بهائیت و اسرائیل؛ پیوند دیرین و فزاینده

تنوع گرایشها و منافع موجب میگردد ائتلافهای گوناگونی شکل گیرند که روابط فرقۀ بهائیت با صهیونیستها نیز در همین چارچوب قابل بررسی است. استمرار این روابط در دورۀ زمانی بلندمدت نشانۀ تناسب و سنخیت آنها با یکدیگر میباشد و این واقعیت، نکتهای است که برای شناسایی ماهیت هر یک از طرفین بسیار مفید است. در مقالۀ حاضر، رابطۀ بهائیت و اسرائیل به عنوان پیوندی دیرین و فزاینده بررسی شده است.
یکى از فصول بسیار مهم در کارنامۀ سیاسى بهائیت، روابط صمیمانه و همکارى تنگاتنگ سران این فرقه با صهیونیستها به طور عام، و رژیم اشغالگر فلسطین، به طور خاص، است.
سرزمینى که بیش از نیم قرن صهیونیسم چنگالهاى خونین خویش را بر آن افکنده است، از دیرباز قبلۀ بهائیان محسوب مىشود و افزون بر این، سالهاست مرکزیت جهانى بهائیت (بیتالعدل اعظم) در آن کشور قرار دارد. ضمناً این روابط صمیمانه، مختص امروز و دیروز نیست و از بدو تأسیس رژیم صهیونیستى وجود داشته است. اگر با تتبع و عمق بیشترى به موضوع نگاه شود، مىتوان ردّ پاى این روابط را با آژانس یهود و سران صهیونیسم جهانى در دهها سال پیش از تأسیس رژیم اشغالگر قدس یافت.
بهائیت و صهیونیسم؛ پیوند دیرپا
به گواه تاریخ، روابط سران بهائیت با صهیونیسم، پیشینهاى بس درازتر از عمر «رژیم اسرائیل» دارد. توضیح مطلب چنین است:
مىدانیم که اسرائیل یکباره در سال ۱۹۴۸ به وجود نیامد، بلکه مقدمات پیدایی آن از دهها سال قبل توسط صهیونیستها و با همکارى دولتهاى استعمارى (بهویژه انگلیس) فراهم شده بود، چنانکه وقتى هرتزل (نظریهپرداز صهیونیسم) در واپسین سالهاى قرن نوزدهم کتاب مشهورش، «یک دولت یهودى»، را نوشت، گفت: من دولت یهودى را پى افکندم! و بهویژه اندیشۀ تأسیس دولت یهود در فلسطین، و سوق یهودیان جهان به سمت آن، دست کم از همان قرن نوزدهم ذهن بسیارى از دانشوران صهیون را به خود مشغول کرده، و براى تحقق آن، به تکاپو واداشته بود که نمونهاى از آن در اقدامات پنهان و آشکار خاندان جهود و سرمایهدار «روچیلد» (شاخه فرانسه و لندن) و افرادی نظر دولسپس و دیسرائیلى در حفر کانال سوئز و خرید سهام آن، مشاهده مىشود که جاى تشریح آن در اینجا نیست.
با این سوابق، آیا عجیب نیست که میرزاحسینعلی بهاء (مؤسس بهائیت، زندانی عکای فلسطین، و متوفی ۱۳۰۹٫ق) مژدۀ تجمع و عزتیابی یهودیان در ارض موعود را مطرح میسازد، به طوریکه دهها سال بعد طبق اعلام منابع بهائی، بشارتهای او مبنی بر تأسیس اسرائیل در مطبوعات غربی نیز منعکس، و با افتخار، بزرگنمایی میشود: «روزنامهها[ی ایتالیا] در اهمیت امر مبارک مقالاتی نوشتند. حتی بشارات حضرت بهاءالله را به جهت بنیاسرائیل و عزت و اجتماع آنان را در سرزمین موعود و اسرائیل یادآوری نموده بودند.»[۱]
نیز جانشین وی، عباس افندى (متوفى آذر ۱۳۰۰٫ش /نوامبر ۱۹۲۱) که دست کم از آغاز قرن بیستم، به دلیل ملاقات با عدهای از سران صهیونیسم (همچون بنزوى و موشه شارت) از طرحهاى نهان و آشکار صهیونیسم جهانى نسبت به فلسطین بىخبر نبود، در ۱۹۰۷ براى حبیب مؤید (که بهگفتۀ شهبازى، به یکى از خاندانهاى یهودى بهائىشده تعلق داشت) تشکیل اسرائیل را اینگونه پیشگویى کرده است: «اینجا فلسطین است، اراضى مقدسه است. عنقریب قوم یهود به این اراضى بازگشت خواهند نمود، سلطنت داوودى و حشمت سلیمانى خواهند یافت. این از مواعید صریحۀ الهیه است و شک و تردید ندارد. قوم یهود عزیز مىشود… و تمامى این اراضى بایر، آباد و دایر خواهد شد. تمام پراکندگان یهود جمع مىشوند و این اراضى مرکز صنایع و بدایع خواهد شد، آباد و پرجمعیت مىشود و تردیدى در آن نیست.»[۲]
بنزوى (از فعالان صهیونیسم، و رئیسجمهور بعدى اسرائیل) خود به ملاقاتش (همراه همسر خویش) با عباس افندى در قصر بهجى (واقع در عکا) تصریح کرده[۳] و تاریخ این دیدار را سالهاى ۱۹۰۹ــ۱۹۱۰٫م[۴]، یعنى حدود چهل سال قبل از تأسیس اسرائیل (۱۹۴۸٫م) دانسته است، که نشاندهندۀ عمق استراتژیک روابط میان سران بهائیت و صهیونیستهاست. شواهد تاریخى همچنین از ارتباط عباس افندى با اعضاى خاندان روچیلد، گردانندگان و سرمایهگذاران اصلى در طرح استقرار یهودیان در فلسطین، حکایت میکند. شاهد این مطلب، سخن خود افندى به حبیب مؤید میباشد که گفته است: «مستر روچیلد آلمانى نقاش ماهرى است. تمثال مبارک را با قلم نقش درآورده و به حضور مبارک آورد و استدعا نمود چند کلمه در زیر این عکس محض تذکار مرقوم فرمایند تا به آلمانى ترجمه و نوشته شود… .»[۵]
قرائن فوق، عدهای از پژوهشگران را بدین باور رسانده است که بنویسند: «از سال ۱۸۶۸ میلادى، که میرزا حسینعلى نورى (بهاء) و همراهانش به بندر عکا منتقل شدند، پیوند بهائیان با کانونهاى مقتدر یهودى غرب تداوم یافت و مرکز بهائیگرى در سرزمین فلسطین[۶] به ابزارى مهم براى عملیات بغرنج ایشان و شرکایشان در دستگاه استعمارى بریتانیا بدل شد. این پیوند در دوران ریاست عباس افندى (عبدالبهاء) بر فرقۀ بهائى، تداوم یافت. در این زمان، بهائیان در تحقق راهبرد تأسیس دولت یهود در فلسطین، که از دهههاى ۱۸۷۰ و ۱۸۸۰ میلادى آغاز شده بود، با جدیت شرکت کردند و این تعلق در اسناد ایشان بازتاب یافت»[۷] که به بعضى از آنها فوقاً اشاره شد.
پس از سقوط و تجزیۀ امپراتورى عثمانى، فلسطین تحت قیمومت استعمار بریتانیا قرار گرفت تا وینستون چرچیل (وزیر مستعمرات انگلیس که خود را «یک صهیونیست ریشهدار» مىخواند) به عنوان کمک به ایجاد «کانون ملى یهود» در فلسطین، مقدمات تأسیس دولت اسرائیل را فراهم سازد. در دوران قیمومت نیز تشکیلات بهائیت در فلسطین از تسهیلات و امتیازهاى ویژهاى برخوردار بود. به نوشتۀ شوقى افندى، در آن دوران، «شعبهاى به نام موقوفات بهائى در فلسطین دایر گشت» و «هر چیزى که به نام مقام متبرکۀ بهائى از اطراف عالم به اراضى مقدسه مىرسید، از پرداخت عوارض و حقوق گمرکى معاف بود و همچنین موقوفات بهائى از پرداخت مالیات معاف بودند… .»[۸]
پیداست که استعمار «سوداگر و فزونخواه» بریتانیا این امتیازات را رایگان در اختیار بهائیت قرار نمىداد. طبعاً سران بهائیت خدمات درخور توجهى براى انگلستان و صهیونیسم انجام داده که مستحق این همه عنایت و توجه ویژه گردیده بودند. براى درک بیشتر این خدمات باید کمى به عقب بازگشت:
هرتزل مىکوشید که موافقت سلطان عبدالحمید ثانى را براى ایجاد یک مستعمرهنشین صهیونیستى در فلسطین جلب کند، ولى با مخالفت وى روبهرو شد و حتى سلطان عثمانی از پذیرش هیأت صهیونیستها به ریاست مزراحى قاصو، که به همین منظور (همراه پیشنهادهاى جذاب و فریبنده) عازم باب عالى بود، سر باز زد. او «همچنین یهودیان را مجبور ساخت که به جاى اجازهنامههاى معمولى، اجازهنامههاى سرخرنگ حمل کنند تا از ورود قاچاقى آنان و سکونتشان در سرزمین فلسطین جلوگیرى شود.»[۹] به دلیل همین مخالفت با صهیونیستها بود که به قول آقاى صلاح زواوى (سفیر سابق فلسطین در تهران)، «سلطان عبدالحمید… تخت خود را به بهاى موضع خویش در قبال فلسطین از دست داد.»[۱۰]
سالها بعد در اواخر جنگ جهانى اول با شکست عثمانى، زمینۀ رخنۀ صهیونیسم به فلسطین فراهم شد و لذا در اواخر آن جنگ (نوامبر ۱۹۱۷) جیمز بالفور، وزیرخارجۀ لندن، مساعدت بریتانیا به طرح تشکیل کانون ملى یهود در فلسطین را به صهیونیستها اعلام کرد (اعلامیۀ مشهور بالفور به روچیلد). در این حال فرماندۀ کل قواى عثمانى، که از نقشههاى بریتانیا و صهیونیسم در مورد منطقه فلسطین اطلاع داشت، و عباس افندى و یاران و منسوبان نزدیک وى را نیز در شامات، عراق و… دستاندرکار کمک به ارتش بریتانیا میدانست، به قتل وى و انهدام مراکز بهائى در حیفا و عکا مصمم گشت؛ چراکه از تأثیر این فرقه و رهبر آن در تحقق توطئهها آگاه بود. شوقىافندى، رهبر بهائیان، در این زمینه در کتاب «قرن بدیع» بهصراحت خاطرنشان ساخته است که «جمالپاشا (فرماندۀ کل قواى عثمانى) تصمیم گرفت عباس افندى را به جرم جاسوسى اعدام کند.»[۱۱]
دولت انگلستان نیز متقابلاً به حمایت جدى از پیشواى بهائیان برخاست و لرد بالفور طی تلگرافى به ژنرال آللنبى، فرماندۀ ارتش بریتانیا (در جنگ با جمالپاشا در منطقۀ فلسطین)، دستور داد که در حفظ و صیانت عبدالبهاء و عائله و دوستانش بکوشد.[۱۲] امپراتورى بریتانیا، در تکمیل این اقدامات، توسط همین ژنرال آللنبى به عباس افندى لقب «سر» (Sir) و نشان شوالیهگرى (Knighthood) اعطا کرد.[۱۳]
چندى بعد عباس افندى از دنیا رفت و در حیفا به خاک سپرده شد. با انتشار خبر مرگ او سفارتخانهها و کنسولگریهاى انگلیس در خاورمیانه اظهار تأسف و همدردى کرد و چرچیل (وزیر مستعمرات انگلیس) تلگرامى براى سر هربرت ساموئل (صهیونیست سرشناس و کمیسر عالى انگلیس در فلسطین) صادر کرد و از او خواست مراتب همدردى و تسلیت حکومت انگلیس را به خانوادۀ عباس افندى ابلاغ کند.[۱۴] ساموئل نیز شخصاً در تشییعجنازۀ عبدالبهاء حاضر شد. او در این مراسم مقدم بر همۀ شرکتکنندگان حرکت مىکرد. سر رونالد استورز، مأمور سیاسى انگلیس، در این باره گفته است: «ما در رأس مشایعین… سراشیبى کوه کرمل را با قدم آهسته بالا رفتیم و این درجه اظهار تأسف… در خاطر من کاملاً ماند.»[۱۵]
تأسیس اسرائیل
تشکیل رژیم اشغالگر قدس به سال ۱۹۴۸ در زمان حیات شوقىافندى اتفاق افتاد. قبل از آن در سال ۱۹۴۷، سازمان ملل کمیتهاى براى رسیدگى به مسألۀ فلسطین تشکیل داد. شوقى در ۱۴ جولاى ۱۹۴۷، طى نامهاى به رئیس این کمیته، بر مطالب جالب توجهى از علائق مشترک بهائیت و صهیونیسم به فلسطین تأکید ورزید و ضمن مقایسۀ منافع بهائیت با مسلمانان و مسیحیان و یهودیها در فلسطین نتیجه گرفت که «تنها یهودیان هستند که علاقۀ آنها نسبت به فلسطین تا اندازهاى قابل قیاس با علاقۀ بهائیان به این کشور است؛ زیرا که در اورشلیم، بقایاى معبد مقدسشان قرار داشته و در تاریخ قدیم، آن شهر مرکز مؤسسات مذهبى و سیاسى آنان بوده است… .»[۱۶]
۱۴ مى ۱۹۴۸ انگلستان به قیمومت فلسطین پایان داد و همان روز شوراى ملى یهود در تلآویو تشکیل شد و تأسیس دولت اسرائیل را اعلام کرد. پس از آن شوقىافندى در پیام نوروز سال ۱۰۸ بدیع (۱۳۳۰٫ش) نظر مثبت خود و قاطبۀ بهائیان را در خصوص تأسیس اسرائیل این چنین تصریح کرد: «…مصداق وعدۀ الهى به ابنای خلیل و وُرّاث کلیم، ظاهر و باهر، و دولت اسرائیل در ارض اقدس، مستقر و به استقلال و اصالت آیین» بهائى «مقر، و به ثبت عقدنامۀ بهائى و معافیت کافۀ موقوفات» بهائى در عکا و جبل کرمل و لوازم ضروریۀ بناى مرقد باب «از رسوم» یعى عوارض و مالیات «دولت» و اقرار به رسمیت ایام تعطیلى بهائیان «موفق و مؤید» شده است.[۱۷]
وى همچنین در تلگراف مربوط به تشکیل هیأت بینالمللى بهائى (بیتالعدل بعدى) مورخ ۹ ژانویه ۱۹۵۱ (۱۳۲۹٫ش) تأسیس اسرائیل را تحقق پیشگوییهاى حسینعلى بهاء و عباس افندى شمرد[۱۸] و سپس بین ایجاد این هیأت و تأسیس اسرائیل ارتباط مستقیم برقرار کرد. او سه علت را براى تأسیس این هیأت بیان کرد که در رأس آنها، تأسیس اسرائیل بود: «پیدایش ملت مستقل اسرائیل و تأسیس حکومتى از طرف آن ملت… .»[۱۹]
این مطلب بسیار عجیب و مهم است؛ زیرا چه رابطهاى است میان مؤسسهاى که قرار است به عنوان بیتالعدل، رهبرى بهائیان را بر عهده گیرد با تأسیس یک رژیم نامشروع و جعلى؟! شوقى سه وظیفه را براى آن هیأت برشمرده است که در رأس آنها، ایجاد روابط با اولیاى حکومت اسرائیل قرار دارد و وظیفۀ سوم نیز «ورود در مذاکره با اولیاى امور کشورى در باب مسائل مربوط به احوال شخصیه» است.[۲۰] او در جاى دیگر «استحکام روابط با امناى دولت جدیدالتأسیس [= اسرائیل] در این ارض» را جزء وظایف هیأت بینالمللى بهائى دانسته و عنوان کرده است که این هیأت «مقدمۀ تشکیل اولین محکمۀ رسمى… و منتهى به تأسیس دیوان عدل الهى… خواهد گشت.»[۲۱] بدینترتیب، شوقىافندى به عنوان «مبتکر ارتباط صمیمانه با اسرائیل»[۲۲] پس از تأسیس این رژیم، روابطى را با آن بنا نهاد که فصل مشترک آن، حمایت و اعتماد دوجانبه مىباشد؛ زیرا او تأسیس اسرائیل را «مصداق وعدۀ الهى به ابنای خلیل و ورّاث کلیم، ظاهر و باهر» مىخواند.[۲۳]
هیأت بینالمللى بهائى (جنین بیتالعدل) در نامهاى که ۱ ژوئیه ۱۹۵۲ براى محفل ملى بهائیان ایران ارسال کرد به رابطۀ صمیمانۀ شوقى با دولت اشغالگر صهیونیستى اذعان کرده است: «روابط حکومت [اسرائیل] با حضرت ولى امرالله [= شوقىافندى] و هیأت بینالمللى بهائى، دوستانه و صمیمانه است و فىالحقیقه جاى بسى خوشوقتى است که راجع به شناسایى امر [= بهائیت] در ارض اقدس [= فلسطین اشغالى] موفقیتهایى حاصل گردیده است.»[۲۴]
بنگوریون (نخستوزیر اسرائیل، و رئیس جناح تندرو و بهاصطلاح «بازها»ى آن کشور) این صمیمیت را میان رژیم اسرائیل و قاطبۀ بهائیان، گسترده دانسته است. در نشریۀ رسمى محفل ملى بهائیان ایران آمده است: «با نهایت افتخار و مسرّت، بسط و گسترش روابط بهائیت با اولیاى امور دولت اسرائیل را به اطلاع بهائیان مىرسانیم و در ملاقات با بنگوریون نخستوزیر اسرائیل، احساسات صمیمانۀ بهائیان را براى پیشرفت دولت مزبور به او نمودند و او در جواب گفته است: از ابتداى تأسیس حکومت اسرائیل، بهائیان همواره روابط صمیمانه با دولت اسرائیل داشتهاند.»[۲۵]
در همین چارچوب، اسرائیل امکانات ویژهاى در اختیار این فرقۀ ضاله قرار داد که شوقى در پیام آوریل ۱۹۵۴ (۱۳۳۳٫ش) گوشهاى از آن را برشمرد. از جمله اینکه، دولت اسرائیل شعبههاى محافل ملى بهائیان بعضى کشورها (نظیر انگلیس، ایران و کانادا) در فلسطین اشغالى را نیز به رسمیت شناخت تا امکان فعالیت مستقل داشته باشند: «شعبات محافل روحانیه ملیه جزائر بریتانیا و ایران و کانادا و استرالیا بر طبق قوانین و مقرّرات جاریه در اسرائیل تأسیس و از طرف اولیاى کشورى آن دولت رسماً به سمت جامعههاى دیانتى شناخته شد و به آنان اجازه و اختیار داده شده است که در هر نقطه از کشور اسرائیل، اموال غیرمنقول را بلامانع به نمایندگى از طرف محافل متبوعۀ خویش ثبت نمایند.»[۲۶]
وى سپس مطالبى را بیان کرد که نشاندهندۀ آن است که شاید رژیم صهیونیستى براى هیچ گروه دیگرى این قدر اهتمام نورزیده است و این از ارزش و اهمیت بهائیت براى آنان حکایت میکند: «با رئیسجمهور اسرائیل و نخستوزیر و پنج تن از وزراى کابینه و همچنین رئیس پارلمان آن کشور تماس و ارتباط حاصل گردید و در نتیجه ادارۀ مخصوصى به نام ادارۀ بهائى در وزارت ادیان تأسیس گردید و وزیر ادیان بیانات رسمى در پارلمان ایراد [کرد] و جنبۀ بینالمللى امر و اهمیت مرکز جهانى بهائى را تصریح نمود و در اثر این جریانات، رئیسجمهور اسرائیل مصمم گردید در اوایل عید رضوان رسماً مقام مقدس اعلى را زیارت نماید.»[۲۷]
بهتدریج نتایج ملاقاتهاى سیاسى، جنبههاى ملموس و عینى خود را نشان داد. یکى از نزدیکان شوقى پس از ذکر حمایتهاى حاکم انگلیسى فلسطین از بهائیان، به عنایات صهیونیستها اشاره کرده و گفته است: «الآن هم دولت اسرائیل همان روش را اتخاذ نموده و دستور رسمى داده شده است که از کلیۀ عوارض و مالیاتها معاف باشند.»[۲۸]
البته دامنۀ حمایتها فقط بدینجا محدود نمىشد، بلکه «موقوفات بهائى در ارض اقدس از رسومات دولتى معاف، و این معافیت بعداً شامل بیت مبارک حضرت عبدالبهاء و مسافرخانۀ شرقى و غربى نیز گردید… . عقدنامۀ بهائى به رسمیت شناخته شد، وزارت ادیان، قصر مزرعه را تسلیم نمود و وزارت معارف اسرائیل، ایام متبرکۀ بهائى را به رسمیت شناخت.»[۲۹]
گفتنى است که حکومت اسرائیل قصر مزرعه را براى سازمانهاى دیگرى در نظر گرفته بود، اما با پیگیریهاى شوقى و مراجعۀ مستقیمش به رؤساى حکومت اسرائیل، این قصر به کار این فرقه اختصاص یافت.[۳۰]
در تقویت بهائیت، البته سران رژیم صهیونیستى نیز مؤثر بودند و مثلاً پروفسور نرمان نیویچ، از شخصیتهاى سیاسى و حقوقى دولت اسرائیل و دادستان اسبق حکومت فلسطینى، در زمان مسئولیتش، بهائیت را در شمار سه دین ابراهیمى (اسلام – مسیحیت و یهودى) به رسمیت شناخت.[۳۱]
دادگاههاى اسرائیل؛ مددکار شوقى افندى
گروههاىِ بهائىِ مخالفِ عباس افندى (که بعداً مخالفان شوقى نیز بدانان اضافه شدند) در فلسطین حضور داشتند و عباس و شوقى را مستحق رهبرى فرقه ــ پس از حسینعلى بهاء ــ نمىدانستند. اینان (ناقضین) مدتها بر اماکن بهائى در فلسطین تسلط داشتند و اسباب رنج و دردسر براى شوقى بودند، ولى دولت اسرائیل به محض تأسیس، از جناح شوقى حمایت کرد و از مخالفان وى خلع ید نمود. شوقى در نامۀ ۱۱ ژوئن ۱۹۵۲ (کمتر از دو ماه پس از ملاقات بهائیان امریکا با بنگوریون، نخست وزیر اسرائیل، طی سفرش به ایالات متحده) به بهائیان بشارتهایى داد، از جمله: «سقوط و اضمحلال مستمرّ بقیه ناقضین میثاق، که هنوز به کمال جسارت در مقابل قواى غالبۀ جامعۀ بهائى در عالم مخالفت مىورزند.» سپس اشاره کرد که بهائیان «خانۀ مخروبهاى» متعلق به مخالفان را، که در جوار اماکن بهائى بوده است، منهدم ساخته و آنها نیز در اعتراض به این اقدام به محاکم اسرائیل شکایت کردهاند، ولى «دولت اسرائیل صلاحیّت محکمۀ کشورى را در رسیدگى به این موضوع رد کرد.» اما مخالفان شوقى، بىخبر از توافقات پشت پرده، «بعداً تهدید نمودند که از رأى دولت به محکمۀ عالى، استیناف خواهند داد و در نتیجه موجبات عصبانیت اولیاى امور را فراهم ساختند.» در این هنگام شوقى با اغتنام فرصت، خود مستقیماً وارد عمل شد و در نتیجه، «مأمورین مزبور بر اثر مراجعۀ» وى «به نخستوزیر و وزیر امورخارجۀ دولت اسرائیل، اجازۀ تخریب آن بناهاى ویران را صادر کردند.» به اذعان شوقى، این اقدام مخالفان وى، که به عصبانیت مقامات اسرائیل منجر شده بود، «سبب شد که از مزایایى که در طى مدت شصت سال در ایام متبرکۀ بهائى از آن استفاده مىکردند به کلى محروم» گردند.[۳۲]
چند روز پس از نامۀ شوقى، هیأت بینالمللى بهائى در تاریخ ۱ ژوئیه ۱۹۵۲ (۱۰ تیر ۱۳۳۱) طى نامهاى مفصل به محفل روحانى ملى بهائیان ایران از کشمکشهاى جناح شوقى با مخالفان و حمایت دولت اسرائیل از این جناح گزارش جامعی داد که در بخشى از آن آمده است: «سه نفر اعضاى هیأت بینالمللى بهائى آقایان ریمى و جیگرى و آیواس با اعضاى عالیرتبۀ وزارت امورخارجه و نخستوزیرى و همچنین با دادستان کل کشور و معاون وزارت ادیان ملاقاتهایى به عمل آوردند و فوراً معلوم گردید که دولت کاملاً از این حقیقت آگاه است که جامعۀ بهائى در ظلّ قیادت حضرت ولىامرالله مجتمع و متحد بوده و هیکل مبارک [= شوقى] یگانه امین و حافظ حقیقى اماکن مقدسۀ بهائیه مىباشند. به این جهت دادستان کل کشور، بر حسب دستوراتى که از وزارت ادیان دریافت نمود، به رئیس دادگاه حیفا اطلاع داد که به موجب قانون مورخ ۱۹۲۴ نظر به اینکه این قضیه جنبۀ مذهبى دارد، در محکمۀ کشور قابل طرح نیست.»[۳۳]
وقتى رژیم اشغالگر فلسطین پایش را کنار کشید و به شوقى چراغ سبز نشان داد، او نیز از اقدامات خشونتبار در حق رقیبان دریغ نکرد: «در جنب روضۀ مبارکه در سمت مشرق نیز دکان آهنگرى وجود داشت که متعلق به یکى از ناقضین [طرفداران محمدعلى، برادر عباس افندى و مدعى جانشینى او،] و محل کار او بود، بر طبق دستور هیکل مبارک، دکان مزبور نیز خراب گردید و اصطبل قدیمى آن از میان برداشته شد.»[۳۴] شوقى در تلگرافى به تاریخ ۱۵ دسامبر ۱۹۵۱ بر حمایت دولت اسرائیل از خود در نزاع بین او و مخالفان تصریح کرد و به محافل ملى بهائیان ایران گفت: «به یاران بشارت دهید که پس از مدتى بیش از پنجاه سال، کلیدهاى قصر مزرعه توسط اولیاى حکومت اسرائیل تسلیم گردید.»[۳۵]
با حمایت کامل دولت اسرائیل، شوقى امتیازهاى گوناگونى گرفت و بر مخالفان خویش فائق آمد: «قصر مبارک حضرت بهاءالله… را از دست ناقض عهد… ، میرزا محمدعلى، خارج و آن را تبدیل به موزه و مکانى مقدس فرمودند، جمیع املاک و متعلّقات بهائى را از پرداخت مالیات بلدى و حکومتى معاف فرمودند. ازدواج بهائى را به عنوان نکاح قانونى شناساندند و حقیّت، عمومیّت و جامعیّت امر بهائى را نخست به تصدیق حکومت بریتانیا و سپس به نحوى محکمتر به تصویب دولت اسرائیل رسانید[ند]… .»[۳۶]
بدینترتیب، دولت اسرائیل از بین همۀ نحلههاى منشعب از بهائیت، فقط جناح شوقى را به «رسمیّت تامّه» شناخت[۳۷] و در کلیه دعاوى و اختلافات بین بهائیان نیز، «امر صریح بر حقانیّت اهل بهاء صادر و ناقضین پرکین را محکوم» نمود.[۳۸] از آن پس، تمام اماکنى که در اختیار مخالفان عباس افندى ــ یا به قول بهائیان: ناقضین ــ قرار داشت، حتى خانۀ مسکونیشان، از آنان ستانده و به تشکیلات جناح شوقى تحویل داده شد.[۳۹] سایر موارد اختلاف بین شاخههاى مختلف فرقه نیز با «توصیۀ» مسئولان اسرائیلى، یکیک به نفع جناح شوقى حل گشت و شوقى از اینکه به «توصیۀ صهیونیستها» اشاره کند، ابایى نداشت. او در ۲۷ نوامبر ۱۹۵۴ طى پیامى به بهائیان جهان نوشت: «بر حسب توصیۀ شهردار حیفا، وزیر مالیۀ حکومت اسرائیل قراردادى امضا نمود که به موجب آن از قطعه زمینى به مساحت ۱۳۰۰ مترمربع، متعلق به خواهر فرید خصم لدود مرکز عهد و میثاق الهى[۴۰] خلع ید فورى به عمل آمد. این اقدام تاریخى، مقدمۀ آن است که به زودى سند مالکیت زمین مزبور از طرف حکومت اسرائیل به جامعۀ بهائى، که حال، مشغول تأسیس و تحکیم مرکز ادارى جهانى خویش در ارض اقدس مىباشد، انتقال یابد.»[۴۱]
کمکم کار حمایت دولت اسرائیل از بهائیان چنان بالا گرفت که به گفتۀ یکى از بهائیان ساکن اسرائیل به نام حسین اقبال، «هر دستورى که حضرت ولى امرالله [= شوقى افندى] بفرمایند و یا هر تقاضایى بنمایند، دولت اسرائیل فوراً برآورده مىنمایند و در نتیجه ما بهائیان ساکنین فلسطین، به نهایت روح و ریحان زندگى مىنماییم… .»[۴۲]
ضمناً این حمایت و اطمینان فوقالعادۀ اسرائیل فقط به شوقى و سران فرقۀ ضاله محدود نمىشد، بلکه تمامى نفوس بهائى در جهان را فرا مىگرفت. عبدالله رفیعى، از بهائیان ایران که در اسفند ۱۳۳۹ همراه جمعى از هممسلکان خود براى دیدار از مرکز بهائیت به اسرائیل رفته، در بخشى از گزارش سفرش نوشته است: «در گمرک تلآویو همین که خود را بهائى معرفى نمودیم، با کمال احترام، بدون تفتیش ما را فوراً مرخص نمودند، در صورتى که سایرین را به دقت رسیدگى و تفتیش مىنمودند… .»[۴۳]
این مسأله مقطعى نیز نبود و در مدتى طولانى استمرار داشت، تا جایى که مردم عادى اسرائیل را نیز به اعتراض واداشته بود! به گزارش ساواک، یکى دیگر از بهائیان، به نام فریدون رامشفر، پس از دیدار از اسرائیل در جلسۀ هفتگى بهائیان (مورخ ۴ بهمن ۱۳۴۹) گفت: «دولت اسرائیل آن قدر به بهائیان خوشبین است که در فرودگاه خود، احبا [= بهائیان] را بازرسى نمىکنند و وقتى رئیس کاروان به پلیس اظهار مىدارد: اینها بهائى هستند، حتى یک چمدان را باز نمىکنند، ولى بقیه مسافرین را حتى کلیمیها را بازرسى مىکنند، به طورى که یک کلیمى اعتراض کرده بود: چرا ایرانیها را بازرسى نمىکنید و ما را که اینجا موطنمان هست، مورد بازرسى قرار مىدهید.»[۴۴]
بهراستى، راز این همه حمایت صهیونیستها از بهائیت در چیست؟ آیا صهیونیستهاى «خودپرست و سوداگر»، بهاصطلاح فى سبیلالله! و بدون چشمداشت، این گونه براى این فرقه سینه چاک مىدادند؟!
در مورد اهمیت بهائیان براى رژیم صهیونیستى، وابستۀ سفارت آن دولت اشغالگر در اروگوئه سخنى دارد که تلویحاً و با اشاره نشان مىدهد بهائیت نه فقط به دلیل جذب توریست و… ، بلکه به عللى بسیار مهمتر از این امور براى صهیونیستها ارزش دارد. در مجلۀ اخبار امرى، ارگان بهائیان، در این باره آمده است: «در مقالهاى که روزنامۀ (آل پا) در شهر مونته ویدئو اروگوئه در دسامبر گذشته منتشر نمود، یک ستون کامل را به نطقى که آقاى ابراها ساریوس، وابستۀ سفارت اسرائیل، در نمایشگاه بینالمللى «فرهنگ» در مونتهویدئو ایراد کرده است، اختصاص داده است. عنوان این سخنرانى، ”اسرائیل، مجموعهاى از مذاهب و اجتماعات“ مىباشد. ایشان ضمن این سخنرانى گفتهاند: در اسرائیل گروه کوچکى از بهائیان وجود دارند که اکثر آنها ایرانى هستند. اگرچه این عده از ۲۵۰ نفر تجاوز نمىکند، معذلک در اسرائیل اهمیت و مقام فوقالعادهاى دارند.»[۴۵]
ملاقات با مسئولان ردۀ اول اسرائیل
ولى روابط اسرائیلیان و بهائیان به این سطوح محدود نمىشد و آنها در سطح مسئولان رده اول با هم تعامل صمیمانه داشتند. در منابع بهائى به گوشهاى از این روابط اشاره شده است:
۱ــ روز شنبه ۱۹ مه ۱۹۵۱ (۲۹/۲/۱۳۳۰) زمانى که بنگوریون به امریکا رفت، چهار تن از بهائیان: خانم امیلیا کالینز (نایبرئیس شوراى بینالمللى بهائى) و سه تن از اعضاى محفل روحانى ملى بهائیان امریکا به نامهاى خانم ادناترو و آقایان لروى آیواس و هوراس هولى، به دستور شوقى افندى، در شیکاگو با وى دیدار کردند. به نوشتۀ مجلۀ اخبار امرى امریکا، «در این ملاقات نمایندگان بهائى مراتب امتنان جامعه را نسبت به رویۀ محبتآمیز رؤساى حکومت جدیدالتأسیس اسرائیل و احترامى که نسبت به امر بهائى مرعى مىدارند، بیان نمودند.» این گزارش افزوده است: این ملاقات به دستور شوقى افندى انجام شد تا «احساسات بهائیان امریکا را نسبت به اسرائیل به معظمله اظهار دارند.» بر اساس این خبر، بنگوریون نیز نمایندگان بهائى را «با کمال محبّت و ملاطفت پذیرفتند» و «مسرت خویش را نسبت به افکار عالیه و نوایاى سامیۀ دیانت بهائى و تعالیم مقدسه آن بیان داشتند.»
مجله اخبار امرى تصریح کرده است که «صحبتها و مذاکرات به تمامه در محیطى مملو از آزادى و صمیمیت دعاوى از هرگونه تشریفات [و به قول معروف: خودمانی] صورت گرفت.» نمایندگان بهائى نیز دیدگاه خود را در مورد بنگوریون اینگونه اظهار کردند: «معظمله داراى افکار باز و نظر دوراندیشاند و به خوبى لزوم برادرى دینى و تحمل و شکیبایى را احساس مىنمایند.» سپس نمایندۀ مطبوعاتى بنگوریون به مناسبت این ملاقات بیانیهاى مطبوعاتى صادر، و تصریح کرد که نمایندگان بهائى در این ملاقات «مکتوبى مشعر بر مراتب تقدیر و امتنان خویش نسبت به توجهى که حکومت اسرائیل در فهم قضایا و امور بهائى مبذول مىدارد، حاوى عواطف بهائیان از براى خیر و تقدم اسرائیل تقدیم داشتند.»[۴۶]
۲ــ در ژانویه ۱۹۵۴، رئیس و نایبرئیس و منشى کل هیأت بینالمللى بهائى، براى عرض تبریک، تقاضاى «شرفیابى به حضور رئیسجمهور» را نمودند. رئیسجمهور اسرائیل نیز در ۱ ماه فوریه اعضاى عاملۀ هیأت را به حضور پذیرفت. در ضمن این ملاقات، رئیسجمهور اظهار تمایل کرد تا ضمن ملاقات با شوقى از مرکز بهائیت نیز دیدار کند که شوقى «صمیمانه» از او دعوت کرد.[۴۷]
به این ترتیب زمینۀ دیدار رئیسجمهور رژیم صهیونیستى از اماکن بهائى فراهم آمد تا معلوم شود این رابطه دوسویه بوده و بر بنیاد علائق مشترک دو طرف بنا شده است. البته ملاقات مسئولان دو طرف تا قبل از دیدار رئیس رژیم صهیونیستى از تأسیسات بهائى در آن کشور در سطوح بالا ادامه داشت. به نوشتۀ نشریۀ رسمى بهائیان ایران، سرانجام در تحقق این وعده، روز دوشنبه ۲۶ آوریل ۱۹۵۴ (۶ اردیبهشت ۱۳۳۳) بنزوى، رئیسجمهور اسرائیل، و همسرش از مراکز و مراقد بهائیان در اسرائیل دیدار کردند. او نخستین رئیس دولتى بود که این عمل را انجام داد. شوقى افندى بلافاصله در ۴ مه (۱۴ اردیبهشت)، ضمن برشمردن موفقیتهاى اخیر جامعۀ بهائیت، بشارت این خبر را نیز به همه بهائیان عالم داد: «این زیارت، اولین تشرف رسمى است که از طرف یکى از رؤساى دول مستقله… به عمل آمده است»[۴۸] و لروى آیواس، منشى کل شوراى بینالمللى بهائى و مسئول ارتباط بهائیت با دولتمردان اسرائیل، نیز در گزارشى پرآبوتاب، این خبر را بازتاب داد. به نوشتۀ او، رئیسجمهور اسرائیل، «هنگام تودیع، از مهماننوازى و محبتى که از طرف حضرت ولى امرالله [شوقى افندى] ابراز شده بود، اظهار تشکر و امتنان نموده، در ضمن تقدیر از اقدامات و مجهودات بهائیان در کشور اسرائیل، ادعیۀ قلبیۀ خود را براى موفقیت جامعۀ بهائى در اسرائیل و سراسر جهان ابراز داشتند»![۴۹]
دیدار یادشده، در مطبوعات اسرائیل (نظیر روزنامه «جروزالمپست») نیز انعکاس داده شد.[۵۰] در گزارش آن روزنامه بخشهاى دیگرى از مذاکرات شوقى و رئیس رژیم صهیونیستى (افزون بر مطالب مندرج در گزارش آیواس) درج شده که میزان صمیمیت و اعتماد متقابل آن دو به یکدیگر را بهتر ترسیم کرده است: «در این ملاقات، رئیسجمهور و ولى امر بهائى راجع به تأثیر دیانت در جامعۀ بشرى با یکدیگر صحبت نمودند و حضرت شوقى ربانى اظهار فرمودند: امید است مرکز جهانى بهائى در اسرائیل بتواند در ترقى و تعالى مملکت و سعادت اهالى مستمراً متزایداً مؤثر واقع شود و نیز به این نکته اشاره فرمودند که از ابتداى تأسیس حکومت اسرائیل، بهائیان همواره روابط صمیمانه با دولت و بلدیه [= شهردارى] حیفا داشتهاند.»[۵۱]
ضمناً چون دیدار رئیسجمهور اسرائیل از مرکز بهائیان و قبور سران آن با آغاز دومین سال «جهاد روحانى» بهائیان همزمان شده بود، شوراى بینالمللى بهائى در روز ۲۷ آوریل (یک روز پس از دیدار رئیسجمهور رژیم صهیونیستى) این تقارن را به فال نیک! گرفت و گفت: «سال دوم جهاد روحانى با تشرف رئیسجمهور محترم دولت اسرائیل به مقام مقدس اعلى [= قبر علیمحمد باب]… به مبارکى و میمنت آغاز گردید.»[۵۲]
این ملاقاتها و بحث و تبادلنظرها آن قدر در سطوح بالا ادامه یافت که هماهنگى و همدلى گستردهاى را در اهداف دو طرف موجب شد. به همین دلیل هیأت بینالمللى بهائى در حیفا تصریح کرده است که «هر قدر اشخاص در دوائر دولتى [در اسرائیل] مقامشان بالاتر است، حس ادب و احترام و اطلاعات ایشان نسبت به امر [= بهائیت] بیشتر است به همین طریق، مقامات عالیه در انجام امور، نظر مساعدترى داشته و در موارد لازم از کمک مضایقه نمىکنند.»[۵۳]
این حسن روابط و دید و بازدیدهاى متقابل سرور فراوان بهائیان را باعث شده و آنان را چنان از مشاهدۀ قدرت پوشالى رژیم صهیونیستى سرمست ساخته بود که بىمحابا به حمایت از آن رژیم در نشریات بهائیان دست زدند، که به عنوان نمونه مىتوان به مقالۀ باهر فرقانى در مجلۀ آهنگ بدیع (سال ۱۳۴۰، ش ۵، ص ۱۳۸) اشاره کرد.
دیدارهاى سران رژیم صهیونیستى و بهائى، که تأثیر بسزایی در تسهیل و گسترش فعالیتهاى فرقه داشت، به همین محدود نشد و ده سال بعد در روز ۱۸ فروردین ۱۳۴۳ ژالمان شازار، رئیسجمهور بعدى اسرائیل، نیز در رأس هیأتى، از مرکز بهائیان در حیفا دیدار کرد. مشروح این دیدار و تعابیرى که بهائیان براى گزارش آن انتخاب کردهاند، میزان علائق دو طرف را به یکدیگر نشان مىدهد. شرح این ملاقات به نقل از نشریۀ رسمى بهائیان ایران خواندنى است: «حضرت ژالمان شازار، رئیسجمهور اسرائیل، به اتفاق خانمشان و شهردار حیفا و خانمش و جمعى دیگر از اولیاى امور کشور اسرائیل، در تاریخ ۷ آوریل ۱۹۶۴، از مرکز عالم بهائى به طور رسمى دیدن کردند. حضرت رئیسجمهور و همراهان از طرف اعضاى بیتالعدل «استقبال شده… و به این مناسبت حضرت رئیسجمهور تحیّات و ادعیۀ خالصانۀ خود را براى عموم احبا [= بهائیان] در سراسر عالم ابلاغ نمودند و چندى بعد به یادبود این دیدار یک آلبوم عکس… به مشارالیه هدیه گردید… . حضرت رئیسجمهور پس از دریافت این هدیه در ضمن نامهاى، تشکرات قلبى خود را اظهار و مجدداً پیام دوستى و حسن نیّت خود را براى جامعۀ جهانى بهائى فرستادهاند.»[۵۴]
در کنار این دیدارهاى رسمى، بهائیان نیز به طور مرتب به دیدار صهیونیستها شتافته و گزارش لحظه به لحظه از تحولات امور به آنان دادهاند. فىالمثل سال ۱۳۴۷ اندکى قبل از جنگ اعراب و اسرائیل و اشغال بخش وسیعى از سرزمینهاى اسلامى، در طی دومین دوره انتخاب کادر مرکزى بهائیان جهان ــ که به بیتالعدل موسوم است و هر پنج سال یک بار در اسرائیل و با حضور نمایندگان بهائیان سراسر جهان برگزار مىشود ــ در روز سوم همایش، درست هنگام اعلام اسامى اعضاى جدید کادر مرکزى بهائیان جهان، یکى از سران بهائیت به نام اولینگا و چند نفر دیگر از سران فرقه به دیدار رئیسجمهور اسرائیل رفتند، که این امر از اهمیت این انتخابات براى رهبران اسرائیل حکایت مىکند.[۵۵]
رادیو اسرائیل گزارش این اجلاس بهائیان را به شکلى وسیع، هم در بخش عبرى و هم به سایر زبانها (از جمله عربى) پخش کرد و مطبوعات معروف اسرائیل، همچون «جروزالمپست»، نیز شرح مفصلى دربارۀ اهداف این نشست چاپ کردند.[۵۶]
در اینجا بىمناسب نیست که به جلوههاى دیگرى از روابط این فرقه و صهیونیسم، که همدلى و همسویى دو طرف را در مقابل یکدیگر نشان مىدهد، اشاره شود. از جملۀ این تعاملات، حضور اعضاى هیأت نمایندگى اسرائیل در سایر کشورها در مجامع مختلف بهائى است که در زیر بعضى از موارد آن به نقل از نشریات بهائیت ذکر شده است:
۱ــ هنگامى که شوقى افندى، آخرین رهبر بهائیان، در لندن از دنیا رفت و قرار شد در همان شهر دفن شود، دولت اسرائیل به سفارت خود در انگلستان دستور داد در این مراسم حضور فعالانه داشته باشد. لذا در غیاب سفیر کبیر اسرائیل در لندن، کاردار سفارت به نام گیرشون اولر در مراسم تشییع شرکت جست.[۵۷]
به نوشتۀ منابع بهائى در مراسم تشییع و تدفین، کاردار اسرائیل همچون یک صاحبعزا با قدم آهسته و گردنى خمیده، پا به پاى سران بهائیت حضور داشت و از چهرهاش غم و تأثر مىبارید.[۵۸]
۲ــ به گزارش نشریۀ رسمى بهائیان ایران، در ماه جولاى سال ۱۹۶۰ (تیرماه ۱۳۳۹) تعداد هفده هزار نفر، از ساختمان بهائیان در امریکا بازدید کردند. در این گزارش به عنوان چهرههاى سرشناس بازدیدکننده از موشه انتریونى، ساکن اسرائیل و نمایندۀ دولت اسرائیل براى شرکت در یک کمیتۀ ادارى نیز نام برده شده است تا شاید اسباب تجدید روحیه براى بهائیان سرخورده و مأیوس باشد.[۵۹]
۳ــ بهائیان امریکا براى غرس نوعى گل سرخ به نام ماریان آندرسون در محوطۀ ساختمان مرکزى خود در آن کشور مراسمى برگزار کردند. در این مراسم جمعى از شخصیتها، از جمله ژنرالکنسول اسرائیل حضور داشت و سخنی نیز ایراد کرد. «آقاى جاکوب بارمور، ژنرالکنسول اسرائیل، در ضمن بیانات خود آرزو کرد که گل سرخ ماریان آندرسون به زودى در مقامات مقدسه بهائى در جبل کرمل نیز که شهرت جهانى یافتهاند، غرس شود.»[۶۰]
۴ــ در اردیبهشت ۱۳۴۲ اجلاس تعیین کادر مرکزى بهائیان جهان در حیفا برگزار شد. در این مراسم کلیۀ حاضران به مناسبت فوت رئیسجمهور اسرائیل، اسحاق بنزاوى، یک دقیقه سکوت کردند و پیام تسلیت فرستادند که در نشریۀ «جروزالمپست» این تسلیت درج شد.[۶۱]
بهائیت و جنگهاى اعراب و اسرائیل
الفــ جنگ ششروزۀ اعراب و اسرائیل: در ژوئن ۱۹۶۷ (خرداد ۱۳۴۶) با حملۀ سریع و سنگین ارتش اسرائیل جنگ سوم میان اعراب و اسرائیل درگرفت که به شکست ارتشهاى عربى منجر شد و بخش وسیعى از اراضى اسلامى همچون صحراى سینا، ارتفاعات جولان، کرانۀ باخترى رود اردن و بیتالمقدس به اشغال صهیونیستها درآمد.
بهائیان در خلال این جنگ برخلاف شعارشان مبنى بر «صلح جهانى» به جاى محکوم کردن صهیونیستها به عنوان «آغازگر جنگ و متجاوز» در کنار ارتش اسرائیل قرار گرفتند و همهگونه حمایت را از صهیونیستها به عمل آوردند و از آن جمله به گزارش ساواک در تاریخ ۱۰/۵/۱۳۴۶ مبلغى در حدود ۱۲۰ میلیون تومان (که آن موقع رقم بسیار هنگفتى بود) به وسیلۀ بهائیان ایران جمعآورى گردید که بهظاهر براى بیتالعدل در حیفا ارسال شد، «ولى منظور اصلى آنها از ارسال این مبلغ، کمک به ارتش اسرائیل» بود. ساواک در ادامه افزوده است: «مقدار قابل ملاحظهاى از این پول به وسیلۀ حبیب ثابت تعهد و پرداخت شده است.»[۶۲]
بــ نبرد رمضان: در اکتبر سال ۱۹۷۳ که مقارن با ماه مبارک رمضان بود، ارتش کشورهاى اسلامى در عملیاتى برقآسا همچون صاعقه بر صهیونیستها فرود آمدند، تا اراضى خود را پس بگیرند. نیروهاى مصرى در مدتى کوتاه از کانال سوئز عبور کردند و دیوار عظیم بارلورا، که از سوى صهیونیستها تسخیرناپذیر خوانده مىشد، پشت سر گذاردند. در سایر جبههها نیز سوریه و اردن صهیونیستها را گوشمالى دادند و براى نخستینبار افسانۀ شکستناپذیرى ارتش اسرائیل را باطل ساختند. در این اوضاع، نشریات بهائیان به تکاپو افتادند و علیه جنگ و ویرانى به مبارزه برخاستند. آنان که در جنگ سال ۱۹۶۷ سکوت اختیار کرده بودند، این بار قلم در دست گرفتند و در سر مقالۀ نشریۀ رسمى محفل ملى بهائیان ایران با عنوان «نزاع و جدال منفور درگاه کبریاست» چنین نوشتند: «بشر غافل خیلى زود اثرات شدید جنگهاى گذشته را از نظر دور داشته و تحت عناوین مختلفه به بهانهجویى پرداخته و مىکوشد تا براى اطفاى آتش اغراض خویش دوباره هوا را مسموم سازد و ابنای نوع خود را به دیار نیستى و هلاکت رهسپار نماید.» و در ادامۀ مقاله مفصل در مذمت جنگ سخن کنند.[۶۳]
بهائیان چنان از شکست صهیونیستها سرخورده و ناراحت شده بودند که حتى مجلۀ ورقا، نشریۀ ویژۀ نونهالان بهائى، را نیز از مویههاى خویش بىنصیب نگذاشتند و در شماره ۵۲ آبانماه (اولین شماره پس از جنگ) در مقالهاى مفصل، که ظاهراً یک دختربچۀ بهائى به نام سویدا معانى (از بهائیان ایرانىتبار ساکن اسرائیل) فرستاده بود، شدیداً براى خانوادههاى صهیونیست که فرزندانشان را به میدانهاى جنگ فرستاده بودند، نوحهسرایى کردند و با استفاده از عبارات عاطفى کوشیدند احساسات اطفال بهائى را به نفع صهیونیستها تحریک کنند و این کودکان را از همان ابتدا با محبت صهیونیستها و کینۀ مسلمانان پرورش دهد. در بخشى از این مقاله آمده است: «در این چند روزۀ جنگ، وضع مردم خیلى رقتبار بود، مادرها و بچههایشان نگران و پریشان، منتظر وصول اخبار جنگ بودند… . وقتى خبر قتل کشتهشدگان و شمارۀ آنها منتشر مىگردید، اشکها سرازیر مىشد و همگى داغدار بودند… و غروبها که مادران دست فرزندانشان را گرفته تنهایى به گردش مىرفتند، حالت محزونى از چهرۀ همگى نمودار بود.»[۶۴]
ممنوعیت فعالیت بهائیان در مصر توسط جمال عبدالناصر
دقیقاً به علت همین همسویىها و همدلىها میان صهیونیستها و بهائیان، و تلاش بهائیان برای کسب اطلاعات در کشورهاى اسلامى، بود که اعراب و مسلمانان، سخت به این فرقه حساس شدند و از جمله:
الفــ در سال ۱۹۶۰ در خلال مجمع عمومى مؤتمر اسلامى بیتالمقدس، یکى از شرکتکنندگان ایرانى از فعالیتهای اطلاعاتى بهائیان براى اسرائیل سخن به میان آورد که کشورهاى عربى مسأله را جدى نگرفتند.
بــ پس از شکستهاى سنگین اعراب از اسرائیل و روشن شدن حضور و فعالیت بهائیان در کشورهاى اسلامى براى کسب اطلاعات به نفع رژیم صهیونیستى بود که اتحادیۀ عرب در برابر این فرقه موضعگیرى کرد و موضوع بهائیت در دستور کار «دفتر تحریم اعراب علیه اسرائیل» قرار گرفت. این دفتر مأموریت داشت که تمام شرکتها و مجتمعهاى صنعتى و اقتصادى خارجى را، که با اسرائیل منافع مشترک دارند، شناسایى کند و نام آنها را براى تحریم در اختیار کشورهاى عربى قرار دهد.
خبرگزارى رویتر در ۱۰ ژانویه ۱۹۷۵ از دمشق، به نقل از محمد محجوب، مسئولدفتر تحریم اعراب علیه اسرائیل، اعلام کرد که در کنفرانس ماه آینده، مبارزه با گروه بهائى از سوى این دفتر به طور جدى بررسى خواهد شد. او در ادامه این فرقه را یک جنبش طرفدار اسرائیل و صهیونیسم خواند.[۶۵] همین مضمون را خبرگزارى خاورمیانه، همان روز به نقل از محمد محجوب مخابره کرد.
کنفرانس یادشده روز ۲۳ فوریه در قاهره برگزار، و تصمیمات آن، روز ۲۵ فوریه منتشر شد. این اجلاس درخصوص بهائیت تصمیم مهم ذیل را اتخاذ کرد:
«و قرر المکتب ایضاً فرض حظر على نشاط البهائیین فى الدول العربیه و اغلال محافلهم بعد ان ثبت ان الصهیونیه تستر ورائهم.»
(یعنى: همچنین دفتر [تحریم اعراب علیه اسرائیل] مقرر داشت که باید دولتهاى عربى از تحرکات بهائیها و تشکیل محافل آنها شدیداً جلوگیرى کنند، زیرا [براى اعضإ؛ ببث۶ مسلم شد که] صهیونیسم پشت آنان پنهان شده است).[۶۶]
جــ مجمع الفقه الاسلامى وابسته به سازمان کنفرانس اسلامى بالاترین مرجع دینى در جهان اسلام است که فقهاى ۵۷ کشور اسلامى از تمامى مذاهب و فرق حتى وهابیت در آن عضویت دارند. این مجمع در جلسات ۶ تا ۱۱ فوریه ۱۹۸۸/ ۱۸ تا ۲۳ بهمن ۱۳۶۶ خود طى مصوبهاى، «ادعاى رسالت بهاءاللّه و نزول وحى بر وى» و دیگر معتقدات بهائیان را مصداق «انکار ضروریات دین» شمرد.[۶۷] در ۲۶ ژانویه ۱۹۸۷ مطابق ۲۹ جمادىالاول ۱۴۰۷ نیز قطعنامهاى به امضاى فقهاى شیعه و سنى عضو مجمع منتشر شد که در آن بهائیان به اجماع مسلمانان، کافر و خارج از دین اسلام شمرده شدهاند و از دولتها و ملتهاى اسلامى درخواست شده است اقدامی مقتضی در برابر آنان انجام دهند.[۶۸]
حمایت رسانههاى اسرائیل از بهائیت
رسانههاى رژیم صهیونیستى در کنار مسئولان سیاسى، قضایى و اقتصادى خود از این تشکیلات به طور وسیع حمایت کردهاند. این حمایت مقطعى نبود، بلکه در گذر زمان ادامه داشته است و دارد.
این امر مؤید آن است که حمایت اسرائیل از بهائیت جلوههاى دیگر نیز دارد؛ از جمله رسانههاى اسرائیل با کمترین بهانهاى به تعریف و تمجید از بهائیت برمیآیند و اخبار مربوط به آن را پوشش مىدهند. در ذیل بعضى از این موارد، از منابع بهائى نقل شده است.
۱ــ در نشریۀ اخبار امرى، از قول محفل روحانى ملى بهائیان امریکا، گزارشى آمده است مبنى بر اینکه در روز ۲۹ دسامبر سال ۱۹۵۲ بخش انگلیسىزبان رادیو اسرائیل برنامهاى در مورد بهائیت پخش کرد و در خلال آن دوبار با روحیه ماکسول (همسر شوقى) دربارۀ تاریخچۀ باب و بهاء و دفن اجساد آنان در فلسطین اشغالى توضیحاتى داد. سپس با لروى آیواس، از سران بهائیت، نیز در مورد اماکن بهائى در اسرائیل گفتوگو کرد. در ابتدای برنامه مجرى آن در اظهاراتى جانبدارانه گفت: «اکنون کشور اسرائیل نه تنها مرکز دیانت کلیمى و مسیحى است، بلکه دیانت چهارمى که دیانت بهائى است نیز مرکزش در این سرزمین است.»[۶۹]
۲ــ لطفالله حکیم بهائى یهودىتبار، که پیشتر در محفل ملى بهائیان ایران مشغول بود، بعدها به اسرائیل رفت و در تشکیلات مرکزى بهائیان در بیتالعدل فعالیت نمود. او به طور مرتب، اخبار بهائیت و مطالب منتشر شده در نشریات اسرائیل در مورد بهائیت را به منظور تقویت روحیۀ بهائیان براى ترجمه و انتشار در مجلات بهائى به ایران مىفرستاد. از جمله در مهرماه ۱۳۳۲، پس از کودتاى انگلیسى ــ امریکایى ۲۸ مرداد و سرنگونى دولت دکتر مصدق، در نشریۀ رسمى بهائیان ایران آمده است: «جناب دکتر لطفالله از ارض اقدس [= اسرائیل] چنین مرقوم داشتهاند: این ایام در اسرائیل جراید، چه به زبان عبرى و چه عربى و چه انگلیسى، مقالات مفصل راجع به دیانت بهائى و مقام اعلى درج مىنمایند. ساختمان مقام اعلى [= قبر منسوب به علیمحمد باب شیرازى] هیجان غریبى بین مردم انداخته، به طورى که همهروزه صدها نفوس از سیاحان و از اهالى اسرائیل براى زیارت آن مقام مقدس مىآیند. اى کاش ممکن بود از همه جراید براى شما ارسال مىنمودم. امروز در روزنامۀ یومیۀ [جروزالم پست] Jerusalem Post شرح مفصلى با عکس مقام اعلى درج شده، عجالتاً این روزنامه را براى محفل مقدس روحانى ملى و محلى مىفرستم که اگر صلاح بدانند، ترجمه نموده، انتشار دهند.»[۷۰]
سپس در مجلۀ رسمى محفل ملى بهائیان ایران، متن کامل مقالۀ بسیار جانبدارانۀ این نشریۀ صهیونیستى، که در شماره ۱۶ اکتبر ۱۹۵۳ (۲۴ مهر ۱۳۳۲) چاپ شده[۷۱] درج گردید.
۳ــ نشریۀ هفتگى «جروزالمپست» نیز در شمارۀ ۲۶ آوریل ۱۹۶۳ خود، انتخاب اولین دورۀ اعضاى کادر مرکزى بهائیان جهان، موسوم به بیتالعدل، و اسامى منتخبان و خبر حرکت آنها براى شرکت در کنفرانس لندن را درج کرده است. این نشریه همچنین سکوت یکدقیقهاى بهائیان به مناسبت مرگ رئیسجمهور اسرائیل (اسحاق بن زاوى) و نیز پیام تسلیت آنان را منتشر کرده است.[۷۲]
۴ــ روزنامۀ انگلیسىزبان «جروزالمپست» در دو صفحۀ کامل کتاب حسن بالیوزى (موقر) به نام «عبدالبهاء» را شرح و تفسیر کرده است. جالب است که مقدمۀ این مطلب را یک بهائى به نام بهیه آدمس نوشته است. جالبتر اینکه مقاله دیگرى نیز «که توسط یک روزنامهنگار معروف اسرائیلى» در مورد بهائیت تهیه شده بود همراه «عکسهاى جالبى» در همین شماره درج گردید. از همه جالبتر آنکه «بعضى از روزنامههایى که به زبان هبرو [= عبرى] نیز منتشر مىشود، خلاصهاى از آن را درج کردند.»[۷۳]
بهائیان نیز به بهانۀ مناسبتهاى مختلف، مراسم گوناگونى برگزار مىکردند که همین امر مستمسک لازم را براى تبلیغ بهائیت در اختیار نشریات اسرائیل قرار مىداد. به نوشتۀ یکى از بهائیان ایرانى به نام فریده سبحانى، که براى حضور در این برنامه به اسرائیل سفر کرده بود، «جراید مختلف اسرائیل هر یک به نحوى با عکس و تفصیلات دربارۀ این روز تاریخى و همچنین دربارۀ امر جهانى بهائى به قلمفرسایى پرداختند. از جمله روزنامۀ ”جروزالمپست“[۷۴] مقاله مشروحى… انتشار داد و روزنامۀ ”استاندارد“ مقالۀ مشروح خود را با عنوان ”پیام امیدبخش…“ شروع کرد. در این گزارش اضافه شده که به این مناسبت سازمان توریستى اسرائیل نیز چندینبار جشنهاى باشکوهى در زیباترین هتلهاى حیفا برپا کرد و از جمله «در میهمانى دیگرى، مشهورترین هنرمندان اسرائیل، سرودها و ترانههاى بسیار زیبایى به افتخار دوستان بهائى خواندند.»[۷۵]
همۀ این امور از هماهنگى گستردۀ نشریات صهیونیستی براى تبلیغ بهائیت حکایت مىکند و صد البته این امر فقط به اسرائیل محدود نمىشود و به مافیاى رسانههاى صهیونیستى در سطح جهان تعمیم مىیابد که شرح آن در این مجال نمىگنجد.
همچنین بخشى دیگر از حمایتهاى اسرائیل از این مسلک را مىتوان در توزیع خدمات به نشریات بهائى منتشر شده در ایران دانست. فىالمثل این نشریات از طریق اسرائیل براى بهائیان در سراسر جهان ارسال مىشد. در این زمینه نامهاى از فردی بهائى به نام آقاى عزتالله زهرایى، ساکن فرانسه (شهر سنکلو)، در آهنگ بدیع از مجلات بهائیان ایران درج گردیده که در قسمتى از آن نوشته شده است: «شمارههاى مجلۀ زیباى شما، مرتباً از طریق ارض اقدس [= اسرائیل] به این جانب مىرسد.»[۷۶]
توریسم بهائى؛ مددکار اقتصاد ورشکستۀ اسرائیل
تشکیلات مرکزى بهائیان در اسرائیل مىکوشید با جلوه دادن بیش از پیش به اماکن متعلق به خود، علاوه بر بهائیان، افراد غیربهائى را نیز به مراکز خویش بکشاند تا از این راه، زمینۀ جلب آنها به بهائیت را فراهم آورد. رسانههاى صهیونیستى در فلسطین اشغالى و سایر نقاط جهان نیز با نمایش این بناها سعى میکردند جاذبۀ توریستى براى اسرائیل فراهم سازند. از جمله در نشریۀ رسمى محفل ملى بهائیان ایران آمده که یک کمپانى معروف فیلمسازى در امریکا فیلمى به نام «اسرائیل از دریا» ساخته که در آن مناظر مربوط به قبر باب و مرکز بهائیت را به نمایش گذارده است. این گزارش افزوده که این فیلم چندى قبل در تلویزیون امریکا در ایران ــ که پیش از انقلاب در کانال ۸ فعال بود ــ نیز به نمایش درآمده است.[۷۷]
همچنین دفتر نمایندگى توریسم اسرائیل در امریکا (نیویورک) متن مفصل و تبلیغى در مورد بهائیت و اماکن آن در فلسطین اشغالى به زبان انگلیسى منتشر کرد. این مطلب، بیش و پیش از آنکه یک بروشور تبلیغى براى معرفى جاذبههاى توریستى اسرائیل، و از جمله جاذبههاى گردشگرى بهائى باشد، به متن تبلیغى بهائى شبیه است. در قسمتى از آن آمده است: «دیانت بهائى، که مروج صلح و اخوت بین افراد جامعۀ بشرى است، در سال ۱۸۴۴ با ظهور باب در ایران آغاز گردید و باب خود را مبشر [آمدن] نفسى اعز و اشرف از خود [= حسینعلى بهاء] معرفى نمود… .»[۷۸]
حضور گستردۀ بهائیان سراسر جهان در اسرائیل نیز منبع درآمد خوبى براى رژیم صهیونیستى محسوب مىشد. تشکیلات بهائیت نیز سعى میکرد بهائیان را براى سفر به اسرائیل و دیدار از اماکن متعلق به خود تشویق کند و این امر به اشکال مختلف انجام میشد. به عنوان مثال با ایجاد بهانههایى، همچون یکصدمین سال ورود بهاء به عکا، بهائیان را به اسرائیل فرامىخواند. همچنین پس از تشکیل یک کنفرانس بینالمللى بهائى در نقطهاى از جهان، شرکتکنندگان در آن کنفرانس را به «ارض اقدس» مىبردند و بعضى مواقع نیز، در قالب کاروانهاى نُه نفره از هر کشور، وابستگان خویش را به اسرائیل مىبردند و بالاخره آنان، که براى تبلیغ بهائیت در خارج از وطن خود، عزم مهاجرت مىکردند، در آغاز سفر براى تشویق، در سفری چند روزه به اسرائیل مىرفتند و چون معمولاً افرادى که در بالا برشمردیم از گروههاى مرفه و داراى تمکن مالى بودند، سفر آنها به اسرائیل براى دولت این کشور نیز از نظر اقتصادى و توریستى سودمند بود. در این زمینه روزنامۀ «جروزالمپست» ــ که عملاً به ارگان تبلیغى بهائیت تبدیل شده بود ــ در شمارۀ ۲۸ اوت ۱۹۶۸ خبر داده است که دستجات مختلف بهائیان از کنفرانس پالرموى ایتالیا به اسرائیل آمدهاند و متذکر شده است که «این عده بزرگترین اجتماع زائرین بهائى را که تاکنون به اراضى مقدسه مسافرت نمودهاند تشکیل مىدهند.»[۷۹]
هرچه زمان میگذشت، تبلیغات بهائیان براى سفر به اسرائیل مؤثرتر واقع میگشت و سفر بهائیان به اراضى اشغالى رو به فزونى میگذاشت. تا آنجا که شوقى افندى در تلگراف مورخ ۷ اکتبر ۱۹۵۳ به کنفرانس دهلى گفته است: «تعداد نفوسى که از دور و نزدیک براى زیارت مقام اعلى مىآیند، روزبهروز در تزاید است و چندین روز، عده آنان از هزار نفر تجاوز مىنمود.»[۸۰] اما اشتهاى صهیونیستها سیرىناپذیر بود و باید اماکن بهائى فعالیت بیشتری در جذب توریست انجام میدادند و همینطور هم شد. تا آنجا که شش سال بعد، یعنى در سال ۱۳۳۸، به گفتۀ سران بهائیت: «در ظرف این یک سال، عدد زائرین و سیاحان» بازدیدکننده از اماکن بهائى «به بیش از یکصدهزار بالغ گردیده است.» بدینترتیب، بهائیت در عرصۀ جذب توریست و کمک به اقتصاد شکنندۀ اسرائیل نیز فعالیت بسزا و در خور توجهى داشته است.
بهائیت و اسرائیل، پس از پیروزى انقلاب اسلامى
در سی سال اخیر نیز بهائیان و رژیم صهیونیستى روابط خود را ادامه داده و به آن عمق و گستردگى بیشترى بخشیدهاند. در زیر به نمونههایى از این تعاملات اشاره شده است:
۱ــ به گزارش خبرگزاریها، رئیس مجلس رژیم صهیونیستى روز ۱۴ تیر ۱۳۷۷ از مرکز بهائیت در شهر حیفا بازدید کرد و ضمن حمایت از فعالیتهاى این فرقه، خواستار آزادى عمل بیشتر پیروان آن در ایران شد.[۸۱]
۲ــ در روز سهشنبه اول خرداد ۱۳۸۰ مصادف با ۲۸ صفر سالروز رحلت پیامبر اکرم(ص) و امام حسن مجتبى(ع)، رژیم صهیونیستى به مناسبت تجمع بهائیان براى افتتاح ساختمان مرکزى این فرقه در حیفا مراسم جشن و پایکوبى مفصلى به راه انداخت.
به گزارش خبرگزاریها ساخت این مجموعه ۲۵۰ میلیون دلارى با حمایت مستقیم اسحاق رابین، نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستى، از سال ۱۳۷۲ آغاز شد. نکتۀ شایان توجه، دعوت گسترده از خبرنگاران رادیو ــ تلویزیونهاى جهان براى پوشش خبرى این مراسم بود. برگزارکنندگان مراسم از خبرنگاران خواستار نشر مطالب مختلفى به نفع رژیم صهیونیستى و بهائیت بودند که از آن جمله این مطلب بود که «دولت اسرائیل با نهایت افتخار مىتواند میزبان همه بهائیان جهان ــ بهویژه بهائیان ساکن در کشورهاى اسلامى ــ باشد.»[۸۲]
این دعوت مبین آن است که رژیم صهیونیستى با توجه به فرار صهیونیستها از فلسطین اشغالى و نیاز مبرم به افزایش جمعیت وفادار به خود، چون بهائیان را نیز در شمار نیروهاى خودى و همچون صهیونیستها فرض مىکند، از آنان براى مهاجرت به اسرائیل دعوت به عمل مىآورد.
۳ــ در شهریور سال ۱۳۸۲ آریل شارون، نخستوزیر رژیم صهیونیستى و قصاب صبرا و شتیلا، از هند دیدار کرد. او در این سفر، از مرکز بهائیان در دهلى، که به نام نیلوفر آبى شهرت دارد، براى ساعاتى بازدید نمود.[۸۳] بازدید از این مرکز، اهمیت بهائیت براى رژیم صهیونیستى را نشان مىدهد.
۴ــ در یکى از این حمایتهای جدید، ایهود اولمرت، نخستوزیر اسرائیل، براى توجیه عقبنشینى دولتش از تهدید جمهورى اسلامى به حملۀ نظامى، ارادت خود را به جامعۀ بهائى اعلام، و روغن ریخته را نذر امامزاده کرد. وى روز یکشنبه ۱۷ دى ۱۳۸۵ در سخنرانى خود، که تعدادى از سران این فرقۀ ضاله نیز در آن حضور داشتند، ضمن ردّ اخبار منتشرهشده در مورد حملۀ ارتش رژیم صهیونیستى به تأسیسات ایران، به سران بیتالعدل بهائیان اطمینان داد که به احترام مقدسات بهائیها در ایران از حمله به این کشور منصرف شده است!
به گزارش یک روزنامۀ اسرائیلى، بهائیان یادشده به دعوت وزارتخارجۀ اسرائیل در این جلسه حضور یافتند و در میان آنها چهرههاى سرشناس بهائى و ازجمله یک ایرانى وابسته به آن فرقه نیز به چشم مىخوردند.[۸۴] باید به آقاى اولمرت یادآور شد: به دشت آهوى ناگرفته، مبخش!
۵ــ بهائیان نیز متقابلاً با همۀ توان در خدمت صهیونیسم و زائده آن یعنى اسرائیلاند و علاوه بر جمعآورى کمک مالى و ارسال آن به این رژیم، با ورود غیرقانونى و قاچاق کالاهاى اسرائیلى به داخل ایران سعى میکنند اقتصاد رو به موت آن رژیم را شکوفا کنند. برای مثال، به گزارش جراید، بیش از ۴۴۰ هزار عدد لنز عینک ساخت رژیم اشغالگر قدس در کارخانۀ «شایان عدسى» واقع در شهرک صنعتى جعفرآباد کاشان کشف شد. شایان ذکر است که این کارخانه به منصور ــ م، بهائى ساکن کاشان، تعلق دارد. او، که قاچاقچى لنز عینک میباشد، آنها را از اسرائیل وارد کرده است. وى لنزهاى ساخت کارخانجات اسرائیل را در جعبههاى معمولى و با مارک یک شرکت لنزسازى خارجى قاچاق کرده است. گفتنى است فرزند ارشد رئیس تشکیلات بهائیت در ایران معروف به نیکى نیز یکى از دلالان عینک در ایران به شمار مىرود.[۸۵]
سخن آخر
شواهد فراوان فوق، که از آغاز مقاله تا اینجا مطرح شد، به روشنى و به نحوى تردیدناپذیر، از ارتباط دیرین، عمیق، گسترده و فزایندۀ بهائیت و صهیونیسم، بهویژه رژیم اشغالگر فلسطین، حکایت دارد.
عجیب است که بهائیان در سایتها و رسانههاى مربوط به خویش، در مقابل سؤال (یا اعتراض) نسبت به پیوند این فرقه با اسرائیل، با جسارت «کبکوار»! ادعا مىکنند که هیچ رابطهاى بین این فرقه با صهیونیسم و اشغالگران فلسطین وجود ندارد و تمرکز بیتالعدل اعظم بهائیان در اسرائیل پدیدهاى کاملاً تصادفى است! و هیچ ارتباطى به علائق و منافع مشترک دو طرف ندارد!
این شواهد فراوان و انکارناپذیر، بیشوپیش از همه، حجت را بر افراد عادى بهائیت تمام مىکند که حکم پیادهنظام، سپر، خاکریز و گوشت دم توپ را براى سران فرقه دارند. آنان باید بدانند که رهبران آنها چه وابستگى و پیوستگى عمیقى با صهیونیستهاى غاصب و خونآشام دارند؟ و از تشکیلات خود بخواهند که بابت این همه وابستگى به جنایتکاران اشغالگر، به جاى بعضى مغالطههاى خندهآور، توضیح قانعکننده بدهند.
با توجه به روابط وسیع و صمیمانه و اعتماد مشترکى که میان صهیونیسم و بهائیت وجود دارد، طبیعى است که جهان اسلام و آزادگان عالم، به حضور اعضای این تشکیلات در بین خود با دیدۀ سوء ظن بنگرند و با آنان رفتاری طردآمیز پیش داشته باشند. متقابلاً بدیهى است که وقتى بهائیت، کاکل خود را اینگونه محکم به زلف صهیونیسم گره مىزند، نمىتواند ادعا کند که استقرار مرکزیت این تشکیلات در اسرائیل، صرفاً به دلیل قرار داشتن قبور سران فرقه در فلسطین اشغالى است و به همین دلیل اسرائیل قبلۀ اهل بهاء شده است.
با وجود این پیوند عمیق، بدیهى است که بهائیان ناگزیرند در هزینههایى که اسرائیل و صهیونیسم جهانى (در برابر خروش انقلابى مظلومان و محرومان جهان) مىپردازند، سهیم و شریک باشند. لذا سال گذشته در نبرد شکوهمند حزبالله لبنان با ارتش صهیونیستى که با پیروزى رزمندگان اسلام پایان یافت، بندر حیفا، که مرکز بهائیان در آن قرار دارد، آماج حملات موشکى دلاورمردان حزبالله قرار گرفت و مىتوان حدس زد که تلاش حکومت اسرائیل براى جلب مساعدت بهائیان به منظور جلوگیرى از فرارشان (همراه یهودیان) از اسرائیل، در اقدام اخیر نخستوزیر آن کشور (اولمرت) به دلدارى خالهمآبانۀ سران بهائیت، بىتأثیر نبوده است.
پینوشتها
________________________________________
[۱]ــ آهنگ بدیع، نشریه جوانان بهائی ایران، سال ۱۳۴۷، ش۷ و ۸، ص۲۰۹
[۲]ــ خاطرات حبیب، ص۲۰؛ نیز رک: آهنگ بدیع، سال ۱۳۳۰، ش۳، ص۵۳
[۳]ــ اخبار امری (نشریۀ رسمی محفل ملی بهائیان ایران)، تیر ۱۳۳۳، ش۳، صص۹ــ۸
[۴]ــ همان، بهمن ــ اسفند ۱۳۴۰، ش۱۲ــ۱۱، صص۶۲۱ــ۶۲۰؛ راجع به دوستی و روابط موشه شارت (اولین وزیر خارجۀ رژیم صهیونیستی) با عبدالبهاء نیز، روحیۀ ماکسول (همسر شوقی) در کتاب مشهورش: «گوهر یکتا»، اشارۀ گذرایی دارد.
[۵]ــ خاطرات حبیب، همان، ص۲۳۹
[۶]ــ همان، ص۵۴؛ فلسطین در آن زمان جزء ایالت سوریه و بخشی از امپراتوری عثمانی بود و هنوز به نام فلسطین خوانده نمیشد.
[۷]ــ رک: «جستارهایی از تاریخ بهائیگری در ایران»، تاریخ معاصر ایران، سال ۷، ش۲۷، پاییز ۱۳۸۲
[۸]ــ اخبار امری، فروردین ۱۳۲۹، ش۱۲، ص۵۴۰؛ آهنگ بدیع، سال ۱۳۳۰، ش۳، ص۵۳
[۹]ــ اطلاعات سیاسی ــ دیپلماتیک، سال ۱، ش۱۲، ۲۸ خرداد ۶۵، ص۶
[۱۰]ــ همانجا.
[۱۱]ــ شوقی افندی، قرن بدیع، تهران، مؤسسه ملی مطبوعات امری، ج۳، ص۲۹۱
[۱۲]ــ همان، ص۲۹۷
[۱۳]ــ قرن بدیع، ج۲، ص۲۱۴
[۱۴]ــ همان، ج۳، ص۳۲۱
[۱۵]ــ اخبار امری، سال ۱۳۲۴، ش۷ و ۸ (آبان و آذر)، ص۷
[۱۶]ــ اخبار امری، آبان ۱۳۲۶، ص۱۳۰؛ بهائینیوز، سپتامبر ۱۹۴۷؛ همچنین رک: سید محمدباقر نجفی، بهائیان، چاپ اول، طهوری، ۱۳۵۷، صص۶۹۱ــ۶۹۸
[۱۷]ــ شوقی افندی، توقیعات مبارکه، تهران، مؤسسه ملی مطبوعات امری، بدیع ۱۲۵، ص۲۹۰
[۱۸]ــ آهنگ بدیع، سال ۱۳۳۳، ش۳، ص۷
[۱۹]ــ همان، سال ۱۳۳۳، ش۳، ص۷
[۲۰]ــ همانجا.
[۲۱]ــ همان، سال ۱۳۲۳، ش۳، ص۸
[۲۲]ــ اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، تهران، مؤسسه تحقیقاتی رائین، ص۶۹
[۲۳]ــ شوقی افندی، توقیعات مبارکه، همان، ص۲۹۰
[۲۴]ــ اخبار امری، شهریور ۱۳۳۱، ش۵، ص۱۶
[۲۵]ــ جواد منصوری، تاریخ قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ج۱، ص۳۳۲ به نقل از: اخبار امری، سال ۱۳۳۰، ش۵، صص ۸ و ۱۴
[۲۶]ــ اخبار امری، مرداد ــ شهریور ۱۳۳۳، ش۵ــ۴، صص۵ــ۲
[۲۷]ــ همان، مرداد ــ شهریور ۱۳۳۳، ش۵ــ۴، صص۵ــ۲
[۲۸]ــ همان، فروردین ۱۳۲۹، ش۱۲، ص۵۴۰
[۲۹]ــ سالنامه جوانان بهائی ایران، ج۳ (۱۰۹ــ۱۰۸ بدیع)، ص۱۳۰
[۳۰]ــ آهنگ بدیع، سال ۱۳۳۹، ش۱۰ــ۸ (ویژهنامه شوقی افندی)، ص۲۱۹
[۳۱]ــ اسماعیل رائین، همان، صص۱۷۱ــ۱۷۰، به نقل از قرن بدیع، قسمت چهارم، ص۱۶۲
[۳۲]ــ اخبار امری، خرداد ــ تیر ۱۳۳۱؛ برای شرح ماجرا رک: نامه مفصل هیأت بینالمللی بهائی، مورخ ۱ ژوئیه ۱۹۵۲ (۱۰ تیر ۱۳۳۱) به محفل روحانی ملی بهائیان ایران (اخبار امری، سال ۱۳۳۱، ش۵ (شهریور ماه).
[۳۳]ــ اخبار امری، سال ۱۳۳۱، ش۵ (شهریور ماه)
[۳۴]ــ همانجا.
[۳۵]ــ همان، سال ۱۳۲۹، ش۹ــ۸ (آذر ــ دی).
[۳۶]ــ آهنگ بدیع، سال ۱۳۳۹، ش۱۰ــ۸ (ویژهنامه شوقی)، ص۲۱۹
[۳۷]ــ اخبار امری، آذر ۱۳۳۸، ش۹، ص۲۵۹
[۳۸]ــ همان، مرداد ۱۳۳۱، ش۴، ص۴
[۳۹]ــ آهنگ بدیع، سال ۱۳۳۹، ش۴، ص۹۶
[۴۰]ــ خواهر عباس افندی که دشمن وی بود.
[۴۱]ــ اخبار امری، سال ۱۳۳۳، ش۹ــ۸ (آذر ــ دی)، ص۵
[۴۲]ــ همان، فروردین ۱۳۲۹، ش۱۲، ص۶
[۴۳]ــ آهنگ بدیع، سال ۱۳۴۰، ش۱۰، ص۲۵۲
[۴۴]ــ جواد منصوری، همان، ج۱، سند شماره ۲/۹۰ و ص۳۳۰
[۴۵]ــ اخبار امری، مرداد ــ شهریور ۱۳۴۰، ش۶ــ۵، ص۳۰۳
[۴۶]ــ متن کامل خبر در اخبار امری امریکا، ش۲۴۵ و ترجمۀ آن توسط ذکرالله خادم در اخبار امری ایران درج شده است.
[۴۷]ــ اخبار امری، سال ۱۳۳۳، ش۳ (تیرماه) صص۹ــ۸
[۴۸]ــ همان، ش۲ــ۱ (اردیبهشت ــ خرداد)، صفحات اولیه.
[۴۹]ــ همان، ش۳ (تیرماه)، صص۹ــ۸
[۵۰]ــ همان، ش۱ و ۲ (اردیبهشت ــ خرداد)، ص۱۵
[۵۱]ــ همانجا.
[۵۲]ــ همان، اردیبهشت ــ خرداد ۱۳۳۳، ش۱ و ۲، ص۱۶
[۵۳]ــ همان، سال ۱۳۳۱، ش۵ (شهریور).
[۵۴]ــ همان، آبان ۱۳۴۳، ش۸، صص۴۰۶ــ۴۰۵
[۵۵]ــ همان، خرداد ۱۳۴۷، ش۳، ص۱۳۷؛ و آهنگ بدیع، سال ۱۳۴۷، ش۱ و ۲، ص۸
[۵۶]ــ آهنگ بدیع، سال ۱۳۴۷، ش۱ و ۲، ص۱۳
[۵۷]ــ همان، سال ۱۳۳۹، ش ۱۰ــ۸، ص۲۶۳
[۵۸]ــ همان، ص۲۶۸
[۵۹]ــ اخبار امری، سال ۱۳۴۰، ش۳ و ۴، ص۱۷۸
[۶۰]ــ آهنگ بدیع، سال ۱۳۴۴، ش۲، ص۶۰
[۶۱]ــ اخبار امری، ۱۳۴۲، ش۸ و ۹، (آبان ــ آذر)، ص۵۰۵
[۶۲]ــ جواد منصوری، همان، ج۱، ص۳۳۲ و سند ۲/۹۶
[۶۳]ــ اخبار امری، سال ۱۳۵۲، ش۱۳، سخن ماه (نزاع و جدال منفور درگاه کبریاست)، صص۳۸۰ــ۳۷۷
[۶۴]ــ اورقا (نشریه نونهالان بهائی ایران)، سال ۱۳۵۲، ش۸ (آبان)، صص۲۲ــ۲۰
[۶۵]ــ محمدرضا نصوری، «پیوند و همکاری متقابل بهائیت و صهیونیسم»، فصلنامه انتظار موعود، ش۱۸، ص۲۴۷؛ به نقل از بولتن خبری سازمان رادیو ــ تلویزیون ملی ایران، دفتر مرکزی، خبر ۲۳۲، ۲۱ دی ۱۳۵۳٫
[۶۶]ــ همانجا.
[۶۷]ــ مجمع فقه اسلامی، مصوبهها و توصیهها: از دومین تا پایان نهمین نشست، ترجمۀ محمد مقدس، قم، ۱۴۱۸٫ق، صص۸۵ــ۸۴
[۶۸]ــ مع مؤتمرات مجمع الفقه الاسلامی (المؤتمرات الفقهیۀ)، محمد علی تسخیری، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج۱، صص ۳۲۷ــ۳۲۶
[۶۹]ــ سیدمحمدباقر نجفی، بهائیان، تهران، طهوری، ۱۳۵۷، صص۷۳۶ــ۷۳۵؛ به نقل از اخبار امری، سال ۱۳۳۲، ش ۱ و ۲ (اردیبهشت ــ خرداد).
[۷۰]ــ اخبار امری، ش۷ــ۶ (مهر ــ آبان ۱۳۳۲)، صص۱۷ــ۱۳
[۷۱]ــ برای دیدن متن کامل این مقاله، رک: سیدمحمدباقر نجفی، همان، صص۷۳۵ــ۷۳۲
[۷۲]ــ اخبار امری، آبان ــ آذر ۱۳۴۲، ش ۸ و ۹، ص۵۰۵
[۷۳]ــ همان، فروردین ۱۳۵۱، ش۱، ص۱۹
[۷۴]ــ در متن اصلی: پست اورشلیم.
[۷۵]ــ آهنگ بدیع، سال ۱۳۴۷، ش ۷ و ۸، صص۲۳۵ــ۲۳۳
[۷۶]ــ همان، سال ۱۳۴۸، ش ۳ و ۴، ص۱۰۳
[۷۷]ــ اخبار امری، ش۴، تیر ۱۳۴۴، ص۲۴۴
[۷۸]ــ سیدمحمدباقر نجفی، همان، صص۷۳۹ــ۷۳۷؛ به نقل از: اخبار امری، سال ۱۳۳۳، ش ۳ (تیرماه)
[۷۹]ــ اخبار امری، آبان ــ آذر ۱۳۴۷، ش۹ــ۸، ص۵۹۲
[۸۰]ــ پیام شوقی مندرج در آهنگ بدیع، سال ۱۳۳۲، ش۱۳ــ۱۲، ص۲۴۱
[۸۱]ــ روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۵ تیر ۱۳۷۷
[۸۲]ــ پایگاه اطلاعرسانی موعود: www.Mouood.com
[83]ــ مهرداد صفا، «افعی در هند»، روزنامه جامجم، ۱۷/۲/۱۳۸۳، ص۸
[۸۴]ــ روزنامه جمهوری اسلامی، سال ۲۸، ش۷۹۶۲، چهارشنبه ۲۰ دی ۸۵، ص۲
[۸۵]ــ کیهان، ۸ و ۲۹ شهریور ۱۳۸۵