بهاییان در عصر رضاشاه

نخستین گروه های خارجی و عناصری که با هدف های استعماری پابه سرزمین ایران گذاشتتند، جامعه ایران را جامعه ای محکم و یک دست در سایه اتحاد عقیدتی و باورهای اسلامی یافتند و پس از ده ها سال آمد و رفت و مطالعه و رایزنی به این نتیجه رسیدندکه برای نفوذ در این جامعه وکشاندن ایران به جاده استعمار واستثمار، چاره ای جز ایجاد اختلاف در عقاید دینی مردم. به همین سبب تلاش در راه تضعیف بنیانهای اعتقادی مردم ایران و ایجاد اختلاف در میان آنان را در دستور کارخود قرار دادند. بر اساس همین درک و احساس نیاز بودکه مشاهده می¬کنیم دولت انگلستان به عنوان قدرت طراز اول و مسلط استعماری آن روزگار، برای نفوذ در سرزمین های اسلامی به ویژه ایران، طرح و برنامه ای مفصل تدارک می¬بیند و برای ایجاد شکافت در بافت اعتقادی مردم مسلمان و شیعه مذهب ایران بودجه هنگفتی درنظر می گیرد و نایب السلطنه و فرمانروای هندوستان اعلام می کند که غازی حیدرالدین پادشاه "صوبه اود" و فرمانفرمای "لکنهو" تمام مایملک و دارایی خود را وقف مراکز دینی شیعیان جهان کرده است تا درآمد حاصله از آن در هر سال صرف امور معیشتی و تحصیل علوم دینی طلاب شیعه مذهب شود.(1) از همین زمان شعبه ویژه امور دینی و اوقاف درکنسول گری های انگلیس در شهرهای ایران، به ویژه شهرهای مذهبی نظیر مشهد و قم و شیراز و نیز در شهرهای عراق و بین النهرین مانند شهرهای کربلا و نجف و سامره آغاز به کار کرد. در این شعبه های نوبنیاد که زیر نظر سفارت بریتانیای کبیر در تهران اداره می شدند، چندین کارشناس امور دینی عضو وزارت مستعمرات انگلستان (که به زبانهای فارسی و عربی تسلط کامل داشتند) مشغول به کار گردیدند. دیپلمات هایی که در این شعبه ها فعالیت می کردند، ظاهراً صاحب عنوان "دبیر" بودند.اینان اطلاعات فراوانی پیرامون ادیان و مذاهب داشتند و در هر شهر، عوامل و جاسوسان مخصوصی با این "دبیران ادیان" در ارتباط بودند و با بودجه مخصوصی که دولت انگلستان به نام "موقوفه صوبه اود" در اختیار آنان گذاشته بود، در فعالیتهای مذهبی و اسلامی مردم اخلال می کردند. سر آرتورهاردینگ دیپلمات معروف و سفیر وقت دولت انگلستان در ایران، این بودجه را به یک اهرم قدرتمند تشبیه می نماید و می نویسد:«اختیار تقسیم وجوه موقوفه صوبه اود در دستهای من مانند اهرمی بودکه با آن می توانستم همه چیز را در ایران و در بین النهرین بلندکنم و هر مشکلی راحل و تصفیه نمایم...» سیاستمداران و دولتمردان انگلیسی که در آن ایام آفتاب در مستعمراتشان غروب نمی کرد،کینه ای اشتی ناپذیر با اسلام و مسلمانان داشتند و آنها را سد راه تسلط خود برملل و سرزمینهای مشرق زمین می دانستند، تا جایی که لرد گلادستون نخست وزیر انگلستان در یکی ازجلسات پارلمان این کشور به پشت تریبون رفت و در حالی که قرآن کریم را بر سر دست بلندکرده بود خطاب به نمایندگان گفت:«تا این کتاب در دست مسلمین است کاری از انگلستان درباره آنان بر نمی آید و ما نمی توانیم بر آنان حکومت کنیم» به همین دلیل بود که اساس سیاست انگلستان در کشورها و سرزمینهای اسلامی برپایه ایجادتفرقه و اختلاف در بین مردم و فرقه ها و مذاهب قرارگرفت و"شعبه امورادیان"در سفارتخانه های بریتانیا درکشورها و شهرهای اسلامی بوجود آمد و دولتمردان انگلیسی مبارزه با اسلام و ایجاد اختلاف بین مسلمانان و پیروان مذاهب محتلف اسلامی را در دستور کار خود قراردادند و در این میان بیش از همه برای ایجاداختلاف دربین شیعیان برنامه ریزی کردند.انگلیسی ها که از همان ابتدای ورود به ایران در زمان صفوبه، شیعه را سد راه وصول به اهداف استعمارگرایانه خودیافته بودند، در اندیشه تضعیف باورهای اسلامی و اعتقادات ضد سلطه بیگانه مردم شیعه مذهب ایران بودند و با هدف تضعیف قدرت نظامی و اقتصادی شیعیان، همواره سلاطین عثمانی را به جنگ باایران و درگیری و نبرد خونین با پادشاهان شیعه مذهب صفوی تشویق می کردند.بر این اساس یکی از محورهای عمده تلاشهای کارگزاران استعماری و ماموران و دبیرهای شعبه ادیان وزارت مستعمرات و نیمه مستعمرات و مستملکات دولت انگلستان،پیدا کردن، تشویق و پشتیبانی و حمایت از مدعیان مهدویت(به عنوان یکی از اصول اعتقادی شیعه)با هدف ایجاد تشتت و پریشانی و چند دستگی درمیان مسلمین بود.این حرکت در ایران که در همسایگی هندوستان، یعنی بزرگترین و زرخیزترین مستعمره بریتانیا قرار داشت،واجد ویژگی و اهمیت خاص بود.این نکته قابل تعمق و اندیشه است که تنها در فاصله زمانی پنجاه سال چندین مدعی مهدویت در سرزمین های اسلامی پیدا شدند که به شهادت اسناد ومدارک تاریخی که همگی و بدون استثنا ازحمایت دولت انگلستان برخوردار بودند و به شهادت همان اسناد تاریخی سه تن از این مدعیان مهدویت ایرانی و عبارت بودند از: میرزا سید علی محمد شیرازی (باب) و میرزا حسین علی نورکنجوری(بهاءالله) و میرزا یحیی صبح ازل، که«سیدعلی محمدشیرازی« فتنه بابیگری را در ایران پدید آورد و موجب خونریزی و کشتار در ایران شد و«میزاحسینعلی نوری» فرقه ضاله بهاییت را ایجادکردکه آن هم باعث صدمات جبران ناپذیری به مردم این آب و خاک گردید و میرزا یحیی صبح ازل هم فرقه ازلیگری را ایجاد کرد.فتنه بابیگری و بهایی گری همگی از آبشخورشیخی گری و اندیشه های شیخ احمد احسایی سیراب می شوند.
مکتب شیخیه توسط شخصی به نام شیخ احمد احسائی (1242-1116 هـ‌ق) از اهالی احساء ، پایه گذاری شد که با ارائه تعبیرات فلسفی و عرفانی جدید درباره مقولاتی مانند ماهیت «روح» ، کیفیت معراج ، مفهوم «هورقلیا»، «رکن رابع» و «شیعه کامل» و همچنین مقام امام در سلسله مراتب وجودی و نحوه ارتباط با آفریدگار موجبات تغییر و تحول گسترده در اندیشه طیفی از طلاب جوان علوم دینی شد و با اندیشه‌های جدید تلفیقی راه را برای ایجاد و گسترش نحله‌های فکری هموار ساخت. نهایتا آن چه مکتب شیخیه در حوزه اندیشه به عمل آورد، سبب نضج‌گیری بابیه ـ بهائیه شد
پس از شیخ احمد احسائی، شاگرد و جانشین او سید کاظم رشتی (1259 هـ . ق) مکتب شیخیه را وارد دوره تازه‌ای کرد و مسئله بابیت و ظهور امام زمان را به نحوی به طلاب و شاگردان خود آموزش داد که تمامی آنها در انتظار ظهور قریب الوقوع امام به سر می‌بردند و برای دستیابی به مقام «بابیت» و «نیابت» و در جستجوی شیعه کامل و تعیین رکن رابع به عبادات سخت مشغول بودند. در چنین فضایی بود که علی محمد شیرازی ـ شاگرد سید کاظم رشتی ـ ادعای بابیت امام زمان کرد و با گردآوردن جمعی زیاد از پیروان شیخیه به دور خود، مسلک جدیدی را پدید آورد که به «بابیه» معروف شد. البته علی محمد باب پس از مدتی دعوی گرانتری نمود و خود را «قائم آل محمد» خواند.(3) در توقیعی که خطاب به ملا عبدالخالق یزدی نگاشت، ادعای خود را چنین ابراز کرد :«اننی انا القائم الذی انتم بطهور توعدون»(4) وی سپس خود را «مبشر من یظهره الله» خواند و مانند عیسی،‌ موسی و محمد بن عبدالله دانست و معتقد شد که با ظهورش دین جدیدی به نام «بیان» تحقق پذیرفته است.
از میان ادعاهای چند گانه «باب» آنچه باعث شهرت وی گشت، ادعای «بابیت» وی بود، بر پایه همین ادعا نیز بود که جنبش اجتماعی در خور توجهی پدید آمد و بابیان جنگ‌های شگفت‌آوری با قوای دولتی نقاط مختلف کشور به عمل آوردند و در دل حکومت‌گران وحشتی عظیم پدید آوردند.
دولت مرکزی در برابر این چالش‌ها ، علی محمد باب را که در زندان قلعه چهریق به سر می‌برد به تبریز آورد و طی یک محاکمه در مقابل علما او را محکوم به اعدام کرد. (1266 هـ ق) . اعدام علی‌محمد باب موج شدیدی از اعتراضات بابیان، در شهرهای مختلف را برانگیخت . اما مهم‌ترین واقعه که منجر به سرکوب شدید بابیان و اخراج آنان از ایران شد، واقعه ترور نافرجام ناصرالدین شاه توسط چند تن از افراد بابی بود. (1268 هـ.ق) سوء قصد به جان شاه قاجار ، پیامدهای سنگینی برای بابیان در بر داشت. به دنبال این عمل تلاش وسیعی از طرف حکومت، برای دستگیری و قتل بابیان صورت گرفت و بنا به نوشته زعیم‌الدوله، انقلاب و اضطراری شدیدی در تهران پدید آمد که چهارصد نفر از بابیان کشته و ده‌ها نفر که بابی نبودند، اما از سوی دشمنانشان به بابیگری متهم شده به آنان محلق شدند.(5)
به دنبال این اقدام کلیه بابیان به همراه رهبرانشان از ایران اخراج شدند و به بغداد گریختند. از این زمان روند تغییر محتوایی جنبش‌ بابیه به فرقه بهائیه آغاز شد. و حمایت دول بیگانه و پشتیبانی آنان از بابیان در به ثمر رسیدن این جریان هویدا گشت.

فرقه بهائیت

در جریان سرکوب بابیان از سوی دولت، بسیاری به قتل رسیدند، برخی زندانی شدند، گروه کثیری نیز به بغداد گریختند. رهبری باب ئیانی که به بغداد گریختند بر عهده میرزا یحیی نوری معروف به «صبح ازل» بود. بنا به تصریح اکثر مورخان بابی، میرزا یحیی نوری از طرف علی محمد باب به «وصایت» مأمور و منصوب شده بود و عموم بابیه او را بدین سمت شناختند و او را واجب الطاعه و اوامر او را مفروض الامتثال دانستند.(6) لیکن زورگویی برادر کوچکترش میرزا حسینعلی نوری که به مدت چهار ماه به دلیل اتهام به دست داشتن در حادثه سوء قصد به ناصر الدین شاه در زندان به سر می‌برد و سپس به مساعدت‌های بی‌دریغ سفیر روس آزاد شده و به بغداد گریخت، امکان جانشینی علی‌محمد باب را از میرزا یحیی صبح ازل گرفت. پس از درگیری‌ها و کشمکش‌هایی شدید بین دو برادر که در استانبول رخ داد، میرزا حسینعلی نوری معروف به «بهاءالله» ادعای «من یظهره اللهی» نموده و خود را جانشین علی محمد باب و رهبر بابیان خواند و مسلک جدیدی پایه‌گذاری کرد که به «بهاییت» معروف شد.
اختلاف دو برادر و درگیری میان پیروان آنان در استانبول دولت استانبول را مجبور کرد که آنها را ابتدا به ادرنه و سپس از ادرنه بهاییان را به عکا (فلسطین) و ازلیان را به قبرس (ماغوسا) تبعید کند. پس از این واقعه روز به روز از تعداد الزلیان کاسته شد و به واقع با مرگ میرزا یحیی صبح ازل (1330 هـ.ق) ازلیگری هم مرد . در عوض بهائیگری قدرت بیشتری گرفت.
پس از مرگ حسینعلی بهاءالله پسر و جانشین او عباس افندی معروف به عبدالبهاء رهبر فرقه بهاییان شد از این زمان به بعد تحرک جدی مبلغان بهایی و به تبع آن رشد بهاییت در ایران آغاز شد و در دوران سلطنت رضا شاه و محمدرضا شاه بهاییان از نفوذ و حمایت فراوان در دستگاه دولتی برخوردار شدند. در زمان رهبری عبدالبهاء، حکومت مشروطه در کشور عثمانی پدید آمد. (1910 م) به این طریق بهاییان به آزادی کامل در نشر عقاید و تعالیم خود نایل شدند. و عبدالبهاء جهت تقویت نفوذ بهاییان در سطح جهان در سالهای (1913-1911 م / 1289-1291 هـ.ق) سفرهایی به کشورهای اروپایی و آمریکایی کرد. در طی این مسافرت عبدالبهاء با برخی از سران مشروطه خواه ایران چون دوست محمدخان معیرالملک داماد ناصرالدین شاه، سید حسن تقی‌زاده، جلال‌الدوله پسر ظل‌السلطان میرزا محمد قزوینی و سردار اسعد ملاقات کرد. در همین سفر بود که وی قبل از رفتن به آمریکا با گروهی از سران پارسی ملاقات کرد. این ملاقات‌ها بیانگر آن است که عده‌ای خاص از زرتشتی‌ها و بهاییان و برخی از رجال سیاسی ایران در مقاطع مختلف تاریخ ایران و در ارتباط با تحولات معاصر با یکدیگر همکاری می‌کردند
در زمان عبدالبهاء بر تعداد بهاییان ایران افزوده شد ، در این زمان علاوه بر یهودیان، زرتشتیان نیز از عمده‌ترین گروهی بودند که پیرو کیش بهاییت شدند. چنان چه اسماعیل رایین می‌نویسد :«غالب بهایی‌های ایران یهودیان و زرتشتیان هستند و مسلمانانی که به این فرقه گرویده‌اند در اقلیت می‌باشند».
در سال 1287 هجری ، 250 نفر از زرتشتیان بهایی شدند.(7) که غالب آنها رعایای ارباب جمشید جمشیدیان، ثروتمند مقتدر زرتشتی بودند. ارباب جمشید از جمله شخصیت‌های مهم زرتشتی بود که نزد عبدالبهاء ‌از جایگاه والایی برخوردار بود. چنان چه عبدالبهاء مکررا پیروانش را به اطاعات و فرمانبرداری از اوامر او دستور می‌دهد و می‌گفت: «خدمت او خدمت من است و صداقت و امانت او صداقت و امانت من ....»(8)
گرچه این پدیده را می‌توان به شکل‌های مختلف تحلیل کرد و برای آن پایه‌های اجتماعی و فرهنگی فرض نمود، لیکن بررسی این پدیده با تحولات دیگر، موضوع را جدی‌تر نشان می‌دهد. همکاری بهاییان با سران اکابر پارسی هند و عضویت آنان در بسیاری از مجامع و انجمن های سیاسی که توسط این گروه تشکل شده بود، حاکی از آن بود که برخی از بهاییان و سران اکابر پارسی هند با همگامی و همکاری هم، به طور آرام در حال سرمایه‌گذاری در بخش‌هایی از جامعه ایران بودند که روند این حرکت در دوره پهلوی به ویژه محمدرضا شاه نمود خود را آشکار کرد

نقش بهائیان در کودتا سوم اسفند 1299

در دوران جنگ جهانی اول فرقه بهائی کارکردهای اطلاعاتی جدی به سود دولت بریتانیا داشت و این اقدامات کار را بدانجا رسانید که گویا در اواخر جنگ مقامات نظامی عثمانی تصمیم گرفتند عباس افندی را اعدام کنند و اماکن بهائیان در حیفا و عکا را منهدم نمایند. اندکی بعد، عثمانی شکست خورد و این طرح تحقق نیافت. پس از پایان جنگ اول جهانی شورای عالی متفقین قیمومیت فلسطین را به دولت بریتانیا واگذار کرد و در 30 ژوئن 1920 سر هربرت ساموئل به عنوان نخستین کمیسر عالی فلسطین در این سرزمین مستقر شد. ساموئل از اندیشمندان و فعالان برجسته و نامدار صهیونیسم بود و به خانواده معروف ساموئل ـ مونتاگ تعلق داشت. در دوران چنج ساله حکومت مقتدرانه «شاه ساموئل» در فلسطین دوستی و همکاری نزدیکی میان او عباس افندی وجود داشت؛ و در اوائل حکومت ساموئل در فلسطین بود که دربار بریتانیا عنوان «شهسوار طریقت امپراطوری بریتانیا» را به عباس افندی اعطا کرد. اعطای این نشان به پاس قدردانی از خدمات بهائیان در دوران جنگ بود. اندکی بعد کودتای سوم اسفند 1299 رضاخان میرپنج و سید ضیاء الدین طباطبایی در ایران رخ داد.(9)
از آنجا که بهائیان نقش به سزایی در پیروزی کودتای رضاخان داشتند، پس از روی کار آمدن رضاخان با اشغال پستهای حساس حکومتی دستمزد خود را از رضاخان گرفتند. تا آن¬جا که در کابینه سید ضیاء الدین طباطبایی، یکی از سران درجه اول بهائیان ایران به نام علی محمد خان موقر الدوله(10) ، وزیر فواید عامه و تجارت و فلاحت شد و در سالهای جنگ جهانی دوم هم که ارزاق عمومی و حیاتی کمیاب و یا نایاب شده بود، کار توزیع رزق و روزی مسلمین توسط ایادی رژیم پهلوی به دست بهائیان سپرده شد.(11)
خاندان ساموئل در کودتای 1299 ایران نقش جدی داشت. کودتای 1299 و صعود رضاخان و سرانجام تأسیس سلطنت پهلوی در ایران در اساس طرحی بود که شبکه متنفذ زر سالاران یهودی بریتانیا به کمک سازمان اطلاعاتی حکومت هند بریتانیا در ایران در زمان فرمانفرمایی سر روفوس اسحاق یهودی (لرد ریدینگ) در هند، تحقق بخشیدند. روحیه ربانی(ماکسول) همسر امریکایی شوقی ربانی، می¬نویسد:« موقعی که سر هربرت ساموئل از کار کناره گرفت، [شوقی] نامه ای مملو از عواطف ودیه برای او مرقوم و ارسال فرمودند که هر جمله ای از آن حلقه محکمی گردید در سلسله روابط حسنه بین مرکز و حکومت این کشور. در این نامه از مساعدتهای عالیه و نیات حسنه آن شخص محترم اظهار قدردانی می فرمایند و گوشزد می نمایند که ایشان در مواقع مواجه شدن با مسائل و عوارض مربوط به دیانت بهائی همه گاه جانب عدل و شرافت را می گرفتند که بهائیان جهان در هر وقت و هر مکان از این ملاحظات دقیقه با نهایت قدردانی یاد می کنند... ایشان [ساموئل] در جواب این نامه مرقوم داشتند که :«در مدت پنج سال زمامداری این کشور بی نهایت از این که با بهائیت تماس داشتند مسرور و دائما از حسن نظر آنان و نیات حسنه شان نسبت به طرز اداره امور ممنون بودند.(12)

بهاییت در عصر رضا شاه

رضاخان مدتی پس از دست یابی به تاج و تخت که به گواهی اسناد آن را مدیون استعمار و عمله آن بود و پس از تثبیت خود به بهانۀ نوسازی کشور، هجوم علیه اسلام و روحانیت را آغاز کرد و هر روز به بهانه ای محدودیتی جدید برای روحانیون و اجرای تکالیف و آداب و سنن اسلامی مردم ایجاد می کرد. او پس از کودتای 1299 و در ابتدای فعالیتش با هدف عوام فریبی از خود چهره ای طرفدار اسلام نشان می داد و در روز تاسوعا و عاشورا در حالی که به سر خود کاه گل می مالید همراه با دسته سینه زنان فوج قزاق مقیم تهران به حسینیه ها و تکایای مختلف در چهار محله معروف تهران می رفت، اما پس از رسیدن به پادشاهی به طور کامل رنگ عوض کرد و تا آن جا پیش رفت که حتی برگزاری جلسات مذهبی در خانه ها را هم ممنوع اعلام کرد و پوشیدن لباس روحانیت و داشتن عمامه و ایراد سخنرانی اسلامی و منبر رفتن و موعظه را از بسیاری مبلغین و وعاظ مسلمان سلب کرد و به زور سرنیزه و قوای نظامی و انتظامی چادر و حجاب از سر زنان مسلمان برداشت.(13) دوران حکومت پهلوی را باید یکی از مناسب ترین و مساعدترین ادوار برای رشد و گسترش سریع و شتاب آلود « بهائیت » در ایران نامید , به گونه ای که در هیچ یک از قطعات تاریخ این سرزمین ، این فرقه ضاله نتوانست همچون این دوره به طور رها و آزاد در عرصه ها و صحنه های مختلف حاکمیت سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و نظامی و قضایی این کشور به تاخت و تاز بپردازد و بر همه امور ایران سیطره یابد و از تمام امکانات و ابزارها و اهرمهای حکومت برای تحقق اهداف خود بهره برداری نماید.
جنبش بهائیت در دوران پهلوی یکی از شاخه های بسیار موثر و با نفوذ در تشکیلات سیاسی دولت و به تبع آن ساختارهای فرهنگی و اقتصادی بوده است. در دوران رضا شاه سیاست دین و روحانیت زدایی او مطابق میل و هدف بهائیان بود. بنابراین مقابله آنان با دولت از میان رفت و بر عکس نوعی همکاری با آن داشتند. آغاز حکومت رضا شاه با ابتدای رهبری شوقی افندی(14) جانشین عباس افندی همراه است. در دوران حکومت پهلوی شاهد این هستیم که بهائیت در پناه دولت خود را حفظ کرده ، بر پیروان خود می افزاید و در این زمان ایران پناهگاه امنی برای بهائیان تبدیل شده بود. لازم به ذکر است که در عصر پهلوی سران اصلی بهائیت در خارج از کشور (عمدتا در اروپا و امریکا) به سر می بردند و امور بهائیان ایران به دست شوقی و بعدها بیت العدل اعظم که مرکزیت آن در اسرائیل می باشد از مجاری محافل ملی داخل کشور اداره می شد.(15) 
رضا شاه شخصاً به بهائیان اعتماد فراوان داشت تا جایی که یک افسر بهائی به نام ستوان اسدالله صنیعی (وزیر جنگ کابینه هویدا) را به عنوان «پیشکار» و «آجودان » و رئیس دفتر ولیعهدش محمدرضا پهلوی منصوب کرد و حتی قصد داشت یکی از بهائیان معروف به نام مجید آهی را نخست وزیر کند. مجید آهی از عوامل موثر در صعود رضاشاه و از رجال دوران پهلوی ، نوه میرزا مجید منشی سفیر روسیه و شوهر خواهر حسینعلی نوری (بهاء) بود.(16)
از دیگر بهائیان دوره رضا شاه باید از عبدالحسین نعیمی یاد کرد وی پسر میرزا محمد نعیم شاعر معروف بهائی بود که پس از مهاجرت به تهران به استخدام سفارت انگلیس در آمده بود پسرش عبدالحسین را هم در این سفارتخانه به کار گماشت. نقش مخربی که عبدالحسین نعیمی در نهضت جنگل و در میان یاران میرزا کوچک خان ایفا کرد بر اساس ماموریت محوله از سوی انگلیس بود.(17)
در این زمان چون بهائیان دستگاه حاکمه را مورد اعتماد تشخیص دادند در صدد کسب اقتدار برای خود از طریق به رسمیت شناختن آیین خود برآمدند و تلاش کردند به طور رسمی در شناسنامه های خود مذهب بهایی را قید کنند. به همین منظور میرزا عزیزالله خان ورقا با تیمور تاش وزیر دربار پهلوی «راجع به رفع تضییقات به بهائیان و سختی هایی در خصوص قید مذهب بهائی در جدول سجل ملاقات کرد.(18)
تبلیغات بهائی گری صرفا از طریق ترویج احکام و عقاید بهائیگری نبود بلکه آنان تلاش می کردند با انجام خدماتی در زمینه های مختلف جامعه پیروانی برای خود بیابند که یک نمونه از این خدمات آموزش و پرورش بود. در تعقیب این اهداف اهل بهاء مدارس زیادی در سراسر کشور تاسیس کردند. مربیان و معلمان این مدارس غالبا از نفوس بهایی بود. منیره خانم ایادی مدرسه « تاییدیه و و دوشیزگان وطن» را بنیاد نمود. مدرسه «تربیت بنین» و« تربیت بنات» در تهران ، «وحدت بشر» در کاشان،« تاییدیه موهبت» در همدان و موسساتی مانند اینها در بارفروش (بابل) قزوین به وجود آوردند. شیوه متفاوت تعلیم و تربیت در این مدارس و نیز رعایت نکردن اصول و مقررات آموزشی و پرورشی توسط مربیان بهایی روزهای اول و دوم ماه محرم (به خاطر تولد علی محمد باب) در مدارس جشن می گرفتند که این مسئله برای مردم مسلمان و شیعی ایران بسیار نگران کننده بود.(19)
سرانجام بنا به اعتراض مردم به دستور رضاشاه ضمن بستن مدارس ارمنی ها، یهودیان و زرتشتیان در سال 1313 شمسی مدارس بهائیان نیز تعطیل شد.(20) و علی اصغر حکمت وزیر معارف و صنایع مستظرفه با صدور ابلاغیه ای صریح به مدیران مدارس بهایی آنان را به دلیل سرپیچی از اصول و مقررات رسمی از ادامه کار بازداشت. البته مخالفت رضا شاه با بهائیان را به هیچ وجه نباید جدی تلقی کرد زیرا او بهائیت را ابزار مناسبی برای سرکوبی نهادهای دینی و روحانیت می دانست و به همین دلیل در تقویت آنان می کوشید. بهائیان نیز سعی داشتند از طریق تاسیس مراکز و مجامع رسمی تبلیغاتی در تهران و شهرستانها ابعاد وسیعی به نفوس خود بخشند (21)

تأسیس بنیاد امناء

در زمان سلطنت رضا شاه یکی از نوادگان حسینعلی نور کجوری ـ بهاء الله ـ به نام شوقی افندی، رهبری بهائیان را به دست گرفت و با لقب شوقی ربانی جانشین عباس افندی (عبدالبهاء) شد. این شخص که از سالهای اولیه کودکی در انگلیس زندگی می کرد، و از سوی آنان برای خدمت به اهداف استعماری آموزش دیده و تربیت شده بود در شمار نخستین اقدامات خود تشکیلات ویژه ای را برای اداره امور موقوفات بهائیان ایجاد کرد. این تشکیلات «بنیاد امناء» نام داشت. تا قبل از ایجاد این بنیاد کلیه وجوهات نقد و نذورات و موقوفات بهائیان ایران در دست اشخاص مختلف بهایی پراکنده بود و هر کس بنا به سلیقه و نظر خود از این وجوهات بهره برداری می کرد با تاسیس «بنیاد امناء» کلیه وجوه نقد و املاک و موقوفات بهائیان از دست افراد مختلف خارج شد و در اختیار این بنیاد قرار گرفت. و از سوی محفل ملی بهائیان ایران و با تایید شوقی ربانی هیئت مدیره ای برای آن معین شد و مسئولان بنیاد موظف شدند تا از این وجوهات و در آمد موقوفات بهایی به صورت متمرکز و برنامه ریزی شده کلان در جهت تبلیغ و رواج فرقه ضاله بهائیت و اجرای برنامه های مورد نظر برای ضربه زدن به اسلم به ویؤه تشیع که آن را مهم ترین وظیفه دینی خود می دانند بهره برداری کنند.
به دنبال صدور دستور تاسیس بنیاد امناء شوقی ربانی از کلیه افرادی که وجوهات و اموال و املاک و ثروتهای موقوفه بهائیان را در دست داشتند خواست تا این اموال و املاک را در اختیار این بنیاد بگذارند و این دستور سریعاً اجرا شد.(22)
بر اساس اسناد منتشر شده یکی از بزرگترین سرمایه داران بهایی به نام غلامرضا امین امین کلیه ثروت و مایملک خود را که بالغ بر چندین میلیارد تومان بر آورد می شد به موجب یک وصیت نامه به شوقی ربانی بخشید.
متن وصیت نامه غلامرضا امین امین که در تاریخ9/5/1324 در صفحه 175 و به شماره 26821 دفتر اسناد رسمی شماره 25 درجه اول حوزه تهران به ثبت رسیده به این شرح است:
«آنچه فانی دانی غلامرضای امین امین دارم، از طلب و ملک و نقد و ... خانه و مال متعلق به حضرت شوقی ربانی می باشد و جناب میرزا آقای ولی الله ورقا وکیل در حیات و وصی بعد از فوت فانی است که جمع آن را بفروشد و به حضرت شوقی ربانی منتقل نماید و اولادهای فانی حقی از جمیع آن چه در دست و تصرف فانی است نیست...»(23)
پس از مرگ غلامرضا امین امین وصی او ولی الله ورقا کلیه دارایی و اموال وی را در ازای مبلغ ده هزار تومان به عنایت الله میلانی وکیل شوقی ربانی انتقال داد و از این ثروت تنها یک خانه ششدانگی واقع در خیابان انتظام را به نام همسر و هفت فرزند غلامرضا امین امین ثبت کرد. در سند انتقال این اموال چنین آمده است:«آقای ولی الله ورقا فرزند علی محمد به شناسنامه 1414 از بخش دو تهران ساکن بخش 2 خیابان فیشر آباد... برای اجرای مدلول وصیت نامه ... تمامی و همگی املاک مرحوم حاج غلامرضا امین امین را چه نسبت به آنها تقاضای ثبت شده باشد و چه تقاضای ثبت نشده باشد، به استثنای ششدانگ یک باب خانه ... واقع در بخش 4 تهران خیابان انتظام السلطنه به بیع قطع انتقال داد به مبلغ یک صد هزار ریال وجه رایج به آقای شوقی ربانی فرزند آقای هادی شیرزای ... ساکن حیفا و آقای عنایت الله احمد پور میلانی ... وکیل مع الواسطه آقای شوقی ربانی قبول بیع نمود.(24)
در سند دیگری که در دست است تاکید شده که مقصود از املاک و اموال غلامرضا امین امین که به شوقی ربانی بخشیده شده کلیه دارایی های او در سراسر ایران است. این سند در صفحه 188 دفتر خانه اسناد رسمی شماره 25 درجه اول تهران به شماره 26859 ثبت شده است.(25)
پس از واگذاری این ثروت هنگفت و جمع آوری وجوهات و اموال و املاکی که در دست دیگر بهائیان بود بنیاد امناء رسما پا به عرص تجارت و فعالیتهای کلان اقتصادی گذاشت. در جریان به رسمیت شناختن موقوفات بهایی نیز امریکا پیشقدم گردید و بهائیان امریکایی موفق شدند در مدت کوتاهی عوارض و مالیتهای موقوفات بهایی را لغو کنند و حتی تسهیلات ویژه ای برای بهائیان که صرفا به امور بهائیت می پردازند به وجود آورند. به موجب موافقتنامه و قرارهایی که در آن سالها به تصویب فرماندارات محلی و ایلات متحده امریکا رسید موقوفات بهایی متعلق به «محفل مرکزی بهائیان امریکا» و یا به نام رفقای جامعه بهائیت ثبت شد. اما بهائیان ایران که نتوانستند مانند کشورهای دیگر اراضی موقوفه و اعتبارات وقفی خود را رسما به ثبت برسانند با تاسیس شرکتهایی همچون امناء و بانک نونهالان سرمایه های مادی خود را متمرکز کردند. شرکت امناء که در سال 1337 شمسی برابر با 1958 میلادی در ایران رسماٌ به ثبت اداره ثبت شرکتها رسید در حقیقت یکی دیگر از سازمانهای نیمه مخفی بهائی بود که برای معاملات ،قبول موقوفه و هدیه و ضبط ماترک بهائیان بدون اولاد و احفاد به طور کلی ثروتهای بلاوارث به وجود آمد .(26)

نقش بهائیت درمسأله کشف حجاب رضا شاه

با توجه به نقش کلیدی و موثر زنان در تمام ارکان جامعه و حرکتهای اجتماعی ، سران فرقۀ ضاله و استعماری بهائیت از همان ابتدای تشکیل این فرقه یعنی زمان خروج سید علی محمد باب از زنان به عنوان عامل اصلی انحراف از حق و جذب افراد به این کیش استعماری استفاده کردند. هدف استعمار آماده کردن تدریجی یک زن «نمونه ای» رفع حجاب شده و متمایل به فساد و هرزگی بود که به عنوان یکی از عناصر سطح بالای بابیگری به منظور ترویج گسترش فرهنگ بی حجابی و آزادی جنسی در ایران، نقش آفرینی می کرد و نه تنها الگوی همه زنان تابع این مذهب استعماری محسوب می¬شد،که با تبلیغات و سخنرانیها و القائات عقاید و افکار استعمار ساخته اش،دختران و زنان مسلمان محجوبه را به رها ساختن پوشش و گرایش به آزادی جنسی به سبک و شیوه دنیای غرب ترغیب می نمود. این زن نمونه ای و الگویی ، « قره العین » نام داشت . زرین تاج قزوینی معروف به قره العین توسط واسطه هایی که با علی محمد باب مرتبط بودند ، با عقاید و افکار او آشنا گردید و سخت به بابیگری شیفته و دلبسته شد. قره العین زن فاسد و بی عفتی که با گفتار و رفتار فاسدش نقش موثری در معرفی و جذب افراد منحرف به این فرقه داشت خطاب به پیروان بابیگری گفته است:«ای اصحاب این روزگار از ایام فترت شمرده می شود امروز تکالیف شرعیه به یک باره ساقط است و این صوم (روزه) و صلوه (نماز) و ثنا و صلوات کاری بیهوده است... پس زحمت بیهوده بر خویش روا ندارید و زنان خود را در مضاجعت (همخوابگی و همبستری) طریق مشارکت ! بسپارید!».(27)
اولین اقدامات قره العین برای رها ساختن حجاب، از حضور بدون پوشش و آزادانه در جمع مریدان رهبر بابیگری آغاز گردید. نقشه های استعمارگران برای مبارزه با حجاب و اسلام ستیزی در ایران بدین طریق با اقدامات مزدورانه سران بابیت شروع و در نهایت بعد از آن با ابعادی وسعیتر توسط بهائیت در ایران ادامه یافت. در واقع بهائیان در ایران اولین فرقه ای بودند که زمزمه های کشف حجاب و اختلاط بی مانع زنان و مردان بیگانه را تحت عنوان حریت نساء مطرح ساختند. در دوران مشروطه فرمانی از عبدالبهاء صادر شد که زنان بهائی را از به کار بردن حجاب باز می داشت و آنچه توسط رضا شاه به زور اجرا شد بدون سابقه نبوده است؛ زیرا بهائیان در عصر مشروطه اولین گامهای آن را برداشته بودند. در لوحی که بهاء نوشته و به لندن ارسال کرده می نویسد : حریت نساء رکنی از ارکان امر بهائیت است و من دختر خود «روحا» خانم را به اروپا فرستاده ام تا دستور العملی برای زنهای ایرانی باشد... اگر در ایران زنی اظهار حریت نماید فوراً او را پاره پاره می کنند معذالک احباب روز به روز بر حریت نساء بیفزایند». رسیدن این لوح به تهران بهائیان را به جوش و خروش انداخت و ابن ابهر یکی از بهائیان به تشکیل مجلس حریت قیام کرد. در این جریان تاج السلطنه دختر ناصرالدین شاه هم در این جلسات شرکت می کرد؛ جلساتی که هم فال بود و هم تماشا.تاج السلطنه در این مجالس زینت بخش صدر شبستان بود!! بالجمله در این محافل معدودی از اهل آزادی دخول و خروج می کردندو بساط انس و الفت و گاهی مشاعرت و مغازلت می گستردند...»(28)
یکی از نخستین بهائیانی که با برنامه ریزی قبلی در حوزه فرهنگ و هدایت افکار عمومی مردم ایران در روزگار اقتدار خاندان پهلوی فعال شد فرخ دین پارسای نام داشت. وی یکی از نامداران فرقه بهائیت بود که سالهای سال در مطبوعات ایران فعالیت داشت و از جراید ـ که قوی ترین آن ایام بود ـ در جهت خواست و اهداف و مطابق با میل و سلیقه و منافع و مجامع بهایی و صهیونیستی استفاده می کرد. فرخ دین پارسای همکاری رسمی خود را با دولت کودتایی سید ضیاء و رضا خان آغاز کرد. چندی بعد نام او به عنوان رئیس دایره اجرا در اداره ممیزی دیده شد. اداره ممیزی یکی از ادارات و تشکیلات متولی سانسور کتاب و مطبوعات در ایران بود که در فرودین 1300 شمسی 27 روز پس از کودتای سوم اسفند 1299 بر اساس طرح و برنامه انگلیسی ها و با هدف پشتیبانی و هموار کردن راه دیکتاتوری رضا شاه به ریاست علی اصغر خان حکمت در وزارت معارف ایجاد شد. البته فرخ دین پارسای فعالیت مطبوعاتی خود را در سال 1288 با ماموریت از سوی کانونهای بهائیت آغاز کرد و با انتشار نشریه ای به نام عصر جدید به سلک روزنامه نگاران پیوست. او سلسله مقالاتی را با عنوان »کمک به پیشرفت نسوان ایران از طریق آشنایی با تمدن» انتشار داد و از همان ابتدا توجهی خاص به رواج بی حجابی زنان داشت و چادر را به عنوان پوشش و حجاب زنان مناسب زن ایرانی در عصر جدید نمی دانست.(29)
فرخ دین پارسای نخستین کسی بود که برای اعزام زنان ایرانی به اروپا و امریکا و اقامت در پانسیونها و نزد خانوادهای یهودی امریکا تلاش فراوانی مبذول می داشت. او پس از سقوط کابینه سید ضیاء الدین طباطبایی در سال 1300 شمسی و در دوران نخست وزیری قوام السلطنه که خزانه دولت ایران برای پرداخت حقوق کارکنان خود واقعا درمانده شده بود به تکاپو پرداخت.(30)
وی از سال 1305 شمسی به دستور «بیت العدل» و محفل ملی بهائیان ایران (مرکز هدایت و طراحی و تدوین برنامه های فرقه ضاله بهائیت ) فعالیتهایش را علنی تر کرد. او در رویکرد دوباره خود به مقوله تجدد و نوگرایی و (مدرنیته) و در واقع گسترش غربزدگی توجهی ویژه نشان داد و در سلسله مقالاتی که برای روزنامه ها نوشت زنان را در دایره توجه بیشتری قرار داد. بر اساس دستورات همین بیت العدل بود که وی سالها قبل از کشف حجاب به مقوله پوشش زنان ایرانی پرداخت و لباس و چادر همسر و خانواده های نمایندگان سیاسی ایران در خارج از کشور را دور از شئونات دوران مترقی رضا خان و ایران در عصر جدید می دانست و اقدام صدیقه دولت آبادی را که برا ی مسافرت به اروپا و امریکا ترک حجاب کرده بود ستود. صدیقه دولت آبادی خواهر یحیی دولت آبادی از فرقه ازلی بابیها بود ظاهراً نخستین زنی بود که سالها قبل از فاجعه کشف حجاب چادر از سر برداشت و پس از انجام مراسمی خاص در برابر دوربین عکاسان و خبرنگاران خارجی بدون حجاب عازم اروپای غربی و امریکا شد. فرقه بهائیت برای دست یابی هر چه سریعتر به اهداف و برنامه های خود یعنی کمرنگ ساختن ارزشهای دینی و باورهای اعتقادی و مبارزه با سنتهای بومی و ملی و منطقه ای مردم مسلمان ایران تلاشهای وقفه ناپذیری را دنبال می کرد.
بهائیان برای رسیدن به این هدف تنها چشم به تهران نداشتند برای آنان شهرستانها و روستاهای ایران هم واجد اهمیت بود به همین سبب تنها فرخ دین پارسای و همسرش فخر آفاق در تهران به فعالیتهای اسلام ستیزانه نمی پرداختند هم زمان با آنها دهها فرد و گروه بهایی دیگر در نقاط مختلف ایران تلاشهای مخرب خود را برای هر چه بیشتر تهی کردن ایران از معنویات اسلامی و رواج بی بند وباری در بین جوانان به ویژه زنان ودختران مشغول بودند. از جمله این بهائیان می توان به ذبیح الله قربان و خواهرش کیا قربان اشاره کرد این گروه شهر شیراز را مرکز فعالیتهای خود قرار داده بودند.
در سال 1314 زمانی که رضاخان تصمیم به اجرای برنامه استعماری «کشف حجاب» گرفت و با زور سرنیزه و قدرت نیروهای قزاق و پاسبانهای نظمیه چادر را از سر زنان برداشت، مأموریت اداره جبهه فرهنگی این اقدام خائنانه برعهده یکی از مهمترین عوامل بهائیت در آن دوران یعنی فرخ دین پارسای گذاشته شد تا پیرامون مزایا و محسنات بی حجابی تبلیغ نماید. به همین سبب و با حمایت و سرمایه مستقیم بهائیان، مجله ویژه زنان با نام جهان زنان را که مدتی به دلایل نامعلوم منتشر نمی شد، مجدداً انتشار داد. لازم به ذکر است که 17 دی (روز کشف حجاب) روز ملی جوانان بهایی است. او بر اساس برنامه های از پیش تدوین شده عده ای از زنان مرفه و مدعی تجدد و عمدتا بهایی را گرد آورد و چند انجمن اختصاصی زنان به وجود آورد این انجمن ها عمدتا پس از فاجعه کشف حجاب در سال 1314 به وجود آمدند.(31)

محفل روحانی ملی بهائیان ایران

این محفل مهمترین تشکیلات تبلیغاتی بهائیان ایران محسوب می شد که در سال 1300 شمسی در تهران تشکیل شد و نخستین سازمان منسجم و هماهنگی بود که با برنامه ریزی های جهانی شوقی افندی گسترش یافت و شعبه ای از آن در خاک اسرائیل تاسیس شد. مدتی پس از تاسیس آن در مرکز جهانی بهائیت در اسرائیل به رسمیت شناخته شد. همچنین نامه مسرت بخشی که حاوی مژده ای بزرگ برای بهائیان ایران توسط شوقی افندی به این نهاد ارسال شد:« محفل روحانی ملی بهائیان ایران در خاک اسرائیل به رسمیت شناخته شد و شعبه ای آن نیز تاسیس و تسجیعل [تسجیل] گشته و شخصیت حقوقی یافته و قسمتی که الان می توان به نام محفل ملی ایران رسما و قانونا ضیاع و عقار و املاک و مستقفات ابتیاع نمود و هیکل مبارک [شوقی افندی] وعده فرموده اند که قریباً اراضی محفظۀ آثار بین المللی ارض اقدس را با نام شعبۀ محفل ملی ایران منتقل خواهد گردید. هیکل مبارک به زائرین فرموده اند که این موضوع از این جهت بسیار مهم است که برای اولین بار در تاریخ امر محفلی که در کشور خودش به رسمیت شناخته شده شعبۀ آن در خارج رسمی و قانونی شده است».(32)
وظایف محفل ملی بر مبنای دستورات «ولی امرالله» که در بیت العدل اعظم در حیفا اقامت داشت صورت می گرفت. غالب اعضای آن از رجال درجه اول بهایی کشور انتخاب می شدند. عبدالحسین آیتی معروف به آواره ، میرزا اسحاق خان حقیقی، عبدالحسین خان نعیمی، عطاء الله خان دوستدار، جلال ارجمند، میرزا ولی الله خان ورقا، میرزا احمد راسخ، شعاع الله خان علائی، میرزا بدیع الله خان مصباح، علی اکبر روحانی(منشی محفل) و احمد یزدانی (رئیس محفل) از نخستین اعضای برجسته محفل ملی بهائیان ایران بودند.(33)
علاوه بر محفل مذکور ،محافل کوچکتری نیز در شهرهای مختلف تاسیس شد که آن را محافل «شهری و بلدی» می خواندند. بهائیان در حل اختلافات خود هر کجا که بودند به این محافل مراجعه می کردند و از رجوع به مقامات قضایی و دولتی جدا دوری می جستند. در حقیقت در هر شهر و هر نقطه ای احساس بیگانگی و در عین حال استقلال کرده و دستورات خود را بر هر قانون و دستور مقامات کشوری و محلی ترجیح می دادند. محافل مذکور در تهران و شهرستانها دارای تشکیلات گسترده ای بود و سازمانها و نهادهای رسمی و غیر رسمی متعددی را اداره می کرد؛ انجمن جوانان بهائیان ایران، موسسه مطبوعات امری، لجنه ملی تبلیغ و مهاجرت، اماکن امری، انجمن شور روحانی ملی، مدارس تابستانه، شرکت امناء، شرکت نونهالان ، مطبوعات سمعی و بصری، نشر نفحات الله و ... (34)

پی نوشتها:

1ـ اسماعیل رایین، حقوق بگیران انگلیس در ایران، ص112ـ 97.
2ـ سایه روشن بهائیت، تدوین: دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، ج25، چاپ پنجم، تهران: انتشارات کیهان، 1387، ص17ـ 15.
3ـ محمدعلی اکبری، چالش‌های عصر مدرن در ایران عهد قاجار (مجموعه مقالات)، مؤسسه فرهنگی ـ مطبوعاتی ایران ، تهران: انتشارات روزنامه ایران، 1384 ،ص 245
4ـ میرزا هانی کاشانی، نقطه الکاف، به اهتمام و سعی ادوارد براون ، مطبعه بریل ، لیدهلاند ، 1328 ، ص 212
5ـ همان ، ص 210
6ـ مهدی زعیم الدوله ، مفتاح باب الابواب ، ترجمه حسن فرید گلپایگانی ، تهران : انتشارات فرخی ، 1333، ص 181
7ـ اسماعیل رایین ، انشعاب در بهاییت پس از مرگ شوقی ربانی ، تهران:مؤسسه تحقیقی رایین ،1357 ، ص 202
8ـ میرزا حسن نیکو ، فلسفه نیکو ، ج 1 ، بی جا:بنگاه مطبوعاتی فراهانی ، بی تا ، ص 81
9ـ عبدالله شهبازی، جستارهایی از تاریخ بهایی گری ایران، فصلنامه تاریخ معاصر، سال هفتم، شماره 27، ص27
10ـ علی محمدخان موقرالدوله سر کنسول ایران در بمبئی در سال 1898، نماینده وزارت خارجه در فارس در سال 1900، حاکم بوشهر در سالهای 1915ـ 1911 بود. وی اندکی پس از کودتای 3 اسفند 1299 درگذشت. موقرالدوله علاوه بر اینکه از اعضای خاندان افنان ، یعنی از خویشان علی محمد باب بود با عباس افندی و شوقی افندی نیز خویشی داشت.
11ـ احمد اللهیاری، بهائیان در عصر پهلوی ها، ج31،چاپ چهارم، تهران : دفتر پژوهشهای موسسه کیهان، 1387، ص33.
12ـ روحیه خانم(ربانی، ماکسول)، گوهر یکتا در ترجمه احوال مولای بی همتا، ترجمه ابوالقاسم فیضی، تهران: محفل ملی بهائیان ایران، 126 بدیع/1348ش، ص425.
13ـ اللهیاری، پیشین، ص30.
14ـ عباس افندی هنگام مرگ فرزند پسرنداشت. پس از مرگ او با قرارتازه¬ای که گذاشته شده بود، رهبری بهائیان به نوه دختری او که شوقی افندی نام داشت رسید و وی با نام شوقی ربانی سرکردگی فرقه ضاله بهائیت را در دست گرفت. شوقی افندی که بهائیان وی را «شوقی ربانی» می خوانند، در سال 1314 قمری به دنیاآمد. پدرش میرزا هادی شیرازی و مادر او ضیائیه دختر بزرگ «عباس افندی» است. شوقی افندی پس از مرگ عباس افندی وصیت نامه¬ای را بین«اغنام الله»(پیروان بهأ) توزیع کرد وخود راجانشین عبدالبهاء خواند، اما عده ای از بهائیان به سرکردگی احمد سهرابی آن را تقلبی و ساختگی خواندند و این گروه تحت عنوان «سهرابیان» از بهائیان انشعاب کردند.
15ـ سید سعید زاهد زاهدانی با همکاری علی سلامی، بهائیت در ایران، تهران: مرکز اسناد اقنلاب اسلامی، 1381، ص238ـ 237.
16ـ اللهیاری، پیشین، ص30.
17ـ شهبازی، پیشین، ص50.
18ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، ج1، تهران: انتشارات اطلاعات، 1359، ص32
19ـ اسناد فعالیت بهائیان در دوره محمد رضا شاه، تدوین ثریا شهسواری، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، ص65ـ 64.
20ـ احسان طبری، ایران در دو سده واپیسین، تهران: انتشارات حزب توده، 1360، ص256ـ 255.
21ـ شهسواری، پیشین، ص65
22ـاللهیاری، پیشین، ص38ـ 37.
23ـ رایین ، پیشین، ص269.
24ـ همان، ص272.
25ـ همان، ص273.
26ـ اللهیاری، پیشین، ص42ـ 41.
27ـ بهرام افراسیابی، تاریخ جامع بهائیت، تهران: انتشارات سخن، ص114.
28ـ خاطرات صبحی و تاریخ بابیگری و بهائیگری، به کوشش و مقدمه سید هادی خسرو شاهی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386، ص50ـ 49.
29ـ اللهیاری، پیشین، ص50.
30ـ همان، ص52.
31ـ همان،ص55ـ 54.
32ـ مجله اخبار امری، ارگان محفل ملی بهائیان ایران، شماره 10ـ 11ـ 12، بهمن ، اسفند و فروردین 1333ـ 1332.
33ـ شهسواری، پیشین، ص67.
34ـ همان، ص71ـ 70.