صهیونازیسم

1-از بعد سیاسی
2-شرایط منطقه ای
3-زمینه های بین المللی
4-بعد روان شناختی
نخستین بعد در پی تحلیل حملات اخیر اسرائیل به غزه از منظر سیاسی است که آن را در چارچوب یک تاکتیک تبلیغاتی برای رهایی از مخمصه ها و تنگناهای سیاسی احزاب رقیب در درون ساختار سیاسی اسرائیل منحصر می کند.
واقعیت آن است که هر آنچه در غزه گذشت، بازتابی از رقابت های سیاسی و انتخاباتی اسرائیل بود. چرا که کمتر از 40 روز به انتخابات کنیست (پارلمان) اسرائیل باقی نمانده و حزب پیروز این انتخابات، نخست وزیر بعدی را هم مشخص خواهد کرد. رقابت اصلی در شرایط فعلی بین 2 حزب راست گرای لیکود به رهبری بنیامین نتانیاهو و حزب میانه کادیما به ریاست تزیپی لیونی وزیر خارجه کنونی اسرائیل در جریان است و نظرسنجی ها تاکنون حکایت از آن داشته است که نتانیاهو از بخت و اقبال بیشتری برای پیروزی در انتخابات برخوردار است لذا تهاجم غزه می توانست روند فعلی را تغییر دهد. اگرچه دولت کنونی که با کفالت ایهود اولمرت اداره می شود، به حزب کادیما منتسب است؛ اما بدلیل شکست در جنگ 33 روزه با افول محبوبیت مواجه شده و فراتر از آن لیونی سابقه نظامی ندارد و این یک خلا و اشکال اساسی برای حضور در رقابت های انتخاباتی است و می تواند او را با شکست مواجه سازد لذا جنگ غزه با محوریت لیونی با این هدف طرح ریزی و اجرا شد که بتواند فرصت و امکانی برای او ایجاد کند که سابقه ای نظامی و جنگی دست و پا کرده و نسبت به تامین امنیت یهودیان و حل بحران هویتی و امنیتی آنان اطمینان دهد.
همچنین حزب کادیما با طرح ریزی حمله به غزه سعی کرد آرای تندروهای یهودی در جامعه اسرائیل را جلب کند. به خیال متفکران این حزب حتی تصرف غزه می توانست پیروزی در انتخابات و شکست نتانیاهو را برای آنان قطعی و مسلم نماید.
از طرف مقابل نقش اولمرت به عنوان رقیب انتخاباتی نیز نباید از نظر پنهان ماند. مطبوعات اسرائیلی و از جمله روزنامه معاریو و نویسندگانی چون " بن کاسبیت" از نقش اولمرت نخست وزیر مستعفی اسرائیل در تداوم کشتار فلسطینی ها پرده برداشته و آن را در راستای به تاخیر انداختن زمان برگزاری انتخابات ارزیابی کرده اند. (1)
به هر حال به اعتقاد بسیاری از کارشناسان و تحلیل گران سیاسی، اقدام اسرائیل در حمله به غزه ارتباط تنگاتنگی با انتخابات ماه فوریه این کشور دارد. عموم اسرائیلی ها از ناتوانی دولت در برقراری آرامش و تامین امنیت شهروندان ناراضی هستند و اولمرت و سایر مقامات اسرائیلی را به سبب ضعف و ناکارآمدی شان در میانه مناقشه خاورمیانه ملامت می کنند. در این بین نتانیاهو طی هفته های گذشته با موضع گیری های تندخود توانسته بود که جایگاهی فراخور در میان مردم اسرائیل کسب کند به طوری که همگان او را پیشرو میدان انتخابات می دانستند. حمله به غزه بهانه مناسبی بود تا اولمرت، لیونی و سایرین خود را همپای رقیب سازند و فاصله خود با نتانیاهو را کاهش دهند. (2) لذا اینگونه می توان نتیجه گرفت که مقامات اسرائیل که عملکرد خوبی در نظرسنجی ها ندارند، به دنبال این بوده و هستند که حتی به هزینه کشته شدن مردم فلسطینی عملکرد خود را بهبود بخشند. (3) و وقوع حادثه خونین غزه در این قالب قابل تحلیل است.
به هر حال این دیدگاه یادآور یک نمونه تاریخی است که فجایع خون باری را در پی داشت: عملیات خوشه های خشم. اشتباهی تاریخی که شیمون پرز مرتکب شد. او در درون رقابت های انتخاباتی به این نتیجه رسید که پیروزی اش در رقابت ها به اثبات قدرت نظامی او بستگی دارد زیرا با استفاده از این حربه می تواند با جلب اعتماد رای دهندگان موفقیت خود را در انتخابات تضمین کند. به همین جهت به رویکرد نظامی گری در بازی انتخاباتی متوسل شد و عملیاتی را طرح ریزی کرد تا به هدف خود نزدیک شود اما به لحاظ نگرانی از تبعات آن در افکار عمومی جهان به عناوین رومانتیک اسرائیلی چنگ انداخت و آن را عملیات خوشه های خشم نامید. کشتار قانا یکی از تبعات و نتایج این عملیات بود که افکار عمومی جهان نتوانست آن را نادیده بگیرد و برای جهانیان حادثه ای غیرقابل تحمل بود. اسرائیل در پی این حادثه بود که ناچار به پذیرش تفاهم نامه آوریل شد و پس از آن خود را در تنگناهایی یافت که در اثر پذیرش تفاهم نامه بوجود آمده بود.
مهم ترین تنگنا برای اسرائیل رسمیت بخشیدن به مقاومت اسلامی در منظر جهانی بود. حملات 22 روزه اخیر و اعلام آتش بس از سوی اسرائیل نیز علاوه بر ضعفی که در مقابل حماس نشان داد، به مفهوم رسمیت بخشیدن به طرف مقابل می باشد. به طوری که حماس به عنوان سمبل مقاومت در فلسطین و دولت منتخب مردمی به کانون رفت و آمدها و نشست سیاسی در منطقه تبدیل شد تا با وادار کردن اسرائیل به پذیرش آتش بس، حماس را از شر حملات و تهاجم بیرحمانه آن برهاند. پرواضح است که اسرائیل تنها در پی ضربه زدن به یک ملت یا منطقه نبوده بلکه موجودیتی را که هدف گرفته بود، موجودیت دولت منتخب حماس بود و مردم غزه قربانی این هدف کینه توزانه شدند. با این حال مقاومت بی بدیل آنها مهم ترین دلیل جایگاه مردمی حماس بود که نمی بایست از دیده ناظران پنهان بماند.

شرایط منطقه ای
ظاهراً شرایط منطقه برای طراحی یک حمله همه جانبه به قطب مقاومت فلسطین آماده بود. محاصره اقتصادی غزه و قطع ارتباط آن با شریان های حیاتی منطقه و بستن گذرگاه ها با همکاری مصر و ممانعت از کمک رسانی و امداد به مردم و به تحلیل بردن توان حیات و دشوارشدن زندگی برای اهالی غزه از داخل و برخی رویدادها در منطقه زمینه هایی مساعد برای بروز حمله اسرائیل را فراهم ساخته بود.
از منظر بخشی از تحلیل گران، بدون توجه به رویدادهای ریز و درشتی که در منطقه خاورمیانه در حال وقوع است، یک دلیل متفاوت برای یکه تازی اسرائیل وجود دارد که برخاسته از شرایط منطقه ای است و آن تبدیل آرزوی پایان اسرائیل به رؤیایی دست نیافتنی و غیرقابل اعتماد در نزد اعراب است. به چند جهت از جمله:
1-کنترل خلیج فارس از سوی امریکا در طی جنگ اول و دوم خلیج فارس که پس از حمله به افغانستان و عراق اوج گرفته است.
2-برتری نظامی اسرائیل و نیاز این رژیم به اثبات توانایی خود در تجاوزگری به منظور جلب اطمینان یهودیان اسرائیل.
3-هم پیمانی استراتژیک اسرائیل با امریکا و طرفداری کامل از منافع آن.
تحلیلگران معتقدند افول ناسیونالیسم عربی و اعلام توان هسته ای اسرائیل در کمرنگ شدن روحیه مقابله با اسرائیل نقش داشته است: در پی جنگ دوم خلیج فارس گویی اعراب در آن واحد فاقد راهبرد و اقتصاد شدند و بر اثر آن کشورهای عربی به کلی در شایعه پایان قومیت ها و مرگ ناسیونالیسم عربی رنگ باختند و هرگونه اندیشه ای در زمینه مقابله با اسرائیل رویایی رومانتیک محسوب شد و پس از آنکه اسرائیل اعلام کرد که 200 کلاهک هسته ای با قدرت تخریبی غیرقابل مواجهه ای در اختیار دارد، هرگونه اقدامی برای مواجهه با این رژیم نوعی جنون تلقی شد!
نقش اسرائیل در توازن منطقه ای جدید از دیگر زمینه های استیلاجویی و قدرت طلبی اسرائیل است که جرات حملات اخیر را در حاکمان اسرائیلی تقویت و عملی ساخت. با سرآمدن دوران جنگ سرد، نقش اسرائیل نیز به عنوان خط مقدم مقابله با کمونیسم تضعیف شد ولی تلاش های روسیه برای برقراری روابط جدید با کشورهای اتحاد جماهیر شوروی سابق یا چین با حمایت از پیمان های جدید در منطقه آسیای مرکزی و اطراف آن موجب شد که نقش دیگری به اسرائیل واگذار شود تا برای مواجهه با احتمالات آینده آماده باشد. با اینکه حضور نظامی امریکا در منطقه، مراقبت از منابع نفتی و سهولت دستیابی به این منابع را تضمین کرد ولی باید گفت که امریکا در منطقه ای حضور یافت که با او خصومت داشت و این وضعیت نقش دیگری را به اسرائیل واگذار نمود.
به هر حال دولت امریکا همچنان احساس می کند که تحولات خاورمیانه در سمت و سویی کاملاً دلخواه آن پیش نمی رود لذا به اسرائیل به عنوان هم پیمانی اسراتژیک برای مقابله هرگونه احتمال ناگهانی در آینده می نگرد و همین موقعیت، کشورها و دولت های منطقه را در انفعال خواسته یا ناخواسته ای گرفتار ساخته و می توان گفت که تشدید تحرکات نظامی اسرائیل در غزه تا اندازه ای در این چارچوب شکل گرفته است.
در نقطه مقابل این تحلیل، نگره ای قرار دارد که علت اصلی تهاجم همه جانبه اسرائیل به غزه را سرکوب جریان اسلام گرایی و نماد مبارزه طلبی این جریان، حماس می داند. از این منظر رشد جریان اسلام گرایی در منطقه و مخالفت اصولی این جریان با موجودیت و کیان اسرائیل مهم ترین دلیل در کشف انگیزه های اسرائیل در حمله به غزه است و حمله به حماس و غزه در واقع حمله به اسلام گرایان با هدف تضعیف موقعیت و توان آنها بوده که در صورت شکست حماس می توانست به کل جریان اسلام گرایی در منطقه تعمیم یابد و بهره برداری تبلیغاتی وسیعی از آن به عمل آید.
تحولات داخلی فلسطین نیز بعد دیگر زمینه های منطقه ای این حادثه است. آنچه مشخص است حماس مدت ها است که از سوی فتح و ساف که کرانه باختری را در اختیار دارد، برای پذیرش تمدید دوره ریاست محمود عباس بر حکومت خودگردان تحت فشار است اما حاضر نیست که بدون برگزاری انتخابات در سرزمین های فلسطینی، رئیس حکومت خودگردان را بپذیرد. لذا اسرائیل چنین می پنداشت که اگر بتواند با حمله به غزه که با کم توجهی محمود عباس مواجه شده، حماس را به میز مذاکره بنشاند، یکی از خواسته ها باید این باشد که با ادامه ریاست محمود عباس بر حکومت خودگردان موافقت کند. (4)
علاوه بر تمامی موارد مذکور، عده ای از مقامات اسرائیلی بر این باورند که اجرای طرح آرام سازی توسط حماس پیامدهای منفی برای اسرائیل داشته و برآینده حکومت تشکیلات خودگردان در کرانه باختری تاثیر سوء داشته است لذا اسرائیل عمداً با نقض طرح آرام سازی بر آن شد تا از دستاوردهای تاریخی حماس و انتقال طرح آرام سازی به کرانه باختری و ملزم ساختن اسرائیل به پایان دادن بر یورش ها و بازداشت ها در این منطقه جلوگیری کند زیرا حماس در صورت دستیابی به اهداف خود به موقعیت محمود عباس لطمه وارد می کرد و او را در شرایط متزلزل و دشوارتری قرار می داد.
زیپی بارئیل نویسنده اسرائیلی نیز در این باره گفته بود که انتقال طرح آرام سازی به کرانه باختری از جهت افکار عمومی فلسطینیان، موقعیت ابومازن را تضعیف خواهد کرد و بر آن آشکار خواهد شد که این حماس بود که توانست تجاوز صهیونیست ها را متوقف سازد و اتحاد کرانه باختری و نوار غزه را اعاده کند. (5)
اصرار حماس بر شرایط خود در مورد آزادی گلعاد شالیت هم از دیگر مواردی است که در انگیزه خوانی اسرائیل در جریان حمله به غزه مطرح است. اسرائیلی ها معتقد بودند که طرح آرام سازی موجب توانمندی و تقویت حماس شده و همین امر موجب شده که این جنبش بتواند شرایط خود را در مورد هرگونه توافقی از جمله در مورد آزادی شالیت بر اسرائیل تحمیل کند. از همین رو بود که اسرائیل از طریق تشدید حملات خود به غزه درصدد برآمد که حماس را به تغییر شرایط خود در این خصوص وادار نماید.

زمینه های بین المللی
سومین بعد تحلیل ها پیرامون کشتار مردم غزه به عرصه بین المللی و ارتباط آن با رویدادهای داخلی امریکا و نقش آن در صحنه منطقه ای و جهانی برمی گردد. برخی از تحلیلگران معتقدند دوره گذار قدرت در ایالات متحده بهترین فرصت برای اسرائیل بود تا از خلا موقتی قدرت در امریکا بیشترین بهره را برده و به دشمن کلیدی و هدف استراتژیک خود ضربه سخنی را وارد سازد. اگرچه بسیاری را عقیده بر آن است که اسرائیل بدون همساز شدن با رویکردهای امریکا از برداشتن حتی یک گام استراتژیک ناتوان است. این عده برای اثبات مدعای خود، طرح کشتار بزرگ فلسطینی ها توسط باراک با چراغ سبز کلینتون رئیس جمهور وقت امریکا در سال 2000 را مطرح می کنند.
مؤسسه ارتباط اجتماعی، فرهنگی که مؤسسه ای مستقل در امریکا می باشد، در گزارشی تحلیلی که در ماهنامه خود در نوامبر سال 2000 منتشر شد، (6) فاش کرد که "ایهود باراک" نخست وزیر اسرائیل چراغ سبز کلینتون را برای کشتاری گسترده دریافت کرده است. این مؤسسه پیش بینی کرد که "آنچه تاکنون مشاهده شده بیش از زمینه سازی، چیز دیگری نبوده است و حوادث مهم تری در هفته های آینده رخ خواهد داد.
براساس نقشه های اسرائیل که به تایید امریکا نیز رسیده است، به مناطق تحت کنترل فلسطینی ها برای خلع سلاح آنان حمله خواهد شد. همچنین این مناطق مورد هجوم هوایی اسرائیل قرار خواهد گرفت.
این گزارش در ادامه آورده بود که «هم اکنون در اسرائیل و بخش هایی از دولت امریکا صحبت از طرح اسرائیلی کوزوو بر ضد فلسطینی ها است. در نتیجه اجرای این طرح تعداد 2 تا 3 هزار فلسطینی کشته خواهند شد. همچنین این طرح باید با کمترین پوشش تبلیغاتی همراه بوده و مسؤولیت نیز باید متوجه فلسطینی ها شود.»
در این گزارش تاکید شده بود که «آمادگی های نظامی و آموزش نیروهای اسرائیلی برای حمله های برنامه ریزی شده پیش تر آغاز شده و باراک در برابر مطبوعات اسرائیل تصریح نموده است که براثر کمپ دیوید دوم خطر ناآرامی و شورش فلسطینی ها و اقداماتی نظیر آنچه در جنوب لبنان دیده شده، وجود دارد. ولی در عین حال برای اجرای نقشه خود به طرز بی سابقه ای نسبت به تحقق صلح ابراز علاقه کرده است.»
گزارش مزبور خاطرنشان می سازد که باراک سه هفته کامل برای دریافت چراغ سبز امریکا منتظر ماند.
روزنامه هرالد تریبیون در روز 9 اکتبر سال 2000 نوشت: «باراک از امریکا می خواهد که با حمله همه جانبه به لبنان و مناطق فلسطینی موافقت کند و تاکنون امریکا از باراک خواسته است که فرصت بیشتری در اختیار آنان گذارد.»
چه بسا گمان می رفت که امریکا با اسرائیل موافقت نخواهد کرد زیرا مخالفت های زیادی با اقدامات اسرائیل در سراسر جهان به چشم می خورد. جهان عرب ناآرام بود. سفارت های امریکا در حال تعطیلی موقت بود و انفجار ناو امریکایی در یمن تاییدی بر این اوضاع نابسامان بود.
امریکا در آغاز ابراز کرده بود که برخلاف همیشه این بار قطعنامه شورای امنیت را وتو نخواهد کرد ولی تلاش های سه هفته ای، چراغ سبز امریکا را برای اسرائیل به همراه داشت.
گزارشی که به آن اشاره شد، نمونه ای از هم سازی اسرائیل با ایالات متحده در تهاجم به حقوق ملت فلسطین و لبنان بود که توجه به سابقه آن در تحلیل حادثه خونبار غزه می تواند رهگشا باشد از این جهت که ارتباط بین دوران گذر و انتقال قدرت در کاخ سفید و زمان انتخاب حمله به غزه را بیشتر می تواند واشکافی نماید. چرا که بحران غزه و حمله همه جانبه به آن زمانی طرح ریزی و اجرا شد که جرج بوش آماده واگذاری قدرت شده بود و باراک اوباما که سیاست های خود را تغییر در رویه های دولت بوش و بازسازی وجهه امریکا در جهان اعلام کرده بود، در اوایل بهمن ماه می بایست زمام امور را در دست بگیرد. لذا از آنجا که اوباما رهبری متمایل به فلسطینی ها است و پیش بینی می شود که روند صلح خاورمیانه را به سمتی سوق دهد که فلسطینی ها تا اندازه ای به حقوق مورد نظر خود نزدیک شوند، اسرائیل بهترین فرصت را در واپسین روزهای حکمرانی بوش یافت تا بتواند سخت ترین ضربه ها را بر پیکر حماس و دولت منتخب فلسطینی وارد سازد چه بعید به نظر می رسید که با رویکرد خاص اوباما بتواند ضمن بهره مندی از پشتوانه و حمایت امریکا در آینده چنین حملاتی را اجرایی سازد.
البته همزمانی تهاجم به غزه با تعطیلات کریسمس نیز قابل تامل است؛ زمانی که افکار عمومی در غرب متوجه مراسم سال نو و تعطیلات آن بود. در این میان اسرائیل پنداشته بود که در سایه این تعطیلات می تواند افکار عمومی بین المللی را نادیده بگیرد و با چالش کمتری در میان ملل جهان مواجه شود. (7) که البته چنین نشد.

ابعاد روان شناختی
در بررسی روان شناختی افرادی که دارای روحیه تهاجمی هستند، تزلزل شخصیت و جامعه ستیزی و در نهایت انسان ستیزی به عنوان عوامل اساسی مطرح می شوند. انواع کسانی که به علت تزلزل شخصیت، روحیه جامعه ستیزی پیشرفته و مخالفت با قوانین اجتماعی دارند، در این مبحث جای می گیرند. ویژگی بارز این روحیه خشونت است که همواره در افرادی که مبتلا به تزلزل شخصیت هستند، موجب بی اعتنایی به احساسات دیگران می شود. (8)
این تزلزل در حالت های حاد موجب دست زدن به جنایت هایی چون قتل می گردد و به کسیکه پی در پی مرتکب چنین جنایتی شود، لقب خون ریز داده می شود و شخصیت او شخصیتی جامعه ستیز باقی می ماند.
چنین شخصیتی را می توان به عنوان شخصیت ضدبشری یا انسان ستیز هم مورد بررسی قرار داد.
در این گونه شخصیت، روحیه جامعه ستیزی به مرور زمان و بر اثر ارتکاب جرایم ضد بشری به حالت انسان ستیزی تبدیل می شود. باید یادآور شد که این مفهوم نخستین بار پس از جنگ جهانی دوم و به طور مشخص در دادگاه های "نوزنبرگ" برای محاکمه جنایتکاران جنگی نازی مطرح شد ولی تعریفی که در این دادگاه برای دشمنی با نوع انسان ارائه شد، تعریفی مبهم و پیچیده بود و به همین علت انتقاداتی نسبت به آن مطرح شد و در نتیجه عواملی متعدد و پس از برپایی و شکل گیری دادگاه بین المللی جنایی، این دادگاه کوشید تا تعاریف دقیق تر و علمی تر از جنایات جنگی ارائه کند. (9)
این دادگاه با صلاحیت های متعدد در زمینه جنایات کشتار جمعی، جنایات ضدبشری، جنایات جنگی و جنایات تجاوز به دیگران می توانست اقدام های متوالی اسرائیل علیه اعراب را مشمول هر کدام از موارد فوق الذکر بداند و به محاکمه عاملان آنها بپردازد اما اسرائیل و امریکا اراده ای خلاف این جهت داشته و همواره موانعی را برای برپایی چنین دادگاهی ایجاد کرده اند.
به هر حال متخصصانی که در حوزه روان شناسی شخصیت یهود و اسرائیلی مطالعه می کنند، علت اصلی رفتار غاصبانه و خون ریز یهودیان را یک نوع بیماری تحت عنوان بیماری پارانویا (Paranoia) می دانند که البته دارای انواع مختلفی می باشد از جمله پارانویای ستیزه جو (Paranpoia querulouns) که نوعی پارانویای مشخص با میل به جر و بحث و ستیزه جویی است. این نوع پارانویا اغلب در پی یک بی عدالتی واقعی نسبت به بیمار ظاهر می گردد. (10)
همچنین پارانویای جاه طلبی (Paranoia ambitious) که پارانویای همراه با هذیان های همه توانی می باشد. (11)
به طور کلی این بیماری از خفت و خواری (در دوران کودکی) سرچشمه می گیرد و سپس به تدریج در طول حیات فرد تقویت می شود تا به مرحله ای می رسد که با دیدگاه های بیمارگونه همراه می گردد. یهودیان نیز با ابتلا به چنین بیماری بر استمرار موقعیت غاصبانه خود اصرار می ورزند و با عقیده بیمارگونه پارانویایی مبنی بر این که موقعیت کنونی آنان بخشی از حقوقشان است، حاضر نیستند از این موقعیت عقب نشینی کنند زیرا پارانویا مانع از آن می شود که از روش های اشتباه خود دست بردارند. در نتیجه بر موقعیت کنونی خود اصرار ورزیده و چون فاقد انعطاف هستند، دست به کشتار می زنند. کشتارهایی چون صبر اوشتیلا (1982)، کشتار اسرای مصری (1967)، کشتار روستای قبیه، دیریاسین، قانا، کفرقاسم. و... اخیراً کشتار بیش از یک هزار تن از مردم بی دفاع غزه را باید از نتایج فجیع حاکمیت بیمار یهودی دانست که وجدان بیدار بشری را آزرده خاطرساخته است.
مصطفی زیور در بررسی روان شناختی جامعه اسرائیل (12)، هم نوایی با تجاوزگر (تغییر در جهت گیری تجاوزگری) را وجه مشترک تمامی گروه های یهودی اسرائیل دانسته و معتقد است که یهودیان در جنایت هایی مثل کشتار دیر یاسین و امثال آن روش های نازی ها را عیناً تقلید کرده اند.
او از مناخم بگین به عنوان کسی که همه شاخص های یک شخصیت خون ریز در او جمع شده است، یاد می کند و او را نمونه بارزی از هم نوایی با نازی ها می داند؛ همانگونه که موشه دایان را نمونه ای از شخصیت نظامیان نازی معرفی می کند. به همین دلیل معترضان و راهپیمایان اعتراضی در کشورهای مختلف اروپایی در پی کشتار مردم غزه، در شعارها و پلاکاردهای خود شخصیت نازی ها را به اسرائیلی ها و صهیونیست های افراطی و خونریز منتسب کردند.
به اعتقاد زیور، سازوکار هم نوایی با متجاوزان، به اسیران رها شده از بازداشت گاه های نازی ها محدود نمی شود بلکه برای همدردی با قربانیان کشتارهای نازی ها این امر مانند و با در میان یهودیان انتشار یافته است.
وی در تحلیل شخصیت یهودی بر آن است که وجود هم نوایی با تجاوزگر در تمامی گروه های یهودی اسرائیل باعث شده که آنها از حالت ذلت به سرکشی و از خواری به خون ریزی تغییر ماهیت دهند. در نتیجه استمرار خوی تجاوزگری، نیاز روحی و روانی یهودیان اسرائیل است زیرا اگر شخصیت هم نوای با تجاوزگر از این خوی خود دست بردارد، ماهیت خود را که همان هم نوایی با تجاوزگر است، از دست می دهد. در حالیکه این خوی تجاوزگری همواره به او اطمینان می دهد که دچار اضطراب و نگرانی نخواهد شد.
نقطه ضعف شخصیت اسرائیلی در این است که تحمل هیچگونه عقب نشینی را ندارد و هرگونه تنزل از مواضع موجب سقوط و متلاشی شدن و سرانجام از میان رفتن هویت این شخصیت خواهد شد. از این رو رهبران اسرائیل ناچار هستند روحیه یهودیان را در بالاترین سطح ممکن نگه دارند و از طریق دست یازی به کشتار و قتل عام فلسطینی ها و تجاوز به حقوق آنان بحران امنیتی و هویتی خود را درمان کنند!
از همین رو اقدام اخیر اسرائیل در تهاجم به غزه را می توان در قالب روان شناختی تحلیل کرد و ارتباط موجود میان بحران هویتی و امنیتی در جهت اطمینان از عدم ابتلا به اضطراب و نگرانی از یک سو و جریان رقابت های سیاسی و انتخاباتی اسرائیل را از سوی دیگر یادآور شد که یهود معنای هویت خود را در داخل گتو (مناطق یهودی نشین و منحصر به یهودیان) می یابد و خارج از گتو نشانی از آن نمی بیند؛ در نتیجه برای غلبه بر نگرانی از فروپاشی هویت، دست به پرخاشگری و ستیزه جویی می زند. به گونه ای که هر آنچه خارج از گتو است (و به تبع آن هر غیریهودی) را زشت می بیند و تهدیدی برای خود می پندارد و برای مبارزه با آن هیچ حد و حدودی را نمی شناسد و مطابق آموزه های یهودی، این قوم در قبال آزار و اذیت یهودیان، خود را در پیشگاه خداوند پاسخگو می دانند ولی در مورد غیر یهودیان پاسخگو نیستند و حتی توسل به فریب، قتل و... در نظر آنان مجاز است. (13)
هنجارهای رفتاری یهودیان گویای این واقعیت است که آنها همواره روابط دوجانبه را مردود دانسته و روابط سلطه جویانه را مقبول می دانند و اقتضای طبیعی تکرار تاریخ یهود، تنظیم روابط با دیگران از منظر گتو بوده و این روابط سلطه جویانه و در نهایت اعمال روحیه ستیزه جویانه و برتری طلبانه منجر به حدوث جنایت های بس فجیح شده است که "صلاح جاهین" شاعر عرب در شعری تحت عنوان کشتار، یک نمونه از آن (صحنه شهادت و زخمی شدن ده ها کودک دانش آموز در مدرسه بحر البقر در سال 1970) را چنین ترسیم کرده است:
ای وجدان جهان
ای عزیز
درباره قطره های خونین چه می گویی؟
قطره خون دختر بچه ای گندمگون که از زرنگ ترین شاگردان من بود!
خونش نقش گلی بود
نقش پرچم انقلاب
نقش آتش
نقش ننگ صهیونیسم و استعمار
درس پایان یافت
کتاب ها را جمع کنید (14)

پی نوشت ها:
1. خبرگزاری فارس، مورخ 23/10/87
2. بی بی سی، به نقل از خبر آنلاین، مورخ 30/10/87
3. اخضر ابراهیمی فرستاده ویژه سازمان ملل و رئیس کنفرانس بن در سال 2001 در مصاحبه با میدل ایست لاین، به نقل از واحد مرکزی خبر، مورخ 11/10/879
4. سایت خبری تحلیلی همصدا، مورخ 15/10/87
5. صالح النعامی به نقل از سایت بصیرت، مورخ 9/9/87
6. گزارش منتشر شده در نشریه الکفاح العربی، مورخ 26/10/2000
7. سایت همصدا. همان
8. محمد احمد نابلسی، مجله الثقافه النفسیه، شماره 6، 1991
9. همان، مقاله منتشره در روزنامه الکفاح العربی، مورخ 23/10/2000
10. نصرت الله پورافکاری، فرهنگ جامع روان شناسی و روان پزشکی، ج 2، ص 1072
11. همان
12. روزنامه الاهرام، مورخ 8/8/1968
13. برای مطالعه بیشتر در این باره ر. ک: محمد احمد نابلسی، روان شناسی سیاسی اسرائیل، ترجمه حجت رسولی (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1387)، ص 206
14. همان