رژيم صهيونيستی و افول ممتد
بدون شك دوره، دوره افول صهيونيستها است. دورهای كه در آن ميتوان انتهای يك رژيم اشغالگر را به خوبی ملاحظه كرد و برای آن هزار و يك دليل آورد. رژيم اشغالگر به عنوان يك رژيم ميليتاريستي، دارای ساختاری نظامی است، اين ساختار نظامی ميبايست به هر شكل ممكن تامين شود، از آنجا كه در اين ساختار تكنولوژی حرف اول را ميزند و تجهيزات هم بايد مدرن و به روز باشند، خود مشكلات عديدهای را برای اين رژيم به وجود آورده است. تا سال 2000 عموماً ارتش عبری از هر نقطهای كه عقبنشينی كرد، در قبال امتيازاتی بود كه از طرفهای درگير گرفت؛ مانند معاهده كمپديويد و با مصر و وادی عربه با اردن. اما در اين سال مقاومت اسلامی لبنان موفق شد پس از نزديك به دو دهه مقاومت سهمگين و خونين، ارتش مغرور عبری را بدون دادن حتی يك خط امضا بيشتر مناطق اشغالی جنوب اخراج و به اين ترتيب نخستين شكست را به اين رژيم تحميل كند.
در ميانه سالهای 2000 تا 2005 با وقوع انتفاضه مسجدالاقصی و تحميل شكست ديگری بر ساختارهای نظامی و امنيتی رژيم صهيونيستی نوار غزه باز هم بدون يك خط امضا آزاد شد و به عنوان نخستين منطقه بدون حضور حتی يك صهيونيست امروز با وجود مشكلات بسيار توسط خود فلسطينيها اداره ميشود. در سال 2006 ارتش عبری بار ديگر روحيه تهاجمی خود را به نمايش گذاشت و با حمله به جنوب لبنان شكست سهمگين ديگری را تجربه كرد كه باعث شد تا اين روحيه در نظاميان مغرور و خودخواه "اسرائيلي" شكسته شود. در سال 2008 و در حين نبرد 22 روزه فرقان اين ارتش ناكامی ديگری را تجربه كرد كه بر اساس آن بازگشت به غزه ديگر امكان ندارد. اين سلسله از رويدادهای نظامی و امنيتي، قدرت تهاجمی ارتش عبری را به شدت كاهش داده است. فزونی قدرت مقاومت با تجهيز و آموزش گسترده نفرات خود باعث شده تا سران رژيم اشغالگر در هر اقدام خود هزار يك نوع حساب و كتاب را بگنجانند، گرفته شدن اين روحيه به رژيمی كه ساختار ميليتاريستی دارد كار هر كشوری نيست، در حالی كه مقاومت موفق شده تا اين توازن وحشت را به وجود آورده و روحيه تهاجمی را به عنوان شريان حياتی رژيم عبری از آن بگيرد. بنابراين بايد گفت كه از اين بعد – كه مهمترين بعد ارزيابی افول رژيمی با اين مختصات است - رژيم صهيونيستی دوران افول خود را طی ميكند.
در مورد اين سوال كه آيا رژيم صهيونيستی توان برافروختن جنگی ديگر را دارد هم ميتوان به تحليلهايی كه در بالا به آن اشاره شد، رجوع كرد. گرفته شدن روحيه تهاجمی از ارتشی كه هيچ وسيله دفاعی ندارد و تمام سلاحهايی كه ميسازد كاربرد تهاجمی دارد- و به همين دليل هم مدام از مقاومت شكست ميخورد – توان هر گونه جنگی جديد را از آن خواهد گرفت. نمونه اين مورد را ميتوان در تعامل وحشتی ديد كه امروز در مرزهای غزه و لبنان شاهد آن هستيم. سخنان دبيركل حزبالله لبنان و فرماندهان مقاومت در غزه را اگر در كنار هم بچينيم، متوجه اين نكته مهم خواهيم شد كه رژيم صهيونيستی ديگر جسارت چنين اقداماتی را هم ندارد.
در پاسخ به اين سوال كه آيا رژيم صهيونيستی توان مديريت خود را دارد، بايد موارد متعددی را مدنظر داشت. مشكلات سياسي، اقتصادی و اجتماعی كه با تضادهای فرهنگی در رژيمی جعلی خلاصه شده، افول ممتد آن را رقم زده است. نگاهی به اعتراضات اخير در شهرهای مختلف نشان از آن دارد كه نه تنها از نظر سياسي، بلكه از نظر اقتصادی نيز دولت عبری با مشكلات عديدهای مواجه شده است. در رژيمی كه بيش از 12درصد توليد ناخالص ملی به امورات نظامی و امنيتی اختصاص پيدا ميكند – كه اين مساله بر اساس عرف جهانی نبايد بيش از پنج درصد باشد – بايد منتظر ورشكستی اقتصادی هم بود. ساليان درازی است كه دست صهيونيستها در جيب پرپول ماليات دهندگان آمريكايی و خسارتدهندگان اروپايی بود و غرب تمام قد از اين رژيم حمايت ميكرد، اما امروز با توجه به مشكلات كه بر اقتصاد جهانی سايه افكنده است، نه تنها توان رساندن كمكهای اقتصادی به اين رژيم كم شده، بلكه بازارهای اروپايی كه محصولات صنعتی و كشاورزی رژيم عبری با كمترين ميزان عوارض گمركی وارد ميشد، نيز امروز از پذيرفتن اين محصولات پرهيز ميكنند.
بالا رفتن بهای انرژی در سرزمينهای اشغالی 1948 از يكسو و فشار جامعه چند فرهنگی مهاجر از سوی ديگر نشان داد كه وعدههای رنگين صهيونيسم بينالملل برای داشتن زندگيای بهتر و در رفاه در فلسطين اشغالی وعدهای دروغين بيش نبوده است. اعتراض پزشكان در تلآويو كه با حضور تزيپی ليونی رييس حزب اپوزيسيون كاديما رنگی سياسی به خود گرفت، و اعتصابات به خاطر بحران مسکن و تبعیض های اجتماعی نشان از ويرانی بنيانهای اجتماعی در اين رژيم دارد. انفجار خط لوله گاز مصر به فلسطين كه گاز را به ثمن بخس در اختيار صهيونيستها قرار ميداد، نشان از آن دارد كه اگر روزی جريان انرژی به فلسطين اشغالی قطع شود، چه خواهد شد؟
صهيونيستها در حالی خود را به فلسطين ميرساندند – البته در حال حاضر فلسطين شاهد مهاجرت معكوس آنهاست – كه منتظر زندگی در رفاه كامل و بدون هيچ دغدغه امنيتی بودند، اما دوران بيدغدغه هم در فلسطين برای آنها تمام شده است. توازن وحشت به هيچ عنوان اجازه نخواهد داد كه صهيونيستها در خانههای خود در امنيت كامل نشسته و شهروندان كرانه باختري، غزه و لبنان زير بار سنگين حملات عذاب بكشند. در جريان جنگ 33 روزه حدود دو ميليو شهركنشين صهيونيست آواره شدند و در جنگ فرقان صهيونيستهايی كه در اطراف غزه زندگی ميكردند، هر چند ساعت يكبار بايد به پناهگاه فرار ميكردند. اين زندكی رقتبار به گونهای امروز شهركنشينان را آزار ميدهد و آنها ميدانند كه در صورت بروز جنگی احتمالي، يا بايد فرار كنند و يا اينكه تا زمانی كه جنگ جريان دارد، در پناهگاهها به سر ببرند كه اين نيز خود معنيای جز اين ندارد كه اقتصاد شكننده، ورشكست خواهد شد.
با توجه به اين موارد است كه ميتوان گفت رژيم صهيونيستی در حال طی كردن دوران افول خود است. وقوع انقلابهای عربی اميد صهيونيستها را برای شكاف در ميان كشورهای عربی با ناكامی مواجه ساخته و از سوی ديگر باعث تقويت محور مقاومت شده است. بدون شك عدم توانايی اين رژيم در ممانعت از سفر كاروانهای آزادی به سمت غزه، ناكامی در محاصره كامل غزه، ناكامی در از بينبردن روحيه مقاومت و جنگندگی در ميان مردم فلسطين، شکست در خلع سلاح مقاومت و دهها ناكامی ديگر خود دليلی استوار بر اين مساله است كه رژيم صهيونيستی ادعايی بيش نيست و در صورت بروز درگيريای جدی و همه جانبه، اينبار بايد با تاريخ خود ساختهاش خداحافظی كند.