امام خمینی(ره)، در اندیشه و دل شهید فتحی شقاقی اثر بسیاری گذاشت

او معتقد است به دلیل حرف‌های جدیدی که دکتر فتحی شقاقی و همراهانش در دوران حبس در زندان‌های صهیونیست‌ها، مخصوصاً در زمینه مسائل جهاد اسلامی و شیوه مبارزه در چارچوب‌های اسلام و آموزه‌های قرآنی داشتند، او و یارانش در جبهه خلق برای آزادی فلسطین را هر روز بیشتر به این شهید و تفکراتش نزدیک کرد. احمد جبریل در زمینه خصوصیات این شهید و تفکراتش مطلبی را به تحریر درآورده که در زیر می‌خوانید.


بسم الله الرحمن الرحیم
آشنایی من با شهید ابراهیم فتحی شقاقی در پی تبعید ایشان از سرزمین‌های اشغالی فلسطین به لبنان صورت گرفت. ولی ما در این جبهه پیش از آن می‌شنیدیم که یک جنبش جهادی در درون بازداشتگاه‌ها و زندان‌های دشمن وجود دارد و دوستان ما در درون این زندان‌ها این اطلاعات را به ما می‌رساندند، در حالی که ما منتهای خوشبختی را احساس می‌کردیم که نیرو و عامل اسلامی وارد این مبارزه شده است.
ما در انتظار این عامل اسلامی بودیم تا در درجه نخست نسبت به معنای اسلام و جهاد آشنایی پیدا کنیم و موضوع دیگر این که ما در مقابله با دشمن در وضعیت بسیار دشواری قرار داشتیم و به کمک و به خون تازه‌ای نیاز داشتیم. از این رو هنگامی که به مبادله اسرا میان جبهه خلق برای آزادی فلسطین فرماندهی کل و رژیم اسرائیل در سال 1985 به نام عملیات الجلیل پرداختیم، مایل بودیم کلیه کسانی را که درباره سازمان تازه‌ای به نام جهاد اسلامی سخن می‌گفتند آزاد کنیم. این افراد جزو فرماندهی‌های عمده در جنبش جهاد اسلامی بودند. ولی پس از دیداری که با شهید فتحی شقاقی در لبنان داشتم به ایشان گفتم که لازم است شما همه تلاش خود را انجام دهید تا به سوریه بیایید تا مرکز فرماندهی شما در سوریه باشد. این درست است که در آن زمان یک نوع از فعالیت تبلیغاتی و جنبش مردمی برای شما وجود داشت ولی پایگاه راهبردی که برای مبارزه شما وجود داشت باید در سوریه باشد.
ما و برادران سوری حقیقتاً برای فراهم کردن زمینه حضور جنبش جهادی اسلامی در خاک سوریه تلاش‌های زیادی انجام دادیم.
هنگامی که می‌گوییم تلاش‌های زیادی انجام دادیم، ما نمی‌خواهیم این مطلب را بیشتر باز کنیم چرا که در آغاز برادران سوری ما با حضور جنبش جهادی در سوریه مخالفت می‌کردند. ولی بعد از آن، در پی دیدار با حافظ اسد رئیس جمهور فقید سوریه و تشریح اوضاع برای وی، ایشان در موضع خود نرمشی نشان داد و با این درخواست موافقت کرد که در وهله نخست از ابوابراهیم فتحی شقاقی در دفترهای جبهه خلق برای آزادی فلسطین استقبال کردیم و روابط ما رو به نزدیکی نهاد و روزی نمی‌گذشت مگر این که با هم تماس و یا این که با برادران عضو جنبش جهاد و در رأس آنها با شهید فتحی شقاقی دیدار داشته باشیم.
من دیدارهای مفصل و طولانی با ایشان داشتم که طی آن درباره اندیشه جنبش جهاد اسلامی گفت‌وگو می‌کردم. وی درباره زمان تحصیلات خود در دانشگاه طنطا در المنصوره مصر به طور مفصل برایم صحبت می‌کرد. ایشان از فارغ‌ التحصیلان دانشگاه قاهره و یا اسکندریه و یا از دیگر دانشگاه‌های مصر نبودند و گمان می‌کنم از فارغ‌التحصیلان دانشگاه المنصوره بودند و در گذشته جزو جنبش آزادیخواهان اخوان المسلمین بودند. ولی او از این جنبش می‌خواست که به وظیفه جهادی خود نسبت به مسئله فلسطین عمل نماید. وی احساس می‌کرد که با این درخواست او در جنبش اخوان المسلمین موافقت نمی‌شود، از این رو تصمیم گرفت راه دیگری به نام جهاد را که متکی به عقیده اسلامی باشد در پیش بگیرد. ایشان به ما گفت که باید با اسلحه و مهمات و رویارویی با این دشمن به مقابله بپردازیم. وی هنگامی که از دانشگاه فارغ‌ التحصیل شد با من صحبت کرد و تمایل خود را به اشتغال به کار طبابت در شهر قدس ابراز داشت و اندیشه جهاد اسلامی را نوید می‌داد و من مطمئن هستم که پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به رهبری امام خمینی(ره) در اندیشه و دل شهید فتحی شقاقی اثر بسیاری گذاشته است. وی قاطعانه به من گفت که من به حمل اسلحه برای مقابله با رژیم اسرائیل با عقیده اسلامی اشتیاق داشتم ولی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در سال 1979 این ایمان من فزونی یافت و اطمینان پیدا کردم که این بیداری اسلامی که امام خمینی(ره) آغازگر آن بود در اسلام در مقابله با صهیونیست‌ها و مزدوران غربی آنها ادامه یابد.
بدین‌سان همکاری ما با شهید فتحی شقاقی در فضای بحث‌های سیاسی محدود نبود، بلکه این همکاری به فراتر از آن و به موضوع عملی و مسائل لجستیکی و مسائل مربوط به آموزش برادران در جنبش جهاد انتقال یافت، این روابط روز به روز قوی‌تر می‌شد و در پی ورود این فرماندهی بانفوذ از سازمان آزادیبخش فلسطین به بخش غزه این روابط بیشتر شد و من و شهید شقاقی با هم مشورت می‌کردیم که نبرد ما اکنون وظیفه دیگری پیدا کرده است که این وظیفه جهاد تنها ضد صهیونیست‌ها نبود، بلکه در رابطه با تلاش‌های سیاسی گمراه کننده‌ای بود که علیه ملت فلسطین در پی قرارداد اسلو ایجاد شده بود. آنها این وهم را به وجود آورده بودند که توافق اسلو یک کشور فلسطینی را در سرزمین‌هایی که از سال 1967 اشغال شده بود و پایتخت آن قدس خواهد بود به ارمغان خواهد آورد. این گرایش در سازمان آزادیبخش فلسطین سرآغازی برای اشاعه فضا و فرهنگی بدین منظور بود.
ما همیشه با هم بحث می‌کردیم که جهاد اکبری وجود دارد و جهاد اصغر، می گفتیم که جهاد اصغر کنونی ما نبرد با اسرائیلی‌ها است و جهاد اکبر ما تلاش برای مقابله با این فرهنگ و این فرماندهی بانفوذ به رهبری یاسر عرفات ابوعمار (رحمة ‌الله علیه)، وارد غزه شد که در اینجا باید با تمام صراحت گفت که برادر فتحی شقاقی توان درک آنچه من در این موضوع و در این نکته می‌گفتم نداشت. وی به این مسئله اکتفا می‌کرد که جهاد باید ضد رژیم اسرائیلی باشد و جبهه داخلی موضوع آسانی است و اختلاف نظری در آن وجود ندارد. دکتر فتحی شقاقی نیز تلاش می‌کرد مرا متقاعد کند هنگامی که آنها (دار و دسته عرفات) وارد بخش غزه شدند و با برخی از رهبران جهاد اسلامی در غزه دیدار می کردند، چگونه آنها نسبت به اینها که عضو جنبش جهاد بودند ابراز خرسندی می‌کردند و او (رحمة الله علیه) از این بابت ابراز رضایت می‌کرد و این سخن را برایم منتقل کرد. من به او گفتم که ما اینها را بیش از شما می‌شناسیم. شما تازه‌کار هستید و آنها را نمی‌شناسید. اینها تظاهر به بیچارگی می‌کنند تا توانمند شوند. پس از مدتی اینهایی که از تونس به اینجا آمده بودند اقدامات قهرآمیز خود را علیه مبارزان و مجاهدانی که نسبت به ادامه جهاد علیه دشمن اسرائیلی اعتقاد داشتند آغاز کردند و به این روش خود اکتفا ننموده بلکه اینهایی را که از تونس آمده بودند هم بازداشت کرده و آنها را در زندانها شکنجه کردند و برخی از بازداشت‌شدگان در کرانه باختری و در بخش غزه زیر شکنجه این دار و دسته شهید شدند. در همان زمان به یاد دارم که دکتر فتحی آمد و گفت:‌ من اقدام به روند انتقال درونی در خود می‌نمایم. ما چنین توقعی نداشتیم ما درباره اینها و حقیقت اینها سخن می‌گفتیم. اینها صهیونیست‌های داخلی هستند. صهیونیست‌های خارج هم داریم. این درست است که اشکالاتی در داخل جهاد وجود داشت و من سعی می‌کردم آن اختلافات را برطرف کنم. ما توانستیم برخی از آنها را برطرف کنیم ولی در بعضی چیزهای دیگر توان برطرف کردن را نداشتیم. ولی دکتر فتحی‌شقاقی در اندیشه خود سعه‌صدر داشت و توانست با آن شیوه برخی از این افراد را جلب نماید و جهاد و توسعه خود را هرچه بیشتر در این موضوع آغاز کرد. به یاد دارم او کتابی از کارهای خود را که در باره امام خمینی(ره) پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نوشته بود به من هدیه داد. ما در دمشق، لبنان و تهران با هم دیدار کردیم. ما و او یعنی دکتر فتحی احساس نمی‌کردیم که تفاوتی بینمان وجود دارد. ما در تحلیل‌های سیاسی خود و در فهم دشمنان خود دوست شده بودیم. دکتر فتحی شقاقی را در رویداد ناجوانمردانه صهیونیستی که در جزیره مالت انجام گرفت از دست دادیم. من به او به عنوان کسی که در نسل بعد از نسل من است و نسلی که حمل اسلحه را آغاز کرده است نگاه می‌کردم و معتقد بودم که ما در امنیت به سر می‌بریم چرا که رهبری‌های تازه‌ای می‌رسیدند تا پرچم مبارزه را به دست گیرند. ما در یک شب بسیار دشوار شقاقی را در یک عملیات صهیونیستی ناجوانمردانه درمالت از دست دادیم و تاکنون نمی‎دانیم چگونه در درون سرویس‌های امنیتی و یا در درون جنبش جهاد، نفوذی صورت گرفته است.
من نیز تلاش می کنم حقیقت آنچه را روی داد بدانم چون این جنایتی که علیه جنبش جهاد و این مجاهد سرسخت و آگاه روی داد در واقع برای ما همچون صاعقه، کوبنده بود. خدا را شکر می کنم البته من نسبت به سرنوشت ابوابراهیم بیم داشتم ولی این برادران مؤمن و رهبران موجود در داخل و خارج به چگونگی ساخت و تشکیل این رهبری آشنا بودند.
خدا را باید شکر کرد که شخصی همچون برادر رمضان عبدالله (ابوعبدالله) اکنون در جایگاه پیشتاز در جنبش جهاد قرار دارد و ما همیشه احساس آرامش برای او و آرامش برای اخلاق، ایمان او و در پافشاری او می‌کنیم. آری ابوعبدالله همه جایگاه‌های آسودگی را که در ایالات متحده امریکا و در دانشگاه‌های ایالت فلوریدا داشت رها کرد و ایشان به من اطلاع داد وی آمده است تا عهده‌دار بر دوش گرفتن این مسئولیت دشوار شود که برای شخص او و خانواده او و فرزندان او بهای سنگینی دارد و همه مبارزان و مجاهدان آن را می پردازند.
خدا را شکر دکتر رمضان عبدالله جانشین خلف وی به شمار می‌رود.
هنگامی که فرزندم جهاد، به شهادت رسید پیکر او در نزدیکی شهید فتحی شقاقی خاکسپاری شد و من پیش از رفتن به قبر پسرم جهاد، به قبر دکتر شقاقی سر می‌زنم و به او می‌گویم که ای دکتر فتحی مواظب فرزندم جهاد که در کنار تو آرمیده است باش. او نیز جزو نسل پرامید و نوجوانی بود که همچنین مورد حمله ناجوانمردانه صهیونیست ها در بیروت قرار گرفت.
خدا بیامرزد ابوابراهیم را، جنبش جهاد بزرگ‌تر و بزرگ‌تر خواهد شد و او در منتهای سعادت و خوشحالی خواهد بود که شاهد بزرگ شدن و بالندگی این جنبش باشد و این همان چیزی است که حتی در آخرت او را خوشحال خواهد کرد. برادران و همرزمان او، راه او را که شهادت و شجاعت و داشتن ایمانی مطلق و مقاومت در برابر دشواری‌ها است ادامه خواهند داد.
رابطه‌ای که میان ما و برادران جنبش جهاد وجود دارد روابط سیاسی و یا شخصی نیست. چون این روابط بسیار بزرگ است که لازم است روزی پیرامون ماهیت این روابط و تأثیر آن بر مبارزه در داخل فلسطین و بر جهاد و نبرد با دشمن صهیونیستی صحبت کنیم.