دورنمای آرمان فلسطین

آن گاه که «تئودورهرتزل» تئوریسین و بنیانگذار جنبش صهیونیسم، در اواخر قرن نوزدهم، سطور کتاب «دولت یهود» را می نگاشت، شاید کسی تصور نمی کرد که این اقدام یک از بزرگترین تراژدی های قرن بیستم را پدید آورده و بحرانی درازمدت را در خاورمیانه رقم خواهد زد.
جنبش صهیونیسم بیش از آن که دغدغه آوارگی اقلیت های یهود و ستمدیدگی آنان را در سرمی داشت، مرتبط با یک حرکت استعماری بلندمدت بود که در آن روزگار انگلیس پیش قراول آن بود و بی جهت نیست که هرتزل وعده ایجاد پایگاهی برای غرب در فلسطین علیه«بربریت» شرق را می دهد. 
طولی نکشید که انگلیس به یهودیان چراغ سبز نشان داده و تلاش سرمداران صهیونیسم با صدور وعده بالفور در سال 1917 به بار می نشیند. به دنبال آن صهیونیست ها با شعار واهی «سرزمین بدون ملت» برای «ملت بدون سرزمین» و با ادعاهای بی پایه تاریخی همچون «سرزمین موعود»، خیل یهودیان را از سرتاسر جهان راهی فلسطین کردند و سرانجام نطفه ای که در کتاب «دولت یهود» منعقد شد، در سال 1948 فرزند نامشروعی به نام «اسراییل» به دنیا می آورد.
بررسی ریشه های بحران فلسطین که بیش از یک سده پیشینه تاریخی دارد از حقایقی پرده برمی دارد که تحلیل روند جاری در اراضی اشغالی را برای ما آسان تر می سازد. آن چه در اقصی نقاط غرب آسیا می گذرد به تعبیر یکی از کارشناسان غربی، تنها نبرد برسر مرزها و سرزمین ها نیست، بلکه جدالی است دیرین میان ادیان و تمدن ها. به عبارتی این سرزمین کهن با موقعیت حساس جغرافیایی و تاریخی خود تبدیل به نقطه تلاقی فرهنگ و تمدن های سترگ تاریخ شده است، همان گونه که گذشته این دیار از قرن دهم میلادی به بعد شاهد جنگ های خونین صلیبی بوده است.
در طول این مدت فلسطین همواره کانون توجهات بین المللی بوده است و راه حل های مختلفی برای حل بحران آن ارائه شده است. راه حل غرب عمدتا مبتنی بر ایجاد نوعی سازش و مصالحه میان دو طرف(اسراییل و فلسطینی ها) بوده است، هر چند در عمل غرب و به ویژه آمریکا همواره جانب اسراییل را گرفته و حقوق مسلم ملت مظلوم فلسطین را به فراموشی سپرده است.
در سال 2002 کمیته چهارجانبه ای متشکل از آمریکا و اتحادیه اروپا و روسیه و سازمان مل برای حل و فصل بحران فلسطین و بحث درباره مسایل فیمابین موسوم به مسایل نهایی(آوارگان، بیت المقدس، حکوت مستقل فلسطین، مرزها و شهرک های یهودی نشین) تشکیل شد و پیشنهادهایی از جمله تاسیس دولت مستقل فلسطین را دراراضی 1967 ارائه کرد که با استقبال جهانیان و نیز دولت خودگردان فلسطین مواجه شد. اما درعمل هیچ یک از وعده های این کمیته که به «نقشه راه» موسوم بود، به بارننشست و هر بار اسراییل به بهانه های واهی از زیربار تعهدات خود شانه خالی می کرد.
اعراب و گروه های داخلی فلسطین هم که زمانی به کمتر ازمبارزه و نابودی اسراییل راضی نبودند، همسو با اراده بین المللی، قدم در راه آشتی نهاده و با رژیم صهیونیستی پیمان صلح امضا کردند، هر چند این صلح نوعی صلح سرد و تنها حالت عدم جنگ محسوب می شود.
با این تفاصیل می توان گفت سازش ظاهری میان حکام اسراییل و فلسطینیان که جرقه آن در سال 1991 در مادرید زده شد و سال 1993 در اسلو ثمر داد، قادر به خاموش کردن شعله درگیری ها نیست. اگر چند صباحی فلسطین شاهد آرامش می گردد به مثابه خاکستری است که این آتش کهن را پنهان می دارد.
انتفاضه مسجدالاقصی که در اکتبر 2000 برافروخته شد و اراضی 1967ودر مقطعی سرزمین های 1948 را فراگرفت و حتی پلیس تشکیلات خودگردان را که ـ علی القاعده مامورمقابله با انتفاضه بود ـ وارد رویارویی با ارتش صهیونیستی نمود، شاهدی بر این مدعاست. در واقع سازش تحمیلی که به آن صلح شجاعان لقب دادند و یاسر عرفات و اسحاق رابین علیرغم خواست ملت های خود آن راامضا کردند(والبته رابین در سال 1995 قربانی این شجاعت شد) قادر به ایجاد صلح واقعی میان دو طرف، با توجه به اختلافات عمیق و دیرین نمی باشد.
حتی صرف نظر از تضادهای اعتقادی و تاریخی، وضعیت موجود به گونه ای درهم پیچیده شده که نویدبخش افقی از صلح و همزیستی نیست. اکنون مجامع بین المللی مانند سازمان ملل فاقد قدرت و ضمانت کافی برای ایجاد حل بحران میان دو طرف هستند و قطعنامه های 242 و 338 و ده ها قطعنامه دیگرشورای امنیت به فراموشی سپرده شده است. مواضع جانبدارانه ایالات متحده آمریکا نسبت به اسراییل نیز مجالی برای میانجی گری عادلانه باقی نگذاشته است.
از دیگر سو پرونده مشکلات فیمابین که تحت عنوان مسایل نهایی در توافقات طرفین مطرح شده است، هنوز بر روی میز مذاکرات گشوده نشده است. قضایایی چون بیت المقدس، مرزها، حکومت مستقل فلسطین، شهرک های یهودی نشین و مشکل آوارگان از جمله اموری است که حتی اگر مورد مباحثات جدی قرار گیرد راه حلی، حداقل درکوتاه مدت برای آن متصور نیست، چرا که اسراییل با توجه به رویکرد توسعه طلبانه، تمایلی به طرح این مسایل ندارد و در روند مذاکرات، علیرغم تنازلات فراوان طرف فلسطینی، از تعهدات خود طفره می رود و همواره در پی اعمال فشار و کسب امتیازات بیشتر است.
این سیاست باجگیرانه درسایه حمایت های آمریکا باعث شده است فلسطینی ها مجبور به پذیرش حداقل حقوق خود شوند و رژیم غاصب قصد دارد با استمرار این روند، فلسطینان را درنهایت وادار به صرف نظر از حقوق تاریخی خود در سرزمین فلسطین نماید.
روند صلح خاورمیانه که ساخته و پرداخته سیاستمداران آمریکایی همچون «هنری کیسینجر» بود، در واقع یک حرکت صوری برای ایجاد وجهه صلح طلب برای آمریکا و اسراییل ازیک طرف، و ادامه استراتژی توسعه طلبانه صهیونیستی در فاز سیاسی و اقتصادی، از طرف دیگر بود. به عبارت دیگر وقتی رژیم صهیونیستی از اشغالگری و نبرد نظامی طرفی نبست، تانک را تبدیل به کالا کرد و با زمزمه های صلح و خاورمیانه جدید و سرسبز به مذاکرات انفرادی با اعراب روی آورد. این پروسه که اسراییل در آن نقش محوری دارد و قرار است از انزوای منطقه ای رهانیده شود، درحال حاضر با عناوین تازه ای همچون «خاورمیانه بزرگ» از سوی آمریکا در حال پیگیری است.
البته حمله اسراییل به لبنان در سال 1982 و سرکوب فلسطینیان در دوران مذاکرات صلح و نیز جنگ های مجدد علیه لبنان(خصوصا جنگ سی و سه روزه در تابستان 2006) نشانگر خوی ددمنشی و تجاوزگری اسراییل و تکیه بر توان و تسلیحات نظامی درموارد ضروری است. به دیگر عبارت، رژیم صهیونیستی در چرخه جنگ و صلح به گونه ای که منافع این رژیم اقتضا می کند، گام برمی دارد.
طبیعی است که با به توجه ظلم تاریخی صهیونیست ها و مواضع توسعه طلبانه آنان، امید به مذاکره و سازش کمرنگ می شود و این جاست که اصل مقاومت و مبارزه مسلحانه بار دیگر زنده می شود.
انتقاضه طوفنده مردم فلسطین در دسامبر 1987 در واقع عکس العملی طبیعی علیه اشغالگری و جنایات اسراییل و نشانی ازنومیدی و سرخوردگی دربرابر جهان نظاره گر و کشورهای سازشکار عربی و گروه های به بن بست رسیده داخلی بود، همان گونه که انتقاضه دوم موسوم به مسجد الاقصی در سال 2000 نمادی از مخالفت باسازش و تکیه بر گزینه مقاومت مسلحانه و درافتادن با پنجه های اشغالگری، هر چند در یک نبرد نابرابر میان سنگ و تانک، محسوب می شد. با این حال انتفاضه دوم دربردارنده تحولات کمی و کیفی در روند مبارزات مردم فلسطین علیه اشغالگران اسراییل بود و ضربات سختی بر پیکره رژیم صهیونیستی وارد کرد.
آن چه توازن نظامی و امنیتی را در رویارویی میان فلسطینیان و دژخیمان صهیونیستی برهم زد، ظهور سلاح «استشهادی» بود که به اعتراف سران اسراییل، برنده ترین سلاح علیه آنان بوده است. نگاهی به آمار شهدای انتفاضه مسجدالاقصی و مقایسه آن با کشته های یهودی که نسبتی حدود سه به یک دارد، حاکی از کارآمدی این سلاح است، ضمن آن که آثار روانی گسترده ای بر جامعه یهود نهاده و در مقاطعی تبدیل به یک معضل در داخل اسراییل شده است.
البته بحران سازی و ایجاد فضای تهدید به عنوان یکی از سیاست های سران اسراییل جهت ایجاد وحدت داخلی، همواره مدنظر آنان بوده است، اما از طرف دیگر استمرار بحران و درگیری، آثار روانی و مشکلات امنیتی برای یهودیان در پی داشته و پدیده هایی چون مهاجرت معکوس و یا تمرد و فرار سربازان و نیز رکود اقتصادی را برای رژیم صهیونیستی به ارمغان آورده است. بنا بر آمار رسمی تنها حدود یک ملیون یهودی در جریان انتفاضه دوم دست به مهاجرت معکوس زده و از اسراییل خارج شده اند.
از جمله نتایج انتفاضه ظهور جنبش های اسلامگرا در عرصه فلسطین بود که مهمترین آن ها جنبش مقاومت اسلامی فلسطین«حماس» است که در انتفاضه و هدایت عملیات های استشهادی علیه اسراییل نقش مهمی داشت. اسراییل در انتقام از این جنبش به ترور رهبران آن از جمله شیخ احمد یاسین و عبدالعزیز رنتیسی در سال 2004 پرداخت و بسیاری ازرهبران میدانی آن را ترور و یا دستگیر کرد.
با این حال حماس از میدان بدر نرفت و در شرایطی که ادامه مبارزه میدانی را دشوار می دید، تصمیم گرفت وارد عرصه سیاسی و حکومت شود. لذا در سال 2005 وارد انتخابات شهرداری ها شد و در ژانویه سال 2006 قدم به عرصه انتخابات قانونگزاری فلسطین نهاد و در برابر رقیب خود یعنی جنبش فتح، 65 درصد آرا را کسب کرده و در نتیجه به تشکیل دولت به نخست وزیری اسماعیل هنیه پرداخت.
پیروزی غیر منتظره حماس به طور طبیعی با مخالفت شدید آمریکا و اسراییل مواجه شد و فشارهای مختلف علیه دولت نوپای حماس از سوی اسراییل و غرب و حتی اعراب سازشکار وارد آمد تا حماس یا از قدرت کناره گیری کند و یا همانند فتح اسراییل را به رسمیت بشناسد، اما حماس همچنان پایداری کرد.
آخرین شگرد دشمن علیه حماس عبارت بود از تقویت طیفی تندرو و خیانتکار از داخل جنبش فتح که نهایتا این توطئه به درگیری های خونین میدانی میان دو جنبش انجامیده و در ژوئن 2007 جنبش حماس بر نوار غزه سیطره یافت و در مقابل دولت خودگردان در کرانه باختری به ریاست محمود عباس دولت هنیه را غیرقانونی اعلام کرده و آن را منحل کرد. با این حال حماس در نوار غزه همچنان به اداره امور ساکنان این منطقه پرداخت و علیرغم فشارهای روزافزون سیاسی و نظامی و حتی محاصره اقتصادی از سوی اسراییل و هم پیمانانش، از اصول و آرمانهای خود عدول نکرد.
اکنون حماس آزمون سیاست ورزی را هر چند در شرایط انزوا و تحریم می گذراند. این سیاست ورزی مستلزم انعطاف و تحرکاتی است که چه بسا در دروان مبارزه مقبول انقلابیون نمی باشد. اما آن گاه که یک «جنبش» راه تبدیل شدن به «نهاد» را طی می کند، ناچار به تن دادن به اقتضائات این دوره می گردد.
حماس در مرحله حاکمیت مسئول اداره یک و نیم میلیون فلسطینی در باریکه غزه است، لذا ناچار است آتش بس موقت با اسراییل را بپذیرد تا معابر غزه گشوده شده و توشه و آذوقه اهالی غزه قطع نشود. شاید این اقدام ازنظر انقلابیون نوعی سازش تلقی شود، اما حماس در این مرحله خود را ملزم به واقع گرایی درمقابل آرمان گرایی می بیند و البته از آرمان های خود از جمله عدم شناسایی رژیم غاصب عدول نکرده است.
در میان کشورهای منطقه و جهان، جمهوری اسلامی ایران تنها کشوری است که موجودیت رژیم صهیونیستی را به رسمیت نشناخته است، لذا قائل به آزادی فلسطین و از میان رفتن اسراییل از طریق مشی مقاومت مسلحانه است و البته به خاطر این موضع اصولی هزینه زیادی را پرداخته است.
از طرفی در کنار راهبرد مقاومت، ایران از راهکارهای سیاسی و تبلیغاتی هم غافل نبوده است که ابتکار اعلام روز جهانی قدس توسط امام راحل(ره)یکی از این راهکارها محسوب می شود. رهبر انقلاب اسلامی ایران آیت الله خامنه ای نیز در سال 1379 طرحی مبنی بر انجام همه پرسی در اراضی اشغالی فلسطین ارائه کرد که ناظر به بازگشت آوارگان فلسطینی به خانه و کاشانه خود و همه پرسی درباره حکومت فعلی اسراییل بود. ماهیت این طرح که صبغه ای دمکراتیک دارد، متضمن استیفای حقوق فلسطیینان و خروج یهودیان از فلسطین است. به همین دلیل در حال حاضر بازگشت آوارگان تبدیل به یکی از خطوط قرمز رژیم صهیونیستی شده است چون می داند که با پذیرش این امر یهودیان در اقلیت قرار خواهند گرفت.
در هر حال بحران پیچیده فلسطین همچنان ادامه دارد و مطابق معادلات مادی، افق روشنی از آن به چشم نمی خورد. اما کسانی که از دورنمای آرمان فلسطین می پرسند براساس منطق مقاومت و صاحبان این قضیه، پاسخی روشن پیش رو دارند: بنا بر وعده الهی سرانجام پیروزی متعلق به جبهه حق است، هر چند تحقق این وعده مستلزم پایداری و شکیبایی و جان فشانی است و البته فلسطینان تاکنون مقاومت و فداکاری وصف ناپذیری از خود به نمایش گذارده اند.
آری فلسطین و در قلب آن بیت المقدس، نخستین خاکریزی است که از کف مسلمانان به در آمده و دشمن از این سنگر به دورترین نقاط مرز و بوم جهان اسلام چشم دوخته است.
اما قدس همچنان در قلب ماست و چشمان ما هر صبح به آن خیره می شود.
شهری با شمیم دل انگیز پیامبران، کوتاهترین راه از خاک به افلاک، هر چند سنگفرش خیابان ها تا مناره هایش را خون و اندوه آکنده است.
اما این شهر زیبا، نرگس چشمانش دوباره خواهد شکفت و دردهای جانکاهش بازپس خواهد رفت.
پرنده های مهاجر به لانه های طلایی خود بازخواهند گشت و کودکان در کوچه هایش بازی خواهند کرد.
درختچه های زیتونش میوه خواهد داد، شکوفه های لیمویش لبخند خواهد زد و شهر صلح دوباره در آغوش اسلام خواهد غنود...(برگرفته از قصاید نزار قبانی شاعر فقید سوری)