حرف راست را از زبان مقامات بازنشسته غربی بشنو

مایكل شویر در ادامه هشدار داد كه تنها جواب دولت اوباما به فشارهای رژیم صهیونیستی تسلیم شدن و تن دادن به خواسته های این رژیم است و تاكید كرد: "اسرائیل هیچ نقشی در تامین منافع آمریكا ندارد و كاری كه ما به آن نیاز داریم، انجام نمی دهد و چیزی كه ما به آن نیاز داریم، در اختیارمان نمی گذارد. تنها سودی كه اسرائیل برای ما دارد، آن است كه كشورمان را به سمت یك جنگ و درگیری مذهبی با اسلام می كشاند."
اسناد موجود در آرشیو سازمان امنیت ملی آمریكا كه به تازگی از حالت سری خارج و منتشر شده است،‌نشان می دهد كه بعد از گذشت تنها چند ساعت از وقوع حملات یازده سپتامبر، "دونالد رامسفلد" وزیر دفاع وقت آمریكا ـ‌ در جلسه ای كه برای بررسی موضوع حملات مذكور ترتیب داده شده بود از طرح حمله به عراق سخن گفت و از حاضران در جلسه خواست تا به دنبال یافتن دلایلی باشند كه رابطه احتمالی میان نظام صدام و سازمان القاعده را ثابت كند. بعدها ایالات متحده اعلام كرد كه حكومت پیشین عراق هیچ رابطه ای با حملات یازده سپتامبر نداشته است ؛ ولی با این وجود طرح خود برای اشغال این كشور عربی را متوقف نكرد.
تونی بلر، نخست وزیر پیشین انگلستان تصریح کرد كه هیچ دلیل و سند متقنی بر رابطه عراق با سازمان القاعده یا بهره مندی این كشور از سلاح های كشتار جمعی وجود نداشت ؛ ولی باید به یاد داشت طرح اشغال عراق تصمیمی بود كه از اولین روز ریاست بوش پسر و تیم همراهش بر آمریكا اتخاذ شد. سوال این است آیا باید هر بار منتظر بمانیم تا یكی از مسئولان آمریكایی كه تصمیم شروع جنگ را گرفته است،‌ بازنشسته شود تا هدف حقیقی كه در ورای آن درگیری و جنگ وجود دارد برای ما مشخص گردد؟ منظور ما از این حرف، همان درگیری ها و جنگ هایی كه با عناوینی دروغین و غیر واقعی (مبارزه با تروریسم) انجام می گیرد و هیچ ربطی بین این جنگ ها و خطراتی كه عاملان به راه اندازی آن (جنگ) در جهت بزرگ نمایی آن می كوشند،‌ وجود ندارد و تنها هدف دشمن از آن توجیه فعالیت های نظامی خویش برای تحقق برنامه هایش است.
سوال مهم تری كه در اینجا مطرح می شود، آن است كه چرا مسئولان غربی كه در راس كار هستند ـ با وجود علم به این مطلب كه به راه انداختن جنگ علیه یك كشور زندگی میلیون ها شهروند ساكن آن را به خطر می اندازد ـ به خود جرات نمی دهند كه حقیقت را بگویند و بر اساس وظیفه عمل كند؟ نكند مسئولان غربی در صدد هستند تا همچون دوره اشغال عراق،‌ سر تسلیم در مقابل دیگر قدرت ها فرود آورند و به خود جرات مقابله با خواست آنان را ندهند و تنها كاری كه می كنند،‌ اجرای تصمیمات قدرت های مذكور باشد؟ شاید مسئولان غربی ترس آن را دارند كه قدرت های جنگ طلب به هر بهانه ای آنها را از تخت قدرت به زیر بكشند و به موجودیت سیاسی شان خاتمه دهند. 
اگر ما اوضاع امروز را با آنچه در گذشته رخ داده است، مقایسه كنیم می بینیم كشورهای عضو گروه پنج به علاوه یك كه مسئولیت مذاكره با ایران در خصوص موضوع هسته ای را دارند، هر بار می گویند كه راهكارهای دیپلماتیك را در مسئله هسته ای تهران ترجیح می دهند. ضمنا باراك اوباما نیز در جریان میتینگ های تبلیغاتی خود اعلام كرد كه هیچ تصمیم یا تمایلی برای حمله به ایران ندارد. اگوستوس نورتن،‌استاد دانشگاه های بوستون و آكسفورد كه از كارشناسان امور خاورمیانه می باشد، می گوید: "تمایل وزارت دفاع آمریكا برای جنگ با ایران بسیار ضعیف است."
سوالی كه در اینجا مطرح می شود، آن است كه اگر این طور باشد (یعنی تمایلی برای به راه انداختن جنگ علیه تهران در وجود گروه پنج به علاوه یك و نیز اوباما نباشد)، پس چه كسانی بر طبل جنگ علیه ایران می كوبند؟ این چه كسی است كه هر وقت بحث در مورد حل و فصل مسالمت آمیز مسائل مطرح می شود،‌ بر آتش احتمال بروز جنگ علیه ایران و لبنان نفت می ریزد؟ این چه كسی است كه عامل برانگیختن تنفر نسبت به مسلمانان یا همان "اسلام هراسی" می شود؟ چه رابطه ای میان گسترش حس اسلام هراسی با برنامه های رژیم اشغالگر قدس جهت به راه انداختن كشتار،‌ كوچ اجباری و پاك سازی دینی و نژادی علیه مسلمانان و مسیحیان عرب ساكن فلسطین و تحقق رویای خویش در خصوص تشكیل یك كشور صرفا یهودی وجود دارد؟
دو موضوع اساسی را نباید از یاد برد. اول اینكه مالكیت بیشتر رسانه های غربی تنها در دست كسانی است كه قلب شان فقط برای رژیم صهیونیستی می تپد و از این رو، اکثر مسئولان غربی وقتی پای بحث در مورد جنایت های این رژیم به میان می آید، به خود جرات بیان حقیقت را نمی دهند و تنها در پشت درهای بسته از ماهیت نژادپرستانه اشغالگران قدس صحبت می کنند. برخی از غربی ها نیز تنها در خاطرات خود به حقیقت امر اشاره می نمایند که البته این اتفاق زمانی می افتد که بازنشست شده اند و دیگر در کنار منصب شان، نام پیشین ذکر می شود. در واقع، به ندرت اتفاق می افتد یک مسئول غربی حاضر باشد تا برای آگاهی دادن به جامعه جهانی، از جاه و مقام خویش چشم بپوشد و وقتی آن لیند، وزیر خارجه سوئد در صدد برآمد تا دست به چنین کاری بزند، به صورت مشکوک جان سپرد. در حقیقت، خاطرات شخصی مسئولان پیشین جهان غرب می تواند پرده از حقیقت آنچه در گذشته رخ داده است، بردارد.
مسئله دوم این است که با وجود آنکه ایالات متحده میلیاردها دلار تسلیحات نظامی را در اختیار رژیم صهیونیستی قرار می دهد و به این رژیم برای گسترش شهرک های یهودی نشین و حمایت از شهرک نشینان کمک مالی می نماید ؛ ولی باز هم عرب ها کاخ سفید را به عنوان یک میانجیگر بی طرف در مناقشه اعراب و اسرائیل می دانند و این در حالی است که برای پی بردن به واقعیت امر نیازی به تحقیق و پژوهش فراوان نیست و با نگاهی گذرا می توان به حقیقت ماجرا دست یافت.
آری! برای درک واقعیت تنها کافی است چهره هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا را هنگام ورود به فلسطین اشغالی (اسرائیل) و استقبال شیمون پرز از وی را به یاد آورید به ویژه آن لحظه ای که کلینتون دستان رئیس رژیم اشغالگر قدس را به گرمی می فشارد و همراه با او بر قالی قرمز رنگ حرکت می کرد و با محبت به این مقام صهیونیستی نگاه می نمود. حرکت دست و پای او نشان می داد که رئیس دستگاه دیپلماسی آمریکا و شیمون پرز با همدیگر یک تیم مشترک هستند که قصد نابودی تیم مقابل یعنی عرب ها را دارند. هیلاری کلینتون آن قدر گرم و صمیمی با صهیونیست ها برخورد می کرد که گویی به هیچ وجه اظهارات نژادپرستانه ای را که عوفادیا یوسف، خاخام برجسته صهیونیستی در عید سال جدید عبری بر زبان رانده، هرگز نشنیده است. عوفادیا یوسف در سخنرانی خود گفته بود: "خدایا این فلسطینی های شرور که از اسرائیل متنفر هستند، گرفتار وبا کن."
هیلاری کلینتون در جمع صهیونیست ها آن چنان با محبت رفتار می کرد که گویی به هیچ وجه اظهارات «ایدین آورگیل» سرباز زن اسرائیلی را نشنیده است. وی با انتشار تصاویر اسرای فلسطینی که چشم و دست و پای شان را بسته اند، می گوید: "من از کشتن عرب ها و قطع کردن گردن شان لذت می برم."
با وجود نژادپرستی آشکاری که تجلی آن در اقدام هر روزه صهیونیست ها علیه عرب های فلسطینی ـ به ویژه اسرایی که در زندان های انفرادی به سر می برند و در معرض شدیدترین انواع شکنجه قرار دارند ـ مشهود است ؛ ولی تا کنون هیچ مسئول غربی پیدا نشده است که آنچه اشغالگران با فلسطینیان انجام می دهند، را محکوم کند و جنایت های رژیم صهیونیستی را تقبیح نماید بلکه تمام تلاش غربی ها این بوده است تا این رژیم را از زیر بار مسئولیت جنایت هایش رها نماید. خشن ترین و تندترین عبارتی که قدرت های غربی برای اسرائیل به کار برده اند، این است که "ما اسرائیل را برای متوقف ساختن روند شهرک سازی تشویق می کنیم" یا آنکه "تقاضای ما توقف چند ماهی شهرک سازی می باشد"
در حالی غربی ها به این شکل در مورد شهرک سازی صحبت می کنند که این اقدام (شهرک سازی) در اصل غیر قانونی می باشد و از نظر تمامی قوانین بین الملل محکوم شده است. آیا تا کنون به غیر از رژیم صهیونیستی، رژیم قانون شکنی در دنیا بوده است که تا این حد از حمایت قدرت های غربی به ویژه آمریکا برخودار باشد؟ دلیل این امر کاملا روشن و شفاف است و شاید بتوان لب این مطلب را در مقاله ای یافت که "جف گیتس" با عنوان «چطور لابی اسرائیلی کنترل سیاست خارجی آمریکا را در دست گرفت؟» به رشته نگارش درآورده است. وی در این مقاله می گوید که چطور نامزدهای انتخاباتی در آمریکا هزینه های تبلیغاتی خود را تامین می کنند. وی می نویسد ایپاک (سازمان یهودی آمریکایی که کنترل کنگره را در دست دارد و آن را در جهت حمایت از اسرائیل سوق می دهد) لیستی را در اختیار نامزدهایی که آمادگی خود را برای خدمت به منافع رژیم صهیونیستی اعلام نموده اند، می گذارد که در آن نام افرادی ذکر شده است که می توانند بودجه لازم برای فعالیت های تبلیغاتی شان را تامین نمایند.
جف گیتس در ادامه با دقت جزئیات مربوط به جمع آوری بودجه لازم برای تبلیغات یک کاندیدا را توضیح می دهد و می گوید که چگونه نامزدها می توانند کرسی های پارلمان را در اختیار بگیرند. وی مثال ها، ارقام و اسامی را ذکر می کند که وابستگی و نیاز به دارایی صهیونیست ها تاریخ سیاسی شان را تغییر می دهد که پیشاپیش این اسامی، نام هری ترومن رئیس جمهور پیشین آمریکا دیده می شود که بعد از تنها چند دقیقه از شکل گیری اسرائیل، آن را به رسمیت شناخت.
گیتس در بخشی دیگر از مقاله خود می نویسد: "ائتلاف با اسرائیل خطرات بسیاری با خود دارد ؛ زیرا همین ائتلاف بود که آمریکا را به سمت اشغال عراق سوق داد و همین موضوع است که کاخ سفید را امروز به سمت بحث در خصوص موضوع جنگ با ایران کشانده است. ایالات متحده نمی تواند منافع صهیونیست ها را از منافع خویش تفکیک سازد."
آنچه گذشت، به خوبی می تواند برای ما مشخص کند که چرا وزیر دفاع آمریکا بلافاصله بعد از رژیم صهیونیستی، مراتب اعتراض خود را به روسیه برای فروش موشک های دفاعی به دمشق اعلام کرد. به هر حال، کشورهای غربی به هر گونه قرارداد تسلیحاتی که در خاورمیانه منعقد می گردد، اعتراض دارند مگر آنکه یک طرف قرارداد رژیم صهیونیستی باشد و این در حالی است که این رژیم خود به تولید سلاح می پردازد و غربی ها به صورت مجانی سلاح های پیشرفته در اختیارش می گذارند ؛ البته هزینه آن را نیز از مالیات دهندگان آمریکایی و اروپایی اخذ می کنند.
با توجه به توضیحاتی که درباره تسلیم شدن رهبران آمریکایی و اروپایی در برابر یک سازمان متمول صهیونیستی ـ که کنترل رسانه ها را نیز در اختیار دارد ـ داده شد، باید در ارتباط دادن حوادث مختلف با یکدیگر و نیز تحلیل و استقرای نتایج، تامل و تفکر بیشتری به خرج داد.
در همین راستا، دانشگاه اکسفورد از تصمیم خود برای ایجاد آکادمی جدید برای پرورش رهبران آتی جهان پرده برداشت و تاکید کرد که یک بازرگان آمریکایی مسئولیت تامین بودجه این آکادمی را بر عهده دارد. سوالی که در اینجا پیش می آید آن است که این رهبران پرورش یافته جدید همچون پیشینیان خود در برابر خواست لابی صهیونیستی سر تسلیم فرود می آورند یا آنکه رهبرانی خواهند بود که خود را برای خدمت به حق و عدالت فدا می کنند و خود را از جهان پول و تجارت دور نگاه می دارند و به عبارت بهتر، روزی فرا رسد که دیگر نیازی به آن نداشته باشیم تا بعد از مشارکت در برافروختن آتش جنگ هایی که میلیون ها انسان را به کام مرگ می فرستد، بازنشسته شوند و در خاطرات و مصاحبه های مطبوعاتی و تلویزیونی خویش به بیان حقیقت بپردازند. بی تردید، فاجعه ای که امروز ملت های فلسطین، عراق، افغانستان و سومالی با آن دست و پنجه نرم می کنند و خطری که ایران، سودان و یمن را تهدید می نماید، نتیجه تسلیم شدن رهبران غربی در مقابل پیشنهادهای وسوسه آمیز مالی صهیونیست ها و باج خواهی های رسانه های اسرائیلی می باشد و این در حالی است که باید به ندای وجدان خود گوش دهند و در راستای دفاع از منافع ملت خویش که موظف به تامین آن هستند، بکوشند.