سرآغاز جنبش «بازگشت يهوديان به فلسطين» در آمريكا

بعد از جنگ جهاني اول كه مسئله يهوديان در دستور كار كنفرانس صلح پاريس قرار گرفت، سوكولف رياست هيئت نمايندگي يهود در اين كنفرانس را برعهده داشت و در جامعه ملل در سال 1920 نمايندگي يهود در اين كنفرانس را بر عهده داشت و در جامعه ملل در سال 1920 نمايندگي يهوديان را عهده‌دار شد وظيفه اين شخص تنظيم و تطبيق سياست و سازمان صهيونيسم با واقعيات پس از جنگ جهاني اول بود. در سال 1929 زماني كه سازمان آژانس يهود تأسيس شد، او به رياست بخش اجرايي اين سازمان رسيد و در سالهاي 1931 و 1933 رياست كل آن را در اختيار داشت. ناهوم سوكولف در سال 1936 در لندن درگذشت. او پيشتر كتاب تاريخ صهيونيسم را در باب شكل‌گيري اين جريان به رشته تحرير درآورد.
مي‌توان گفت انديشه بازگشت قوم يهود و سكونت اين قوم در فلسطين به زيباترين شكل ممكن در اشعار اِما لازاروس   (1887-1849) شاعره انگليسي زبان يهودي آمريكايي كه يكي از خوش‌ذوق‌ترين مبلغان آرمان ملي يهود در ادبيات نگليسي به شمار مي‌رود، تجلي يافته است.
داستان زندگي اِما لازاروس، سرگذشت انساني است كه بي‌وقفه براي رسيدن به حقيقت و روشنايي تلاش و حركت كرده است. آثاري كه از اين شاعره يهود برجاي مانده است از سير تكامل افكار و انديشه‌هاي وي حكايت دارد. وي بيش از همه تحت تأثير هاينريش هاينه   (1856-1797) شاعر و منتقد آلماني قرار داشت.
لازاروس هر چند از زيبائيهاي شعري هاينه و تصورات خيال‌انگيز او الهام مي‌گرفت اما از رابطه‌اي كه وي را به اين شاعر آلماني پيوند مي‌داد، يعني هم نژادي با كسي كه آتش احساسات يهوديت در خلال هيجده قرن گذشته در وجودش زبانه مي‌كشيد، بي‌اطلاع بود. همين آتش در قلب لازاروس نيز زبانه مي‌كشيد و ديري نپاييد كه شعله‌هاي اين آتش تمامي انديشه‌ها و احساسات وي را دربر گرفته و او را دگرگون ساخت.
كشتار و آزار و اذيّت يهوديان در فاصله سالهاي 1880 تا 1884 احساسات و آرمانهاي خفته لازاروس را، بيدار كرد.
وي در آغاز زندگي ادبي، خود از جمله يهوديان همگون شده بود. وي تلاش مي‌كرد تا در ميان مقوله‌هاي بيگانه‌اي همچون اسطوره‌شناسي الحادي و عرفان و مسيحيت قرون وسطي، آرمانهاي حماسي پيدا كند و در اين ميان از امتيازهاي نژادي خود، از گذشته با شكوه و آينده با شكوه‌تر قوم يهود غافل مانده بود. يهوديت براي وي واژه‌اي منسوخ بيش نبود. اما با اذيّت و آزار يهوديان در اين سالها، مأموريت و مسئوليت وي در قبال قوم خود آغاز شد. همچون گذشته، مطرح شدن آرماني بزرگ، سبب شد تا لازاروس تمامي وقت خود را صرف تحقيق درباره نژاد يهود، زبان عبري، ادبيات و تاريخ قوم يهود كند. وي با در هم شكستن پوسته ظاهري مذهب يهود به هسته اصلي اين مذهب و معجزه تداوم حيات آن، راه يافت. لازاروس راز سر به مهر و نبوغ يهوديت را، كشف كرد. اين راز در هم آميختگي كامل جسم و جان و ماده‌اي است كه در ظاهر، به شكل مراسم و آداب و رسوم تجلي مي‌كند اما اگر از نزديك به آن نگاه كنيم مي‌بينيم كه شكل و قالب بديعي به خود مي‌گيرد و نور آن ديدگان بشر، پيامبران، آموزگاران و نجات‌دهندگان بشر را روشن مي‌كند.
انديشه‌اي كه ذهن اِما لازاروس را به خود مشغول مي‌كرد، بازگشت قوم يهود به فلسطين و كسب استقلال بود. وي در مقاله‌اي درباره مسأله يهود نوشت: «من كاملا بر اين باورم كه تمامي راه‌حلهاي پيشنهادي به جز بازگشت يهوديان به فلسطين، چيزي جز داروهاي آرام‌بخش نيستند».
مردخاي مي‌گويد: «انديشه و طرحي كه جرج اليوت مبتكر آن بود در ذهن بسياري از يهوديان مشتاق براي بازگشت به فلسطين رخنه كرده و با سرعتي معجزه‌آسا، رو به گسترش است. خواست من اين است: احياي موجوديت سياسي قوم من، تبديل دوباره آنها به يك ملت و داشتن يك مركزيت ملي، همانگونه كه انگليسي‌ها با وجود پراكندگي در گوشه و كنار جهان يك مركزيت ملي دارند. اين تكليفي است كه من بر دوش خود احساس مي‌كنم ... قصد دارم تا عمر خود را در راه آن صرف كنم. كمترين نتيجه تلاش من اين است كه وجدان عده‌اي ديگر بيدار مي‌شود، همانگونه كه وجدان من بيدار شد».
در نوامبر سال 1882 اولين اثر وي به نام «رساله‌اي براي عبرانيها» در قالب يك رشته از مقاله‌هايي كه مخاطب آنها يهوديان بودند، منتشر شد. وي در اين رساله بدون هيچ‌گونه ملاحظه و در منتهاي صراحت و با شور و حرارت خاصي ديدگاهها و اميدهاي خود را نسبت به آينده قوم يهود تشريح مي‌كند و در عين حال با دقت و حوصله فراوان، كاستيها و ويژگيهاي نژاد يهود را برمي‌شمرد. وي مي‌گويد: «هر دانشجوي زبان عبري مي‌داند كه در صرف افعال عبري، حالتي وجود دارد كه صداي مشدد ناميده مي‌شود و از طريق تعديل غيرقابل درك حروف صدادار معني ريشه اوليه فعل، را تشديد مي‌كند. چنين تعبيري گويا در مورد خود يهودياني كه در ميان ملل ديگر زندگي مي‌كنند مصداق دارد. يهوديان شكل و حالت مشدد هر مليّتي هستند كه آنها زبان و آداب و رسوم آن را اختيار مي‌كنند... علتهاي يكسان در آنها به معلولهاي يكسان مي‌انجامند.
اما سايه روشنهاي ژرف خلق و خوي شرقي، با همه نقاط ضعف و قوّت خود، بيش از پيش، جلوه‌گر مي‌شوند».
وي در پايان رساله خود، اهداف خاصي را كه در نوشتن اين رساله در مدّ نظر داشته است به طور خلاصه چنين بيان كرده است: «هدف اصلي من اين است كه در برانگيختن شور و اشتياق يهوديان، سهم ناچيزي ادا كنم و اين شور و شوق مي‌تواند در اشكال زير تجلّي يابد :
اوّل: روي آوردن به دنيا و فراگيري علوم مادي و معنوي كه از نياكان ما باقي مانده‌اند.
دوّم: حركت برادرانه و عملي در جهت كاستن از آلام و مصائب يهوديان ستمديده در كشورهايي كه شرايط در آنها نامطلوب‌تر از شرايط كشور ماست.
سوّم: مطالعه فراگير و عميق‌تر ادبيات و تاريخ عبري: و سرانجام، پذيرش واقعي‌تر اصول گسترده مذهبي، آزادي و قانون كه يهوديت براساس آنها پايه‌ريزي شده است، اصولي كه بايد يهوديان از هر قشر و فرقه‌اي را به سمت وحدت و هماهنگي سوق دهد».
تاريخچه فعاليت عاشقان صهيون در آمريكا در زمينه ظهور و گسترش انديشه صهيونيسم نشان مي‌دهد، بذري كه اِما لازاروس افشانده بود، و ثمره فراواني به بار آورد.
در اين ميان، خانم رُز سونشين   سردبير نشريه «يهوديان آمريكا» مقاله‌اي تحت عنوان «روياي مليّت» به چاپ رساند. وي ازجمله معدود زنان يهودي است كه در اين زمينه به بحث پرداخته و به انتشار مقاله‌اي درباره اين موضوع مبادرت كرده بود.
وي در اين مقاله نوشته بود كه :
به اعتقاد من هيچ آرماني به اندازه تحقق روياي مليت قوم يهود، شريف نيست. كدام يهودي را مي‌توان پيدا كرد كه روياي تبديل دوباره قوم بني‌اسرائيل را به يك ملت در سر نداشته است؟ با اطمينان مي‌توان گفت كه بين دختران و پسران قوم يهود كمتر كسي پيدا مي‌شود كه در برهه‌اي از زمان در انديشه مليّت يهود نبوده باشد. كيست كه عنان فكر خود را به دست رؤيا و خيالپردازي در اين زمينه نسپرد و خود را در انديشه تجديد حيات يهود به عنوان كشوري آزاد، بزرگ و با شكوه كه در جمع كشورهاي نوين جهان بدرخشد غرق نكند؟
آيا ما به عنوان يهوديان ميهن‌پرست با غرور و افتخار به اعقاب يهودا كه مظهر ملتي آزاد و سعادتمند است، دل نبسته‌ايم؟ آيا فرزند سرگردان قوم بني‌اسرائيل هرگز به اين موضوع توجه كرده است كه، اگر حكومتي در پشت سر او قرار داشته باشد مي‌تواند از حقوق وي ـ دفاع و در مطالبه غرامت بابت توهين و صدماتي كه متحمل مي‌شود، از وي حمايت كند و به او حقوقي مشابه حقوق ملتهاي ديگر اعطاء كند و شرافت و غروري را كه بر اثر قرنها سركوب و اختناق پايمال و از ميان رفته است و حتي آزادمنش‌ترين كشورها نيز تاكنون به‌طور كامل آن را رعايت نكرده‌اند، به او بازگرداند.
موضوع ديدگاه يهوديان، به‌ويژه يهوديان سرشناس و ثروتمند در قبال صهيونيسم بارها در مطبوعات انگليس بازتاب يافته است. در ميان انتقادهاي بسيار ملايم از نوشته‌هاي اِما لازاروس، به دو انتقاد منطقي برمي‌خوريم. اول آنكه، پيش از آنكه از جهانيان كمك بخواهيم بهتر است خود يهوديان را مخاطب قرار دهيم و نظر آنها را درباره بازگشت قوم يهود به فلسطين جويا شويم. انتقاد دوم اين بود كه حتي در صورت بازگشت يهوديان به فلسطين، نيز بلافاصله مشكل تأمين معاش و فراهم آوردن اشتغال براي آنان، بروز مي‌كرد.
جلب همدلي و پشتيباني بسياري از يهوديان سرشناس و ثروتمند اروپاي غربي و آمريكا از آرمان ملي يهود، كار آساني نبود. كسان بسياري آماده بودند تا صحت استدلال صهيونيستي را بپذيرند اما اين نظريه با ديدگاههاي آنها درباره بشريت سازگار نبود. بايد درنظر داشت كه تنها در قرن نوزدهم بود كه مليّت در شكل باستاني آن بار ديگر مطرح شد و تا اواخر قرن هيجدهم چيره شدن بر تنگ نظري ملي و اميد به رهايي جامعه بشري، نشانه فرهنگ پيشرو محسوب مي‌شد. در قرون وسطي، نشانه‌اي از مليّت به معني امروزي آن وجود نداشت و به همين دليل نمي‌شد از يهوديان انتظار داشت كه چنين احساسي داشته باشند. اما در قرن نوزدهم، ابتدا نفرت و سپس علم باعث شد تا هويّت ملي قوم يهود به رسميّت شناخته شود. از يك سو، دشمنان بحثهاي تازه‌اي مطرح كردند تا ثابت كنند كه قوم يهود مردمي متمايز از ديگر ملل جهان هستند كه هرگز جذب محيط نشده‌اند و از سوي ديگر در پژوهشهاي علمي، دلايل انكارناپذيري درباره ويژگيهاي خاص اخلاقي، جسمي و رواني يهوديان ارائه شد. به علت پافشاري دشمنان قوم يهود بر جدايي و تفاوتهاي اين قوم با ديگر ملل جهان، برخي از يهوديان با هدف دفاع از خود، وجود اين‌گونه تفاوتها را انكار كردند. يا اينكه ترس بي‌مورد و حساسيّت نامعقول آنان سبب شد تا از پذيرفتن تفاوتهاي قومي خود با ديگران خودداري كنند.
ضديت با يهود، بيشتر متوجه كساني بود كه تمايل بيشتري براي همگونگي از خود بروز مي‌دادند. يهودياني كه مايل بودند تا «همرنگ جماعت شوند» آماج انواع كينه‌توزيها و بدگوييها قرار مي‌گرفتند و وفاداري آنها به تاريخ گذشته و افكار و عقايد خود يا انكار اين مسائل، هيچ تأثيري در وضعيت آنها نداشته است.
برخي از يهوديان به غلط تصور مي‌كردند كه موضوع مورد بحث، به حقوق آنها در كشورهاي مختلف مربوط مي‌شود. آنها فراموش كرده بودند كه بايد به عنوان يهودي، برابري حقوق با ديگر شهروندان را مطالبه كنند نه اينكه براي دست‌يابي به تساوي حقوق از گذشته و ويژگيهاي متمايز خود دست بشويند. برخي ديگر، خود آگاهي ملي يهود را با آنچه پيروان اديان ديگر ملي‌گرايي مي‌نامند و اغلب با تجاوزطلبي و واپس‌گرايي همراه است، يكسان مي‌دانسته‌اند. متأسفانه برخي از يهوديان ثروتمند در چنگال احساس زيانبار امنيت يا بي‌تفاوتي مرگبار، اسير شده بودند.
اين ثروتمندان مي‌پرسند كه آرمان ملي چگونه مي‌تواند به فقرا كمك كند. آنها درك نمي‌كنند كه آرمان ملي بيش از پول و صدقه مي‌تواند به يهوديان فقير كمك كند: آرمان ملي، مصائب آنها را تخفيف مي‌دهد، اندوه و سرخوردگي آنان را التيام مي‌بخشد و به آنها مي‌آموزد كه براي يافتن راه خود، به احساسات قلبي خود رجوع كنند.
گفتن ندارد كه عاشقان صهيون در آمريكا مبارزه دشواري پيش رو داشتند. آنها مي‌دانستند كه اگر بخواهند رضايت تمامي اقشار جامعه يهود را به دست آورند نمي‌توانند به آرمان قوم يهود كه مهمترين و فوري‌ترين منافع آن هموار ساختن راه براي حل نهايي مسأله يهود است، وفادار باقي بمانند.
آنها به اين واقعيت پي برده‌اند كه يهوديان طي هزاران سال بي‌وقفه سوداي بازگشت به فلسطين را در سر داشته‌اند و اين آرزو از باورهاي ژرف مذهبي، اصول سنتي و قومي و اميد به آينده سرچشمه گرفته است. اين احساس و آرزو را يهوديان از اجداد خود به ارث برده‌اند و از بدو تولد با آنان همراه بوده و رشد كرده است. موطن قوم باستاني يهود، فلسطين است:« چشم و اميد قوم يهود هميشه به سوي فلسطين دوخته شده است و قلب يهوديان براي اين سرزمين مي‌تپد. اين وابستگي و دلبستگي به سرزمين فلسطين با وفاداري و ميهن‌پرستي آنان نسبت به كشورهايي كه در آنجا زندگي مي‌كنند اصلا ناسازگار نيست. يهودياني كه در كشورهاي ديگر زندگي مي‌كنند و از وضعيت خود راضي هستند، مي‌توانند در همان جا باقي بمانند. توده‌هاي يهود به محض آنكه امكاني به دست آيد، به فلسطين خواهند رفت.
در سال 1897، حقوقداني به نام هربرت بنويچ   كاروان «مكابي» را براي سفر به فلسطين راه انداخت و بيست و يك نفر با اين كاروان سياحتي روانه فلسطين شدند. اعضاي كاروان سياحتي تحت سرپرستي وي از گوشه و كنار فلسطين بازديد كردند و با ساكنان يهودي اين سرزمين به‌ويژه يهوديان ساكن در آباديهاي مهاجرنشين كشاورزي، آشنا شدند. در روز شنبه سوم آوريل 1897، خاخام اعظم دكتر هرمان آدلر   (1911ـ1839) طي خطابه شيوايي در كنيسه همپستد   چنين گفت:


... به اعتقاد من، يكي از جالبترين بخشهاي سفر شما بازديد از آباديهاي مهاجرنشين است. در اين مورد لازم مي‌دانم تا توجه شما را به شور و شوقي كه بازديد شما از فلسطين در بين ساكنان سرزمين مقدس ايجاد كرده است جلب كنم. يك خبرنگار بسيار آگاه با انتشار مقاله‌اي در نشريه جوديش پرس  از اينكه شما قصد داريد تنها از آبادي مهاجرنشين «روش پينه»   كه بي‌ترديد از جذابيت فوق‌العاده‌اي برخوردار است بازديد كنيد و از آبادي مهاجرنشين پر رونق «ريشون ـ لو ـ صهيون»   يا مدرسه كشاورزي «ميكوه اسرائيل»  ديدن نخواهيد كرد، اظهار تأسف كرده است. وي توصيه كرده است مسيري را انتخاب كنيد كه بتوانيد از برخي از آباديهاي يهودي‌نشين تازه و سيزده روستاي يهودي‌نشين كه در خلال ده سال گذشته احداث شده‌اند، بازديد كنيد. بدون شك پيشرفتهاي فراواني به دست آمده است و مهاجران درمانده روس و روماني، اكنون به كشاورزاني سخت‌كوش تبديل شده‌اند ... اكنون مهندسان كشاورزي با تجربه يهودي، سرپرستي هر يك از آباديهاي مهاجرنشين كشاورزي را برعهده دارند و مزرعه‌داران، دهقانان و كارگران با دقت و هوشياري بسيار كار مي‌كنند... براي مبارزه با پشه، دويست هزار درخت اوكاليپتوس در منطقه «گادرا» و دوميليون تاك در ريشون ـ لو ـ صهيون، پتاچ تيكوه و زيچرون ژاكوب كاشته شده است و شراب بي‌مانندي از انگور اين تاكستانها توليد مي‌شود. در مهاجرنشين ريشون ـ لوـ صهيون، آهنگران و حلبي‌سازان متعددي فعاليت مي‌كنند... اطمينان دارم كه بازديد شما از اين مهاجرنشينها تأثير معنوي چشمگيري بر زندگي شما خواهد گذاشت. اين گفته كاملا حقيقت دارد كه دو سولسي   ]اِل.اف.جي. كاگنارت[ (1880ـ1807) جهانگرد بزرگ شرق، اعتراف كرده است كه به عنوان يك فرد بي‌دين به فلسطين سفر كرد و در بازگشت از اين سرزمين به اصالت كتاب مقدس عميقآ ايمان آورد. اميدوارم ايمان شما به اندازه كافي قوي باشد، اما كاملا اطمينان دارم كه زيارت فلسطين احساس برادري در قلب شما را تقويت خواهد كرد و دلبستگي شما را به صهيون و اورشليم، افزايش خواهد داد...
سفر اين گروه به فلسطين، فصل تازه‌اي در تاريخ يهودي اين سرزمين به شمار مي‌رود اين سفر نشان داد كه يهوديان انگليس و امريكا با علاقمندي بيشتري به فلسطين نگاه مي‌كنند. بازديد اين گروه از فلسطين در آستانه برپايي اولين كنگره يهود و همزمان با ورود صهيونيسم نوين  به صحنه صورت گرفت و تأثير معنوي فراواني بر يهوديان انگليس برجاي گذاشت.