ماهیت اعتقادی و دینی صهیونیسم
1. مقدمه
امروزه مسألة فلسطین و جنایات اسرائیل بر ضد مردم بیدفاع آن، وارد حساسترین مرحلة خود شده است. در حقیقت این موضوع منطقهای نیست؛ بلکه در رأس موضوعات جهانی قرار گرفته است.
گر چه افکار عمومی جهان و بیشتر دولتها این جنایات را محکوم کردهاند، ولی ایالات متحده امریکا به دولت اشغالگر اسرائیل و شخص «شارون» کمک فراوانی میکند؛ به گونهای که در این زمینه، همة مصوبات شورای امنیت بر ضد این کشور را «وتو» کرده است.
از نکات جالب توجه این که کشورهای اسلامی که پیوند عقیدتی و دینی با مردم مظلوم فلسطین دارند و دارای منابع اقتصادی بیشمار و جمعیت جوان و داشتن حدود 55 رأی در مجمع عمومی سازمان ملل هستند، بعد از گذشت 70 سال، هنوز هیچ اقدام هماهنگ و کارسازی در این باره انجام نداده و همواره بر دامنة ظلم صهیونیستها افزودهاند.
در این میان، امام خمینی(ره) از معدود اندیشمندان و رهبرانی است که از آغاز شکلگیری دولت مجعول و نامشروع اسرائیل، با شیواترین بیان و بدون هیچگونه ملاحظه و ترسی، خطر صهیونیستها و اهداف آتی آنان را گوشزد کرده و اتحاد و همدلی کشورهای اسلامی و به کارگیری امکانات آنان را در مقابل اسرائیل خواستار شده و سکوت آنان در این زمینه را با شدیدترین بیان محکوم کرده است.
اگر چه «صهیونیسم» جدای از «یهود» است، ولی در موارد گوناگونی این دو با یکدیگر درآمیختهاند و جدایی آنها مشکل است.
صهیونیسم سیاسی عمری حدود 70 سال دارد و همزمان با آغاز پیدایش اسرائیل است؛ با وجود این، عملکرد صهیونیسم سیاسی در بسیاری موارد، شبیه یهود و یهودیان در طول دو هزار سال گذشته است؛ بنابراین ممکن است برخی عملکردها خاص «صهیونیسم» باشد؛ ولی در بیشتر موارد، این عملکرد میان «صهیونیسم» و «یهود» مشترک است.
در نگارش این پژوهش، به یکی از کتابهای اصیل یهود یعنی، «تورات» مراجعه و استناد شده، همچنین، تلمود (شرح تورات) نیز مورد توجه واقع شده است. افزون بر این، به آیاتی از قرآن کریم و روایات امامان معصوم (ع) ـ که دربارة یهود و کارشکنیهای آنان در مقال مسلمانان و مسیحیان است ـ استناد شده است؛ همچنین از برخی کتب تاریخی مربوط به «تاریخ ادیان» استفاده شده است. به هر حال با مطالعه سیر تاریخی، به اصول کلی دربارة ماهیت اعتقادی و دینی یهود دست می یابیم. برای نمونه «نژادپرستی» و «ملت برگزیده بودن»، در نهاد هر دو مشترک است؛ همانگونه که یهود در طول تاریخ 2500 سالة گذشته، ملتی نژادپرست و خود برتر بین بودهاند، حکومت صهیونیسم نیز از آغاز پیدایش خویش در سرزمینهای اشغالی، همین ایده و عقیده را داشته و دارد. رژیم اشغالگر اسرائیل، همانند خود را «ملت برگزیده» میداند و معتقد است که سایر ملتها، اساساً یا ارزشی ندارند یا اگر دارای ارزش باشند، بسیار کم تر از یهود و صهیونیسم است و سایر ملتها و ادیان، باید در خدمت یهود باشند؛ بنابراین قتل و کشتار ملتهای دیگر از جمله مسلمانان، از نظر آنان کاملاً توجیه شده است و دارای مبنای دینی و اعتقادی است. انان نه تنها در برابر مسلمانان دارای عملکرد خصمانه هستند، بلکه نسبت به مسیحیان نیز همین عملکرد را دارند، به عبارت دیگر آنان اساساً همزیستی مسالمتآمیز و تعامل با پیروان سایر ادیان را نه تنها در گفتار، آیین و دین منکر هستند، بلکه در عمل نشان داده اند که هیچگاه حاضر نیستند با دیگران زندگی مسالمتآمیز داشته باشند و هر گاه در برخی از برهههای تاریخ قرارداد صلح منعقد ساختهاند. از روی عجز و ناچاری بوده و در واقع دنبالهرو شعار خویش، یعنی حکومت از نیل تا فرات بوداند. آن چه در این مقاله به صورت مختصر مورد توجه قرار گرفته است، ماهیت اعتقادی و دینی صهیونیسم و یهود است. آنگاه روشن میشود که بسیاری از رفتارهای ضد بشری و جنگ طلبانة آنان در طول تاریخ، به ویژه در دهههای اخیر، بر اساس تعالیم دینی و اعتقادی آنان شکل گرفته است. انان هیچگاه با ادیان غیر یهودی و ملل دیگر، همزیستی و تعاون نداشتهاند و برای رسیدن به اهداف خود، در پی نفوذ در مراکز قدرت، سیاست، اقتصاد و ... در سطح بینالمللی هستند.
2. نگاهی به دین یهود
دین یهود یکی از ادیان مهم جهان و دارای سابقهای طولانی است. آغاز این دین تقریباً به 2500 سال پیش باز میگردد. پیروان این دین خود را پیرو پیامبر الاهی، حضرت موسی(ع) میدانند؛ همچنین این قوم را به دلیل نسبت با حضرت یعقوب(ع)، «بنی اسرائیل» میگویند؛ «اسرائیل» لقب حضرت یعقوب(ع) بوده است.
تاریخ قوم یهود را میتوان به چند دوره تقسیم کرد:
1. از حضرت ابراهیم خلیل(ع) تا حضرت موسی(ع)، دورة توقف چهارصد ساله در مصر.
2. از حضرت موسی(ع) تا شائول، دورة خلاصی بنی اسرائیل از عبودیت مصر و بعثت حضرت موسی(ع) در کوه سینا و چهل سال سرگردانی قوم در دشت.
3. از شائول تا تقسیم مملکت یهود که نزدیک به 120 سال بود، شامل دوران ترقی یهود تحت سلطنت حضرت داود(ع) و حضرت سلیمان(ع).
4. از تقسیم مملکت تا پایان تألیف عهد قدیم که نزدیک به 500 سال طول کشید؛ شامل وفات حضرت سلیمان(ع) و انقراض سلطنت اسرائیل.
5. از بازگشت از اسیری تا بعثت حضرت مسیح(ع).
6. از انهدام اورشلیم به بعد که یهودیان در جهان پراکنده شدند.
7. تشکیل دولت اسرائیل در سرزمین فلسطین از سال 1944 م.[1]
کتاب این قوم تورات یا عهد قدیم است. عهد قدیم در برابر عهد جدید یا انجیل است؛ زیرا تورات یا «اسفار پنجگانه حضرت موسی(ع)» پیش از حضرت مسیح(ع) نوشته شده است.
اسفار پنجگانه یا پنج کتاب حضرت موسی(ع) عبارت است از:
1. ژنز یا سفر تکوین تا استقرار عبرانیان در مصر.
2. جلای وطن یا سفر خروج.
3. سفر لاویان یا احکام صریح مذهبی.
4. سفر اعداد یا شرح نیروی مادی قوم.
5. سفر تثنیه یا مکمل کتابهای یاد شده قبل.[2]
از نظر قرآن کریم تورات کنونی، تحریف شده است. این یکی از معجزات قرآن کریم است که در قرن هفتم م. از جعل و تحریف تورات و انجیل خبر داده است. در آن روز، جز مؤمنان و بعضی از احبار و کشیشان کس دیگری این موضوع را باور نداشت؛ اما قرآن کریم بارای بر این نکته تأکید کرد.[3]
«تورات» در اصل واژهای عبری به معنای «شریعت و قانون» است. پس از نزول کتابی از سوی خداوند متعال بر حضرت موسیبن عمران(ع)، این کتاب به این نام خوانده شد. گاه نیز به مجموعه کتابهای عهد عتیق و گاه به اسفار پنجگانة آن نیز گفته میشود.
مجموعه کتابهای یهود که «عهد عتیق» نامیده شده، مرکب از تورات و چندین کتاب دیگر است. تورات ـ که دارای پنج بخش است ـ به شرح پیدایش جهان، انسان و مخلوقات دیگر و بخشی از انبیای پیشین و حضرت موسی بن عمران(ع) و بنی اسرائیل و احکام این آیین میپردازد.
ناگفته پیدا است که غیر از اسفار پنجگانه تورات، هیچ یک از این کتابها، آسمانی نیست، خود یهود نیز چنین ادعایی ندارند؛ حتی زبور حضرت داوود(ع) ـ که آن را به نام مزامیر مینامند ـ شرح ماجات و اندرزهای این پیامبر است.
اما دربارة اسفار پنجگانة تورات، قراین روشنی وجود دارد که نشان میدهد اینها نیز کتابهای آسمانی نیست، بلکه کتابهایی تاریی است که پس از حضرت موسی بن عمران(ع) نوشته شده؛ زیرا در آنها شرح وفات حضرت موسی(ع) و چگونگی تدفین او و برخی حوادث پس از آن آمده است، به ویژه آخرین فصل «سفر تثنیه» به وضوح نشان میدهد که این کتاب مدتها پس از وفات حضرت موسی(ع) به رشتة تحریر درآمده است.
افزون بر این، محتویات این کتابها ـ که آمیخته با خرافات فراوان و نسبتهای ناروا به پیامبران(ع) و نسبت بعضی سخنان کودکانه به آنها میباشد ـ گواه دیگری بر سختگی بودن آنها است. شواهد تاریخی نشان میدهد که تورات اصلی از میان رفت و بعدها پیروان حضرت موسی(ع) این کتابها را نگاشتند.[4]
3. جنبش صهیونیزم
3ـ1. پیدایش جنبش صهیونیزم
در اوایل دهة شصت قرن نوزدهم، بعضی از متفکران یهود برای فالیت در راه بازگشت به فلسطین و عمران آن، دعوت خود را آغاز کردند. نخستین آنها «هیرش کالیشر» (Kaliher Hiresh) خاخام یا عالم یهودی بود که این دعوت را در کتاب «در جست و جوی صهیون» در سال 1861 م. آغاز کرد. چند تن دیگر از یهودیان متفکر نیز آثاری در این زمینه به رشته تحریر آورده و زمینة مهاجرت هر چه بیشتر یهودیان و تشکیل دولت صهیونیستی را در اذهان آماده ردند.
3ـ2. صهیونیزم مذهبی و صهیونیزم سیاسی
در میان متفکران یهودی، دو گونه اندیشه و طرز فکر را میتوان مشاهده کرد. برخی از آنها روحیه مذهبی داشتند و بیشتر جنبة عرفان یهودی را مطرح میکردند و بزرگترین آرزویشان، قیام یهودیت بود.
بر اساس این اصل در هنگام ظهور قائم در آخرالزمان، سلطنت خداوند که تمام اقوام و قبایل زمین، با او میثاق بستهاند، برای تمام بشریت تحقق خواهد یافت و تمام بشریت، به سوی سرزمینهایی که تورات، سرگذشت ابراهیم و موسی(ع) را در آن مکانها ذکر کرده، روان خواهند شد؛ در دورهای نزدیکتر به زمان ـ در قرن نوزدهم ـ هدف «عشاق صهیون»، ایجاد یک کانون روحانی جهت نشر عقاید و فرهنگ یهودی در سرزمین صهیون بود. جالب توجه است صهیونیزم مذهبی که فقط در بین گروههای محدودی رایج بود، هرگز به دشمنی با مسلمانان ـ که خود را به عنوان وابستگان به فرزندان ابراهیم و پیرو دین او تلقی میکردند ـ برنخاست. این صهیونیزم روحانی، بیگانه به دو از هر گونه برنامة سیاسی برای ایجاد یک دولت یا هر نوع سلطهای بر فلسطین بود و هرگز رفتاری دال بر علاقه به درگیری بین جوامع یهودی و مردم عرب ـ مسلمانان یا مسیحی ـ در پیش نگرفت.[5]
اما صهیونیزم سیاسی با «تئودور هرتزل» (Theodor Hertzl) زاده شده که دکترین خود را از سال 1882 م. تدارک میدید. او این تئوری را در کتاب خود به نام «دولت یهود» مدون ساخت و پس از نخستین کنگرة صهیونیست جهانی در شهر «بال» سوئیس (1897 م.) به کاربرد عملی آن پرداخت. «هرتزل» بر خلاف صهیونیستها مذهبی، به طور کامل به خدا شکاک بود. او که اشتغال خاطرش عمدتاً نه مذهبی، بلکه سیاسی بود، مسأل صهیونیزم را به شکلی جدید مطرح کرد که در مجموع میتوان عناوین اصلی طرز تفکر سیاسی او را در مطالب ذیل خلاصه کرد:
1. یهودیان سراسر دنیا، در هر کشوری که باشند، در مجموع یک قوم را تشکیل میدهند.
2. یهودیان، غیر قابل جذب و ادغام در ملتهایی هستند که در بین آنان زندگی میکنند و در آن تحلیل نمیروند. (نژادپرستی)
3. یهودیان همه وقت و همه جا تحت آزار و ظلم بودهاند.[6]
راهحلهایی که «تئودور هرتزل» از عناصر بالا استخراج میکند، نفی و رد ادغام یهودیان در ملتای دیگر، ایجاد نه تنها یک کانون و مرکز فرهنگی برای اشاعة ایمان یهودی، بلکه دولتی یهودی است که تمام یهودیان جهان در آن مجتمع شوند.
نکته دیگر این که این دولتها باید در یک محل خالی و بیمدعی مستقر شوند؛ این بدان معنا است که نباید به مردم بومی اهمیت داد و آنها را به حساب آورد. در فرمولبندی «هرتزل» به حضور مردم فلسطین، نه در کتاب او و نه در مجالس پایهگذاری نهضت جهانی صهیونیزم هیچگونه اشارهای نشده است. عدم وجود مردم فلسطین از اصول مسلم و اساسی صهیونیزم سیاسی است و این اصل مسلم، ریشه و منشأ تمام جنایات بعدی آنان است. خانم «گلد مایر» در «روزنامة ساندی تایمز» اعلام میکند:
«فلسطینی وجود ندارد، این طور نیست که تصور کنیم که یک خلق فلسطینی در فلسطین وجود داشته که خود را به عنوان یک خلق فلسطینی تلقی میکردهاند و ما آمدهایم آنان را بیرون کرده و کشورشان را گرفتهایم، آنان اصلاً وجود ندارند.»[7]
«پروفسور بنزیون دینر» (Benzion Dinur) که نخستین وزیر آموزش ملی دولت اسرائیل و دوست صمیمی «داوود بن گورین» بنیانگذار دولت اسرائیل بود، در سال 1954 م. در مقدمة کتاب «تاریخ هاگاناه» از انتشارات سازمان صهیونیزم جهانی مینویسد:
«در کشور ما جا برای کسی به جز یهودیان نیست؛ ما به اعراب خواهیم گفت: بیرون. اگر موافق نباشند یا مقاومت کنند، ما آنان را بیرون خواهیم کرد.»[8]
این ادعا در حالی صورت میگیرد که پس از بیست سال فعالیت صهیونیزم سیاسی برای «بازگشت» بیانیه بالفور در سال (1917 م.) به تصویب رسید. عده فراوانی از یهودیان روسیه، لهستان و رمانی در قبل و بعد از این تاریخ گریختند و به سرزمین فسلطینی وارد شدند. طبق سرشماری انگلیسیها در 31 دسامبر 1922 م.) تعداد 757000 نفر در سرزمین فلسطین ساکن بودهاند که از این عده 663000 عرب (59000 عرب مسلمانان و 73000 عرب مسیحی) و 83000 یهودی بودهاند؛ به عبارتی 88 درصد عرب و 11 درصد یهودی.
«هرتزل» پس از تلاشهای فراوان، در نهایت توانست حمایت رسمی انگلستان را جلب کند؛ این حمایت در قالب «اعلامیة بالفور» که در دوم نوامبر 1917 م. به شکل نامهای از «بالفور» وزیر خارجه انگلستان به «لرد روچیلد» ثروتمند یهودی انگلیس صادر شد، تبلور یافت. در «اعلامیه بالفور» آشکارا آمده است:
«دولت شاهنشاهی انگلستان، نظر لطف مخصوصی به تشکیل وطن ملی یهود در فلسطین دارد و در آیندهای نزدیک، نهایت سعی و کوشش در راه رسیدن به این هدف و تسهیل وسایل آن مبذول خواهد شد.»[9]
3 ـ 3. صهیونیزم سیاسی و سوء استفاده از تورات
صهیونیستها جهت همراهسازی همه یهودیان با اهداف و سیاستهای خویش، در پروتکلها و مکالمات خود عموماً از واژه یود بهره میگیرند و سنگ ملت یهود را بر سیه میزنند و چنین القا میکنند که منافع ملت یهود را دنبال میکنند؛ در حالی که جنبش صهیونیزم، جنبشی سیاسی و فرزند استعمار انگلیس و امریکا است؛ هر چند مبانی فکری نژادپرستانه خود را از کتابهای تحریف شدة یهود گرفتهاند.
خانم «گلد مایر» و «بگین» میگویند:
«این زمین به ما وعده داده شده بود و ما بر آن حق داریم.»[10]
«موشه دایان» نیز میگوید:
«اگر بر تورات مسلطیم، اگر خود را قوم تورات میدانیم، بایستی بر سرزمینهای توراتی نیز مسلط شویم. سرزمینهای قضات و ریش سفیدان، بیتالمقدس، حبرون، اریحا و باز هم جاهای دیگر.»[11]
آنان پیوسته یک ادعای ارضی و یک «حق الاهی» مالکیت بر فلسطین را ادعا میکنند. آنان میگویند همه چیز بر ما مجاز میشود. وقتی «قوم برگزیدةن خداوند و عامل مطلق باشیم، بر این اساس شکنجه و بدرفتاری، تروریسم، تهدید، ارعاب و دستگیریها، نقل و انتقال اجباری و تبعید دستهجمعی، انهدام اموال و مصادرة آنها و قتلهای دسته جمعی را برای خود محفوظ میدارند. بارزترین نمونه، همانا کشتار «دیر یاسین» است. در نهم آوریل 1948 م. با روش خاص نازیها در «اورا دور»، 254 نفر سکنة این دهکده (مردها، زنها، کودکان و سالمندان) به دست گروه مسلح «ایرگون» به ریاست «مناخیم بگین» کشته شدند.
این مفهومم و وعدهها و حربههای تحقق آن، مثل واژة «قوم برگزیده» و «اسرائیل بزرگ، از نیل تا فرات»، اساس ایدئولوژیک صهیونیزم سیاسی را تشکیل میدهد. استعمارگران همة زمانها و همة اقوام، همواره برای ضمیمهسازیها، غصب، تصرفات و سلطهگریهای خود، توجیهی تراشیدهاند. معمولاً بهانه آنان یک «برتری فرهنگی» بوده است که به مهاجم و غاصب، به اصطلاح «یک مأموریت تمدنبخش از طرف نژاد خود برای دیگران» را اعطا میکرده است و بهانه مذهبی، پوششی برای سلطة یک گروه اجتماعی بر دیگری بوده است.
اندیشة «قوم برگزیده» از نظر تاریخی و سیاسی جنایت آفرین است؛ چه همواره تهاجمات، توسعهطلبیها و سلطهگریها را مقدس وانموده کرده است. اندیشة قوم برگزیده از نظر مذهبی غیر قابل تحمل است؛ چه هر جا که برگزیدگان باشند، «طرد شدگان» نیز هستند.
4. نژاد پرستی یهود
نژادپرستی از مهمترین تعالیم یهود شمرده میشود؛ به گونهای که «یهود» و ما «نژادپرستی» در طول تاریخ هیچگاه از یکدیگر جدا نبوده است؛ بلکه پیوند عمیقی با یکدیگر داشتهاند. اکنون به برخی از نمودهای نژادپرستی یهود اشاره میکنیم:
4ـ1. یهود، فرزندان و دوستان خاص خداوند!
قرآن کریم دربارة این ویژگی یهود میفرماید:
«قل یا ایها الذین هادوا ان زعمتم انکم اولیاء لله من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقین»[12]
بگو: ای یهودیان! اگر گمان میکنید که (فقط) شما دوستان خدایی نه سایر مردم، پس آرزوی مرگ کنید، اگر راست میگویید، (تا به لقای محبوبان برسید)
خداوند متعال این ادعای دروغین آنان را رد میکند و میگوید: همین که شما این قدر از مرگ وحشت دارید، دلیل بر آن است که در این ادعای خود صادق نیستید.
«مهمتر این که آیین خویش را تنها آیین حق دانسته و دیگران را پیروان خدایان دروغین و محکوم به نابودی و فنا میدانستهاند و حتی حاضر به انعقاد پیمان با مخالفان خود نبودهاند. از این جهت، کمترین لطف و ترحمی نسبت به آنان توصیه نشده و در مواقع جنگ، کمترین حقوقی برای آنان قایل نبودهاند.»[13]
قرآن کریم در آیهای دیگر، از زبان یهود و نصارا چنین میگوید:
«یهود و نصارا گفتند: ما فرزندان خدا و دوستان (خاص) او هستیم. بگو: پس چرا شما را در برابرگناهانتان مجازات میکند؟! بلکه شما هم بشری هستید از مخلوقاتی که آفریده؛ هر که را بخواهد او شایسته بداند)، میبخشد و هر که را بخواهد (و مستحق بداند)، مازات میکند.»[14]
در روایات اسلامی نیز در حدیثی از «ابن عباس» میخوانیم:
«پیغمبر (صلیالله علیه و آله و سلم) جمعی از یهود را به دین اسلام دعوت کردند و آنها را از مجازات خدا بیم دادند. گفتند: چگونه ما را از کیفر خدا میترسانی، در حالی که فرزندان خدا و دوستان او هستیم؟»[15]
همچنین در تفسیر «مجمعالبیان» در ذیل آیه 18 سوره مائده، حدیثی شبیه حدیث مزبور نقل شده است که جمعی از یهود در برابر تهدید پیامبر (صلیالله علیه و آله) به مجازات الاهی گفتند:
«ما را تهدید مکن؛ ما فرزندان خدا و دوستان او هستیم. اگر خشم بر ما کند، همانند خشمی است که انسان نسبت به فرزند خود دارد؛ یعنی به زودی این خشم فرو مینشیند!»[16]
با توجه به آیة شریفه، فقط یهود ادعای دوستی و فرزندی خدا را نمیکردند، بلکه مسیحیان نیز در این عقیده با یهود شریکند. شک نیست که آن ها خود را حقیقتاً فرزند خدا نمیدانستند، آنان تنها حضرت عیسی(ع) را فرزند حقیقی خدا میدانند و به آن تصریح دارند؛ وی منظورشان از انتخاب این نام و عنوان برای خود، این بود که بگویند رابطه خاصی با خدا دارند و گویا هر که در نژاد آنها یا جزء جمعیت آنها میشدف بدون این که اعمال صالحی داشته باشد، از دوستان و گروه فرزندان خدا میگردید!
قرآن کریم با تمام این امتیازات موهوم مبارزه میکند و امتیاز هر کس را تنها در ایمان و عمل صالح و پرهیزگاری او می شمارد؛ از این رو در این آیه، برای ابطال این ادعا چنین میگوید:
«... قل فلم یعذبکم بذنوبکم ...»[17]
«جوزف گئر»، از این که دین یهود در مقایسه با دیگر ادیان جهان دارای پیروان کمتری است، اظهار شگفتی میکند. زیرا دین یهود آیینی جهانی بوده است. دلیل این موضوع همان امتیازات ویژهای است که این گروه برای خود قائلند. وی میگوید:
«شگفت آن که این مذهب توحیدی و آیین جهانی به علت حوادث تاریخی، به یک قوم خاص منحصر گردید؛ زیرا با سرنوشت این قوم مخلوط و مربوط شد؛ و گرنه میبایستی مقبول بسیری از اقوام میگردید.»[18]
4 ـ 2. یهود؛ ملت برگزیده!
یکی از دلایل خودخواهی ملت یهود و اعتقاد آنان به برتری این است که آنان خود را تافتهای جدا بافته میدانند و معتقدند که گنهکاران ملت یهود، فقط چند روز مجازات خواهند شد و سپس بهشت الاهی تا ابد در اختیار آنان خواهد بود. این امتیازطلبی با هیچ منطقی سازگار نیست؛ زیرا هیچ تفاوتی بین انسانها از نظر کیفر و پاداش اعمال در پیشگاه خدا وجود ندارد.
قرآن کریم به یکی از گفتههای بیاساس یهود که آنان را به خود مغرور ساخته و سرچشمة قسمتی از انحرافات آنها شده است، اشاره میکند، میفرماید:
«و گفتند: هرگز آتش دوزخ جز چند روزی به ما نخواهد رسید. بگو: آیا پیمانی از خدا گرفتهاید ـ پس خداوند هرگز از پیمانش تخلف نمیورزد ـ یا چیزی را که نمیدانید به خدا نسبت میدهید؟»[19]
مگر یهود چه کرده بودند که میبایست تبصره به سود آنها بر قانون کلی مجازات زده شود؟ به هر حال، آیة فوق با یک بیان منطقی، این پندار غلط را ابطال میکند و میگوید: این گفتار شما از دو حال خارج نیست: یا باید عهد و پیمان خاصی از خدا در این زمینه گرفته باشید ـ که نگرفتهاید ـ و یا دروغ و تهمت به خدا میبندید!
از آیات مورد بحث استفاده میشود که روح تبعیض نژادی یهود ـ که امروز نیز در دنیا سرچشمه بدبختیهای فراوان شده ـ از آن زمان در یهود بوده است و امتیازات موهومی برای نژاد بنی اسرائیل قایل بودهاند. متأسفانه بعد از گذشت هزاران سال هم آن روحیه بر آنها حاکم است و در واقع، پیدایش کشور غاصب اسرائیل نیز همین روح نژادپرستی است.
آنها نه فقط در این دنیا برای خود برتری قایل هستند، بلکه معتقدند که این امتیاز نژادی در آخرت نیز به کمک آنها میشتابد و گنهکارانشان بر خلاف افراد دیگر، تنها مجازات کوتاه مدت و خفیفی خواهند دید و همین پندارهای غلط، آنها را آلوده انواع جنایات و بدبختی ها و سیهروزیها کرده است.»[20]
در تفسیر مجمعالبیان و تفاسیر دیگر آمده است که مسلمانان و اهل کتاب، هر کدام بر دیگری افتخار میکردند. اهل کتاب میگفتند: «پیامبر ما پیش از پیامبر شما بوده و کتاب ما از کتاب شما سابقهدارتر است». مسلمانان هم میگفتند:
«پیامبر ما خاتم پیامبران و کتابش آخرین و کاملترین کتب آسمانی است، بنابراین بر شما امتیاز داریم».
طبق روایت دیگری یهود میگفتند: «ما ملت برگزیدهایم و آتش دوزخ جز روزهای معدودی به ما نخواهد رسید». و مسلمانان میگفتند: «ما بهترین امتها هستیم؛ زیرا خدا دربارة ما گفته است: «کنتم خیر امه.»[21]
در بطلان ادعاهای مزبور، آیة ذیل نازل گردید:
«(فضیلت و برتری) به آرزوهای شما و آرزوهای اهل کتاب نیست؛ هر کس بد کند، کیفر داده میشود و کسی را جز خدا ولی و یاور خود نخواهد یافت.»[22]
4 ـ 3. نبود عذاب برای قوم یهود، از نظر تورات
همین ادعا ـ یعنی نبود عذاب برای قوم یهود ـ در کتاب تورات مشاهده میشود:
«خداوند، رحمان و کریم است، دیر غضب و بسیار رحیم تا به ابد محاکمه نخواهد نمود و خشم را همیشه نگاه نخواهد داشت، با ما موافق گناهان عمل ننموده و به ما به حسب خطایای ما جزا نداده است؛ زیرا آنقدر که آسمان از زمین بلندت است، به همانقدر رحمت او بر ترسندگانش عظیم است. به اندازة مشرق از مغرب دور است و به همان اندازه گناهان ما را دور کرده است، چنان که پدر بر فرزندان خود رئوف است؛ همچنان خداوند بر ترسندگان خود رأفت مینماید؛ زیرا جلت ما را میداند و یاد میدارد که ما خاک هستیم.»[23]
همچنین در بخشی از تورات آمده است:
«ارتداد ایشان (بنی اسرائیل) را شفا داده، ایشان را مجاناً دوست خواهم داشت؛ زیرا خشم من از ایشان برگشته است. برای اسرائیل مثل شبنم خواهم بود و او مانند سوسنها، گل خواهد کرد و مثل لبنان ریشههای خود را خواهد دوانید، شاخههایش منتشر شده زیبایی او مثل درخت زیتون و عطرش مانند لبنان خواهد بود. آنانی که زیر سایهاش ساکن میباشند مثل گندم زیست خواهند کرد و مانند موها گل خواهند آورد.»[24]
4 ـ 4. نجات دستهجمعی یهود!
از اعتقادات یهود این است که سعادت و نجات ابدی به صورت جمعی است، نه فردی! و مجرد انتساب به فرزندان حضرت ابراهیم(ع) برای شخص، نجات جاودانی را تضمین میکند. این توهم باطل، قرنها متمادی بر افکار یهود سایه افکنده بود و موبج شد آنها را به صورت گنهکارترین مردم از نظر انحرافاتی اخلاقی و زشتکاریها درآورد. در نتیجه از طرف تمام اقوام و مللی که با آنان همزیستی داشتند، مورد تحقیر و اهانت قرار گرفتند.
خداوند متعال این اندیشة گمراه کننده را مورد تعرض قرار داده و در رد آن آیات 168 و 169 سورة اعراف را نازل کرده که در بخشی از آن آمده است:
«یهود میگویند: (اگر ما گنهکاریم) خداوند به زودی ما را میبخشد.»[25]
4ـ5. پولپرستی یهود
در تاریخ بشر، ملتی در پولپرستی و جمعآوری مال همچون یهود دیده نشده است. آنها برای رسیدن به این مقصود، تمام راههای مشروع و غیر مشروع را پیموده و تا حد پرستش با حرص و ولع خاص به جمعآوری مال پرداختهاند؛ تا جایی که حضرت عیسی مسیح(ع) ـ که خداوند او را برای هدایت بنی اسرائیل فرستاده بود ـ آنان را مورد خطاب قرار داد و فرمود:
«لا تعبدوا ربین: الله و المال»[26] دو پرودگار را بفرستید: خدا و پول را.
شاید این مسأله به طرز عقیدة یهود ـ که خود را ملت برگزیدة خدا میپندارند ـ ارتباط داشته باشد؛ بدین دلیل میخواهند بر جهان برتری داشته باشند؛ البته مال و ثروت از عوامل مهمی است که آنها را به هدف و مقصود خواهد رسانید. شاید هم دلیل تفکر مادی این دین این باشد که یهود به جز مظاهر زندگی مادی به چیز دیگری ایمان ندارد و زندگانی جاویدان سرای دیگر از نظر آنها بیمفهوم است. قرآن کریم در این باره میفرماید:
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، با قومی که خداوند آنها را مورد غضب قرار داده، دوستی نکنید، آنها از آخرت مأیوسند. همانگونه که کفار از مردگان مدفون در قبرها مأیو میباشند.»[27]
با جود این، در آغاز ظهور اسلام، بعضی از یهودیان مدعی بودند که ثواب و پاداش روز رستاخیز مختص آنها است. قرآن کریم درباره صدق ادعایشان از انها خواست تقاضای مرگ کنند تا آنان را به نعیم خالص و خاص خدا برساند:
«بگو: اگر (آنچنان که مدعی هستید) سرای دیگر در نزد خدا مخصوص شما است نه سایر مردم، پس آرزوی مرگ کنید، اگر راست میگویید.»[28]
یهود با گفتن این سخنان که بهشت مخصوص ما است یا چند روزی بیش در آتش نمیسوزیم، میخواستند مسلمانان را نسبت به آیینشان دلسرد کنند؛ ولی قرآن پرده از روی دروغ و تزویر آنان بر میدارد؛ زیرا آنان به هیچ وجه حاضر به ترک دنیا نیستند و این خود، دلیل محکمی بر کذب ادعای آنها است. راستی اگر انسان چنان ایمانی به سرای آخرت داشته باشد، چرا این قدر به زندگی این جهان دل ببندد و برای وصول به آن، مرتکب هزار گونه جنایت شود؟
در آیات بعد، قرآن مجید میافزاید:
«ولی آنها به خاطر اعمال بدی که پیش از خود فرستادهاند، آرزوی مردن نخواهند کرد و خداوند از ستمگران آگاه است. آنها را حریصترین مردم، حتی حریصتر از مشرکان بر زندگی (این دنیا و اندوختن ثروت) خواهی یافت (تا آن جا) که هر یک از آنها دوست دارد هزار سال عمر کند؛ در حالی که این عمر طولانی، او را از عقاب خداوند باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بینا است.»[29]
بیشک سرچشمه بسیاری از جنگها و خونریزیها در طول تاریخ بشر، برتری جویی نژادی بوده است؛ به ویژه در جنگ جهانی اول و دوم ـ که بزرگترین رقم تلفات و ویرانی را در تاریخ به همراه داشت ـ عامل نژادپرستی آلمانها یا حزب نازی، عامل غیر قابل انکاری بود.
اگر بنا شود نژادپرستان جهان را ردهبندی کنیم، بدون شک یهود در ردههای بالا قرار خواهد گرفت. هماکنون کشوری را که آنها به نام «اسرائیل» تشکیل دادهاند، بر مبنای همین مسأله نژادپرستی تأسیس شده است، چه جنایتهای هولناکی که برای آن مرتکب شدند و چه جنایتهای وحشتناکی که برای آن مرتکب میشوند! آنها حتی آیین موسی(ع) را در نژاد خود محصور ساختهاند و اگر کسی از غیر نژاد یهود بخواهد این آیین را بپذیرد، برای آنها جالب نیست؛ به همین دلیل تبلیغ و دعوت به سوی آیین خود را در میان اقوام دیگر انجام نمیدهند.
4ـ6. گوشهای از تعالیم تلمود
در تلمود ت که شرح تورات یا «عهد قدیم است و مهمترین کتاب «آداب و تعالیم» یهود به شمار میرود ـ آمده است:
«1. امتیاز ارواح یهود از غیر یهود به این است که ارواح یهود، جزئی از خدا است؛ همچنان که پسر جزئی از پدر است. ارواح یهود، پیش خدا نسبت به ارواح دیگران عزیز است؛ زیرا ارواح غیر یهود، ارواح شیطانی و شبیه ارواح حیوانات است. نطفه غیر یهودی مانند نطفه دیگر حیوانات است.
2. بر فرد یهودی لازم است تمام کوشش خود را مصروف جلوگیری از حیات و پیشرفت دیگر ملتها نماید تا قدرت مطلقه تنها برای آنها باشد... پیش از آن که یهود بر همه ملتها پیروز شود، لازم است جنگ به حالت خود باقی باشد.
3. یهودی پیش خدا از ملائکه بالاتر است. هر گاه غیر یهودی، یهودی را بزند، مثل این است که عزت الاهی را زده و مستحق مرگ خواهد بود. اگر یهودی آفریده نشده بود، برکت از زمین می رفت و باران نمیبارید و خورشید آفریده نمیشد.
ـ فرق میان انسان و حیوان، مانند فرق میان یهودی و دیگر ملتها است. نطفهای که دیگر ملتها از آن آفریده میشوند، نطفه چهارپا است.
ـ ملتهای دیگر مانند سگ هستند. اعیاد مقدسه برای آنها و برای سگها آفریده نشده است. سگ از غیر یهودی بالاتر است؛ زیرا در اعیاد جایز است به سگها غذا دادن، اما به غیر یهودی جایز نیست.
ـ هیچگونه خویشاوندی میان یهود و غیر یهود نیست؛ زیرا آنها به خرها شبیهترند تا به انسانها. خانههای غیر یهود پیش یهودیان، به منزله طویله حیوانات است. غیر یهود، خوکهای نجسی هستند که برای خدمت یهودیان آفریده شدهاند.
4. افراد صالح غیر یهودی را بکش و بر یهودی حرام است که غیر یهودی را از مرگ و یا چاهی که افتاده، نجات بدهد، بلکه سزاوار است که جلوی آن را با سنگ بگیرد.
5. بر اسرائیلیها، کشتن و غصب کردن و دزدی نمودن مال غیر اسرائیلی جایز، بلکه واجب است.
6. املاک غیر یهود، مانند مال متروک است؛ یهودی حق دارد آن را تملک نماید.
7. خداوند به یهودیان اجازه داده است که فراوردههای غیر یهودی را مالک شوند.
8. کشتن افراد مسیحی از اموری است که لازم است از ناحیه یهودیان عملی گردد.
9. ما تنها ملت برگزیده خدا در زمین هستیم ... خداوند به خاطر لطفی که به ما داشته است حیواناتی از جنس انسان ـ که عبارت از سایر ملل باشند ـ برای ما آفریده و آنها را مسخر ما ساخته است؛ زیرا خداوند به خوبی دانسته است که ما نیازمند به دو حیوان هستیم: یک نوع حیوان لال، مانند چهارپایان و پرندگان و یک نوع (حیوان) ناطق، مانند مسیحیها، مسلمانها، بوداییها و سایر از شرق و غرب. آنها را به خاطر خدمتگذاری ما آفریده است و ما را در این زمین متفرق ساخته است تا پشتهای آنان را لگدکوب کرده و زمام اختیار انان را در دست داشته و از فنون آنان برای منافع خود بهرهبرداری نماییم.
به همین جهت است که بر ما واجب است دختران زیبای خود را به ازدواج پادشاهان، وزرا و بزرگان درآوریم و فرزندان خود را میان پیروان مذاهب دیگر داخل کرده تا در صورت مقتضی، آنها را وادار به جنگ نموده، قدرت نهایی را در دست داشته و بهرهبرداری کامل از آنها نموده باشیم.»[30]
5. اعمال یهود در برابر ادیان دیگر
یکی از مباحث مهم میان پیروان ادیان، امکان گفت و گو و همزیستی میان آنان است. این امر از نظر تعالیم هر یک از ادیان، مهم و قابل بررسی است. آیا تعالیم یهود، اجازة همزیستی مسالمت آمیز و تعامل میان پیروان یهود با پیروان سایر ادیان را میدهد یا نه؟ از گذشته تا حال، رفتار و عملکرد آنها تا حال، رفتار و عملکرد آنها چگونه بوده است؟ در این جا به طور مختصر، عملکرد گذشتة پیروان دین یهود با پیروان ادیان دیگر را مورد توجه قرار میدهیم:
5 ـ 1. اعمال یهود در برابر اسلام
عدم پذیرش اسلام از سوی یهود در آغاز بعثت، سبب دشمنی میان مسلمانان و آنان گردید؛ همچنین یهودیان میدیدند که پیامبر اسلام(ص) با تبلیغ رسالتش، الفت و برادری در دلهای مردم ایجاد میکند و چنان تودة واحد و یکپارچهای از آنها میسازد که ممکن است قدرت و حُکم روایی آنان را تهدید کند، بدین روی به مخالفت به پیغمبر(ص) برخاستند. قرآن کریم بعضی از نیات آنان را در مبارزه با اسلام آشکار کرد تا مسلمانان از آسیبشناسان بر حذر بمانند. در این جا به بعضی از اعمال آنان اشاره میشود:
5 ـ 1 ـ 1. محاصره اقتصادی
گروهی از یهودیان برای منصرف کردن مسلمانان از آیین خود، به کار جدیدی دست زدند. آنها با خودداری از پرداخت هر گونه دین یا امانت یا انجام معاملاتی که بر ذمه آنها بود، برای افرادی که به دین مقدس اسلام مشرف میشدند، مشکل اقتصادی ایجاد می کردند و به آنها میگفتند: حقوقی که شما بر ما داشتید، پیش از اسلام بود و اکنون که مسلمان شدهاید، این حقوق از بین رفته است. قرآن کریم در این باره میفرماید:
«و در میان اهل کتاب (از نصارا) کسانی هستند که اگر ثروت زیادی به رسم مانت به آنها بسپاری، به تو باز میگردانند؛ و برخی دیگر از اهل کتاب (از یهود)، کسانی هستند که اگر یک دینار هم به آنان بسپاری، به تو باز نمیگردانند، مگر تا زمانی که بالای سر آنها ایستاده (و بر آنها مسلط) باشی. این بدان روست که میگویند: ما در برابر امیین (غیر یهود)، مسوول نیستیم. و بر خدا دروغ میبندند، در حالی که میدانند (این سخن دروغ است).[31]
گروهی از مردمان عصر جاهلیت پیش از اسلام، کالایی را به یهودیان فروختند و پس از فروش کالا، مسلمان شدند. هنگامی که پول کالا را از آنان در خواست کردند، یهودیان گفتند: نزد ما امانت و دینی نسبت به شما نیست؛ زیرا شما آیینی را که بر آن بودید، ترک کردید، آنها ادعا کردند که این دستور در کتابشان آمده است. میگفتند:
«ما اهل کتاب هستیم و پیامبر و کتاب آسمانی در میان ما بوده است، بنابراین اموال دیگران برای ما احترامی ندارد».
این مطلب به قدری نزد آنان مسلم بود که جنبة اعتقادی و مذهبی به خود گرفته بود. یهود میگفتند:
«ما در تصرف و غصب اموال عرب مجاز و مأذون هستیم؛ زیرا آنان مشرکند و پیروی از مرام موسی ندارند».[32]
5 ـ 1 ـ 2. فتنهانگیزی در میان مسلمانان
یکی از یهودیان به نام «شاس بن قیس» که پیر مردی تاریک دل و در کفر و در عناد کمنظیر بود، روزی از کنار مجمع مسلمانان میگذشت، مشاهده کرد که جمعی از طایفه اوس و خزرج ـ که سالها با هم جنگهای خونینی داشتند ـ در نهایت صفا و صمیمیت گرد هم نشسته، مجلس انسی به وجود آوردهاند و آتش اختلاف شدیدی که در جاهلیت در میان آنها شعلهو بود. به کلی خاموش شده است. از دیدن این صحنه بسیار ناراحت شد و با خود گفت: اگر اینها تحت رهبری محمد(ص) از همین راه پیش بروند، موجودیت یهود به کلی در خطر است. در این حال، نقشهای به نظرش رسید، به یکی از جوانان یهودی دستورداد به جمع آنها بپیوندد و حوادث خونین بغاث را ـ محلی که جنگ شدید اوس و خزرج در آن نقطه واقع شد ـ به یاد آنها بیاورد و آن حوادث را پیش چشم آنها مجسم کند.
اتفاقاً این نقشه ـ که با مهارت آن جوان یهودی پیاده شد ـ مؤثر واقع گردید و جمعی از مسلمانان از شنیدن این جریان به گفت و گو پرداختند؛ حتی بعضی افراد طایفه اوس و خزرج یکدیگر را به تجدید آن صحنهها تهدید کردند.
چیزی نمانده بود که آتش خاموش شدة دیرین بار دیگر شعلهور گردد. خبر به پیامبر(ص) رسید. به سرعت با جمعی از مهاجران به سراغ آنها آمدند و با اندرزهای مؤثر و سخنان تکاندهندة خود، آنها را بیدار ساختند.
وقتی جمعیت سخنان آرامبخش پیامبر(ص) را شنیدند، از تصمیم خود برگشتند، سلاحها را بر زمین گذاشتند، دست در گردن هم افکندند، به شدت گریستند و دانستند این از نقشههای دشمنان اسلام بوده است و صلح، صفا و آشتی بار دیگر کینههایی را که میخواست زنده شود، شست و شو داد.[33]
در این هنگام چهار آیه 98 ـ 101 از سورة آلعمران نازل شد. در دو آیة نخست، یهودیان اغوا کننده را نکوهش میکند و در دو آیه بعد، به مسلمانان هشدار میدهد:
«بگو ای اهل کتاب! چرا به آیات خدا کفر میورزید؟! و خدا گواه است بر اعمالی که انجام میدهید. بگو ا اهل کتاب! چرا افرادی را که ایمان آوردهاند، از راه خدا باز میدارید و میخواهید این راه را کج سازید در حالی که شما (به درستی این راه) گواه هستید؟! خدا از آنچه انجام میدهید، غافل نیست؛ ای کسانی که ایمان آورداید! اگر از گروهی از اهل کتاب (که کارشان نفاقافکنی و شعلهور ساختن آتش کینه و عداوت است) اطاعت کنید، شما را پس از ایمان، به کفر باز میگردانند و چگونه ممکن است شما کافر شوید، با این که آیات خدا بر شما خوانده میشود و پیامبر او در میان شماست؟! و هر کس به خدا تمسک جوید، به راهی راست هدایت شده است.»[34]
5 ـ 1ـ 3. شبهافکنی در میان مسلمانان
دشمنان اسلام، به ویژه یهود، برای دور کردن مسلمانان از هیچ کوششی فروگذار نبودند؛ حتی درباره یاران نزدیک پیامبر(ص) نیز چنین طمعی داشتند که بتوانند آنها را از اسلام بازگردانند و مسلماً اگر میتوانستند در یک یا چند نفر از یاران نزدیک پیامبر اکرم(ص) نفوذ کنند. ضربة بزرگی بر اسلام وارد و برای تزلزل دیگران نیز زمینة کاملاً مساعدی فراهم میشد.
بعضی از مفسران نقل کردهاند: جمعی از یهود میکوشیدند تا افراد سرشناس و مبارزی از مسلمانان پکدل چون: «معاذ» و «عمار» و بعضی دیگر را به سوی آیین خود دعوت کنند و با وسوسههای شیطانی ازاسلام باز گردانند؛ در نتیجه این آیه نازل شد و به همه مسلمانان در این زمینه هشدار داد:
«جمعی از اهل کتاب (از یهود) دوست داشتند شما را گمراه کنند. (اما آنها باید بدانند که نمیتوانند شما را گمراه سازند،) آنها گمراه نمیکنند، مگر خودشان را و نمیفهمند.»[35]
5 ـ 1 ـ 4. مبارزه یهود برای تغییر عقیده مسلمانان
خداوند در قرآن کریم میفرماید:
«بسیاری ازاهل کتاب از روی حسد ـ که در وجود آنها ریشه دوانده ـ آرزو میکردند شما را پس از اسلام و ایمان، به حال کفر بازگردانند، با این که حق برای آنها کاملاً روشن شده است. شما آنها را عفو کنید و گذشت نمایید تا خداوند، خود (فرمان جهاد) بفرستد. خداوند به هر چیزی توانا است.»[36]
یهود به این قناعت نمیکردند که خود آیین اسلام را نپذیرند، بلکه اصرار داشتند مؤمنان نیز از ایمانشان بازگردند و انگیزة آنها در این کار، چیزی جز حسد نبود.
بنابراین، دستور مزبور یک دستور مبارزاتی است که به مسلمانان داده شده تا در برابر فشار شدید دشمن در آن شرایط خاص، از سلاح «عفو و گذشت» استفاده کنند و به ساختن خویشتن و جامعه اسلامی بپردازند و در انتظار فرمان خدا باشند.
مسلمانان، حتی در آن زمان، آن قدر قوت و قدرت داشتند که عفو و گذشت نکنند و به مقابله با دشمنان بپردازند، ولی برای این که دشمن ـ اگر قابل اصلاح است ـ اصلاح شود، خداوند نخست دستور «عفو و گذشت» میدهد. به تعبیر دیگر، در برابر دشمن، هرگز نباید «خشونت» نخستین برنامه باشد، بلکه اخلاق اسلامی ایجاب میکند که نخستین برنامه «عفو و گذشت» باشد؛ اگر فایده نداشت، آنگاه به خشونت متوسل شوند.[37]
5 ـ 2. اعمال یهودیان در برابر مسیحیان
با وجود آن که آیین یهود از آغاز پیدایش، مبتنی بر تبلیغ و توسعهطلبی نبوده و تنها به قوم یهود و بنی اسرائیل اختصاص داشته، به همین دلیل، جنگ و تعرض به اقوام دیگر در آن پیشبینی نشده بوده است؛ ولی یهود به این عنوان که «قوم برگزیده خدا» است و نژادشان بر دیگر نژادها برتری دارد، از هیچگونه کینهتوزی و فتنهانگیزی دریغ نکردهاند و در هر جا که سکونت داشتهاند. ملتی ستیزه جو و خرابکار به شمار آمدهاند و تا آنجا که قدرت داشتهاند، در زجر، آزار و اعدام پیروان ادیان دیگر میکوشیده و از هر گونه حرکت فکری و دینی با کمال قساوت ممانعت میکردهاند و پیغمبران الاهی(ع) را ـ که آنان را به راه راست دعوت میکردند ـ به قتل رسانیدهاند و در شکنجه و آزار پیروان انبیا، نهایت کوشش را به عمل میآورند.
داستان حضرت مسیح(ع) و حوادث رقتبار زندگی آن پیغمبر بزرگ و شکنجه و آزاری که حواریون آن حضرت از قوم یهود دیدند و سرانجام آوارگی پیروان آیین مسیح(ع) نموداری از رفتار قساوتبار یهودیان و تعصبات جنایتآمیز آنان است. مسیحیان تا زمانی که آیین مسیحیت از طرف دولت روم به رسمیت شناخته نشده بود، همواره د زیر شکنجه و آزار یهودیان و حکومت یهودی به سر میبردند.
تنها در طلیعة قرن چهارم م. بود که به موجب فرمانی که در سال 311 م. از سوی امپراتوری روم صادر شد، مسیحیان آزادی اندک یافتند و از شکنجه و تعصبورزی آشکار یهودیان نجات یافتند.
یهودیان حتی پس از آن که قدرت و استقلال سیاسی خود را در پی همین تعصبات و فتنهجوییها را از دست دادند و شیرازة اجتماعشان از هم پاشیده شد، باز دست از تحریکات خصمانه و بدرفتاری نسبت به مخالفان، به ویژه مسیحیان، برنداشتند و در فرصتهای مناسب، فتنههایی به پا کردند و کشتارهایی به راه انداختند.
در زمان «هرقل»، امپراتور روم، با وجود این که مذهب رسمی حکومت، مسیحیت بود، یهودیان در «انطاکیه» فتنه خونینی به راه انداختند و با وضع فجیعی، اسقف بزرگ شهر را قطعه قطعه کردند. در شهر «صور» پایتخت «فنیقیها» والی شهر را به قتل رسانیدند؛ سپس با یهود فلسطین هم داستان شده، قرار آبر آن گذاشته که شبانه بر شهر صور حملهور شوند و مسیحیان را قتل عام کنند؛ ولی چون توطئة آنان عقیم ماند و سپاهیان روم طبق اطلاع قبلی، از هجوم وحشیانة آنان جلوگیری به عمل آوردند، یهودیان ـ که از خشم، حالت سبعیت پیدا کرده بودند، به سوی دیرها و کلیساهای اطراف شهر سرازیره شده، آنها را با خاک یکسان و روستاهای مجاور را به خاک و خون کشیدند.
در یکی از جنگها ـ که میان دو دولت ایران و روم در گرفته بود ـ یهودیان هشتاد هزار اسیر مسیحی را از ایرانیان خریدند و از روی کینه و انتقام، همه را مانند گوسفند سر بریدند.
گویند: نقشة این جنگ از سوی یهودیها بوده است و ایرانیان به تحریک به این جنگ خونین دست زدند.
در عصر امپراتوری «نیرون» یهودیها در شهر قدس فتنهای به پا کردند و فرماندار شهر را کشتند و آشوبی را به انداختند که در پی آن از طرف امپراتور رومیان، شهر قدس محاصره و در سال 70 م. یهودیان قدس قتل عام شدند و معابد یهود ویران و کهنه و رؤسای مذهبیشان به وضع فجیعی کشته شدند. همین حادثه باعث جنبش یهودیها شد و حس انتقامجویی آنان را بیش از پیش تشدید کرد و سبب جنگها و خونریزیهای فراوانی گردید.
تا آن که در میانة قرن چهارم م. یکی از پادشاهان ایران یهود را در صروت وفاداری و کمک به ایرانیان، وعدة آزادی داد و دیری نپاید که بر اثر خیانت و تمرد، مورد غضب پادشاه ایران واقع شدند؛ عدهای مقتول و جمعی محبوس و گروهی تبعید و مورد شکنجه قرار گرفتند.
در عصر حاضر نیز جنایات و تجاوزات و توطئههای تجاوزکارانة صهیونیسم بینالمللی بر همه مکشوف و اغراض و مقاصد شوم آنها بر ضد ملتهای غیر یهودی کاملاً روشن گردیده است؛ تا آن جا که ایادی این حزب متعصب ضد انسانی در بیشتر مراکز بینالمللی رخنه کرده و در بیشتر خرابکاریها و تشنجات و کشتارهای عمدة جهان، از عوامل مؤثر شمرده میشوند.
یهودیها در جنگهای جهانی دست داشتند و پس از جنگ نیز بر اساس اصل کینهتوزی، شبکههای جاسوسی بینالمللی را به نفع استعمارگران اداره میکردند و این حقیقت ننگین با دستیگر شدن یکی از عناصر خطرناک این باند که ریاست شبکة جاسوسی را به عهده داشت، فاش گردید. وی اعتراف کرد که بنابر معاهدة سری ـ که در سال 1947 م. در مورد تشکیل دولت اسرائیل بین دولت امریکا و صهیونیستها منعقد شده بود ـ یهودیها انجام این وظایف را در قبال کمک امریکا به عهده گرفتند و از آن به بعد شبکة جاسوسی آمریکا را اداره میکنند.
دولت امریکا نیز در مقابل خوش خدمتی آنها، به وعدة خود وفا کرد و سرانجام «صهیونیسم» توانست بخشی از فلسطین را اشغال و نزدیک به یک میلیون مسلمان فلسطینی را از خانه و وطن خود آواره کند.[38]
از جمله مظاهر ننگین تعصبات مذهبی یهودیان، میتوان به کشتار فجیع مسیحیان یمن به دست حکومت یهودی آن سرزمین اشاره کرد. در این کشتار هولناک، دهها هزار نفر از مسیحیان با وضع فجیعی به قتل رسیدند و در آتش سوزانیده شدند.
قرآن کریم نیز به شکنجه، آزار و قتل مسیحیان به دست یهودیها اشاره دارد:
«مرگ و عذاب بر شکنجهگران صاحب گودال (آتش) باد؛ گودالهایی پر از آتش شعلهور، هنگامی که (یهود) در کنار آن نشسته بودند و آنچه را نسبت به مؤمنان (مسیحی) انجام میدادند، با خونسردی تماشا میکردند!»[39]
در این که این ماجرا مربوط به چه زمانی و مربوط به چه قومی است و آیا این یک ماجرای خاص و معین بوده یا اشاره به ماجراهای متعدد از این قبیل در مناطق گوناگون جهان دارد، در میان مفسران و مورخان گفت و گو است. معروفتر از همه، مربوط به «ذونواس» آخرین پادشاه «حمیر» در سرزمین «یمن» است.
«ذونواس» که آخرین نفر از سلسله گروه «حمیر» بود، به آیین یهود در آمد و گروه «حمیر» نیز از او پیروی کردند. او نام خود را «یوسف» نهاد و مدتی بر این منوال گذشت: سپس به او خبر دادند که در سرزمین نجران، در شمال یمن، هنوز گروهی بر آیین نصرانیت باقی هستند. هم مسلکان ذونواس او را وادار کردند که اهل نجران را به پذیرش آیین یهود مجبور کند. او به سوی نجران حرکت و ساکنان آنجا را جمع کرد و آیین یهود را بر آنها عرضه داشت و اصرار کرد که آن را پذیرا شوند؛ ولی آنها نپذیرفتند.
ذونواس دستور داد خندق بزرگی کندند و هیزم در آن ریختند و آتش زدند. گروهی را زنده زنده به آتش سوزاند و گروهی را با شمشیر کشت و قطعه کرد؛ به گونهای که عدد مقتولان و سوختگان به بیست هزار نفر رسید.
این کورههای آدمسوزی که به دست یهود به وجود آمد، احتمالاً نخستین کورههای آدمسوزی در طول تاریخ بوده است. آنها مؤمنان مسیحی را وادار میکردند دست از ایمان خود بردارند و هنگامی که با مقاومت آنان رو به رو میشدند، آنها را در این کورههای آدمسوزی انداخته، به آتش میکشیدند! گروه نیز با کمال خونسردی نشسته بودند و صحنههای شکنجه را تماشا میکردند و لذت میبردند که این مسأله، نهایت قساوت آنها را نشان میهد. بعضی نیز گفتهاند: این گروه مأمور بازجویی و اجبار مؤمنان مسیحی به ترک مذهب حق بودند.
در این گیر و دار، یک تن از نصارای نجران فرار کرد و به سوی روم و دبار قیصر شتافت و از ذونواس شکایت کرد و یاری طلبید. قیصر گفت: سرزمین شما از من دور است؛ اما نامهای به پادشاه حبشه مینویسم. او مسیحی و همسایة شما است. از او میخواهم شما را یاری دهد؛ سپس نامهای نوشت و از پادشاه حبشه، انتقام خون مسیحیان نجران را درخواست کرد.
مرد نجرانی نزد سلطان حبشه، نجاشی، آمد و ماجرا را باز گفت. نجاشی از شنیدن این داستان سخت متأثر شد و از خاموشی شعلة آیین مسیح(ع) در سرزمین نجران افسوس خورد و تصمیم به انتقام شهیدان گرفت.
لشکریان حبشه به جانب یمن تاختند و در یک پیکار سخت، سپاه ذونواس را شکست دادند و گروه بسیاری از آنان را کشتند و طولی نکشید که مملکت یمن به دست نجاشی افتاد و به صورت ایالتی از ایالات حبشه در آمد.[40]
«جان ناس» در مورد رفتار یهودیان نسبت به مسیحیان میگوید:
«رابطه یهودیان و مسیحیان از ابتدا خصمانه بوده است، زیرا از قرون اول میلادی به بعد، ربانیون و احبار یهود، منکر مسیح بوده و آن را طرد مینمودند، گر چه پیروان عیسی تا حدی همیشه مساعی جمیله مبذول میداشتند.»[41]
ضدیت یهود با حضرت مسیح(ع) در فرازهای از انجیل منعکس شده است.[42]
6. جنگ نزد یهود
هنگامی که بحث «جنگ در ادیان» را ملاحظه میکنیم، هیچ جنگی در قساوت و شدت همانند «جنگ در دین یهود» نیست. یهود بر اساس شریعت خود، در طول تاریخ، به جنگ و خونریزی فراوان میپرداختهاند و در این راه به اطفال و زنان نیز رحم نمیکرده و خود را «ملت برگزیدة خدا» میدانند.[43] یهود، رهبران تخریب و نابودی در این عالم بودهاند. یکی از بزرگان یهود به نام «ارنست رینان» عقیده دارد:
«وقتی عدل در عالم تحقق پیدا نکند، پس بهتر است که کل عالم تخریب گردد.»[44]
یکی دیگر از بزرگان یهود میگوید:
«ما یهود نیستیم مگر آقای عالم و فاسد کنندة عالم، ایجاد کننده فتنه در عالم و جلاد عالم باشیم.»[45]
قرآن کریم، یهود و مشرکان را در یک ردیف قرار میدهد و آنان را دشمنترین افراد نسبت به مسلمانان معرفی مینماید:
«به طور مسلم، دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان را یهود و مشرکان خواهی یافت. و نزدیکترین دوستان به مؤمنان را کسانی مییابی که میگویند: ما نصارا هستیم این بدان روست که در میان آنها، افرادی عالم و تارک دنیا هستند و آنها (در برابر حق) تکبر نمیورزند.»[46]
تاریخ اسلام به خوبی گواه این حقیقت است؛ زیرا در بسیاری از نبردهای ضد اسلام، یهود به طور مستقیم دخالت داشته و از هیچگونه کارشکنی و دشمنی خودداری نکردهاند. افراد بسیار کمی از آنها به اسلام گرویدهاند؛ در حالی که در غزوات اسلام، رویارویی مسلمانان با مسیحیان را کمتر شاهدیم و نیز افراد فراوانی از آنها را مشاهده میکنیم که به صفوف مسلمانان پیوستهاند.
این مقایسه بیشتر دربارة یهود و مسیحیان معاصر پیامبر اسلام(ص) است؛ زیرا یهود با این که دارای کتاب آسمانی بود، به دلیل دلبستگی بیش از اندازه به مادیات، در صف مشرکانی قرار گرفته بودند که از نظر مذهبی با آنها هیچ اشتراکی نداشتند. در آغاز، یهودیان مبشران اسلام محسوب میشدند و انحرافاتی همانند «تثلیت» نداشتند؛ اما دنیاپرستی شدید، آنها را به کلی از حق بیگانه کرد؛ در حالی که مسیحیان آن عصر چنین نبودهاند.
البته مسیحیان قرن بعد نسبت به اسلام و مسلمانان مرتکب جنایایت شدند که دست کمی از یهود نداشت؛ جنگهای طلوانی و خونین صلیبی در گذشته و تحریکات فراوانی که امروز از ناحیة استعمار کشورهای مسیحی بر ضد اسلام و مسلمانان میشود، امری نیست که بر کسی پنهان باشد.
اما عجیب این که یهودیان، همة این جنگ طلبیها را به استناد تورات انجام میدهند؛ برای نمونه، در متن تورات چنین میخوانیم:
«چون به شهری نزدیک آیی تا با آن جنگ نمایی، آن را برای صلح ندا کن و اگر تو را جواب صلح بدهد و دروازهها را برای تو بگشاید، آنگاه تمام قومی که در آن یافت شوند، به تو جزیه دهند و تو را خدمت نمایند و اگر با تو صلح نکرده، با تو جنگ نمایند، پس آن را محاصره کن و چون یهوه ـ خدایت ـ آن را به دست تو بسپارد، جمیع ذکورانش را به دم شمشیر بکش، لیکن زنان و اطفال و بهایم و آنچه در شهر باشد ـ یعنی تمام غنیمتش را ـ برای خود به تاراج ببر و غنایم دشمنان خود را که یهوه ـ خدایت ـ به تو دهد، بخور. به همه شهرهایی که از تو بسیار دورند که از شهرهای این امتها نباشند، چنین رفتار نما؛ اما از شهرهای این امتهایی که یهوه ـ خدایت ـ را به ملکیت میدهی، هیچ ذی نفسی را زنده مگذار، بلکه ایشان را ... چنان که یهوه ـ خدایت ـ تو را امر فرموده است، بالکل هلاک ساز.»[47]
همچنین در تورات میخوانیم:
«یهوه، خدا ما، او (سرزمین سیحون و ملک حشبون) را به دست ما تسلیم نموده، او را با پسرانش و جمیع قومش زدیم و تمامی شهرهایش را در آن وقت گرفته، مردان و زنان و اطفال هر شهر را هلاک کردیم که یکی را باقی نگذاشتیم، لیکن بهایم را با غنیمت شهرهایی که گرفته بودیم، برای خود به غارت بردیم.»[48]
و در جای دیگر تورات آمده است:
«پس یهوه، خدای ما، عوج ملک باشان و نیز تمامی قومش را به دست ما تسلیم نموده، او را به حدی شکست دادیم که احدی از برای وی باقی نماند ودر آن وقت، همة شهرهایش را گرفتیم و شهری نماند که از ایشان نگرفتیم ... و آنها را بالکل هلاک کردیم؛ چنان که با سیحون و ملک حشبون کرده بودیم. هر شهر را با مردان و زنان و اطفال هلاک ساختیم و تمامی بهایم و غنیمت شهرها را برای خود به غارت بردیم.»[49]
و نیز آمده است:
« و هر آن چه در شهر بود، از مرد و زن و جوان و پیر، حتی گاو و گوسفند و الاغ را به دم شمشیر هلاک کردند.»[50]
در این میان، قرآن کریم عدهای از یهودیان را میستاید؛ همانهایی که از غرور، خودپرستی و تکبر خودداری میکنند و همواره حقیقت را مد نظر دارند:
«آنها همه یکسان نیستند؛ از اهل کتاب جمعیتی هستند که (به حق و ایمان) قیام میکنند و پیوسته در اوقات شب، آیات خدا را میخوانند در حالی که سجده مینمایند؛ به خدا و روز واپسین ایمان میآورند، امر به معروف و نهی از منکر میکنند و در انجام کارهای نیک، پیشی میگیرند و آنها از صالحانند. و آن چه از اعمال نیک انجام دهند، هرگز کفران نخواهد شد (و پاداش شایسته آن را میبینند) و خدا از پرهیزگاران آگاه است.»[51]
و به این ترتیب، قرآن کریم از این که نژاد یهود را به کلی محکوم کند یا خون آنها را کثیف بشمرد، خودداری کرده و تنها بر اعمال آنها انگشت میگذارد و با تجلیل و احترام از افرادی که به اکثریت فاسد نپیوستند و در برابر ایمان و حق تسلیم شدند، به نیکی یاد میکند و این روش اسلام است که در هیچ موردی، مبارزهاش رنگ نژادی و قبیلهای ندارد و تنها بر محور عقاید، اعمال و رفتار میگردد.
7. یهود و همزیستی مسالمتآمیز با مسلمانان!
با توجه به آنچه گذشت، بر اساس تعالیم تورات موجود و عملکرد یهودیان در طول تاریخ، جایی برای «همزیستی مسالمتآمیز» و «حقوق بینالملل» وجود ندارد. آنان خود را «ملت برگزیدة خدا» میدانند و برای تحقق این نظر، همواره در فکر سلطه بر دیگر ادیان و ملل بودهاند و در مواردی نیز که به پیشنهادات دیگران تن دادهاند، جز از روی ضعف و ناتوانی نبوده و هر موقع قدرتی یافتهاند، کشتار گستردهای به راه انداختهاند؛ در گذشته با مسیحیان و امروز با مسلمانان.
اکنون گروهی از قوم یهود ـ یعنی صهیونیستها ـ اقدام به غصب سرزمینهای دیگران و آواره کردن آنها از وطن خود و کشتن و نابود کردن فرزندانشان کردهاند؛ حتی احترام خانة خدا ـ بیتالمقدس ـ را نیز رعایت نمیکنند.
آنها در برخورد با مسائل جهانی، عملاً نشان دادهاند که پیرو هیچ قانون و معیار بینالمللی نیستند. هر گاه به فرض، یک جنگجوی فلسطینی به سوی آنها شلیک کند، در مقابل، اردوگاههای آوارگان، کودکستانها و بیمارستانهای آنان را بمباران میکنند و در ازای کشته شدن یک نفر از خودشان، گاهی صدها نفر بیگناه را به قتل میرسانند و خانههای فراوانی را منفجر میکنند.
«تاریخ شاهد فجایع این گروه به «مسجد الاقصی» از زمان اشغال آن در سال 1967 م. بوده است. در سال 1969 م. شخص به نام «مایکل رومان» آتشی در مسجد برافروخت که نزدیک به 1500 متر مربع از مساحت مسجد را در برگرفت. در این آتشسوزی، منبر «صلاحالدین»، گنبد مسجد ـ که دارای آثار معماری اسلامی با ارزشی بود ـ و نیز «مسجد عمر» در داخل مسجد الاقصی و «محراب زکریا» و بعضی چیزهای دیگر در آتش سوخت. در سال 1969 م. گروهی از یهودیان، مراسم مذهبی خود را در مسجدالاقصی به جای آوردند و این عمل را چندین بار تکرار کردند و هنگامی که با اعتراض مسلمانان رو به رو شدند، قاضی یهود به محق بودن یهود حکم صادر کرد! در سال 1982 م. یک یهودی امریکایی، مسجد و نمازگزاران در مسجد را با آتش سلاح مورد تعرض قرار دارد و در همان سال، فرد دیگری با مواد منفجره، بخشی از حرم را تخریب کرد. عدة فراوانی از یهود نیز اعلان کردند که باید مسجد خراب شود و به جای آن، معبد یهودیها ساخته شود.»[52]
یکی از نویسندگان عرب دربارة رفتار جنگطلبانة صهیونیستها میگوید:
«ما دارای دلیل واضح بر توحش یهود طی جنگهای فلسطین از سال 1948 م. به بعد بودهایم؛ به گونهای که در توحش و خونریزی ضربالمثل هستند؛ کشتارهای آنها در دیر یاسین، الخلیل، رام الله، غزوه و دیگر شهرهای فلسطین.»
آنها خود را به هیچ یک از مصوبات بینالمللی و قطعنامههای سازمان ملل، پایبند نمیدانند و آشکارا همه را زیر پا میگذارند. بدون شک این همه قانون شکنی، بیدادگری و اعمال ضد حقوق بینالملل، ناقض اصل همزیستی مسالمتآمیز است و جای برای تعاون و همکاری بینالمللی بر اساس حقوق پذیرفته شدة جهانی باقی نمیگذارد.
منابع:
قرآن کریم.
ـ انجیل (عهد جدید).
ـ تورات (عهد عتیق) و تلمود، شرح تورات.
ـ دهخدا، علی اکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1373.
ـ عمید زنجانی، عباس علی، اسلام و همزیستی مسالمت آمیز، تهران، دارالکتاب الاسلامیة، 1344.
ـ شبلی، احمد، مقارنة الادیان: المسحیه، قاهره، مکتبهالنهضة العربیه، 1993.
ـ همان، مقارنة الادیان: الیهود، همان، 1992.
ـ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، بیروت، دارالمعونة لطباعة و النشر، 1986.
ـ طباره، عفیف عبدالفتاح، یهود از نظر قرآن، ترجمة علی منتظمی، تهران، بعثت 1353.
ـ قربانی، زینالعابدین، اسلام و حقوق بشر، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1375.
ـ قاسمی، مهدی، قدس موطن آرزوهای مسلمین، رهتوشه راهیان نور، ویژهنامه ماه مبارک رمضان 1378 ش.
ـ گارودی، روژه، پروندة اسرائیل و صهیونیزم سیاسی، ترجمه دکتر نسرین حکمی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1369.
ـ گئر، جوزف، حکمت ادیان، ترجمه و تألیف محمد حجازی، تهران، کتابخانه ابن سینا، 1373.
ـ مؤسسة آموزشی ـ پژوهشی امام خمینی(ره)، فلسفة حقوق، جزوة آموزشی.
ـ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1366.
ـ ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علیاصغر حکمت، تهران، پیروز، 1354، چ 3.
پی­نوشت:
* محمد مهدی کریمی نیا: پژوهشگر حوزه، مدرس دانشگاه و کارشناس ارشد حقوق بینالملل.
[1] ر.ک: به: علی اکبر دهخدا، «لغتنامه دهخدا»، تهران، دانشگاه تهران، 1373، ج 14، ماده «یهود».
[2] ر.ک. به: همان، ج 5، ص 6240، ماده «تورات».
[3] مانند: سورة نساء (4): 64؛ سورة مائده (5): 14، 15، 41.
[4] مکارم شیرازی و دیگران، ناصر، «تفسیر نمونه»، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1366، ج 2، ص 310، از الهدی الی دین المصطفی، الرحلة المدسیه؛ رهبر سعادت و قرآن و آخرین پیامبر.
[5] گارودی، روژه، «اسرائیل و صهیونیزم سیاسی» ترجمه دکتر نسرین حکمی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1369، ص 37.
[6] گارودی، روژه، همان، ص 37.
[7] همان، ص 38، از روزنامه ساندیتایمز، 15 ژوئن 1969.
[8] گارودی، روژه، همان، ص 39.
[9] قاسمی، مهدی، «رهتوشه راهیان نور» ص 252.
[10] گارودی، روژه، همان، ص 39.
[11] همان.
[12] جمعه (62): 6.
[13] مؤسسه آموزشی ـ پژوهشی امام خمینی(ره)، «فلسفة» جزوه آموزشی، ص 240.
[14] مائده (5)، 18.
[15] مکارم شیرازی و دیگران، ناصر، همان، ج 4، ص 331، از تفسیر فخر رازی، ج 11، ص 192.
[16] طبرسی، فضل بن حسن، «مجعالبیان» بیروت، دارالمعونة للطباعه والنشر، 1986، ج 3، ص 272 و 273.
[17] مائده (15): 18.
[18] گئر، جوزف، «حکمت ادیان» ترجمه و تألیف محمد حجازی، تهران کتابخانه ابن سینا، 1373، ص 139.
[19] بقره(2): 80.
[20] مکارم شیرازی و دیگران، ناصر، همان، ج 1، ص 324 و 325.
[21] همان.
[22] تورات (عهد عتیق)، کتاب مزامیر، باب 1 و 3ک 8 ـ 15.
[23] «عهد عتیق» کتاب یوشع نبی، باب 14: 4 ـ 7.
[24] ر.ک. به: عفیف عبدالفتاح طباره، «یهود از نظر قرآن» ترجمه علی منتظمی، تهران، بعثت، 1353، صص 114 و 116.
[25] عفیف عبدالمفتاح طباره، همان، ص 87.
[26] ممتحنه (60): 13.
[27] بقره(2): 94.
[28] بقره(2): 95 و 96.
[29] قربان، زینالعابدین، «اسلام و حقوق بشر»، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1375، چ 5، ص 321 و 322، از تلمود، شرح عهد عتیق.
[30] آل عمران (3): 75.
[31] ر.ک.به: مکارم شیرازی، ناصر، همان، ج 2، ص 472. عفیف عبدالفتاح طباره، «یهود از نظر قرآن»، ص 11 به بعد.
[32] ر.ک.به: مکارم شیرازی، ناصر، همان، ذیل آیة 98 سوره آل عمران.
[33] آل عمران(3): 98 تا 101، همچنین نگاه کنید به: ناصر مکارم شیرازی ودیگران، همان، ج 2، ص 463.
[34] آل عمران (3): 69.
[35] بقره (2): 109.
[36] مکارم شیرازی، ناصر، همان، ج 1، ص 398 تا 401.
[37] عمید زنجانی، عباس علی، «اسلام و همزیستی مسالمتآمیز» تهران، دارالکتاب الاسلامیة، 1344، صص 19 ـ 23.
[38] بروج (85): 5 ـ 8.
[39] مکارم شیرازی، ناصر، همان، ج 26، ص 334 تا 339، به نقل از: علی بن ابراهیم قمی، «تفسیر»، ج 2، ص 414.
[40] ناس، جان، «تاریخ جامع ادیان» ترجمة علی اصغر حکمت، تهران، پیروز، 1354، چ 3، ص 371.
[41] ر.ک. به: انجیل متی، 5: 11 ـ 12؛ 7؛ 15: 12: 24: 34 ـ 38؛ 23؛ 12؛ و نیز احمد شلبی، «مقارنة الادیان: المسیحیه»، قاهره، مکتبة النهضه العربیه، 1993، ص 32.
[42] ر.ک. به: وهبه الزحیلی، «آثار الحرب» دمشق، دارالکفر، 1992، چ 4، ص 45، به نقل از: دکتر هرتس (خاخام بزرگ انگلستان)، «فی الفکر الیهودی».
[43] همان، به نقل از: الخطر الیهودی.
[44] همان.
[45] مائده (5): 12.
[46]
[47] تورات، سفر تثنیه، باب 2: 33 ـ 35.
[48] تورات، سفر تثنیه، باب 3: 3 ـ 7.
[49] تورات، سفر تثنیه، باب 41 : 32 ـ 44.
[50] آل عمران (3): 113 ـ 115.
[51] شلبی، احمد، «مقارنة الادیان، الیهود»، قاهره، مکتبه النهضة العربیه، 1992، ص 118 ـ 119.
[52] الزحیلی، وهبة همان، ص 45.