پهلويها در خدمت بهائيت

بهاييگري در قرن سيزدهم هجري (نوزدهم ميلادي) در ايران پا به عرصة وجود گذاشت و به عنوان حركتي عليه سنتهاي ديني و اجتماعي حاكم بر جامعه به حيات خويش ادامه داد. بروز اين جنبش در ايران زماني بود كه پس از جنگهاي اين كشور و روس، به علت افزايش تماس با فرهنگ اروپايي، نوگرايي افكار بسياري از متفكران و نيز عوام را به خود مشغول كرده و در نتيجة مخالفت با سنتهاي نادرستي مانند استبداد شاهان، زمينه براي ظهور حركتهاي اجتماعي فراهم شده بود. در چنين اوضاعي جنبشهاي اصلاحي چندي در ايران شكل گرفتند و برخي به فكر تغيير فرهنگ ملي حاكم و ايجاد نوآوريهاي مذهبي افتادند. در نتيجة اين تفكر، فرقههايي چون شيخيه و بهاييه در كنار مكاتب سكولار ظاهر شدند و همواره در مقابل حركتهاي احياگر سنتهاي ملي ديني ايستادند و حركتهاي سنتشكن را تأييد كردند.(1)
در دوران حكومت خاندان پهلوي، نفوذ بهائيان در ساختار سياسي و اجتماعي كشور، رشد چشمگيري يافت. اين مسأله در دورة حكومت پهلوي دوم به ويژه پس از تثبيت قدرت مطلقه محمدرضا شاه در سال 1332 به شكل روشنتري نمود يافت. در دورة سلطنت رضاخان نيز از بهائيت حمايت ميشد؛ اما آنچه در دوران حكومت محمدرضا پهلوي ديده شد، قابل مقايسه با پدر تاجدارش نبود. آغاز حكومت رضاخان با ابتداي رهبري شوقي افندي، جانشين عباس افندي، همراه بود. وي كه حساسيت عجيبي به دين و روحانيت داشت، بيميل نبود تا با حمايت پيدا و پنهان از مذاهب كاذب و وارداتي به مقابله با اساس دين بپردازد و بدين گونه زمينههاي رشد و ترقي بهائيان به ردههاي بالاي حكومتي فراهم شد. هر چند در دورة پهلوي اول حضور بهائيت در عرصة سياست و اجتماع آن روزگار چندان علني نبود، اما رگههايي از حضور آنان كاملاً محسوس بود. براي نمونه ميتوان به انتخاب سرگرد صنيعي بهايي مسلك به عنوان آجودان مخصوص وليعهد محمدرضا پهلوي، اشاره كرد كه خود، حاكي از احترام و اعتماد رضاخان به بهائيان و ميزان نفوذ آنان در دستگاه دولتي بود.(2) با مرگ رضاخان، وليعهد جوان به پادشاهي رسيد و آرام آرام زمينههاي رشد بهائيت در همه اركان جامعه را فراهم كرد.
همانگونه كه گفته شد، بستر رشد بهائيت در دوران رضاخان فراهم گرديد. بهائيان در مقابله با دين و روحانيت و نابودي ضروريات ديني از قبيل حجاب اسلامي، بيشترين همكاري پنهان را با پهلوي اول داشتند. در حكومت محمدرضا شاه نيز بسياري از اركان كشور در دست بهائيان بود. افرادي از قبيل امير عباس هويدا (نخست وزير سيزده ساله شاه) عبدالكريم ايادي (پزشك مخصوص شاه)، ثابت پاسال (رئيس راديو و تلويزيون)، فرخ روپارسا (وزير آموزش و پرورش)، دكتر شاهقلي (وزير بهداري)، هژبر يزداني (سرمايهدار معروف)، مهدي ميثاقيه (سرمايهدار معروف و صاحب استوديو ميثاقيه) و صدها بهايي ديگر، نبض حكومت پهلوي را در دست داشتند. به اين ترتيب، شاهي كه ادعا ميكرد تنها پادشاه شيعه جهان است، در چنبرة بهائيان اسير بود. ذكر احوال برخي از سركردگان بهاييمسلك رژيم محمدرضا شاه خالي از لطف نيست.
پس از مسافرت بيبازگشت فوزيه به مصر، ازدواج اول محمدرضا پهلوي، در عمل به جدايي انجاميد. شاه جوان دوران مجردي را تجربه ميكرد. دلدادگان تاج و تخت شاهي نيز در تكاپوي دست و پا كردن ملكهاي زيبا براي شاه مغموم بودند. اما محمدرضا شاه، شخصي نبود كه دوران كوتاه مجرد بودن را بدون تلذد سپري كند. او روزها با اتومبيلي كه با شيشههاي سياه زينت يافته بود، مخفيانه به خيابانهاي شهر سرك ميكشيد، تا بلكه شكاري مناسب براي اميال بيپايان و شهوت آلود خويش بيابد. او عاقبت شكار خود را يافت. يك دختر 18 ساله با موهاي طلايي و چهرهاي به غايت زيبا. دلالان محبت مأموريت يافتند تا شكار ماهرو را به موكب سلطنتي نزديك سازند؛ وقت ملاقات و دلدادگي فرا رسيد و كامجويي از دختري كه با وعدة ملكه شدن، حيثيت خود را لكه دار كرده بود، پايان يافت. او سرانجام پس از دو سال اسيري در دام شاه هوسران همچون ميوهاي كه مورد استفاده قرار گرفته و تفالهاش باقي مانده باشد، به دور انداخته شد. اين دختر، پروين غفاري نام داشت؛ بازيگر معروف فيلم فارسي كه پس از بازي در فيلم «موطلايي شهر ما» به همين نام در جامعه معروف شده بود. وي در شهريور 1375 كه دوران سالمندي و خانهنشيني را تجربه ميكرد، ابعاد تكان دهندهاي از رفتارهاي ضد اخلاقي پادشاه يك كشور شيعه را فاش ساخت. از جمله افشاگريهاي غفاري، نفوذ بي حد و حصر بهائيت در لايههاي حكومت محمدرضا شاه بود. او مينويسد: «... اكثر دولتمردان و صاحبان نفوذ در صنايع و پستهاي مهم كشور از اين فرقه [بهائيت] هستند.» (3) وي به نام يك بهايي سرشناس به نام عبدالكريم ايادي اشاره ميكند و ميافزايد: «... ايادي پزشك معتمد او [= شاه] است و به دليل اين كه بهايي است مورد توجه خاص شاه است. در مدتي كه در دربار رفت و آمد داشتم احساس كردم كه شاه به دوستان بهايياش بيشتر اهميت ميدهد كه ايادي از آن جمله است.»(4) به راستي ايادي ذي نفوذي كه تا سطح پزشك مخصوص شاه ترقي كرده بود، كه بود؟
تيمسار ارتشبد عبدالكريم ايادي فرزند يكي از رهبران بلند پايه بهائيت، پزشكي بود كه چيزي از پزشكي سر در نميآورد! در خاطرات علم اين نكته به خوبي هويدا است. او نه به سبب مهارت در پزشكي بلكه به دليل نبوغ خاص در جاسوسي، به دربار معرفي شده بود؛ چرا كه يكي از مهرههاي سرشناس انگليس و امريكا و مورد توجه اينتليجنت سرويس بود.(5) ايادي هر روز در اوقات فراغت، نزد شاه ميرفت و بيش از هشتاد شغل داشت. مشاغل او به گفتة فردوست همه مهم و پولساز بودند: «او رييس بهداري كلّ ارتش بود كه در اين پست، ساختمان بيمارستانهاي ارتش، وارد كردن وسايل آنان و وارد كردن داروهاي لازم به امر او بود. دادن درجات پرسنل بهداري ارتش از گروهبان تا سپهبد به امر او بود و هيچ پزشك سرهنگي بدون امر او سرتيپ نميشد. ايادي رئيس «اتكا» يعني فروشگاههاي زنجيره اي ارتش و نيروهاي انتظامي بود. سازمان دارويي كشور تماماً تحت امر ايادي بود و وارد كردن اقلام دارويي بنابر صلاح ديد اين مبلّغ بهائيت بود. شيلات جنوب و تعيين اين كه به كدام كشورها و شركتها اجازه صيادي داده شود نيز در اختيار او بود... در دوران هويدا ايادي تا توانست وزير بهايي وارد كابينه كرد و اين وزرا بدون اجازه او حق هيچ كاري نداشتند... در دوران قدرت ايادي تعداد بهائيان ايران به سه برابر رسيد و در ايران بهايي بيكار وجود نداشت...»(6) و اينگونه بود كه يك بهايي كاركشته به بسياري از مناصب دولتي رژيم سلطنتي دست يازيده بود.
مهمترين بهايي شاغل در دستگاه سلطنت محمدرضا پهلوي، سياستمداري بود كه در كنار چاپلوسي به محضر شاهنشاه، علاقة خاصي به گذاشتن پيپ بر گوشة لب، گرفتن عصا در دست و قرار دادن گل اركيده بر كت داشت. امير عباس هويدا به واسطه سياست سازش و تملقش، همواره مورد عنايت شاه قرار داشت و به همين سبب، دوران نخستوزيرياش به طولاني ترين دورة نخست وزيري پس از مشروطيت تبديل شد. در بهايي بودن اين عنصر صاحب نفوذ شكي نيست. بهترين سند در اين باره، نامهاي است با امضاي شخصي به نام اسكندر كه در مهر ماه 1343 به وسيلة پست براي اكثر مقامات دولتي آن زمان ارسال شد و به افشاي سوابق هويدا ميپرداخت. در اين نامه، سوابق خدمتگزاري پدر هويدا به بهائيت و برخي تخلفات خود او در مناصب قبلياش آمده و از برخي دوستان بهايي او نام برده شده است.(7)
هويدا به محض آغاز صدارت؛ با سيل انتقادها از سوي عوام و خواص روبهرو شد. در يكي از گزارشهاي ساواك در اين باره آمده است: «سناتور جهانشاه صمصام در پايان جلسة روز 17 / 11/ 1343 مجلس سنا به سناتور مسعودي با حضور يكي از خبرنگاران جرايد اظهار داشته: حيف است به اين مملكت و ملت، كسي چون هويدا كه بهايي است حكومت كند.»(8) دوران نخست وزيري هويدا، دوران رشد سرطانگونه فرقهاي بود كه انحراف و اباحهگري را در جامعه ترويج ميكرد.
با تأسيس سازمان ساواك و رياست تيمور بختيار، فضاي امنيتي، پليسي دستگاه مخوف محمدرضا شاه بر پهنة ايران زمين سايه افكند. پس از تبعيد بختيار به عراق، سرلشكر حسن پاكروان به رياست ساواك منصوب شد و پس از مدتي ارتشبد نعمت الله نصيري كه به خشك مغزي و شدت عمل شهرت داشت، به رياست ساواك دست يافت. هر چند رؤساي گوناگون ساواك همه كاره و قدرت مطلق اين دستگاه پليسي امنيتي محسوب ميشدند، اما از بهمن 1337، شخصي به استخدام ساواك درآمد كه تا زمان انحلال آن، قدرت در سايه و اصلي به شمار ميآمد. پرويز ثابتي معروف به مقام امنيتي ونفر دوم ساواك، همه كاره اين سازمان بود. ثابتي هم يك بهايي متعصب بود. اگر چه وي ميكوشيد بهايي بودن خود را انكار كند، اما واقعيت چيز ديگري را نشان ميداد. او هنگام استخدام در ساواك، ضمن شرح زندگي نامة خود گفته بود: «بنده از بدو تولد در يك خانوادة بهايي ميزيستهام و پدر و مادرم بهايي بودهاند.»(9) ثابتي كه گردانندة اصلي ساواك بود، وظيفة ديگري را نيز بر عهده داشت، او برقراري امنيت بهائيان را به شدت پيگيري ميكرد و به آن حساس بود. مقام امنيتي معروف، به واقع مسؤول حفظ امنيت بهائيت بود!
دايرة نفوذ بهائيان در ساختار اجرايي ايران در دوران پهلوي دوم، به هويدا، ايادي و ثابتي محدود نبود، بلكه اين سه در واقع شاخصترينها از ميان صدها بهايي صاحب منصب محسوب ميشدند و عدهاي ديگر نيز در رژيم پهلوي صاحب نفوذ بودند. از ثابت پاسال كه از اتومبيل شويي در ميدان توپخانه تهران به ثروت افسانهاي دست يافت تا هژبر يزداني، سرمايه سالار معروف كه اكنون ضمن تملك چندين جزيره و كارخانه و بانك در شمار ميلياردرهاي معروف دنياست، همگي نفوذ بالايي در ساختار رژيم پهلوي داشتند. هوشنگ نهاوندي (رئيس دانشگاه تهران)، مليحه نعيمي (همسر سپهبد خسرواني) و بسياري ديگر از بهائيان سرشناس، همگي از صاحب منصبان و ذي نفوذان دوران پهلوي دوم به شمار ميآمدند. اينها همه گوشهاي بسيار كوچك از ابعاد نفوذ اين فرقه ضاله در اركان نظام سلطنتي بود.
با رشد چشمگير بهائيت در اركان رژيم شاهنشاهي، نگراني متدينين به ويژه مراجع تقليد افزايش يافت. در اين ميان، آيت الله بروجردي كه يگانه مرجع دوران و رهبر شيعيان ايران و جهان به شمار ميآمد، مبارزهاي پيگير و كوبنده را عليه بهائيت آغاز كرد.
دوران زعامت آيت الله العظمي حاج آقا حسين طباطبايي بروجردي، دوراني پر التهاب در فضاي سياسي كشور به شمار ميآمد. از سال 1326 تا 1340 كه رياست عامه ايشان بر امور مسلمين با استقرار در حوزه علميه قم تحقق يافته بود، مهمترين رويدادها و حوادث سياسي در ايران رقم خورد. ملي شدن صنعت نفت، كودتاي 28 مرداد، طرح اصلاحات ارضي شاه و چندين رويداد ديگر با سرانگشت تدبير آن مرجع بيدار مديريت شد. از جمله حوادث مهم سياسي آن دوران، فعاليت چشمگير بهائيان در ايران بود كه آيت الله بروجردي هيچگاه نتوانست در برابر آن سكوت كند. مبارزة همه جانبه ايشان با اين پديده مذموم، فعاليت بهائيان را تا زمان حيات آيت الله در نطفه خفه كرد. اقدام ايشان در برابر دولت وقت، كوبنده و تحسين برانگيز بود. در سال 1330 بر اثر اصرار فراوان مردم مسلمان از گوشه و كنار كشور براي جلوگيري از نفوذ فرقه بهايي و ارسال تومارهايي براي آيت الله بروجردي، آن مرجع تقليد با واسطههايي كه در اختيار داشت از جمله مرحوم آقا مير سيدمحمد بهبهاني فرزند آيت الله سيد عبدالله بهبهاني از رهبران نهضت مشروطه، از شاه خواست تا فرقة ضالة بهائيت را كه در اغلب ادارات ريشه دوانيده و با لطايف الحيل مشغول فعاليت بودند، غير قانوني اعلام كند. شاه نيز در پاسخ گفته بود بهتر است كه نخست دربارة خطر وجود آنها در سطح مملكت اقدام شود تا بر اثر آن به عنوان خواست مردم و تقاضاي مرجع تقليد وقت با هم وارد كار شويم، مبادا اربابان آنها در خارج به ما ايراد بگيرند كه امنيت در ايران نيست و آزادي از مردم سلب شده است. با توافق آيت الله بروجردي قرار شد، مرحوم فلسفي كه آن دوران سخنان وي از مسجد شاه (امام خميني) ساعت 1 تا 2 بعد از ظهر مستقيماً از راديو پخش ميشد، به تفصيل دربارة مسلك خرافي و ساختگي فرقة بهائيت سخن بگويد. حجت الاسلام فلسفي نيز سخنراني تندي بر ضد بهائيت انجام داد و تأكيد كرد كه مردم با كمال بيصبري منتظر اقدام آيت الله بروجردي هستند، و از دولت وقت و شخص شاه خواست كه آنها را غير قانوني اعلام كند.(10)
وي با اشارة غير مستقيم به عبدالكريم ايادي، پزشك مخصوص شاه كه يك بهايي متعصب بود، محمدرضا شاه را مورد خطاب قرار داد و گفت: «پادشاه مملكت بداند كه اختيار جان وي در دست يك نفر بهايي است.» در آن سال حسين علا نخست وزير بود. علا كه يك بهايي بود، در آن زمان به مسافرت خارج از كشور رفته بود. با سخنراني حماسي مرحوم فلسفي، خشم مسلمانان متوجه بهاييها شد و افراد اين فرقه ضاله در معرض خطر جدي قرار گرفتند و حتي در برخي نقاط كشور به زد و خورد ميان مسلمانان و بهاييها منجر شد. رئيس جمهور امريكا و نخست وزير انگليس كه با نگراني اين جريان را دنبال ميكردند، طي تلگرافهاي جداگانهاي از حسين علا خواستند تا جلوي اين هيجان عمومي را بگيرد. علا نيز از خارج با شاه تماس گرفت تا جلوي اين كار را بگيرد. در آن دوره، دولت به طور رسمي غير قانوني بودن بهائيت را اعلام و مركز آنان با نام حضيرة القدس را اشغال و تعطيل كرده بود. اما به محض ارسال لايحهاي مبني بر غير قانوني بودن بهائيت، سردار فاخر حكمت رئيس وقت مجلس شوراي ملي، كارشكني و اعلام كرد كه مسأله بهاييها و جلوگيري از فعاليت آنها يك مسأله مذهبي است و جاي طرح آن در مجلس نيست. اين كار، به التهاب اوضاع افزود، اما پس از مدتي اين التهاب فروكش كرد و لايحه مسكوت ماند. آيت الله بروجردي در نامهاي خطاب به حجت الاسلام فلسفي به سبب مقابله با اين فرقه، تشكر كرد. همچنين در مصاحبهاي با روزنامة كيهان دربارة مسأله بهائيان چنين بيان داشت:
1. بايد نظم و آرامش در كشور برقرار شود؛
2. بايد حضيرة القدس را ويران نمود و ساختمان جديد در تصرف انجمن خيريه باشد؛
3. كلية بهائيان بايد از ادارات دولتي و بنگاههاي ملي هر چه زودتر طرد شوند.
اقدامات آيت الله بروجردي، تا حدود زيادي از فعاليت گسترده بهائيان جلوگيري كرد، اما بر اثر فشار سران بهائيت كه در لايههاي حكومت پهلوي ريشه دوانده بودند، و همچنين حمايت امريكا و انگليس از اين فرقه ضالّه، دوباره - هر چند به صورت محدود – فعاليت اعضاي اين گروه شروع شد. ايشان، خود نيز جريان مقابله با فعاليتهاي بهائيان را تعريف و از عدم توفيق كامل در اين مسأله، اظهار تأسف ميكند: «هرگاه با شاه ملاقات كردهام، تأكيد داشتم كه جلوي اين فرقه ضالّه مضلّه را بگيرند و او هم وعده ميداد، ولي عمل نميكرد. تا در يكي از ملاقاتها به او فشار آوردم، گفت: اين كار از من ساخته نيست، بايد شما كمك كنيد. گفتم: من چه قدرتي دارم؛ قدرت در دست شماست. گفت: شما مردم را واداريد كه شكايت كنند و به من منعكس شود، تا من مستندي براي جلوگيري داشته باشم. من ديدم، نظر بدي نيست؛ از اين رو، از آن به بعد مردم شهرستانها را وادار به نوشتن نامههايي عليه اين جريان كرديم. ماه رمضان كه فرا رسيد، به آقاي فلسفي گفتيم عليه بهائيان سخنراني كنند. نتيجة اين كوششها اين شد كه شاه، باتمانقليچ را وارد كرد كه ساختمان حضيرة القدس (مركز بهائيان) را خراب كند، پس از دو سه روزي خبر دادند كه اين مركز را خراب نميكنيم، بلكه تبديل به كتابخانه ميكنيم. آخر يكي از شبها آمدند، گفتند: از دربار كسي ملاقات ميخواهد. اجازه دادم. آن شخص آمد و گفت: از سفارت امريكا، از شاه خواستهاند كه با اقليتهاي مذهبي كاري نداشته باشيد؛ زيرا ما خود را موظف ميدانيم كه امنيت اقليتها را حفظ كنيم. اگر شما نميتوانيد امنيت آنها را حفظ كنيد، ما درصدد حفظ آنها باشيم؛ از اين روي، ادامة اين موضوع با حيثيت ما منافات دارد. من هم با كمال تأسف گفتم: قضيه را خاتمه بدهيد كه باعث ذلت مسلمانان نگردد؛ لذا قرار شد مركز بهائيان را تبديل به كتابخانه بكنند. به حسب ظاهر قضيه خاتمه يافت.»(11)
بدينگونه تلاش مجدّانه آيت الله هر چند تأثيراتي چشمگير در جلوگيري از روند فعاليت بهائيت در ايران داشت، اما آنان همچنان در نهان به فعاليت خود ادامه ميدادند تا آنكه آيت الله بروجردي در فروردين 1340 رحلت نمود و پرچم مبارزه با بهائيت به دست تواناي عالمي ديگر به نام آيت الله سيدروح الله خميني افتاد.
با رحلت آيت الله بروجردي در سال 1340، عَلَم مبارزه با بهائيت به دست امام خميني افتاد. از ديدگاه امام (ره)، بهائيت از عمّال اسرائيل بودند: «آقايان بايد توجه فرمايند كه بسياري از پُستهاي حسابي به دست اين فرقه است كه حقيقتاً عمال اسرائيل هستند. خطر اسرائيل براي اسلام و ايران بسيار نزديك است. پيمان اسرائيل در مقابل دول اسلامي يا بسته شده يا ميشود. لازم است علماي اعلام و خطباي محترم، ساير طبقات را آگاه فرمايند كه در موقعش بتوانيم جلوگيري كنيم. امروز روزي نيست كه به سيرة سلف صالح بتوان رفتار كرد. با سكوت و كنارهگيري همه چيز را از دست خواهيم داد.»(12)
صراحت لحن حضرت روح الله در افشاگري چهرة سياه اين فرقه ضاله، هراس سران بهائيت را برانگيخت. ايشان در يك برهه با اطلاع از تصميم دولت براي اعزام دو هزار نفر از بهائيان براي شركت در جلسه بهائيت در انگلستان، اعتراض شديدي به رژيم كردند: «دو هزار نفر با كمال احترام، با دادن [...] پانصد دلار ارز به هر يك، پانصد دلار از مال اين ملت مسلم به بهايي دادهاند، ارز دادهاند، به هر يك هزار و دويست تومان تخفيف هواپيما؛ چه بكنند؟ بروند در جلسهاي كه بر ضد اسلام در لندن تشكيل شده است، شركت كنند.»(13) ايشان در برههاي ديگر ضمن هشدار دربارة ابعاد نفوذ و سلطة بهائيان در ايران، خاطرنشان ميكنند: «... اينجانب حسب وظيفة شرعيه به ملت ايران و مسلمين جهان اعلام خطر ميكنم. قرآن كريم و اسلام در معرض خطر است. استقلال مملكت و اقتصاد آن در معرض قبضة صهيونيستهاست كه در ايران به [صورت] حزب بهايي ظاهر شدند و مدتي نخواهد گذشت كه با اين سكوت مرگبار مسلمين، تمام اقتصاد اين مملكت را با تأييد عمّال خود قبضه ميكنند و ملت مسلمان را از هستي در تمام شؤون ساقط ميكنند. تلويزيون ايران پايگاه جاسوسي يهود است و دولتها ناظر آن هستند و از آن تأييد ميكنند. ملت مسلمان تا رفع اين خطرها نشود، سكوت نميكند و اگر سكوت كند در پيشگاه خداوند قاهر، مسؤول و در اين عالم محكوم به زوال است.»(14) امام همچنين برخي از اصول اصلاحات شاه را ملهم از تقويم بهائيان دانسته، ميگويند: «شما آقايان در تقويم دو سال پيش از اين يا سه سال پيش از اين بهاييها مراجعه كنيد، در آنجا مينويسد: تساوي حقوق زن و مرد رأي عبد البها؛ آقايان هم از او تبعيت ميكنند، آقاي شاه نفهميده ميرود بالاي آنجا ميگويد: تساوي حقوق زن و مرد، آقا اين را به تو تزريق كردند، تو مگر بهايي هستي كه من بگويم كافر است بيرونت كنند. نكن اين طور... نظامي كردن زن رأي عبد البهاء؛ آقا تقويمش موجود است، نگويد نيست، شاه نديده اين را؟ اگر نديده مؤاخذه كند از آنهايي كه ديدهاند و به اين بيچاره تزريق كردهاند كه اين را بگو.»(15)
از ديدگاه امام (ره)، بهائيت با سازمان خود در ايران به جاسوسي براي اسرائيل يعني بزرگترين دشمن مسلمانان در منطقه مشغول بود و براي شكستن مذهب شيعه و روحانيت به وجود آمده بود. براين اساس، مبارزه جدي حضرت ايشان با اين فرقه منحط ادامه يافت. اين مبارزه تا آبان 1343 و زمان تبعيد روح خدا به تركيه ادامه داشت؛ ولي سوگمندانه بايد گفت كه با تبعيد امام (ره)، علماي ديگر هر چند مخالفتهايي با فعاليت اين فرقه ضاله داشتند، اما اين مخالفتها هرگز به صلابت برخورد آيت ا... بروجردي و امام خميني نبود. همين امر موجب رشد سريع بهائيت در تمام اركان حكومتي نظام شاهنشاهي شد تا اينكه در بهمن 1357 با بازگشت امام خميني (ره) ريشة بهائيت سوزانده شد و فعاليت اين فرقة ضاله به محاقّ رفت. رژيم پهلوي كمكهاي چشمگيري به رشد و پيشرفت بهائيت كرد و البته همين مسأله سقوط پهلوي دوم را شتاب بخشيد. بهائيت به مثابة نقطة سياهي در دستگاه پهلويها به شمار ميآمد كه اين نقطة سياه آرام آرام اين رژيم را فرا گرفت و تومار آن را در هم پيچيد.
پي نوشتها
1. سيدسعيد زاهد زهداني، بهائيت در ايران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، ص 13.
2. خاطرات ارتشبد حسين فردوست، ظهور و سقوط پهلوي، ج 1، صص 57 – 56.
3. پروين غفاري، تا سياهي در دام شاه، ص 106.
4. همان، ص 82.
5. خاطرات فردوست، پيشين، ص 201.
6. همان، صص 204 – 201.
7. همان، ج دوم، صص 377 – 375.
8. همان.
9. همان، ص 454.
10. ر.ك: خاطرات حجت الاسلام فلسفي، صص 193 – 191.
11. چشم و چراغ مرجعيت، ص 55.
12. صحيفة نور، ج 1، ص 44
13. همان، ص 12.
14. همان.
15. همان، ص 56.