خاتمیت؛ نفى مسلک باب و بهاء

پذیرش اصل خاتمیت از سوی حسینعلی بهاء، از یک‌سو، و نفی آن از سوی عباس افندی و دیگران، از سوی دیگر، همراه با انشقاق و شکاف درونی و طرح دو شریعت، یکی به نام "بیان" و دیگری به نام "اقدس"، گویاترین دلیل بر انحرافی بودن مسلک باب و بهاء می‌باشد که در این مقاله شرح داده شده است.
"خاتمیت"، یکى از اصول اساسى و مشترک بین همه مذاهب و فرق اسلامى (شیعه، سنى و...) است. بر مبناى این اصل، حضرت محمد بن عبدالله، پیامبر گرامى اسلام، آخرین پیامبر و فرستاده الهى در روى زمین است؛ یعنى، آخرین فردى است که از سوى خداوند، به عنوان "نبى" و "رسول"، به سوى بشر فرستاده شده و دین و شریعت وى (اسلام) آخرین آیین آسمانى است. آیات قرآن کریم و احادیث پیشوایان معصوم، با تعابیر گوناگون، کراراً به این اصل (خاتمیت پیامبر و دین او) تصریح و تأکید کرده‏اند، چندان‌که احادیثى چنین، شهرت زایدالوصفى دارند: حلال محمد حلالٌ الى یوم القیامه و حرام محمدٍ حرامٌ الى یوم القیامه. [1] و (حدیث متواتر منزلت): یا على انت منّى بمنزله هارون من موسى الا انّه لانبىّ بعدى. [2]
خداوند در سوره احزاب، آیه 40 فرموده است: "ما کان محمدٌ ابا احدٍ من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین و کان الله بکل شى‏ءٍ علیماً. "
"خاتم" از ریشه "ختم" به معناى "پایان" است و طبق تصریح لغت‌شناسان مشهور عرب، [3] در زبان عربى به دو صورت خاتِم (به کسر تاء) و خاتَم (به فتح تاء) به کار مى‏رود. خاتِم (به کسر تاء) به معنى ختم‌کننده و پایان‌بخشنده است و خاتَم (به فتح تاء) به معنى آخر و آخرین و نیز مُهرى است که پس از تنظیم و نگارش نامه‏ها و اسناد، در پاى آن مى‏زنند و حکم "پایان بخشیدن" به آن‌ها را دارد. [4] به قول لغویان: "مایُختَم به" یعنى‏ وسیله ختم و پایان یافتن چیزى است (و در نتیجه، بستن طومار آن، که "پُلُمب" کردن خانه‏ها و مُهر کردن سر ظروف مایعات، از همین باب و به همین معناست، و قرآن کریم با استعمال تعابیرى چون "ختم الله على قلوبهم و على سمعهم" (بقره/7) و مشابه آن[5] و نیز با به‌کارگیرى واژه "مختوم" و "خِتام"، [6] همین معنا را اراده کرده است. چنان‌که‏ "مختومه" شدن پرونده نیز، در اصطلاح قضات، به معناى پایان‌یافته قلمداد گشتن و بسته شدن آن است). اگر به نگین انگشتر نیز، "خاتم" گفته مى‏شود، به اعتبار استفاده از آن در مهر و مختومه کردن اسناد و نامه‏هاست. به قول استاد مطهرى: "کلمه "خاتم" به حسب ساختمان لغوى خود در زبان عربى به معنى چیزى است که به وسیله آن به چیزى پایان دهند. مُهرى که پس از بسته شدن نامه بر روى آن مى‏زدند به همین جهت، "خاتم" نامیده مى‏شود، و چون معمولاً بر روى نگین انگشترى، نام یا شعار مخصوص خود را نقش مى‏کردند و همان را بر روى نامه‏ها مى‏زدند، انگشترى را "خاتم" مى‏نامیدند. "[7]
استعمال تعابیرى چون "ختم قرآن" (که به معناى خواندن کلّ قرآن و تمام کردن آن است)، اطلاق "مجلس ختم" به مجلس یادبود اموات (که به اعتبار قرائت یک دوره کامل از قرآن توسط جمع حضّار مجلس ترحیم براى شخص متوفّى است) و نیز استعمال تعبیر "خاتم اوصیاء" در حقّ آخرین امام معصوم از تبار اهل بیت علیهم‌السلام، همه و همه، هماهنگ با همان مفهومى است که از ختم و خاتم بیان شد.
آنچه را گفتیم، علاوه بر کارکرد قرآنى لفظ، مفسران مسلمان و همچنین فرهنگ‏نویسان صاحب‌نام تاریخ اسلام، نیز بدان تصریح کرده‌اند. براى نمونه، ابوالبقاء عکبرى، دانشمند مشهور، در ذیل آیه "ولکن خاتم النبیین" نوشته است: "1ــ خاتَم (به فتح تاء)، یا فعل ماضى از باب مفاعله است؛ یعنى محمد(ص) پیامبران الهى را ختم کرد، 2ــ یا مصدر است که بنابر این، "خاتم النبیین" به معناى ختم‌کننده پیامبران خواهد بود؛ زیرا مصدر، در این قبیل موارد، به معناى اسم فاعل است، 3ــ یا آن طور که دیگر دانشمندان گفته‏اند، خاتم (به فتح تاء) اسم است به معناى آخر آخرین، 4ــ یا آن گونه که بعضى دیگر گفته‏اند، به معناى اسم مفعول است، یعنى "مختومٌ به النبیون": پیامبران الهى، به پیامبر اسلام، مهر و ختم شده‏اند. "
به نوشته عکبرى: "چهار احتمال فوق، در صورتى است که "خاتم" به فتح "تاء" قرائت شود، و اگر به کسر "تاء" نیز قرائت شود، چنان‌که شش نفر از "قُرّای سبعه" این طور قرائت کرده‏اند، این کلمه به معناى "آخر و آخرین" است. خلاصه، بنابر هر یک از این پنج احتمال، معناى آیه، این است که حضرت محمد(ص) آخرین پیامبر الهى است و پس از او پیامبر دیگرى نخواهد آمد. "[8]
بر پایه آنچه گفته شد، واژه "خاتم‌النبیین" در آیه 40 سوره احزاب، به هر گونه که تلفظ شود (چه خاتِم به کسر تاء و چه خاتَم به فتح تاء) به این معناست که حضرت محمد، آخرین پیامبر می‌باشد و طومار نبوّت با آمدن او ختم شده است. بر همین اساس، "خاتم‌الانبیا" یکى از القاب پیامبر اسلام(ص) بوده و بدین معناست که آن حضرت، آخرین پیامبر الهى بوده و پیامبرى با او ختم شده است. ضمناً دلیل "خاتمیت" و جاودانگى دین اسلام، فقط آیه فوق نیست و این معنا، علاوه بر آیه 40 سوره احزاب و نیز دو حدیث "حلال محمدٍ حلالٌ الى یوم‌القیمه" و حدیث "منزلت"، که قبلاً از آن‌ها یاد شد، در آیات و روایات متعدد دیگر تبیین و تأکید شده است که نمونه‏وار در زیر به بعضى از آن‌ها اشاره شده است:

1ــ خداوند در قرآن کریم به پیامبر دستور داده است که بگوید: "و اوحى الىَّ هذا القرآن لاُنذِرَکم به و من بَلَغ؛ [9] این قرآن به من (پیامبر) وحى شده است تا شما و کسانى را که این قرآن به آن‌ها مى‏رسد انذار کنم. " "مَن بلغ" مطلق است و شامل تمام کسانی که در طی تاریخ، قرآن و تعالیم نبوی (ص) به دستشان می‌رسد، می‌شود.

2ــ پیامبر اکرم(ص) در ضمن خطبه‏اى فرموده است: "انا خاتم النبیّین و المرسلین و الحجه على جمیع المخلوقین اهل السموات و الارضین؛ [10] من خاتم انبیا و رسولان و حجت بر همه آفریدگان از اهل آسمان‌ها و زمین‌ها هستم. "

3ــ مولاى متقیان على(ع)، در نهج‌البلاغه، هنگام وصف پیامبر اکرم کراراً بر ختم نبوت و رسالت، و پایان یافتن وحى به وجود آن حضرت تأکید کرده است. در خطبه اول نهج‌البلاغه با اشاره به سیر پیاپى ارسال پیامبران و انزال کتب آسمانى فرموده است: "الى ان بعث الله محمداً رسول الله صلى الله علیه و آله لانجاز عِدَتِه و تمام نبوّته (تا آنکه خداوند، رسول خود محمد(ص) را براى محقق ساختن وعده خود و اتمام کار نبوت برانگیخت). "[11] در خطبه 72: "اللهم... اجعل شرایف صلواتک... على محمد عبدک و رسولک الخاتم لما سبق و الفاتح لما انغلق[12] (بار خدایا... بهترین‏ درودهایت... را بر محمد، بنده و رسولت، فرست که خاتم پیامبران پیشین است و گشاینده درهاى بسته). " در خطبه 87: "ایها الناس خذوها عن خاتم النبیین صلى الله علیه و آله و سلم: انّه یموت... (اى مردم این حدیث را از خاتم پیامبران فراگیرید که مى‏گوید...)". [13] در خطبه 133: "ارسله على حین فترهٍٍ من الرّسل... فقفّى‏ به الرسل و ختم به الوحى[14] (خداوند پیامبر اسلام را زمانى فرستاد که پیامبران نبودند... پس او را در پى پیامبران فرستاد و ارسال وحى را با او پایان داد)" و نیز در خطبه 173: "امین وحیه و خاتم رسله (پیامبر امانتدار وحى الهى و خاتم رسولان او بود). "

4ــ از امام باقر و صادق(ع) نقل شده است که فرموده‌اند: "لقد ختم الله بکتابکم الکتب و ختم بنبیّکم الانبیاء (خداوند به وسیله کتاب شما "قرآن"، کتاب‌هاى آسمانى و به وسیله پیامبرتان محمد (ص)، سلسله انبیا را خاتمه داد)". [15]

5ــ امام صادق(ع) فرموده است: "ان الله ختم بنبیّکم النبیّین فلا نبىّ بعده ابداً؛ [16] یعنى، خداوند به وسیله پیامبر شما (مسلمانان) پیامبرى را ختم فرمود، بنابراین‏ دیگر تا ابد، پیامبرى پس از او نخواهد آمد. "[17]

6ــ ادعیه و زیارت‌نامه‏هاى اسلامى نیز (که گنجینه معارف است) سرشار از اشاره به خاتمیت است. در این دعاها کراراً از پیامبر اکرم(ص) به عنوان "خاتم النبیین"، [18] "الخاتم لانبیائه"، [19] "خاتم المرسلین"[20] و "خاتم النبیّین و المرسلین"[21] یاد شده و خاطر نشان گردیده که او نخستین پیامبرى است که خداوند از وى (در روز الست) پیمان گرفت و آخرین پیامبرى است که مبعوث به رسالت گردید: اول النبیین میثاقاً و آخرهم مبعثاً. [22]
چنان‌که مى‏بینیم، در روایات فوق، پیامبر اکرم(ص) صراحتاً و کراراً مظهر "ختم نبوت"، "ختم رسالت"، "ختم ماسَبَق"، و "ختم وحى" اعلام شده است. [23] بر پایه این‏ رهنمودهاى مکرر، و نیز در تناسب با ریشه لغوى "ختم" است که درک عامه مسلمانان در سراسر تاریخ اسلام از واژه "خاتم النبیین" در آیه شریفه 40 سوره احزاب، این بوده و هست که آن حضرت آخرین پیامبرى است که خداوند به سوى بشر فرستاده است. [24]
جالب است که معناى فوق از واژه "خاتم النبیین" (در آیه 40 احزاب) و اصل "خاتمیت" پیامبر اسلام را، علاوه بر اینکه باور عمومى مسلمانان بر آن استوار شده، کراراً مورد اعتراف و استعمال مؤسس فرقه بهائیت (میرزا حسینعلى بهاء) نیز قرار گرفته است و با توجه به این امر، منطقاً راه بر هر گونه سفسطه و توجیه نارواى بهائیان از آیه 40 سوره احزاب و موضوع خاتمیت، مسدود مى‏باشد.
حسینعلى بهاء در عبارات زیر که در کتاب‌ها و الواح گوناگون وى آمده، علاوه بر اطلاق عناوینى چون "خاتم رسل"، [25] "خاتم انبیا"[26] و "خاتم‌النبیین"[27] بر شخص‏ پیامبر اسلام، "خاتمیت" آن حضرت را نیز صریحاً و دقیقاً به معنى "انتها" و "پایان یافتن" سلسله نبوت و رسالت توسط آن حضرت گرفته است:

1ــ الصلوه و السلام على سیّد العالم و مربّى الامم الّذى به انتهت الرساله و النبوه و على آله و اصحابه دائماً ابداً سرمدا. [28] یعنى، سلام و درود دائمى، ابدى و همیشگى بر سرور جهان و مربّى امّت‌ها، کسى که به او نبوت و رسالت پایان پذیرفت، و بر خاندان و یاران وى باد.

2ــ کما انتم تقرئون فى الکتاب بأن الله لمّا ختم النبوه بحبیبه بشّر العباد بلقائه و کان ذلک حتمٌ محتوم؛ [29] همان‌طورکه شما در قرآن مى‏خوانید، خداى بزرگ زمانى‏ که نبوت را به وسیله حبیبش پایان بخشید، بندگان را به لقای خود بشارت داد، و این امرى حتمى و قطعى است.

3ــ اعلم بأنّ هذه الجنّه فى یوم الله اعظم من کل الجنان و الطف من حقایق الرضوان لانّ الله تبارک و تعالى‏ بعد الذى ختم مقام النبوه فى شأن حبیبه و صفیّه و خیرته من خلقه کما نزل فى ملکوت العزه ولکنّه رسول‌الله خاتم‌النبیین....: [30] بدان که این بهشت‏ در روز (متعلق به) خداوند از هر بهشتى بزرگ‌تر و از حقایق رضوان لطیف‌تر است، چون خداوند تبارک و تعالى‏ پس از آنکه مقام نبوت را در شأن حبیب‏اش و برگزیده از خلقش ختم کرد، همچنان که در ملکوت عزّت نازل کرد، ولکن او رسول خدا و خاتم پیامبران است....

4ــ لانّ الله تبارک و تعالى بعد الّذى ختم مقام النّبوه فى شأن حبیبه و صَفیّه و خِیَرَتِه مِن خلقه کما نزّل فى ملکوت العزّه: ولکنّه رسول الله و خاتم النبیین وعد أبصار بلقائه یوم القیمه...: [31] زیرا که خداى تعالى بعد از آنکه مقام نبوت را در شأن حبیب و برگزیده و بهترین فرد از بندگانش پایان بخشیده، همان طور که در ملکوت عزّت (قرآن) نازل شده است، ولکن محمد رسول خدا و خاتم نبیین است، دیدگان (عباد) را به لقایش وعده داده است....
علاوه بر اعترافات صریح و توجیه‌ناپذیر فوق، عبدالحمید اشراق خاورى، نویسنده و مبلغ مشهور بهائى، نیز جاى‌جاى (براى به‌اصطلاح اثبات اینکه مقام حسینعلى بهاء از مقام نبوت و رسالت بالاتر است!) به موضوع "خاتمیت پیامبر اسلام" به معناى "آخرین پیامبر بودن آن حضرت" اعتراف کرده است: "در قرآن، سورة الاحزاب، محمد رسول‌الله را خاتم‌النبیین فرموده، جمال مبارک [حسینعلى بهاء] جلّ جلاله در ضمن جمله مزبور مى‏فرماید که: مقام این ظهور عظیم و موعود کریم از مظاهر سابقه بالاتر است؛ زیرا نبوت به ظهور محمد رسول‌الله ختم گردیده و این دلیل است که ظهور موعود عظیم [یعنى بهاء]، ظهور الله است و دوره نبوت منتهى گردید؛ زیرا که رسول‌الله خاتم‌النبیین بوده. "[32]
این مبلغ بهائى همچنین نوشته است: "خداوند... در قرآن مجید حضرت رسول را خاتم النبیین نامیده و سلسله نبوت را به وجود مبارکش ختم کرده و در سورة الاحزاب نازل شده "ما کان محمد أبا أحدٍ من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین، " و از این مطلب در کمال وضوح، عظمت مقام مظهر مقدس الهى و موعود ملل و ادیان [بخوانید: بهاء] ظاهر مى‏شود. به این معنى که، مقام آن حضرت [بهاء] رسالت و نبوت نبوده و نیست، بلکه ظهور الله و مظهر مقدس نفس غیب‌الغیوب است که در قرآن مژده ظهورش به همین اسم نازل شده: هل ینظرون الا ان یأتیهم الله فى ظُلَلٍ من الغمام. "[33]
جالب است که با وجود تمام این تصریحات و تأکیدات که مقام حسینعلى بهاء "رسالت و نبوت نبوده و این منصب با ظهور پیامبر اسلام پایان یافته است"، عباس افندى با کلمات صریح حسینعلى (ذکر شده در بالا) در افتاده و باب و بهاء را پیامبرانى در ردیف سایر انبیا شمرده است! عبارت عباس افندى چنین است: "آن مظاهر نبوّت کلّیه که بالاستقلال اشراق نموده‏اند مانند حضرت ابراهیم، حضرت موسى، حضرت مسیح و حضرت محمد و حضرت اعلى [باب‏] و حضرت جمال مبارک [بهاء]"!... [34]
نکته درخور توجه دیگر آن است که حسینعلى بهاء، چنان‌که فوقاً دیدیم، پیامبر اسلام را خاتم "رُسُل"[35] و "انبیا"[36] خوانده و هر دو امر "رسالت و نبوت" را به وى‏ منتهى (و پایان یافته) شمرده است. [37] بنابراین، با توجه به نصوص یادشده از حسینعلى‏ بهاء، جایى براى توجیهات بى‏پایه و مغلطه‏آمیزى چون این مطلب که در آیه 40 سوره احزاب، "نبوتِ" پیامبران به وجود پیامبر اسلام ختم شده نه "رسالت" آنان، و آن حضرت "خاتم‌النبیین" است نه "خاتم رسولان"![38] باقى نمى‏ماند.
با توجه به آنچه گذشت، بهائیان باید به این سؤال اساسى پاسخ گویند که اولاً تناقض آشکار میان کلام بهاء و جانشین وى عباس افندى را چگونه باید حل کرد و ثانیاً حسینعلى بهاء (و پیش از او: على‌محمد باب) چگونه و با چه مجوّزى، پس از گذشت دوازده قرن و اندى از بعثت پیامبر خاتم اسلام و تأسیس دین جاوید او، احکام و مقررات این دین نهایى و ابدى را منسوخ شمرده‏اند و به‌اصطلاح، کتاب آسمانى جدید و شریعت تازه‏اى را (به نام "بیان" و "اقدس" / "بابیت" و "بهائیت") به جای قرآن و اسلام قرار داده‌‏اند؟! آن هم، بدین گونه که، هنوز چند سال از تأسیس شریعت جدید به دست على‌محمد باب نگذشته و به اصطلاح مرکّب قلم "بیان" خشک نشده بود که احکام و مقرّرات وى را بهاء رسماً نسخ کرد، و کتاب آسمانى! جدیدى با عنوان "اقدس" جاى آن را گرفت!

پی‌نوشت‌ها
[1]ــ الاصول من الکافى، محمد بن یعقوب کلینى، چاپ آخوندى، تهران، 717/2، روایت امام صادق علیه السلام که با اشاره به بعثت نوبنوى پیامبران اولوالعزم همراه با کتاب آسمانى جدید، مى‏فرماید: "... حتى جاء محمد صلى الله علیه و آله فجاء بالقرآن و بشریعته و منهاجه فحلاله حلالٌ الى یوم القیامة و حرامه حرامٌ الى یوم القیامة... "
[2]ــ منقول در زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام در روز غدیر (کلیات مفاتیح الجنان، حاج شیخ عباس قمى، ترجمه موسوى کلانترى دامغانى، تصحیح حسین استاد ولى، انتشارات حر، قم، 1376، ص 602) و نیز دعاى ندبه (همان: ص 882). حدیث منزلت با تعابیرى چون: "الاترضى‏ ان تکون منّى بمنزلة هارون من موسى‏ الا انّه لانبىّ بعدى" به کرّات در کتب معتبر شیعه و سنى آمده است. ر. ک، صحیح بخارى، 58/3؛ صحیح مسلم، 323/2، مسند احمد بن حنبل، 174/1؛ سنن ترمذى، 301/2؛ سنن ابوداود، 29/1؛ سیره ابن هشام، 162/4؛ امالى شیخ صدوق، ص 28 و 47 و 81؛ بحار الانوار مجلسى، 289-254/37 براى مآخذ و مصادر حدیث "منزلت" از کتب اهل سنت، و بحث درباره آن ر. ک، الغدیر، علامه امینى، 201-199/3. بحرانى در غایة المرام نیز حدیث مزبور را با صد روایت از طریق اهل سنت و 70 روایت از طریق شیعه نقل کرده است.
[3]ــ ر. ک، معجم مقاییس اللغة، ابن فارس، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، چاپ 2: شرکت مکتبه و مطبعه مصطفى البابى الحلبى، مصر، 1390 ق، 245/2؛ القاموس المحیط، مجدالدین محمد فیروزآبادى، دارالجیل، 104-103/4؛ مختار الصحاح، جوهرى، ص 130؛ لسان العرب، ابن منظور، تعلیقات على شیرى، داراحیاء التراث‏العربى، بیروت 1408ق، 25/4؛ مختار الصّحاح، محمد بن ابى بکر بن عبدالقادر رازى، دارالکتاب العربى، بیروت 1967 و...
[4]ــ ابوجعفر احمد بن على مُقرى بیهقى (لغت شناس، نحوى و مفسر برجسته قرن ششم) در "تاج المصادر" (تصحیح و تحشیه دکتر هادى عالم زاده، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، تهران 1366، 148/1) مى‏نویسد: الختم: مُهر کردن و قرآن تمام کردن و ختم الله له بالخیر"
[5]ــ ختم علی قلوبکم (انعام/ 46)؛ ختم علی سمعه و قلبه (جاثیه/23)؛ الیوم نختم علی افواههم (یس/65)؛ یختم علی قلبک (شوری/24).
[6]ــ رحیق مختوم (مطففین/25)؛ ختامه مسک (مطففین/26).
[7]ــ مجموعه آثار استاد شهید مطهری، جلد سوم از بخش اصول عقاید، انتشارات صدرا، 1370، فصل "ختم نبوت"، ص155
[8]ــ رک: التبیان فی اعراب القرآن، 100/2؛ خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل، جعفر سبحانی، ترجمه رضا استادی، صص20ــ19
[9]ــ انعام/19. برای نصوص دیگر قرآنی مربوط به اصل خاتمیت رک: مفاهیم‌القرآن، 139ــ130/3
[10]ــ مستدرک الوسائل، محدث نوری، 247/3
[11]ــ نهج‌البلاغه، ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدی، چاپ 3، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران، 1371، ص6
[12]ــ همان، ص 54. مشابه عبارت فوق (الخاتم لما سبق)، در زیارت مطلقه امیرالمؤمنین على علیه السلام در نجف (منقول توسط شیخ مفید و شهید و سید بن طاووس و دیگران) نیز وارد شده است: "السلام على رسول الله... الخاتم لما سبق و الفاتح لما استقبل و المهیمن على ذلک کله (کلیات مفاتیح الجنان، ص 561) و نیز در جاى دیگر از همان زیارت: السلام من الله على محمد رسول الله... الخاتم لما سبق و الفاتح لما استقبل و المهیمن على ذلک کله" (همان: ص 563).
[13]ــ همان، ص70
[14]ــ همان، ص131
[15]ــ الاصول من الکافی، چاپ آخوندی، تهران، 177/1
[16]ــ همان، 269/1
[17]ــ برای احادیث مربوط به خاتمیت، رک: مفاهیم القرآن، 167ــ141/3
[18]ــ ر. ک، دعاى ابوحمزه ثمالى (کلیات مفاتیح الجنان، همان، ص 317)، دعاى روز اول ماه رمضان، با سند صحیح منقول از امام کاظم علیه السلام (همان: ص 365)، و دعاى امام حسین علیه السلام در روز عرفه (همان: صص 436-435)، زیارت حضرت رسول صلى الله علیه و آله در مسجد نبوى در مدینه (همان: ص 517) و زیارت آن حضرت از راه دور درروز 17 ربیع الاول (همان: ص 524)، زیارت ابراهیم فرزند پیامبر اکرم (ص) در مدینه (همان: ص 542)، زیارت فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین در مدینه (همان: ص 543) و نیز زیارت مطلقه امیرالمؤمنین علیه السلام (همان: ص 591) و زیارت آن حضرت در روز غدیر (همان: ص 596 و 614)، زیارت مطلقه امام حسین علیه السلام (همان: ص 703).
[19]ــ زیارت پیامبر اکرم(ص) از راه دور در 17 ربیع‌الاول (همان، ص525)
[20]ــ زیارت ابراهیم فرزند پیامبر اکرم(ص) در مدینه (همان، ص541)
[21]ــ در پایان دعاىِ وارده در شب نیمه شعبان که به منزله زیارت امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشریف) است، منقول توسط شیخ طوسى و سید بن طاووس، آمده است: "و الحمد لله رب العالمین و صَلَواتُه على سیدنا محمد خاتم النبیژین و المرسین.... " رک: حاج شیخ عباس قمی، کلیات مفاتیح‌الجنان، ترجمه موسوى کلانترى دامغانى، تصحیح حسین استاد ولى، قم، حر، 1376، ص 274
[22]ــ زیارت پیامبر اکرم(ص) از راه دور در 17 ربیع‌الاول (همان، ص527): اللهم اجعل جوامع صلواتک و نوامی برکاتک... علی محمد عبدک و رسولک... اول النبیّین میثاقاً و آخرهم مبعثا".
[23]ــ طالبین تحقیق بیشتر در این زمینه می‌توانند به آثار گرانسنگی همچون "خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل"، تألیف آیت‌الله جعفر سبحانی، و "ختم نبوت" نوشته استاد مرتضی مطهری (مندرج در: جلد سوم از مجموعه آثار استاد شهید مطهری) مراجعه نمایند.
[24]ــ لذا وقتى که مثلاً فقیه، رجالى و لغت شناس بزرگ قرن 11 هجرى، فخرالدین طریحى، در فرهنگ نامه مشهورش: "مجمع البحرین" به مدخل "ختم" مى‏رسد بى‏هیچ تردید و درنگى، آیه شریفه "ولکن... خاتم النبیین" را این گونه معنا مى‏کند: "اى آخرهم لیس بعده نبىّ". یعنى (محمد "ص") آخرینِ پیمبران است و پیمبرى پس از او نیست (مجمع البحرین، تحقیق سید احمد حسینى، چاپ 2: مکتبه مرتضویه، تهران 1395ق، 53/6). همین برخورد را دقیقاً در کلام لغت شناس بزرگ قرن 4 هجرى، ابن فارس، مى‏بینیم که در ذیل واژه "ختم" مى‏نویسد: "و النبى صلى الله علیه و [آله و] سلم خاتم الانبیاء لانّه آخرهم" (معجم مقائیس اللغة، همان، ص 245).
[25]ــ اشراقات (الواح مبارکه حضرت بهاء الله جل ذکره الاعلى، شامل اشراقات و چند لوح دیگر)، ص 246: "یَومى از ایام در ارض طاء [= طهران‏] که مقرّ سلطنت ایران است مشى مى‏نمودم، بغتتاً [ناگهان‏] از کلّ جهات، حنین مرتفع [ناله بلند شد]؛ بعد از توجه، ناله منابرى که در مُدُن و دیار آن اقلیم است اصغاء شد و به این کلمات ذاکر - الهى، الهى، خاتم رُسُل و سیّد کل، رسول الله روح ماسویه فداه، ما را از براى ذکر و ثناى تو ترتیب داده... و حال معشر جهلا بر ما به سبّ و لعن حضرت مقصود مشغولند. الهى، الهى، ما را نجات بخش".
[26]ــ اشراقات، ص252: "در خاتم انبیا تفکر نما، بر آن حضرت وارد شد آنچه که افئده مقرّبین... را گداخت. "
[27]ــ سوره الملوک، چاپ تهران، ص11؛ آثار قلم اعلی، مؤسسه مطبوعات امری، تهران، 131 بدیع، 12/5 در وصف قرآن می‌گوید: "کتاب قدس حفیظ الذی نزّل علی محمد رسول‌الله و خاتم‌النبیین و جعله حجهً باقیهً من عنده و هدیً و ذکری للعالمین.
[28]ــ اشراقات، همان، ص293. نیز برای عبارتی به همین مضمون رک: کتاب بدیع، ص293
[29]ــ مائده آسمانی، به اهتمام عبدالحمید اشراق خاوری، مؤسسه ملی مطبوعات امری، 260/4
[30]ــ جواهرالاسرار، میرزاحسینعلی بهاء، ص48
[31]ــ آثار قلم اعلی، 49/3
[32]ــ رحیق مختوم، 78/1
[33]ــ قاموس توقیع منیع، 144/1. در قاموس ایقان (/304ــ303)... نیز تصریح می‌کند که جمال مبارک، در آیات مقدسه به صراحت ذکر کرده‌اند که نبوت و رسالت به حضرت محمد(ص) انتها یافت.
[34]ــ مفاوضات، عبدالبهاء، ص 124. در مورد آشنایى با استدلالهاى بهائیان براى اثبات عدم خاتمیت حضرت رسول ر. ک، فرائد، نوشته میرزا ابوالفضل گلپایگانى، چاپ نفقه حاج عبدالکریم تهرانى، طبع بمطبعة هندیة بشارع المهدى، بالازبکیة"، و رد کتاب مذکور تحت عنوان "بهائى چه مى‏گوید"، تألیف جواد تهرانى، دارالکتب الاسلامیة، تهران 1346
[35]ــ اشراقات (الواح مبارکه حضرت بهاء الله جل ذکره الاعلى، شامل اشراقات و چند لوح دیگر)، ص 246: "یَومى از ایام در ارض طاء [= طهران‏] که مقرّ سلطنت ایران است مشى مى‏نمودم، بغتتاً [ناگهان‏] از کلّ جهات، حنین مرتفع [ناله بلند شد]؛ بعد از توجه، ناله منابرى که در مُدُن و دیار آن اقلیم است اصغاء شد و به این کلمات ذاکر - الهى، الهى، خاتم رُسُل و سیّد کل، رسول الله روح ماسویه فداه، ما را از براى ذکر و ثناى تو ترتیب داده... و حال معشر جهلا بر ما به سبّ و لعن حضرت مقصود مشغولند. الهى، الهى، ما را نجات بخش".
[36]ــ اشراقات، ص252
[37]ــ اشراقات، همان، ص293. نیز برای عبارتی به همین مضمون رک: کتاب بدیع، ص293
[38]ــ به عنوان نمونه‌ای ازاین‌گونه مغالطات در منابع بهائی رک: اسرار الآثار، فاضل مازندرانی، 163/3 به بعد؛ خاتمیت، روحی روشنی، فصل اول و نیز ص33 و..