عبای خاخامها

همانطوری که خرگوش و روباه از کلاه جادوگر بیرون می آید حزب "بن الیاهو" و "باروخ مارزل" نیز از کلاه جنبش باستانی "کاخ" یا جنبش "کاهانا" ـ خاخام دونمایه ای که به صورت ناشناخته وفات یافت ـ بیرون آمد.
خرگوشها و موشهای صحرایی جدید که گفته های این خاخام را به طور مرتب نشخوار می کنند خواستار پاکسازی سراسر منطقه از وجود فلسطینیان و پرتاب آنها در شرق رود اردن شدند تا همیشه اکثریت 70درصدی یهودیان تضمین گردد.
جیب برهای تازه به دوران رسیده مانند شارون و همه اراذل و اوباش صهیونیست که به ملت فلسطین اذیت و آزار می رسانند در خلال50 سال اخیر کوشیده اند که با سلسله جنایتهای پیاپی در شهرها، شهرکها و اردوگاههای فلسطین اراده این ملت را در هم بشکنند.
نام خاخام کاهانا بلافاصله نام خاخام دیگری به نام آهرون ابو حصیره را در ذهن تداعی می کند که داستانهای فساد او را همه مردم جهان شنیده اند.
او همچنین ابو کسیل یا هر دزد یا دست فروشی را به یاد می آورد که بر روی حصیری می نشیند و کالاهای خود را بر آن پهن می کند تا به اسم دست فروشی به انواع نیرنگ و دغلکاری متوسل شود.
اما این صفات ناپسند در نزد یک یهودی هیچ مفهومی ندارد.
به تأکید صفات مذکور در نزد او زشت نیست بلکه پسندیده هم است. در اینجاست که به یاد می آوریم بن گوریون از شخصیت یک یهودی به نام "شیلوخ" که از تجار اسلحه زمان خود بود، تجلیل کرد و او را یک یهودی نمونه خواند که در خارج از "اسرائیل" زندگی می کند و امکان ندارد که از رذایل و جنایتها رهایی یابد مگر اینکه به "سرزمین موعود" بازگردد.
اگر شیلوخ نتوانست به سرزمین موعود مهاجرت کند، چرا که همزمان با "شکسپیر" یعنی 4 قرن پیش از تأسیس "اسرائیل" زندگی می کرد، اما "ابوحصیره" به فلسطین اشغالی مهاجرت کرد، اما آنجا هم نتوانست توقعات بن گوریون را برآورده ساخته و از آن صفتی که یهودیان فکر می کنند فقط با زندگی در "اسرائیل" است که خود را از آن می آلایند، دست بردار نبود.
آری، خاخام "ابوحصیره" به اسرائیل مهاجرت کرد، اما همه آن ویژگیها را که نامش را ضرب المثل کرده بود با خود به "اسرائیل" برد. او در دکان وزارت ادیان "اسرائیل" که در آغاز دهه هشتاد قرن گذشته میلادی به وی سپرده شد، همان گونه زیست که در آن بازار، و بالاخره خود صهیونیستها از دستش به تنگ آمده و او را به اتهام دزدی و اختلاس از آنجا بیرون راندند.
به هر حال، او اولین مقام صهیونیست نبود که به اختلاس دست می زد.
موشه دایان هم به دزد آثار تاریخی فلسطین معروف بود، اسحاق رابین هم به خاطر آنکه زنش ارز قاچاق می کرد، استعفا داد و برای آنکه "لیا رابین" تحت بازجویی قرار نگیرد چرا که بیش از40 میلیون دلار اختلاس کرده بود، مدیر بانکی که با وی در این زمینه همکاری کرده بود به سکته قلبی دچار شد و مرد!
مشهورترین و سفاک ترین دزد صهیونیست آریل شارون است. داستان دزدیها و اختلاسهای وی با بررسی جزئی از پرونده هایش در دادگاه های صهیونیستی که پس از آن دستور مختومه شدن آن را صادر کردند! برای همه جهانیان آشکار شد.
ابو حصیره در روز روشن دزدی می کرد، او بخش زیادی از اموال اختصاص یافته به وزارتخانه اش را به بهانه تحویل به مدارس دینی موهومی که هیچ وجود خارجی نداشتند (به اعتراف صهیونیستها) به جیب می زد، شاید آنها را در زیر حصیر مشهورش پنهان کرده باشد!
جالب اینجاست که این خاخام صهیونیستی حضور در ادارات پلیس را بنا بر نصیحت شرکای بزرگش امثال شلومو بن گوریون خاخام بزرگ صهیونیستهای غربی و عوفادیا یوسف خاخام بزرگ صهیونیستهای شرقی رد کرد، چرا که آنها بر این باور بودند که "اسرائیل" به عنوان یک دولت مذهبی تأسیس شده و شایسته نیست که پلیس از "ارکان" این دولت یعنی خاخامهای بزرگی مانند خاخام "ابو حصیره" که به صورت مستقیم دزدی نکرده اند و برای این کار از دستکش استفاده کرده اند! بازجویی کند.
اما فقط این مدارس مذهبی خیالی نبودند که ابو حصیره به نام آنان اختلاس می کرد، اموال شهرداری شهر الرمله که این خاخام مدتی در آنجا شهردار بود هم از تطاول این نماد صهیونیسم در امان نماند.
شهر الرمله تماما یهودی نشده، بلکه نیمی از جمعیت آن هنوز عرب هستند. البته سرقت اموال عربها از نظر قانون "اسرائیل" سرقت محسوب نمی شود! چرا که خود "اسرائیل" همه این سرزمین عربی را غصب کرده است!!
به همین علت بازجوهای صهیونیست نه به اختلاس ابوحصیره به عنوان شهردار یک شهر عرب نشین رسیدگی کرد و نه به دزدیهای کلان او از اوقاف اسلامی و مسیحی وابسته به وزارتخانه ادیان "اسرائیل"، یعنی وزارتخانه همان شیلوخ جدید و مشهور به آهارون ابوحصیره و معروف به "حافظ املاک اسرائیل" و به تعبیر درست تر "سارق اموال عربها".
عوفادیا یوسف هم که به خاخام اعظم یهودیان معروف است، تفاوتی با ابوحصیره ندارد.
این خاخام صهیونیست عربهای فلسطینی را افعی نامیده و خواستار نابودی آنان شده است. هنگامی که به او گفته شد که این فتوا برای تاکتیک صهیونیستها زیانبار است، اظهاراتش را انکار کرد و مدعی شد که آنان را افعی معرفی نکرده، بلکه تروریسم نامیده است، اما باز هم از تکرار درخواست خود برای ذبح آنها تا آخرین کودک و زنشان ابایی نداشت!!
عوفادیا یوسف و چندین خاخام صهیونیست دیگر در دهه هشتاد از کابینه رژیم صهیونیستی خواستند که نظامیان صهیونیست را از جنوب لبنان عقب نکشد، حال آنکه بسیاری از این نظامیان با تابوت یا برانکارد به گورستان یا بیمارستان منتقل می شدند.
در آن زمان روزنامه "عل همشمار" که اندکی بعد توقیف شد، نوشت که "کسانی که با عقب نشینی مخالفت می کنند از جمله خاخامهایی مانند عوفادیا یوسف، از همه کمتر در "امنیت اسرائیل" یعنی جنگهای آن شرکت داشته اند.
می خواهم این را بگویم که همین خاخامها که همیشه دستشان به دزدی و چپاول و غارت اموال حتی صهیونیستها آلوده بود، خوستار نابودی فلسطینیان شده و آنان را مارهای سمی نامیده اند، می دانید چرا؟! برای اینکه نتوانستند از احساس نقص و کمبود و تحقیری که در اروپا متوجه صهیونیستها بود، خلاص شوند.
یهودیان اروپایی همیشه نماد حقارت و پستی بودند، آنها خودشان هم دیگر به این صفتها عادت کرده بودند و با گذشت زمان دیگر برای خودشان هم ارزش قائل نبودند و با نادیده گرفتن ظاهرشان همان طوری شدند که اروپاییها آنان را توصیف می کردند.
کابلان از مورخان یهودی می نویسد:"یهودیان اندلس در سال 1492 میلادی تصمیم گرفتند به همراه عربها از اسپانیا خارج شوند. به این ترتیب کشور مغرب به میهن آنان تبدیل شد و در آنجا در زیر چتر تمدن اسلامی، رشد کردند. در همه کشورهای اسلامی با یهودیان مهربانی می شد و مسلمانان از اینکه اروپاییها یهودیان را تحقیر می کردند، بسیار خشمگین بودند".
این مورخ یهودی می افزاید،"اخبار مربوط به تحت فشار بودن یهودیان اروپا سلیمان قانونی از سلاطین عثمانی را به شدت ناراحت کرد. او در مارس سال 1556 یعنی بیش از پانصد سال پیش به پاپ در واتیکان در این باره اعتراض کرد و خواستار آزادی یهودیانی که در آن زمان در شهر آنکوتای ایتالیا زندانی شده بودند، شد. پاپ هم دستور آزادی آنان را صادر کرد!!
خاخامهای صهیونیست یا دقیق تر بگوییم انسانهای پلید و موشهای صحرایی جنبش صهیونیسم که به لباس خاخام درآمده اند باید این حوادث را به یاد داشته باشند. فلسطینیان از عوعوی خاخامهایی که در مقابل انسانیت مسلمانان و عربها و تمدن بزرگ آنان احساس حقارت و کمبود می کردند و به همین سبب در نزد صهیونیستها و یهودیان خود را تخلیه می کردند! نمی ترسند.
رحبعام زئیفی هم عربها را "شپش" توصیف کرد، اما او اکنون کجا رفته است؟!!
گلوله های یک مبارز عرب فلسطینی در سال 2001 قلب زئیفی را شکاف تا این بخشی از مجازات جنایتهایی باشد که او بر ضد ملت فلسطین مرتکب شده بود. او همان کسی بود که تا زمان مرگش می گفت که "اسرائیلیها" باید ملت فلسطین را از کرانه باختری و نوار غزه طرد و اخراج کنند.
زئیفی پس از صدور حکم اعدامش به وسیله ملت فلسطین به اتهام ضدیت با یک ملت و ارتکاب جنایات جنگی به درک واصل شد.
در آینده هم همه خاخامها و مارهای پلید صهیونیستی به همانجا خواهند رفت که زئیفی رفته است.
شاید آریل شارون به خاطر داشته باشد که در سال 1949 به دست ارتش عربی اردن در نبردهای "باب الواد" به اسارت درآمد. آن زمان یک سروان ارتش عربی به نام "حابس المجالی" او را معالجه کرد و به پشت جبهه فرستاد. شارون به اردوگاه اسیران جنگی یهود در المفرق اردن فرستاده شد و اندکی بعد و در زمان آتش بس با یک اسیر عربی مبادله شد.
آریل شارون و همه مارها و روباه هایی مانند بن الیاهو و باروخ مارزل که این روزها در برابر ملت ما می جهند، یقینا سرنوشتی بهتر از زئیفی و دیگر صهیونیستهایی که به هلاکت رسیده اند، نخواهند داشت.