زبان، راهی برای نفوذ صهیونیسم

بررسی صهیونیسم و تفکر درباره جلوه‌ها و جوانب گوناگون آن، امری دشوار و دراز دامن است و اقتضا دارد که با حوصله و صلابت ویژه‌ای به آن پرداخته شود؛ زیرا در این حوزه کاملاً‌ ویژه، مسأله‌ای که پژوهشگر، متفکر، منتقد و ... با آن روبه‌رو است، امر علمی محض با شرایط حاکم بر مسائل و مجامع علمی نیست؛ از این‌رو شیوه برخورد با هرگونه طرح و نظریه عمیق و جاندار علمی، هیچ‌گونه سنخیتی با علم و رویکردهای علمی ندارد؛ زیرا براساس اظهارنظر پروفسور "روژه‌گارودی"، این یک حوزه "ممنوع" است. ایشان متذکر شده‌‌اند که در فرانسه، می‌توان از جزم‌های کاتولیک یا مارکسیسم انتقاد کرد، لامذهبی یا ملی‌‌گرایی را مورد انتقاد قرار داد، نظام‌های شوری، ایالات متحده یا افریقای جنوبی را محکوم و هرج‌ومرج‌طلبی یا نظام سلطنتی را تقبیح کرد، بدون این‌که این انتقادها، ما را بیش از حد معمول یک مجادله یا تکذیب، در معرض خطر قرار دهد. اگر تحلیل صهیونیسم را مطرح کنیم، به دنیای دیگری پا می‌گذاریم و از محدوده ادبیات، به حوزه قضایی منتقل می‌شویم.

علاوه بر دادگاه "روژه گارودی" ـــ که مشهور خاص و عام است ـــ به حوادث و اتفاقات مشابهی برخورد می‌‌کنیم که نشان می‌دهد، پرخاشگری و روحیه ترس و وحشت موجود در بطن صهیونیست‌ها، در برابر منتقدان و حتی تحلیل‌گرانشان، جزئی از "شخصیت" و ذات آن‌ها است. دکتر "عبدالوهاب المسیری" از جمله نویسندگان دانشمند و فرهیخته مسلمان (متولد 1938 مصر) و نویسنده آثار و تألیفات تحقیقی و تحلیلی گوناگون، به‌‌ویژه دایره‎المعارف هشت جلدی یهود، یهودیت و صهیونیسم نیز به نوبه خود در معرض تهدید و فشار قرار گرفت؛ زیرا کتاب ایشان بدون شک تحلیلی‌ترین و عالمانه‌ترین کتابی است که درباره یهود، یهودیت و صهیونیسم نوشته‌شده است؛ از این‌رو از دست دژخیمان صهیونیستی و هوادارانش در امان نماند و در معرض خطرات و تهدیدات گوناگونی قرار گرفت: خانه‌اش در شهر دانشگاهی نیوجرسی سرقت شد، کتابخانه و دست‎نوشته‌های دایره المعارف و مقالات آن را بردند و چنان‌که خودش می‌گوید: "هدفشان از این‌‌کار، ایجاد ترس روحی و از دست دادن تعادل بود". به‌سبب تطمیع یا ترس و ترهیب جماعت‌های تندرو یهودی، به‌ویژه هواداران "مائیر کاهانا" رهبر گروه تروریستی صهیونیستی، نه تنها چاپ و نشر کتاب ایشان مدتی طولانی به تعویق افتاد؛ بلکه باران سیل‌آسایی از نامه‌‌های تهدیدآمیز به‌سوی ایشان سرازیر شد؛ تا جایی‌‌که وقتی از عربستان سعودی به قاهره بازگشت، سیزدهمین بیانیه تهدیدآمیز را با عنوان "ما می‌دانیم به قاهره برگشته‌ای تمبر تو را آماده کرده‌ایم" برای ایشان فرستادند تا این‌که مجبور شد از نیروهای امنیتی مصر کمک بگیرد تا از او و خانواده‌اش محافظت کنند.
همه می‌دانند تلاش‌های دیگرستیزانه صهیونیست‌ها فقط به این مسأله محدود نمی‌شود؛ بلکه هر فرد یا گروه و حتی کشوری که به نوعی به بررسی دقیق و واقعی سیره و سرگذشت یهودیان به شیوه‌ای تحلیلی اقدام کند، به بلای "گارودی" و "المسیری"گرفتار می‌شود و ما ایرانیان به‌خوبی این مطلب را درک کرده‌ایم.
هدف از بیان این مقدمه، فراهم کردن مسیر بحث از زبان و ادبیات صهیونیستی، بررسی این موضوع است که چرا زبان و ادبیات صهیونیستی، هم به معنای مشخص کلمه و هم به معنای گفتمان حاکم بر مقولات و مبانی فرهنگی، صهیونیستی تا این حد مهم شده است که صهیونیست‌ها به مثابه دژ محکمی در آن پناه گرفته و به‌عنوان یکی از مهم‌ترین "راه‌های نفوذ" خود از آن بهره‌برداری می‌‌کنند. آیا همه این امور از قدرت ذاتی "زبان عبری" ناشی می‌شود؟ آیا واقعاً منظور از زبان و ادبیات صهیونیستی، همان زبان عبری و میراثی است که در میان یهودیان عبری زبان پدید آمده است؟ آیا واقعاً مسأله‌ای به‌نام ادبیات یهودی، ادیب یهودی، ادیب صهیونیست وجود دارد؟ آیا میان زبان عبری و صهیونیستی بودن ادبیات، رابطه لازم و ملزوم برقرار است؟ و ...
بدیهی است که نگاهی گذرا به پرسش‌های بالا و طرح پرسش‌های گوناگون دیگری از این قبیل، پیش از هر چیز نمایان می‌کند که ادبیات، چنان‌که در این مسیر مورد بحث است ـــ و چنان‌که واقعاً هست ـــ برای لحظات استراحت و اوقات بیکاری یا بازی با کلمات متقاطع و سرگرمی نیست؛ بلکه یکی از بازوهای اصلی و اساسی بیان مقاصد، توضیح دلدادگی‌ها و شور و شیدایی‌‌های فراتر از آن و سوز سطحی و گذرا، بیان لطیف و خیال‌انگیز خواسته‌های نهفته در بطن سیاست و جامعه و در نهایت، سیطره نرم و آرام بر ذهن و زبان خودی و بیگانه برای هم‌مسیر کردن آنان در راستای اهدافی نهانی است.
ازاین‌رو زبان و قالبی که دایه‌وار افکار و مقاصد را در زیر پر و بال خود می‌گیرد، نقش مهم و انکار ناپذیری در فراهم کردن بستر هموار برای نفوذ بهتر و آسان‌تر این اهداف نهانی و مسلم دارد؛ از این گذشته، زبان و ادبیاتی که برای نگارش مطالب به‌کار گرفته می‌شود (انگلیسی، آلمانی، فرانسوی، روسی، یدیشی، عبری و ...) بدون شک کلیدی و حیاتی است و می‌تواند زمینه رشد و بالندگی افکار موردنظر را فراهم کند یا قبر آن را در همان بدو تولد بکند. مشخص است که به‌‌کار بردن زبان حال مخاطب و بهره‌برداری از تکنیک‌های خاص زبانی، استفاده ماهرانه از حافظه تاریخی و همه آن‌چه برای سیطره موردنظر لازم است، امری است که بدون شک به میزان بلوغ و انسجام آن زبان و مقدار توفیق و کامیابی آن بستگی دارد.
بنابراین بررسی زبان و ادبیات صهیونیستی، امری لازم و ضروری می‌نماید و این امر نه تنها به‌عنوان کاری معمولی برای آشنایی با زبان و بیان ملل مختلف، بلکه به‌عنوان شگرد خاصی از ادبیات با اهداف و مقاصد گوناگون که هدف آن، ریشه‌دار کردن مفاهیم و مطلوبات خاصی است که درصورت توفیق، بسیاری از مواضع تاریخی و فرهنگی تباه می‌شوند و امور متعددی که حالت شاد و استثنا دارند، به‌عنوان اصل و قاعده جا می‌افتند و از همه مهم‌تر، نوعی مسخ همه جانبه پدید می‌آید که ناشی از تزریق سموم و آفات گوناگون به درون روح و ذهن بشر است.
با این‌همه، این ادبیات، چنان‌که باید و شاید موردتوجه کافی و دقیق قرار نگرفته و آثاری که در این‌باره پدید آمده است، از انگشتان دست تجاوز نمی‌کند. آثار موجود نیز، نتوانسته است به صورت کامل و همه جانبه، زوایا و ارکان بحث را بیان کند؛ البته این مسأله نیز مانند همه جوانب وجودی صهیونیسم، پر پیچ‌وخم است و امکان احاطه کامل بر آن از قدرت همه افراد بر نمی‌آید، ازاین‌رو در این نوشته مختصر نیز به جستاری ساده، اما درحد امکان علمی و پربار، به یکی دیگر از جوانب مهم و مبهم صهیونیسم پرداخته می‌شود و چنان‌که گفته شد، به‌دلیل کمبود منابع، ناگزیر باید به‌همین مقدار بسنده و تحقیقات خود را بر آن‌ها استوار کرد.

زبان و پیوند آن با ادبیات صهیونیستی
در نگاه نخست، چنین می‌نماید که ادبیات صهیونیستی، به‌صورت مشخص و عینی، مجموعه‌ای است که براساس زبان عبری و دستور زبان آن، قابلیت‌ها، دستاوردها، سنت و سرگذشت حاکم بر آن و... پدید آمده باشد. حق هم همین است؛ زیرا ادبیاتی که می‌کوشد، از ویژگی‌‌ها، سرگذشت، عشق و علاقه، غم و اندوه، اهداف و آینده و ... مردم خاصی با ویژگی‌‌های منحصر به فردی سخن بگوید و همه این امور را به شکلی عمیق و مسلم بازگو کند، ناگزیر باید از زبان و بیانی بهره‌ گیرد که خاص آن مردم است تا به این وسیله، ضمن اعلام وفاداری به سنن و آداب قومی ـــ ملی و مشارکت در غنا و برخورداری آن، امکان ارتباط بیشتری را با مخاطبان اصلی خود فراهم کند. درغیر این‌صورت، آن‌چه نوشته می‌شود (مثلاً با زبان انگلیسی یا ...)، در حقیقت، ترجمه است که هرچند خوانندگان زبان اصلی (مثلاً عبری زبانان) می‌توانند آن‌ها را مطالعه کنند، زبان دوم محسوب می‌شود و نمی‌تواند جای زبان مادری را برای آنان پر کند؛ ازاین‌رو بهتر است به‌صورتی کاملاً مختصر به سرگذشت زبان یهودیان بپردازیم تا به این‌صورت، زمینه‌ها یا علل پیدایش آن‌چه زبان و ادبیات صهیونیستی نامیده می‌شود، بهتر هویدا شود.
حقیقت این است که عبارت "زبان‌های یهودی" اصطلاحی است که دسته‌ای از منابع صهیونیستی (یا منابعی که از آنان متأثر شده‌اند) برای بحث از زبان‌ها، لهجه‌ها و گویش‌هایی به‌کار می‌برند که افراد و اعضای گروه‌های صهیونیستی در جهان، با آن‌ها سخن می‌گویند، با این‌حال، اصطلاح یاد شده، دقیق نیست؛ زیرا گروه‌های یهودی با زبان غالب جامعه‌ای سخن می‌گویند که در کنف آن زندگی می‌‌کنند و اگر اختلافاتی دراین زمینه وجود دارد، بسیار ناچیز است و تفاوت آن‌ها را به سطح لهجه و گویش کاهش می‌دهد.
یهودیان فقط مدت بسیار اندکی با زبانی که عبری نامیده می‌شود سخن گفتند؛ زیرا زبان پدران (ابراهیم، ‌اسحاق و یعقوب/ 2100 ـــ 120 ق.م.) لهجه‌ای از سامی بوده که با عبری یا آرامی نزدیکی زیادی داشته است و عبری یکی از لهجه‌های کنعانی بوده و یهودیان تنها پس از اقامت خود در کنعان (یعنی از 1250 ق.م.) از آن استفاده کردند. روشن می‌شود که زبان عبری به مثابه زبان محاوره و گفت‌وگو میان یهود، با کوچ بابلی (567 ق.م) پنهان شد. نظریه‌ای نیز وجود دارد که براساس آن، زبان آرامی، زبان مسوولان کاخ در مملکت یهودای جنوبی بوده است و با آن‌که دسته‌ای از یهودیان در فلسطین باقی مانده و با زبان عبری سخن می‌گفتند، با این‌حال زبان آرامی، به‌طورکامل، در حدود سال 250 ق.م. جای زبان عبری را گرفت.
درباره زبان‌هایی نیز که اعضای گروه‌های یهودی، پس از پراکنده شدن در جهان در تعامل خود با دیگران از آن‌ها استفاده می‌‌کردند، باید گفت که این زبان‌ها در بیشتر موارد، زبان کشوری بوده که در آن استقرار یافته و به آن منسوب شدند یا این‌که یکی از زبان‌های حاکم و مطرح بین‌المللی بوده است؛ برای نمونه یهودیان بابل با زبان آرامی، یعنی زبان تجارت بین‌المللی و حکومت در خاور نزدیک قدیم سخن می‌گفتند. یهودیان اسکندریه در دوره هلنی با زبان یونانی و یهودیان فلسطینی نیز یا با زبان آرامی یا یونانی سخن می‌گفتند. در عهد جدید نیز آمده که "بولس" با زبان یونانی با فلسطینیان سخن گفته است.
پس از تجزیه امپراتوری روم، یهودیان امپراتوری شرقی با زبان این امپراتوری، یعنی زبان یونانی، سخن می‌گفتند و این حالت تا زمان فتوحات عثمانی‌ها ادامه داشت؛ اما یهودیان امپراتوری غربی، افریقا و غرب اروپا با زبان لاتینی سخن می‌گفتند. براساس آن‌چه در سٍفر "استر" آمده، یهودیان موجود در امپراتوری ایران، با لهجه‌های مختلف فارسی، به راحتی با ایرانی‌ها سخن می‌‌گفتند. یهودیان دنیای عرب نیز در میان عرب‌ها با زبان عربی سخن می‌گفتند. در پاره‌ای موارد نیز اعضای گروه‌های یهودی، در مسائل میان خودشان، گویش‌هایی متشکل از زبان کشوری که در آن می‌زیستند و پاره‌ای کلمات عبری، آرامی، یا هر زبان دیگری را که قبل از هجرت خود در آن به سر می‌بردند، استفاده می‌‌کردند؛ برای نمونه یهودیان اندلس با گویش "عربی یهودی" و یهودیان اسپانیا با "لادینو" سخن می‌گفتند. یهودیان اروپای شرقی با "یدیشی" که گویشی آلمانی بود و بعدها به‌صورت یک شبه زبان مستقل برای محاوره و نگارش به‌کار می‌رفت، سخن می‌گفتند.
چنین می‌نماید که در قرن شانزدهم، بیشتر یهودیان یا به یدیشی سخن می‌گفتند (اروپا) یا لادینو (حکومت عثمانی). در بسیاری از موارد، اعضا و افراد گروه‌های یهودی برای نوشتن این گویش‌ها، در کار و بار روزانه خود، نظیر فاکتورهای تجاری و سایر امور دنیوی دیگر حروف عبری را به‌‌کار می‌بردند.

کاربردهای زبان در میان یهودیان
در نگاه نخست، بحث درباره این مطلب، اندکی سطحی یا دست‌‌کم در زمره توضیح واضحات به‌حساب می‌آید؛ چراکه کاربرد زبان و موارد بهره‌برداری از آن، امری واضح و متعارف است و علاوه بر ایجاد ارتباط میان افراد همزبان، در کارهای روزمره، نظیر آن‌چه در مورد امور تجاری گفته شد نیز به‌‌کار گرفته می‌شود؛ ازاین‌رو برای برجسته‌کردن بحث کاربرد زبان و قرار دادن آن به‌عنوان یک موضوع جداگانه، باید توجیه و دلیل کافی و قانع‌کننده‌ای موجود باشد.
در این راستا، می‌توان عدم اعتقاد قاطع و متفق علیه همه پژوهشگران درباره وجود "یک زبان" برای همه یهودی‌ها و حتی عدم کاربرد و بهره‌برداری فراگیر و همگانی از زبانی که پنداشته می‌شود زبان یهودیت و مقدس است (زبان عبری) و نیز به منظور بحث درباره آن‌چه امروز ازسوی یهودیان، به‌ویژه صهیونیست‌ها، ادبیات یهودی و صهیونیستی خوانده می‌شود و ... را برای توجیه بحث از کاربردهای زبان در میان یهودیان بیان کرد.
قبلاً نیز گفته شد که زبان عبری، بسیار کم در میان یهودیان، مورد استفاده فراگیر قرار گرفت و چنان‌که به شکل تفصیلی بیان شد، زبان آن‌ها تغییرپذیر، نوسانی، سازگار با محیط و حتی طفیلی و دنباله‌رو بوده است. بدون شک وضعیت تاریخی و به‌ویژه کوچانده‌شدن‌های متعدد و مهاجر‌ت‌های متنوع آن‌ها و نیز اشتغالات مشخص و تقریباً انحصاری آنان و ... در این امر دخیل بوده است.
ازاین‌رو ناگفته پیدا است که اگر دست کم به تأثیر و تأثر متقابل افراد و گروه‌های انسانی در ارتباط عادی و حتی علمی، فلسفی، عرفان و ... اعتقاد داشته باشیم، مسأله اقلیت‌ها (که یهودیان پراکنده جهان بارزترین نمونه آن به حساب می‌آیند) و اوضاع آنان را درنظر بگیریم و ... به‌صورت منطقی، باید در انتظار یک تنوع زبانی و حداقل لغوی باشیم.
چنان‌که گفته شد، با درنظر گرفتن گروه‌های پراکنده یهودی به‌عنوان "اقلیت"، باید پذیرفت که زبان و ادبیات شفاهی آن‌ها زیر فشارهای متنوعی از خارج و داخل (به‌عنوان مثال خودباختگی و خود کمتربینی ) قرار گرفته است؛ ازاین‌رو کاملاً طبیعی است که فاصله تغییر زبان یهودیان از آغاز مهاجرت و استقرار در یک نقطه تا زمان تشکیل رژیم اشغالگری که به‌نام یهودیان علم شد، فقط تغییر عادی و معمولی‌ای نیست که شامل همه زبان‌ها می‌شود؛ بلکه این تغییر از نوع تحول، دگرگونی و تأسیس یک زبان جدید است.
درباره زبان تألیفات دینی باید گفت که تورات (عهد قدیم) با زبان عبری عهد قدیم نوشته شد که پس از کوچاندن بابلی، به‌عنوان یک زبان، از ظهور افتاد؛ در حالی‌که زبان تلمود، کاملاً آرامی است. با این حال، زبان عبری، در بیشتر موارد و نه همیشه، به‌عنوان زبان مؤلفات دینی باقی ماند؛ برای نمونه،‌"هلیل" (Helil) و "شمای" (Shmai ) تألیفات خود را با زبان عبری نوشتند؛ درحالی‌که متفکران یهودی اسکندریه در عصر هلنی (Helenestic) آثار دینی و غیردینی خود را با زبان یونانی به رشته تحریر درآوردند. "موسی بن میمون" (Mosa ___ bin ___ Maimon) با زبان عربی می‌نوشت؛ ولی "راشی" (Rashi) با زبان عبری کتابت می‌کرد. بیشتر ادبیات "کابالا" نیز با زبان آرامی نگاشته شد. این وضع تا قرن نوزدهم ادامه داشت. در این زمان متفکران یهودی، مطالب دینی خود را فقط با زبان کشوری می‌نوشتند؛ به‌عنوان نمونه "موسی مندلسون" (Mosa mandelson) اندیشمند اصلاح‌طلب یهودی و نیز "مارتین بوبر" (Martin Bober) با آلمانی نوشتند. بسیاری از متفکران کنونی یهودی مانند "جیکوب نیوزنر"، (G.newzner) در ایالات‌متحده، تألیفات دینی خود را با زبان انگلیسی می‌نویسند؛ حتی زبان نماز نزد یهودیان اصلاح‌طلب، محافظه کاران، و تجدیدگرایان، انگلیسی شده است و جز ارتودکس‌ها، کسی عبری به‌کار نمی‌برد.
درباره نوشته‌هایی که خارج از حوزه تفکر دینی قرار می‌گیرد، نظیر: ادبیات، فلسفه و علم که مؤلفان یهودی آن‌ها را نوشته‌اند ـــ که البته تا قرن نوزدهم تعداد انگشت‌شماری هستند ـــ از همان آغاز به زبان کشوری نوشته شدند که این آثار در میان آنان پدید آمد؛ برای نمونه "فیلون اسکدرانی"، (Filon) تألیفات خود را با زبان یونانی نوشت. "موسی بن میمون" از زبان عربی استفاده می‌کرد. بیشتر شعرای یهودی اندلس نیز همین کار را می‌کردند. در قرون وسطا نیز نویسنده یهودی قابل ملاحظه‌ای وجود ندارد. تا این‌که در قرن هفدهم اسپینوزا (Spinoza) ـــ که از یهود جدا شده‌بود ـــ ظهور کرد. او نیز مانند بسیاری از نویسندگان غربی همروزگار خود، آثارش را با زبان لاتینی به رشته تحریر درآورد.
نیازی به بیان نیست که نویسندگان یهودی، در حال حاضر، همه نوشته‌های غیردینی خود را به زبان کشوری می‌نویسند که در آن به‌سر می‌برند به‌عنوان مثال "یعقوب صنوع" (yaaghob sannoa) (نویسنده یهودی مصری) با زبان عربی، "هاینه"(Haine) و "مارکس" (Marx) با زبان آلمانی، "بروست" (Brost) با زبان فرانسوی و "دزرائیلی" (Dezraili) و "سول پیلو" (S.pilo) با زبان انگلیسی دست به نوشتن زدند. از این‌ گذشته، بیشتر نوشته‌های کلاسیک اندیشه صهیونیستی، با زبان آلمانی یا انگلیسی به رشته تحریر درآمد. تئودور هرتزل "هرتصل" (Teodor Hertzel)، زبان عبری و الفبای آن را نیز نمی‌شناخت؛ با این‌حال در کنگره اول صهیونیستی در سال (1897 م.) تلاش کرد خوشی و سرور را به قلب خاخام‌های ارتودکس هدیه کند؛ ازاین‌رو چند کلمه عبری را که با الفبای لاتینی برای او نوشته شده بود، بر زبان راند. بعدها در خاطرات خود درباره این مسأله نوشت:
"این کار من، موجب سختی ومشقت فراوانی برای من شد که از همه کارها و فعالیت‌هایم برای آماده شدن در کنگره بیشتر بود."
"هرتزل"، "نوردو" و بسیاری از نخستین اندیشمندان صهیونیست، به‌وجود چیزی که "فرهنگ یهودی" خوانده می‌شد، ایمان نداشتند و حتی هرتزل وقتی‌که برای نخستین‌بار این مفهوم در یکی از کنگره‌ها عنوان شد، آن را مسخره کرد. هرتزل تصور هم نمی‌کرد که زبان عبری، زبان ملی قومی شود که او آن را پیشنهاد داده بود؛ چرا که او می‌خواست زبان آلمانی در این زمینه به‌‌کار گرفته شود. به‌نظر او هر شهرک یهودی‌نشین با زبان خودش سخن می‌گوید. در سال‌های اول اشغال فلسطین نیز جنگی به نام "جنگ زبان" میان طرفداران استعمال زبان آلمانی ـــ که هوادار استعمار آلمان بودند ـــ و یهودیان شرق اروپا ـــ که خواستار استعمال زبان عبری و هوادار استعمار انگلیس بودند ـــ در گرفت. عده‌ای دیگر، خواستار استعمال زبان "یدیشی" بودند.
جنگ زبان، در مهاجرنشین‌های صهیونیستی فلسطین درگرفت که بیانگر تعدد علایق و هویت‌های زبانی و تمدنی یهودیان و نیز جدال دولت‌های بزرگ استعماری (فرانسه، انگلیس و آلمان) برای تحمیل هویت فرهنگی خاصی بر مهاجرنشین صهیونیستی و تضمین بقای خود در منطقه نفوذش بود؛ به‌گونه‌ای که مدارس الیانس، زبان فرانسوی و مدارس انگلیسی یهودی، زبان وطن اصلی را ابقا و حراست کردند؛ بدین ترتیب زبان عبری در همه این حوزه‌ها، زبان دوم باقی ماند.
هنگامی‌که جنگ و جدال مهاجرنشین‌ها به خاطر به‌کارگیری زبان عبری بالا گرفت، حکومت آلمانی به مهاجرنشین‌های یهودی‌ای که از آلمان مهاجرت کرده‌ بودند، در سال (1913 م.) سفارش کرد که زبان خود را حفظ کنند و بکوشند که بیانیه‌ای از اتحادیه مدرسان دریافت کنند، مبنی بر این‌که زبان رسمی‌ای برای مهاجرنشین‌ها (شهرک‌نشین‌ها) وجود نداشته باشد. این دسته تلاش کردند که زبان آلمانی را به‌صورت زبان درس و پژوهش در "تخنیون" و سایر مدارس انجمن آلمانی "عذرا" درآورند. با این‌همه، زبان عبری از همه جلو افتاد.
هم اکنون زبان اساسی یهودیان جهان که یهودی‌های ایالات متحده امریکا، کانادا، انگلستان، استرالیا، نیوزیلند وجنوب افریقا با آن سخن می‌‌گویند، زبان انگلیسی است. چنان‌که می‌دانیم این یهودیان اکثریت چشمگیر یهودیان جهان را تشکیل می‌دهند. زبان عبری، یعنی زبان یهودیان اسرائیل، در مرتبه دوم قرار می‌گیرد. زبان یدیشی در امریکا کاملاً از رواج افتاده و در روسیه نیز درحال زوال است و از زبان لادینو، هیچ اثری باقی نمانده است.
گفته می‌شود تعدد زبان گروه‌های یهودی در شرق اروپا، یکی از علل اساسی بحران هویتی است که آن‌ها با آن درگیر و روبه‌رو شدند؛ چرا که زبان مقدس آنان، عبری، زبان قانونی، آرامی (زبان تلمود)، زبان محاوره‌، یدیشی و زبان الگوی اعلای آمیزش و اختلاط، آلمانی، لهستانی، روسی و گاه اوکراینی بوده است. در موازات این تقسیم‌بندی‌های زبانی، تقسیم‌بندی طبقاتی و اجتماعی وجود دارد و همه این تقسیمات، به بالا گرفتن بحران یهودیان یاری رسانده است. با سرآغازهای عصر جدید و خروج یهودیان از "گتو" (Gheto) نوسازی آنان و پایان گرفتن تمایز کارکردی/ کارگزاری آنان، همه این گویش‌ها رفته رفته روبه زوال نهاد؛ چرا که دولت قومی جدید، از اعضای اقلیت‌ها خواست که انتساب قومی آن‌ها،کاملاً در خدمت سرزمینشان باشد؛ ازاین‌رو به‌صورت مشخص، زبان یدیشی مورد هجوم شدیدی واقع شد.
با آن‌که بحث درباره زبان‌های یهودیان و اوضاع و احوال گویش‌ها و لهجه‌های آنان، به‌همین قطره کوچک محدود نمی‌شود، محدودیت مجال، ناگزیر ما را بر آن می‌دارد که به‌همین مقدار کم بسنده شود؛ وگرنه توضیح پاره‌ای از مطالب و موضوعات زبانی یهودیان، در بررسی سیر و سرگذشت قبلی و حال و هوای فعلی لازم و ضروری است؛ (نظیر آن‌چه درباره شاخه‌شاخه شدن زبان و ارتباط آن با تقسیمات طبقاتی و اجتماعی گفته شد و ...). ازاین‌رو بحث خود را از این پس به گذار زبان‌های یهودیان به حوزه ادبیات، چه به‌صورت مستقیم، چه به‌صورت غیرمستقیم اختصاص می‌دهیم و در ضمن آن، امید می‌رود این نکته روشن شود که چگونه یهودیان از زبان و بعداً از ادبیات خود، به مثابه وسیله‌ای برای نفوذ بهره می‌گیرند.
بدون شک این امر و تلاش یهودیان و به‌ویژه صهیونیست‌ها برای خروج از بحران‌های زبان و اقدام به احیا و تأسیس زبان واحدی برای آنان که ملت یهودی یا شهروندان اسرائیل خوانده می‌شوند، ربط مستقیمی دارد؛ چرا که حقیقت آن است که اعضای گروه‌های یهودی، چه در گذشته و چه در حال، با لهجه‌ها و گویش‌هایی که نام برده شد، مطلب ننوشته‌اند؛ جز یدیشی که به علت عمر نسبتاً طولانی و نیز به‌سبب آن‌که در قرن نوزدهم به‌صورت زبان مستقلی درآمد که بیشتر یهودیان غربی که در روسیه و لهستان متمرکز شده بودند، با آن سخن می‌گفتند، ادبیات قومی‌ای برای زنان و عموم مردم نوشته‌اند. بعداً کارهای ادبی‌ای با این زبان پدید آمد که بعضی از آن به سطح جدی و خوب ارتقا یافت؛ اما این امر چندی نپایید و زوال رواج زبان یدیشی را می‌توان علت اصلی این امر دانست.
اینک به‌منظور بررسی بیشتر درباره زبان، لهجه و گویش گروه‌های یهودی پراکنده در جهان، به‌ویژه اروپا و نحوه کاربرد و بهره‌برداری آن‌‌ها از عنصر زبان و ... به گروه‌های بسیار خاصی از اقلیت‌های یهودی ساکن گتوها اشاره می‌شود و این موضوع، براساس یک الگوی عملی و عینی که در مورد این افراد صدق می‌کند، بیشتر کاویده می‌شود.
براساس آن‌چه متفکر و اندیشمند یهودی سکولار، "اهارون گوردون" (Aharon Gordon) یهودیان خارج از فلسطین را "طفیلی" می‌خواند و متفکر صهیونیست آلمانی، "ماکس نوردو"، (Max nordo) آن‌ها را "باکتری" می‌نامد و بعدها "هیتلر" (Hitler) نیز این اصطلاح را به‌‌کار می‌برد، می‌توان به حال‌وهوای یهودیان در غربت (تبعید) و تصویر اساسی آ‎نان در گفتمان سیاسی غربی، سرمایه‌داری، سوسیالیسم، و ... دست یافت.
اگر وصف "باکتری" را در حق اقلیت‌های یهودی پراکنده در اروپا دقیق بدانیم و آن را مبنای کار خود قرار دهیم، می‌توان گفت که این صفت، در همان آغاز، چند حالت مهم و ذاتی را به ذهن متبادر می‌سازد؛ به‌عنوان مثال پنهان‌کاری، زیانباری، عدم سازگاری با محیط پیرامونی و در نتیجه ایجاد مزاحمت و تشنج و ... که عیناً در مورد باکتری طفیلی نیز صادق است.
فارغ‌ از بررسی تاریخ و سرگذشت اقلیت‌های یهودی در اروپا و فقط با ملاحظه حالت "گتو"ها و زندگی مجبورانه دور از اکثریت مردم جامعه، محرومیت از پاره‌ای حقوق ومزایای اجتماعی و ... می‌توان دریافت که آنان، به نوعی احساس تنهایی، جدایی و تمایز کرده‌اند و اگر در نگاه اول چنین فرض شود که این‌همه تحقیر و توبیخ فردی و جمعی که در مورد یهودیان اقلیت اعمال شده، عملاً و به‌صورت مستقیم به درهم شکستن همه ارکان هویتی آنان منجر می‌شود و در نتیجه با مسخ حقیقی آنان، آن‌ها را عملاً به ابزاری در خدمت نیل به اهداف و مقاصد موردنظر اکثریت قرار داده‌است، می‌توان عکس این مطلب را نیز تصور کرد؛ به این صورت که آنان دست‌کم در ذهن خود، خویشتن را حامل و دارنده پیام موسوی و انبیای الاهی می‌دانسته‌اند و حتی اگر به شرایع دینی خود التزامی نداشته‌اند و اکثراً بر اثر نوسازی و حرکت‌های مدرن غربی، سکولار شده بوده‌اند، باز خود را "امت برگزیده" و تنها مردم مورد نظر برای "بازگشت به سرزمین موعود" می‌پنداشته‌اند. اگر این وجه را نیز جاری بدانیم، باید بپذیریم که آنان، دست‌کم در پاره‌ای موارد، به‌صورت آگاهانه در برابر ذوب هویت و از دست دادن همه میراث و سنت خود مقاومت به خرج داده‌اند و اگر در این برهه‌ها، عملاً حرکت‌هایی برای رهایی از زندگی مجبورانه دیده نمی‌شود، صرفاً به‌خاطر نبود فرصت و شرایط کافی بوده است؛ وگرنه آنان هر آن مترصد فرصتی بوده‌اند تا خود را رها سازند.
شکی نیست که بسیاری از حکومت داران زمان از این امر نهانی ولی حتمی، با خبر بوده‌اند؛ از این‌رو آنان را در خدمت اهداف و مصالح خود، به‌عنوان "ابزار"ی به‌کار گرفته‌اند تا کارها و امور خاصی که نیازمند افراد ویژه‌ای است، انجام دهند. این افراد و گروه‌های ابزاری که در تاریخ یهودیت (صهیونیسم)، جماعت‌های کارگزاران نامیده می‌شوند، طبیعتاً دارای "خاصیت" و "خصوصیت" قابل عنایتی بوده‌اند که آنان را نه تنها از اکثریت جامعه، بلکه حتی از سایر هم سرنوشت‌ها و هم‌کیشان خود نیز جدا می‌ساخته است.
اقتضای نوع وظایف و مسوولیت‌هایی که این‌ گروه‌ها بر عهده می‌گرفته‌اند، این بوده‌است که در نهان صورت بگیرد و با شیوه و شگرد خاصی عملی شود؛ ازاین‌رو به‌گونه‌ای "محرمیت" و رازداری نیاز داشته است و این امر دست‌کم نشان می‌دهد که کار این گروه از افراد یا ممنوعیت عرفی و قانونی داشته و یا جاسوس‌گونه بوده است. درغیر این‌صورت نیازی به این گروه ویژه که از کمترین حقوق، مزایا و حتی روابط اجتماعی برخوردار بوده‌‌اند، وجود نداشته است.
"زبان مخفی" مهم‌ترین وسیله ارتباطی این افراد با یکدیگر و با طرف‌های کاری آنان بوده است. زبان‌های مخفی، لهجه‌ها و گویش‌های خاص، گاه زبان‌های خاصی است که اعضای گروه‌های کارگزار، آن‌ها را به‌کار می‌گیرند. این لهجه، گویش یا زبان، معمولاً با زبان جامعه میزبان یا جامعه اکثریت اختلافی ندارد؛ ولی سخن گفتن به این زبان، شرط ورود به گروه می‌باشد؛ البته این‌گونه لهجه‌ها، گویش‌ها و زبان‌ها، خاص یهودیان نیست و در بسیاری از موارد مشابه نیز به‌کار گرفته شده و می‌شود؛ برای نمونه در امپراتوری عثمانی، ممالیک میان خود با زبان "چرکسی" یا یکی از لهجه‌های ترکی با هم حرف می‌زنند. گروه‌های کارگزار چینی در جنوب آسیا با زبان خود سخن می‌گویند. عرب‌ها در افریقا، با زبان خود حرف می‌زنند. جماعت‌های کارگزار یهودی شرق اروپا نیز از زبان یدیشی بهره می‌گرفتند.
به‌نظر می‌آید سخن گفتن با یکی از زبان‌های مخفی، نشانه‌ای از انتساب و سرسپردگی گروه کارگزار است، با این‌که کسی که با این زبان سخن می‌‌گوید به این وسیله کفایت و شایستگی خود را نشان می‌دهد، درعین‌حال خود را از اکثریت مردمی که با زبان ملی خود سخن می‌گویند جدا می‌کند؛ ازاین‌رو یکی از وسایل جدایی گروه کارگزار و اعضای جامعه میزبان است و درعین‌حال وسیله ارتباط میان اعضای گروه مزبور می‌باشد و اعضای گروه‌های کارگزار یهودی به هیچ‌وجه از این قاعده جدا نیستند و در طول تاریخ همواره در هر جامعه و جایی‌که بوده‌اند، به‌نوعی این وضعیت را حفظ کرده‌اند؛ به‌عبارت دیگر این روش زبانی میان اعضای گروه‌های کارگزار همواره برقرار بوده است؛ یعنی با زبان اقوامی که میان آن‌ها زندگی می‌کردند، پس از وارد کردن الفاظ عبری به آن، سخن می‌گفتند؛ به‌گونه‌ای که زبان آن قوم به‌صورت لهجه یا گویشی یهودی در می‌آمد و معمولاً آن را با حروف عبری می‌نوشتند.
منظور از گویش، شیوه‌ای در سخن گفتن است که با روش و الگوی زبانی حاکم متفاوت است. با این حال بر سطح نظام زبانی مستقل ارتقا نمی‌یابد؛ یعنی در مرزهای زبان اصلی (مادر) متوقف می‌شود؛ نه کاملاً منسوب به آن است و نه کاملاً جدا از آن است (و این امر درست مانند وضعیت خود جماعت‌های کارگزار است).
مسأله گویش و ارتباط آن با زبان اصلی دقیقاً در مورد زبان یدیشی صدق می‌کند که زبان‌شناسان آن را به‌عنوان گویشی از زبان آ‎لمانی محسوب می‌کنند؛ چراکه ساختار آن در اصل همان ساختار زبان آلمانی قرون وسطایی است. با این تفاوت که کلماتی از زبان اسلامی و عبری از راه مهاجرت یهودیان به لهستان وارد آن شده است و با حروف عبری نوشته می‌شود.
از جمله فواید مستقیم زبان مخفی این است که کار ادای وظیفه را ـــ که معمولاً زننده است ـــ آسان می‌کند. بدین ترتیب زبان مخفی از جمله نشانه‌های حاشیه‌ای‌بودن است. یهودیان به‌صورت عملی از این زبان بهره می‌گرفته‌اند و چنان‌که گفته شد، این زبان، ترکیبی از زبان کشور میزبان و کلمات عبری بود که براساس قواعد زبانی آن منطقه به‌‌کار برده می‌شد؛ به‌عنوان مثال کلمه "اخل" یک کلمه عبری و به‌معنای "خوردن" است. حال اگر یک یهودی که با زبان انگلیسی صحبت می‌‌کند، درباره جمله "او غذا خورده است" به‌صورت (He has already akhaled) سخن می‌گوید: نکته مهم این است که این‌گونه کلمات وارد شده بیانگر اجزای مهم نظیر اسم‌ها و افعال موجود در جمله هستند؛ همچنین نام اماکن به‌صورت حرف به حرف به زبان عبری برگردانده می‌شود؛ به‌‌عنوان مثال کلمه "نیویورک" در جمله "به نیویورک رفتم" به‌صورت (I Went to york hadash) بیان می‌شود؛ یعنی کلمه "حاداش" که در زبان عبری به‌معنای جدید است، به‌جای کلمه "نیو" به‌کار رفته است. یهودیان این زبان سری را برای گفت‌وگو درباره کارهای مورد نظرشان به‌کار می‌برند، بدون آن‌که افراد پیرامون آن‌ها چیزی از آن زبان بدانند.
با این‌همه زبانی که هنوز هم در بحث از انواع زبان‌های پیدا و پنهان یهودی، مرکز صدارات را در انحصار خود دارد، زبان عبری است که علاوه بر نگارش آثاری که دینی و گاه مقدس خوانده می‌شود، در مطرح‌کردن "مسأله یهود" در اروپا و به ویژه درانگلستان نقش مهمی داشت و از این طریق به صورت مشخص ومسلم بر ادبیات اروپاییان تأثیر نهاد؛ به‌گونه‌ای که درباره مسائل یهودیان و بحث از سرگذشت و آینده آنان، آثار و نوشته‌هایی نظیر: رمان، شعر و نمایشنامه به زبان انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و... پدید آمد که بدون شک می‌توان آن‌ها را در زمره ناب‌ترین گروه از آن‌چه ادبیات صهیونیسم می‌خوانیم، قرار داد.
ازاین‌رو در همین‌جا می‌توان به پرسشی که در آغاز مقاله مبنی بر ارتباط مستقیم نگارش به زبان عبری و ادبیات صهیونیسم مطرح شد، به این صورت پاسخ داد که همه آن‌چه در زمره ادبیات صهیونیستی به‌حساب می‌آید، عبری نیست و آثار فراوانی را می‌توان در این حوزه‌ جای داد که به زبانی غیر از عبری یا حتی سایر زبان‌های مورد استفاده گروه‌های کارگزار یهودی به رشته تحریر درآمده‌ است.

احیای زبان‌عبری و سرآغازهای ادبیات صهیونیستی
بدون شک تاریخ مشخصی که با دقت و سندیت کامل، احیا و تجدید حیات زبان عبری را معین کند، کار ساده‌ای نیست و فقط می‌توان از طیف، موج و کلمات کلی دیگری از این قبیل بهره گرفت که نشان می‌دهد در دوره و عصر خاصی با توجه به زمینه‌‌ها و شرایط ویژه‌ای که حاکم بوده، فرهنگ یهودیت و به‌صورت مشخص زبان خاص آن، عبری، سربرآورده و نه به‌عنوان یک زبان حاشیه‌ای و الزاماً مخفی، بلکه به‌عنوان زبانی مجاز و قانونی، به فراخور بخشی از سیره یهودیان را به دیگران انتقال داده است.
(هنری)(Henry) هشتم، پادشاه انگلستان، در سال 1538 م. دستور ترجمه تورات به زبان انگلیسی، انتشار و در دسترس عموم مردم قرار دادن آن را صادر کرد و به این صورت یهودیت را از لحاظ تاریخ، عادات و قوانین، جزئی از فرهنگ انگلیسی قرار داد تا در سه قرن پس از آن در این فرهنگ تأثیر سرسام‌آوری داشته باشد. حالتی پدید آمد که بر تورات ترجمه شده، "تورات ملی انگلستان" اطلاق می‌شد و بیش از هر کتاب دیگری بر روح حیات انگلیسی‌ها تأثیر نهاد و داستان‌های تاریخ یهودی، ماده اصلی فرهنگ انگلیسی‌ها و شناخت تاریخی آنان شد.
از این گذشته، فلسطین در قرائت کلیساها و مواعظ آن و در اندیشه مسیحیت اروپای پروتستانیست به‌صورت سرزمین یهودی و یهودیان، ملت غریب فلسطین در اروپا، دورماندگان از وطن خود و بازگشت‌کنندگان به آن در زمان مناسب به حساب آمدند.
زبان عبری نیز به این اعتبار که زبان تورات است، در کنار زبان‌های انگلیسی، فرانسوی، لاتینی و یونانی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار و جزء پذیرفته شده‌ای از فرهنگ اروپایی محسوب شد. اصلاح‌طلبان آن را برای فهم محتوای تورات ضروری دانستند تا این‌که با فرا رسیدن اواخر قرن شانزدهم، عبری به حیطه حروف چاپی راه یافت.
حمایت از پدیده عبری‌گرایی به رجال و پیروان کلیسای پروتستان محدود نشد، بلکه به حوزه روشنفکران و از همه مهم‌تر حوزه هیأت‌های قضایی بسیار مؤثر در جامعه نیز راه یافت. به‌دنبال آن، پژوهش‌های عبری به دانشگاه‌های انگلستان و سایر دولت‌های اروپایی ـــ غربی دیگر نیز وارد شد که به کثرت پژوهشگران حوزه عبری انجامید و "جیمزاول" (Jemsi) (1603 ـــ 1625 م.) در ترجمه عهد قدیم از آن‌ها بهره گرفت.
انتشار عبری‌گرایی و پژوهش‌های یهودی در دانشگاه‌ها و فرهنگ اروپایی تأثیرات متعددی برجای گذاشت که از آن جمله می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:
1. امکان قبول تفسیر یهودی از عهد قدیم، به‌ویژه تفسیر متعلق به آینده بازگشت یهودیان به فلسطین.
2. اطمینان دانشجویان دانشگاه‌ها و پژوهشگران به این‌که کلمه اسرائیل که در عهد قدیم وارد شده است، به معنای همه گروه‌های یهودی در جهان است.
3. قبول تفسیر مربوط به زمان پایان جهان با بازگشت دوباره مسیح و این‌که این بازگشت با مقدمه‌ای در ارتباط است که به بازگشت یهودیان به فلسطین اشاره دارد.
بنابراین کاملاً طبیعی است که در انتظار ادبیات صهیونیستی باشیم که ازسوی مسیحیان و به‌طور کلی غیریهودیان نوشته شده باشد و این امر به وضوح نشان می‌دهد که آن‌چه ادبیات صهیونیستی خوانده می‌شود، بسی فراتر از زبان عبری و نوشته‌های یهودیان است و به این طریق می‌توان دامنه پژوهش درباره ادبا و آثار ادبی صهیونیستی را گسترش داد.
بدیهی است که موضوعی با چنین گستردگی و شاخ و برگ نمی‌تواند در مجالی چنین محدود و مختصر بگنجد؛ ازاین‌رو ناچار باید صرفاً به توضیح پاره‌ای اصطلاحات، شخصیت‌ها و نمای کلی آن بسنده کرد.