عوامل مؤثر در انتقال قدرت به ناتو از جانب آمريكاييها
آیا آمريكاییها به اهداف از قبل تعیین شده دست یافتند؟ یا انگیزهها و عواملی که در آغاز باعث شد آمريكاییها هزاران سرباز و مقادير قابل توجهي ادوات نظامی به این کشور گسیل دارند، دیگر تضعیف شده و کمتر اثر گذار است؟
هرچه باشد، واقعیت این است که، در اثر عوامل چندی، آمريكاییها دست به این اقدام زدند. قدرت این عوامل در حدی بود که بر عوامل محرک اشغال افغانستان برتري داشت و اوضاع را به نحو جدیدی رقم زد.
به طور کلی عوامل زیر را میتوان در این مسئله مؤثر دانست:
1. ناتوانی نظامی آمريكاییها
هزاران سرباز آمريكایی با مقادیر انبوه اسلحه و مهمات چهار سال قبل وارد افغانستان شدند به این امید که، در کمترین زمان، خلع سلاح عمومی صورت گیرد، سنگرهای موجود در کوهها و تپهها در هم شکسته شود و هیچ فرد مسلحي جز سربازان آمريكایی و افراد و دسته های همسو با آنان، در این سرزمین عرض اندام نکند و نقاط بسيار مهم فقط در اختیار آمريكاييها باشد.
آنهايي که کمتر تعمق داشتند، بیشتر چنین فکر میکردند و کار را تمام شده میدانستند؛ اما گذشت زمان نشان داد آن تصورات اولیه کمتر تحقق پیدا کرد و به جای پیروزی، آتش درگیری شعلهورتر شده گسترش بیشتر یافت . نهتنها در جنوب، بلکه در شمال و شرق و غرب و حتی پایتخت و مرکز، ناآرامیها، حملات نظامی مخالفان، کاملاً به شکل بارز و شاخص مشهود گردید. چیزی که الان شاهدیم این است که اوضاع نسبت به سالهای 81-80 به مراتب بدتر ، وخیمتر و نامطمئنتر شده است و از جانبی هم، چون جنگهای غربیها و آمريكاییها بر مبنای عقیده نیست، بر مبنای امتیاز مادی و پول است و کشته شدن تعداد قابل توجهی از سربازان بر آمريكایيها و خانوادههایشان گران میآمد؛ مخصوصاً که انتظار چنین وضعی را نداشتند. این بود که طرح دیگری ریخته امور نظامی و سررشتۀ جنگها را به پیمان ناتو سپردند، براي آنكه ناتوانی نیروی نظامی آمريكاییها بیشتر از این مشخص نشود؛ به ويژه اينكه رئیس جمهورشان به کرات از افغانستان به عنوان یک کشور نمونه و الگو یاد کرده بود.
2. شریک ساختن دیگران در این امر
آمريكاییها در عراق، در نتيجه تكروی و نادیده گرفتن سازمان ملل و كشورهاي دیگر، سخت آسیب دیدند؛ هم در صحنۀ سیاسی با کاستی مداوم مواجه شدند و هم از نظر نظامی در بدترین موقعيت قرار گرفتند. خروج تدریجی کشورهای محدودی که در عراق نیرو داشتند به انزوای نظامی ـ سیاسی آمريكاییها شدت بیشتری بخشید، آمريكاییها، با توجه به تجربۀ تلخِ عراق و اجتناب از تکرار آن در افغانستان، طرح تفویض امور را به ناتو پیش کشیدند تا پای چندین کشور دیگر رسماً به میان آید و در انجام دادن این کار سهمگین آنها هم سهمی برعهده بگیرند.
البته در افغانستان این تجربه قبلاً انجام گرفته بود: نزدیک به صد سال پیش، انگلیسيها چندین بار به منظور تسلط بر افغانستان به آنجا حملۀ نظامی کردند در حالی که در آن هنگام، به تناسب امکانات آن زمان، انگلیسیها قویتر از امروز بودند؛ ولی در هر سه جنگ شکست خوردند و آن شکستها زبانزد خاص و عام شد. شکست مفتضحانۀ انگلیس، که در یک قرن قبل اتفاق افتاد، گویا تجربهای شد برای انگليسيها، تا برای مدت طولانی یکصد سال، که چهار نسل را در بر میگیرد، با افغانیها از نظر نظامی مواجه نشوند. اتفاقاً مداخلات نظامی انگلیسیها در افغانستان در این صد سال اخیر آشكار نبود گرچه مداخلات سیاسیشان ، بیش از پیش، شدت گرفت.
تجربۀ گویای دیگر، مداخلات روسها بود. تقريباً سی سال پیش نیروهای نظامی روس، با تمام امکانات و اسلحۀ مدرن، وارد افغانستان شدند تا از حکومت طرفدار خود حمایت کنند. روسها بيش از صد هزار نظامي و تانک و توپ و هواپیماي بسياري وارد کردند. روسها همسایة شمالی افغانستان بودند و از نظر حمل و نقل هم مشکلات کمتری داشتند.
هم روسها و هم جمع کثیری از مردم چنین فکر میکردند که افغانستان برای همیشه در کام روسیه فرو رفت و هضم شد، مثل آنچه بسياري از مردم دربارۀ آمريكاییها و حملۀ نظامیشان به افغانستان فکر میکردند؛ ولی گذشت زمان به نفع روسیه تمام نشد. مقاومتها گسترش یافت و شکستهای پی در پی بر نظامیان روس وارد و نتیجه اين شد که روسها در اواخر فقط به فکر خروج از افغانستان با تلفات کمتر افتادند.
در تفویض قدرت به ناتو، این سه تجربه (آمريكاییها در عراق، انگلیس و روسیه در افغانستان) مؤثر افتاد و آمريكاییها خواستند، با همکاری همپیمانان نظامیشان در ناتو، امور نظامی را در افغانستان اداره کنند تا با همکاری يكديگر از تکرار تجربۀ تلخ عراق و تجارب تلخ شکست انگلیسیها و روسها در افغانستان، جلوگیری به عمل آيد و آنها، مثل روسها و انگليسها با شکست نظامی مواجه نشوند.
3. تکیۀ بیشتر بر بعد نظامی در اثر شکست در بعد بازسازی
در اوایل ورود آمريكاییها به افغانستان، بازسازی مطرح بود، بازسازی در ابعاد گوناگون امنیتی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و...
تصور میکردند که در نظر داشتن ابعاد گوناگون بازسازی، و نتاتیج آن، ذائقۀ دولت و مردم را شیرین خواهد ساخت. اما، افغانستان خرابیهای زیادی داشت. گذشته از آنکه قبلاً هم برای این کشور کاری انجام نشده بود، با آمدن روسها و تخریبات دائم در اثر جنگ بر شدت خرابیها افزوده میشد. این روند بیشتر از دو دهه به طول انجامید؛ کمتر مدرسۀ آسیب ندیدهای به چشم میخورد و کمتر مزرعهای آباد مانده بود. در بعضی از شهرها، کمتر خانهای بدون آثار ناشی از اصابت گلوله و توپ دیده می شد. کمتر جادهای سالم مانده بود. آثار ویرانی در همه جا قابل ديدن بود.
از طرف دیگر، آمريكاییها در عراق از نظر اقتصادی هم ضربه خوردند و تصورات اولیۀ تصاحب نفت و درآمدهای کلان به وقوع نپیوست. گر چه در بازسازی افغانستان سعی بر این بود که از همه یا لااقل اکثر کشورهای دنیا کمک گرفته شود ولی باز هم قسمتی از هزینهها را باید آمريكا میپرداخت که با توجه به هزینههای سنگین جنگ عراق، هزینهها آن طوری که باید تأمين نشد و بازسازی روند بسیار کُِند و آهستهای به خود گرفت و در برخی موارد متوقف شد.
آمريكاییها متوجه شدند كه در ابعاد نظامی، فرهنگی، اقتصادی و... با رکود، سستی و ضعف مواجه خواهند شد. از میان ابعاد گوناگون، بعد نظامی را برگزیدند. امور را به ناتو واگذار و خود نیز، تحت مدیریت آن پیمان نظامی، بر حضور نظامی خود ادامه دادند پس یک عامل مهم در واگذاری امور به ناتو نجات جبهه نظامی بود. از میان جبهههای فرهنگی و اقتصادی و ... چون برای آمريكاییان امور نظامی و در اختیار داشتن کلیدهای امنیتی از اهمیت بیشتری برخوردار بود، در جهت تقویت امور نظامی با واگذاری آن به ناتو سعی تمام نمودند. دلیل عمدۀ این واگذاری امور به ناتو میتواند ضعف و ناتوانی در بازسازی باشد؛ چون مردم دیدند در این چند سال تسلط آمريكاييها کار چندانی برای بازسازی، تجارت، زراعت، اقتصاد، فرهنگ و دانشگاه صورت نگرفته. البته برای مردم بازسازی مهم بود و هست؛ ولی برای آمريكاییها انتخاب چیز دیگر بود؛ همان که در تفویض قدرت به ناتو به چشم میخورد.
4. عكسالعمل در برابر مردم و آراء مردم افغانستان
در بدو امر چنین تصور می شد که افغانستان تحت سلطۀ آمريكاييها، در همۀ جهات، از آمريكا الگو خواهد گرفت. پیشبینی میشد که مردم به کسی رأی میدهند که محبوب آمريكاییان باشد، کسی را بر کرسیهای مجلس و لویه جرگه مينشانند كه به آمريكاییها تقرب و علاقه داشته باشد. برخلاف انتظار، هم در لویه جرگه و هم در انتخابات مجلس، آنچه مردم به آن رأی دادند، چنین نبود. در لویه جرگه عبارت جمهوری اسلامی افغانستان با قیام همگان به تصویب رسید، که سفیر وقت آمريكا در کابل از این تصویب به شدت ناراحت شد.
در پیشنهاد اقامت دراز مدت آمريكاییها در افغانستان از سوي مجلس و نمایندگان، موجباتي است که عكسالعمل آمريكاییها را به شکل دعوت از ناتو همراه داشت.
در اوایل چنین فکر میکردند که در افغانستان تحت سلطۀ آمريكاييها، تمام منتخبات مردم و منتخبات مجلس هماهنگ و همسو با تمایلات و خواستههای آمريكاییها خواهد بود که در عمل چنین نشد. نمایندگان دارای اهداف اسلامی به مجالس شورا و سنا راه یافتند و مصوبات آنها، در خیلی از موارد، چندان از جانب آمريكاییها مورد پسند قرار نمیگیرد.
بنابراین، وقتی آمريكاييها راه نفوذ اجتماعی، فکری و سیاسی را در افغانستان چندان هموار نمیبینند، به راه تسلط عمدتاً از طریق نظامی بیشتر توجه میکنند؛ و این مهم نیز فقط از طریق ناتو، گسترش ناتو و سپردن امور به مسئولان ناتو میسر است که آمريكاییها دقيقاً همین کار را انجام دادند.
5. اوضاع و موقعيتهاي كشورهای همسایه
یکی از عوامل مهم در سپردن اختیارات نظامی به ناتو این است که اوضاع موجود در منطقه تغییر کرده و طبق نظر آمريكاییها برنامهریزی بیشتری را میطلبد؛ و این برنامهریزی عمدتاً باید نظامی باشد.
يكي از ثمرات اين اوضاع جديد تقویت علمی و پيشرفت دانش هستهای در ایران بود که به شدت خارجيها مخصوصاً آمريكاییها را تکان داد و ناراحت ساخت؛ زيرا آمريكاييها و ابرقدرتها ادامۀ سلطۀ خود در جهان را در گرو در انحصار داشتن دانشهای کلیدی از جمله انرژی هستهای میدانند و در ایران گامهای بلندی در جهت غنیسازی اورانیوم برداشته شد.
البته همجوار بودن افغانستان با چهار کشور دارای توانایی هسته ای، خود، عامل مهمی در این راستاست. تقویت و پیشرفت روزافزون اقتصادی و صنعتی چین و بروز اختلافات بیشتر میان آمريكاییها و روسها را می توان از عوامل دیگري دانست که، در مجموع، آمريكاييها را واداشت که دژ نظامی را در افغانستان مستحکمتر بسازند.
یکبار دیگر این سؤال را مطرح میکنیم که اهداف آمريكاييها از هجوم نظامی در این کشور چه بود؟
آیا هدف، مسلط شدن بر کوهها و تپههای دارای اورانیوم بود؟
آیا هدف، مسلط شدن بر معادن دست نخورده بود؟
آیا هدف، مبارزه با القاعده و طالبان بود؟
آیا هدف، پخش و نشر دموکراسی در این سرزمین بود؟
آیا هدف، ایجاد پايگاه نظامی قوی و ناظر و مراقب بر امور نظامی افغانستان و کشورهای همسایه بود؟
به نظر میرسد که، از میان این همه هدف احتمالی، هدف اصلی همان ایجاد پایگاه نظامی و تسلط بر این کشور و مراقبت کشورهای همسایه بود با گذشت زمان ثابت شد. آمريكائيان به اين هدف توجه بيشتري كردند و دیگران (ناتو) را نیز شریک ساختند، برخلاف ابعاد دیگر، مثل بازسازی که کمرنگتر شده است.

