نقش و جايگاه انگلستان در شكل‌گيري و تداوم فرقه بهائيت در ايران

نقش و جايگاه انگلستان در شكل‌گيري و تداوم فرقه بهائيت در ايران

مقدمه
عصر قاجار مقارن است با قرن نوزدهم، قرني كه مردم اروپا تحت‌تأثير تحولات و تغييرات جديد، در آستانه توسعه و پيشرفت قرار گرفتند و انقلاب صنعتي را خلق كردند. در همين زمان، قاجارها در ايران به دليل نظام بسته حكومتي اين شرايط را خوب درك ننمودند. اين نظام راه را براي ورود كشورهايي چون انگلستان هموار كرد كه براي توسعه منافع خويش به دنبال نفوذ در خاورميانه بودند. در اين ميان ايران اولين كشوري بود كه توجه انگليسيها را به خود جلب كرد، چرا كه شرايط جغرافياي سياسي اين كشور شرايط مناسبي را براي انگليسيها فراهم نمود. آنها در ايران با يك مانع جدي يعني علماي شيعه روبه‌رو بودند كه استعمارستيزي را در رأس سياستهاي خويش قرار داده بودند. انگليسيها ترجيح مي‌دادند بيشتر از سياستهاي پنهان استفاده كنند تا سياستهاي آشكار. كشمكشهاي مذهبي علماي اخباري و اصولي شيعه، شرايط مناسبي براي آنها فراهم نمود. سياست فرقه‌سازي را آنها از طريق همين تنشها ايجاد نمودند. فرقه بابيه با ديدگاه‌هاي اخباري در مقابل علماي اصولي شيعه ابتدا از روسها، سپس انگليسيها استفاده كردند. هرچند در عصر ناصرالدين شاه سرسختانه با آنها مقابله شد و رهبر آنها، سيد علي محمد باب به دستور اميركبير اعدام شد اما تداوم حركت آنها از سوي بهاييت با چهره كاملاً متفاوت خود را نشان داد. انگليسيها از سياستهاي پنهان آنها در ايران و خارج از ايران حمايت مي‌كردند كه در نهايت در عصر پهلوي به نتيجه رسيد. اما چون آنها بر خلاف بابيه با چهره‌اي كاملاً ضدانگليسي وارد عرصه سياست شدند و آشكارا از سياستهاي رژيم پهلوي، سياستهاي انگليسيها، امريكاييها و اسرائيل حمايت نمودند. در اين دوره آنها به عنوان عاملان استعمار از سوي علما و مردم شناسايي شدند. در واقع مي‌توان گفت يكي از عوامل مؤثر در شكل‌گيري انقلاب اسلامي ايران، حضور استعمار و عاملان آنها در ايران و حمايت رژيم پهلوي از آنها بود.

بررسي اوضاع سياسي ايران در آستانه قرن نوزدهم
در قرن نوزدهم ميلادي، انگليسيها با تكيه بر انقلاب صنعتي، در آستانه توسعه و پيشرفت قرار گرفتند. توسعه تجارت، پيدايش طبقه نيرومند تجار و سرمايه‌دار، دستيابي به مواد خام و اوليه مورد نياز صنايع به مقدار فراوان و ارزان، استفاده از نيروي كار بردگان، تكيه بر نيروي دريايي مجهز و پيشرفته و كارآمد، توسعه روزافزون اطلاعات علمي و فني، پيشرفت و تحول در شيوه‌هاي كشاورزي و دامداري و برقراري آزاديهاي سياسي...  اين كشور را در رديف كشورهاي مقتدري قرار داد كه مي‌توانست راه نفوذ به كشورهاي ضعيف و توسعه نيافته را هموار سازد. هم زمان با اين تحولات عظيم در انگلستان، ايران سير قهقرايي را مي‌پيمود. تداوم حكومت استبدادي و قاجاري نمودن ايران از عوامل مؤثري است كه راه را براي استعمار ايران هموار نمود. از بررسي جايگاه و نقش فرمانروا در ايران عصر قاجار برمي‌آيد كه تمام تصميم‌گيريها به ويژه در مورد امور خارجي كشور و عقد قراردادهاي سياسي و اقتصادي ارتباط مستقيمي با طرز تفكر، جهان بيني و آگاهي پادشاه از مسائل سياسي و تحولات جهاني داشت. از متون تاريخي و اسناد و مدارك مربوط به دوره قاجار  نيز مشخص مي‌شود كه پادشاهان عصر قاجار، به ويژه فتحعلي شاه، محمد شاه و ناصرالدين شاه در حصارهاي تنگ بينش استبدادي محصور بودند كه شباهت زيادي به بينش رهبران ايلات و قبايل داشت و نسبت به تحولات بين‌المللي نيز اطلاعات بسيار ناچيزي داشتند.  شكست متعدد ايرانيها از روسها و تحميل دو عهدنامه گلستان و تركمانچاي كه منجر به از دست رفتن بخشهاي وسيعي از سرزمين ايران شد،  در نتيجه همين تنگ نظريها (كه ويژگي حكومت استبدادي است) بود. استبدادي بودن حكومت قاجارها، ساختار اقتصادي ايران را نيز در آستانه بحران قرار داد زيرا در اين دوره ايران بيرون از مدار اقتصاد جهاني قرار داشت و به قبول نقشي حاشيه‌اي در معاملات اقتصادي تن داده بود. جان فوران، از جمله انديشمنداني است كه ضمن اشاره به مقاومت شكننده ايران در عرصه اقتصادي جهان از يك شيوه توليد سرمايه‌داري جديدي سخن مي‌گويد كه پا به عرصه وجود نهاده بود  و ابتكار عمل را از قاجارها گرفته بود. از اين جهت شيوه حكومت قاجارها، ايران را در آستانه وابستگي كامل قرار داد. از ديدگاه جان فوران، وابستگي جنبه‌هاي سياسي، اقتصادي و ايدئولوژيكي دارد. قدرت نظامي اين وابستگي را به ايران تحميل كرد و سلطه اقتصادي به دنبال سلطه نظامي آمد  و سرانجام انگلستان به راحتي توانست ايران را در موضع انفعال قرار دهد. ورود انگلستان در واقع، برخورد دو تفكر سنت و مدرنيته بود كه به دليل ضعف قاجارها تفكر دوم، سلطه و استعمار را در ايران تسريع بخشيد. از سوي ديگر ايران به دليل شرايط ژئوپوليتيكي و استراتژيكي و دارا بودن مرز مشترك با هند، مي‌توانست دروازه ورود رقباي انگليس از جمله روسيه و فرانسه باشد. از اين جهت انگليسيها ايران را به عنوان پايگاهي نظامي در نظر گرفتند و با تحميل قراردادهاي مجمل در سال 1809م/1224ق و مفصل در سال 1812م/1227ق  نه تنها حضور خود را در ايران مستحكم نمودند بلكه موفق شدند با سلطه اقتصادي، امتيازهاي فراواني از ايرانيان بگيرند. از جمله امتياز رويتر كه بر اساس آن كليه منابع طبيعي ايران به يك سرمايه‌‌دار يهودي واگذار شد.  حضور انگليسيها در ايران با ايجاد مؤسسات و انجمن‌هاي فراماسونري تا اواخر دوره قاجار ادامه يافت و در دوران حكومت پهلوي نيز ايرانيان هم چنان از سلطه استعمار در رنج بودند.

بابي‌گري و بهايي‌گري حربه‌اي براي مقابله با علماي شيعه
ناكارآمدي نظام سياسي قاجار، علماي شيعه را به عنوان كارآمدترين عنصر سياسي و ديني، در مقابل انگليسيها قرار داد. علماي شيعه در دوران پيشين، به دليل وجود حكومتهاي جائر بني‌اميه و بني عباس كه عرصه را بر شيعيان تنگ مي‌نمودند و همچنين در دوران حكومتهاي سني مذهبي ترك (غزنويان، سلجوقيان...) مجال و فرصت مقابله با آنها را نداشتند و ناگزير براي تداوم حيات اجتماعي شيعيان، تنها زعامت و رهبري جامعه اماميه را در حل و فصل امور مذهبي بر عهده داشتند.  و حتي در مواردي به سفارش ائمه اطهار حاضر به همكاري با چنين حكومتهايي شدند. اما با رسمي شدن مذهب تشيع در عصر صفويه و حمايت گسترده آنها از علماي شيعه و دخالت دادن آنها در امر حكومت ، بسترهاي مناسب براي فعاليت علما در عصر قاجار فراهم شد. آنها راديكال‌ترين انديشه‌هاي سياسي خود را نه تنها براي مقابله با حكومت استبدادي قاجارها مطرح نمودند بلكه با تكيه بر دين برهاني و با ابزاري به نام اجتهاد، با هرگونه سلطه‌گري و سلطه‌پذيري به ستيز برخاستند و در جهان اسلام از جمله ايران، هادي جنبشهاي ضداستعماري شدند. تحريم تنباكو كه با فتواي ميرزا رضا شيرازي صورت گرفت  و استبداد قاجار و استعمار انگليس را مستأصل نمود، بيانگر نقش برجسته علما در اين دوره بوده است. از سوي ديگر، در همين زمان با تحولي كه در فقه شيعه صورت گرفت و موجب هماهنگي و دقت بيشتر در استخراجهاي فقهاي اصولي شد. اين امر از اعتبار عمومي فقهاي اخباري كاست كه در رقابت علمي با اصوليون بودند. به نظر فقهاي اصولي مي‌توان از عقل در تفسير وحي بهره برد؛ اما اخباريون به كارگيري عقل را به علت خطا‌پذير بودن آن در تفسير و تبيين وحي مجاز نمي‌دانستند.  در نتيجه همين اختلافات بود كه مكتب شيخيه با ادعاي داشتن ارتباط با امام معصوم راه را براي ظهور مكتب بابيه هموار نمود تا آنها نيز پا را فراتر نهاده و با جايگزين كردن شخصيت‌گرايي به جاي شريعت‌گرايي، زمينه ايجاد فرقه‌هاي شبه ديني و الحادي و در نتيجه سوءاستفاده‌هاي استعمار انگليس و حمايت از آنها را براي ضربه زدن به مذهب تشيع و علماي شيعه را فراهم سازد.
بابيه، سپس بهاييان كه به پيروان مسلكهاي استعماري شهرت دارند، در تهاجم به دين و هويت ملي، سه هدف را دنبال مي‌كردند: 1. خارج كردن دين از حوزه اجتماعي و در رأس آن سياست و حكومت 2. توجيه استعمار در كشور به عنوان يگانه عامل تجدد و ترقي 3. تثبيت نيروهاي غربگرا در اركان سياستگذاري و تصميم‌گيري كشور.
در رأس اين فرقه علي محمد شيرازي از شاگردان سيد كاظم رشتي بود كه با تكيه بر فلسفه مهدويت تشيع ابتدا خود را نماينده امام زمان خواند، سپس با ادعاي مهدويت و حتي ادعاي نوبت و نسخ دين اسلام ، شورشهاي دامنه‌داري را در برخي از شهرهاي ايران از جمله شيراز، اصفهان، زنجان، شاهرود و مازندران ايجاد نمود.  انديشه‌هاي او، برگرفته از انديشه شيخ احمد احسايي، رهبر فرقه شيخيه بود. اين مذهب گونه‌اي از تشيع جديد است كه در قرن دوازدهم هجري از مذهب شيعه اثناعشري منشعب شده است. شيخيه با اين توجيه كه امام غايب هم داراي دو جنبه يعني حقيقت، صورت و حجاب است. جنبه حقيقت او، يعني روح، هميشه ثابت است ولي صورت و حجاب او كه همان جسم عنصري باشد، پيوسته در تغيير و دگرگوني است و از اين رو، هر كسي كه به مقام شيعي كامل برسد، مي‌تواند محل حلول حقيقت و روح امام غايب باشد. يعني مي‌تواند جنيه حجاب و صورت او گردد ، زمينه را براي فعاليت بابيان فراهم نمودند. سيد علي محمد شيرازي با تكيه بر مكتب شيخيه، تعاليم صوفيان، باطنيان و غلاه شيعه و با تأويل نادرست از آيات و احكام قرآن و تغيير و تبديل قوانين و سنن اسلام ، عملاً در مقابل علماي شيعه قرار گرفت. ناصرالدين شاه در آغاز كوشيد براي مقابله با علما از بابيها به عنوان سپر بلا استفاده كند.  كه خواست كشورهايي چون، روسيه و انگلستان بود. آنها نيز براي مقابله با سياستهاي ضداستعماري علما، بهره‌برداريهاي لازم را از بابيها نمودند و با دامن زدن به كشمكشهاي ديني، راه را براي نفوذ هر چه بيشتر آنها در ايران فراهم نمودند. در ميان اين توطئه‌ها دورانديشي و در نهايت فتواي علما به ثمر نشست و با قتل علي محمد باب (1850/1267ق) به فرمان اميركبير، اوضاع آرام‌تر شد. هر چند علي محمد باب بارها در مقابل علما توبه نموده بود ، اما همواره مترصد فرصت بود تا قدرتي به چنگ آورد. از اين جهت بعد از مرگ او نيز كه بابيان گمان مي‌كردند به دستور ناصرالدين شاه بوده است، آرام ننشستند و نقشه قتل ناصرالدين شاه را ريختند.  و چون ناكام ماند، ناصرالدين شاه نيز در قتل و سركوب بابيان شركت نمود به طوري كه بسياري از آنها از جمله حسينعلي نوري (بهاءالله) و برادرش يحيي (صبح ازل) از ايران تبعيد شدند. در واقع شكل‌گيري فرقه بهاييت از همين زمان بود. رهبران بهايي به عنوان سرسپردگان انگليس در خارج از ايران، تلاشهاي خود را معطوف به تبليغ و ترويج اين فرقه نمودند و در مقابله با علماي شيعه باز هم آرام ننشستند. سالها بعد از مرگ ناصرالدين شاه، عبدالبهاء، رهبر بهاييان، براي ستيز با برخي از احكام حماسي و تحرك بخش اسلام مثل جهاد، در الواح خود به انكار اين مسئله پرداخت و مردم را به پراكندگي از طرف علما تشويق مي‌كرد.  در ازاي خوش‌خدمتي بهاييان، انگليسيها به تضعيف علماي شيعه ادامه دادند تا راه را براي بهاييان به عنوان كارگزاران آنها در ايران هموار سازند.

انجمنهاي فراماسونري و بهاييت
«مانكجي ليمجي هوشنگ‌ هاترياد» از زردشتيان ايراني تبعه هند كه در زمان محمد شاه خدمات فراواني به انگليسيها كرده بود، دوباره به ايران آمد. او براي حمايت از بهاييان ايران با مستمسك قرار دادن نظام باستان‌گرايي كوشيد با ايجاد تغييراتي در بين زرتشتيان، آنها را از تأثيرات بومي ـ ايراني اسلامي دور سازد و آنها را به بهاييت متمايل سازد.  به دليل شرايط نامناسبي كه به دنبال اعدام علي محمد باب و تبعيد بسياري از رهبران بهايي براي آنان ايجاد شده بود، بهاييان ترجيح دادند با حضور در محافل مخفي، از شيوه براندازي نرم استفاده كنند. مانكجي كه خود از بانيان اين گونه محافل در ايران بود، از چنين ناراضياني بهره مي‌برد و بهاييان نيز در مقابل حكومت به حمايت چنين فردي نياز داشتند. اكنون نيز بهاييان از مانكجي به نيكي ياد مي‌كنند.
مانكجي علاوه بر ترويج باستان‌گرايي و بهايي‌گري در ايجاد محافل فراماسونري شركت نمود كه نقش تعيين‌كننده‌اي در انحراف نهضت مشروطيت داشت، و با حمايت او بهاييان نيز وارد اين انجمن شدند. هر چند منابع عصر قاجار به دليل كوتاه بودن زمان فعاليت اين انجمن كه به دستور ناصرالدين شاه برچپده شد  و سري بودن فعاليت اعضاي آن، در مورد بهاييان و حضور آنان در اين انجمن سكوت كرده‌اند؛ اما به دليل وجود اشتراكات فكري بين فراماسونرها و بهاييان، حضور آنها در اين محافل بعيد به نظر نمي‌رسد. فراماسونري يا انجمنهاي مخفي كه از سوي ايرانيان به عنوان «سلاح سري انگليسيها» شهرت دارد در دوره ناصرالدين شاه فعاليت خود را آغاز نمود و كساني چون، مانكجي و ملكم خان، محافظه‌كارانه اين انجمن را به سوي اهداف انگليسيها در ايران برده‌اند، از چهره‌هايي چون ملكم خان به نيكي ياد كرده‌اند.  با معرفي چنين اشخاصي به ذهن مخاطب خويش القا مي‌كنند كه ايرانيان خود مروج فراماسونري در كشورشان بوده‌اند و از اينكه ايرانيان اين انجمن را سلاح سري انگليسيها مي‌دانند به عنوان يك افسانه ياد مي‌كند  و نتيجه مي‌گيرد كه هيچ مدرك قانع‌كننده‌اي نيافته‌ايم كه اعتقاد ايرانيها را نسبت به استفاده شيطاني انگليسيها از فراماسونري تأييد كند. به اعتقاد او انگليسيها كوشش چنداني براي جلب افراد به مجامع فراماسونري و وابسته ساختن لژهاي ايراني با مجامع فراماسوني خودشان به عمل نياوردند و ابتكار عمل در اين زمينه در دست ايرانيان بوده است.  در حالي كه به گفته بسياري از نويسندگان معاصر از جمله اسماعيل رائين از رابطه‌اي پرده برمي‌دارد كه در سالهاي بعد بين لژ بزرگ اسكاتلند و محافل فراماسونري ايران برقرار شد و دست كم ده لژ ايراني (در دوره پهلوي) زير نظر استادان اعظم اسكاتلند قرار داشتند. نيز در اسناد فراماسونري كه از سوي مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي انتشار يافته است از هماهنگي آشكار و پنهان بعضي از اعضاي فراماسونري با سياستهاي انگليس در ايران سخن به ميان رفته است.
بر پايه اسناد انتشار يافته، تشكيل يك محفل ماسوني، تمهيد مناسبي براي سازماندهي اجتماعي نيروهايي در چارچوب تشكيلاتي غيرنظامي بود كه مي‌توانست فرصتي مناسب براي تحكيم مناسبات استعماري در ايران ايجاد كند؛ مناسباتي كه در مقاطع حساس تاريخي ضامن منافع استعماري در ايران بود.  بهاييان نيز به دليل وجود اشتراكات فكري بين بهاييت و لژهاي فراماسونري، بيشتر از سياستهاي آنها استقبال نمودند، داشتن خداي ناسوتي و تركيبي (انسان + خدا) آزادي رعيت از قيد احكام و اخلاق، داعيه حكومت جهاني و تفكرات جهان‌وطني، ضديت با اسلام و مسيحيت از جمله تفكرات مشترك آنان بود.  اين گونه سياستها، علمايي چون شيخ فضل‌الله را در مقابل بهاييان يعني همان كارگزاران استعمار قرار داد. اصولاً يكي از دلايل مخالفت او با انقلاب مشروطه به دليل حضور فعال بهاييان در عرصه سياست و به چالش كشاندن دين اسلام و توهين عليه مقدسات ديني در مطبوعات بود.  از اين جهت شيخ فضل‌الله نوري در لوايحي كه منتشر نمود با اشاره به حذف آنها براي حفظ اسلام تأكيد نمود كه بهاييان مثل شيطان مشغول وسوسه و رهزني و فريبندگي عوام اضل كالانعام هستند.  از اين جهت يكي از شروط پذيرش مجلس از سوي ايشان اجراي احكام شرع درباره بابيها و بهاييت بود.  با تشكيل مجلس، در اصل بيستم متمم قانون اساسي، چاره‌اي براي جلوگيري از اشاعه افكار ضدديني و مذهبي انديشيده شد و بر اساس اين اصل، عامه مطبوعات غير از كتب ضلال و مواد مضره به دين مبين اسلام آزاد و مميزي در آنها ممنوع شد. منظور از عبارت كتب ضلال، كتب و نشرياتي است كه درباره مذاهب غيرحقه نوشته مي‌شد و مراد از مواد مضره به دين مبين اسلام، نوشته‌هايي بود كه دين اسلام را مستقيماً مورد حمله و يا تنقيد و ايراد قرار مي‌داد.  با تمام تلاشهايي كه شيخ فضل‌الله نوري براي مشروعه نمودن انقلاب كرد اما اين بهاييان بودند كه با كمك انگليسيها موفق شدند انقلاب مشروطيت را به انحراف بكشانند و شيخ فضل‌الله نوري و تفكراتش را به انزوا كشانند و با توطئه‌اي هماهنگ او را از سر راه خويش بردارند. نقش ميرزا مهدي كاشي وزير همايون، فرزند فرخان امين‌‌الدوله (عامل انعقاد معاهده پاريس كه منجر به جدايي هرات از ايران شد ) از شخصيتهاي معروف بهايي كه در استبداد صغير، عليه آزادي‌خواهان به حمايت از محمدعلي شاه برخاسته بود،  قابل توجه است. او در استحاله شخصيت ابراهيم زنجاني  از ماسونهاي قديمي و از اعضاي هيأت مديره دادگاه انقلاب كه حكم اعدام شيخ فضل‌الله را صادر نمود،  نقش مؤثري داشت. انگليسي‌ها نيز در دشمني ديرينه خويش با مرجعيت شيعه از اين حكم استقبال نمودند. در اسناد منتشر شده وزارت امور خارجه انگليس كتاب آبي از شيخ فضل‌الله به عنوان مستبد دشمن مشروطيت كه قابل ترحم نبوده است ذكر شده و از اعدام او اظهار خرسندي كرده‌اند.  انگليسيها با كودتاي 1299 با به قدرت رساندن رضاخان نفوذ خود را در ايران گسترش دادند و زمينه را براي نفوذ بهاييت در ايران هموار نمودند و آنها نيز با حكومت رضاخان همراه شدند. حبيب‌الله عين‌الملك، پدر هويدا، از جمله بهاييان بود كه در اين دوره به حمايت از رضاخان برخاست.  و به عنوان كارگزار وزارت امور خارجه به سوريه رفت و در جهت تحكيم فرقه بهاييت از هيچ كوششي دريغ نورزيد. او آن چنان در تبليغ اين فرقه بي‌پروا بود كه مردم شام خيال مي‌كردند مذهب رسمي ايرانيان، بهايي است.  در دوره رضاخان آنها در جلسات و سخنان خود از رضاخان به نيكي ياد مي‌كردند و سياستهاي ضد ديني و مقابله او با علما را ناشي از علاقه رضاخان به فرقه بهاييت مي‌دانستند. سياست كشف حجاب رضاخان كه نشانگر مخالفت و ضديت وي با يكي از اصول مسلم و حساس شريعت اسلام يعني حجاب بود، بهاييان منطبق با قانون خود مي‌دانستند.

نفوذ بهاييان در دوران حكومت محمدرضا پهلوي
با كودتاي آمريكايي 28 مرداد 1332، بهاييان علي‌رغم ادعاي غيرسياسي بودن خويش، هماهنگ با سياستهاي موردنظر رژيم در جهت تثبيت موقعيت خويش تلاش مي‌نمودند. يكي از اهداف مهم آنان در اين دوره، رسميت بخشيدن به مسلك بهاييت در ايران بود. بيت‌العدل اعظم و محفل آنها تلاشهاي زيادي كرد تا با ازدياد نفرات از طريق تبليغ و گسترش تشكيلات و دادن آمارهاي غيرواقعي، به اين هدف دست يابند.
اگر بابيه با مستمسك قرار دادن نگرشهاي ديني سعي در قدرت طلبي داشتند، بهاييان با نگرشهاي غيرديني و فاصله گرفتن از هويت ديني و ملي و با ماهيتي كاملاً غربي در زمان رژيم پهلوي وارد عرصه سياست شدند و انگليسيها از بهاييان به عنوان نوماسيونها حمايت كردند. در عصر پهلوي نيز به دليل نفوذ گسترده امريكاييها در ايران، انگليسيها در رقابت با آنها انجمنها و لژهاي فراماسونري را در شهرهاي مختلف ايران گسترش دادند زيرا در عصر مشروطه انگليسيها از طريق اين انجمن‌ها به موفقيت‌هاي زيادي دست يافته بودند. در عصر پهلوي به دليل فعاليت اين انجمنها، انگلستان موفق شد بين سالهاي 1332-1342 به تجديد و بازسازي روابط خود با ايران بپردازد و در رقابت با امريكا به پيشرفتهاي فراواني دست يابد. اسناد منتشر شده، خبر از تشكيل لژ بزرگ اسكاتلند مي‌دهد كه بسياري از لژهاي ايراني از جمله سيزده لژ انگليس را در ايران پوشش مي‌داد.  بهاييان با ورود به اين لژها، به آساني بر حساس‌ترين نهادها و وزارتخانه‌هاي كشور مسلط مي‌شوند. آنها در حركتهاي سياسي خويش، مراكز آموزشي كشور را در خدمت خويش آوردند و با تكيه بر الگوهاي مديريت غربي، مراكز طر‌ح‌ريزي، تصميم‌گيري و برنامه‌ريزي را بر عهده گرفتند. از ديدگاه فراماسونرها و بهاييان، برنامه‌ريزي آموزشي بايد به گونه‌اي باشد كه به ضرر بهاييان و فراماسونرها و به طور كلي غرب تمام نشود و به عبارت ديگر براي ايران، استقلال و خودكفايي به وجود نياورد.  بهاييان عضو لژهاي فراماسونري در رأس نظام آموزشي كشور، رياست دانشگاهها و يا تدريس در كلاسهاي درس بودند. ذبيح‌الله قربان، رئيس دانشگاه شيراز و عضو لژ حافظ، دكتر منوچهر تسليمي، عضو لژ ابن سينا كه بعدها به رياست دانشگاه تبريز رسيد و دكتر كامبيز قربان، استاد دانشگاه كشاورزي شيراز و عضو لژ حافظ  از جمله بهايياني بودند كه به ازاي خوش‌خدمتي رهبران بهايي نسبت به انگليسيها، در سياستگذاريهاي فرهنگي كشور نقش مهمي ايفا نمودند. در چنين شرايطي نظام آموزشي كشور نمي‌توانست از چارچوب تحميلي خارج شود و در خدمت توسعه جامعه ايران قرار گيرد. بنابراين يكي از عوامل موفقيت بهاييان در ايران عصر پهلوي، پيوند آنها با فراماسونري و لژهايي است كه از سوي انگليسيها اداره مي‌شد. در تحقيقات ساواك روشن شده بود كه فراماسونري در حال تجديد سازمان است و هدف آن گسترش لايه‌‌هاي نفوذ در مراكز كلان تصميم‌گيري است روشي كه با روال سياست‌گزاريهاي استعماري انگليس همخواني دارد. زيرا برنامه انگليسيها تجديد فعاليت جاسوسي، نظير سازمانهاي مختلف فراماسونري بود. آنها هميشه از عمال سياسي و جاسوسي خود حمايت مي‌كردند و بر اساس اين اصل مي‌توانستند افراد جديد و ناشناخته‌اي را جهت اجراي مقاصد سياسي خود در سازمان‌هاي مختلف جلب نمايند.  با اين حربه، امريكاييها نتوانستند از نفوذ انگليسيها و كارگزاران و عاملان آنها در ايران جلوگيري كنند و از حضور ريشه‌‌دار و تاريخي آنها در ايران بكاهند. امضاي قرارداد كنسرسيوم كه به حل مسئله نفت انجاميد، وجود شركتهاي انگليسي، حمايت از درباريان و به قدرت رساندن آنها مثل حسين علاء و ورود ايران به پيمان سنتو كه نفوذ انگليسيها را در خاورميانه گسترش مي‌داد، تأسيس بانك ايران و انگليس، عقد قراردادهاي فرهنگي، تجاري و نفتي بين ايران و انگليس  رهاورد سياستگزاريهاي پنهان فراماسونري در ايران بود. با نفوذ انگليسيها در ايران، بهاييان شرايط را براي تحقق سياستهاي خويش مناسب ديدند و بيش از هر زمان ديگر براي جلب نظر رژيم پهلوي، هماهنگ با سياستهاي موردنظر آنها در جهت تثبيت موقعيت شاه، گامهاي مؤثري برداشتند. تأييد انقلاب سفيد، همكاري با ساواك، جلب حمايت دولتهاي بزرگ از شاه و سلطنت او و عضويت در حزب رستاخيز قسمتي از مواضع سياسي فرقه مزبور بود.  آنها به تدريج نفوذ خود را در دربار افزايش دادند به خصوص كه شاه قدرت خود و خانواده‌اش را مديون بهاييان مي‌دانست زيرا او در 25 مرداد 1332 در حالي كه سلطنتش در حال سقوط بود، پس از فرار شاه و بستگانش، يكي از عناصر بهايي در امريكا، به نام حبيب ثابت پاسال، با  تمامي امكانات از شاه و خانواده او پذيرايي كرد كه اين اقدام موجب نفوذ بيشتر بهاييان در حكومت مي‌شد  و روز به روز اعتماد و توجهات رژيم به آنها بيشتر مي‌شد و زمينه ترقي و پيشرفت روزافزون آنها را فراهم مي‌نمود آن چنان كه بهاييان خود لب به اعتراف گشودند كه، در هر ادارة ايران و تمام وزارتخانه‌ها يك جاسوس داريم و هفته‌اي يك بار به طرح‌هاي تهيه شده به وسيله دولت به عرض شاهنشاه آريامهر مي‌رسد گزارشهايي در زمينه طرح به محفلهاي روحاني بهايي مي‌رسد.  هر چند بين سالهاي 44-1342 با قبضه كردن قدرت، توسط نيروهاي طرفدار توسعه صنعتي به رهبري حسنعلي منصور و اميرعباس هويدا، جنگ قدرت بين نخبگان سياسي سنتي طرفدار انگلستان به نفع نخبگان سياسي نوپاي طرفدار ايالات متحده امريكا خاتمه يافته تلقي مي‌شد اما اين گونه چالشها و تنشها تأثيري در كاهش قدرت بهاييان در دربار نگذاشت بلكه در دسته‌بنديهاي سياسي، بهاييان نيز به سوي كساني چون هويدا متمايل شدند كه خود بهايي بودند. با كمك انگليسيها زمينه‌هاي كسب قدرت و نفوذ در حكومت پهلوي براي بهاييان فراهم شد و با امريكاييها و هويدا در دربار و در رأس هرم قدرت قرار گرفتند و در دسته‌بنديهاي سياسي، دربار شاه را به سوي خويش متمايل ساختند. پيشرفت بهاييان در حكومت پهلوي زماني به اوج خود رسيد كه اميرعباس هويدا به نخست‌وزير شاه، كابينه خود را با حضور بسياري از بهاييان تشكيل داد. او كه در اسناد منتشر شده ساواك از سوي بهاييان به عنوان كدخداي كوچك بهاييان معروف بود  پدرش نيز در به قدرت رسيدن رضاخان نقش اساسي داشت و به همين دليل محمدرضا شاه را وامدار هويدا و بهاييان نموده بود.  حسين فردوست در خاطرات خويش به نفوذ زايدالوصف فرقه ضاله بهاييت در تمام شئون مملكت در دوران هويدا اشاره مي‌كند و آنجا كه از طبيب مخصوص شاه به نام دكتر ايادي سخن مي‌گويد، به تلاش اين پزشك در قدرت بخشيدن به بهاييان مي‌پردازد كه در دوران هويدا، ايادي تا توانست وزير بهايي وارد كابينه كرد و اينكه دكتر ايادي در ايران سلطنت مي‌كرد و تمام ايرانيان رده بالا چه در ايران باشند و چه در خارج، خواهند پذيرفت كه سلطان واقعي ايران، دكتر ايادي بود و در زمان حاكميت او بهاييها در مشاغل مهم قرار گرفتند و در ايران بهايي بي‌كار وجود نداشت.  دكتر جواد منصوري در كتاب خويش، فهرستي از اسامي اشخاص نظامي و غيرنظامي كه در سال 1339 تهيه شده، آورده است كه نشان‌دهنده اشغال غالب پستهاي اطلاعاتي، امنيتي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي كشور توسط بهاييان است.  آنها با ايجاد تشكيلات گسترده و با برنامه‌ريزيهاي دقيق و برپايي محافل بهايي سعي در تبليغ فرقه خود در ايران مي‌نمودند و نمايندگاني را به شهرهاي مختلف ايران مي‌فرستادند. مركز اين تشكيلات كه به نام جريان نوماسوني در ايران معروف بود، در حيفا و در كنار حكومت اسرائيل است كه با تلاش فراوان شوقي افندي از سوي صهيونيستها به رسميت شناخته شده بود. در اداره اين تشكيلات، از تفكرات صهيونيستي بسيار بهره‌برداري شده است و در انجمنهاي فراماسونري يهودي كه اين تشكيلات را اداره مي‌كردند، از مضامين و سروده‌هايي كه در كتاب تورات توسط يهوديان خوانده مي‌شد زياد استفاده مي‌نمودند.  اين گونه پيوندهاي نزديك بين صهيونيستها و بهاييان راه را براي نفوذ هر چه بيشتر اسرائيل در ايران هموار نمود و سياست رژيم پهلوي را به سوي صهيونيستها متمايل ساخت و ايران علي‌رغم تمام اعتراضات كشورهاي اسلامي به عنوان تنها پايگاه صهيونيسم در خاورميانه مطرح شد. هر چند با نفوذ امريكاييها در ايران از نفوذ انگليسيها كاسته شد اما صهيونيسم كه از فرقه‌هاي ساختگي انگليسيها در مذهب يهوديت بود،  توانست با حمايت بهاييان وارد ايران شود و به عنوان مهره‌اي انگليسي، كاهش قدرت آنها را در ايران جبران كنند.

عكس‌العمل روحانيت در مقابل بهاييان
از دوران قاجار تا اواخر دوران پهلوي، فرقه ضاله بهاييت همواره به عنوان عامل استعمار ايفاي نقش نمود و به عنوان اهرم فشار در مقابل اسلام و روحانيت قرار گرفت. علما با شناختي كه از ماهيت اين فرقه و وابستگي آنها به استعمار داشتند به م مبارزه و مخالفت بر ضد آنان در اشكال مختلف پرداختند. كساني چون شيخ فضل‌الله نوري، نواب صفوي وآيت‌الله بروجردي، حجت‌الاسلام فلسفي  سپس امام خميني و شاگردان ايشان همواره بهاييان را دشمن مسلمين و عاملان استعمار مي‌شناختند و خطر آنها را به مسلمين گوشزد مي‌نمودند. بهاييان نيز كه همانند بابيه با تفكرات التقاطي وارد عرصه سياسي شده بودند، از يك سوي در نفوذ استعمار به كشور سهيم بودند و از سوي ديگر نقش موثري در مشروعيت بخشيدن به رژيم پهلوي ايفا مي‌كردند؛ اما برخلاف بابيه كه با تكيه زدن بر فلسفه تشيع و نظام مهدويت و با رويكردي ديني در مقابله با علما قرار گرفتند، بهاييان با تفكرات التقاطي متكي بر انديشه‌هاي غيرديني، در انجمن‌هاي فراماسونري اهداف خود را در چهار جهت متمركز كردند 1. در زمينه سياسي، به ليبراليسم و رفرميسم 2. در زمينه اخلاقي، به رئيسم (اعتقاد به خداوند منهاي باور داشتن به پيامبران و كتب آسماني) و صهيونيسم 3. در زمينه فرهنگي، به كاسموپوليتيسم (جهان وطني) 4. در زمينه اجتماعي، تعصب نورزيدن به ارزشهاي مكتبي و اعتقاد به تساهل.  از جمله روحانيوني كه در مقابل تفكرات التقاطي اين فرقه، موضع‌گيري مناسبي كرد، استاد مطهري بودند كه با تأليف كتب مختلف، قاطعانه در مقابل چنين انديشه‌هايي ايستاد و با تكيه بر جريان فكري فقاهتي – ولايتي، اسلام ناب را در مقابل تفكرات التقاطي گروههايي چون بهاييت قرار داد. جريان فكري فقاهتي – ولايتي بر محور فعاليتهاي فكري و فرهنگي استوار بود. اين جريان، پارادايم جديدي را عرضه كرد كه مطابق آن، اجراي احكام الهي منوط به قبضه قدرت سياسي و اعمال حاكميت از سوي فقهاي جامع‌الشرايط بود.  اين جريان به عنوان مبتكر انديشه انقلاب اسلامي، انديشه‌هاي التقاطي را به چالش كشيد و بهاييان را به عنوان پشتوانه رژيم پهلوي در تنگنا قرار داد و مباني و اصول انديشه‌هاي آنها را مردود و بي‌اعتبار ساخت. بيان اين گونه انديشه‌ها از سوي شاگردان امام خميني، به دليل تلاشهايي بود كه از سوي رژيم شاه براي رسميت بخشيدن به فرقه ضاله بهاييت، با طرح لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي در سال 1342 صورت گرفته بود.
سياست اصلي شاه در اين لايحه حمايت از بهاييت و صهيونيسم، براي اسلام‌زدايي و مقابله با علما بود به خصوص كه با فوت مرجعيت شيعه، آيت‌الله بروجردي، خلاء بزرگي در تشكيلات روحانيت به چشم مي‌خورد. نتيجه اجراي چنين لايحه‌اي، به حذف اسلام از قانون اساسي به منزله دين رسمي كشور، و تسلط اقليتهاي ضداسلامي چون بهاييت بر امور كشور و نابودي سنتهاي اسلامي و حريم اخلاقي جامعه در تساوي حقوق زن و مرد مي‌انجاميد.  اما با حضور به موقع و موضع‌گيري هوشيارانه امام خميني به عنوان مرجعيت شيعه، توطئه‌ها خنثي شد. امام با تلگرافها، اعلاميه‌ها و سخنراني‌هاي خويش، علما و مردم را در مقابله با صهيونيسم و بهاييت و رژيم پهلوي به صحنه كشاند. ايشان در يكي از سخنراني‌هاي خويش فرمودند: اين جانب حسب وظيفه شرعيه به ملت ايران و مسلمين جهان اعلام خطر مي‌‌كنم. قرآن كريم و اسلام در خطر است. استقلال مملكت و اقتصاد در قبضه صهيونيستها كه در ايران در لباس بهايي ظاهر شدند، است و مدتي نخواهد گذشت كه با اين قدرت مرگبار، تمام اقتصاد اين مملكت را با تأييد عمال خود قبضه مي‌كنند و ملت مسلمان را از هستي در تمام شئون ساقط مي‌كنند. تلويزيون ايران، پايگاه جاسوسي يهود است و دولتها ناظر آن هستند و آن را تأييد مي‌‌كنند. ملت مسلمان تا رفع اين خطرها سكوت نمي‌كند و اگر كسي سكوت كند در پيشگاه خداوند قاهر مسئول و در اين عالم محكوم به زوال است.  يكي از دلايل مهم مخالفت امام با اين لايحه، وحدت بهاييات با صهيونيسم براي تثبيت قدرت رژيم پهلوي و تلاش آنها براي مقابله با اسلام و علما بود. در حالي كه جهان اسلام در غم اشغال فلسطين توسط اسرائيل فرورفته و تمام تلاش خويش را براي كمك به مردم فلسطين به كار برده بود، بهاييان با حمايت از صهيونيسم تمام شرايط لازم را براي نفوذ آنها در ايران فراهم نمود. آنها به منزله عوامل اسرائيل با استفاده از تمامي امكانات دربار، ارتش و دولت در خدمت اسرائيل و بر ضد مسلمين بويژه ملت ايران بودند به طوري كه سران ارتش و دولت شاه، سرسپرده و گوش به فرمان سازمان بهاييت و عوامل اسرائيل بودند و اعتنايي به مقامات ايران نداشتند.  و در حالي كه ساواك از جمع‌آوري اعانات از سوي مردم براي فلسطينيان جلوگيري و آنها را ضبط مي‌نمود و تظاهرات مردم ايران را عليه اسرائيل در هم مي‌شكست،  دستگاههاي تبليغاتي و رسانه‌هاي گروهي ايران با كمك يهوديان در اختيار صهيونيسم بين‌الملل قرار گرفته بود و به نفع اشغالگران فلسطين و تجاوزكاران صهيونيستي فعاليت مي‌‌كرد.
اين‌گونه سياستهاي ظالمانه، علما را در مقابله با رژيم پهلوي مصمم‌تر نمود و در اين ميان نوك حملات ايشان را متوجه بهاييان مي‌كرد. روحانيوني چون سيد عبدالكريم هاشمي‌نژاد با تشكيل كانونهاي بحث و انتقاد از بهاييت عليه اسرائيل نيز سخن گفتند.  ساواك نيز ضمن بازداشت علما، توقيف روزنامه‌ها، سركوب تظاهرات و جلوگيري از جمع‌آوري اعانه براي مردم فلسطين؛ دست صهيونيستهاي ايراني را در جمع‌آوري اعانه و برگزاري مجالس شادي در كنيسه‌ها و فرستادن بودجه‌هاي كلان از ثروت و دسترنج ملت ايران براي صهيونيستها باز گذاشته بود.
از ديگر عوامل مخالفت روحانيت با بهاييان، دشمني گسترده اين فرقه با شيعه و دشمني با مسلمانان بود. يكي از سران فرقه مزبور در ماه محرم گفته بود عموم افراد بهايي بايد سعي كنند از نزديك شدن به اين مسلمانان كثيف خودداري كنند. اميدوارم در آتيه نزديك كمر مسلمانان را با فعاليت دائم و روزافزون خود بشكنيم و بهاييت را در ايران و جهان پيشرفت دهيم.  آنها در كنار اين دشمني درصدد گسترش فساد و فحشا در جامعه ايران برآمدند. زيرا آنها تعهدي به فرهنگ ملي و هويت ديني نداشتند و خود را مقيد به رعايت اصول ملي خويش نيز نمي‌دانستند و نسبت به مردم خويش تعهدي نداشتند زيرا آنها همانند صهيونيستها تابع تفكر جهان وطني (كاسموپوليتيسم) بودند. آنها با طرح تئوري انطباق و هم‌سازي با جوامع گوناگون با گريز از فرهنگ ملي بيشترين صدمات را به فرهنگ ايران زدند.  اسناد منتشر شده ساواك پرده از سياستهاي ضدديني اين فرقه برمي‌دارد. در يكي از اسناد منتشر شده از فردي بهايي به نام سروان احمد نبيلي، افسر تيپ جام ياد ميكند كه به اشاعه و تبليغ بهاييت در بين مردم و به ويژه افسران و درجه‌داران اين تيپ، اقدام به ارتكاب فحشاء مي‌نمود. و از تجارت قاچاق انسان و تحويل دختران ايراني به شيخ حمدان، معاون نخست‌وزير امارات، سخن به ميان آمده است.  سخنرانيها، اعلاميه‌ها و تلگرافهاي امام به علما و عكس‌العمل شديداللحن ايشان در مقابل بهاييان، دانشجويان را نيز به چالش با رژيم پهلوي كشاند. آنها همواره از رهنمودها و راهنمايي‌هاي مستقيم و غيرمستقيم امام برخوردار بودند.
نامه يكي از دانشجويان دانشگاه پهلوي شيراز به امام در اعتراض به بهاييان بازگو كننده درجه ارتباط و يكدلي دانشجويان با امام است. در اين نامه از بهاييان به عنوان مزدور و عامل استعمار و صهيونيسم ياد كرده و از حمايت رژيم پهلوي از آنها سخن رانده‌اند و با يادآوري باشگاه حافظ، به عنوان يكي از مراكز مهم فراماسونري و جاسوسي در ايران كه به دست بهاييان اداره مي‌شد، از سياستهاي خائنانه آنها پرده برمي‌دارد و به حضور گسترده بهاييان در حكومت پهلوي اشاره مي‌كند. در بخشي از اين نامه آمده است: كشوري كه نخست‌وزيرش آقاي عباس هويدا، وزير جنگش آقاي سپهبد صنيعي، وزير بهداريش آقاي شاهقلي، وزير آب و برقش آقاي روحاني و طبيب مخصوص شاهش آقاي سپهبد ايادي، همه بهايي و از افراد وابسته به تشكيلات جاسوسي بهاييت و صهيونيسم مي‌باشند؛ كشوري كه خريدار واپس زده‌هاي اسرائيلي است و خلاصه در كشوري كه پستها و مراكز حساس به وابستگان به صهيونيسم تقديم مي‌گردد و روز به روز رشته‌هاي مهم صنعتي و تأسيسات بزرگ كشاورزي به دست آنها سپرده مي‌شود نه تنها اين اقدام شاه (بخشيدن زمين به بهاييان شيراز براي ساختن احرامگاه) در شيراز بعيد نيست بلكه بايد انتظار آن را داشت كه نقشه‌هاي بدتر از آن هم طراحي گردد و عامل پيشگان، موبه‌مو اجرا كنند.
جمال عبدالناصر، رئيس جمهور مصر نيز در سال 1349ش بهاييان را جاسوس اسرائيل در جهان معرفي كرد و دفتر دبيركل العالم الاسلاميه در اسفند 1352 در مكه طي اعلاميه‌اي معامله با اسرائيل و بهاييان را تحريم و از كشورهاي مسلمانان خواست تا فعاليتهاي اين فرقه را در كشورهاي خود تحريم كنند.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي بسياري از بهاييان با سرخوردگي كامل از ايران خارج شدند و امروزه در كنار صهيونيسم و دشمنان انقلاب اسلامي، همواره در حال طرح و نقشه و توطئه عليه جمهوري اسلامي هستند.

نتيجه
استبداد همان پديده‌اي كه در طول تاريخ ايران، مسير طبيعي خود را بدون هيچ مانعي طي نموده و ايرانيان نيز بدان خو كرده بودند، در عصر قاجار با پديده‌اي ديگر به نام استعمار همراه شد و بستر مناسبي را براي ورود كشورهايي چون انگلستان فراهم نمود كه به دنبال كسب منافع اقتصادي در خاورميانه بودند، اما از همان آغاز، اين دو پديده با يك مانع جدي به نام علماي شيعه روبه‌رو شدند. علما در عصر قاجار برخلاف دوران قبل كه در كنار حاكميت قرار داشتند روز به روز از سلاطين قاجار فاصله گرفتند و قدرت استبداد و استعمار را به چالش و مبارزه كشاندند. انگليسيها براي حفظ جايگاه خويش از هرگونه حربه براي ضربه زدن به علماي شيعه استفاده نمودند. مطالعه اسناد و مدارك اين دوره نشان مي‌دهد كه انگليسيها از تمام بحرانهاي موجود در ايران به نفع خويش استفاده نمودند از جمله اختلاف بين علماي اخباري و علماي اصولي شيعه كه از درون اين اختلافات، فرق‌هاي بابيه و بهاييت بيرون آمدند. انگليسيها با حمايت از اين فرقه‌ها و تشويقشان به حضور در محافل ماسوني به حيات سياسي خويش در ايران تا پايان حكومت پهلوي ادامه دادند؛ اما در اين ميان علماي شيعه نيز در اين دوره فعال‌تر از گذشته نه تنها در مقابل استبداد و استعمار آگاهانه و هوشيارانه عمل كردند بلكه در مقابل سرسپردگان آنها نيز كوچكترين غفلتي از خود نشان ندادند. نتيجة چنين تلاشي نه تنها حذف استبداد و استعمار در ايران بود بلكه با پيروزي انقلاب اسلامي بهاييان نيز به آرزوي ديرينه خويش مبني بر به رسميت شناخته شدن فرقه بهاييت در ايران نرسيدند و رهبران آنها با ناكامي از ايران خارج شدند.