صهيونيسم از نگاه صهيونيستها

«جنبش صهيونيستي» با روساي قدرتمندي كه در آمريكا دارد و در تمام انتخابات اين كشور وزنه بسيار مهمي به شمار ميآيند، قصد دارد تمام سرزمينهايي كه در تورات ذكر شدهاند، يعني از نيل تا فرات را تحت تسلط خود درآورد. جنبش صهيونيسم در تمام مكانهاي استراتژيك سياسي، مانند فرانسه و هر جاي ديگري، داراي مأموران مخفي ميباشد و نظريه آنها در قبال فلسطينيها روز به روز مستبدانهتر ميشود. شيوه صهيونيستها روز به روز سفاكانهتر ميشود و از قتل «برنادوت» و رابين تا قتل عامهاي ديرياسين، صبرا و شتيلا، الخليل، قانا و... شاهد اين مدعي ميباشد. دستگاه روحاني در ارتش اسرائيل، كاملاً در دست خاخامهاي صهيونيست است. سربازان هر روز هدف خود را تكرار ميكنند: دستيابي به امپراطوري تعيين شده در كتاب «تكوين» و الگوي «يوشيع» در كشتار كنعانيان. مسلماً در چنين پروژه جنونآميزي نه حكومت اسرائيل آرامش خواهد داشت نه يهوديان و نه مأمني براي فلسطينيها بوجود خواهد آمد. واضح است كه تعداد كثيري از شهروندان اسرائيلي با چنين پروژهاي مخالف هستند زيرا آنها خواهان صلح و آرامش هستند.
در آخر نبايد فراموش كرد كه از «هرتزل» گرفته تا چندين تن از بلندپايهترين رهبران امروزه اسرائيل، خود را «بيايمان» معرفي ميكنند ولي براي توجيه مواضع خود از كتاب «تكوين» بهره ميگيرند.
«انيشتين» يهودي ميگويد:
«به نظر من دستيابي به قراردادي با اعراب در مورد اساس يك زندگي مشترك و همراه با صلح، معقولتر و منطقيتر از ايجاد يك دولت يهودي است... آگاهي من از طبيعت اساسي يهوديت، مخالف تشكيل يك دولت يهودي با مرزهاي مشخص، يك ارتش و طرحي براي در دست گرفتن قدرت ولو ناچيز، ميباشد. من از اين ميترسم كه گسترش ناسيوناليسم در ميان ما، صدمات جبرانناپذيري به يهوديت وارد آورد...»
مارتين بابر در نيويورك چنين اعلام ميدارد: «احساسي كه شصت سال پيش به هنگام پيوستن به جنبش صهيونيسم داشتم، همان احساسي است كه امروز دارم... اميدوار بودم كه اين ناسيوناليسم دنبالهرو ساير ناسيوناليسمها نباشد و تا حد يك خودخواهي مقدس تنزل نكند و به قول موسوليني خود را «ساكرو اگوسيمو» (خودخواهي مقدس) ننامد. تو گويي خودخواهي جمعي ميتواند مقدستر از خودخواهي فردي باشد... زماني كه به فلسطين بازگشتيم، سؤال عمده و سرنوشتساز اين بود: آيا ميخواهيد همانند يك دوست، يك برادر، همانند عضويي از جامعة ملل خاور نزديك به اينجا بياييد يا همانند نمايندگان استعمار و امپرياليسم؟»
جودا ماگنز در دانشگاه عبري بيتالمقدس كه او از سال 1926 رياست آن را به عهده داشت، در آغاز سال تحصيلي 1946، در نطق بازگشايي خود چنين گفت:
«اكنون اين تفنگها هستند كه به جاي يهوديان حرف ميزنند... اين است تورات جديد سرزمين اسرائيل. دنيا اسير جنون نيروي فيزيكي شده است. خدا يهوديت و ملت اسرائيل را از اسير شدن در اين جنون حفظ نمايد.
ما نميتوانيم با جامعهاي پيمان ببنديم كه در آن ناسيوناليسم به يك آئين تحميلي بدل شده است... با فهم و دركي كه از تاريخ سرنوشت جهاني يهود داريم و نيز چون نگران شرايط كنوني و امنيت يهوديان در ساير نقاط دنيا هستيم، نميتوانيم جهتگيريهاي سياسي در برنامة كنوني صهيونيسم را مورد تاييد قرار دهيم و از آن حمايت كنيم. ما معتقديم كه ناسيوناليسم يهودي قصد دارد براي دوستان و همراهان ما ابهاماتي در مورد جايگاه و وظيفه آنها در جامعه، ايجاد نمايد و توجه آنها را از نقش تاريخيشان كه همانا زيستن در جوامع مذهبي در تمام نقاط دنياست، منحرف كنند.»
من شخصاً خيلي دير به اختلاف بنيادي صهيونيسم و يهوديت و تناقض آشكار و ريشهاي صهيونيسم پي بردم: اين مكتب سياسي كه زاده ناسيوناليسمهاي قرن 19 اروپاست و به دست هرتزل پايهريزي شده و از سوي افراد بيايماني چون خود هرتزل، بن گوريون، گلداماير و ساير بنيانگذاران اوّليه صهيونيسم مورد ستايش قرار گرفته است، براي توجيه خود نيازمند بازيابي مسئله «سرزمين موعود» بود كه از امور بديهي تورات ميباشد. بنابراين، اين جنبش تنها با حمايت بنيادگراترين و لفظگراترين عناصر در دستگاه خاخامها ميتوانست اين امر را بقبولاند كه يك «سرزمين فتح شده» همان «سرزمين موعود» است.
آنها ادعا ميكردند اين سرزمين ـ كه از سوي خدايي به آنها داده شده بود كه هيچ اعتقادي به وجودش نداشتند ـ برترين سرزمينهاست. من تنها زماني به اين تناقض پي بردم كه شاهد نتايج مرگبار حاصل از اين سياست بودم.
خاخام موشه منوخيم (پدر يهودي منوخيم، موسيقيدان مشهور آمريكايي) در كتابي تحت عنوان: «انحطاط يهوديت»، انحطاطي كه به دست صهيونيسم به وجود آمده است، چنين مينويسد:
«امروزه ملتها از مفاهيمي چون نژاد برتر، قوم برگزيده، و ارض موعود متنفرند زيرا اينها ادعاهايي هستند كه امروزه نيروهاي مهاجم و غيراخلاقي ناسيوناليستها از آنها عليه ملتهاي ضعيفتر بهره ميگيرند. آنها ديگر تنها يك خدا را ميشناسند و آن سرزمين وسيع براي زندگي و ناسيوناليسم وطنپرستانه است تفسير قبيلهاي و ناسيوناليستي از مسئله قوم برگزيده از سوي كساني كه بربرهاي قبيلهاي چون بن گوريون، موشهدايان و تمام بدكاران نظامي كه اسرائيل را به لجن كشيدهاند و آژانس يهود و سازمانهاي صهيونيستي را در تمام دنيا به «ارگانهاي دولت اسرائيل» با همان ايدئولوژي نژادي يهودستيزان تبديل كردهاند، در برابر جهانشمولي انبياء بنياسرائيل قرار ميگيرد. من با مشاهده نشانههاي انحطاط روزافزون يهوديت در عصر حاضر، قلبم ميشكند. يهوديت معنوي و انساني پيامبران ما به ناسيوناليسم به اصطلاح يهودي تغيير يافته است كه با ولع سيريناپذيري خواهان سرزمين وسيع براي زندگي است... من ميخواهم به ملت اسرائيل بگويم: به سوي خداي پيامبرانمان، به يهوديت راستين برگرديد. آئين ناپالم را رها كنيد و به مرزهايي كه در سال 1947 توسط سازمان ملل، از سرزمينهاي اعراب بومي به شما داده شده است برگرديد و سعي كنيد زندگي شما سازنده باشد نه مخرب».
پروفسور «اسرائيل شاهاك»، استاد دانشگاه عبري بيتالمقدس نيز در اثري تحت عنوان «نژادپرستي حكومت اسرائيل» همين تحليل را ارائه ميدهد:
«دولت صهيونيستي از مذهب براي اهداف سياسي خود بهره ميگيرد.
ارائه درك جديدي از مفهوم قوم برگزيده كه ساير ملل را به عنوان غيربرگزيده از سوي خداي ناعادلي كه ميان انسانها تبعيض قايل ميشود، تلقي نكنند كاملاً ضروري است.
ما اين مسئله را ثابت كرديم كه ريشه صهيونيسم سياسي هيچ ربطي به يهوديت ندارد و آنها از اين دين به عنوان يك ماسك استفاده ميكنند. اين جنبش از زمان هرتزل تاكنون، از ناسيوناليسمهاي اروپايي و استعماري قرن نوزدهم سرچشمه ميگيرد.»
پروفسور اسرائيل شاهاك، همچنين عنوان ميكند:
«اكثريت ملت ما يك بت را جانشين خدا كردهاند، درست مانند آن زمان كه قوم بني اسرائيل به پرستش گوسالة زرين مشغول شدند. نام بت جديد آنها دولت اسرائيل است»آيا در تمام اين اعمال صهيونيستي، نشاني از تعاليم ميكاي نبي وجود دارد؟
همچنين پروفسور «كيمرلينگ»، استاد دانشگاه عبري بيتالمقدس، چنين مينويسد: «اين رژيم نه يهودي است و نه دموكراتيك» (روزنامة هاآرتز، 27/12/96) چون ريشه صهيونيسم، استعمارگري است، نتايج آن هم تخريبكننده است و ويرانگر.