صهیونیزم، زمینه‏ها و انگیزه‏ها

دکتر نوید کرمانى، استاد ایرانى الاصل مطالعات دینى در دانشگاه بن آلمان، در مطلب حاضر مى کوشد، زمینه هاى ظهور این جریان افراطى و بنیادگرا را مورد بررسى قرار دهد. ذکر این نکته بایسته است که مطلب حاضر، شکل منقح و تلخیص شده اى از سخنرانى ایشان در «مرکز بین المللى گفت وگوى تمدن ها» است.

تا پیش از عصر تجدد، در فلسفه و الهیات یهودى، این اندیشه وجود نداشت که دین و ملت یهود حکومتى دینى برپا کنند. یهودیان در آن زمان، در هر جاى دنیا، اقلیتى به شمار مى آمدند که رابطه شان با حکومت و دولت سیاسى حاکم، به گونه اى بود که فقط در پى حفظ هویت دینى خویش بودند. یهودیت قرون وسطى مى کوشید تا ثابت کند که در آیین یهود، ارزش هایى بسیار قوى حاکم است; چرا که اقلیت همواره در پى آن است که به اکثریت نشان دهد، از ارزش هاى بالایى برخوردار است; این وضع در مورد شیعه نیز صادق است; وضعیت شیعه پیش از دوره صفویان و پس از این دوره، به لحاظ ارزشى بسیار متفاوت است.
روش تفکر و ارزش هاى شیعیان، پس از اینکه در دوره صفویه حکومت را به دست گرفتند، کاملا دگرگون شد. در دین یهود نیز، هم در قصه هاى عرفانى، هم در قبالاها، هم در فلسفه ابن میمون، دنیاى خاصى تصور شده بود که اندیشه تشکیل یک دولت سیاسى یهودى در آن جایى نداشت. فکر آنها به این مسئله معطوف بود که در نبود منجى (ماشیا) چه باید کرد؟ لذا در یهودیت آن زمان، فلسفه و عرفان بسیار قوى بود.
تفکر صهیونیزم، از قرن نوزدهم در اروپا شکل گرفت; این فکر واکنشى بود در برابر فشارهایى که به خصوص در اروپا بر یهودیان اعمال مى شد. البته در جهان اسلام نیز یهودیان تحت فشارهایى بودند، ولى در اروپا شرایط خاصى حاکم بود که برخى روشنفکران یهودى را به تامل، براى گریز از این فشارها واداشت. جنبشى کاملا سکولار از یهودیان، بر آن بود که یهودى بودن، نه تنها یک دین، بلکه بیشتر یک ملت است و نیازى به کشورى مستقل دارد. این فکر در بستر مدرنیته پدید آمد و تا پیش از دوره مدرنیته که امپراتورى هایى چون عثمانى حاکم بودند، اصلا تصور کشورى مستقلى به ذهن یهودیان هم نمى رسید.
مطلب قابل توجه این است که بنیانگذاران فکر صهیونیزم، نه از ارتدوکس یهودى، بلکه از روشنفکرانى بودند که در دامان فرهنگ غرب پرورش یافته بودند; برخى از آنها اصلا مذهبى نبودند و برخى دیگر، پایبندى اندکى به دین یهود داشتند. قدس یا اورشلیم، در ابتدا براى آنها اهمیت چندانى نداشت و حتى براى تشکیل کشور یهود، به آرژانتین و یا جایى در افریقا فکر مى کردند و فلسطین اولویتى براى آنان نداشت. این گروه افراد لیبرالى بودند که مى خواستند هویت یهودى خود را حفظ کنند.
تا پیش از قرن نوزدهم نیز روشنفکران یهودى، هیچ توجهى به یهودیت خویش نداشتند، ولى فشارهاى وارد بر یهودیان موجب شد که آنها به این فکر بیفتند. این فکر در ابتدا براى بسیارى از یهودیان اروپا جذاب بود که بتوانند براى خود دولت داشته باشند، اما یهودیان اصلا به این موضوع توجه نکرده بودند که ممکن است تشکیل دولتى مستقل، موجب بیرون راندن غیریهودیان و درگیر شدن با آنها شود، ولى با شروع مهاجرت به فلسطین و افزایش تعداد مهاجران، سرزمین فلسطین، از آرمان اولیه تشکیل ولت یهودى مهم تر شد.
به رغم ادعاهاى گفتمان صهیونیستى، به خوبى مى توان دید که از آغاز دهه دوم قرن بیستم، دست کم برخى از رؤساى این جنبش، به خصوص جناح راست و رادیکال ها، به گرایش هاى ضد عربى روى آوردند; چرا که ساکنان فلسطین عرب بودند. براساس اسنادى که برخى محققان یهودى مخالف گفتمان صهیونیستى در اسرائیل نوشته اند، معلوم مى شود که از دهه دوم قرن بیستم، بخشى از جنبش صهیونى، به خوبى مى دانست که فلسطین براى کشور مستقل یهودى انتخاب شده و مهاجرت به آنجا، به هر حال، با طرد ساکنان آنجا یا استعمار آن کشور همراه خواهد بود.
بسیارى از روشنفکران یهودى که در ابتدا مروج این جریان بودند، با مشاهده این بخش از جنبش صهیونى از آن دورى گزیده و به مخالفت با آن برخاستند. آنها چندان به فکر تشکیل دولت و کشور نبودند، بلکه بیشتر در صدد بازگشت به وطن و سرزمینى بودند که دین یهود از آنجا برخاسته بود; آنها قصد طرد غیریهودى ها از فلسطین را نداشتند.
نکته مهم این است که تا زمان تاسیس دولت اسرائیل، فکر صهیونى، به این لحاظ که مى خواست بر پایه دین یهود دولتى برپا کند، فکرى اصول گرایانه است. از طرفى، کسانى که دولت اسرائیل را بنیانگذارى کردند، افرادى کاملا سکولار بودند و اگر هم متدین بودند، نمى خواستند قوانین تورات را در سیاست پیاده کنند، و از طرف دیگر، ارتدوکس یهودى کاملا مخالف صهیونیست ها بود و هنوز هم بسیارى از آنها در اسرائیل و به خصوص در اروپا، مخالف دولت اسرائیل هستند و معتقدند که انسان نباید در کار خدا دخالت کند. آنها هنوز خود را در تبعید مى دانند و پرداختن به تشکیل دولت یهودى پیش از آمدن منجى را کفر مى دانند. به عقیده آنها باید صبر کرد و از دخالت در سیاست پرهیز کرد تا منجى (ماشیا) ظهور کند; پس مخالفت با دخالت دین در سیاست، هم از طرف سکولارها و هم از طرف علماى دینى یهود، صورت مى گرفت.
اکثریت ارتدوکس یهودى، در سال هاى 1950 - 1945، مخالف سیاسى کردن دین یهود و تشکیل دولت یهودى بودند، ولى به لحاظ سیاسى نبودن و عدم دخالت در امور سیاسى، آشکارا مخالفت نمى کردند. این بخش از ارتدوکس یهودى، در مسائل اجتماعى، نظیر مسائل مربوط به زنان، بسیار سنتى فکر مى کردند و به این لحاظ بسیار سنتى تر از صهیونیست ها به حساب بیایند. مخالفت آنان با دولت یهود و عدم دخالتشان در سیاست، نه از روى تفکر مدرن، بلکه سنت گرایانه است. در بخش شرقى اورشلیم یا همان قدس، شرایط به گونه دیگرى است; در آنجا مدرنیته فقط از لحاظ تکنولوژیکى حضور دارد و شرایط زندگى کاملا سنتى، مذهبى و تحت قوانین شرع یهود است.
در سال 1945 دو جناح یهودى از بقیه فعال تر بودند; یکى جناح صهیونیست بود که آرام آرام حاکمیت یافت. این جناح به دنیا، نگاهى سکولار داشت و نمى خواست دولت اسرائیل قوانین دینى یهود را به زور به اجرا بگذارد. جناح دیگر تفکر ارتدوکسى بود که در سیاست دخالت نمى کرد و تاثیرگذار هم نبود.
پس از تشکیل اسرائیل، پدیده سومى ظهور کرد; نوعى ارتدوکس پدید آمد که به حاکمیت عادت کرد، ولى همان نگاه سنتى را داشت و این پدیده بسیار خطرناکى است که امروزه در ساختار سیاسى اسرائیل نفوذ کرده و به حکومت روى آورده است. بسیارى معتقدند که این امر موجب شده است که مقدسین یهودى که براى دو هزار سال خود را از دولت دور نگه داشته بودند، در این چهل - پنجاه سال اخیر به حکومت عادت کنند.
جنگى که امروزه میان یهودیان در اسرائیل در گرفته است، دو دسته بازیگر دارد; نخست صهیونیست هاى سکولارى هستند که مى خواهند آزادى خود از دین را حفظ کنند و دیگرى همان ارتدوکس قبلى است که امروز وارد دولت شده و مى خواهد ارزش هاى دینى را به عنوان قوانین دولتى به اجرا بگذارد. بسیارى از اسرائیلى ها از این وضعیت سخت نگران هستند، ولى این جریان هم اینک رشد فراوانى یافته است; براى مثال حزب ارتدوکس هاى شرقى که از ابتدا مخالف جریانات سیاسى، از قبیل جنگ با اعراب بود، امروزه به بدترین دشمن عرب ها تبدیل شده است که بیشترین فشار را بر دولت اسرائیل وارد مى کند. این ارتدوکس مى کوشد، دولت را تحت فشار بگذارد که مردم روزهاى شنبه با ماشین رفت وآمد نکنند، آسانسور سوار نشوند و به طور کلى خواهان این است که زندگى عمومى تعطیل شود. عمل به این پیشنهاد، گاهى به زد و خورد منجر مى گردد و گروه هاى فشار مذهبى، مردم را به اجراى قوانین مذهبى یهود مجبور مى کنند. از طرف دیگر، بسیارى از اسرائیلى ها با این افکار مخالف بوده و طرفدار سکولاریسم هستند.
تحول شگفتى که در سال هاى اخیر در اسرائیل و نیز در خارج از آن صورت گرفته، ظهور فکر جدیدى در دنیاى یهود است که ریشه هاى اجتماعى آن به صهیونیزم اولیه باز مى گردد; هر چند که خود منتقد صهیونیزم به شمار مى رود. این تفکر به «پست مدرنیزم » معروف است و طرفداران آن یهودیت را به معناى یک دین قبول دارند و بر آن تاکید مى ورزند، ولى به همان فکر سنتى یهودیان، یعنى جدایى دین از دولت معتقد هستند. برخى از آنها، دولت اسرائیل را به عنوان ابزار عملى که براى ادامه حیات یهود لازم است، قبول دارند، ولى برخى دیگر که افراطى تر هستند، معتقدند که آینده یهودیان باید در دولت فراملى تامین گردد; دولتى که سکولار باشد و پیروان ادیان مختلف بتوانند در آن زندگى کنند.
با اینکه این فکر در جناح هاى مختلف یهودى بسیار قوى است، ولى هنوز حاکم نشده است، اما آثار آن را مى توان در خود اسرائیل، ادبیات، فیلم ها و به خصوص در تاریخ نویسى و حتى در افکار دینى یهود ملاحظه کرد.
جنبه اى از این تحولات، به یهودیان شرقى تبار مربوط مى شود; نسل دوم و سوم این دسته از یهودیان، به هویت شرقى خود روى آورده اند. آنها به احیاى فرهنگ عربى گذشته خود توجه داشته و بر آن تاکید دارند; مثلا به موسیقى عربى، غذاى عربى و....
امروز مسئله احیاى هویت یهودیان شرقى در اسرائیل بسیار مطرح است; آنها مى خواهند هویت گذشته خویش را بازیابند. این جریان به لحاظ سیاسى بسیار ضعیف است و به خصوص پس از مرگ اسحاق رابین و تجربه باراک که تجربه بدى بود و موقعیت کنونى اسرائیل با نخست وزیرى شارون که بیشتر مایل به تندروى است، چندان آینده اى برایش متصور نیست، ولى همین جریان موجب روى کار آمدن «میتسنا» شد.
میتسنا، یکى از رهبران اسرائیل بود که پس از اسحاق رابین، در صدد رسیدن به صلح پایدار و سامان دادن به اوضاع بود. برخى از روشنفکران فلسطین مى گفتند که براى اولین بار، به یک رهبر اسرائیلى امیدوار شده اند. این جریان به لحاظ سیاسى هنوز ضعیف و نوپاست، به همین دلیل میتسنا در انتخابات قبلى اسرائیل به شدت شکست خورد. اما از لحاظ فکرى، این جریان در جنبه هاى مختلفى، چون تاریخ، فلسفه، دین، فرهنگ و موسیقى در حال پیشرفت است.
خلاصه آنکه پس از تاسیس اسرائیل، صهیونیسم هر چه بیشتر یهودى شد و این کار به کمک تفسیرهاى خاصى از تورات صورت گرفت; در دین یهود پتانسیلى براى اینگونه تفسیرها وجود دارد.
پس باید در ریشه یابى ظهور جریان افراطى در میان یهودیان، هم به دلالت هاى متنى تورات و هم به وضعیتى که موجب غلبه اصولگرایان یهود بر سکولارهاى آنها شد، توجه نمود.