فلسطین اشغالی و عقل آمریکایی

انسان هرگز به وقایع مادی به صورت مستقیم پاسخ نمی دهد بلکه به واسطه دریافت های خود از آن حادثه، قضاوت می کند و این همان چیزی است که ما از آن به «نقشه دریافت گرایانه» تعبیر می کنیم و این مجموعه ای از افسانه ها، خاطرات، دیدگاه ها، تصاویر و پیش زمینه های قبلی ـ که قبل از واکنش به وقایع مادی، در ذهن جای گرفته است ـ می باشد، که می تواند دید انسان را از وقایع مادی تحت تأثیر خود قرار دهد. به نظر می رسد، نقشه دریافت گرایانه تثبیت شده که در تفکر آمریکایی ـ به خصوص در مورد فلسطین اشغالی ـ وجود دارد، شعاع دید آنها را مشخص می کند. با این وجود می توان گفت، این دشوار بلکه محال است تا روشنفکران آمریکایی و متخصصان این حیطه، واقعیت امر را از تمامی جوانب درک کنند. در این صورت، دیگر چه انتظاری می توان از یک فرد معمولی آمریکایی که رسانه های غربی مغز او را شست و شو می دهند، داشت. در چهارده فوریه، کاثیلین و بیل کریستیسون مقاله ای تحت عنوان «گفت و گو با دیوار: فلسطین از نگاه آمریکا» منتشر کردند. ( کاثیلین نویسنده و کارشناس مسائل سیاسی سازمان مرکزی جاسوسی آمریکا و بیل نیز مدیر بخش تحلیل منطقه ای و سیاسی این اداره بوده اند.) این دو از ماهیت برخی اقدامات آمریکا در درگیری های بین اعراب و اسرائیل پرده برمی دارند. این دو نویسنده چنین می گویند: «در روزهای اخیر با گروه کوچکی از اعضای سیاست خارجی آمریکا گفت و گو کردیم و نمونه های زیادی از واقعیاتی را که نمایانگر ظلم بر مردم فلسیطین بود ارائه دادیم ـ نمونه هایی که اصلاً در رسانه های آمریکایی نشان داده نمی شود ـ . مختصر امیدی داشتیم که نوعی از تأثیر ـ هرچند کم ـ را بر موضع غیرمسئولانه آمریکا در قبال شصت سال اشغال فلسطین به وسیله اسرائیل بگذاریم؛ اما این افراد با واقعیت بیگانه اند؛ هر چند که ممکن است چیزی بشنوند یا چیزی را بدانند، اما متأسفانه آن را در محل درست خود به کار نمی بندند.
در جلسه ای، بسیاری از اعضای مجموعه گفت و گو ـ که نخبگان سیاسی، فرهنگی و کارشناسان را در بر می گرفت ـ برای بحث و تبادل نظر پیرامون حوادث فلسطین (اسرائیل ) گرد هم آمده بودند و چنین به نظر می رسید که از وضعیت جاری در فلسطین احساس نگرانی می کنند. موضع این گروه فریادی بود در برابر بی مبالاتی آمریکا در طرفداری از رژیم سرکوبگر اسرائیل و اینکه چرا آمریکا چنین رویکردی را در پیش گرفته است. و حتی فراتر از این، در بسیاری از مواقع، آمریکا رژیم اسرائیل را به انجام اقداماتی تشویق می کند.
نقشه هایی که ما از کرانه باختری تهیه کرده ایم و همچنین نقشه هایی که سازمان ملل و گروه های طرفدار حقوق بشر در اسرائیل آن را آماده کرده اند، آشکارا بیانگر وجود نوعی تشتت و سرگردانی در بخش هایی از اسرائیل که ارتباط مستحکمی با رژیم ندارند، می باشد. این سرزمین ها در بیشتر تحلیل هایی که با دیدی خوش بینانه به فلسطین می نگرد، در آینده ای نه چندان دور، از آن فلسطین خواهد بود و آنها خواهند توانست دولت خود را در این مناطق بر پا کنند. در این نقشه ها می توان موارد زیر را به وضوح دید:
ـ دیوار حائل تا قلب مناطق فلسطینی نشین کرانه باختری پیش رفته است. شهرک های صهیونیستی در همه جای فلسطین پراکنده است و حدود ده درصد از سرزمین فلسطین را به خود اختصاص داده اند. تنها رانندگان اسرائیلی حق استفاده از راه های مواصلاتی بین شهرک ها را دارند. در حال حاضر، هیچ یک از فلسطینیان حق استفاده از صحرای اردن را ندارند و عملاً کسی در آنجا زندگی نمی کند. این منطقه، یک چهارم کرانه باختری را در بر می گیرد و اخیراً اسرائیل تصمیم گرفته است این منطقه را نیز به خود ملحق کند.
نقشه های اسرائیلی حاکی از این است که در خوش بینانه ترین حالت، اگر قرار باشد به فلسطینی ها اجازه تشکیل دولت فلسطینی داده شود، این دولت تنها در پنجاه تا شصت درصد از مجموع اراضی کرانه باختری ـ آن هم نه به صورت پیوسته، بلکه تکه تکه و جدا از هم که جمعاً یازده الی دوازده درصد از کل سرزمین فلسطین را در برمی گیرد ـ حق تصرف خواهد داشت. ناگفته نماند، هیچ بخشی از قدس، در اختیار فلسطینی ها قرار نخواهد گرفت .
در سال های اخیر، من بارها به فلسطین سفر کرده و در طول این سفرها، عکس هایی از فلسطین گرفته ام که موارد زیر را می توان در این عکس ها مشاهده کرد: دیوار حائل، مناطق تفتیش، دیوارهایی که به قفس می مانند، خانه های ویران فلسطینیان، ساختمان های اداری ویران شده، شهرک های بزرگ اسرائیلی که بر روی سرزمین های غصب شده فلسطینیان ساخته شده است، باغ های زیتون که با خاک یکسان شده، توقف فعالیت های صنعتی و بازرگانی، که همه و همه حاصل تهاجم شهرک نشینان و سربازان اسرائیلی است. این گونه نقشه ها و عکس ها را بارها در منظر دیگران قرار داده ایم، اما همواره با بی توجهی رو به رو شده ایم. به عنوان مثال می توان به همایشی اشاره کرد که اکثر اعضای آن را مقامات دولتی آمریکا، محققان، افراد رسانه ای، مسئولان اجرایی و حتی کارشناسان تشکیل می دادند. همه این افراد، همواره در وابستگی سیاسی به گروه های راست گرا یا چپ گرا، محافظه کار یا رادیکال، در نوسانند. اینان افراد تحصیل کرده، آگاه و نخبگان جامعه آمریکا محسوب می شوند. اینها منعکس کننده گفتمان موجود در جامعه آمریکا هستند، اما متأسفانه در قبال اقدامات اسرائیل که در پی نابودی کامل مردم فلسطین و خواسته ها ی مشروع آنهاست، سکوت پیشه کرده اند.
در این گرد هم آیی پس از سخنرانی من، ناگهان زنی یهودی برخاست و با اعتراض گفت: تاکنون، هیچ گاه سخنرانی یک جانبه ای مثل این نشنیده بودم و سپس من را با جمله «فوق ضد یهود» (ضد یهود بسیار افراطی که چیزی بدتر از ضد یهود است) توصیف کرد و این تهمتی قابل پیش بینی بود، ولی دیگر اهمیت خود را ازدست داده و برایمان عادی شده است. این در حالی بود که بقیه حاضران نسبت به سخنان ناروای این زن هیچ واکنشی از خود نشان ندادند و این جای بسی تعجب بود. حاضران در جلسه، بیشتر وقت بحث و گفت و گو را یا در تحلیل سخنانی که ما بیان کرده بودیم سپری کردند و یا در پی کشف و ایجاد راه هایی برای کاستن از آلام و مصیبت های یهودیان گذراندند. گفت و گوی کوتاه ما با این خانم یهودی ادامه پیدا کرد و توجه دیگران را به خود جلب نمود. سعی کردم بحثی پیرامون اینکه چه چیزی یک جانبه است، به میان بکشم. آیا ارائه وضعیتی واقعی از آنچه در سرزمین فلسطین می گذرد، یک جانبه دیدن موضوع است؟ چه چیزی را این خانم دوست دارد ما در سخنرانی خود بیاوریم تا سخنانمان از حالت یک جانبه خارج گردد و دو جانبه شود؟
او به این سؤالات پاسخی نداد، اما اشاره کرد که وی معتقد است، اسرائیل ناگزیر از چنین اقداماتی است و اقدامات اسرائیل، واکنشی است در برابر اعمال فلسطینیان. وی ادامه داد که اسرائیل برای دفاع از خود ناگزیر است، این فلسطینیان هستند که ابتدا علیه اسرائیلی ها دست به اقدام زدند.
ما برخی از حوادث تاریخی به ویژه در باره اینکه چه کسی ابتدا علیه دیگری دست به اقدام زد را برای وی بازگو کردیم. در این باره به «اعلامیه بالفور» که دولت انگلیس در سال 1917 برای برپایی دولت ملی یهود در فلسطین صادر کرد اشاره شد؛ این در حالی بود که جمعیت یهودیان در آن زمان، کمتر از ده درصد ساکنان فلسطین را تشکیل می داد. همچنین به قطعنامه «تقسیم» سازمان ملل متحد درسال 1947 که پنجاه و پنج درصد از سرزمین فلسطین را به دولت یهودی می بخشید، در حالی که یهودیان تنها مالک هفت درصد از سرزمین فلسطین بودند و کمتر از یک سوم جمعیت ساکنان فلسطین را تشکیل می دادند، اشاره کردیم.
پاسخ او این بود: یهودیان که این کار را نکرده اند، عده ای دیگر خواستند این گونه شود ـ منظورش انگلیسی ها بود ـ .
او را از این وهم رهانیدیم و به اختصار برخی از برنامه های عمدی صهیونیست ها برای پاکسازی نژادی علیه ساکنان فلسطین در طول جنگ 1947 ـ 1948 را برای وی توضیح دادیم. کما اینکه بسیاری از مورخان اسرائیلی ـ به ویژه ایلان بابیه، کسی که در کتاب خود «پاکسازی نژادی مردم فلسطین»، به کارنامه نظامی اسرائیل می پردازد ـ به این مطلب اشاره داشته است.
با شنیدن این سخنان، خشمگین و چشمانش سرخ شد، اما چیزی نداشت که بگوید. او به این نتیجه رسید که راهی برای پوشاندن این حقایق ندارد. تا اینکه سرانجام به این حربه که فایده ای در مرور و بازگشت به تاریخ وجود ندارد، متوسل شد. این اسلوب مشهور صهیونیست ها برای فریب دادن دیگران است. وی همچنین ادامه داد که در هر حال، اسرائیل تشکیل نشد تا مصداق یک حکومت دمکراسی باشد، بلکه تنها پناهگاهی برای یهودیان مظلوم بود. لذا حق دارد، هر آنچه خود مناسب می داند، محقق سازد. سرانجام، مسئول جلسه از بقیه افرادی که قصد داشتند سخنرانی کنند، برای ادامه گفت و گو دعوت کرد تا اینکه به اصرار و درخواست عجیب یکی از افراد مبنی بر اینکه در باره «روح زمان» بحث و گفت و گو شود، جلسه به مدت یک ساعت از موضوع اصلی خود فاصله گرفت و بر روند قبلی جلسه تأثیر منفی گذاشت!
بالاخره جلسه به روند عادی خود بازگشت. در این میان، برخی از افراد، فلسطینی ها را به تروریسم متهم کرده و بیان داشتند، حتی اگر زمانی اسرائیل بخواهد با فلسطینیان صلح کند، حماس تلاش خواهد کرد تا این صلح به نتیجه نرسد. بیشتر وقت جلسه در باره چگونگی پیدا کردن راه هایی درکاستن از آلام یهودیان سپری شد. یک روان شناس زن که در جمع حاضران حضور داشت، سعی کرد تا نوعی از هم سنخی و ارتباط بین یهودیانی که به خاطر ترس از ظلم(فلسطینیان)، شب را به روز می رسانند و قربانیانی که او به عنوان روان پزشک آنها را معالجه کرده است، ایجاد کند. وی یهودیان را کسانی می دانست که همواره در وحشت به سر می برند. یهودیان را به قربانیانی تشبیه کرد که همواره از این می ترسند که بار دیگر به آنها حمله شود و یا اتفاق بدتری برای آنها بیفتد.
در این میان، شمار اندکی از افراد نیز سؤالات مهمی در باره موضع اسرائیل در قبال فلسطین و استراتژی های گوناگون و متنوع سیاسی اسرائیل پرسیدند. بعد از مدتی، موضوع گفت و گو تغییر یافت و دوباره برای زمانی طولانی به رنج ها و آلام یهودیان اختصاص یافت. دراین میان، یکی از حاضران به اینکه فلسطینیان نیز در وحشت به سر می برند و تحت فشار و رنج زندگی می کنند، اشاره کرد؛ اما هیچ کس به این موضوع اعتنایی نکرد؛ نه تنها به درخواست این فرد توجهی نشد، بلکه هیچ کس متعرض تهمتی که خانم یهودی به ما روا داشت نیز نشد. در پایان می توان گفت، به موضوع اصلی این همایش که پرداختن به اقدامات اسرائیل بود، تقریباً هیچ اشاره ای نشد.
در روز بعد از همایش، فرصتی دست داد تا از طریق پست الکترونیکی به تعدادی از شرکت کنندگان در همایش پیام بفرستیم. در یکی از این نامه ها، شکواییه محترمانه ای به برگزار کنندگان همایش ارائه کرده و بیان داشتیم که در حقیقت، آنها به راحتی اجازه دادند که به ما تهمت «ضد سامی گری» بزنند. قضیه تنها به اثبات یا عدم اثبات تهمتی که به ما روا داشتند خلاصه نمی شد بلکه آنها اجازه دادند که تهمت ضد سامی گری که به ما زدند، موضوع اصلی جلسه شود و گفت و گو پیرامون این مسأله بچرخد؛ و حتی نخواستند که کسی به ماهیت تهمتی که مخاطب آن ما بودیم، پی ببرد. نامه دیگری نیز به فردی که از جایگاه یهودیان و اهمیت ویژه رأی یهودیان درانتخابات آمریکا ‌اظهار شگفتی کرده بود، ارسال کردیم. بدون هرگونه شرح و توضیحی، مقاله ای از مجله «مادر جونز» پیرامون مشکلاتی که باراک اوباما با جامعه یهودی آمریکا مواجه است و تلاش پی در پی وی برای اظهار حسن نیت خود در وفاداری به اسرائیل و توجیه محاصره غزه از جانب اسرائیلی ها، ‌برای او فرستادیم. این سخنان عین واقعیت و به دور از هر گونه توجیهی بود، اما طرز برخورد آنها زیبنده نبود. حتی یکی ازآنها این جرأت را به خود نداد که پاسخ نامه ما را بدهد و یا حتی به خاطر دریافت نامه، مختصر تشکری از ما بکند. ما نیز در این نامه ها زیاد وارد بحث نشدیم و تنها در یک بحث کلی، به عدم توجه و تمایل آمریکایی ها به حل قضایای مربوط به فلسطین، نظیر محاصره و عدم رساندن غذا به ساکنان بخش غزه، مختصر اشاره ای کردیم. البته عدم پاسخ، ممکن است بیانگر احساس طیف عظیمی از حاضران در جلسه، در این باره است که ما تا حد زیادی شریک آنها در این بحث و گفت وگو هستیم .
این بحث و تبادل نظر که با مجموعه کوچکی از متفکران خبره آمریکا صورت گرفت؛ تا حدی باعث آشفتگی خاطر آنها شد. این شاخصه ای است بر میزان سطحی بودن و وابستگی سیاسی این افراد و همچنین بیانگر ناآگاهی بخشی عظیمی از افکار عمومی آمریکا در قبال درگیری اعراب و اسرائیل و همچنین بی توجهی آمریکایی ها نسبت به پیامد های سیاست های کشورشان.
علاوه بر این، با گرایش به محدود بودن به امور داخلی و عدم تمایل به تغییر وضعیت کنونی در جامعه آمریکا، کاملاً معلوم و مشخص است که چقدر اسرائیل و آمریکا نسبت به از دست دادن نیروهای خود حساسند و این، نقطه ضعفی برای آنهاست. همه این موارد دست به دست هم می دهد تا آمریکا و هم پیمانانش در کشتار مردم گستاخ تر شوند. همین بی توجهی و بی مسئولیتی است که به آمریکا این اجازه را داده است تا میلیون ها ویتنامی را در دهه های گذشته قتل عام کند، همچنین در عراق و افغانستان کشتار های دسته جمعی راه بیاندازد. و به همین دلیل است که دمکرات ها نیز با گذشت هشت سال از ریاست جمهوری بوش که در این مدت بارها به شکنجه و کشتار در سراسر جهان دست زده است، نخواهند توانست خود را به طور کلی از گرایش های نظامی که جمهوری خواهان متصف به آن بودند، کنار بکشند.
بی مبالاتی مردم آمریکا این اجازه را به اسرائیل می دهد تا مردم بی گناه فلسطین را قتل عام کند و فلسطین را تنها برای نژاد یهود، خالص و پاک سازد.
این مقاله نیز پایان یافت و به هیچ شرحی نیاز نیست. این مقاله از چگونگی طرز تفکر اغلب نخبگان سیاسی و فرهنگی آمریکا در قبال در گیری عربی ـ اسرائیلی، تصویری آشکار ارائه می دهد؛ هر چند که این تصویر، تصویری تاریک و وخیم است، اما ما باید این تصویر را بشناسیم تا بتوانیم در درگیری با دشمن، با آمادگی کامل رو به رو شویم.