عوامل و ریشه های پیوند سیاست آمریکا

یک سلسله ملاحظات استراتژیکی و جغرافیایی و سیاسی نیز نقش مهمی در شکل گیری سیاست آمریکا در مورداسرائیل بازی می کند; مثلا پیوند و ارتباط نزدیک اسرائیل با آمریکا، با وضع منطقه خاورمیانه ارتباط دارد و دستگاه هاو سازمانهایی که طراحی سیاست خارجی آمریکا را به عهده دارند، آن را دارای اهمیت و ارزش بزرگی می دانند که به جهات یاد شده در زیر، نمی توان از آنها بی نیاز شد:
رویارویی با رژیمهای رادیکال و اسلامی منطقه
1 - به اعتقاد دولت آمریکا، مسوولیت مهم این دولت در منطقه، رویارویی با رژیمهای عربی تندرو و افراطی است که متحد دولت اتحاد جماهیر شوروی سابق بودند و نیز رویارویی با حکومت های اسلامی است که اصول گرا شناخته می شوند و خطری برای مصالح آمریکا بشمار می روند، درحالی که روابط سرد یا سست با اسرائیل نمی تواند به رویارویی با این رژیمها کمک کند. رژیم صهیونیستی در این موضع گیری، با ایالات متحده آمریکا اشتراک عمل دارد چه در مقابله با رژیمهای عربی رادیکال و چه در رویارویی با حکومتهای اسلامی. تقویت روابط با اسرائیل، از این زاویه به هدف استراتژیکی آمریکا کمک می کند زیرا (قبل از پایان جنگ سرد) از طرف اتحاد جماهیر شوروی سابق درمحاصره بود و اکنون نیز از طرف حکومت های اسلامی یا دولتهایی که با حکومتهای اسلامی همسو می باشند، درمحاصره است.
مقابله با نفوذ شوروی،
2 - در اواخر دهه پنجاه، و در دوران جنگ سرد، اتحاد جماهیر شوروی به اقدامات گستترده ای برای تجهیز تعدادی از کشورهای عربی با سلاحهای شوروی دست زد. مسلح ساختن کشورهای عربی به وسیله روسها، به معنای نفوذشوروی در منطقه ای بود که از مناطق نفوذ غرب بشمار می رفت. و چون توافقنامه ای بین شوروی و آمریکا در موردتوقف فروش اسلحه به این منطقه وجود نداشت، ایالات متحده آمریکا در اثر این شرائط به مجهز ساختن اسرائیل باجدیدترین انواع سلاحها روی آورد تا نفوذ غرب در منطقه را حفظ کند و یا اسرائیل را آماده کند تا نقطه تهدید وفرسایش جهان عرب باشد و از این راه اتکای آنها به شوروی کاهش یابد و به زیر چتر نفوذ غرب درآیند.
در آن زمان این روش آمریکا تعجب بسیاری از ناظران را برانگیخت زیرا از یک طرف خود این عمل موجب افزایش نقش و تاثیر شوروی در خاورمیانه گشت، و از طرف دیگر، اسرائیل از نظر نظامی چنان تقویت گردید که تا آن زمان،نمونه دیگر نداشت!.
3 - ایالات متحده آمریکا یا کسانی که سیاست این کشور در خاورمیانه را ترسیم می کردند، عقیده داشتند که مسلح شدن کشورهای عربی با سلاحهای شوروی، چه بسا این دولتها را به جنگ با اسرائیل بکشاند، از این رو از دید آنهاتلاش آمریکا در جهت مسلح ساختن اسرائیل نوعی «روش بازدارنده » بود که مانع پیدایش جنگ می شد. این روش آمریکا مسخره آمیز به نظر می رسید زیرا مسلح شدن اسرائیل با سلاحهای پیشرفته آمریکا کشورهای عربی را واداشت تا در جستجوی سلاحهایی باشند که بتوانند با آن با اسرائیل مقابله کنند. از طرف دیگر برتری نسبی اسرائیل از نظرسلاحها و تجهیزات نظامی، این رژیم را وسوسه کرد که از سال 1948م تا سال 1982 دست به چندین جنگ در این منطقه بزند (واینها غیر از جنگ رمضان در اکتبر سال 1973م بود).
خلاصه: آن که سیاست آمریکا در جهت مسلح ساختن اسرائیل موجب افزایش بحران در منطقه گشت، به مسابقه تسلیحاتی در خاورمیانه دامن زد و بالاخره کشورهای عربی را واداشت که به صورت روزافزون به اتحاد جماهیرشوروی متکی باشند، در نتیجه آمریکا با پیش گرفتن این روش نتوانست نفوذ شوروی را محدود کند و موفق به جلب دوستی کشورهای عربی شود، بلکه تنها میزان همکاری آن با رژیم اسرائیل بالا رفت و به همان اندازه در زمینه روابط باجهان عرب زیان دید.
مصالح اسرائیل یا مصالح آمریکا؟
4 - در این میان دوستداران اسرائیل در مورد همکاریها و روابط استوار آمریکا و اسرائیل علت دیگری را نیز ذکرمی کنند و آن این است که حمایت و پشتیبانی نظامی و مالی از اسرائیل نیاز به حضور نیروهای نظامی آمریکا در منطقه را کاهش می دهد زیرا این پشتیبانی آمریکا از اسرائیل باعث می شود که اسرائیل در دفاع از خود به نیروهای خویش متکی باشد و در نتیجه احتمال مداخله آمریکا برای دفاع از اسرائیل بسیار کاهش پیدا می کند.
اما طراحان این سیاست ها ناگهان از هدف: «تلاش ایالات متحده آمریکا برای حفظ مصالح استراتژیکی خویش ازطریق تقویت اسرائیل » به سوی «تلاش برای تقویت اسرائیل در جهت تامین توان دفاع این رژیم از خویشتن » منحرف شدند و این آمیخته شدن استراتژی عمومی ایالات متحده آمریکا با استراتژی تامین امنیت اسرائیل، از دهه شصت برطراحی استراتژی آمریکا سایه افکنده است. موضوع خطرناک تر این است که خلط بین این دو استراتژی -که بعضی ازنویسندگان تلاش بیهوده ای برای جداسازی آن دو می کنند- از ویژگیهای بدیهی استراتژی آمریکا در منطقه گشته است. مجموعه های گروههای فشار اسرائیلی در آمریکا از هر فرصتی استفاده می کنند تا این معنا را دیکته کنند که هرروشی که مصالح استراتژی اسرائیل را تامین کند در واقع مصالح استراتژی آمریکا را تامین کرده است!.
آمریکا و رژیمهای محافظه کار عرب
5 - روابط نیرومند آمریکا و اسرائیل هر قدر هم که در جهت هم پیمانی پیشرفت کند، هرگز موجب افت روابط آمریکابا کشورهای عربی محافظه کار نمی شود چنانکه تاکنون نیز نشده است و این معنا را زمامداران عرب بخوبی می دانند،چنان که آمریکا همچنان به حمایت و پشتیبانی از اسرائیل بیش از پیش ادامه می دهد بدون آن که از طرف کشورهای عربی یا عکس العمل مناسب روبرو گردد!. رهبران عرب ملاحظه کردند که تحریم صدور نفت به ایالات متحده از طرف کشورهای عربی هنگام جنگ اکتبر در 1973م موجب بحران بزرگ انرژی گشت که سیاست آمریکا را به لرزه درآورد و این دولت را واداشت که برای رام کردن کشورهای عربی، با سرعت و قدرت وارد عمل شود. نتیجه این سیاست، جلوگیری از به کار بردن «سلاح نفت » توسط کشورهای عربی (با وجود تاثیر فراوان این سلاح) و افزایش حمایت از رژیم اسرائیل بود. از آن روز پشتیبانی مالی آمریکا از اسرائیل افزایش زیادی یافت تا این رژیم تقویت گردد وبعد از جنگ اکتبر 1973 یک نیروی تهدید کننده باشد .گویا واشنگتن احساس کرد که اعتماد و اتکایش به اسرائیل،افزایش کمک مالی و تسلیحاتی به این رژیم را می طلبد.
آمار فروش تسلیحات آمریکا به اسرائیل
اگر گزارشها و ارقام رسمی ای را که آمریکا پیرامون حجم کمکهایش به اسرائیل منتشر می کند، بررسی کنیم، ملاحظه خواهیم کرد که از سال 1949م تا 1970، میزان این کمکها از 25 میلیون دلار در سال تجاوز نکرده است. اما از سال 1970 به بعد، ارقام لیست این کمکها رو به افزایش نهاد و حجم آن به بیش از 500 میلیون دلار در سال رسید و در سال بعد از جنگ اکتبر 1973(سال 1949) حجم کمکهای آمریکا، به 216 میلیارد دلار رسید و در هنگام امضای قرارداد«کمپ دیوید» میان مصر و اسرائیل به بالاترین سطح خود یعنی به مبلغ 9 4 میلیارد دلار رسید. در سال 1986 حجم کمکهای آمریکا به مبلغ 5 3 میلیارد دلار، و در سال 1991 (سال جنگ خلیج فارس) به حدود 6 3 میلیارد دلار بالغ گشت.
باید به این افزایش حجم کمکهای اعلام شده آمریکا، سلاحهای پیشرفته ای را اضافه کنیم که آمریکا در اختیار اسرائیل می گذارد، سلاحهایی که قسمت مشابه آنها و نوع پست آنها که آمریکا به برخی از کشورهای عربی (مانند عربستان سعودی) تحویل می دهد، بالغ بر دهها میلیارد دلار می شود. این سلاحها که بلاعوض به اسرائیل اهداء می شود درواقع ستون فقرات نیروی نظامی تهاجمی اسرائیل را تشکیل می دهد.
آژانس آمریکایی کنترل و منع سلاحهای آمریکایی که هر سال گزارشی پیرامون فروش تجهیزات نظامی در جهان منتشرمی کند، در مورد واردات سلاحهای آمریکایی به اسرائیل ارقامی ذکر می کند که باورکردن آنها دشوار است.
در این گزاش[ حجم واردات سلاحهای آمریکا به اسرائیل، کم نشان داده شده و ... مترجم] آمده است: واردات سلاحهای آمریکایی به اسرائیل طی 11 سال از 7 1 میلیارد دلار تجاوز نمی کند! درحالی که مبلغ خرید اسلحه توسط عراق فقط در یک سال از سالهای جنگ با ایران بیش از 200 میلیارد دلار بود. دولت عربستان سعودی نیز (طی قراردادیمامه) سلاحهایی از انگلستان خریداری کرد که هزینه آن بیش از 20 میلیارد دلار بود. خرید تسلیحات نظامی توسط اسرائیل در مجموع معاملات تسلیحاتی، نسبت ناچیزی را تشکیل می دهد یعنی فقط 4 2 درصد!.
ملاحظه می شود که اسرائیل تجهیزاتی به ارزش میلیاردها دلار دریافت کرده است، اما این تجهیزات، در ارقام و آمار رسمی آمریکا، به عنوان «صادرات آمریکا» یا «واردات اسرائیل »، ثبت نشده است زیرا اکثر آنها به صورت اهدائی بوده نه از محل کمکهای هنگفت اختصاص یافته برای اسرائیل!.
تناقض های ممکن در سیاست آمریکا
اینها گوشه هایی از ویژگیهای سیاست آمریکا در برابر اسرائیل است که سیاستی حمایتگرانه، هم پیمانی استراتژیکی وبه صورت طرفداری یک جانبه و کا مل است. کشوری که چنین روشی را در پیش می گیرد و هم پیمان خود را به اخلال در امنیت منطقه تشویق می کند، نمی تواند بی طرف یا واسطه حل اختلافها باشد، اما چه باید کرد، به رغم تظاهرآمریکا به بی طرفی، واقعیتها وضعی را بر جهان عرب تحمیل کرده که در شرائط فعلی بهتر از آن وجود ندارد!.
هیچ قطعنامه ای در شورای امنیت تصویب نمی شود که برخلاف میل اسرائیل یا به ضرر مصالح این رژیم باشد. موضع گیری آمریکا در شورای امنیت، در برابر نقض مکرر قرارداد «اسلو» توسط اسرائیل به وسیله شهرک سازی در کوه «ابوغنیم » و نیز دوبار استفاده از حق وتو طی چند روز، به نفع اسرائیل چیزی جز دلیلی بر این بی طرفی ساختگی آمریکا نیست.!
البته تناقضهای منطقی که محال شمرده شده است، در منطق سیاسی آمریکا جزء ممکنات است!.