گفتمان مقاومت از رویا تا واقعیت

سال گذشته بود که برژینسکی در شورای راهبردی آتلانتیک گفت: «کدام دیوانه‌ای آمریکای ابرقدرت را از بلندای سال ۲۰۰۰ به دره‌ی کنونی ۲۰۱۱ آورده است؟ دموکرات‌های احمق؟ جمهوری‌خواهان کم‌عقل؟ یا ایران؟! ما در شرایط بسیار عجیب و پیچیده‌ای به سر می‌بریم.»
این شرایط عجیب و پیچیده، حاصل پایداری گفتمان مقاومت در مقابله با نظام سلطه است؛ مقابله‌ای که گاهی برخی افراد در داخل کشور نیز آن را غیر ضروری ‌دانستند و حتی به زبان ‌آوردند که ما باید واقع‌بین باشیم و رژیم اشغال‌گر قدس را به رسمیت بشناسیم. اکنون اما این مقاومت است که واقعیت را رقم می‌زند.
آقایان دکتر دهقانی فیروزآبادی -استادتمام روابط بین‌الملل و رئیس دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی- و صادق الحسینی -کارشناس برجسته‌ی خاورمیانه و خط مقاومت مؤلفه‌ها، آثار و کارویژه‌ی گفتمان مقاومت بررسی می کنند که در ذیل می آید :
 گفتمان مقاومت به طور کلی مقاومت در برابر چیست و چه نسبتی میان گفتمان مقاومت و دو گفتمان لیبرالیسم و کمونیسم وجود دارد؟
دکتر دهقانی‌فیروزآبادی: انقلاب اسلامی یک تحول سیاسی-اجتماعی بود که در سال ۱۳۵۷ اتفاق افتاد، اما مهم‌تر از این تحول سیاسی و اجتماعی، گفتمان انقلاب اسلامی بوده است. ما اگر صحبت از انقلاب اسلامی می‌کنیم، تنها منظورمان انقلاب ۱۳۵۷ نیست، بلکه از گفتمانی سخن می‌گوییم که انقلاب اسلامی آن را ایجاد کرده است. اگر گفتمان لیبرالیسم و کمونیسم را دو گفتمان دیگر در نظر بگیریم، گفتمان انقلاب اسلامی غیر از این دو بوده است.
پیش از هر چیز، نخست باید ببینیم گفتمان مقاومت چیست و گفتمان مقابلش کدام است و این‌ها چه نسبتی با هم پیدا می‌کنند؟ ما اگر گفتمان مقاومت را در چهارچوب گفتمان انقلاب اسلامی بپذیریم -که به نظرم واقعیتی است که در مقابل دیگر گفتمان‌ها قرار می‌گیرد- و اگر بحث گفتمانی بکنیم، در یک میدان معارضه‌ی گفتمانی قرار گرفته‌ایم که هر گفتمانی، پادگفتمانی دارد. پس گفتمان مقاومت پادگفتمان‌های متفاوتی دارد که می‌تواند لیبرالیسم یا کمونیسم باشد. حال به عناصر این گفتمان مقاومت اشاره می‌کنم و نسبتش را با آن دو گفتمان دیگر می‌سنجم.
اگر بخواهیم بر اساس بحث‌های گفتمانی طرح موضوع کنیم، عناصر و مؤلفه‌های گفتمان مقاومت را می‌توان در دو دسته طبقه‌بندی کرد؛ یک بخش نفی یا سلبی است و بخش دیگر اثباتی و ایجابی. در مرکز بُعد سلبی گفتمان مقاومت، سلطه‌ستیزی قرار دارد. یعنی مهم‌ترین عنصر سلبی گفتمان مقاومت، نفی سلطه و سلطه‌ستیزی است و دوم، نفی استکبار و استبدادستیزی است. انقلاب اسلامی یک بُعد مهمش نفی استبداد بود. ما می‌گوییم انقلاب برای مستضعفین است، ولی خوب می‌دانید بر اساس آموزه‌های اسلام باید با استضعاف هم مبارزه کنیم و آن را از بین ببریم. نه این که با مستضعفین ستیزه کنیم. برای این که اگر آن وضعیت استضعاف به نوعی از بین برود، نفی تبعیض و خشونت ساختاری در نظام بین‌الملل، نفی توسعه‌طلبی و زیاده‌خواهی و تجاوزطلبی در روابط بین‌الملل نیز باز به بُعد سَلبی گفتمان مقاومت برمی‌گردد.
اما مهم‌ترین وجوه اثباتی و ایجابی گفتمان مقاومت که در مرکز این گفتمان قرار دارد، عبارت است از عدالت‌خواهی و حق‌طلبی، اسلام‌خواهی، صلح‌طلبی، عزت‌طلبی و اقتدار، استقلال‌طلبی، آزادی‌خواهی، معنویت‌گرایی، حکمت و عقلانیت‌گرایی، مصلحت‌گرایی و آرمان‌گرایی و واقع‌بینی‌. به هر جهت، مؤلفه‌های مذکور گفتمان مقاومت را به عناون یک نوع گفتمان آرمان‌گرایی و واقع‌بینانه مطرح می‌کند، زیرا آرمان‌هایی در این گفتمان هست و همزمان به یک واقعیت‌هایی هم توجه می‌شود.
اگر این‌ها را عناصر گفتمان مقاومت بدانیم، در مقابلش گفتمان سلطه نیز هست. پس این که در برابر چه چیزی مقاومت می‌کنیم، آن گفتمان سلطه است. حالا کانون گفتمان سلطه چیست؟ همان‌طور که خودش می‌رساند، در کانونش سلطه‌گری و نظام سلطه است. اگر بخواهیم اصطلاح قرآنی استکبار را به کار بگیریم، زیاده‌خواهی، توسعه‌طلبی، نابرابری و بی‌عدالتی، تبعیض و خشونت ساختاری و استانداردهای دوگانه‌ی ظلم و زور را در در درون خود دارد. پس گفتمان مقاومت به عنوان پادگفتمان، سلطه را در برابر خودش دارد و در کانونش سلطه است. همچنین متعلقات نظام سلطه؛ اعم از لیبرالیسم و کمونیسم نیز در درون آن وجود دارد. عنصر اساسی و شعار اصلی انقلاب اسلامی ایران و گفتمان مقاومت «نه شرقی و نه غربی» است. معنی ظاهری «نه شرقی نه غربی» نفی سلطه‌ی شرق و غرب و رابطه با آنان است، ولی بیشتر به معنی نفی گفتمان این دو است؛ یعنی نفی گفتمان لیبرالیسم و نفی گفتمان کمونیسم. به‌خصوص در آن زمان چون نظام حاکم دوقطبی بود، پس هر دو را می‌خواستند نفی کنند و هر دو فشار می‌آوردند. بنابراین آن زمان مقاومت، هم در مقابل قطب کمونیسم و هم لیبرالیسم مطرح بود. حالا اما نظام تک‌قطبی شده و یک قدرت مانده و در لیبرالیسم تجلی پیدا کرده است، یعنی نظام سلطه که الان سردمدارش آمریکا است و گفتمانش هم لیبرالیسم است.
به هر روی، اگر بخواهیم هندسی بحث کنیم، این مقاومت و معارضه به صورت یک مثلث بود؛ گفتمان مقاومت یا انقلاب اسلامی ایران، کمونیسم و لیبرالیسم. الان اما یک ضلع این مثلث از بین رفته است و معارضه به صورت خط درآمده است. یعنی ما الان مستقیم در برابر گفتمان لیبرالیسم ایستاده‌ایم که رأسش آمریکا است.
آقای صادق الحسینی: اجازه بدهید از یک زاویه‌ی دیگری مسأله را باز کنم. در پاسخ به این سؤال شما باید بگویم سابقه‌ی مقاومت از قبل انقلاب اسلامی ایران بوده و علما و نخبگان و اساتید و انبوه توده‌‌های ما در این منطقه‌ی اسلامی در برابر استعمار شرقی و غربی، کمونیستی و لیبرالیستی و انواع مکاتب فکری مقاومت کرده‌اند. اما با وقوع انقلاب اسلامی ایران یک تفاوت اساسی در نوع مقاومت پدید آمد. تا پیش از انقلاب اسلامی، مردم مسلمان و مراجع و مبارزان بسیاری داشتیم که مقاومت می‌کردند. ماجرای قیام تنباکو و جنبش مشروطه نمونه‌هایی از این مقاومت هستند. با وقوع انقلاب اسلامی برای اولین ‌بار یک عالِم بزرگ و یک مرجع تقلید مفهوم مقاومت را عوض کرد. مقاومت در اذهان مسلمانان و به‌‌ویژه شیعیان از انتظار سلبی و انفعالی به یک انتظار ایجابی تغییر یافت. اگر تا پیش از آن می‌گفتیم که ظلم و بی‌عدالتی و اجحاف بد است، از آن پس گفتیم که این کافی نیست، بلکه باید برای اقامه‌ی عدل قیام کنیم. به همین خاطر حضرت امام خمینی رحمه‌الله اختلاف نظر جدی با برخی مراجع زمان خود پیدا ‌کردند. آن مراجع ضمن استناد کردن به برخی احادیث، نسبت به حرکت‌های انقلابی امام هشدار می‌دادند، اما پاسخ امام به این سخنان با طرح مباحث ولایت فقیه بود و این‌که عمل به «امر به معروف» و «نهی از منکر» در گرو تشکیل حکومت است.
امام برای نخستین ‌بار دین را با سیاست یکی ‌دانستند. لذا حرکتی عمومی شکل ‌گرفت که امام همراه با مردم حرکت ‌کرد و مبانی معرفتی حکومت اسلامی را پی‌ریزی نمود. آن وقت دیدیم بعضی نظراتی که پیرو این تفکر پدید آمد، بسیار متفاوت بود. در زمانی که تقریباً تمام علما مبارزه با اسرائیل را زیر لوای یک فرد غیر صالح جایز نمی‌دانستند، حضرت امام گفتند ما اول باید حکومت مستبدها را بیاوریم پایین و با استعمار بجنگیم و تنها امام فتوا دادند که جایز است بروید زیر لوای همان جنبش آزادی‌بخش فلسطین و بجنگید علیه اسرائیل به نفع فلسطینی‌ها.
این یک تحول مفهومی اساسی در اسلامی ایجاد نمود که ما به آن عمل می‌کردیم. من عنوان این را گذاشته‌ام اسلام مساوی با زندگی. قبلاً این گونه نبود و اسلام مساوی بود با مرگ و خواندن فاتحه در قبرستان‌ها. قبلاً اسلام منزوی بود؛ اسلامی که به فرد می‌گفت به مسجد برو و نمازت را بخوان و مدرسه و رادیو را حرام اعلام می‌کرد. امام اما استفاده از دستاوردهای مدرنیته را حرام نمی‌دانست. من در نجف خدمت امام رسیدم و ایشان نه‌تنها این دستاوردها را حرام ندانست، بلکه می‌گفت باید بروید مطلع شوید که این‌ها چیست. کشف کنید تا نظریه‌ی خاص خودمان را دربیاوریم.
در زمان حضرت امام خمینی رحمه‌الله وقتی کشورهای اروپایی سفرای خود را در پی اعلام حکم ارتداد سلمان رشدی از ایران فراخواندند، امام گفتند بگذارید بروند، ما به این‌ها احتیاج نداریم و مجبور خواهند شد برگردند و سرشان هم پایین است و اذعان خواهند کرد که حق با ماست. چند هفته بیشتر نگذشته بود که دیدیم همان‌ها در کشورهای عربی به دنبال واسطه می‌گشتند و هنوز خوب یادم مانده است که دسته‌جمعی همه‌شان به زمین نگاه می‌کردند. این کجای محاسبات معمولی دنیا غیر از این فلسفه‌ی جدید مقاومت و بر اساس ایمان و عشق به غیب امکان دارد؟ الان ۱۴ آکادمی نظامی جهان، آموزه‌های جنگ ۳۳ روزه را تدریس می‌کنند که چگونه یک عد‌ه‌ای قلیل بر پنجمین ارتش جهان غلبه می‌کنند؟ می‌خواهند «کَم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَ‌ةً بِإِذْنِ اللَّـه» را ترجمه کنند و ببینند که چیست؟
بنابراین اگر ما صبر داشته باشیم و شتاب‌زدگی از خودمان نشان ندهیم، به این پیروزی‌ها خواهیم رسید. آیت‌الله خامنه‌ای گفته‌اند که منظور از صبر، صبر همراه با حرکت در راستای رسیدن به هدف و تحمل مشکلات این راه است و نه صبر منفعلانه.
 آیا گفتمان مقاومت در روابط بین‌الملل ما‌به‌ازای تئوریک دارد؟ آیا اندشمندان شاخصی در این زمینه به تحقیق و ارائه‌ی نظر و نظریه پرداخته‌اند؟ آیا این ادبیات توانسته در بحث آکادمیک بین‌المللی در ایران و جهان جایی برای خودش باز کند؟
دکتر دهقانی‌فیروزآبادی: در حوزه‌ی گفتمان روابط بین‌الملل، ما یک نظریه یا گفتمانی تحت عنوان گفتمان مقاومت نداریم، اما آن طور هم نیست که اصلاً در حوزه‌ی روابط بین‌الملل هیچ نظریه‌ای نباشد که به نوعی شباهت و قرابت با بحث مقاومت نداشته باشد. البته پیش از این که تطبیق کنم، این را باید بگویم که انقلاب اسلامی ایران یک انقلاب منحصر به فرد است و گفتمان انقلاب اسلامی یک گفتمان انحصاری است. اگر هم قرار باشد در روابط بین‌الملل تئوریزه شود، خودمان باید در جهت تئوریزه کردنش بکوشیم. به‌خصوص که این گفتمان در مقابل گفتمان غالب قرار می‌گیرد.
امروز ما در روابط بین‌الملل گفتمان‌ها و نظریه‌هایی داریم که شباهت‌هایی با گفتمان مقاومت یا بعضی از عناصرش پیدا می‌کند که به آنها اشاره می‌کنم: نخست استعمارزدایی است که آقای حسینی هم اشاره کردند. یعنی مقاومت در مقابل استعمار به عنوان یک پدیده‌ی بین‌المللی که از اروپا شروع می‌شود و جهان اسلام هم درگیر آن بوده است. دوم جهان سوم‌گرایی است. شعار «نه شرقی نه غربی» که از ابتدای انقلاب اسلامی در ایران مطرح شد و شعار محوری جنبش عدم تعهد -عدم تعهد به دو قطب ابرقدرت- هم بوده است، منتهی ما می‌دانیم که گفتمان مقاومت فراتر از این است. بعضی از عناصر و اندیشه‌هایی که در گفتمان مقاومت بوده، در جهان سوم گرایی است؛ مثل استقلال‌خواهی، آزادی‌طلبی، برابری‌طلبی و ...
سومین گفتمان، گفتمان پسااستعمارگرایی است که اظهار می‌کند آیا در روابط بین‌الملل رهایی از استعمار کفایت می‌کند یا نه؟ آیا این استعمار به نوعی استمرار پیدا می‌کند و چگونه باید در مقابل آن مقاومت و مقابله کرد؟ این سه، یعنی استعمارزدایی، جهان‌سوم‌گرایی و پسااستعمارگرایی به نوعی سه موج در روابط بین‌الملل هستند. موج اول تلاشی برای کسب استقلال سیاسی و حقوقی بوده است که این می‌شود همان استعمارزدایی؛ یعنی مبارزات آزادی‌خواهی و آزادی‌بخشی. بعدها که این استعمار تمام می‌شود و به دوران استعمار نو می‌رسیم، می‌گویند کشورها استقلال سیاسی و حقوقی به دست می‌آورند، ولی استعمار از در دیگری وارد می‌شود که بیشتر استعمار اقتصادی است. یعنی موج دوم، مبارزه و مقاومت برای کسب برابری اقتصادی است که در جهان‌سوم‌گرایی و جنبش عدم تعهد وجود دارد. یعنی کشورهایی در جهان سوم پیدا شدند که دنبال یک نوع نظم اقتصادی متمایزی بودند که اگر با آن اولی جمع کنید، می‌شود تلاش برای یک نظم سیاسی-اقتصادی فرااستعماری.
موج سوم مبارزه برای کسب استقلال فرهنگی است که حتی در ادبیات روابط بین‌الملل هم رایج است. مشخصاً هدلی بول به عنوان یک نظریه‌پرداز غربی می‌گوید: سه موج شورش علیه غرب در نظام بین‌الملل بوده که موج سومش مبارزه و مقاومت برای کسب استقلال فرهنگی است. یعنی مقابله با استعمار فرانوین. در انقلاب اسلامی هر سه این‌ها هست، اما تکیه بر موج سوم وجه ممیزه‌ی انقلاب اسلامی است که ما می‌خواهیم گفتمان فرهنگی جدید و یک نوع شیوه‌ی زندگی جدیدی را به بشریت ارائه دهیم.
چهارم اصطلاح «تجدید نظر طلبی» است. این اصطلاح را به کشورها و بازیگرانی اطلاق می‌کنند که نظم حاکم سلطه را نمی‌پذیرند. البته از نگاه گفتمان غالب، تجدید نظر طلبی بار منفی دارد، ولی یکی از شاخص‌های گفتمان مقاومت همانا تغییر نظم موجود است. یعنی ما نظم موجود را ناعادلانه می‌دانیم و می‌خواهیم آن را تغییر دهیم. پنجمین نظریه که به نوعی به بحث‌های مقاومت نزدیک می‌شود، نظریه‌ی وابستگی است. البته این نظریه هویت چپ دارد. یعنی در جهان سوم نظریه‌های وابستگی در مقابل سرمایه‌داری و لیبرالیسم اقتصادی و کاپیتالیسم هستند. ششمین نظریه نشأت‌گرفته از مکاتب انتقادی است که خاستگاه تئوریک دیگری دارد، اما با گفتمان مقاومت قرابت پیدا می‌کند و هر دو به نظم موجود نقد دارند. البته این دیدگاه هم خاستگاه چپ دارد.
لذا این‌گونه نیست که گفتمان مقاومت با آن تعریفی که ما کردیم -یعنی مقاومت در برابر سلطه- هیچ ما‌به‌ازای تئوریکی در روابط بین‌الملل نداشته باشد، اما گفتمان مقاومت نیست، زیرا مهم‌ترین تفاوت گفتمان‌های مطروحه با گفتمان مقاومت این است که همه‌ی آنها ذیل انسان‌گرایی تعریف می‌شوند. بنابراین ما از لحاظ تئوریک هیچ نسبتی با آنها نداریم، زیرا نظریات پست‌مدرنیسم، انتقادی و غیره همگی سکولار هستند و نقشی برای خدا در روابط بین‌الملل قائل نیستند. در صورتی است که مهم‌ترین ویژگی هستی‌شناسی ما عبارت از خدامحوری است و کانون هستی‌شناسی ما خدا است.
عده‌ای در تحلیل تحولات اخیر منطقه می‌گویند که در واقع غرب می‌خواسته یک تغییراتی را در چهارچوب دموکراسی‌خواهی در منطقه ایجاد کند، ولی ناگهان کار از دستش دررفته و مدیریتش رها شده است. یعنی به قول آنها بیداری اسلامی را می‌توان پروژه‌ی ازدست‌رفته‌ی غربی‌ها تلقی کرد. آیا واقعاً این تحولات ناشی از برنامه‌ریزی غرب و به‌ویژه آمریکا بوده است؟
 دکتر دهقانی فیروزآبادی: به نظر من این دیدگاه کسانی است که می‌خواهند بیداری اسلامی را مصادره‌ی به مطلوب کنند. من شخصاً این فرضیه را قبول ندارم که آمریکا می‌خواسته آن‌جا تحولاتی را ایجاد کند و از دستش دررفته است. البته برعکسش وجود دارد که در جهان عرب مردم دنبال اسلام و ارزش‌های اسلامی و آزادی‌های مشروع بوده‌اند و انقلاب کرده‌اند و البته غرب و آمریکا می‌خواهند این‌ها را مدیریت کنند. واقعاً هم یکی از چالش‌های بیداری اسلامی همین است که غرب و آمریکا بخواهند این حرکت اصیل اسلامی و انقلابی را مصادره و مدیریت کنند.

 چه دلایلی وجود دارد که این تحولات امتداد خط مقاومت در منطقه است؟
 دکتر دهقانی فیروزآبادی: ما می‌توانیم شاخصه‌ها و مؤلفه‌های گفتمان مقاومت را که قبلاً مطرح کردیم، با جریان بیداری اسلامی بسنجیم. یکی از عناصر مقاومت، عنصر عدالت‌خواهی است. حال ببینیم مردمی که به میدان آمدند، یکی از خواسته‌هایشان عدالت هست یا نه؟ آیا مردم دنبال آزادی بودند یا نه؟ کاملاً معلوم است که دنبال یک آزادی در چهارچوب ارزش‌های بومی و اسلامی هستند. استبدادستیزی و اسلام‌خواهی نیز از دیگر مؤلفه‌ها است که به‌خوبی در کشورهای در حال تحول قابل رؤیت است.

یکی از شاخصه‌های بسیار مهم دیگر، عنصر صهیونیزم‌ستیزی و مقاومت در برابر صهیونیسم است که از قبل پیروزی انقلاب اسلامی بوده و به یکی از مؤلفه‌های نهضت حضرت امام خمینی تبدیل شده است. الان به گونه‌ای این عناصر گفتمان مقاومت در منطقه پررنگ و برجسته شده که کسانی که روابط رسمی با اسرائیل داشتند، مجبور شدند بگویند نه و ما هم در تجدیدنظر در روابط‌مان هستیم. پس این هم یک شاخص است که اگر قرار باشد تحولات عربی در چهارچوب لیبرالیسم باشد، اصلاً صهیونیسم‌ستیزی و مقابله با صهیونیسم معنی نمی‌دهد.

یکی دیگر از شاخص‌های بیداری اسلامی که با گفتمان مقاومت بسیار همسان است، صلح‌طلبی مثبت است. ما در روابط بین‌الملل دو دیدگاه داریم. بعضی قائل به صلح منفی و حداقلی هستند. این‌ها می گویند صلح در نظام بین‌المللی به معنی فقدان جنگ است. یعنی وقتی جنگ نباشد، می‌گوییم صلح. اما صلح مثبت تعریفش این است که برای صلح، نبود جنگ لازم است، ولی کافی نیست. صلح مثبت مستلزم این است که تمام تبعیض‌ها و نابرابری‌ها به‌ویژه خشونت ساختاری در نظام بین‌الملل هم نباشد که یکی از مصادیق واضح خشونت ساختاری منطقه خاورمیانه رابطه‌ی رژیم صهیونیستی با فلسطینی‌ها است. این‌که ما بگوییم دو طرف با هم نجنگند و صلح باشد، این صلح حداقلی است. اگر یک روابط ناعادلانه‌ای وجود داشته باشد که یک فلسطینی هیچ حقی نداشته باشد، این دیگر صلح نیست. صلح وقتی برقرار است که تبعیض و نابرابری نباشد، بلکه عدالت برقرار باشد. در جریان بیداری اسلامی نیز مردم به دنبال همین هستند.

 آقای صادق الحسینی: به نظر من این‌گونه نبوده که خیزش‌‌های جهان عرب از ابتدا منظم و آگاهانه از سوی مردم شکل گرفته باشد. همچنین این‌گونه هم نبوده که آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها مسبب این تحولات باشند. به نظر من هر دوی این عوامل نقش داشته‌اند. حدود هشت ماه قبل از شروع این خیزش‌ها، ۱۵ سازمان جاسوسی آمریکا به اوباما گزارش دادند که یک تحول جدی در جهان عرب در راه است و ما نمی‌دانیم این تحول جدی واقعاً چیست؟ آنها همچنین گفتند که ما باید وارد شویم و آن را هدایت کنیم. دلیلشان هم این بود که نارضایتی عمومی در تمام کشور‌های عربی از بی‌عدالتی، هرج و مرج و عجز فهم حاکمان وابسته به‌شدت افزایش یافته است.

در تونس تمام اسلام‌گرایان منحرف و تجدیدنظر طلب، کنار بن علی جمع شدند و یک اسلامی را ارائه دادند که تمام نخبگان واقعی و مخلص را از تونس طرد کردند و مردم را در خفقان نگهداشتند. آنها حتی مساجد را محدود کردند و برای حجاب زنان محدودیت گذاشتند. یعنی یک جنگ تمام‌عیار با اسلام را اعلام کردند و در عین حال به نام اسلام و یک نوع انقطاع شدید بین دولت و جامعه به وقوع پیوست. یاد آن مقاله‌ی معروف آقای میرشفیق افتادم که اواخر حکومت شاه نوشت: دو جامعه زیر یک سقف دارند زندگی می‌کنند؛ یک جامعه شاه و اطرافیانش بودند و یک جامعه نیز اکثریت مردم. وضعیت امت اسلامی کنونی نیز همین‌گونه است.

در این وضعیت حساس، مردم با حس فطری خودشان و ارزیابی مناسب از این لحظه‌ی تاریخی، احساس کردند وقت کار است. این‌قدر تلقین کردیم که می‌توانیم و توانستیم. بیداری اسلامی در منطقه همان است که امام گفت شما تلقین کنید که می‌توانید، و خواهید توانست. من از طارق البسم که یک کمونیست بود و مسلمان شد و الان یکی از سیاسیون مهم مصری است، شنیدم که می‌گفت: حسنی مبارک ما را به مومیایی و اسکلتی تبدیل کرده بود که قادر به هیچ کاری نبودیم.

انقلاب مصر کار احزاب نبود؛ کار مردم بود. احزابی مثل إخوان‌المسلمین با ۸۴ سال سابقه یا حزب الوفد که از سال ۱۹۱۹ تشکیل شده بود یا دیگر احزاب، جنبش‌‌های فیس‌بوکی و سندیکاها و دانشگاه‌‌های مختلف هیچ‌کدام نمی‌توانستند حسنی مبارک را تکان دهند، اما ندا‌های الله‌اکبر، نماز جمعه‌ها و اعتقاد به این‌که مردم می‌توانند، مسأله‌ی مصر را حل ‌کرد. برای اولین‌بار مردم دست به دست هم می‌دهند و با صدای مشترک، مسلمان‌ها و مسیحیان وارد میدان‌ها می‌شوند.

این کشورها دیدند که ایران به آمریکا نه می‌گوید و هر روز که می‌گذرد، قوی‌تر و محکم‌تر هم می‌شود. تجربه‌ی حزب‌الله و جنگ ۳۳روزه و تجربه‌ی غزه و جنگ ۲۲روزه را هم دیدند. مبارزات دیگر علیه آمریکا در عراق و افغانستان را مشاهده کردند ولذا گفتند: پس ما هم می‌توانیم همان‌طور مقاومت کنیم.

این بیداری اسلامی به نظرم بهترین نمونه‌ی عملیاتی‌کردن گفتمان مقاومت و سیر تطور نظریه‌ی مقاومت است، طوری که مقاومت به یک فرهنگ عمومی امت اسلامی تبدیل شده است. حتی مسیحیان مصر می‌آمدند آب را می‌گرفتند برای مسلمان‌ها تا وضو بگیرند. بعد وقتی که نمازشان شروع می‌شد، حراست می‌کردند که پلیس حمله نکند. بنابراین مردم یکی می‌شوند و عزت ملی بیدار می‌شود. از آن طرف هم در روز یکشنبه که مسیحی‌ها برای عبادت به کلیسا می‌رفتند و مسلمانان گارد می‌گرفتند و از آنها محافظت می‌کردند که مبادا پلیس به کلیسا حمله کند. مردم به خیابان‌ها ریختند و عزت‌خواهی و عدالت‌طلبی و آزادگی را فریاد زدند و تمام این‌ها نشانه‌‌های یک اسلام واقعی است.

 همان‌طور که اشاره رفت، گفتمان مقاومت در یک تعارض گفتمانی با گفتمان غالب، یعنی سلطه قرار دارد. طبیعتاً آنها آرام ننشسته و برای مقابله با گفتمان رقیب برنامه‌ریزی کرده‌اند. درباره‌ی تلاش آنها برای جلوگیری از پیشروی خط مقاومت چه می‌توانیم بگوییم؟
 دکتر دهقانی فیروزآبادی: این مقابله در دو زمینه صورت می‌گیرد؛ سطح نظری و سطح عملی. در سطح نظری، گفتمان نظام‌ سلطه با پادگفتمان‌سازی در مقابل گفتمان مقاومت ایستادگی می‌کند و سعی دارد بیداری اسلامی را به گونه‌ی دیگری صورت‌بندی کند. مثل این که صلح را به صورت حداقلی و منفی تعریف کند یا طرح صلح در خاورمیانه را که تحت عنوان سازش مطرح است، مورد توجه قرار دهند. یا یک تعریف لیبرالیستی از بیداری اسلامی ارائه می‌دهند و سعی می‌کنند در مقابل گفتمان اصیل بیداری اسلامی، گفتمان‌های جایگزین سکولار و سلفی را برجسته کنند و گفتمان‌سازی کنند، چون وقتی گفتمانی را ساختیم، در حوزه‌ی نظر نمی‌ماند و به حوزه‌ی عمل هم می‌رسد.

در سطح عملی نیز دو مقوله مطرح است: اولاً به نظر من مهار بیداری اسلامی یا به صورت کلی‌تر، مهار گفتمان مقاومت، کانون اصلی‌اش همانا مهار ایران است. اگر موفق شدند ایران را مهار کنند، گفتمان مقاومت را مهار خواهند کردند. در سوریه و لبنان هم قضیه بر همین منوال است و این اقداماتی که در سوریه اتفاق می‌افتد، به نظر من هدف اصلی‌اش گفتمان مقاومت است.

الان طراحی نظام سلطه برای مقاومت یک طراحی چندبُعدی و چندجانبه است. در ایران با جنگ روانی، جنگ اقتصادی و جنگ نرم و در لبنان با گزینه‌ی نظامی نتوانسته‌اند به هدف خود برسند و الان در سوریه در حال اجرای گزینه‌ی نظامی هستند. استراتژی و راهبرد آنان «سلطه‌ی چندجانبه» است و گاهی کانونش عوض می‌شود. بعضی وقت‌ها تمرکز می‌کنند بر ایران و یک زمانی لبنان و الان کانون تمرکزشان بر سوریه است.

دومین روش عملی مقابله‌ی آنها هم «محدودسازی» است. می‌خواهند هم در ایران، هم در جاهای دیگر تا آنجایی که می‌توانند، شعاع بیداری اسلامی و شعاع تأثیرگذاری گفتمان انقلاب اسلامی را محدود کنند. برای این که گفتمان مقاومت را هم از لحاظ نظری و هم از لحاظ عملی ناکارآمد جلوه دهند تا برای دیگران الگو نشود.

 آقای صادق الحسینی: در سوریه با پول صهیونیسم و با ابزار تروریسم و اتحاد مثلث «وهابیت - صهیونیست - امپریالیسم» یک شبیه‌سازی از انقلاب می‌خواهند ایجاد کنند. آنها سعی کرده‌اند با ایجاد رعب و وحشت در میان مردم و کشتار مردم بی‌گناه کمر مقاومت را در سوریه بشکنند. الان ۱۶ ماه است که این کار را انجام می‌دهند، چون بوش گفته بود من به عراق آمدم برای تغییر شیوه‌ی زندگی عراقی‌ها و برای تغییر فکر عراقی‌ها. گام‌های آنها برای این حرکت عبارت از: عراق، سوریه و لبنان است تا نهایتاً به ایران برسند. ایران جایزه‌ی بزرگ آنها است، چون به زعم آنها بانک مرکزی تروریسم در جهان است. این اصطلاحی است که بوش به کار برد و منظورش از تروریسم در ایران، همان مقاومت بود. در واقع بانک مرکزی مقاومت و شعاع اصلی مقاومت و نور اصلی مقاومت از ایران است و از این‌جا آغاز شده است. وقتی انقلاب اسلامی در ایران پیروز شد، کسینجر۱ گفت این یک زلزله و یک اتفاق بسیار عجیبی است. مناخیم بگین۲ هم گفت که ما نمی‌دانیم چه‌کار کنیم.

محمد حسنین هیکل۳ می‌گوید یک تحول ژئواستراتژیک برای اولین ‌بار در جهان اتفاق افتاده است. پس طبیعتاً آمریکایی‌ها نگران هستند و لذا ما باید با دست و دندان از حزب‌الله و نظام سوریه دفاع کنیم. او می‌گوید هرچند من با نظام سوریه اختلاف نظر دارم، اما به عنوان یک قدرت باید باقی بماند، چون آن‌جا پلی است بین شما و مدیترانه و مقاومتی که این‌جا وجود دارد.

 از مسائلی که رهبر انقلاب در دیدارهای ماه مبارک رمضان به آن اشاره کرده‌اند، نگاه آرمان‌گرایانه‌ی جمهوری اسلامی ایران همراه با واقع‌بینی است. گفتمان مقاومت یکی از مصادیق این نگاه است. در حالی که خیلی‌ها نه‌تنها پیروزی بر نظام سلطه و شکست اسرائیل، که به چالش کشیدن آنها را هم آرمانی دوردست و حتی غیر قابل دستیابی و رؤیاپردازانه می‌دانستند، اما جمهوری اسلامی با گفتمان مقاومت، آرمان خود را تا جایی پی‌گرفت که امروز نتایج آن کاملاً آشکار است. شما اصل «آرمان‌گرایی همراه با واقع‌بینی» را چگونه تحلیل و ارزیابی می‌کنید؟
 دکتر دهقانی فیروزآبادی: گفتمان مقاومت هم واجد عناصر آرمانی است و هم واقع‌بینی که به بعضی از آن‌ها اشاره کردیم. از لحاظ تاریخی، ایران و ایرانیان چه پیش از اسلام و چه پس از اسلام، وقتی صاحب قدرت شدند که یک آرمانی داشتند. یعنی ایرانیان با آرمان خود در نظام بین‌الملل و در دوره‌های مختلف نقش ایفا کردند، منتها آرمان به‌اضافه‌ی نگاه به واقعیت‌ها و توانایی‌های ملی. به نظر من آرمان و اقتدار دو روی یک سکه هستند. یعنی ما آرمان داشته باشیم و در عین حال برای تحقق آرمان باید اقتدار هم داشته باشیم؛ اقتدار معطوف به واقعیت.

بنابراین باید تلاش کنیم که بیشترین اقتدار و مؤلفه‌های قدرت را به دست بیاوریم. اتفاقاً اگر اسلام را با ادیان دیگر مقایسه کنیم و حتی با تئوری‌های روابط بین‌الملل، در هیچ‌کدام آنها به اندازه‌ی اسلام بر قدرت و اقتدار تأکید نشده است. این اوج واقع‌بینی است. گفتمان ما که گفتمان مبتنی بر اسلام است، یک گفتمان واقع‌نگر است، چون به واقعیت‌های اقتدار و قدرت توجه دارد، اما به آن کفایت نمی‌کند. یعنی ما یک آرمان‌هایی داریم که برای تحقق آن باید به واقعیت‌ها توجه کنیم.

بنابراین در سیاست خارجی، هم باید آرمان داشت و هم برای تحقق آرمان قدرت کسب کرد. حال ارتباط بین آرمان و واقعیت کجا برقرار می‌شود؟ در چهارچوب عنصر مصلحت و عقلانیت است که آرمان و واقعیت با هم مرتبط می‌شوند و این مهم‌ترین ویژگی گفتمان مقاومت است. سخن معروف رهبر معظم انقلاب هم که اصول سیاست خارجی ما را «عزت، حکمت و مصلحت» عنوان کردند، مثلثی است که آرمان‌گرایی همراه با واقع‌یبین در درون آن معنی پیدا می‌کند. ما از یک طرف آرمان‌های عزت‌طلبانه داریم که با عقل و حکمت و مصلحت می‌توانیم آن را پیگیری کنیم. البته باید بگویم عقلانیتی که ما در گفتمان مقاومت انقلاب اسلامی داریم، با عقلانیت غربی متفاوت بوده و بسیار فراتر از عقلانیت ابزاری است.

بنابراین آرمانگرایی توأم با واقع‌بینی در گفتمان مقاومت، یعنی چگونگی حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب؛ چون آرمان ما وضع مطلوب است. حالا چگونه می‌شود از این وضع موجود به سمت وضع مطلوب حرکت کرد؟ این‌جا شما باید مقدورات و محظورات عناصر قدرت را لحاظ کنید، منتهی نه برای حفظ وضع موجود؛ برای رسیدن به آن آرمان.

 آقای صادق الحسینی: در این‌جا یک ملاحظه وجود دارد و آن فرق بین واقع‌گرایی و واقع‌بینی است. خیلی‌ها می‌خواهند به ما این موضوع را تزریق کنند که واقع‌گرا باشید. این‌ها می‌خواهند واقعیت‌ها محفوظ بماند و به سمت آرمانگرایی حرکت نکنند. در صورتی که واقع‌بینی واقعیت‌ها را همان‌طوری می‌بیند که هست. البته برخی در این میان مطرح می‌کنند که ما در دنیا منزوی شده‌ایم و باید با دنیا طوری تعامل می‌کردیم که با ابرقدرت‌ها تنش پیدا نکنیم. در حالی که یکی از برجسته‌ترین امتیازات الگوی ما همین تقابل با استکبار جهانی است. ما با همین امتیاز است که الان در خیبر و بدر هستیم. اگر ما خدا را عبادت کنیم، اما با طاغوت و استکبار نجنگیم، این می‌شود همان انتظار سلبی و همان اسلام منزوی که پیش از انقلاب بود. یا همان نظریه‌ی ارتجاعی که می‌گفت: بنشینید تا فساد منتشر شود و امام زمان ظهور کند. این فکر بسیار خطرناک است.معصومین علیهم‌السلام در حدیثی ارتباط بین واقع‌بینی و آرمان‌گرایی را به‌خوبی نشان ما داده‌اند. این حدیث همچون یک پل ارتباطی، به‌خوبی ارتباط بین واقع‌بینی و آرمانگرایی را برقرار می‌کند: «اللَّهُمَّ أرِنی الأشیاءَ کَما هِی» و «اللهمّ أَرِنِی الْحَقََّ حَقّاً حَتَّی أَتَّبِعَهُ وَ أَرِنِی الْبَاطِلَ بَاطِلًا حَتَّی أَجْتَنِبَهُ»۴ خدایا اشیاء را همان‌طور که هست، به من نشان بده و حق را همان‌طور که هست، به من نشان بده تا از آن تبعیت کنم و باطل را نیز همان‌طور که هست، بر من آشکار ساز و این قدرت را به من بده تا از آن دوری کنم.