صهيونيسم، بسترها و زمينه هاى پيدايش

ممكن است به ظاهر سهم هر يك از اين حوادث شكل دهنده، يكسان به نظر رسد، ولى بى شك سهم برخى از برخى ديگر افزون تر است. با اين وصف، در مقاله حاضر، هيچ گونه ترتيب زمانى و مكانى كه حاكى از سهم بيش تر يكى بر ديگرى باشد، مدنظر نيست. مضافاً اين كه تنها به برخى از مهم ترين علل و عوامل شكل دهنده صهيونيسم اشاره شده است.
همچنين علاوه بر عواملى كه در پيدايش صهيونيسم سهيمند، عوامل ديگر هم در زايش اسرائيل غاصب دخالت دارند كه پرداختن به آن ها مجال ديگرى مى طلبد. 2
تعريف و انواع صهيونيسم
«صهيون» در زبان عبرى، به معناى پُر آفتاب و نيز نام كوهى در جنوب غربى بيت المقدس است. كوه صهيون زادگاه و آرامگاه داوود پيامبر (صلى الله عليه وآله) و جايگاه سليمان (عليه السلام) بود. گاه اين واژه نزد يهوديان به معناى شهر قدس، شهر بزگزيده و شهر مقدس آسمانى به كار مى رود، ولى در متون دينى يهود، صهيون، اشاره به آرمان و آرزوى ملت يهود براى بازگشت به سرزمين داوود (عليه السلام) و سليمان (عليه السلام) و تجديد دولت يهود دارد. به ديگر سخن، صهيون براى يهود، سمبل رهايى از ظلم، تشكيل حكومت مستقل و فرمان روايى بر جهان است و از اين رو، يهوديان خود را فرزندان صهيون مى دانند. 3
صهيونيسم به جنبشى گفته مى شود كه خواهان مهاجرت و بازگشت يهوديان به سرزمين فلسطين و تشكيل دولت يهود است. صهيونيسم، همانندِ شووينيسم (= ناسيوناليسم افراطى) است كه با خوار شمردن ملت ها و نژادهاى ديگر و با غلوّ در برترى خود، در پى نيل به قدرت سياسى است. اين جنبش در نيمه اوّل قرن 13 شمسى / نيمه دوم قرن 19 ميلادى در اروپا پا به عرصه حيات گذاشت، ولى واژه صهيونيسم، نخستين بار توسط تئودور هرتصل4 به كار رفت و سپس ناحوم ساكوكو5 ـ مورخ صهيونيست ـ در كتاب «تاريخ صهيونيسم» از آن سخن گفت. 6
صهيونيسم تنها داراى ابعاد و معانى سياسى (= صهيونيسم سياسى) نيست، بلكه ابعاد و معانى ديگرى همچون: صهيونيسم كارگرى، فرهنگى، دمكراتيك، راديكال و توسعه طلب را نيز در برمى گيرد. مشهورترين تقسيم صهيونيسم، طبقه بندى آن به دو بخش سياسى و فرهنگى (= دينى) است. صهيونيسم سياسى، خواهان بازگشتِ يهوديان به فلسطين است كه با تدوين كتاب «دولت يهود» توسط هرتصل در 1263 ش / 1894 م زاده شد. اما صهيونيسم فرهنگى، مخالف مهاجرت يهوديان در قرن 14 شمسى / 20 ميلادى به فلسطين است؛ زيرا در انتظار انسان رهايى بخش7 در آخر زمان نشسته كه يهوديان و تمام آدميان را به سرزمين ابراهيم و موسى (عليهما السلام) يا سرزمين نجات بازگرداند. 8
صهيونيسم به دينى و غيردينى هم تقسيم مى گردد. صهيونيسم دينى، انديشه اى است كه اعتقاد دارد بازگشت به سرزمين موعود، در زمانى كه پروردگار مشخص نموده و به شيوه اى كه او تعيين مى كند، انجام خواهد شد و اين كار به دست بشر انجام پذير نيست. پيروان اين انديشه، گروهى يهودى (= صهيونيسم) و شمارى عيسوى (= صهيونيسم مسيحى) 9 هستند. در مقابل، در صهيونيسم غيردينى و غيريهودى، كسانى جاى دارند كه با تكيه بر استدلال هاى تاريخى، سياسى و علمى به اسكان يهوديان در فلسطين مشروعيت مى بخشند. اين همان صهيونيسم لائيك (= غيردينى) است كه تنها مفاهيم سياسى خويش را به زبان دين بيان مى كند. بنابراين، صهيونيسم همواره به معناى يهوديت نيست، بلكه گاه به مفهوم حركتى براى غير يهودى كردن يهوديت نيز، به كار مى رود. 10
يهودستيزى11
صهيونيست ها مدّعى اند كه صهيونيسم، پاسخى به يهود آزارى است. به عقيده آن ها، دولت ها و ملت ها به بيمارى علاج ناپذير يهودستيزى دچار شده اند. بنابراين، يهوديان را، در هر كجا باشند، عنصر بيگانه به حساب مى آورند و آنان را در آشكار و پنهان آزار مى دهند. حيم وايزمن12 (متوفى 1331 ش / 1952 م) در اين باره مى گويد: «ضديت با يهود، ميكروبى است ]كه[ هر غيريهودى هر كجا... باشد و هرچند كه خود منكر باشد، بدان آلوده است.» به بيان ديگر، آنان يهودستيزى را بلايى ازلى و ابدى مى دانند، كه تنها در پناه يك دولت يهودى مى توان از آن رهايى يافت. 13
صهيونيست ها، به نمونه هايى بسيار از يهودآزارى در طول تاريخ اشاره مى كنند. از نظر آنان، يهود آزارى با شكست دولت يهودى اسرائيل و جهودا (= يهودا) 14، به ترتيب در 721 و 586 ق. م توسط آشوريان و بابليان آغاز، و در نتيجه با پراكنده شدن يهوديان به نقاط ديگر جهان ادامه يافت و به تدريج، روند روبه رشدى به خود گرفت، به گونه اى كه نقطه اوج آن در آلمان هيتلرى به چشم مى خورد. در اين دوره طولانى، يهوديان در امپراتورى روم، كشور لهستان، روسيه تزارى و... بارها سركوب و شكنجه شدند و تنها در سال 770 ش / 1391 م. هفتاد هزار يهودى به دليل نپذيرفتن دين مسيح (عليه السلام) در اسپانيا جان خود را از دست دادند. افزون بر آن، يهوديان همواره از حق مالكيت در برخى از مناطق جهان، و نيز اشتغال در برخى حرفه ها محروم بوده و اغلب در «گتو»ها15 به سر برده اند. 16
البته اين ادعاهاى صهيونيسم، به هيچ وجه قابل اثبات نيست؛ زيرا اولاً، برخى از نمونه هاى تاريخى يهودآزارى، مانند آنچه صهيونيست ها درباره يهودسوزى در آلمان مطرح مى كنند، بيش از حد بزرگ شده اند. صهيونيست ها در اين مورد، با سلطه اى كه بر ابزارهاى تبليغى جهان و به كارگيرى آن دارند، به مظلوم نمايى پرداخته اند. ثانياً، برخى قصه هاى يهودآزارى، ساخته و پرداخته يهوديان و صهيونيست هاست، با اين هدف كه به روند مهاجرت يهوديان به فلسطين و تأسيس يك دولت يهودى شتاب بخشند. ديويد بن گوريون17 (متوفى 1352 ش / 1972 م) اعتراف مى كند: «اگر قدرت داشتم عده اى يهودى را به كشورهاى مختلف مى فرستادم تا يهودآزارى راتعمّداً به وجود آورند.»18
شواهد ديگرى بر نادرستى ادعاهاى صهيونيسم در اين باره وجود دارد، از جمله:
1. مهاجرت و پراكندگى يهوديان، اغلب به دلخواه آنان و با هدف اقتصادى به سوى پر رونق ترين سرزمين ها صورت گرفت.
2. يهوديان همواره در پهنه اى گسترده از خاك امپراتورى عثمانى، در صلح و آرامش مى زيسته اند.
3. يهوديان در بريتانيا، فرانسه و آلمان قرون وسطى، تحت آزار نبوده اند و حتى پس از عصرنوزايى، وضع اجتماعى آنان بهبود يافت.
4. رنج و دردى كه ميليون ها برده آفريقايى سياه پوست، در انتقال و اسكان اجبارى به غرب متحمل شده اند، بيش از رنج و دردى است كه بر يهوديان وارد آمده است. جالب اين كه، صاحبان برخى از كشتى هاى حاملِ بردگان، سوداگران و بانك داران يهودى بوده اند.
5. وقوع يهودآزارى را در حد پايينى مى توان پذيرفت كه آن هم به ويژگى هاى فردى و اجتماعى يهوديان، مانند جمع گريزى و اشتغال در مشاغل غيرمولد، چون رباخوارى باز مى گردد19 و نيز ريشه در منازعه دائمى كليسا و كنيسه دارد. به هر روى، نقش يهودآزارى ساختگى در تولد صهيونيسم آنچنان بزرگ بود كه هرتصل آن را موهبت الهى ناميد. اگر صهيونيسم محصول يهودآزارى است، پس چرا صهيونيسم به نوعى يهود آزارى از طريق تبعيض بين يهوديان سفاردى و اشكنازى20 مبدل شده است؛ سؤالى كه صهيونيست همچنان آن را بى پاسخ گذاشته اند. 21
نقش امپرياليسم نوين در پديدآيى صهيونيسم
صهيونيسم، مولود دوران تحول و انتقال سرمايه دارى غرب به مرحله امپرياليسم نيز به شمار مى رود. در اين دوره، همه قدرت هاى بزرگ براى تأمين منافع استعمارى، فعالانه در پى يافتن جاى پايى محكم، در خاورميانه شدند. براى دستيابى به اين هدف، نخستين بار ناپلئون بناپارت (امپراتور فرانسه)، به جلب همكارى يهوديان عليه امپراتورى عثمانى دست زد كه البته در اين كار توفيقى به دست نياورد. سپس، بيسمارك (صدراعظم سابق آلمان) براى پاسدارى از خط راه آهنى كه قرار بود از برن ـ شهرى در آلمان ـ به بغداد كشيده شود، به جذب و به كارگيرى يهوديان پرداخت. 22 اما سرانجام، اين انگليس بود كه به آرزوى ديرينه اش، يعنى خلق انديشه صهيونيسم و ترغيب يهوديان
اروپاى شرقى، روسيه و غرب، براى مهاجرت به فلسطين و تشكيل يك دولت يهودى كه حافظ منافع آن كشور باشد، دست يافت. 23
دلايل بسيار در تأييد نقش قدرت هاى بزرگِ استعمارى، به ويژه انگليس، در پديد آمدن صهيونيسم و رژيم اشغال گر قدس در دست است. به عنوان مثال، در 1219 ش / 1840 م روزنامه تايمز لندن اعتراف كرد كه پيشنهاد استقرار يهوديان در سرزمين فلسطين، مورد حمايت پنج قدرت بزرگ جهانى است. سپس هرتصل فاش كرد: «بازگشت به سرزمين پدرانمان... از بزرگ ترين مسائل سياسى مورد علاقه قدرت هايى است كه در آسيا چيزى مى جويند.» اما همان گونه كه گذشت، انگليس گوى سبقت را از قدرت هاى ديگر اروپايى ربود و با ابداع انديشه صهيونيسم24 زمينه تأسيس رژيم غاصب اسرائيل را فراهم آورد. به بيان ديگر، پس از يك منازعه طولانى ميان صهيونيست ها، سرانجام صهيونيست هاى انگلوفيل25، جناح وابسته به وايزمن، موفق به تثبيت فلسطين ـ مكان موردنظر انگليس ـ به عنوان جايگاه نهايى استقرار يهوديان گشتند. 26
يهوديان تنها نامزد تشكيل دولتى حافظ منافع غرب در منطقه حساس و استراتژيك خاورميانه بودند؛ زيرا به عقيده لرد ارل شافتسبُرى هفتم27، كه از رجال سياسى بريتانيا و نيز يك صهيونيست مسيحى بود، اسكان يهوديان در فلسطين، نه تنها براى انگلستان كه براى سراسر دنياى متمدن (= غرب) سودمند خواهد بود. هرتصل نيز بر آن بود كه يهوديان مى توانند حلّال مشكل غرب در خاورميانه باشند.
ماكس نوردو، از صهيونيست هاى معروف، معتقد بود كه "ما فرهنگ اروپايى را... همچنان حفظ خواهيم كرد... ما به اين فكر كه بايد آسيايى شويم مى خنديم. " پيش تر نيز يك كشيش مسيحى پيشنهاد كرده بود، كه براى حفاظت از هندوستان زير سلطه انگليس، لازم است يهوديان در فلسطين ساكن شوند. به هرحال، صهيونيست هاخود را مشعل دار تمدن غرب مى دانند كه در تلاش است دموكراسى رادرخاورميانه وقلب آن حاكم كند. 28
نتيجه اين كه نيازهاى فرهنگى، سياسى، اقتصادى و نظامى غرب، به ويژه انگليس، موجب پديدآمدن جريان فكرى صهيونيسم و اسكان يهوديان در فلسطين گرديد؛ جريانى كه با غير دينى (= سياسى كردن) يهوديت، در پى تحقق و حفظ منافع استعمارى در خاورميانه برآمد، در حالى كه يهوديت ديندار ممكن بود براى غرب خطرآفرين باشد. 29
طبقه سرمايه دار يهود30
از اواخر قرن دهم شمسى / شانزدهم ميلادى، يهوديان سفاردى از اسپانيا و پرتغال طرد شدند و در كشورهاى عثمانى، هلند و فرانسه سكونت گزيدند. آنان به دليل مهارت در بانك دارى و با بهره مندى از روابط تنگاتنگى كه با سفاردى هاى عثمانى داشتند، به آسانى به عرصه تجارت جهانى وارد شدند و بدين سان، نخستين گام را در شكل دهى به بورژوازى يهود برداشتند. 31 در قرن يازده شمسى / هجدهم ميلادى نيز با ارتقاى وضع اجتماعى اروپاييان، موقعيت يهوديان، به ويژه در عرصه اقتصادى، بهبود يافت. اين امر منجر به تلاش بيش تر بخشى از يهوديان براى رهايى از نظام گيتو و ادغام در جوامع غربى و روى آوردن به مشاغل مولد و در نتيجه، گسترش و تثبيت قشر بورژوازى يهود گرديد. 32
بورژوازى يهود به صورت هاى گوناگون در پديد آوردن صهيونيسم مؤثر افتاد، كه مهم ترين آن ها عبارتند از:
1. بورژوازى يهود، همگام و همراه با رشد و تكامل سرمايه دارى غرب، و همانند آن، همه جهان را بازار مصرف خود مى پندارد. در آن زمان، هرچند امپراتورى عثمانى از ضعف اقتصادى رنج مى برد، اما به دست آوردن بازار داخلى آن به سادگى امكان پذير نبود، اين امكان با مهاجرت بيش تر يهوديان به عثمانى ـ سرزمينى كه از نيروى كار ارزان عرب بهره مند بود ـ فراهم مى آمد. افزون بر اين، چنين اقدامى يهوديان غيرفعال اقتصادى و بى علاقه به سرمايه گذارى را به عناصر فعال اقتصادى، در امپراتورى عثمانى تبديل مى كرد و يهوديان باقى مانده در غرب را نيز به سوى فعاليت هاى اقتصادى و سودآور33 سوق مى داد. 34
2. سرمايه دارى يهود، براى جلوگيرى از افزايش تقاضاى مالى يهوديان فقير، كه به كاهش ثروت آنان مى انجاميد، خواهان طرد آن ها بود، از اين رو، با تشكيل دولت اسرائيل، اداره دولت يهودى را در دست گرفتند. بنابراين، بورژوازى يهود، هم در راندن يهوديان از اروپا و هم در اداره كردن آنان در فلسطين اشغالى، نقش اساسى داشته است.
3. بورژوازى يهود در آغاز خواهان مهاجرت يهوديان به فلسطين نبود، بلكه به اعتراف حيم وايزمن، اوگاندا بيش تر مورد علاقه بازرگانان يهودى بود. در مرحله بعد نيز بورژوازى يهود در پى مهاجرت همه يهوديان به فلسطين نبود، بلكه خواهان آن بود كه شمار يهوديان به اندازه اى كاهش يابد كه به رفاه اقتصادى آنان در غرب لطمه اى وارد نسازد. ناحوم ساكولو در اين باره اعتراف مى كند كه صهيونيسم نه به عنوان يك نهضت، بلكه به عنوان يك اقدام مالى و سرمايه دارى ظهور كرده است. البته، يافتن مكانى براى خوش گذرانى و نيز دستيابى به كنترل مجدد يهوديان، از ديگر هدف هاى بورژوازى يهود در خلق صهيونيسم شمرده شده است. 35
صهيونيسم و نقش ادبيات سياسى
پيش از تولد صهيونيسم سياسى، صهيونيسم ادبى پديد آمد و نخستين جرقه هاى سياسى كردن دين يهود را برافروخت. به ديگر سخن، صهيونيسم، نخست در عرصه زبان، گفتار و انديشه و آن گاه در عرصه سياست قد برافراشت. در اين روند، صهيونيسم ادبى، زبان عبرى را به خدمت گرفت و در گسترش آن كوشيد و يهوديان عبرى زبان را مورد تشويق و پاداش قرار داد. به دنبال اين تلاش چند صدساله، زبان عبرى كه به گفته بن گوريون، يك زبان ناگويا بود و در قلب ها مى زيست و به نماز و شعر و ادبيات مذهبى اختصاص داشت، به جايگاهى دست يافت كه ديگر تنها زبان زمان گذشته نبود، بلكه زبان آينده، زبان رستاخيز و زبانى بود كه مى توانست يهوديان را به عنوان يك ملت يگانه در زير بيرق خويش گرد آورد. 36
در عرصه قلم، انديشه و هنر، داستان، رمان و نمايش هاى بسيار پديد آمد، كه به ايفاى نقش در تولد صهيونيسم پرداختند. از جمله، اشعار مذهبى يهود ابن هاله وى (متوفى 519 ش / 1140 م) به سود مقاصد صهيونيستى به كار رفت. كتاب «تلمود»371750 م) انديشه بازگشت به ارض موعود را رواج داد. بنجامين ديزرائيلى (Benjamin Disraeli) در رُمان «ديويد آلروى» (تأليف 1212 ش / 1833 م) شكلى از نژادپرستى افراطى يهودى را به تصوير كشيد. زيگموند فرويد (متولد 1235 ش / 1856 م) بر لزوم اجراى تربيت صهيونيستى تأكيد ورزيد. جورج اليوت (Georg Eliot) در رمان «دانيل دروندا»38 (تدوين 1255 ش / 1876 م) كه مهم ترين سند ادبى صهيونيسم به شمار مى رود، ناممكن بودن ادغام يهوديان در تمدن هاى ديگر را گوشزد كرد. افزون بر اين تلاش ها، نگارش «دائرة المعارف صهيونيسم و اسرائيل» (تأليف 1259 ش / 1880 م) به سهم خويش، زمينه ساز صدور اعلاميه بالفور39 گرديد و آن نيز از زمينه هاى اساسى تأسيس اسرائيل به شمار مى رود. 40
برخى از افسانه ها نيز در پديدآوردن صهيونيسم دخيل بوده اند. مهم ترين اين افسانه ها، افسانه «يهودى سرگردان» يا «يهودى دوره گرد» است. اين افسانه براى نماياندن زندگى سراسر آميخته با رنج و محنت و سرگردانى و بى پناهى يهوديان به كار رفت و به تدريج زمينه ذهنى ضرورت تلاش براى رهايى يهوديان صهيونيست را در اواخر قرن دوازدهم شمسى / نوزدهم ميلادى فراهم آورد. 41
ادبيات صهيونيستى تنها به ترسيم چهره يهودى يا يهوديان ناراضى نپرداخته، بلكه گاه كوشيده است چهره اى نيك و انسانى از يهوديان به دست دهد، تا آنان راه كسب امتيازات اجتماعى بيش ترى را بازيابند و آن را براى ظهور صهيونيسم به كار گيرند. در مجموع، ادبيات صهيونيستى كوشيده اند، با رواج همبستگى يهوديان جهان و مبارزه با تبليغات ضدصهيونيستى، رنج و ستمديدگى يهوديت را به تصوير كشند و به پندار خود، وحشى گرى اعراب عليه يهوديان را نمايان سازند و به ترويج انديشه برترى قوم يهود بپردازند. 42
پيشگامان صهيونيسم
شخصيت ها و نخبگانى بسيار، در پديد آمدن صهيونيسم نقش داشته اند. در ذيل به نام برخى از شخصيت هاى سياسى كه در اين زمينه سهم بيش ترى از ديگران داشته اند و نيز عمده فعاليت آن ها اشاره شده است:
1. تئودور هرتصل: وى كه بنيان گذار سازمان جهانى صهيونيسم و پدر صهيونيسم به شمار مى رود، در بوداپستِ مجارستان به دنيا آمد و در ادلاخ اتريش جان سپرد. هرتصل در هجده سالگى به وين رفت و به تحصيل حقوق پرداخت. وى پس از پايان تحصيلات، به جاى كار وكالت، پا به دنياى ادبيات و مطبوعات گذارد. در اين دوره، او به تأثير از موج تازه يهودستيزى در روسيه، لهستان و برخى از كشورهاى اروپايى در پى مطالعه كتاب «مسأله يهودى» و نيز به دنبال مشاهده قضيه دريفوس43 به اين نتيجه رسيد كه تنها راه حل پايان يافتن يهودآزارى، گردآوردن يهوديان جهان در يك سرزمين است. هرتصل، اين نظريه را در كتاب دولت يهود (چاپ 1275 ش / 1896 م)، كه در اصل نامه اى به خاندان روچيلدهاست، 44 مطرح ساخت و يك سال بعد، نخستين كنگره جهانى صهيونيسم را در شهر بال سوئيس تشكيل داد45 كه هدف آن، ايجاد موطنى براى يهوديان در فلسطين بود، 46 در حالى كه خود او به يهوديت ايمان نداشت، به شعاير مذهبى بى اعتنا بود، زبان عبرى نمى دانست و به فرهنگ غربى خويش47 مباهات مى كرد. 48
2. بارون ادموند روچيلد: 49 اعلاميه 1296 ش / 1917 م دولت انگليس، درباره لزوم تأسيس دولت يهودى در فلسطين (= اعلاميه بالفور) با عبارت "لرد روچيلد، عزيزم!" آغاز مى شود كه خود نشان از سهم ويژه و مؤثر بارون ادموند روچيلد (متوفى 1313 ش / 1934 م) در تولد و حيات صهيونيسم دارد. او همچنين مشهور به "پدر اسكان يهوديان در فلسطين" است. اين عنوان، به پاس تلاش مستمر وى در خريد زمين و املاك اعراب فلسطينى و هزينه كردن يك ميليون و شش صد هزار ليره استرلينگ براى احداث دهكده هاى مهاجرنشين در فلسطين، به او داده شد. ادموند روچيلد به خانواده اى ثروتمند و يهودى الاصل تعلق داشت كه از راه صرافى و بانك دارى به ثروتى افسانه اى دست يافت. از اين رو، اعضاى خانواده روچيلدها به سلاطين مالى مشهورند. اين خانواده ثروتمند، به پاس خدمات مالى شان به دولت اتريش، از سوى آن دولت به لقب بارون50 مفتخر شدند. سهم ادموند روچيلد در شكل گيرى اسرائيل نيز بسيار است. خود او در اين باره اعتراف مى كند «بدون من صهيونيست ها هيچ كارى نمى توانستند انجام دهند.»51 دولت اسرائيل نيز به منظور قدردانى از خدمات وى، نام او را بر يكى از بلوارهاى تل آويو52 نهاده است. 53
3. حيم وايزمن: وى برجسته ترين رهبر صهيونيستى پس از هرتصل است. خدمات او به نيروى دريايى بريتانيا54، زمينه را براى پذيرش نظريه هايش درباره لزوم تأسيس يك دولت يهودى در فلسطين، نزد مقام هاى انگليسى و نيز براى صدور اعلاميه بالفور، فراهم آورد. وى پس از هرتصل، به رهبرى سازمان جهانى صهيونيسم و سپس به رياست آژانس يهود55 در فلسطين و سرانجام به رياست جمهورى اسرائيل (= اولين رئيس جمهور اسرائيل) برگزيده شد. 56
4. لرد ارل شافتسبرى هفتم: وى يكى از برجسته ترين رجال سياسى بريتانيا و نيز برادرِ همسر پالمرستون، نخستوزير اسبق انگليس بود. وى رياست صندوق كشف فلسطين را بر عهده داشت و به پيشنهاد او نخستين كنسول گرى انگليس در بيت المقدس تأسيس شد. شافتسبرى بر پايه اين استدلال كه هر ملت بايد داراى وطن باشد و سرزمين كهن از آن ملت كهن است، مشوّق نظرى و عملى مهاجرت يهوديان به فلسطين گرديد. 57
5. بنجامين ديزرائيلى: اين سياستمدار و نويسنده يهودى الاصل انگليسى در 1216 ش / 1837 م به عضويت پارلمان و سپس به رهبرى مجلس عوام و حزب محافظه كار انگليس درآمد و آن گاه به نخستوزيرى رسيد. ديرزائيلى، بار دومى كه به نخستوزيرى بريتانيا رسيد، ورود يهوديان به پارلمان آن كشور، در كسوت نمايندگى را قانونى ساخت و مهم تر از آن، به ابتكار شخصى، سهام ترعه (= كانال) سوئز58 را پس از اخذ و دريافت وام چهار ميليون ليره اى از بارون ادموند روچيلد، از خديو مصر خريد و آن را در اختيار دولت انگليس قرار داد و بدين سان، سلطه انگليس را بر مصر، فلسطين و صحراى سينا فراهم كرد. چهل سال بعد، دولت بريتانيا به پاس قدردانى از زحمات او و ديگر صهيونيست ها، فلسطين را به عنوان سرزمين يهوديان در نظر گرفت. بنابراين، تأثير ديزرائيلى در شكل گيرى دولت يهود غيرمستقيم، ولى اساسى بود. 59
6. اسرائيل بير: (Israel Beer) وى كه در سال 1223 ش / 1844 م. به پل جوليوس رويتر60 تغييرنام داد، در 1195 ش / 1816 م به دنيا آمد و در سيزده سالگى از آلمان به انگليس مهاجرت كرد. او به تدريج به فعاليت هاى خبرى علاقه مند شد و سرانجام در 1228 ش / 1849 م مؤسسه اى براى گرداورى خبر در فرانسه و بلژيك تأسيس كرد تا آلمان را به خطوط تلگراف آن دو كشور متصل كند. بيست و پنج سال بعد، اين مؤسسه به يك خبرگزارى بى رقيب تبديل شد و به اين گونه، رويتر به ثروت و شهرتى فراوان دست يافت. وى از اولين كسانى است كه در اواسط قرن دوازدهم شمسى / نوزدهم ميلادى با خريد زمين در فلسطين، سنگ بناى دولت غاصب و اشغالگر اسرائيل را گذارد. و همچنين، با در اختيار داشتن سازمان عظيم خبرى رويتر، بيش ازهريهودى ديگربه شكل دهى صهيونيسم كمك كرد. 61
صهيونيسم و ماركسيسم
يكى ديگر از عوامل شكل گيرى صهيونيسم، ماركسيسم62 و كمونيسم است. برخى از شواهدى كه در اين زمينه مورد استفاده قرار مى گيرند، عبارتند از:
الف. در عقايد كارل ماركس (متوفى 1262 ش / 1882 م) كه يك يهودى بوده است، آلمان كشورى به شمار مى رود كه گرفتار انقلاب كارگرى خواهد شد و يهوديان در آن انقلاب، همانند انقلاب هاى گذشته بشرى، نيروى پيشرو خواهند بود. صهيونيست ها به تأثير از ماركس، ملت برگزيده خداوند، يعنى يهوديان، را همواره عامل هر حركت پيشروانه و مترقيانه به حساب مى آورند. به عقيده آنان، اين نقش پيشتازى در جريان تولد و رشد كمونيسم و نيز در فرايند برپايى و پيروزى انقلاب كمونيستى روسيه وجود داشته است؛ زيرا بيش تر اعضاى كادر مركزى حزب كمونيست شوروى سابق مانند تروتسكى63، يهودى بوده اند. مضافاً اين كه بسيارى از رهبران صهيونيستى چون بن گوريون از روسيه تزارى كه نخستين كشور كمونيستى جهان بوده است، برخاسته اند. 64
ب. صهيونيست ها، همانند كمونيست ها، از ماترياليسم65 تاريخى ماركس در تحليل گذشته و آينده خود سود مى جويند. به گمان صهيونيست ها، دوران كمون اوليه66، جلوه روزگار يهوديان پيش از حضرت يعقوب (عليه السلام) است. در دوره برده دارى، برده دارانى غيريهودى مانند فروعون، يهوديان را به بردگى گرفتند. در دوران فئوداليسم67و سرمايه دارى، زمين داران و سرمايه داران غيريهودى بر مسند قدرت باقى ماندند و يهوديان را به سوى كارهاى كم ارزش و پستى چون صرافى سوق دادند. «در اين جا بود كه يهود لازم... ]ديد [كه با انقلاب كمونيستى رقبا را از ميدان به در كرده و با ايجاد يك حزب نيرومند... تمامى قدرت اقتصادى و سياسى و اجتماعى را به دست گيرد.»68 به هر روى، كمونيسم، جهان را با ديدگاه مادى محض تفسيرمى كند، دين راافيون توده ها مى داند، عواطف و احساسات و اخلاق را روبنا مى شمارد، حركت تاريخ را براساس جبر تشريح مى نمايد، شيرازه جامعه را بر اقتصاد قرار مى دهد، براى نيل به هدف از هر وسيله اى بهره مى برد و طبقات و نه شخصيت ها را تاريخ ساز مى داند، صهيونيسم نيز معتقد است:
1. ثروت، پايه و اساس حكومت هاست. در نتيجه، جهان را بايد از دريچه سكه و سرمايه ديد.
2. ايمان مذهبى را بايد ريشه كن كرد و به جاى آن ارقام و اعداد را جايگزين نمود.
3. سياست هيچ وجه مشتركى با اخلاق ندارد و حكومت اخلاقى محكوم به شكست است.
4. بى گمان، يهوديان براساس مشيّت الهى به آقايى و سرورى جهان مى رسند.
5. طلا، برترين نيروى محرّك جهانى، در دست يهوديان است.
6. از مكر، تزوير و خيانت براى نيل يا نزديك شدن به هدف مى توان سود برد.
7. هيچ تحولى بدون دخالت و نظارت پر قدرت و نفوذ وافر يهوديان انجام نمى شود. 69
ملى گرايى
ناسيوناليسم يا ملى گرايى جديد، محصول انقلاب كبير فرانسه و يكى از آثار تمدن نوين غرب است. پس از انقلاب كبير فرانسه، ميل به وطن خواهى و آرمان هاى قومى در مليّت ها و اقليت هاى دينى، چون يهوديت، افزايش يافت. از اين رو، صهيونيسم را نمى توان فرزند درد و رنج يهوديان دانست، بلكه اگر به يهوديان آزار و آسيبى نيز نمى رسيد، باز هم، تولد صهيونيسم برپايه رشد ناسيوناليسم غربى اجتناب ناپذير بود. هرتصل هم با بيان اين كه "مسأله تشكيل حكومت يهودى بيش از آن كه مسأله اى مذهبى يا اجتماعى باشد، مسأله اى ملى است. " بر تأثير فزاينده ملى گرايى در خلق صهيونيسم تأكيد مىورزد. همچنين مارتين بوبر، يكى از بزرگ ترين مناديان يهود در قرن حاضر، بر ويژگى ناسيوناليستى صهيونيسم تأكيد مى كند. افزون بر اين، آلبرت اينشتين اززيان هاى گسترش ناسيوناليسم بر يهود، بيمناك بود. 70
اين اعتقاد كه يهوديت ريشه در روح جمعى و گروهى، زبان و دشمن و سرزمين مشترك دارد، همواره ميان يهوديان وجود داشته است. ولى يهوديان در گذشته، قادر به بهره گيرى از اين عناصر براى خلق دولت يهود نبوده اند. سرانجام گروهى با تأكيد بسيار بر عناصر ناسيوناليستى يهود، زمينه هاى ظهور صهيونيسم و تأسيس دولت يهودى را فراهم آوردند. البته ظهور ليبراليسم كه ميل به آزادى و برابرى را شدت مى بخشد، در بهبود وضع عمومى، اجتماعىوسياسى يهود و ظهور ناسيوناليسم يهودى (= صهيونيسم) تأثير بسزايى داشته است. 71
امروزه برخى انديشمندان، عناصرى را كه يهوديان افراطى يا صهيونيسم، به عنوان عناصر تكشيل دهنده دولت يهود مطرح مى كنند، مورد ترديد جدى قرار داده اند؛ زيرا:
اولاً، صهيونيسم، جريانى غير دينى است و از اين رو، نمى تواند با تكيه بر عناصر سازنده دين، به حيات خود مشروعيت بخشد.
ثانياً، يهود، يك نژاد نيست، بلكه يك دين است، آن هم دينى كه پيروان پراكنده اش در هيچ نقطه جهان داراى اكثريت جمعيتى نبوده اند.
ثالثاً، يهود يك ملت نيست؛ زيرا يهوديان از عناصر تشكيل دهنده ملت، چون زبان و دشمن مشترك برخوردار نيستند.
رابعاً، صهيونيسم با طرح قوم برگزيده بودن يهود، در پى سلطه بر جهان است، در حالى كه برترى و برگزيدگى راستين نيز نمى تواند وسيله اى برمشروعيت بخشيدن به رفتارسلطه گرايانه باشد.
خامساً، اگر فلسطين قبله گاه ويژه يهوديان است، پس چرا بيش تر يهوديان آن را نمى شناخته و حتى درباره موقعيت جغرافيايى آن نيز بى اطلاع بوده اند؟
سادساً، ناسيوناليسم صهيونيستى به شكلى افراطى درآمده و بشر امروز به هيچ رو پذيراى تحمل ناسيوناليستى نيست كه براى تحقق هدف هاى خويش، به كشتار، خشونت، ازدواج قومى و رفتار ناپسند دست مى زند. 72
قوم برگزيده
تفسير و نگرش خاص صهيونيست ها از ايده قوم برگزيده به شكل هاى زير در پديد آمدن صهيونيسم دخالت داشته است:
1. براساس متون دينى يهودى، يهود قوم برگزيده خداوند است؛ چرا كه خدا به بنى اسرائيل وعده حكومت از نيل تا فرات را داده است. اين آموزه، تفسير كلام خداوند به حضرت ابراهيم (عليه السلام) است كه فرمود: "به اخلاف تو، اين سرزمين، از رود مصر تا شط بزرگ ]يعنى[ شط فرات را عطا مى كنم. " در واقع، كتاب مقدس يهوديان، آنان را "قومى كه خداوند كيفرشان داده و در همان حال برگزيده است" معرفى مى كند. به ديگر سخن، براساس متون دينى يهوديان، آنان عطيّه الهى اند، و خداوند آنان را دوست مى دارد و از اين رو، آنان را از ميان مردم زمين براى اداره حكومت جهانى برگزيده است. 73
انديشه مذكور در شرايط عادى و در وضعيت طبيعى به پديدآمدن صهيونيسم منجر نشده است، بلكه بزرگ نمايى و سياسى كردن آن، زاينده صهيونيسم است؛ زيرا:
الف. هرتصل بنيان گذار صهيونيسم، فردى غيرمذهبى بود، وى اعتراف كرد كه آرا و عقايدش متأثر از مذهب يهودى نيست، بلكه او انسان بى دينى است. در تأييد اين اعتراف، يورى اونرى Uri Avnery)) عضو سابق مجلس اسرائيل، بر اين نكته پاى فشرد كه اكثريت جمعيت اسرائيل، بى مذهب و حتى ضد مذهب اند. 74
ب. درتفسيربرگزيده شدن قوم بنى اسرائيلواعطاى حكومت نيل تا فرات به آنان از سوى خداوند، دو نظريه مطرح است:
اول. وعده فوق كه به بنى اسرائيل داده شده، مربوط به زمان هاى گذشته است كه خانه به دوش بوده اند، و پس از مدتى اين وعده (تشكيل دولت يهود) تحقق يافته است.
دوم. اين وعده مربوط به آينده است، بدين گونه كه يك منجى ظهور مى كند و يهوديان را به ارض موعود مى برد. و البته، هنوز آن منجى ظهور نكرده است. 75
2. يكى از ديگر دلايل يهوديان براى اثبات برگزيده بودن خويش، ويژگى هايى است كه به گمان آنان تنها در يهوديان وجود دارد. يهوديان گمان مى كنند كه شباهتى به ملل ديگر ندارند و نژادشان پاك ترين و خالص ترين نژادهاست، و به اين دليل، در سراسر تاريخ از پذيرش حاكميت و سلطه هر سلطانى جز پروردگار عالم سرباز زده اند. همچنين يهوديان برآنند كه قوم يهود، ملّتى است بى مانند و آنان، نخستين مورّخان دنيا، تنها دارندگان فرهنگ مستقل در خاورميانه و جهان، گل سر سبد آفرينش، مردمى كوشا و توانا، اولين كاشفان حكومت جهانى خدا، نژاد برتر و ملت مقدس اند و به دليل برخوردارى از اين ويژگى ها، بر ديگران مى بالند و خود را شايسته حكومت مستقل و يا مسلط بر جهانيان مى دانند. 76
اگر هم بر فرض، اين گمان و اعتقاد آنان درست باشد، به هيچ روى موجب پديد آمدن حقى براى تشكيل دولت يهود و سلطه بر جهان نمى شود. افزون بر اين، تحقيقات نوين، اولاً، برخوردارى يهوديان از ويژگى هاى مذكور را رد مى كند و ثانياً، اگر فرض شود كه اين ويژگى ها در يهود هست، اثبات وجود آن ها در همه يهوديان ممكن نخواهد بود. چنان كه ساكولو مى گويد: «خلوص و ناآلودگى مطلق]دريهود[وجودندارد.»77 چگونه مى توان پذيرفت كه آلودگى دريهودنيست، درحالى كه يكى از زمينه هاى پديد آمدن صهيونيسم، نجات يهود از آلودگى نژادى است؟ از اين رو، ساكولو به عنوان يك صهيونيست، يهوديانى را كه زنان غيريهودى مى گيرند، سرزنش و نفرين مى كندو مى كوشد آنان راازاين كارِگناه آلود باز دارد. 78
آرمان مذهبى
يهوديان مدعى اند كه خداوند در كتب دينى به آنان وعده داده است كه روزى فرزندان و بازماندگان قوم برگزيده و در همان حال پراكنده يهود از سراسر جهان به دور كوه صهيونِ اورشليم گرد مى آورد و آنان رابراى هميشه از آوارگى نجات مى دهد و در فلسطين ساكن مى كند. خداوند اين وعده را توسط يك منجى الهى محقق مى سازد. بنابراين، نتيجه مى گيرند، بازگشت يهوديان به ارض موعود، يك آرمان مذهبى و حاكى از علاقه آنان به فلسطين و نيز نمايان گر تلاش يهوديان در همسان سازى سرنوشت هم كيشان است. 79
در اين زمينه، صهيونيست ها جايگاه مذهبى فلسطين يا سرزمين موعود را بسيار بالاتر از آنچه هست، نشان مى دهند و از آن بهره بردارى سياسى مى كنند، به گونه اى كه ژنرال موشه دايان مى گويد: «اگر كتاب مقدس به ما تعلق دارد و اگر خود را به عنوان امت دينى كتاب ]مقدس[ تلقى مى كنيم، بايستى تمامى سرزمين هاى كتاب مقدس را در تملك خويش داشته باشيم.» و به عقيده روژه گارودى، ايگال امير به امر خداوند و گروه خود، يعنى جنگاوران اسرائيل، اسحاق رابين را ترور مى كند؛ زيرا رابين برخلاف عقايد دينى، در پى آن بود كه بخشى از سرزمين موعود (= كرانه غربى رود اردن) را به اعراب تسليم كند. 80
در نقد اين عقيده مى توان گفت: اگر وعده بازگشت به سرزمين موعود، كلام وحى باشد، آن به معناى سرزمين جغرافيايى نيست، بلكه اعاده صهيون به يهود اشاره به انعقاد نوعى پيمان با خداوند است. از اين رو، به نظر مى رسد فلسطين هيچ گاه سرزمين موعود يهودى نبوده است. شايد از اين روست كه مجمع اصلاح يهوديت در 1264 ش / 1885 م اعلام نمود كه انتظار بازگشت به فلسطين را ندارد، يا برخى از آنان گفته اند: آمريكا و آلمان، صهيون يهوديان است. البته حذف كلمه صهيون در ادعيه مذهبى نيز نشان از بى پايگى اين عقيده دارد كه صهيون در فلسطين است. 81
بنابراين، ادعاى صهيونيسم مبنى بر اين كه صهيون در فلسطين است، درست نيست؛ زيرا صهيونيست ها در اواخر قرن سيزده شمسى / اوايل قرن بيستم ميلادى، فلسطين را پس از بررسى و رد مناطقى چون سورينام، كنيا، اوگاندا، قبرس، موزامبيك، آرژانتين، كنگو، آنگولا، طرابلس (= ليبى) و صحراى سينا82 به عنوان مكانى براى تأسيس حكومت يهود برگزيده اند. نتيجه اين كه آنان حتى به اندازه يهوديان در انديشه فلسطين نبوده اند و اين واقعيت كه صهيون براى صهيونيست ها مهم نيست، با اعتراف لئوپنسكر Leo pinsker))، صهيونيست مشهور به اين كه "ما فقط به قطعه زمينى نياز داريم كه... اعتقاد به خدا و كتاب مقدس... را به آن جا ببريم» و نيز با اين اعتراف هرتصل كه تلاش او براى تأسيس دولت يهودى، يك برنامه استعمارى است، روشن تر مى گردد. 83
افزون بر آنچه گذشت، زمينه هاى ديگرى نيز در زايش صهيونيسم دخيل بوده اند، كه در ذيل به برخى از آن ها اشاره مى شود.
الف. ماجراى آلفرد دريفوس: وى (متوفى 1314 ش / 1935 م) افسر يهودى ارتش فرانسه بود كه در 1273 ش / 1894 م متهم به تحويل مدارك نظامى محرمانه و مهمى به آلمان شد. او در همين سال دستگير، محاكمه و به حبس ابد محكوم گشت، ولى در 1278 ش / 1899 م تبرئه و در 1285 ش / 1906 م به خدمت فراخوانده شد. اين ماجرا از يك سو، موج تازه اى از يهودآزارى و از سوى ديگر، يهودگرايى را در اروپا شدت بخشيد. اگر چه ماجراى دريفوس نزاعى ميان گروه هاى چپ و راست فرانسه تلقى مى شد، اما صهيونيسم، آن را به عنوان يكى از مظاهر آزار و ستم بر يهوديان مطرح ساخت. همين ماجرا، اثرى عميق بر افكار هرتصل گذاشت، چونان كه وى را به يافتن يك راه حل اساسى براى رهانيدن و نجات يهوديان از ظلم و ستم كشاند. در پى آن، وى طرح تأسيس يك كشور يهودى را به عنوان راه حلى براى نجات يهوديان از يهودآزارى، در كتاب «يهود و دولت» خويش به دست داد. 84
ب. جنبش ها و گروه هاى صهيونى: از ديگر زمينه هاى ظهور صهيونيسم، تأسيس و تداوم فعاليت ها و جنبش هاى صهيونى است. از مهم ترين اين گروه ها و جنبش ها، گروه عشّاق صهيون و جنبش بيلو85 بودند كه در نخستين سال هاى دهه 1260 ش / 18890 م در روسيه پديد آمدند و به سرعت در كشورهاى ديگر گسترش يافتند. جنبش بيلو، متأثر از آرا و نظريه هاى پنسكر، رهبر عشاق صهيون بود، اما رنگ صهيونيستى بيش ترى نسبت به عشاق صهيون داشت، به گونه اى كه نخستين مهاجرت گروهى به فلسطين از ابتكارات اين جنبش است. در مجموع، نتيجه تلاش هاى حدود پانزده ساله گروه عشاق صهيون و جنبش بيلو، ظهور هرتصل و نگارش كتاب «دولت يهود» است. هرتصل براى نيل به هدف تأسيس كشور يهودى، جنبش ها و سازمان هاى پراكنده صهيونيستى را در كنفرانس بال، زير چتر سازمانى واحد (= سازمانى جهانى صهيونيسم) گرد آورد. 86
ج. نگاه منفى اروپا به يهود: اروپاييان با نگاهى منفى به يهوديان مى نگريستند. از نظر آنان، يهوديان موجوداتى پست، ملتى فرومايه، استثمارگران اصلى اقتصاد اروپا، ناتوان در همسانى با ديگران، نژادى با زاد و ولد فراوان و عناصرى فقير و انگل بودند و به عقيده بالفور، آنان دشمنانى بودند كه حضورشان در تمدن غرب به فلاكت آن مى انجاميد. بنابراين، اروپاييان، تاب تحمل آن ها را نداشتند و بر آن شدند تايهوديان را از اروپا اخراج و در يك سرزمين خارجى، مانند فلسطين، ساكن كنند. در اين صورت، يهوديان فقير و انگل با حراست از كانال استراتژيك سوئز به ابزار سودمند براى غرب مبدل مى شدند. 87
د. ناتوانى يهود در همسانى اجتماعى: زندگى اجتماعى يهوديان در اروپا، همراه با مشكلات و موانعى بود، يكى از اين مشكلات و موانع اين بود كه يهوديان توانايى هماهنگى و همسانى با جامعه غرب را نداشته و براى پاسدارى از آداب، سنن و عقايد يهودى، علاقه اى به ادغام از خود نشان نمى دادند و چون ناچار بودند توان و نيروى خويش را در بهسازى، عمران و آبادانى تمدن غرب ـ تمدنى كه در آن عنصرى بيگانه بودند ـ به كار گيرند، هيچ گاه خشنود نبوده اند. از اين رو، به سوى نظريه تأسيس دولت مستقل يهودى كه مى توانست آنان را از شرّ غرب رهايى بخشد، گرايش يافتند. 88
هـ. ادعاى پاسدارى از دين: در دوره رنسانس89 و انقلاب صنعتى غرب، حصار زندگى گيتويى يهوديان فرو ريخت. اين امر مواجهه و برخورد يهوديان با فرهنگ غيرخودى و تضعيف عقايد دينى را در پى داشت و از قدرت پاسخ گويى يهوديت به نيازهاى نوين مردم يهودى كاست. در نتيجه، گروهى كه به ظاهر در پى حفظ هويت ملى و مذهبى يهود بودند، تحت تأثير عوامل گوناگون و به ويژه نفوذ استعمارگران، به سياسى كردن يهوديت، يعنى آفرينش صهيونيسم پرداختند. در دستيابى به اين هدف، حفظ انسجام نسبى يهوديان و ممانعت از تفرقه آن ها ضرورى بود. 90
و. حقوق و آزادى هاى مدنى: تحولات اجتماعى در غرب پس از عصر نوزايى، به گسترش حقوق مدنى و ترويج آزادى هاى سياسى و توسعه شعارهاى برابرى و برادرى همگانى انجاميد. اين موضوع به يهوديان امكان داد تا در پرتو فضاى ايجاد شده، به تقويت عناصر ناسيوناليستى يهوديت، همچون نژاد، خون، مذهب، وطن و زبان بپردازند. به عنوان مثال، بسط و رشد آزادى سياسى، موجب دست كشيدن يهوديان آلمانى از زبان محلى «يديش» و روى آوردن به زبان عبرى گرديد. خلاصه اين كه بهره گيرى از عناصر ناسيوناليستى براى خلق صهيونيسم در پرتو گسترش حقوق مدنى غربى به وقوع پيوست. 91
ز. شكست دادن عثمانى ها: تجزيه و نابودسازى امپراتورى عثمانى از اهداف استعمارگران بود؛ زيرا تجزيه يك امپراتورى مسلمان افزون بر اين كه شكست دشمن و حريفى ديرينه به شمار مى رفت، بازار مصرف، مواد اوليه و موقعيت اقتصادى نوينى را براى يكايك استعمارگران، به ويژه بريتانيا به عنوان بزرگ ترين دولت استعمارى، فراهم مى آورد. به اعتراف سرهنگ جورج گاولر (GeorgeGauler) ـ حاكم انگليسى استرالياى جنوبى ـ فلسطين به عنوان محور، مركز عصب و قلب دنياست. بنابراين، تصرف و تصاحب آن توسط هر يك از كشورهاى رقيب، ضربه اى هولناك بر پيكر بريتانيا وارد مى ساخت. 92
ح. انديشه ملت واحد: ترويج انديشه ملت واحد، در بارورى صهيونيسم سهيم بوده است. در ترويج و ترزيق اين انديشه، كسانى چون اسحاق نيوتن93 و روسو94 داراى سهمى بزرگ اند. در نوشته هاى كانت95 و فيخته96 نيز يهوديان به عنوان يك ملت انداموار (ارگانيك) يا واحد معرفى شده اند. كوشش هاى آنان منجر به نگارش كتاب سرزمين جلعاد (چاپ 1259 ش / 1890 م) و تولد سرود هاتيكوه97به معناى اميد شد كه اولى بر لزوم اسكان يهوديان در يك سرزمين معين پاى مى فشرد98 و دومى برحركت صهيونيسم به سوى فلسطين. 99
بديهى است پرداختن به عوامل ديگرى همچون: نقش مهاجرت هاى يهوديان به نقاط گوناگون جهان، تحريف متون دينى و سكوت روحانيان مذهبى و نيز خاموشى و بى تفاوتى مسلمانان و حكومت هاى اسلامى در پديدآمدن صهيونيسم، مجال و فرصت ديگرى را مى طلبد.
پى نوشت ها
1. Zionism
2ـ نگارنده مقاله اى تحت عنوان "زمينه هاى شكل گيرى رژيم اشغال گر قدس" را در دست تدوين دارد. برخى از اين زمينه ها عبارتند از: اعلاميه بالفور، سازمان ملل متحد، قيموميت انگليس بر فلسطين و تركان جوان.
3ـ تئودور هرتصل ـ بنيان گذار صهيونيسم ـ (Thedar herzel) به شكل هاى گوناگون همچون: تئودور هرتزل، هرزل، هرتسل و... نوشته مى شود، ولى معمولاً آن را به صورت «هرتصل» مى نگارند.
4ـ ناحوم ساكولو (Nahum sokolow) مورخ صهيونيستى است.
5ـ عبدالوهاب المسيرى، صهيونيسم، ترجمه لواء رودبارى، ص 7 / حميد احمدى، ريشه هاى بحران در خاورميانه، ص 3 / على آقا بخشى، پيشين، ص 423 / ب. پراهى، فريب خوردگان صهيونيسم، ترجمه ابوالقاسم سرّى، ص 27
6ـ انسان رهايى بخش را در زبان عبرى "ما شياح" مى گويند.
7ـ حميد احمدى، پيشين، ص 3 / روژه گارودى، پرونده اسرائيل و صهيونيزم سياسى، ترجمه نسرين حكمى، ص 5 / عبدالوهاب المسيرى، پيشين، ص 8
8ـ هر كسى كه خواهان مهاجرت يهوديان جهان به فلسطين باشد، صهيونيست است، خواه يهودى باشد و يا نباشد. بنابراين، هر يهودى، صهيونيست نيست، و به عكس، برخى صهيونيست ها غيريهودى اند.
9ـ عبدالوهاب المسيرى، پيشين، ص 7 ـ14 / عادل توفيق عطارى، تعليم و تربيت صهيونيستى، ترجمه مجتبى بردبار، ص 50 / روژه گارودى، تاريخ يك ارتداد، اسطوره هاى بنيان گذار سياست اسرائيل، ترجمه مجيد شريف، ص 23
10. Anti - Semitism
11ـ «حيم» يا «حيئم» يا «چيم وايزمن» (Chaim weizman) پس از هرتصل، جامعه صهيونيستى را براى نيل به تأسيس اسرائيل رهبرى كرد.
12ـ يورى ايوانف، صهيونيسم، ترجمه ابراهيم يونسى، ص 74 ـ 71 / عبدالوهاب المسيرى، پيشين، ص 36
13ـ نام دولتِ ديگر يهودى، يهودا (= يهوذا) بود.
14ـ «گتو» Ghetto در گذشته به محله اى در يك شهر گفته مى شود كه يهوديان به اقامت در آن مجبور بوده اند.
15ـ آلاسداير دراسدل و جرالد اچ. بليك، جغرافياى سياسى خاورميانه و شمال آفريقا، ترجمه درّه ميرحيدر، ص 361
16ـ ديويد داود بن گوريون (David Ben Gurion) در لهستان به دنيا آمد و در اسرائيل مرد. وى نخستوزير اسرائيل در سال هاى نخستين تأسيس رژيم صهيونيستى بود.
17ـ پراهى، فريب خوردگان صهيونيسم، ص 6 / گالينا نيكيتينا، دولت اسرائيل، ترجمه ايرج مهدويان، ص 32
18ـ يورى ايوانف، پيشين، ص 32 و 40 و 74 و 71 / عبدالوهاب المسيرى، پيشين، ص 75 و 24
19ـ سفاردى (sepharadi) و اشكنازى (Ashkanase) به ترتيب به يهوديان مهاجر اروپاى شرقى و شمال غرب اروپا به اسرائيل اطلاق مى شود.
20ـ عبدالوهاب المسيرى، پيشين، ص 88
21ـ پيش از جنگ جهانى اول، صهيونيست ها به آلمان دل بسته بودند، ولى با مشاهده شكست قريب الوقوع آلمان و پيروزى انگليس، به آن روى آوردند.
22ـ يورى ايوانف، پيشين، ص 54 و 48، 45، 13
23ـ به عقيده ماكس نوردو (Max Nordau) يكى از رهبران صهيونيست ها در قرن بيستم ميلادى، صهيونيسم اختراع انگليس است. ر. ك. به: يورى ايوانف، پيشين، ص51
24ـ انگلوفيل به افراد و گروه هايى مى گويند كه گرايش و وابستگى شديد به انگليس دارند.
25ـ يورى ايوانف، پيشين، ص 85 و 51 و 47، 18
26. Seventh Earl shafes bury
27ـ عبدالوهاب المسيرى، پيشين، ص 54 و 12، 8، 5 / يورى ايوانف، پيشين، ص 69
28ـ عبدالوهاب المسيرى، پيشين، ص 29
29ـ بورژوازى (Bourgeoisie) براى طبقه سرمايه دار نيز به كار مى رود. ر. ك. به: على آقا بخشى، پيشين، ص 35
30ـ به عقيده ايوانف، بورژوازى يهود محصول رنسانس نيست، بلكه پيش از آن نيز وجود داشته است. ر. ك. به: يورى ايوانف، پيشين، ص 26 ـ 20
31ـ عبدالوهاب المسيرى، پيشين، ص 8 و 7 و 2
32ـ ماير ويلنر (Mcir vilner) سياستمدار اسرائيلى مى گويد: «صهيونيسم نماينده ايدئولوژى ارتجاعى يهوديان بورژوازى طرفدار امپرياليست است.» ر. ك. به: پراهى، پيشين، ص 30
33ـ المسيرى، پيشين، ص 55، 40 و 17، 9
34ـ يورى ايوانف، پيشين، ص 83 و 82 و 52 / نيكيتينا، دولت اسرائيل، ص 31
35ـ غسان كنفانى، نگاهى به ادبيات صهيونيسم، ترجمه موسى بيدج، ص 23 ـ 13
36ـ تلمود يا تعليم، كتابى است شامل دو بخش كه يكى را «مشنا» و ديگرى را «گمارا» گويند. مشنا، مجموع تعاليم مختلف يهود است و گمارا، تعليمات و تفاسيرى است كه پس از تكميل مشنا
در مدارس عاليه يهود به وجود آمد. ر. ك. به: روژه گارودى، پرورنده اسرائيل و صهيونيسم سياسى، ص 181
37. Daniel Deranda
38ـ اعلاميه بالفور (Deslavation Balfeur) از سوى لردآرتور بالفور (Lord Arthur James Balfeur) وزير امورخارجه وقت انگليس صادر شد. مفاد اين اعلاميه به پيشنهاد وى در كنفرانس سان ريمو (San Remo) ـ شهرى در ايتاليا ـ به تأييد متفقين رسيده بود.
39ـ روژه گارودى، پرونده اسرائيل و صهيونيزم سياسى، ص 47و 42 و 33 و 28 / عبدالوهاب المسيرى، پيشين، ص 17 ـ 14. در) اين جا بايد به ترجمه عبرى كتاب جلعاد (Gileadـ نام منطقه اى در شرق اردن ـ اشاره كرد كه ركورد بى سابقه اى در فروش نشريات عبرى برجاى گذاشت.
40ـ كنعانى، نگاهى به ادبيات صهيونيسم، ص 66، 57
41ـ همان، ص 81، 71، 43، 41
42ـ آلفرد دريفوس (Alfred Drevtus) سرباز يهودى ارتش فرانسه بودكه به اتهام جاسوسى به نفع آلمان دستگير و زندانى شد.
43ـ Rothschil (Rotschil) يك خانواده ثروتمند يهودى است كه يكى از اعضاى آن سهمى ويژه در شكل گيرى صهيونيسم داشته است.
44. The Bale Declaration Conferenc
45ـ او در اين زمان گفت: "امروز بنيان دولت يهود را گذاردم. " ر. ك. به: حميد احمدى، پيشين، ص 37
46ـ هرتصل نقش ممتازى در حيات مجدد يهوديان داشت. از اين رو، به وى لقب موسى جديد داده اند. ر. ك. به: يورى ايوانف، پيشين، ص 83
47ـ غلامرضا على بابايى، پيشين، ج 1، ص 49، ج 2، ص 414، ج 3، ص 313 / عبدالوهاب المسيرى، پيشين، ص 63 و 55، 52
48. Edmond Rothschild (Rotschild)
49ـ بارون (Baron) يكى از القاب سابق اشراف و نجبا در اروپا بود. ر. ك. به: حسن عميد، فرهنگ فارسى عميد، ج 1، چاپ 1364، ص 296
50ـ اسرائيلى ها اعتراف كرده اند كه اگر كمك بارون ادموند روچيلد از پاريس نبود، مهاجرت يهوديان امكان پذير نبود. ر. ك. به: حميد احمدى، پيشين، ص 26
51ـ پايتخت رژيم اشغال گر قدس.
52ـ روچيلدها، ترجمه رضا سندگل و منيژه اسلامبول چى، ص 94 / غلامرضا على بابايى، پيشين، ج 3، ص 149 / حميد احمدى، پيشين، ص 26
53ـ وايزمن استاد شيمى دانشگاه منچستر انگليس در 1915 م / 1294 ش ماده استون (Asetone) را كشف كرد. اين ماده در ساخت سلاح هاى جنگى با قدرت انفجارى بالا به كار مى رود. ر. ك. به: حميد احمدى، پيشين، ص 156
54ـ اين آژانس در 1308 ش / 1292 م به وسيله صهيونيست ها براى تسهيل مهاجرت، جذب و اسكان يهوديان در فلسطين تشكيل شد.
55ـ حميد احمدى، پيشين، ص 84 و 28 / غلامرضا على بابايى، پيشين، ج 3، ص 319
56ـ عبدالوهاب المسيرى، پيشين، ص 12 ـ 8
57ـ كانال سوئز براى انگليس بسيار حياتى بود. هربرت سموئل، يكى از صهيونيست هاى معروف در اين باره مى گويد: «نزديك شدن يك نيروى اروپايى به كانال سوئز خطر جدى براى طرح هاى مهم دولت بريتانيا بود.» ر. ك. به: حكم دروزه، پرونده فلسطين، ترجمه كريم زمانى، ص 20
58ـ سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، جهان زير سلطه صهيونيزم، ص141 / على اكبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج 7، ص 10023
59ـ پل جوليوس (ژوليوس) رويتر (Paul Julius Reuter) در 1872 م / 1250 ش. امتياز بهره بردارى و استخراج اكثر معادن ايران را از ناصرالدين شاه دريافت كرد. اين امتياز كه به معناى فروش ايران بود، در پى مخالفت هاى داخلى و خارجى لغو شد و شاه براى دلجويى از او، امتياز بانك شاهنشاهى را در 1889 م / 1268 ش به رويتر واگذار كرد.
60ـ ابراهيم تيمورى، عصر بى خبرى يا تاريخ امتيازات ايران، ص 101 ـ 97
61ـ "واژه ماركسيسم (Marxism) از نام كارل ماركس گرفته شده، اين مكتب، قدرت هاى مادى توليد و مبارزه طبقاتى رانيروهاى بنيادى فعال در تاريخ مى داند. " ر. ك. به: على آقابخشى، پيشين، ص 197
62ـ تروتسكى (Trotski) از رهبران انقلاب 1917 روسيه بود، ولى پس از مرگ لنين در مبارزه قدرت از استالين شكست خورد و در تبعيدگاه خود در مكزيك به دست يكى از عوامل استالين به قتل رسيد.
63ـ سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، پيشين، ص 207، 104، 102،
64ـ ماترياليسم (Materrialism) مكتب و ايده اى است كه ماده و طبيعت را بر روح و تفكر مقدم مى شمارد و معتقد است، ماده قبل از پيدايش شعور وجود داشته است و شعور نتيجه تكامل طولانى ماده است. ر. ك. به: على آقابخشى، پيشين، ص 198
65ـ كمون (Commune) يا جامعه اشتراكى بدوى، به نخستين شيوه توليد در تاريخ اطلاق مى شود كه شالوده آن مالكيت جمعى به وسايل توليد است.
66ـ فئوداليسم (= زمين دارى ـ Fedalism) به بزرگ مالكى، نظام خان خانى، ملوك الطوايفى، رژيم ارباب و رعيتى ترجمه مى شود.
67ـ سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، ص 206، 205
68ـ همان، ص 207 ـ 200 و 97 ـ 90
69ـ آلا سداير درايسدل و جرالد اچ بليك، پيشين، ص 21 / توفيق عطارى، تعليم وتربيت صهيونيستى، مجتبى بردبار، ص 50
70ـ يورى ايوانف، پيشين، ص 70 / عبدالوهاب، المسيرى، پيشين، ص 129 و 23، 21، 11 / روژه گارودى، تاريخ يك ارتداد، ارسطوره هاى بنيان گذار سياست اسرائيل، پيشين، ص 67 ـ 62
71ـ يورى ايوانف، پيشين، ص 98، 70، 66، 29 / عبدالوهاب المسيرى، پيشين، ص 29 / روژه گارودى، تاريخ يك ارتداد، پيشين، ص 67، 61
72ـ عبدالوهاب المسيرى، پيشين، ص 14 / روژه گارودى، تاريخ يك ارتداد، پيشين، ص 50 و 37، 35 / ب. پراهى، پيشين، ص 29 / درايسدل و اچ بليك، پيشين، ص 362 / يورى ايوانف، پيشين، ص 64 و 39
73ـ ب. پراهى، پيشين، ص 29 / روژه گارودى، تاريخ يك ارتداد، پيشين، ص 41 و 39، 22
74ـ درايسدل و اچ بليك، پيشين، ص363 / يورى ايوانف، پيشين، ص 35
75ـ عبدالوهاب المسيرى، پيشين، ص 46 و 32 / روژه گارودى تاريخ يك ارتداد، ص 27 و 26 / نيكيتينا، پيشين، ص 23 و 15 / يورى ايوانف، پيشين، ص 76 و 70، 64، 28
76ـ ب. پراهى، پيشين، ص 28/ يورى ايوانف، پيشين، ص 76
77ـ يورى ايوانف، پيشين، ص 79، 67، 28 / روژه گارودى، تاريخ يك ارتداد، پيشين، ص 70
78ـ يورى ايوانف، پيشين، ص 88، 64، 36، / نيكيتينا، پيشين، ص 21
79ـ روژه گارودى، تاريخ يك ارتداد، پيشين، ص 36
80ـ يورى ايوانف، پيشين، ص 85 و 83، 45، 42 / روژه گارودى، تاريخ يك ارتداد، پيشين، ص 275 و 42، 22
81ـ حميد احمدى، پيشين، ص 54 ـ 49 / جان گوئيلگى، فلسطين واسرائيل رويارويى باعدالت، سهيلا ناصرى، ص 9
82ـ يورى ايوانف، پيشين، ص 85، 83، 45، 42 / روژه گارودى، تاريخ يك ارتداد، پيشين، ص 275، 42، 22
83ـ روچيلدها، پيشين، ص 68 / حميد احمدى، پيشين، ص 37 / روژه گارودى، پرونده اسرائيل و صهيونيسم سياسى، ص 18 / روژه گارودى، ماجراى اسرائيل و صهيونيسم، ترجمه منوچهر بيات محمدى، ص 13
84ـ Bilu حرف اول جمله عبرى «بت يعقوب ليخ ونيلخا» و به معناى «اى دختر يعقوب، بيا تا در نور پروردگار حركت كنيم.» ر. ك. به: غازى، اسماعيل ربابعه، استراتژيك اسرائيل، ترجمه محمدرضا فاطمى، ص 17
85ـ حميد احمدى، پيشين، ص 37 ـ 39
86ـ عبدالوهاب المسيرى، پيشين، ص 51، 39، 33، 31، 27
87ـ عبدالوهاب المسيرى، پيشين، ص 56، 32، 24 / يورى ايوانف، پيشين، ص 77
88ـ Reniaissance يا نوزايش نهضت فرهنگى بزرگ اروپا بعد از قرون وسطى كه منجر به پيدايش تمدن سرمايه دارى شد.
89ـ يورى ايوانف، پيشين، ص 97، 66 / نيكيتينا، پيشين، ص 14
90ـ يورى ايوانف، پيشين، ص 42 ـ 41
91ـ عبدالوهاب المسيرى، پيشين، ص 119، 49 / روژه گارودى، تاريخ يك ارتداد، پيشين، ص 31
92. Isaac Newton.
93. Rousseau
94. Kant
95. Fichte
96. Hatikvah
97 و 98ـ عبدالوهاب المسيرى، پيشين، ص 17، 14، 5