سؤال های زیر بنایی در تقابل آمریکا و اسرائیل با ایران

در زمینۀ دو موضوع فوق چند سؤال زیر بنایی و ریشه ای مطرح می شود. اولاً، چرا آمریکا و غرب که به شدت بر شعارهای دموکراسی، آزادی و حقوق بشر تأکید و پافشاری دارند به حمایت گسترده و وسیع از حکومتی غیر دموکراتیک، ضد آزادی، مخالف حقوق بشر با ماهیتی مستقل، آزاد، مردم سالار و مبتنی بر جمهوری و در چارچوب اسلام مقاومت و ایستادگی نمودند؟ ثانیاً، چرا از حکومتی پشتیبانی کردند که می دانستند مولود کودتای 28 مرداد 1332 است و ماهیتی غیر دموکراتیک و غیر قانونی دارد. از حکومتی حکایت کردند که فاقد ابتدایی ترین معیارها و موازین حقوق بشر بود و تمام اصول شناخته شدۀ بین المللی و کنوانسیونهای بشر دوستانه را آشکارا نقض می کرد. حکومتی که در آن شاه هم رئیس قوه مجریه بود، هم قوه مقننه را اداره می کرد، هم مسئول قوه قضائیه بود، هم اعضای مجلس سنا را انتخاب می کرد، هم فرمانده کل قوا بود، هم یک شب دستور تأسیس حزب رستاخیز را صادر می نمود، هم خود رهبر تنها حزب حاکم بر کشور بود، هم ساواک را ادراه می کرد، هم سفیران و استانداران را منصوب می نمود، هم وزرا را انتخاب می کرد و هم به جای ملت، نمایندگان مجلس شورای ملی را بر اساس فهرست پیشنهادی سفرای آمریکا و انگلیس انتخاب می نمود، چرا آمریکا و غرب علی رغم شعارهای دفاع از حقوق بشر و دموکراسی از چنین حکومت مستبدی در برابر اراده و خواست ملت شریف ایران حمایت و پشتیبانی می کرد؟ چرا دولتی مانند آمریکا که از زندانی شدن افراد قانون شکن و محاکمۀ جاسوسان در جمهوری اسلامی ایران به شدت ناخشنود می شود و از تمام ابزارهای سیاسی، تبلیغاتی، حقوقی، امنیتی و بین المللی برای ممانعت از محکومیت عناصر انگشت شماری از مزدوران و جاسوسان (نظیر محاکمۀ 13 جاسوس یهودی) استفاده می نماید در برابر کشتارهای بی رحمانۀ ده ها هزار ایرانی به دست حکومت شاه سکوت می نمود و حتی از آن حمایت می کرد؟ ثالثاً، چرا پس از پیروزی انقلاب اسلامی و حاکم شدن ارادۀ مردم ایران با بهره گیری از وحشیانه ترین روش های استعماری و سیاست های سلطه گرانه با نقض تمام قوانین حقوقی و موازین شناخته شدۀ بین المللی علیه جمهوری اسلامی ایران اقدام کردند و با استفاده از انواع خط مشی های براندازانه نظیر حملۀ مستقیم نظامی، کودتای نوژه، محاصرۀ اقتصادی، حمایت از تجزیه طلبان داخلی، راه اندازی جنگ تحمیلی، پشتیبانی از تروریسم کور و جنایات سازمان یافته و اعمال تحریم های اقتصادی به دنبال مقابله با ارادۀ ملت ایران و شکست جمهوری اسلامی بوده اند؟ چرا علی رغم مظلومیت ملت ایران و جمهوری اسلامی، فشارهای ظالمانۀ آنها همچنان ادامه دارد؟ چرا خصومت هایشان فروکش نمی کند؟ چرا هر چه مواضع جمهوری اسلامی ایران آرام تر می شوند، و ایران بر سیاست تشنج زدایی بیشتر تکیه می کند، سیاست های خصومت آمیز و ستمگرانۀ آمریکا و غرب ابعاد گسترده تر می یابد؟ چرا آمریکا به خصومت های خود با ایران و عملکردهای فاجعه بار گذشتۀ خود علیه انقلاب اسلامی اعتراف نمی کند؟ چرا حتی هنگامی که به سازماندهی کودتای 28 مرداد اقرار می نماید به لوازم چنین اعترافی پایبند نیست؟ چرا به اشتباهات فاحش خود در جریان انقلاب اعتراف نمی کند و همچنان به دنبال ضربه زدن به اسلام و جمهوری اسلامی ایران است؟ چرا موضعی واقع بینانه و دوستانه در مقابل ملت ایران اتخاذ نمی کند؟ پاسخ به سؤال های فوق را باید در ریشه های خصومت آمریکا و نظام سلطۀ جهانی با اسلام و جمهوری اسلامی جست و جو کرد. برخوردهای آمریکا با جمهوری اسلامی ایران ناشی از اختلافات دو حکومت در عرف سیاست های معمول جهانی نیست بلکه مبنایی بس عمیق تر و ریشه هایی به مراتب ژرف تر از آن دارد و ناشی از مبانی عقیدتی و فرهنگی از یک سو و مسائل ژئواستراتژیک از سوی دیگر است.

ریشه های خصومت آمریکا و اسرائیل با اسلام و جمهوری اسلامی ایران
1- غرب پس از رنسانس سعادت را در نفی خداوند از زندگی اجتماعی و عدم حاکمیت قوانین الهی منبعث از وحی در قوانین حکومتی دانست. در حالی که در حکومت اسلامی راه سعادت فردی و اجتماعی مبتنی بر حاکمیت قوانین الهی و وحی در جامعه است، به عبارت دیگر حکومت های برخاسته از فلسفۀ اومانیستی غرب و حکومت اسلامی مبتنی بر وحی، دو فلسفۀ حکومتی هستند که موفقیت هر یک به معنای نفی دیگری است زیرا که یکی نفی قوانین الهی و وحی را از حکومت و زندگی اجتماعی تنها راه سعادت محسوب می کند و دیگری حاکمیت قوانین الهی را راه سعادت می داند. بنابراین استراتژی نظام سلطه جهانی برای استحالۀ نظام و فروپاشی جمهوری اسلامی و شکست تئوری حکومت دینی امری ریشه ای و زیربنایی است زیرا که موفقیت نظام حکومتی مبتنی بر وحی و قوانین الهی زمینه های فروپاشی نظام های مبتنی بر اومانیسم و اصالت انسان را فراهم می آورد. ریچارد مورفی، معاون پیشین وزیر خارجۀ آمریکا در گزارشی خطاب به نمایندگان کنگرۀ آمریکا گفت: «ارجحیت های آمریکا مبتنی بر حفظ جریان آزاد نفت از خلیج فارس، مهار کردن نفوذ روسیه و جلوگیری از رادیکالیسم اسلامی است. پدیدۀ انقلاب اسلامی ایران دیگر تنها یک مسئلۀ استراتژیک متعارف نیست، مسألۀ امواجی است که این انقلاب پدید آورده و بنیادهای تمدن معاصر کاپیتالیستی و سوسیالیستی غرب را لرزه انداخته است.»1 حکومت های غربی نشأت گرفته از اومانیسم و اصالت بشر هستند و در سیر تحولات بعد از رنسانس بر اساس تفکرات منبعث از مدرنیسم عملاً تعریف تک بعدی از انسان دارند که پاسخگوی بعد مادی انسان و غرایز اوست و می باید زمینۀ دستیابی انسان غربی را به خواسته های نفسانی، بدون در نظر گرفتن هیچ معیار دیگر فراهم آورد. بر همین اساس موضوعاتی نظیر همجنس بازی که صراحتاً از سوی همۀ ادیان الهی نفی شده است رسمی می شود و انواع فساد جنبۀ کاملاً قانونی می یابند. حکومت های غربی به دلیل ارائۀ تعریف تک بعدی از انسان و نادیده گرفتن بعد دیگر او یعنی معنویت و پایه گذاری حکومت بر مبنای اومانیسم، از نظر زیر بنایی با حکومت اسلامی در تضاد و تعارض به سر می برند. زیرا که در حکومت اسلامی قانون گذاری بر اساس تعریف وحی از انسان پایه ریزی می شود. انسان در تعریف قرآن کریم موجودی دو بعدی است که از خاک و طبیعت مادی قوام یافته و با دمیده شدن روح خدا در او شکل گرفته است. لذا فطرت او اقتضا می کند که به جنبه های مادی و معنوی انسان در حکومت اسلامی هدف قرار می گیرد و قوانین اجتماعی مبتنی بر هر دو بعد انسان تدوین می شوند. به همین دلیل جرج شواتز وزیر سابق دارایی آمریکا2 اعلام کرد که :«انقلاب اسلامی خطرناک ترین دشمن مشترک تمدن غرب در سراسر تاریخ آن است» و ریچارد نیکسون در کتاب پیروزی بدون جنگ نوشت: «اسلام خمینی و بنیاد گرایی اسلامی برای ما خطرناکتر از شوروی است.» 2- حکومت اسلامی تأمین کننده دنیا و آخرت انسان است حال آنکه در حکومت های غربی فقط تأمین دنیای انسان هدف است. جوامع غربی با نادیده گرفتن بعد دوم انسان عملاً بر خلاف فطرت در حرکتتند و دیر یا زود با بحرانهای فزایندۀ اجتماعی و فردی مواجه خواهند شد که زمینه های آن از هم اکنون کاملاً مشهود است. متفکران غربی بارها و بارها در این زمینه هشدار داده اند و کتاب های بسیاری منتشر نموده اند. بنابراین یکی از دلایل سرمایه گذاری عظیم نظام سلطۀ جهانی علیه انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی به مسئله ای زیر بنایی و حیاتی برای غرب باز می گردد. موفقیت جمهوری اسلامی ایران در به وجود آوردن جامعه ای منطبق بر فطرت اصلی انسان که در آن با حاکمیت قوانین الهی زمینه سعادت دنیا و آخرت تضمین گردد و معنویت و مادیت در رابطه ای متعادل با یکدیگر قرار گیرند و در آن رفاه توأم با معنویت مد نظر باشد خطر عظیم برای غرب محسوب می شود، زیرا با پدید آمدن چنین الگویی فرهنگ غربی و جوامع بحران زدۀ غرب با نارسایی های منبعث از نفی بعد معنوی انسان مضمحل خواهند شد، همانگونه که تفکرات کمونیستی و حکومت های برآمده از آن نیز به دلیل آن که بر پایۀ اومانیسم بنا نهاده شده بودند در طی کمتر از یک قرن مضمحل شدند. به همین دلیل سرمایه گذاری های عظیم نظام سلطۀ جهانی و کارشکنی های مستمر و پی در پی علیه جمهوری اسلامی ایران از همان بدو شکل گیری انقلاب اسلامی آغاز شد و تا کنون نیز بی وقفه ادامه دارد. استراتژیست های غربی مکرراً اعلام کرده اند که بقا و موفقیت جمهوری اسلامی ایران بزرگترین چالش فرهنگی برای کشورهای غربی است، و موفقیت تئوری حکومت اسلامی به مفهوم اضمحلال پایه های فکری غرب خواهد بود. به همین دلیل نیویورک تایمز نوشت: «ایران با آیت الله خمینی، مسیح وار فریاد رهایی از یوغ سلطۀ خارجی را سر داده و داعیۀ تشکیل یک حکومت گسترده مبتنی بر اصول اسلامی را دارد این مسئله غرب را در عرصه های ایدئولوژیک و سیاسی با بحران مواجه خواهد ساخت.»
3-انقلاب اسلامی با شعار محوری نفی سلطه گری و سلطه پذیری وبر اساس عدم وابستگی به قدرت های مسلط جهانی و بر مبنای حق تعیین سرنوشت ملت ها به دست خودشان، پدید آمد و صراحتاً اعلام نمود که با اتکال به خداوند متعال و وحدت ملی، هر ملتی می تواند روی پای خود بایستد و استقلال و تمامیت ارضی خود را حفظ کند و راه سعادت را بپیماید. طبعاً موفقیت ملت ایران در اثبات این شعارها زمینه را برای الگو ساختن انقلاب اسلامی و پیمودن راه و روش ملت ایران توسط سایر ملت ها فراهم می سازد. ریچارد نیکسون رئیس جمهوری سابق آمریکا در کتاب پیروزی بدون جنگ می نویسد: «در جهان اسلام از مغرب (مراکش) تا اندونزی در شرق، بنیادگرایی اسلامی جای کمونیسم را به عنوان وسیلۀ اصلی دگرگون سازی قهرآمیز گرفته است. تغییر در جهان سوم آغاز شده است و بادهای آن به مرحلۀ طوفان رسیده است. ما قادر نیستیم آن را متوقف کنیم. نظریه پردازان غربی معتقدند که آرام ساختن طوفان اسلامی تنها در سایۀ استحالۀ جمهوری اسلامی ایران یا شکست انقلاب اسلامی میسر است.» همانگونه که موفقیت جمهوری اسلامی ایران در ساختن جامعه ای مستقل و فارغ از سلطۀ بیگانگان و استعمارگران زمینه های سقوط نظام سلطۀ جهانی را مهیا می سازد، عدم موفقیت جمهوری اسلامی ایران در دستیابی به اهدافش نیز راه را برای تعمیق سلطۀ بیشتر استعمارگران بر ملت های جهان هموار می سازد. زیرا که با شکست ملت ایران در تحقق شعارهایش، مافیای امپراطوری عظیم خبری وابسته به استکبار جهانی را مبلّغ این نظریه خواهد ساخت که بقای هیچ حکومتی بدون اتکاء به غرب امکان پذیر نخواهد بود. بنابراین فشارهای آمریکا و صهیونیسم از داخل و خارج برای ایجاد مشکلات فزاینده برای ایران در جهت حفظ و تداوم سلطۀ خود بر ملت ها صورت می پذیرد. زیرا که موفقیت ایران موجب بیداری ملت های دیگر خواهد شد و اساس نظام سلطه را به مخاطره خواهد افکند. ریچارد نیکسون، هنری کیسینجر، زیبگنیو برژنیسکی، فرانسوا میتران رئیس جمهوری فرانسه، جرج شولتز، واینبرگ، اسحاق رابین، عزروایزمن، مناخیم بگین، جیمی کاررت، رونالد ریگان، مارگارت تاچر به عنوان رهبران ایدئولوژیک دنیای غرب از کسانی بودند که زنگ خطر را برای غرب به صدا درآوردند و صراحتاً اعلام داشتند که اگر انقلاب اسلامی ایران بتواند بدون مشکل آرمان های خود را متحقق سازد طوفانی در جهان اسلام بر پا خواهد خاست که منافع غرب را در تمام آسیا، آفرقا و حتی بخش هایی از اروپا به مخاطرات جدی مواجه خواهد کرد و حتی جمهوری های آسیای میانه را نیز در بر خواهد گرفت. همین امر باعث شد که برای اولین بار در تمام دوران جنگ سرد اردوگاههای غرب و شرق علیه انقلاب اسلامی موضعی واحد داشته باشند و در جریان جنگ تحمیلی یکپارچه از عراق حمایت کنند. 4- نظام سلطۀ جهانی و صهیونیسم بین المللی طی یک روند بیست ساله عملاً توانستند تمام پایگاه های مادی مبارزه علیه صهیونیسم و موجودیت غاصب اسرائیل را در خاورمیانه از میان بردارند. با کمپ دیوید اول مهم ترین و قوی ترین دولت عربی یعنی مصر را از صحنۀ مبارزه با اسرائیل خارج ساختند. سپس اردن را حذف کردند. پس از آن فلسطینی ها را از لبنان و پایگاههای مبارزاتیشان بیرون راندند. کمک رسانی تسلیحاتی به فلسطینی ها و گروه های لبنانی را قطع نمودند. از طریق دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی هر گونه کمک مالی به گروه های مبارز را زیر ذره بین قرار دادند و قطع کردند. از طریق نفوذ و تطمیع بخشی از فلسطینی ها، یاسر عرفات را به پای میز مذاکره کشاندند. به عبارت دیگر تمام پایگاههای مادی مبارزه را از میان برداشتند سپس روند صلح خاورمیانه را به مرحله اجرا درآوردند. اما با کوشش های ده ساله عملاً توفیق زیادی در این راه کسب نکردند علیرغم این که با تمام توان و با صرف هزینه های کلان و استفاده از همۀ توان های بالفعل و بالقوۀ خود در عرصۀ بین المللی پای به میدان گذاشتند، نتوانستند جریان مبارزه علیه موجودیت غاصبانه صهیونیسم را خاموش کنند و انتفاضه ملت فلسطین در سرزمین های اشغالی همچنان قوی تر از گذشته ادامه دارد. دلیل عدم توفیق آنها ناتوانی در حذف پایگاه عقیدتی جهاد و مبارزه علیه حکومت غاصب صهیونیستی است.3 آمریکا تحریم های وسیع خود را با هدف فشار برای حمایت ایران از روند صلح آغاز کرد و اکنون نیز تمام تلاش ها و فشارها بر ایران حول محور پذیرش روند صلح خاورمیانه متمرکز است تا با اعلام چنین موضعی، پایگاه عقیدتی جهاد و مبارزه نیز به سرنوشت پایگاه مادی مبارزه دچار شود.4
5- بعد از فروپاشی کمونیسم، تئوری حکومت اسلامی چالش اصلی برای تفکر اوماتیستی و لیبرال دموکراسی غرب به شمار می رود. در سرتا سر دنیا هیچ تئوری دیگری اینچنین سرسختانه فلسفۀ سیاسی غرب مبتنی بر لیبرال دموکراسی را به چالش نخوانده است. مخالفت شدید و سرمایه گذاریهای وسیع نظام سلطۀ جهانی برای ایجاد بحرانهای مختلف در ایران و سازماندهی فشارهای خارجی و داخلی برای فلج ساختن اقتصاد ایران و ایجاد نارضایتی عمومی با هدف نفی تئوری حکومت اسلامی از طریق اثبات ناکارآمدی جمهوری اسلامی ایران به مرحلۀ اجرا در می آید. 6- موفقیت حکومت جمهوری اسلامی ایران به مفهوم نفی تلقی تک بعدی از انسان و شکست حکومت های مبتنی بر اومانیسم است، و این امر الگوی حکومت اسلامی را در جهان گسترش می دهد و از سوی دیگر زمینه های گرایش به اسلام را در میان ملتهای غربی فراهم می آورد همان گونه که اکنون گرایش به اسلام در آمریکا و اروپا در حال گسترش است؛ قطعاً این امر نظام سلطۀ جهانی را با چالشهای لاینحلی مواجه خواهد ساخت. مبارزۀ مستمر و پیگیر نظام سلطۀ جهانی و صهیونیسم بین المللی با اسلام و جمهوری اسلامی برای ممانعت از گسترش اسلام در غرب صورت می پذیرد. 7- جمهوری اسلامی ایران به دلیل عدم وابستگی به نظام سلطۀ جهانی اولین منتقد و افشا کنندۀ سیاستهای سلطه گرانۀ حکومتهای غربی بویژه آمریکا و حکومت صهیونیستی است. اولین کشوری که در جهان پرچم مخالفت با «نظم نوین» و نظام تک قطبی به رهبری آمریکا را برافراشت جمهوری اسلامی ایران بود. سیاستهای تبعیض آمیز آمریکا و ناعادلانه بودن عملکرد این دولت و عدم صلاحیت آن برای رهبری جهان همواره توسط جمهوری اسلامی ایران در مجامع بین المللی مورد تأکید قرار گرفته است. طبعاً این امر برای نظام سلطۀ جهانی و فرعونهای زمان خوشایند نیست. آمریکا علی رغم بلند کردن پرچم دموکراسی عملاً با هر نوای حق طلبانه از سوی هر کشور در سطح بین المللی مخالف است و خواهان اعمال بدترین نوع دیکتاتوری و خفقان بر جهان می باشد. کشوری که فقط بودجۀ نظامی آن در سال 2000 (1379) بالغ بر 299 میلیارد دلار است و دارای بزرگترین زرادخانه هسته ای، شیمیایی و میکروبی است، جمهوری اسلامی ایران را با دو میلیارد دلار بودجۀ نظامی به باد انتقاد می گیرد. کشوری که در مقابل تسلیحات هسته ای، موشکی، شیمیایی و میکروبی رژیم صهیونستی سکوت اختیار می کند، مانع از ایجاد یک نیروگاه هسته ای در ایران برای مقاصد صلح دوستانه می شود. و تمام گزارشهای «آژانس بین المللی انرژی هسته ای» مبنی بر صلح آمیز بودن نیروگاه هسته ای بوشهر را نادیده می گیرد، و دائماً توسط مافیای امپراطوری خبری خود، ایران را متهم به دستیابی به تسلیحات اتمی می کند، در حالی که بودجۀ نظامی ایران با بیش از 60 میلیون نفر جمعیت و وسعتی معادل 000/648/1 کیلومتر مربع از بودجۀ نظامی کشورهای بسیار کوچک نظیر کویت و امارات کمتر است. کشوری که در مقابل حکومتهای زیر سلطۀ خود- که ابتدایی ترین اصول مربوط به دموکراسی و حقوق بشر را نقض می کنند- حکومتهای موروثی که فاقد انتخابات و مجلس می باشند و نه تنها زنان در آن کشورها حق رأی ندارند که حق رانندگی نیز به آنها داده نمی شود، آمریکا و غرب از این حکومتها به دلیل زیر سلطه بودن آنها دفاع و حمایت می کنند، اما علیه نقض حقوق بشر در ایران سخن پراکنی می نمایند و موضوع نقض حقوق بشر در ایران را در دستور کار مجمع عمومی سازمان ملل قرار می دهند، چگونه لیاقت رهبری جهان را دارا هستند؟ حکومتی مانند آمریکا که برای تأمین منافع نامشروع خود به چپاول مواد خام و داراییهای حکومتهای ضعیف مبادرت می کند و استقلال هیچ ملتی را به رسمیت نمی شناسد و ناعادلانه ترین جنایتها را علیه ملتهای مظلوم تدارک می بیند چگونه داعیۀ رهبری جهان را دارد؟ جمهوری اسلامی ایران اعلام می دارد که حکومت جهانی واحد می خواهد اما نه رهبری آمریکا بلکه به رهبری منجی عالم بشریت و حامی مظلومان و درهم کوبندۀ ستمگران، حضرت ولی عصر(عجل الله تعالي فرجه الشريف). طبعاً جهانخواران و نظام سلطۀ جهانی که ماهیت دیکتاتوری و استبداد منش خود را در پشت شعارهای فریبنده ای چون آزادی و دموکراسی پنهان کرده اند نمی توانند حکومتی حق گو و افشا کنندل سیاستهای استعماری را تحمل کنند؛ بنابراین یکی دیگر از ریشه های خصومت غرب و نظام سلطۀ جهانی با جمهوری اسلامی ایران عدم پذیرش رهبری آنها بر جهان و افشای سیاستها و نیات استعماریشان است. طبعاً کشوری که حاضر است منافع و ثروت تمام ملتهای مظلوم و مستضعف را قربانی مطامع سلطه گرانۀ خود کند صلاحیت و لیاقت رهبری جهان را نخواهد داشت. 8- پیامهای انقلاب اسلامی همراه با تفکرات روشنگرانۀ حضرت امام خمنی موجی از بیداری و شناخت را در ملل مستضعف جهان بویژه ملتهای مسلمان به وجود آورد و منافع نامشروع نظام سلطۀ جهانی را در بسیاری از مناطق مهم و سوق الجیشی جهان در معرض مخاطره قرار داد. تقابل و تعارض قدرتهای سلطه گر جهانی و نیروهای استعماری با انقلاب و جمهوری اسلامی ایران با هدف مبارزه با انوار بیدار کننده و پویای انقلاب اسلامی با انقلاب شد. پیامهای انقلاب اسلامی ایران در خصوص استقلال و آزادی، ضرورت احترام به حق حاکمیت ملتها در تعیین سرنوشت خویش، نفی سلطه گری و سلطه پذیری، ضرورت تلفیق دنیا با آخرت و مادیت با معنویت، لزوم حاکم ساختن فرمانهای الهی و وحی در قوانین حکومتی و اجتماعی، ضرورت انطباق قوانین با فطرت انسانی، نفی شرق و غرب، ارجحیت شهادت بر زندگی ذلت بار و لزوم رهایی انسانها، از یوغ بندگی دنیا و سلطۀ دنیا پرستان. مجموعۀ پیامهای فوق الذکر انوار هدایتی بودند که نه فقط ملتهای مسلمان بلکه قلوب تمام آزادگان جهان و مستضعفین استثمار شده و دربند را روشن می ساختند و چهرۀ زشت تبعیضات را در جهان هویدا می کردند و فاصلۀ طبقاتی در عرصۀ جهانی را برملا می ساختند به این صورت که هفت کشور صنعتی در جهان با داشتن 12 درصد جمعیت 2/69 درصد ثروت کرۀ زمین را در اختیار خود گرفته اند و 88 درصد جمعیت جهان تنها از 8/30 درصد ثروت بهره مندند. بنابراین امواج بیداری در ملل جهان با انقلاب اسلامی ابعاد بسیار وسیعی گرفت. نظریه پردازان و استراتژیستهای نظام سلطۀ جهانی از همان آغاز به خوبی دریافتند که مقابله با انقلاب و جمهوری اسلامی باید در صدر برنامه های اردوگاههای شرق و غرب قرار گیرد و چنین نیز شد زیرا مبارزه با جمهوری اسلامی تنها مقوله ای بود که در دوران طولانی جنگ سرد میان سردمداران غرب و شرق وحدت استراتژیک ایجاد کرد.
جمیز بیل متفکر و محقق آمریکایی در فصلنامۀ مسائل خارجی، نشریۀ وزارت خارجۀ آمریکا، امواج پویای انقلاب اسلامی ایران را چنین توصیف می کند: «موجی که از شناخت و بیداری، توده های جهان اسلام را فرا گرفته است از یوگسلاوی و مراکش در غرب تا اندونزی و مالزی در شرق تدام دارد. این موج مولود انقلاب اسلامی ایران است. این اسلام نوظهوری که به لحاظ ظاهری یکپارچه نیست ولی به لحاظ ایدئولوژیک منسجم است... این نیروی توده ای و مردمی که غالباً به عنوان بنیادگرا توصیف می شود از مرزهای جغرافیایی گذشته است و به عنوان ایدئولوژیک سیاسی حکومتهای ملی را نیز فرا گرفته است. دولتها در بسیاری از کشورهای اسلامی شاهد رشد سیاسی و اسلامی اند. حکومت های محافظه کار طرفدار غرب از خطر حملۀ اسلام مردمی (پوپولیستی) مصون نیستند بنابراین بقای جمهوری اسلامی ایران کیان آمریکا و غرب را به مخاطره می اندازد.»5 دکتر میشل جانسون طی مقاله ای در نشریۀ ژئوپلیتیکال می نویسد: «بنیادگرایی اسلامی در سراسر جهاد رشد قابل توجهی کرده است. در تمام نقاط دنیا اسلام در حال گسترش است و به موازات رشد اسلام نفوذ و منافع غرب شدیداً تحت تأثیر آن قرار می گیرد. بنیاد گرایی اسلامی نیرویی پویا، متنفذ و پرجنب و جوش است که قادر به مبارزه علیه منافع غرب در سراسر جهان اسلام خواهد بود. جامعۀ مسلمین جهان را از آن حالت ضعف و ناتوانی خارج کرده و به یک قدرت بدل نموده است. اریک رولو، نویسنده سیاستمدار فرانسوی در مقاله ای در نشریۀ مطالعات فلسطین می نویسد: «پس از فوت جمال عبدالناصر خلائی در خاورمیانه پدید آمد که رهبران ناسیونالیست و ملی گرای عرب و احزاب چپ گرا و مارکسیست نتوانستند آن را پر کنند و اکنون اسلام در عرصۀ مبارزات سیاسی ظاهر شده و انقلاب اسلامی ایران آن خلاء را پر کرده است.» آقایف متفکر و استراتژیست نظریه پرداز می نویسد: «انقلاب اسلامی شعار اصلی جنبش های سیاسی اسلامی در بسیاری از کشورهای مشرق زمین است. هدف و مسئلۀ مشترک در میان تمام گروه ها و ملل عبارت است از اسلامی کردن تمام جوانب زندگی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و خانوادگی تمام شهروندان کشور، نفی سلطه پذیری و اعلام سومین راه که با سرمایه داری و سوسیالیسم متفاوت است. ایران یگانه کشور اسلامی است که پرچمدار این راه است و این شعار در آن تجسم عملی یافته است. قطعاً این روند قدرت های غربی را ناخشنود می سازد.»6 ریچارد نیکسون، در کتاب خود می نویسد: «انقلاب اسلامی ایران همانقدر که از سرمایه داری نفرت دارد از کمونیسم نیز متنفر است و هر دو را مانند دو روی یک سکۀ واحد می بیند که هر دو تفکر از ماده گرایی زاییده شده اند. انقلابیون اسلامی الحاد شرق کمونیست و لامذهبی ماتریالیستی غرب سرمایه دار را رد می کنند. بنابراین انقلاب اسلامی ایران منافع غرب و منافع شرق را توأماً تهدید می کند.»7 کارشناسان مسائل خاورمیانه در اقصی نقاط جهان در این نظر متفق القول هستند که پیروزی انقلاب اسلامی در ایران روح تازه ای به مبارزات ضد صهیونیستی بخشید و ملت فلسطین را مجدداً به عرصۀ مبارزه آورد و انتفاضۀ مردم فلسطین در سرزمین های اشغال شده اوج گرفت که نهایتاً منجر به شکست اسرائیل در برابر انتفاضه و هزیمت مفتضحانۀ ارتش اسرائیل از جنوب لبنان در سال 1379 گردید.
همان گونه که در اظهارات اندیشمندان و نظریه پردازان ملل مختلف مشاهده می شود تداوم انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران همراه با مقاومت دلاورانه و حماسه آفرین ملت بزرگوار، شریف و صبور ایران در برابر انوع سیاست ها و برنامه های استعماری و براندازانه، تأثیرات شگرفی در ملل مظلوم جهان داشته است و فشارهای فزایندۀ ایالات متحده و صهیونسیم بر ایران اسلامی با هدف شکستن ارادۀ سایر ملت ها برای دستیابی به حق حاکمیت از یک سو و سست نمودن پایگاه اعتقادی مبارزه در جهان اسلام از سوی دیگر است. بنابراین بر خلاف تبلیغات وسیع عناصر معلوم الحال و مرعوب شدگان غرب زده، مقاومت ملت ایران نه تنها دستاوردهای عظیمی برای ایران به دنبال داشته است بلکه نور جمهوری اسلامی ایران را در محافل و مجامع بین المللی بالا برده است. ملت شریف ایران و نخبگان کشور باید قدر این موقعیت بالنده را بدانند که امیر مؤمنان و مولای متقیان حضرت علی (عليه السلام) می فرماید: «رحم الله امرء عرف قدره» (خدا رحمت کند کسی را که قدر خود را می شناسد.) ریشه ها و دلایل اصلی خصومت آمریکا و صهیونسیم جهانی با اسلام و جمهوری اسلامی متکی بر عوامل هشت گانۀ مذکور است که با دقت در اجزای هر یک از مفاد آن در می یابیم که نقش برجستۀ اسلام و ایمان نقشی برجسته و غیر قابل انکار است. ملت ایران با اتکال به خداوند قادر متعال زمینه ساز پیروزی های بزرگ گردیده است که یکی از نمودهای عینی و ملموس آن عزت و اعتبار ایران اسلامی در عرصۀ معادلات جهانی و مقاومت قهرمانانه در برابر توسعه طلبی های قدرت های استکباری است که تنها در سایۀ ایمان به اسلام و اتکال به خداوند متعال میسر شده است. بر اساس همین دلایل امروز مبارزه با اسلام و تلاش در مسیر کم رنگ ساختن ایمان و روحیۀ اتکال به خداوند و تضعیف ویژگی های بارز ملت ایران یعنی ایثار، جهاد و شهادت از محوری ترین مبانی خط مشی اساسی غرب در ایران و جهان اسلام به شمار می آید. طراحان سیاست های استکباری برای تضعیف اسلام و ایمان به خداوند متعال سیاست های زیر را اعمال می کنند: 1. تهاجم فرهنگی که در فصل اول دربارۀ محورها و ابعاد آن توضیح داده شده 2. ترویج و اشاعۀ سکولاریزم در راستای جدایی دین از سیاست. 3. تبلیغ غرب زدگی. 4. افزایش حرص به دنیا و طمع به پول با هدف دنیا پرستی. چهار محور فوق مبانی و چارچوب اصلی برنامۀ آمریکا، اسرائیل و مخالفین اسلام برای مبارزه با اسلام در داخل کشور هستند. از طرف دیگر مبارزه با گسترش اسلام در جوامع اروپایی و آمریکایی عمدتاً بر مبنای دو خط مشی شکل می گیرد: الف- تحریف اسلام که نمونه بارز آن ارائۀ چهره ای کاملاً تحریف شده از اسلام در کتب درسی دبیرستان های غرب است بویژه این امر در آمریکا شدت بیشتری دارد که نگارنده خود از نزدیک شاهد تأثیر بسیار منفی این دروس بر محصلین آمریکایی بوده است. ب- تبلیغات وسیع حول محور بنیادگرایی متعصبانه و مرتبط ساختن اسلام با آن تحت عنوان فناتیک و فنتامنتالیسم.

پي نوشت ها:

1. فارین پالیسی به نقل از خطر توطئه، ص 95؛ و همچنین رجوع کنید به کتاب انقلاب اسلامی و توطئه در دهۀ نخستین، ج 1، ص 24.
2. جورج شواتز متولد 1920 (1299 ش) دارای مدرک دکترای اقتصاد صنعتی و از استراتژیست های بنام و کهنه کار ایالات متحده آمریکاست. او از چهره های شاخص کابینه های ریچارد نیکسون و رونالد ریگان بود، و بر خلاف بسیاری از سیاستمداران آمریکایی که خواهان محدود نگاه داشتن انقلاب اسلامی و به کار گیری «سیاست مهار» ایران تا وقتی که تمامی نیروی ذخیرۀ آن به مصرف برسد بودند، طرفدار سیاست تهاجمی علیه جمهوری اسلامی است. شواتز عقیده داشت که انقلاب اسلامی را صرفاً با منزوی کردن نمی توان مهار کرد. گزارش های اطلاعاتی و به طور کلی خط مشی پیشنهادی او بر محور یورش همه جانبه، پیوسته و زنجیره ای به انقلاب اسلامی با بسیج تمامی نیروهای بین المللی ذینفع در بلوک های شرق و غرب و با بهره گیری از همۀ امکانات در ابعاد سیاسی، اقتصادی ، فرهنگی و نظامی مشهور است.
3. ابا ابان، نظریه پرداز و سیاستمدار مشهور اسرائیلی در روزنامۀ تایمز لندن مطالب زیر را عنوان نمود: انقلاب اسلامی و پیام های آن کوته اندیشی نیست. کسانی که چشمان خود را به روی واقعیت ها بسته اند و حقایق را نادیده می گیرند باید بدانند که انقلاب اسلامی فصل جدیدی در تاریخ اندیشه هاست. من احساس می کنم که این اندیشه ها بویژه در خاورمیانه شیوع یافته اند. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بیانگر پیروزی این اندیشۀ شایع و رایج است، زیرا که حکومت ایران با تحقق دومین انقلاب بزرگ قرن بیستم به نقش دست نیافتنی نایل آمده و با اتکاء به این نقش برای مسلمانان تحقیر شده به صورت یک الگو درآمده است. لذا پیروزی این اندیشه سب می شود که ایران با نیروی پرتو افکن خود به یک کشور کلیدی در منطقه بدل شود.
4. اسحاق رابین طی یک مصاحبۀ رادیو تلویزیونی مطالب زیر را عنوان نمود: «ایران بزرگترین و خطرناکترین دشمن اسرائیل محسوب می شود. برخورد ایران پس از انقلاب اسلامی به رهبری (امام) خمینی با اسرائیل به صورت یک دشمنی ایدئولوژیک و خصومت واقعی درآمده و خطر افکار مذهبی در ایران از هر خطر دیگری برای اسرائیل بیشتر است.» (رادیو اسرائیل 20/8/1366).
5. انقلاب اسلامی و توطئه دهۀ نخستین: کودتای نوژه، مؤسسۀ مطالعات و پژوهش های سیاسی، ص 20 و 21.
6. س. آقایف. مفهوم و ماهیت انقلاب اسلامی، جملۀ آسیا و آفریقای امروز، شمارۀ 5 چاپ مسکو.
7. ر.ک به: کتاب پیروزی بدون جنگ، نوشتۀ ریچارد نیکسون ترجمۀ فریدون دولتشاهی، به نقل از روزنامۀ اطلاعات.