لبخند فريب
هرچند كه مذاكرات صلح اعراب و اسرائيل از بعد داخلي و خارجي تناوب و تكرار بسياري داشته، اما چيزي كه عوض نشد و ثابت باقي ماند، اشغالگري و ظلم و بيداد اسرائيليان بود. با اين حال رژيم صهيونيستي جهت كسب پرستيژ جهاني و فريب افكار عمومي سعي دارد خود را صلح طلب و حامي مذاكره نشان دهد. مقاله حاضر درصدد است در يك بررسي دقيق از مجموعه طرحهاي صلح ارائه شده از سال1967 تاكنون اين حقيقت را آشكار سازد كه اسرائيل حتي حاضر نيست طرحهاي صلح ناعادلانهاي كه تنها حداقل حقوق مردم مظلوم فلسطين را مد نظر دارند بپذيرد. بررسي دقيق اين موضوع علاوه بر نقض ادعاي صلح طلبي اسرائيل، اشتباه گروهها و دولتهاي سازشكاري كه پاي ميز مذاكره با اين رژيم نامشروع نشستند را آشكار خواهد ساخت. توجه شما را به مطالعه رويكرد تناقض بار اسرائيل نيست به بيست طرح صلح كلي ارائه شده در خصوص مساله فلسطين در اين گفتار جلب ميكنيم.
مقدمه
فكر ايجاد صلح و تفاهم بين طرفين درگير در بحران اعراب و اسرائيل تنها مربوط به دهه 90.م نيست و اين ايده از زمان آغاز اولين برخوردها بين دو طرف شكل گرفت. در طول نيم قرن تاريخچه اختلافات اعراب و اسرائيل، متناوبا طرحهاي صلح در جهت رفع اختلافات طرفين از سوي كشورها، سازمانها و افراد مختلفي ارائه شده است. اسرائيل همواره از آغاز مناقشات با اعراب اعلام كرده است كه خواهان صلح و رفع اختلافات ميباشد اما در عمل نحوه برخورد اسرائيل با اين مقوله بسيار پيچيده و چند بعدي است. پس از نبردهاي 1976 بين اسرائيل و همسايگانش، اين رژيم درموضع برتر نسبت به اعراب قرار گرفت. همين امر سبب شد كه اكثر طرحهاي صلح در اين زمان از سوي دول عرب، سازمان ملل و رهبران سياسي جهان ارائه شود. اسرائيل به دليل تفوق نظامي و اشغال اراضي اعراب خود را در موضع تاثيرگذارتر ديده و عملا اعراب را به انجام حركات انفعالي وا ميداشت. با اين وجود رژيم صهيونيستي هرگز دست از شعار صلح طلبي برنداشت و همواره خود را حامي صلح و ثبات منطقهاي و جهاني معرفي ميكند. در كنار اين مساله، سران اسرائيل در مراحلي كه قدرت را در دست داشتند، سياستهاي متنوعي را با در نظر گرفتن زمان، مكان و شرايط منطقهاي و بين المللي در مورد روند صلح تجويز ميكردند. اوج تحولات مربوط به اسرائيل در سال 1993 و طي امضاي پيمان خودگرداني در هنگام حاكميت حزب كارگر روي داد كه متعاقب اين مساله، سوالات بسياري در زمينه سياستهاي احزاب كارگر و ليكود مرتبط با فرآيند صلح مطرح شد. امضاي پيمان خودگرداني در دوران حاكميت حزب كارگر اين فرضيه را در ذهن بسياري ايجاد كرد كه اگر حزب ليكود در اسرائيل بر سر كار بود، اين پيمان هرگز امضاء نميشد و به عبارت ديگر سياستهاي حزب كارگر در قبال اعراب و به ويژه فلسطينيها را ميتوان عامل موثر و دخيل در امضاي پيمان فوق عنوان نمود. سوال ديگري كه مطرح ميباشد اين است كه آيا تمامي رخدادهاي مرتبط با صلح در دوران حاكميت حزب كار بوده است؟ آيا ليكود يك خط مشي و سياست ضدصلح را پيش گرفته است؟ در صورتي كه هر دو حزب خواهان صلح باشند، شرايط آنها براي صلح چيست؟ آيا اين شرايط با هم متفاوت است يا مشترك؟ اصليترين پرسش در اين خصوص نيز به ماهيت طرحهاي صلح ارائه شده در طول سالهاي گذشته باز ميگردد. آيا اين طرحها حقوق فلسطينيان را برآورده ميسازد؟ گفتار حاضر در صدد است ضمن برشمردن اصليترين طرحهاي صلح ارائه شده در طول سالهاي درگيري اعراب و اسرائيل، ضمن تبيين موضعگيري طرفين اين حقيقت را آشكار سازد كه صلح طلبي اسرائيل تنها امري ظاهري و تبليغاتي بوده و اين رژيم حتي حاضر نيست طرحهاي صلح ناعادلانه و به نفع اسرائيل را نيز بپذيرد.
طرحهاي صلح پس از سال 1967
به دليل ماهيت توسعه طلب اسرائيل و برتري قواي نظامي آن نسبت به اعراب و از سوي ديگر لاينحل ماندن تمام موارد اختلاف و عدم پذيرش هيچ طرح صلحي از سوي اسرائيل ، بحران در سال 1967 به نقطه اوج خود رسيد. بار ديگر جنگي بزرگ بين طرفين در ژوئن آن سال روي داد كه خسارتهاي عمدهاي به طرفين و خصوصا اعراب وارد آورد و با پيروزي اسرائيل به پايان رسيد. اين امر همچون سالهاي گذشته اسرائيل را در موضع برتر نسبت به اعراب قرار داد و اين رژيم را در پذيرش يا رد هرگونه طرح صلحي مخير ساخت. تنها در شرايطي كه دول ابرقدرت مستقيما اسرائيل را تحت فشار قرار ميدادند و يا طرح صلح به نحوي بود كه برتري اسرائيل و موجوديت و امنيت آن را كاملا تضمين ميكرد، اسرائيل حاضر بود وارد مذاكره و گفتگو براي صلح گردد. همانگونه كه ذكر شد متعاقب جنگ 1967، اسرائيل مناطقي از اعراب را تصرف و به خاك خود ضميمه نمود. اين مناطق عبارت بودند از بلنديهاي جولان، نوار غزه، كرانه باختري رود اردن و صحراي سينا. در طول سالهاي بعد و در تمام مذاكرات طرفين، رژيم صهيونيستي علاوه بر اشغال سرزمين اصلي فلسطين بر تدوام اشغالگري در مناطق جديد نيز اصرار ميورزيد. با اين حال به نظر ميرسد كه اين رژيم از شركت در مذاكرات صلح تنها به دنبال مشروعيت بخشيدن به اشغالگريهاي خود ميباشد. عمدهترين طرحهاي صلح پس از جنگ سال 1967 را ميتوان چنين برشمرد:
1- كنفرانس گلاسبورو: يكي از اولين و مهمترين اقدامات سياسي در صحنه بين المللي در ارتباط با مساله اعراب و اسرائيل و نبرد 1967 كه در روند راه حلهاي پيشنهادي براي حل مساله خاورميانه تاثير به سزايي داشت كنفرانس گلاسبورو (Glassboro) بود. اين كنفرانس بعد از جنگ 1967 و در 23 تا 25 ژوئيه بين دو ابرقدرت وقت ايالات متحده و اتحاد جماهير شوروي برگزار گرديد و همانطور كه ذكر شد مساله جنگ و اختلافات بين اعراب و اسرائيل از عمدهترين محورهاي آن بود.
2- قطعنامه 242: سازمان ملل (مجمع عمومي و شوراي امنيت) نيز به سرعت براي خاتمه دادن به جنگ وارد صحنه شدند و اقدامات وسيعي را براي تهيه قطعنامههايي در اين مورد آغاز كردند. به دليل حكفرمايي جنگ سرد و اختلافات شديد بين آمريكا و شوروي، هيچ اتفاق نظري در مورد طرحهاي مختلف براي تهيه قطعنامه وجود نداشت. اعضاء دائم شوراي امنيت نيز مكررا طرحهاي طرفين را رد ميكردند. سرانجام نماينده انگلستان در سازمان ملل- لرد كارادون- طرحي را به شوراي امنيت سازمان ملل ارائه كرد كه به تصويب شوراي امنيت نيز رسيد و به قطعنامه 22 نوامبر يا قطعنامه شماره 242 معروف گشت. اين طرح بر موارد ذيل اشاره داشت: 1- عقب نشيني اسرائيل از كليه سرزمينهاي اشغال شده در سال 1967 2- قطع هرگونه عمليات جنگي 3- تضمين آزادي رفت و آمدهاي دريايي در مديترانه و كانال سوئز 4- ايجاد مناطق غيرنظامي در مرزها 5- حل عادلانه مساله آوارگان فلسطيني.1 اسرائيل ضمن رد پذيرش اين قطعنامه در آن زمان عملا در طول سالهاي بعدي نيز از اجراي آن جلوگيري كرده است.
3- طرح تيتو: از شخصيتهاي مهم سياسي جهان كه به دنبال شكست اعراب در جنگ ژوئن 1967 دست به اقداماتي زد و تلاش كرد دو طرف درگير را به صلح برساند رئيس جمهور يوگسلاوي ژوزف تيتو بود. آنچه در سال 1968 از طرف وي به نام طرح تيتو مطرح گرديد شامل موارد زير بود:
ايجاد منطقه غيرنظامي ميان مرزهاي اعراب و اسرائيل 2- عقب نشيني اسرائيل از اراضي اشغالي 3- حل مساله آوارگان 4- پايان حالت جنگي بين دو طرف 5- آزادي كشتيراني براي اسرائيل در كانال سوئز و تنگه تيران2 طرح تيتو را ميتوان به نوعي همان قطعنامه 242 سازمان ملل دانست. واكنش اسرائيل نسبت به اين طرح نيز كاملا آشكار بود. طرح مزبور با مخالفت اين رژيم مواجه شد و هرگز به مورد اجرا در نيامد. هرچند دولت مصر آمادگي خود را براي اجراي طرح مزبور اعلام داشته بود اما رهبران اسرائيل كه در موضع قدرت نسبت به پذيرش طرح پيشنهادي قرار داشتند آنرا نپذيرفتند.
4- طرح راجرز: ايالات متحده براي حفظ قدرت و نفوذ خود در كليه دول عرب و اسرائيل و همچنين كاهش نفوذ شوروي در منطقه سعي كرد ابتكار عمل را به دست گرفته و هرچه بيشتر در پروسه حل اختلافات اعراب و اسرائيل نقش ايفا نمايد. پس از شكست اجراي قطعنامه 242 شوراي امنيت و عدم پذيرش طرحهاي ديگر از سوي اسرائيل(مانند طرح تيتو) آمريكا در سال 1970 وارد عرصه حل اختلافات شد و طرح صلحي را ارائه كرد.3 اين طرح در اوايل ژوئيه 1970 توسط ويليام راجرز وزير امور خارجه وقت آمريكا و براساس مفاد قطعنامه 242 تهيه گرديده بود. ايالات متحده اين طرح را به دولتهاي مصر، اسرائيل، اردن و شوروي ارسال داشت. خلاصه اين طرح عبارت بود از: 1- توافق 90 روزه آتش بس 2-قبول موارد اصلي قطعنامه 242 3- شناسايي حاكميت اسرائيل از سوي دولتهاي عربي 4- توافق بر تداوم گفتگوهاي صلح از طريق سازمان ملل. اسرائيل به دليل آنكه حاضر به اعاده سرزمينهاي اشغالي اعراب نبود با اين طرح مخالفت كرد. اما تحت فشار شديد آمريكا و با توجه به اينكه در مفاد اين طرح بر موجوديت اين رژيم تاكيد شده بود سرانجام پس از مدتي تاخير موافقت خود را با طرح راجرز اعلام كرد. در عمل تنها بندي كه از اين طرح به اجرا درآمد، آتش بس بين طرفين بود. اسرائيل با بهانه قراردادن وجود موشكهاي سام 3 در مصر وفعاليتهاي گروههاي مقاومت فلسطيني در ماههاي بعد طرح راجرز را به بن بست كشاند. اسرائيل حتي به بهاي پذيرفته شدن از سوي اعراب حاضر نبود مناطق اشغالي سال 1967 را باز پس دهد.
5- قطعنامههاي 338 و339: نبرد اكتبر 1973.م به دليل آغاز آن از سوي اعراب و سرعت و غافلگيري آن، براي اسرائيل خسارات فراواني به دنبال داشت. هرچند ارتش اسرائيل توانست پس از چند روز بر اوضاع مسلط گشته و نيروهاي عرب را درهم بشكند و مجددا اراضي اشغالي را تصرف نمايد، اما به اعتقاد بسياري از كارشناسان وقوع اين نبرد انتحاري از سوي اعراب سبب شد تا اسرائيل رويكرد جديدي در قبال بحران و مذاكرات صلح اتخاذ نمايد. اسرائيل كه تقريبا قبل از اين به شدت با تمامي طرحهاي صلح و قطعنامههاي سازمان ملل به مخالفت برخاسته بود، دريافت كه بايد در اين خصوص نرمش بيشتري از خود نشان دهد. هرچند در ادامه هيچ تغيير اساسي در استراتژي توسعه طلبي اسرائيل و سياست حفظ اراضي اشغالي پديد نيامد اما اسرائيل سعي كرد تا از آن پس حضور قويتر و فعالتري در مذاكرات صلح داشته باشد. با مشخص شدن عدم كارآيي فرضيه حفظ عمق استراتژيك، اسرائيل تلاش نمود به سمت عقد قراردادهاي صلح دوجانبه با دول عرب مجاور برود.
در حين نبرد اكتبر 1973 شوراي امنيت قطعنامه شماره 338 را صادر كرد كه در آن: 1- اجراي آتش بس و پذيرش آن از سوي طرفين درگير 2- پذيرش كليه موارد قطعنامه 242 3- آغاز مذاكرات براي برقراري صلحي عادلانه، در نظر گرفته شده بود.4 مجددا به دليل عدم اعتناي اسرائيل به مفاد قطعنامه 338 و بنا به درخواست دولت مصر شوراي امنيت تشكيل جلسه داده و قطعنامه 339 را در مورد حل مناقشه صادر كرد. در قطعنامه شماره 339 مورخ 24 اكتبر 1973 سازمان ملل علاوه بر تاكيد بر مفاد قطعنامه 338 اين بار از دبيركل سازمان ملل خواست كه براي اعزام ناظران به منظور رعايت آتش بس بين نيروهاي اسرائيل و مصر اقدام نمايد.5 اما در عمل اين قطعنامهها نيز توفيق چنداني نداشتند و اسرائيل متعاقب جنگ 1973 همچنان سعي ميكرد موقعيت خود را تثبيت نمايد.
6- كنفرانس ژنو: بسياري از آگاهان مسايل خاورميانه معتقدند كه اسرائيل درجنگ اكتبر 1973.م توانايي انهدام كامل ارتشهاي عربي متخاصم را دارا بود. اما به دليل شرايط خاص بين المللي و ايجاد تغييرات در نظريه امنيت ملي اسرائيل و همچنين فشار قدرتهاي بزرگ، اين رژيم از اين عمل منصرف شد و با دست كشيدن از جنگ اين فرصت را به هر دو طرف داد كه هر يك به نوعي خود را پيروز جنگ معرفي نمايند. اين امر خصوصا براي اعراب بسيار مفيد بود چراكه سران دولتهاي عربي مانند مصر و اردن ميتوانستند با استفاده از اين پرستيژ جديد، خود را از تحقير شكستهاي قبلي نجات دهند و كمي از فشار افكار عمومي خلاصي يابند. تمام اين موارد موجب گشت كه سران كشورهاي عربي درگير در جنگ مانند مصر و اردن بتوانند با اسرائيل وارد مذاكره شوند. اسرائيل هم به شدت تمايل به وقوع چنين حالتي داشت چراكه نتيجه قطعي چنين رويدادي ميتوانست انعقاد قراردادهاي دو طرفه بين دول عرب و اسرائيل باشد. انگيزه رژيم صهيونيستي از مذاكرات مستقيم نيز اين بود كه با مذاكره دو طرفه پيوند و اتحاد كشورهاي عربي را از بين ببرد و از سوي ديگر نوعي مشروعيت و پذيرش را در منطقه براي خود به ارمغان آورد. اولين حركت جدي در جهت ايجاد صلح بين اسرائيل و اعراب پس از جنگ اكتبر 1973 و در كنار قطعنامههاي سازمان ملل (338 و339) تشكيل كنفرانس ژنو بود. اسرائيل با اين شرط در كنفرانس صلح ژنو شركت كرد كه كنفرانس تحت نظارت شوروي و آمريكا اداره شود و ميان اعراب و اسرائيل مذاكره مستقيم صورت بگيرد. از طرف ديگر مذاكرات كنفرانس ژنو براي اسرائيل در واقع نوعي شناسايي محسوب ميگشت. رژيم صهيونيستي نظريات خود را در اين كنفرانس اينگونه بيان داشت:
1- هدف اساسي جنگ حق زيست اسرائيل است كه در مدت 25 سال با خشونت از طرف اعراب رد شده است!
2- هدف اسرائيل از اين كنفرانس قرارداد صلحي است كه شرايط همزيستي را در آينده تعيين نمايد.
3- هرگونه گفتگو بين طرفين بايد به صورت مستقيم و دو جانبه باشد. پس از برگزاري كنفرانس صلح ژنو اسرائيل توانست با دولتهاي عربي مانند مصر و اردن قرادادهاي صلح منعقد نمايد بدون اينكه راهحلي كامل و منصفانه براي فلسطينيها ارائه شود. گفتگوهاي صلح به صورتي روند خود را ادامه ميداد و در حالي قراردادهاي صلح منعقد ميشد كه اكثر اراضي اشغالي تحت تصرف اسرائيل باقي مانده و از سوي ديگر بين صفوف اعراب شكاف عميقي ايجاد گرديده بود. سياست رژيم صهيونيستي در اين سالها، حضور در مذاكرات صلح در جهت مشروعيت بخشيدن به نظام سياسي اسرائيل، ايجاد شكاف بين جبهه اعراب، تداوم تصرف مناطق اشغالي و جدا كردن مساله فلسطينيها از كل روند مذاكرات با دول عرب بود. ميتوان گفت اسرائيل با كمترين هزينه و با پس دادن تنها قسمتي از اراضي اشغالي توانست به بيشتر اهداف خود در اين زمينه جامه عمل بپوشاند.
7- طرح آلون: رهبران اسرائيل علاوه بر موضعگيري در قبال طرحهاي صلح، كنفرانسها و قعطنامههاي سازمان ملل، خود نيز اقدام به تهيه طرحها و برنامههاي مرتبط با اين موضوع ميكردند. اسرائيل سعي ميكرد با ارائه پيشنهادهايي دراين زمينه اولا خود را طرفدار برقراري صلح و ثبات اعلام كند و در ثاني بتواند در قالب اين طرحها، به اهداف و سياستهاي خود جامع عمل بپوشاند. يكي از معروفترين پيشنهادهاي اسرائيل پس از پايان جنگ 1967 توسط ايگال آلون كه از جمله فرماندهان نظامي بود مطرح گرديد. اين طرح پيشنهاد ميكرد كه در منطقه غزه يك حكومت خودگردان تشكيل شود. آلون در سال 1970.م مساله خروج نوار غزه از حدود دولت اسرائيل را مطرح كرد و اعلام داشت كه حكومت خودمختار غزه در سه حوزه اقتصاد، بهداشت و درمان و آموزش ميتواند مستقل عمل كند.6 طرح مزبور خواهان انجام مذاكرات با رهبران عرب كرانه باختري در چارچوب تشكيل يك منطقه خودمختار در برگيرنده تمامي نواحي به استثناي مناطق متعلق به يهوديان بود كه ناحيه مزبور از لحاظ اقتصادي با اسرائيل مرتبط و به واسطه يك توافق امنيتي دوجانبه نيز حراست ميگرديد.
8- طرح صلح بگين: از ديگر طرحهاي صلحي كه اسرائيل آن را ارائه كرد ميتوان طرح بگين را نام برد. سال 1977 در تاريخ سياسي اسرائيل به عنوان نقطه عطف و يك كودتاي سياسي مشهور است. در اين سال سرانجام حزب كارگر كه از ابتداي تشكيل دولت اسرائيل قدرت را در دست داشت، از صحنه حاكميت اسرائيل كنار رفت و گروههاي راستگرا در قالب يك ائتلاف به نام ليكود توانستند براي اولين بار قدرت را در اسرائيل به دست گيرند. اين مساله خصوصا در زمينه صلح پيامدهاي بزرگي در پي داشت. ليكود با تاكيد هرچه بيشتر بر حفظ اراضي اشغالي و افزايش قدرت نظامي سعي ميكرد به اعراب بفهماند كه هيچ راهي جز قبول طرحهاي صلح ارائه شده از سوي اسرائيل ندارند. كاملا مشخص بود كه در اين طرحها حداقل امتيازات به اعراب داده مي شد و در ثاني ليكود به شدت تمايل داشت كه با هر يك از دولتهاي عرب همسايه به طور جداگانه طرحهاي صلح تحميلي منعقد نمايد. متعاقب انتخابات 1977 و پيروزي ائتلاف ليكود مناخيم بگين از رهبران قديمي صيهونيست و رهبر سابق نيروهاي مسلح اشترن از حزب دست راستي حيروت به قدرت رسيد. بگين در عين تاكيد بر حاكميت اسرائيل بر مناطق اشغالي معتقد بود كه بايد به اعرابي كه در محل باقي ميمانند نوعي خودمختاري محدود داد. او اعتقاد داشت كه در گفتگوهاي صلح، فلسطينيها ميتوانند تنها در قالب هيات نمايندگي اردن در كنفرانس صلح شركت كنند.7 طرح صلحي كه بگين در دوران حكومتش در رابطه با سرزمينهاي اشغالي اعلام كرد، حاوي بندهاي زير بود: 1- خودمختاري غرب رود اردن 2- رايگيري عمومي و انتخابات در اين منطقه 3- دولت خودمختار دولتي است كه فقط از افراد محلي كه موطنشان غرب رود اردن است انتخاب ميشود. 4- عدم تقسيم اورشليم
9- طرح كارتر: حزب دموكرات آمريكا وقتي كه توانست به رهبري جيمي كارتر وارد كاخ سفيد شود در مورد حل بحران خاورميانه دست به تبليغات وسيعي زد. كارتر شخصا سعي ميكرد خود را طرفدار محض صلح و آرامش معرفي كند. خطوط كلي سياست كارتر در قبال بحران خاورميانه كه در ماههاي آوريل و مه 1977 از سوي وي مطرح شد شامل موارد زير بود:
1- عقب نشيني اسرائيل از اراضي اشغالي 1967. 2- اعطاي حق داشتن موطن به فلسطينيها در صورت پذيرش موجوديت اسرائيل از سوي آنها 3- ايجاد ضمانت اجرايي كافي براي امنيت منطقه و صلح 4-گفتگو درباره شهر قدس به مرحله بعدي يعني مرحله پس از آغاز صلح مربوط خواهد شد. 5- نوار غزه بايد به عنوان پاداش در ازاي تخيله كرانه باختري به اسرائيل و اگذار شود.8
اسرائيل برخي از اصول طرح كارتر را پذيرفته و پارهاي ديگر را رد كرد. اين رژيم مفهوم مورد نظر كارتر از طبيعت صلح را ميپذيرفت (كارتر به صلح در همه ابعاد تجاري، فرهنگي، سياسي معتقد بود و از همه مهمتر ايده صلح متكامل يعني صلحي بدون هيچگونه مانع را مطرح ميكرد.) ولي مفهوم مورد نظر وي را در آنجا كه به ژرفاي عقب نشيني اسرائيل از سرزمينهاي اشغالي اعراب مربوط بود نميپذيرفت.9
بگين درخواست كارتر از اسرائيل مبني بر بازگشت به مرزهاي قبل از جنگ 1967 را رد كرد و با شركت ساف در گفتگوهاي كنفرانس بين المللي صلح ژنو و همينطور ايجاد يك كشور فلسطيني در كرانه باختري مخالفت نمود.
10- توافق كمپ ديويد: تا زمانيكه جمال عبدالناصر در مصر در راس قدرت بود، هيچ قرارداد صلحي بين اين كشور و اسرائيل منعقد نگرديد. پس از مرگ ناصر و قدرت يابي سادات، كم كم تغييراتي در سياست گذاريهاي دولت مصر مشاهده شد. سادات دو سياست عمده را سرلوحه اين تغييرات قرار داد: 1- صلح با اسرائيل 2- گسستن هرچه بيشتر از شوروي و نزديكي به بلوك غرب
وي در فوريه 1971.م پيمان صلحي بر مبناي مرزهاي پس از جنگ 1967 با شناسايي مرزها و تضمين امنيت اسرائيل پيشنهاد كرد. اعلام ناگهاني اين مطلب اسرائيل را غافلگير و مبهوت نمود و طرح صلح سادات بلافاصله با اعلام اينكه اسرائيل به مرزهاي پيش از جنگ 1967 باز نخواهد گشت، رد شد.10 طي يكي دو سال بعد وقتي كه سادات پي برد كوششهاي سياسي وي به بن بست انجاميده، تصميم گرفت به يك راه حل نظامي محدود متوسل شود. سادات با اينكه به خوبي ميدانست توان مقابله با اسرائيل را ندارد در سال 1973 به آن رژيم حملهور شد. او در واقع با اين كار ميخواست به جهانيان خصوصا آمريكا بفهماند كه مصر با وجود ضعف نظامي هرگز حاضر به پذيرش شرايط آن زمان نيست و حالت نه جنگ و نه صلح و تصرف صحراي سينا از سوي اسرائيل را نميپذيرد. سادات با شروع جنگ كه به نظر اكثر محققان يك عمل انتحاري بود از جهانيان خواست تا هرچه بيشتر در مورد موضوع خاورميانه از خود تحرك نشان دهند. پس از جنگ اكتبر 1973 آمريكا پي برد كه ديگر نميتوان نقش كشورهاي عربي را بيش از اين ناديده انگاشت و متعاقبا سعي كرد اولا با ارائه پيشنهادهاي مختلف صلح و ثانيا با تحت فشار قراردادن اسرائيل راه حلي براي پايان مناقشه بيابد. در پي رايزنيهاي بسيار زياد دولتمردان آمريكا خصوصا هنري كيسينجر و جيمي كارتر طي سالهاي پس از جنگ اكتبر، سرانجام در تاريخ 26 مارس 1979 توافق كمپ ديويد بين سادات و بگين به امضاء رسيد. از جمله مشخصات توافق كمپ ديويد آن بود كه منجر به حل و فصل همه جانبه اختلافات اعراب و اسرائيل نميشد و سرانجام آن صلحي جداگانه ميان مصر و اسرائيل بود. متعاقب اين طرح كرانه باختري و نوارغزه و جولان زير نفوذ و اشغال اسرائيل باقي ماند. اين مساله براي مصر عواقب وخيمي برجاي گذاشت كه مهمترين آنها، انزواي مصر و جدايي آن از دنياي عرب و آزاد گذاشتن اسرائيل در اقدامات آتي در منطقه بود.11 در اين پيمان تخيله صحراي سينا از قواي اسرائيل طي يك برنامه تدريجي در نظر گرفته شده بود. در پيمان كمپ ديويد هيچ رابطهاي ميان حل همزمان مساله صحراي سينا و مشكل فلسطين كه عامل اصلي تمام درگيريها بود وجود نداشت. كمپ ديويد در واقع در مورد كرانه باختري و نوارغزه، خواسته بگين را منعكس ميكرد و هدف او را در تمديد حاكميت اسرائيل بر اين مناطق برآورده ميساخت. در حقيقت توافق كمپ ديويد براساس طرح بگين شكل گرفت كه نتيجه نهايي آن جدايي ميان سرنوشت مردم و سرنوشت سرزمين آنها بود. اسرائيل با طرح اعطاي خودمختاري محدود به ساكنين اراضي اشغالي موافقت كرد اما با استقلال يا حتي الحاق اين مناطق به اردن به شدت مخالفت نمود. تاثير اين توافقنامه بر سرنوشت فلسطين و جنبش استقلال آن به حدي بود كه برژينسكي مشاور امنيت ملي كارتر متعاقب مخالفت عرفات با اين طرح، گفته مشهور خود را عنوان كرد: «خداحافظ ساف». به اعتقاد بسياري از تحليلگران، امضاي توافق نامه دو جانبه كمپ ديويد ميان مصر و اسرائيل، عملا مجوزي جهت اقدامات آتي اسرائيل در منطقه بود. حمله اسرائيل به جنوب لبنان، سركوب شديد حركتهاي مسلحانه فلسطينيها و نبرد با قواي سوري، همگي اقداماتي است كه به نظر پژوهشگران مسايل خاورميانه، اسرائيل مجوز آنها را در كمپ ديويد دريافت كرد.12 نكته بارز و قابل توجه اينكه موافقتنامه كمپ ديويد در زمان راستگراهاي ائتلاف ليكود بين طرفين منعقد شد و شايد بتوان آن را ملموسترين قرارداد صلح اسرائيل با اعراب دانست چراكه قبل و بعد از آن هرگز چنين موافقتنامهاي بين اسرائيل و هيچ يك از همسايگانش منعقد نگرديد.
11- اعلاميه ونيز (اطلاعيه بازار مشترك اروپا)
براي اولين بار كشورهاي عضو بازار مشترك اروپا در سال 1980 به صورت جدي وارد صحنه اختلافات اعراب و اسرائيل شدند و طرح مشهور به كنفرانس ونيز را در13 ژوئن 1980 صادر كردند. در اين اعلاميه از طرفهاي ديگر دعوت شد تا براساس قطعنامههاي 242 و 338 به مناقشه خود پايان دهند. همچنين از اعراب خواسته شد تا موجوديت اسرائيل را به رسميت بشناسند و در مقابل، حقوق مردم فلسطين نيز مورد احترام قرار گيرد. اين اعلاميه از رژيم صهيونيستي ميخواست تا از اراضي اشغالي سال 1967 عقب نشيني كند. ضمنا در اين طرح، ساخت شهركهاي يهودي نشين مانعي برسر راه صلح شناخته شده بود. واكنش دولت اسرائيل و هيات حاكمه آن از حزب ليكود به اين اطلاعيه كاملا مشخص بود. اسرائيل مفاد اعلاميه ونيز را به دليل آنكه به تضمين امنيت اسرائيل و شهركهاي يهودي نشين نپرداخته بود رد كردند. از سوي ديگر اسرائيل در اين هنگام قصد دور زدن اروپا را داشت و علاقهاي به وساطت اروپا در بحران خاورميانه نشان نميداد چراكه اين رژيم معمولا به طرحهاي آمريكايي تمايل بيشتري دارد.
12- طرح فاس (بيانيه فاس): پس از قرارداد كمپ ديويد هرچند اختلافات مصر و اسرائيل تا حدود زيادي رفع شد اما اين مساله موجب گرديد در ساير نواحي بر شدت مناقشات افزوده شود. بگين تحركات نظامي ساف در لبنان برعليه مناطق شمالي اسرائيل را دستاويز قرار داده و حمله گستردهاي را به لبنان آغاز كرد. متعاقب تجاوز اسرائيل به لبنان، دوازدهمين كنفرانس سران كشورهاي عرب در شهر فاس مراكش در نوامبر 1981 و سپتامبر 1982 برگزار گرديد. نتايج اين كنفرانس معروف به« منشور فاس متحده عربي» بود كه به اتفاق آراء به تصويب رسيد. از مهمترين نكات طرح كنفرانس مزبور ميتوان به اين موارد اشاره كرد: 1-عقب نشيني اسرائيل از سرزمينهاي اشغالي 1967. 2- برچيدن شهركهاي يهودي نشين در اراضي اشغالي 3-تضمين آزادي انجام مراسم مذهبي براي تمام مذاهب 4-دفاع از حقوق مردم فلسطين تحت رهبري ساف 5-تاسيس يك دولت مستقل فلسطيني كه پايتخت آن بيت المقدس باشد. 6-تضمين صلح بين تمامي دول منطقه من جمله دولت مستقل فلسطين توسط شوراي امنيت سازمان ملل. مصوبات فاس با تبليغات جهاني گستردهاي همراه بود و به عنوان پيروزي ارزشمندي براي اراده اعراب و خروج سياست آنان از مرحله عاطفي و ايده آليستي به مرحله تعقل و واقع گرايي تلقي شد! دولتهاي غربي نيز آنرا نشانه تحولي مثبت در موضعگيري اعراب دانستند. اما در كل ميتوان طرح فاس را چكيده طرح فهد و مواضع آمريكا و رئيس جمهور آن رونالد ريگان دانست. در نتيجه اين كنفرانس هرچند رژيمهاي عربي و سازمان آزاديبخش فلسطين به طور رسمي به «حق تمامي كشورهاي منطقه» به زندگي مسالمت آميز گردن نهادند و اين امر شناسايي آشكار اسرائيل به شمار ميرفت اما اسرائيل بيانيه فاس را رد كرد و قاطعانه اعلام نمود كه با مفهوم كشور فلسطيني مخالف است. بدين شكل اسرائيل توانست مشروعيت سوي اعراب را كه در بيانيه فاس مستقر بود بدون دادن هيچ امتيازي كسب كند.
13- طرح فرانسه و مصر: پس از حمله نظامي اسرائيل به لبنان در ژوئن 1982، فرانسه و مصر در قبال اين حمله طرح پيش نويسي را به شوراي امنيت ارائه كردند. در اين پيش نويس بر حل مساله لبنان، ابتكارات مداوم جهت اعاده صلح و امنيت به منطقه و تامين امنيت تمامي دولتها تاكيد شده بود و براي حصول اين نتايج، موارد زير را پيشنهاد ميكرد. 1- احترام به حقوق قانوني مردم فلسطين 2- تصريح مجدد بر حق موجوديت و امنيت تمامي دول منطقه مطابق قطعنامه 242 3- درخواست از طرفين درگيري براي به رسميت شناختن يكديگر
سفير مصر در هنگام طرح پيش نويس فوق در شوراي امنيت بر حق تعيين سرنوشت مردم فلسطين از جمله تشكيل دولتي فلسطيني در كرانه باختري و نوارغزه تاكيد كرد. اين پيش نويس هرچند نتوانست راي لازم را كسب كند و به تصويب نرسيد اما در اكثر محافل و مطبوعات منتشر شد و موضع گيريها و اظهار نظرهايي را در پيداشت. اسرائيل كه سرگرم عمليات خود در لبنان بود و سعي ميكرد بتواند هرچه سريعتر به اهداف سياسي، نظامي، امنيتي خود نايل شود هيچ استقبالي از اين طرح نكرد و اين پيش نويس مشتركا از سوي اسرائيل و دول عرب و مسلمان رد شد.
14- طرح ريگان: در سپتامبر 1982 و پس از خروج چريكهاي فلسطيني از بيروت و جنوب لبنان ريگان فورا طرح خود را اعلام كرد. اين طرح شامل موارد زير بود: 1-خودمختاري فلسطين در اتحاد با اردن 2- مخالفت با ايجاد شهركهاي يهودي نشين در اراضي اشغالي و حاكميت دائمي اسرائيل در اين مناطق 3- كشورهاي عربي بايد به طور صريح موجوديت اسرائيل را به رسميت بشناسند. 4- سرنوشت بيت المقدس به مذاكره واگذار ميشود. 5-عدم تشكيل دولت مستقل فلسطيني در نوارغزه و كرانه باختري
نكته بسيار بارز در طرح ريگان رد انديشه تشكيل دولت مستقل فلسطيني و تداوم حاكميت اسرائيل بر اراضي اشغالي بود. با اين وجود كابينه اسرائيل در دوم سپتامبر 1982، طرح ريگان را يك انحراف جدي از توافق كمپ ديويد دانسته وشهركسازي را به منظور فراهم كردن امنيت كامل و جزئي از حقوق ملي اسرائيل ذكر كرد. بگين اعلام داشت كه بيت المقدس تقسيم نشدني و پايتخت اسرائيل است. وي با خشم پيشنهادهاي ريگان را رد كرد و اعلام نمود به آنها توجهي نخواهد داشت.13
15- طرح برژنف: برژنف رهبر شوروي سابق در سپتامبر 1982 ضمن تاكيد تلويحي برنتايج اجلاس اعراب در فاس، طرحي هفت مادهاي را براي صلح خاورميانه مطرح نمود كه رئوس آنرا نكات زير تشكيل ميداد: 1- تاكيد بر عقب نشيني اسرائيل از تمامي سرزمينهاي اشغالي 1967 از جمله بيت المقدس. 2-تاسيس دولت فلسطيني در مناطق آزاد شده 3- تضمين صلح و امنيت تمام كشورهاي منطقه 4- تضمين بين المللي حل اختلافات به وسيله اعضاي دائم شوراي امنيت 5- ضرورت حضور ساف در مذاكرات به نمايندگي از سوي ملت فلسطين. هدف شوروي از ارائه اين طرح مقابله با سياست آمريكا مبني برحل و فصل جداگانه و انفرادي منازعه اعراب و اسرائيل بود. به همين دليل اين كشور سازمان آزاديبخش فلسطين را به عنوان يگانه نماينده قانوني ملت فلسطين كه ميبايست الزاما شركت كننده متساوي الحقوق كنفرانسهاي صلح باشد مورد شناسايي قرار داد. با اين حال هرچند اعراب اين طرح را پذيرفتند اما رژيم صهيونيستي به اين طرح جواب منفي داد. مهمترين دليل اسرائيل در اين مورد به ورود ساف به مذاكرات و عدم حضور آمريكا باز ميگشت.
16- موافقت نامه اردن(اعلاميه اردن): با بهبود روابط ساف و اردن كه پس از حوادث« سپتامبر سياه» تيره شده بود، زمينه همكاري و نزديك شدن مواضع ساف و اردن آماده گرديد و در 11 فوريه 1985.م موافقت نامهاي بين آنان جهت ايجاد صلح و اعاده حقوق فلسطينيها منعقد شد. اصول موافقت نامه مذكور به قرار زير بود: 1-خروج اسرائيل از اراضي اشغالي 1967.2-دستيابي به صلح جامع همانگونه كه در قطعنامه هاي شوراي امنيت و مجمع عمومي سازمان ملل مطرح گرديده است. 3-حق تعيين سرنوشت مردم فلسطين 4-حل مساله پناهندگان و آوارگان 5- مذاكرات صلح بايد تحت نظارت يك كنفرانس بين المللي كه در آن هيات نمايندگي مشترك اردن و فلسطين شركت دارند انجام شود.
نخست وزير اسرائيل اسحق شامير از حزب ليكود به شدت مفاد موافقت نامه اردن را محكوم و آنرا رد كرد. راستگرايان اسرائيلي با واگذاري حتي يك وجب از مناطق اشغالي به اعراب، برچيدن شهركهاي يهودي نشين و همچنين به رسميت شناختن ساف به شدت مخالفت كردند. شامير بارها اعلام كرده بود كه آماده است با اردن بدون پيش شرط گفتگو كند اما به هيچ عنوان ساخت شهركهاي يهودي نشين كرانه باختري را متوقف نخواهند ساخت. وي ضمن اعلام اينكه آنچه در سينا رخ داد، در كرانه باختري تكرار نخواهد شد گفت: مسخره است كه اسرائيل بپذيرد يهوديان در الخيل، نابلس و بيت لحم زندگي نكنند!
17- طرح شولتز: در نخستين مرحله از ديدار جرج شولتز وزير خارجه آمريكا از منطقه در سال 1987 طرح جديدي كه به عنوان انديشههاي جديد اعراب و اسرائيل ارائه شده بود به شكل يك سند سه مادهاي از سوي شولتز اعلام گرديد: 1- مذاكرات اعراب و اسرائيل در يك كنفرانس و با حضور پنج كشور عضو دائم شوراي امنيت آغاز شود. 2-پس از گشايش كنفرانس، يك كميسيون دو جانبه(اسرائيلي)- (اردني، فلسطيني) و در صورت شركت سوريه يك كميسيون اسرائيلي – سوري ظرف شش ماه تشكيل شود و مقدمات خودمختاري در كرانه باختري و نوار غزه را فراهم كند.3- در پايان اين شش ماه يك نيروي اجرائي فلسطيني تشكيل ميشود و با خودمختاري فلسطين، ارتش اسرائيل شهرهاي اشغالي را تخليه و در پايگاههاي استراتژيك مستقر خواهد شد.
18- كنفرانس مادريد: كنفرانس مادريد اولين كنفرانس بزرگي بود كه بعد از 21 دسامبر 1973 (كنفرانس ژنو) درخصوص حل بحران خاورميانه برگزار گرديد. سازماندهي اجلاس مادريد حد فاصلي بود ميان مذاكرات دو جانبه كه اسرائيل خواهان آن بود و كنفرانس بزرگ بين المللي كه اعراب، جامعه اروپا و سازمان ملل طرفدار برگزاري آن بودند. اين كنفرانس براي سه مرحله برنامهريزي شده بود كه طي آن اسحاق شامير سعي داشت با حضور در اين كنفرانس به اعراب بقبولاند اسرائيل بخشي از خاورميانه است. سياست شامير در اجلاس مادريد شعار صلح در برابر صلح بود. اساس كار كنفرانس مادريد بر اصول زير پايه ريزي شده بود: 1-موافقت با تحقق صلح جامع از طريق مذاكره مستقيم مبتني بر قطعنامه هاي 242 و 338 شوراي امنيت 2- موافقت با ادامه مذاكرات دو جانبه بين اسرائيل و كشورهاي عربي و فلسطينيها3- موافقت با مرحله اي بودن مذاكرات صلح بين اسرائيل و فلسطينيها به نحويكه در مرحله اول مساله ترتيبات خودمختاري انتقالي و در مرحله بعدي حل دائمي مشكل، مورد مذاكره قرار گيرد. 4- موافقت با برگزاري كنفرانس صلح به رياست آمريكا و شوروي 5- موافقت با شركت فلسطينيها در قالب هيات اردني.14
موضع اسرائيل در قبال كنفرانس مادريد تقريبا در مسير سياستهاي قبلي و بنيادين اين رژيم بود. فشار و انعطاف ناپذيري اسرائيل به حدي بود كه نمايندگان فلسطين تنها در چارچوب تعيين شده از سوي اسرائيليها و نه معيارهاي شناخته شده بين المللي به بحث و مذاكره پرداختند. محور گفتگوها نيز در مورد خودمختاري بود و نه تعيين دولت. بدين ترتيب فلسطينيها بدون آنكه هيچگونه تضميني مبني بر توقف احداث شهركهاي يهودي نشين دريافت كنند، مذاكره پيرامون روند برقراري صلح با اسرائيل را پذيرفتند. هيات اسرائيلي در پي تحقق دو اصل اساسي سياست اين رژيم در مورد مذاكرات خودمختاري بود كه عبارت است از:
1- دريافت بالاترين حد تضمين براي امنيت اسرائيل
2- در نظر گرفتن پايين ترين سطح دخالت فلسطينيها در اداره امور زندگي خود.
ّ
19- پيمان غزه – اريحا(اسلو): در حين گفتگوهاي مادريد بارها مسولان بلند پايه هيات نمايندگي فلسطين در اردن اظهار داشته بودند كه ساف سعي ميكند تا به نمايندگي خود از جانب ملت فلسطين جنبه رسمي بدهد و به اين ترتيب ساف خود را در ميز مذاكرات به عنوان مخاطب مستقيم با اسرائيل معرفي خواهد كرد. عرفات و ساف در همان زماني كه گفتگوهاي رسمي بين هياتهاي اسرائيلي و فلسطيني در واشنگتن در جريان بود مذاكرات سري ديگري در اسلو پايتخت نروژ به جريان انداختند. اين مذاكرات نخست به صورت غيررسمي در لندن آغاز شد و سپس در اسلو تداوم يافت. در آن زمان قانوني در اسرائيل موجود بود كه هرگونه ملاقات مسولين اسرائيلي با اعضاء ساف را ممنوع و غيرقانوني ميكرد. اين قانون براي اولين بار توسط يائير هيرشفيلد استاد اسرائيلي تاريخ خاورميانه در ديدار وي با احمد قريع (ابوالعلاء) رئيس امور اقتصادي سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) نقض شد. اين ملاقات به 12 جلسه سري ديگر در نروژ منجر گرديد كه نه تنها واشنگتن را متعجب ساخت، بلكه به بزرگترين تحول در روند مذاكرات خاورميانه از زمان امضاي قرارداد صلح سادات و بگين در سال 1979 تبديل شد.15
پس از مدتي رايزني و مشورت سرانجام در سپتامبر 1993 اسرائيل و ساف توافق غزه – اريحا را در واشنگتن به امضاء رساندند. دو طرف يكديگر را به رسميت شناخته و موافقت كردند كه يك خودگرداني فلسطيني را نخست در غزه- اريحا ايجاد كنند و سپس در نقاط ديگري از كرانه غربي رود اردن توسعه دهند. خودگرداني مذكور شامل امور بهداشتي، آموزش و پرورش، خدمات اجتماعي، جهانگردي، ماليات و پليس بود. اما در جريان اين پيمان مسايل مربوط به شهركهاي يهودي نشين، پناهندگان فلسطيني و بيت المقدس شرقي به آينده موكول شد. اصولا مسايل مورد اختلاف اسرائيل و فلسطينيها به دو بخش عمده تقسيم ميشود: 1- مسايل ثابت، زير بنايي و دائم 2- مسايل متغير و موقتي. اسرائيل كه در آن سالها تحت حاكميت حزب كارگر قرار داشت بدون اينكه مسايل اصلي مانند قدس و آوارگان فلسطيني را به بحث بگذارد برسر مسايل صوري و موقتي به توافقاتي با طرف فلسطيني نايل شد. از همه مهمتر اينكه اسرائيل توانست متعاقب پيمان غزه- اريحا مشروعيت خود را به اعراب و فلسطينيها تحميل كند و افقهاي جديدي را براي خويش در منطقه بازنمايد. با وجود برخي اختلاف نظرها و مخالفتها ميتوان چنين گفت كه نگرش حاكم بر بيشتر رجال سياسي اسرائيل موافق با عقد چنين قراردادهايي بود هرچند در موارد و حيطه آن بين آنها اختلافاتي مشاهده ميشد. رابين با حمايت چنين طرز تفكري توانست قرارداد غزه و اريحا را منعقد نمايد. با وجود برخي مخالفتهاي داخلي به عقيده اكثر كارشناسان، برنده اصلي موافقت نامه غزه- اريحا، تنها اسرائيل بود. رابين توانست حداكثر امتيازات امنيتي و شناسايي را از فلسطينيها در قبال دادن خودمختاري محدود به آنها كسب كند. در حالي كه در مورد مسايل اصلي از جمله سرنوشت قدس، آوارگان و دولت فلسطيني به هيچ عنوان توافق و مذاكرات جدي صورت نگرفت.
20- يادداشت تفاهم «واي ريور» :Whhy Riverبيل كلينتون در سالهاي رياست جمهوري خود با تحت فشار قرار دادن اسرائيل سعي كرد به هر نحو ممكن تحركي در زمينه گفتگوهاي صلح ايجاد نمايد. مجمع عمومي سازمان ملل نيز با صدور قطعنامه هايي به توقف فوري اقدامات غيرقانوني اسرائيل در اراضي اشغالي و آغاز مذاكرات و گفتگو بين طرفين تاكيد ميكرد. سرانجام نتانياهو و دولت حاكم از حزب ليكود تحت فشار سازمان ملل، ايالات متحده و افكار عمومي منطقه و جهان حاضر به گفتگوهاي دو جانبه و تداوم روند مذاكرات شدند. دو طرف با حضور آمريكا مذاكرات را شروع كرده و نهايتا در 23 اكتبر 1998 يادداشت تفاهمي موسوم به واي ريور را امضا نمودند. منظور از امضاي اين يادداشت تفاهم، ايجاد تسهيلات در اجراي «توافقنامه موقت» امضا شده در 28 سپتامبر 1995، راجع به كرانه باختري رود اردن و نوارغزه و مابقي توافقنامههاي مربوط به آن بود. دو طرف تعهد كردند تا مسئوليتهاي متقابل، تعهدات مربوط به عقب نشيني نيروها و برقراري امنيت را به مورد اجرا درآورند.16
محورهاي اساسي موافقتنامه واي ريور عبارت بودند از: 1- عمليات آرامش مجدد نيروها 2- امنيت 3- كميتههاي موقت و امور اقتصادي 4- مذاكرات وضعيت نهايي 5- اقدامات دو جانبه.17
هرچند طبق اين تفاهم نامه عرفات توانست حدود 13 درصد از اراضي مشخص شده در توافقات قبلي را كسب كند اما در مقابل تعهدات بيشتري را در مورد مسائل امنيتي به اسرائيل داد. در كل ميتوان گفت كه موارد حاصل شده در واي ريور چيز جديدي نبود و رژيم صهيونيستي در مقابل كسب تعهدات بيشتر از ساف فقط به اجراي توافقات قبلي در مورد صلح تن داد.
21- اجلاس شرم الشيخ: پس از مذاكرات «واي ريور» روند گفتگوهاي دو طرف شديدا تحت تاثير عدم چشم پوشي اسرائيل از مساله بيت المقدس از يكسو و اصرار بر ضرورت گفتگو با فلسطينيها بود. اين موضع دوگانه و تناقض بار سبب شد كه هيچ يك از 25 ديدار هياتهاي فلسطيني و مذاكره كنندگان اسرائيلي در طول اين دوره به نتيجه نرسد. حتي در يك مورد جهت فشار برطرف فلسطيني به منظور نشان دادن انعطاف، باراك – نخست وزير رژيم صهونيستي - دستور توقف مذاكرات را به هيات اسرائيلي داد، ليكن مذاكرات پس از چندي دوباره از سرگرفته شد. يكي از دلايل عمده عدم توفيق گفتگوها اين بود كه دولت ائتلافي باراك از اكثريت مناسبي در پارلمان برخوردار نبود و هر لحظه امكان سقوط دولت وي وجود داشت. اين امر سبب شده بود كه باراك امكان هرگونه گذشتي هرچند ناچيز نسبت به طرف فلسطيني را نداشته باشد. با توجه به وضعيت تنش آلود پيش آمده و بن بست در مذاكرات صلح بر سر قدس، حزب تندروي ليكود به رهبري آريل شارون دست به اقدامي بي سابقه زد. شارون در 28 سپتامبر 2000 اعلام نمود كه تصميم دارد به مناسبت فرا رسيدن سال جديد عبري وارد مسجد الاقصي شود. وي سرانجام تحت نظارت شديد نيروهاي امنيتي وارد مسجد الاقصي شد و اعلام كرد كه طرحهاي ويژهاي جهت احياي هيكل سليمان در داخل حرم شريف دارد. اقدام شارون به مثابه جرقهاي در انبار باروت روند صلح بود. اين حركت باعث گرديد تا مردم فلسطين با احساس خطر نسبت به مقدسات خود و نااميد از روند گفتگوها نهضت انتفاضه دوم را به راه اندازند. گسترش درگيريها در مناطق اشغالي و خصوصا بيت المقدس سبب شد تا ايالات متحده مجددا وارد صحنه شود. سرانجام با فشار آمريكا و سازمان ملل طرفين موافقت كردند براي حصول آرامش در شرم الشيخ مصر به مذاكرات ادامه دهند و بدين ترتيب اجلاس شرم الشيخ در نوامبر 2000 افتتاح شد. ايهود باراك در اين اجلاس اظهار داشت كه اسرائيل تنها در صورتي از مناطق تحت حاكميت تشكيلات خودمختار عقب نشيني خواهد كرد كه خشونتها متوقف شود و حكومت خودگردان، مبارزان جنبشهاي اسلامي را دستگير و هيچ نوع كميته تحقيق بين المللي در خصوص جنايات اسرائيل تشكيل نشود. در ادامه وي پذيرفت كه يك گروه تحقيق تحت رهبري آمريكا براي بررسي علل بروز خشونتها تشكيل گردد. خبرگزاريها اعلام كردند كه طبق توافق به عمل آمده در شرم الشيخ: 1-ارتش اسرائيل سربازان خود را از مناطق تحت حاكميت تشكيلات خودگردان خارج خواهد كرد. 2-يك كميته حقيقت ياب براي معرفي مسول شروع درگيريها تشكيل خواهد شد. 3-ايالات متحده درباره نحوه بازگرداندن فرايند صلح به مسير خود اقدام خواهد كرد. 4-فرودگاه غزه بازگشايي خواهد شد.
وخامت اوضاع و عدم تفاهم به حدي بود كه هرچند سند توافق نامه مورد قبول طرفين قرار گرفت اما به امضا نرسيد. عرفات و باراك در طول مذاكرات سخن از آتش بس به ميان نياوردند و تنها از تلاش براي توقف خشونتها سخن گفتند. در چنين فضايي مذاكرات بدون دسترسي به هيچگونه ضمانت اجرايي به پايان رسيد. اجلاس شرم الشيخ را مي توان آخرين مرحله مذاكرات صلح بين اسرائيل و فلسطينيها دانست. سرانجام نيز باراك در گرداب سياستهاي ضد و نقيض خود فرو رفت و در انتخابات زودرس جاي خود را به آريل شارون رهبر افراطي حزب ليكود داد. شارون را شايد بتوان يكي از دلايل اصلي آغاز دور جديد درگيريها دانست. شارون قبل از كسب قدرت و در زمان دولت باراك با رفتن به مسجد الاقصي عملا بن بست مذاكرات و آغاز درگيريها را اعلام كرد. از شرم الشيخ تاكنون با وجود تمام تلاشهاي ديپلماتيك، هيچ مذاكره جدي و رسمي بين طرفين صورت نگرفته است وسرزمين فلسطين شاهد اجراي سياستهاي خشن، غير منعطف و ظالمانه آريل شارون ميباشد.
22- طرح امير عبدالله: با پيشينه كاملا آشكار شارون در تاريخ تحولات چند دهه اخير اسرائيل، براي همه واضح بود كه با قدرت يابي وي، روند صلح و مذاكرات دچار ركود خواهد شد. شارون با اقدام خود (حضور در مسجد الاقصي) آتش درگيريها را برافروخت و براي تداوم اين حالت، در انتخابات سال 2001 شركت كرد و توانست ايهود باراك را شكست داده و قدرت را به دست گيرد. شارون پس از دست يابي به قدرت، اقدامات وسيع و شديدي را براي سركوبي انتفاضه دوم و عمليات گروههاي مبارز فلسطيني انجام داد. وي تقريبا در تمام مدت زمامداري خويش تاكنون هيچ طرحي مبني بر شروع مجدد مذاكرات و توافقات موقت را نميپذيرد. او قصد دارد با تداوم حملات و سركوب شديد فلسطينيها توسط قواي نظامي، عرفات و تشكيلات او را به تدريج دچار اضمحلال و ضعف نمايد. شارون در صدد است حكومت خودمختار فلسطيني را تكه تكه و نابود سازد و با نسل جديدي از مذاكره كنندگان وارد گفتگو شود. او با اين عمل، سعي مي كند طرف مقابل را به اجزاء كوچكتر و ضعيفتر تقسيم نمايد تا در مذاكرات امتيازات بيشتري به دست آورد.18 از سوي ديگر شارون هر زمان كه تحت فشار شديد منطقهاي و بينالمللي براي شروع مذاكرات قرار داشته است، سعي كرده به نحوي از اين كار طفره برود و شرايط را براي مذاكره نامناسب جلوه دهد. نمونه بارز آن، استفاده از مساله ترور وزير جهانگردي اسرائيل بود كه وي توانست با استفاده از برد تبليغاتي اين موضوع، از فشار افكار عمومي جهاني براي شروع مذاكرات خلاصي يابد. با وجوداينكه شارون نسبت به گذشته در رفتار ظاهري خود تغييراتي داده اما اهداف او هنوز به قوت خود باقي است. او اعتقادي به صلح با فلسطيني ها ندارد و فقط درباره صلح حرف ميزند چراكه جامعه بين المللي دوست دارد درباره صلح بشنود. شارون معتقد است كه فتح سرزمينها به دست اسرائيل بايد ادامه يابد و از طريق قدرت نظامي راه حلهايي ارائه و تحميل شود كه امنيت اسرائيل را تضمين نمايد. او معتقد است تا سالهاي متمادي همسايگان عرب همچنان از اسرائيل متنفر خواهند بود، لذا صلح فقط وظيفه نسلهاي بعدي است.19 بسياري از آگاهان مسايل خاورميانه بر اين باورند كه حتي در تصور شارون هم نميگنجد براي از سرگيري مذاكرات جدي با فسلطينيان امتيازاتي بدهد و او همچنان به نقشه استراتژيك خود وفادار است. اين نقشه و طرح شامل مواردي نظير تحكيم پايه هاي حاكميت اسرائيل بر بيت المقدس، تقويت مرزها، جلوگيري از تشكيل حكومت مستقل فلسطين و عدم توقف شهرك سازي در اراضي اشغالي مي باشد. شارون بارها گفته است كه حاكميت تشكيلات خودگردان فلسطيني بر 42 درصد اراضي كرانه باختري بسيار بيشتر از ظرفيت امنيتي اسرائيل است و او نه تنها به هيچ عنوان با افزايش اين درصد موافق نيست بلكه ضرورتا بايد محدوده خودگرداني از اين مقدار هم كمتر شود. شارون از هر وسيلهاي در جهت تحقق اهداف عمده و اجراي سياستهاي خود استفاده ميكند. وي توانست از حوادث يازدهم سپتامبر در ايالات متحده و شروع طرح موسوم به مبارزه جهاني عليه تروريسم به نفع اسرائيل و سياستهاي خود بهره برداري نمايد. وي قصد دارد اقدامات مردم فلسطين و تشكيلات خودگردان و گروههاي مبارز اسلامي را در زمره فعاليتهاي تروريستي جاي دهد تا بدين وسيله اقدامات ارتش اسرائيل در اراضي اشغالي را در رديف اقدامات عليه تروريسم جهاني معرفي نمايد. پس از شروع اجراي سياستهاي شارون اكنون سراسر اراضي اشغالي را حالت جنگي فراگرفته است و هر روز شاهد بروز خشونتها و قتل عام مردم بيگناه فلسطين هستيم. درچنين وضعيتي اميرعبدالله وليعهد عربستان سعودي دست به كاري زد كه از آن به عنوان يك كودتاي تبليغاتي عليه رژيم اسرائيل ياد ميشود. وليعهد عربستان اعلام كرد از آنجا كه اسرائيل سرزمينهاي ما را اشغال كرده، هر وقت آنها را پس بدهد ما نيز اين رژيم را به رسميت خواهيم شناخت و روابط سياسي و تجاري را از سر خواهيم گرفت. متعاقب اعلام اين مطلب از سوي امير عبدالله ناگهان توجه اكثر محافل سياسي و تبليغاتي جهان به آن معطوف شد. فرستاده ويژه اروپا به خاورميانه نيز اعلام نمود كه ابتكار صلح اميرعبدالله مورد تاييد اتحاديه اروپايي است و چندي بعد بررسي اين طرح رسما در دستور كار اجلاس سران كشورهاي اتحاديه اروپايي در بارسلون قرار گرفت. فيلشر سخنگوي وقت كاخ سفيد نيز در اين باره گفت كه ايالات متحده از اين طرح حمايت ميكند و براي بررسي آن ستادي تشكيل داده است. همچنين كوفي عنان دبير كل سازمان ملل متحد نيز آن را تاييد و يك گام مهم در روند صلح ناميد. اما در طرف مقابل اسرائيل همزمان با پذيرش و مقبوليت طرح اميرعبدالله ناگهان در حالت انفعالي قرار گرفت. در روزهاي اوليه، شارون اعلام كرد كه طرح اميرعبدالله براي پايان دادن به مناقشات اعراب و اسرائيل را نمي پذيرد. وي اين طرح را يك ترفند براي به مذاكره كشاندن اسرائيل در زير آتش حملات دانست. شارون اعلام كرد با توجه به اينكه هدف وليعهد سعودي جايگزيني اين طرح به جاي قطعنامههاي سازمان ملل است، ميتواند بي نهايت براي اسرائيل خطرناك باشد و بنابراين وي نميتواند پيشنهاد مورد بحث را با تركيب كنونياش بپذيرد. شارون به تدريج و با ديدن استقبال برخي محافل از طرح اميرعبدالله و فشارهاي اتحاديه اروپايي و ايالات متحده در شرايط بغرنجي قرار گرفت و عملا در برابر يك كودتاي تبليغاتي تسليم شد.
هرچند شارون موضع اوليه خود نسبت به طرح اميرعبدالله را تعديل كرد اما با توجه به سياست قديمي «عدم از دست دادن زمان» به حملات خود به مناطق فلسطيني ادامه ميدهد. شارون با شرايط كنوني منطقه احتمال ميدهد مجبور شود دوباره مذاكره با فلسطينيها را از سر بگيرد لذا پيشتر اعلام كرد كه سياست او در اين زمينه مبتني بر: 1 - تحت كنترل درآوردن وضعيت دشوار امنيتي فعلي 2- اتخاذ اقدامات درجه بندي شده 3- كسب حداكثر امتيازات از طرف فلسطيني جهت چانه زني در مذاكرات خواهد بود. وي نهايتا«سازش دردناك» را هم دور از امكان ندانست.
نتيجهگيري
در اين گفتار سعي شد ضمن برشمردن مهمترين طرحهاي صلح ارائه شده در خصوص مساله فلسطين، موضعگيري رژيم صهونيستي در برابر اين پيشنهادها نيز بررسي گردد. هرچند در طول نيم قرن گذشته بيشتر طرحهاي صلح از سوي همپيمانان و حاميان اين رژيم مطرح شده و براساس مفاد آنها، اسرائيل از بالاترين امتيازات برخوردار گرديده است اما با اين وجود نيز رژيم صهيونيستي حاضر به پذيرش چنين طرحهايي نميباشد. بنابراين بايد ديد هدف اين رژيم از ارائه برخي پيشنهادهاي ظاهرا صلح آميز و شركت در مذاكرات مطرح شده از سوي ديگر كشورها چيست؟ در پاسخ بايد گفت يكي از دلايل صلح طلبي دروغين اسرائيل به آسيب پذير شدن تئوري «عمق استراتژيك» باز ميگردد. رژيم اشغالگر قدس ميداند كه با تجهيز مناسب كشورهاي همسايه و مسلمانان، ديگر نخواهد توانست در برابر حملات سريع و برق آسا و به ويژه سلاحهاي پرتاب شونده مقاومت كند. نمونه بارز اين حالت در حمله موشكي عراق به اسرائيل در سال 1991 مشاهده شد. از سوي ديگر نبايد از فشارهاي داخلي اسرائيل نيز در اين جهت غافل بود. خستگي اسرائيليها از چند دهه زندگي پادگاني و به سر بردن در حالت آماده باش، نگرانيهاي عميق و مشكلات رواني متعددي در بين آنان به وجود آورده است. اين مردم كه هر لحظه در انتظار حمله يا وقوع جنگي بزرگ هستند، با فشار به هيات حاكمه تل آويو از آنان ميخواهند كه به اختلافات خود با اعراب و فلسطينيها به شكل مسالمت آميزي پايان دهند. در حال حاضر تعداد زيادي از جنبشهاي صلح طلب يهودي در سرزمينهاي اشغالي فلسطين مشغول فعاليت هستند كه يكي از معروفترين آنها جنبش پي. سي (Peace Now) مي باشد. همچنين در طول سالهاي گذشته اسرائيل سعي كرده است تا وجهه ناپاك و چندشآور خود را نزد افكار عمومي جهان برطرف سازد. يكي از بهترين راهها در اين جهت ميتواند تظاهر به طرفداري از صلح باشد. اين رژيم همچنين قصد دارد با ارائه طرحهاي صلح در ميان صفوف اعراب و مسلمانان شكاف ايجاد كند. اسرائيل كاملا به اين نكته واقف است كه مذاكرات سازش به دليل وجود گرايشهاي متفاوت در بين اعراب، جبهه آن را تضعيف و دچار شكاف خواهد كرد. علاوه بر موارد فوق ميبايست به دلايل دموگرافي اين بحث نيز پرداخت. رشد سريع و بالاي جمعيت اعراب در داخل سرزمينهاي اشغالي باعث نگراني شديد رژيم صهيونيستي شده است. آمار نشان ميدهد احتمالا پس از سال 2020.م جمعيت فلسطينيها نسبت به يهوديان برتري خواهد يافت. براي پيشگيري از چنين وضعيتي، خودمختاري محدود به فلسطينيان داده شد تا بدين طريق آنها را از يهوديان جدا سازند. در بحث تظاهر رژيم صهيونيستي به صلح طلبي بايد به حضور گروههاي اسلامي نيز اشاره كرد. بركسي پوشيده نيست كه گروههاي اسلامگرا و جبهه اسلامي در سالهاي اخير به عنوان مهمترين گروه مبارز در فلسطين مطرح بوده و توانستهاند در ميان مردم نيز نفوذ چشمگيري پيدا كنند. فعاليت و نفوذ اين گروهها سبب شده است تا اسرائيل به سوي سازمانهاي فلسطيني غيرديني و بعضا سازشكار متمايل شده و خواهان انعقاد قراردادهاي صلحي با آنان گردد تا بدين طريق اولا خود را طرفدار صلح جلوه داده و در ثاني بين گروههاي فلسطيني درگيري و اختلاف ايجاد نمايد. از ديگر دلايل عمده در رويكرد دروغين صلح طلبانه رژيم صهيونيستي ميتوان مشكلات اقتصادي را نام برد. اسرائيل اكنون با مسايل و مشكلات عديده اقتصادي درگير است و سعي دارد با ارائه طرحهاي ظاهرا صلح آميز، تحركي در اوضاع نابسامان اقتصادي و تجاري خود به وجود آورد.
هرچند دلايل ديگري نيز ميتوان بر موارد فوق افزود اما بر هيچ ناظر آگاه و تيزبيني پوشيده نيست كه قصد ونيت اصلي رژيم صهيونيستي در طول نيم قرن گذشته تنها تداوم اشغال نامشروع سرزمين فلسطين و در عين حال كسب پرستيژ مناسب در سطح جهاني بوده است. همانگونه كه با بررسي مهمترين طرحهاي صلح سالهاي گذشته مشاهده كرديم، اسرائيل علاوه بر اينكه در اصل رژيمي غاصب و نامشروع است به هيچ عنوان صلح طلب نيز نميباشد. اين رژيم با ناديده گرفتن حقوق اساسي مردم فلسطين تنها درصدد گرفتن وقت جهت سركوبي نهضت اسلامي آنان ميباشد. در اين بين چيزي كه بيش از همه جهت سرپوش گذاردن بر جنايات اين رژيم به كار خواهد آمد، ارائه ژست صلح طلبي و صلح دوستي ظاهري از سوي اسرائيل است. متاسفانه گروههايي از فلسطينيان و برخي دولتهاي عرب نيز فريب ظاهرسازيهاي اين رژيم جنايتكار را خورده و در دام مذاكره و سازش گرفتار شدند. همين عده در ادامه دريافتند كه اسرائيل اساسا رژيمي نامشروع، ضد صلح و تجاوزگر است اما چه سود كه لكه ننگ سازش هرگز از پيشاني آنان پاك نخواهد شد.
پي نوشت ها
1- هنري كتان، فلسطين و حقوق بين الملل، ترجمه: غلامرضا عراقي، نشر اميركبير،1368،صص195و196
2- Keesings Publications, Longman Group Iimited Keesings contemporary Aechives, vollume II967 – 98
3- محمد حسنين هيكل، پاييز خشم، ترجمه: محمد كاظم موسايي، تهران، انتشارات اميركبير 1363، ص76
4- محمد حسنين هيكل، جنگ رمضان، انتشارات طوس، 1354،صص 132 و 133
5- غلامرضا نجاتي، جنگ چهارم اعراب و اسرائيل، تهران، شركت سهامي انتشار 1352، ص 105
6- اسعد عبدالرحمن و نواف اندرو، الفكر السياسي الاسرائيل قبل الانتفاضه، عمان دار الشروق للنشرو التواريخ،1990،ص 9-8
7- نوام چامسكي، مثلث سرنوشت ساز، ترجمه: عزت الله شهيدي، تهران، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، 1369، صص 64-63
8- محمد حسنين هيكل، موقعيت اعراب و اسرائيل، ترجمه: بهمن رازاني، تهران، نشر پيشگام،1356، صص 26 و25
9- همان،ص 32
10- نوام چامسكي، همان، ص84
11- محمد ابراهيم كامل، صلح موعود و توافق نامه هاي كمپ ديويد، ترجمه: محمد رخشنده، تهران، انتشارات اميركبير، ص493
12- حسنين هيكل، پاييز خشم، همان، ص 183
13- جميله كديور، پشت پرده صلح، انتشارات اطلاعات، تهران 1374، ص 223
14- همان،ص 229
15- جاسم الحمادي، غزه اريحا اولا من اسلوالي واشنگتن، دارالشرق، 1993، ص12
16- مطالعات منطقه اي (اسرائيل شناسي- آمريكا شناسي)، جلد هفتم، 1380، اسناد، ص 165
17- فصلنامه مطالعات خاورميانه، سال پنجم، شماره 2و 3، تابستان و پاييز 1377، متن كامل توافقنامه واي ريور، ص172-182
18- Pierre Beylan lerreurd Ariel Sharon وپوئن، 18 ژانويه 2002
19- Sylvain cypel, sharon le serein، لوموند 7 ژانويه 2002