غزه عرصه تاخت و تاز اشغالگران در دهه های گذشته

ریشه های این مقاومت به زمانی بر می گردد که غزه زیر نظر مصر اداره می شد ولی تحت اشغال کشورهای انگلیس و آمریکا و رژِیم صهیونیستی قرار داشت و مصر نیز در این زمان یعنی در سال 1955 مورد حمله و تجاوز سه جانبه قرار گرفته بود. مقاومت مردمی با سلاحی که حکومت مصر در اختیار آنان قرار داده بود به فعالیت و مبارزه خود ادامه می داد. یک سال بعد کشورهای متجاوز بعد از هشدار آیزنهاور غزه را تخلیه کردند و این منطقه دوباره تحت اداره مصر قرار گرفت و این مرحله در واقع آغاز دوران تیره روزی نوار غزه و ساکنان آن در گذشته نه چندان دور بود.
صهیونیست های اشغالگر بعد از این واقعه به طور پیاپی این منطقه را مورد حملات خود قرار می دادند و بنا به موقعیت جغرافیایی خود به دلیل واقع بودن در مرز مصر و پیوندهای تاریخی عمیق با این کشور مورد یورش اشغالگران قرار داشت و آنان در واقع با حمله به این منطقه فلسطین و مصر را باهم مورد حمله قرار می دادند.
کاملا مشهود است که با روی کار آمدن شارون از هفت سال قبل این حملات به اوج خود رسید. این فرد در آغاز دهه هفتاد نیز که فرماندهی نیروهای اشغالگر را به عهده داشت؛ ماهیت خود را در مورد کشتار فلسطینیان به وضوح نشان داده بود ولی ناکامی او در تضعیف مقاومت فلسطینیان در آن زمان که در راس آنان جبهه خلق و حزب کمونیست فلسطین و هسته مرکزی فتح قرار داشت؛ نیز کاملا مشهود بود و به اثبات رسید.
هنگامی که شارون در راس حکومت اشغالگران قرار گرفت؛ سیاست های راهبردی و افکار نظامی اش را بیشتر استوار کرد و به اجرا درآورد به گونه ای که به تضعیف پایه و اساس جامعه فلسطین و نابودی ارکان زندگی و موسسات و فرودگاه و اسکله در اراضی فلسطینی پرداخت تا در واکنش به عملیات مقاومت که جان تازه ای گرفته و عملیاتی را در عمق رژیم صهیونیستی انجام داده و به تاریخ درخشان گذشته خود بازگشته بود از ساکنان نوار غزه و ساکنان آن انتقام بگیرد و نتایج توافق اسلو را محو و نابود کند.
حزب کادیما با منطقه متخاصم شمردن نوار غزه در واقع موضوع جدیدی را عنوان نکرده است. از دیدگاه صهیونیست های نژاد پرست تمامی فلسطینان دشمن محسوب می شوند و اکنون این اقدامات، به صورت موجی از نسل کشی در آمده است که شارون آن را به راه انداخت و اولمرت نیز آن را ادامه می دهد و اکنون سیطره حماس بر نوار غزه بهانه را به دست آنان داده است تا بیشتر به اقدامات جنایتکارانه خود دامن بزنند. اکنون بر همگان روشن است که نه تنها مواضع سیاسی و جغرافیایی صهیونیست ها تغییر نکرده است بلکه شدت و حدت بیش تری نیز یافته است.
کشتار مردم بی دفاع غزه توسط صهیونیست ها چیز تازه ای نیست و جزء اقدامات وحشیانه متداول آنان است. آن چه مهم است این است که کوتاهی و ضعف فلسطینیان و اعراب و مسلمانان در مورد برخورد با این پدیده قدیمی تکراری را هویدا می سازد.
قاتلان صهیونیست از مقامات اشغالگران مانند اولمرت هیچ گاه با محکومیت قاطعانه و اقدام عملی جدی روبه رو نبوده اند و در واقع مذاکرات صلح را نیز به بازیچه گرفته اند و از آن در جهت تبرئه جنایات خود بهره می برند.
کوتاهی در مورد کشتار فلسطینیان نیز تازگی ندارد و آن چه که بیشتر جلب توجه می کند این است که گروه های حقوق بشر و سازمان های مدنی و مردمی فلسطینی و عربی نیز تبلیغات و اقدامات منظم و موثری را در مورد این گونه اقدامات به عمل نمی آورند و از سازمان ها ونهادهای همگون جهانی در این رابطه بهره کافی نمی برند تا فشار بیشتری را بر این رِِژیم و علیه جنایات خونبارش به عمل آورند. این نهادها نباید این گونه اقدامات جنایت کاران را رفتار عادی تلقی کنند و چون دایما تکرار می شوند؛ نباید بی اهمیت جلوه داده شود بلکه باید در کانون توجه قرار گیرد و از هر جهت به آن بپردازند. ما باید از خودمان بپرسیم که این سازمان ها چه فایده و ارزشی دارند در حالی که نمی توانند به وظایف گروهی و هماهنگ سازی خود عمل کنند. مگر نه این است که این نهادها برای توفیق و احقاق بیشتر حقوق بشر به وجود آمده اند و مسئولیت خطیری را بر عهده دارند. آیا ما فقط باید منتظر اقدامات سازمان عفو بین الملل و سازمان دیده بان حقوق بشر باشیم در حالی که بسیاری به تلاش های این دو سازمان به دیده شک و تردید می نگرند و برایشان سوال برانگیز است و فقط انسان ها و شخصیت های محافظه کار منتظر اقدامات این گونه سازمان های بین المللی هستند تا سرپوش و توجیهی را برای کم کاری و کوتاهی خود بیابند.
جای تعجب است که ارتکاب این گونه جنایات حق مسلم صهیونیست شمرده می شود و ایستادگی در برابر را روا نمی دانند. ما باید نگاه تازه ای به مسئولیت هایمان در مقابل این گونه اقدامات بیندازیم. شگفتا که ما در جهانی زندگی می کنیم که کشتن حیوانات خشم جهانیان را برمی انگیزد ولی کشتار انسان امر عادی و طبیعی تلقی می شود!!!