در قلمرو تركيه حاكم بود، هرج و مرج و بي‌قانوني مطلق بود. در امپراتوري عثماني هر شهروند خارجي در صورت ارتكاب جرم مي‌بايد توسط نماينده كشور متبوع خود يا معاون وي تحت پيگرد يا محاكمه قرار گيرد. اگر يك افسر فرانسوي و يك كفاش آلماني بر سر يك جفت پوتين با يكديگر اختلاف پيدا مي‌كردند، اولي مي‌بايست از طريق سفارت فرانسه و ديگري از طريق سفارت اتريش براي رسيدگي به اختلاف خود اقدام كنند، رسيدگي اختلاف به كنسولهاي دو كشور كه اطلاع چنداني از قانون نداشتند ارجاع مي‌شد و درخواست تجديدنظر در حكم صادره، به سفيران كه اطلاعات قضايي آنها از كنسولها نيز كمتر بود، تسليم مي‌گرديد. در برخي از شهرهاي بزرگ، دادگاههاي ويژه رسيدگي به دادخواستهاي تجاري نيز فعاليت داشتند و از نفوذ قابل ملاحظه‌اي برخوردار بودند اما با افزايش حضور شركتهاي خارجي و افزايش جمعيت غيرمسلمان در قلمرو امپراتوري عثماني، اين‌گونه دادگاهها ديگر كافي نبودند.
در شرايطي كه از قوانين و مقررات ژوستيني و ناپلئوني اثري ديده نمي‌شد و هر كس رشوه بيشتري پرداخت مي‌كرد، حكم به نفع او صادر مي‌شد، از بهترين قاضي نيز نمي‌شد انتظار داشت كه با عدالت، و انصاف حكم صادر كند.
در چنين شرايطي، قدرتهاي غربي وظيفه خود مي‌دانستند تا درباره چگونگي برقراري عدالت و تشويق مردم بومي و خارجيان ساكن در قلمرو امپراتوري تركيه به تلاش در جهت بهبود اوضاع، چاره‌جويي كنند. بيشتر انديشمندان و صاحب‌نظراني كه به شرق سفر كرده‌اند، براي بهبود اوضاع و گسترش عدالت در اين منطقه از جهان، طرحها و برنامه‌هايي ارائه داده‌اند.
بيشتر ديدگاهها و راه‌حلهاي ارائه شده، بر ضرورت تداوم «حق قضاوت كنسولي»   تأكيد داشتند. اين تصور كه خارجيان سرنوشت خود را به دست سلاطين و در واقع دادگاههاي بومي شرق مي‌سپردند، غيرممكن به نظر مي‌رسيد. واقعيت اين است كه هيچ‌كس حاضر نيست بدون وجود امنيت، به فعاليتهاي بازرگاني بپردازد، و بنابراين حمايت خارجي از اين‌گونه فعاليتها ضرورت دارد. بيشتر كساني كه به شرق سفر كرده بودند، تدوين قوانيني از سوي قدرتهاي بزرگ را با استقرار قضاوت فرانسوي، انگليسي و غيره در تمامي بنادر، براي رسيدگي به دعاوي مربوط به آزادي و اموال اروپائيان، پيشنهاد مي‌كردند. اين‌گونه تدابير در مقايسه با مقررات نارساي پيشين، مفيدتر به نظر مي‌رسيد.
به هر حال همگان اعتقاد داشتند كه چنين تدابيري بايد موقّتي باشد. تركيه از قدرت و نفوذ سفارتخانه‌هاي اروپايي و دشمني آنها با يكديگر سخت آسيب ديده بود. قدرتهاي غربي فراموش نكرده بودند كه براي حفظ استقلال و يكپارچگي امپراتوري عثماني با يكديگر جنگيده بودند. آنها مي‌دانستند كه وجود يك دادگاه مختلط در پايتخت امپراتوري عثماني براي محاكمه شهروندان بيگانه، مسأله‌اي است كه هيچ يك از كشورهاي مقتدر اروپايي نمي‌توانند تحمل كنند ولي اروپاييان در عين حال مي‌دانستند كه تنها در صورت بهبود اوضاع در اين كشور مي‌توانند براي خارجيان مقيم در پايتخت تركيه تقاضاي حمايت قانوني كنند. از اينرو، قدرتهاي غربي در انتظار فرا رسيدن زماني بودند كه تركيه روي پاي خود بايستد و تمامي حمايتهاي قانوني و قضايي مربوط به حق قضاوت كنسولي از ميان برداشته شود. تدوين و تصويب يك رشته قوانين مناسب براي تمامي نژادها و مذاهب و تربيت قضات مجرب براي اجراي اين قوانين، هدف غايي كشورهايي بود كه از تركيه حمايت مي‌كردند. فرمانرواي كشور بايد در رأس نظام حقوقي و قضايي قرار گيرد و در سراسر قلمرو امپراتوري از وي تبعيت شود. گرچه در آن زمان تحقق اين هدف، خيالي واهي به‌شمار مي‌رفت و شكاف موجود مي‌بايست توسط دادگاههاي مختلط پر مي‌شد، اما افكار عمومي در انگليس بر اين عقيده بود كه نبايد از هيچ كوششي در جهت برقراري نظام حقوقي و قانوني بهتر، دريغ كرد.
در ضمن مردم بر اين باور بودند كه در صورت برقراري نظام حقوقي مناسب در تركيه، مي‌توان كساني را در انگليس، فرانسه و كشورهاي ديگر پيدا كرد كه اين نظام حقوقي را با موفقيت به اجرا درآورند. به هر حال همگان بر اين نكته اعتراف داشتند كه نظام حقوقي تركيه مي‌بايد مورد توجه فوري سياستمداران متفكر قرار گيرد؛ اينكه مسائل مربوط به ماليات و مدت اجاره زمين به علت افزايش تجارت با شرق و احتمال افزايش مهاجرت، هر روز اهميت بيشتري مي‌يافت؛ اينكه از هر عاملي كه باعث فساد و تباهي تركيه مي‌شود نمي‌بايست غافل ماند؛ اينكه فقدان قانون و امنيت اولين مانع بر سر راه پيشرفت تركيه به‌شمار مي‌رود و به همين دليل مي‌بايست دولتمردان و انسانهاي نيكوكار براي برقراري قانون و امنيت در اين كشور اولويت قائل مي‌شدند.
در اينجا مي‌توان تمامي عوامل و عناصر مسأله صهيونيسم سياسي را مشاهده كرد. اين تحولات راه را براي حمايت از يهوديان مشرق زمين هموار كرد و طرحهاي مربوط به اسكان يهوديان در فلسطين را تحرك بخشيد در بهار سال 1853 دولت روسيه از طريق شاهزاده ا. اس.منشيكف  (1869-1787) در مورد مسيحيان يونان و برخي مسائل ديگر با باب عالي اتمام حجت كرد. انگليس و فرانسه تصميم گرفتند تا از سلطان عبدالحميد در برابر روسيه حمايت كنند و در چارچوب همين هدف، ناوگانهاي دريايي خود را در خليج «بزيكا»   مستقر كردند. در ماه ژوئيه سال 1853 نيروهاي روسيه وارد قلمرو شاهزاده‌نشينهاي منطقه دانوب شدند. در روز چهارم اكتبر همان سال، تركيه به روسيه، اعلان جنگ داد. در پي اين اعلان جنگ، ناوگانهاي جنگي فرانسه و انگليس از تنگه داردانل گذشتند.
در دوازدهم مارس 1854 فرانسه و بريتانياي كبير با تركيه پيمان اتحاد امضاء كردند و دو هفته بعد، عليه روسيه اعلان جنگ دادند. در اوائل ماه اوت، متحدان، محاصره سباستوپل   را آغاز كردند. در ژانويه 1855 ساردني   نيز به جمع متحدان پيوست. در هيجده فوريه 1855 نيكلاي اوّل تزار روس درگذشت و الكساندر دوم  به تخت سلطنت جلوس كرد. در هشتم نوامبر، سباستوپل به دست متحدان افتاد.
نيروهاي غربي ظرف دو سال تركيه را كاملا اشغال كردند. اما هنوز از اصلاحاتي كه آنها از آن سخن مي‌گفتند خبري نبود. حكومت تركيه در اداره امور داخلي كشور دچار سوءمديريت بود. گرچه شايد عامل ترس، دامنه رفتارهاي سوء ناشي از تعصب را محدود كرده بود و عامل يأس و نااميدي هر آنچه را كه از غرور ملي بر جاي مانده بود، نابود ساخته بود اما بدرفتاري و ظلم و تعدي كه در تركيه سابقه‌اي طولاني داشت، همچنان به قوت خود باقي بود. در اين مقطع تاريخي، بازسازي اجتماعي امپراتوري عثماني جزيي از سياست مشروع و قانوني قدرتهاي غربي به‌شمار مي‌رفت. حضور گسترده ارتشهاي خارجي در قلمرو امپراتوري عثماني، غرور مسلمانان را در هم شكسته يا احساس غرور آنان را پنهان ساخته بود. سلطان عثماني گرچه كمتر در معرض بازيهاي ديپلماتيك بود، بيش از پيش در برابر كشورهاي اروپايي و برادري زمامداراني كه وي اكنون براي خود جايگاهي در ميان آنان داشت، مسئول و پاسخگو شده بود. تركها با وجودي كه  شهامت داشته و تا حدي نيز احساس غرور و افتخار مي‌كردند، به علت فقدان فرهنگ نوين، هويت اصلي خود را هر چه بيشتر از دست مي‌دادند.
تعداد و قدرت اتباع مسيحي امپراتوري عثماني، هر روز افزايش مي‌يافت. بازرگانان قسطنطنيه، ازمير و اسكندريه روز به روز ثروت بيشتري به دست مي‌آوردند و شركتهاي انگليسي به تدريج اما با اطمينان، قلمرو امپراتوري عثماني را به حوزه فعاليتهاي گسترده خود، اضافه مي‌كردند.
وعده‌هاي عدالتخواهي و انسان‌دوستي از جانب انگليس، كه اين كشور تحت لواي اين شعارها با دشمنان خود مقابله كرده است، ايجاب مي‌كرد كه قيموميت وي به يكباره پايان نيابد. انگليس و فرانسه به حاميان قلمرو امپراتوري عثماني و سرزمينهاي دوردست اين كشور تبديل شده بودند. فرانسه و انگليس تمامي مواضع نظامي را فتح كرده بودند و ناوگانهاي دريايي اين دو كشور تمامي درياها را در هم مي‌نورديدند. تمامي بنادر، انباشته از كالاهايي بود كه سپاهيان بي‌شمار اين دو كشور به آنها نياز داشتند. برتري انگليس و فرانسه تنها به نيروي نظامي آنها محدود نمي‌شد. سياستهاي آنها بدون توجه به احساسات متفاوتي كه برمي‌انگيخت، تمامي گروهها و اقشار را به محترم شمردن انگيزه‌هاي اين دو كشور و تن در دادن به خواست آنها وادار كرده بود. دلايل نژادي و مذهبي هر چه بود، آنچه بيش از مسائل ديگر اهميت داشت منافع مادي بود كه مسائل ديگر را كاملا تحت‌الشعاع قرار مي‌داد. هر بازرگاني با روشني مي‌ديد كه حضور دو كشور ثروتمند و نياز آنها به مقادير زيادي كالا و علاقمندي آنها به پرداخت قيمت عادلانه و دادو ستد نقدي، به رونق كسب و كار وي كمك مي‌كند. رفاه و آسايش كشاورزان زماني فراهم مي‌شود كه از غارت حكام محلي در امان باشند. زمينداران نيز كه در پرتو حضور بريتانياي كبير و فرانسه ثروتمند شده بودند دليلي وجود نداشت كه از حضور غربيها ابراز تأسف كنند چون ارزش املاك آنها چهار برابر شده بود. مزاياي ناشي از حضور نيروهاي فرانسه و انگليس در قلمرو امپراتوري عثماني بسيار مشهود بود با التيام يافتن احساسات جريحه‌دار شده ملي‌گرايي و غرور شخصي، حتي متعصب‌ترين مسلمانان نيز علاقه چنداني به خروج ارتشهاي خارجي از كشور خود نداشتند. 
مردم انگليس نيز از زاويه ديگري به پيشرفت تركيه نگاه مي‌كردند.
مردم انگليس مي‌دانستند كه به محض خروج نيروهاي آنها از تركيه، ركود و عقب‌ماندگي با شدت بيشتري به اين كشور بازخواهد گشت چون شهرت و اعتبار گذشته و عادت به امر و نهي، مسلمان را همچنان در موقعيت برتر قرار مي‌داد در حالي كه «راجه» به فرمانداري عادت داشت و خارجي را فردي مي‌دانست كه موقتآ در كشور وي سكونت اختيار كرده بود و به چيزي جز آرامش و رفاه خود نمي‌انديشيد. اكنون همه چيز تغيير كرده بود: ترك، با وجود نداشتن اختيار حكمراني، هنوز هم ارباب به حساب مي‌آمد، مسيحي، حقوقي نداشت اما قدرت خود را احساس مي‌كرد. سرمايه‌داران و ماجراجويان كشورهاي مختلف غربي در قلمرو تركيه پراكنده بودند و هر يك از دولتهاي اروپايي براي خود طرحها و برنامه‌هاي ويژه‌اي در قبال اين سرزمين داشتند اما همه آنها در اين مورد اتفاق نظر داشتند كه نبايد اجازه داد تا سستي و بي‌كفايتي بار ديگر به اين كشور بازگردد.
در روز سي‌ام ماه مارس 1856 در كنگره قدرتهاي اروپايي در پاريس، پيمان صلح امضاء شد. براساس پيمان صلح، يكپارچگي امپراتوري عثماني تضمين شد و سلطان قول داد تا اصلاحاتي را در كشور انجام دهد. روسيه از ادعاي حق تحت‌الحمايگي بر شاهزاده‌نشينهاي منطقه دانوب دست برداشت و نوار باريكي از بسارابيه   به مولداوي واگذار شد.
براساس پيمان صلح پاريس، درياي سياه درياي بيطرف اعلام شد. در اين كنگره «بيانيه پاريس» صادر شد كه در آن برخي از اصول حقوق بين‌الملل تدوين شده است.
موضوعي كه يهوديان سخت به آن علاقمند بودند موقعيت آنان در فلسطين و وضعيت آنها در قلمرو امپراتوري عثماني بود. براساس پيمان پاريس، يهوديان از تضمين كلي و مصونيتهايي كه قدرتهاي اروپايي به «راجه‌ها» اعطا كرده بودند، مستثني شدند اما در مقابل، تمامي حقوقي كه سلطان عثماني به شهروندان مسيحي اعطاء كرده بود به يهوديان نيز تعميم داده شد. اگر عثماني شناخت درستي از موقعيت خود داشت مي‌بايست در آينده نيز از چنين سياستي پيروي مي‌كرد چون ايجاد نارضايتي در ميان يك قشر وسيع و وفادار از شهروندان خود، از طريق خودداري از اعطاي حقوقي كه به ديگر اقشار غير مسلمان اعطا شده بود، به نفع حكومت عثماني نبود. محروم كردن يهوديان از حقوقي كه مسيحيان از آن برخوردار بودند به سرخوردگي اين قشر غيرمسلمان منجر مي‌شد كه عاري از هرگونه احساسات كينه‌توزانه بود و تنها قشري بود كه مي‌توانست دسيسه‌هاي احتمالي اقشار ديگر را خنثي كند.
بر اثر جنگ كريمه، قيمت كالاهاي اساسي در فلسطين به شدت افزايش يافت و در عين حال ارسال كالا از كشورهايي كه يهوديان بسياري در آنها زندگي مي‌كردند قطع شد. همين عوامل به بروز قحطي هولناكي در سرزمين مقدس منجر شد و در اين ميان يهودياني كه زندگي آنها از طريق اعانه‌هاي ارسالي از سوي يهوديان مقيم خارج تأمين مي‌شد، بيش از ديگران آسيب ديدند. زمان مناسب فرا رسيده بود. دكتر ابراهام بنيش   (1878-1811) در مقاله‌اي در شماره 21 مارس 1856 در نشريه «جوئيش كرونيكل»   نوشت :
بروز قحطي در فلسطين از جمله رويدادهايي بود كه در جهت نجات قوم يهود، تنها با برخي از رواياتي كه در دو كتاب باستاني «عزرا»   و «نهميا»  بازگو شده‌اند، قابل مقايسه است. پارسايي كورش، در بخشندگي و سخاوت عبدالحميد تبلور يافت، حس نيكوكاري نسبت به برادران ديني و كشور، از خودگذشتگي و ميهن‌پرستي كه در قلب ميهن‌پرستان كرانه‌هاي فرات زبانه مي‌كشيد، اكنون به كرانه‌هاي رودخانه تايمز گسترش يافته است.
تا اين مرحله، كارها با عنايت خداوندي به خوبي پيش رفته است اما بايد به ياد داشت كه رم يك روزه ساخته نشد و هيچ ملتي نمي‌تواند ظرف چند سال حيات دوباره خود را بازيابد.
ناگفته پيداست، كه منظور، نوزايش ملت يهود در فلسطين بود. اما براي تحقق اين هدف لازم بود امنيت و ايمني كامل، تضمين شود و اين مشكلي بود كه صهيونيسم با آن دست به گريبان بود و در طرح بازل (1897) به آن توجه شده بود. درست است كه يهوديان سرگرم پاشيدن بذر و كشت و كارند، اما آيا اجازه خواهند يافت تا آنچه را كه كاشته‌اند، برداشت كنند؟ آيا فرزند سركش صحرا هر آنچه را كه يهود كاشته است پايمال و پيش از رسيدن محصول آن را به داس بلا گرفتار نخواهد كرد؟ سلطان ممكن است رعيت يهود خود را از بند آزاد كند اما براي آنكه يهوديان بتوانند از نعمت آزادي به خوبي بهره‌برداري كنند بايد حكومتي مقتدر داشته باشند، حكومتي كه بتواند از جان و مال آنها دفاع كند. دست توانمند عدالت بايد به هرج و مرج پايان دهد و قانون‌شكنان را سركوب كند ... آيا دربار عثماني حكومتي مقتدر كه از نهادهاي ليبرالي برخوردار باشد در فلسطين تأسيس خواهد كرد؟ اين پرسشي است كه زمان، و تنها زمان به آن پاسخ خواهد داد و پاسخ به اين پرسش كاملا به موفقيت طرح كشاورزي براي يهوديان فلسطين بستگي دارد.
در صورت فراهم بودن تضمينهاي قانوني و آمادگي يهوديان، سال 1856 مي‌توانست فرصت بسيار مغتنمي تلقي شود. اما متأسفانه اين شرايط در آن زمان فراهم نيامد و هيچ گام عملي هم در جهت بازگشت يهوديان به سرزمين مقدّس برداشته شد.
ويليام هنري جانستون   اسقف كليساي آديسكمب   و مؤلف چندين كتاب مذهبي، در موعظه‌هاي خود درباره بازگشت يهوديان به سرزمين مقدس، اين‌گونه اظهارنظر كرده است:
در شرايطي كه رويدادهاي سياسي، دامنه بحران را وسعت مي‌بخشد، در دوره‌اي كه شرايط براي تعيين سرنوشت فلسطين مهياست، يهوديان بايد با صداقت كامل به وظايف خود عمل كنند... اين انديشه كه فلسطين ممكن است در دسترس صاحبان باستاني آن قرار گيرد، صرفآ يك خيال واهي نيست ... از يك نظر، معتقدم كه يهوديان حق دارند تا از دست بسياري از مسيحيان گله‌مند باشند. قانون الهي كه يهوديان پاسدار آنند، هرگز منسوخ نمي‌شود. يهوه، فلسطين را به يهوديان بخشيده و هرگز آن را بازپس نگرفته است. اگر به فرض تمامي پيش‌بيني‌هاي كتاب مقدس ناديده گرفته شوند حتي بدون استناد به كتاب مقدس نيز، همگان بايد اطمينان داشته باشند كه اسكان قوم يهود در سرزمين مقدس، نعمتي بزرگ براي بشريت خواهد بود.
گرچه يهوديان در حال حاضر در سراسر جهان پراكنده‌اند، اما پيوندهاي ملّي آنها را كاملا متحد ساخته است ... يهوديان با تمامي شهرهاي بزرگ در ارتباط هستند، جسارت و هوش آنان، شهره خاص و عام است. آنها در عين حال از نعمتي برخوردارند كه هيچ ملتي از زمان پراكندگي بابل   از آن بهره‌مند نبوده است.
يهوديان ضمن آنكه مي‌توانند با هر ملتي به زبان خود او سخن بگويند، بطور طبيعي از نعمت زبان برخوردارند.