قوم يهود از برگزيدگى تا نژادپرستى

در متون مقدس يهودى در باره برگزيدگى قوم يهود سخن به ميان آمده است؛ قرآن كريم نيز اين برگزيدگى را دستكم در مقطع زمانىِ خاص مورد تصديق قرار داده است. برخى از يهوديان به نژادپرستى روىآورده، اين اعتقاد خود را به متون مقدس يهودى مستند ساختهاند. آيا از برگزيدگى قوم مىتوان برداشتى نژادپرستانه كرد؟ در ميان خود يهوديان ديدگاههاى بسيار متنوعى در اين باره ارائه شده است. اين نوشتار به بررسى چگونگى طرح اين موضوع در متون مقدس و ديدگاههاى مختلف درباره آن و معناى واقعى برگزيدگى، پرداخته است.
از ادبيات مكتوب يهوديت برمىآيد كه در طول تاريخ اين دين، هميشه گونهاى از اين انديشه وجود داشته است كه قوم اسرائيل قوم برگزيده خدا است و از جهاتى بر ديگر اقوام و ملل برترى دارد. اعتقاد بر اين بوده است كه اين انديشه در اصلىترين بخش متون مقدس يهودى، يعنى كتاب تورات ريشه دارد و در بخشهاى بعدى متونِ مقدسِ يهودى شرح و بسط يافته است.(1) دانشمندان يهودى در طول تاريخ نگرشهاى متفاوتى در باره اين انديشه داشتهاند. برداشت برخى از آنان از اين آموزه از نژادپرستىِ صرف و افراطى سردرآورده، اما برداشت برخى ديگر معتدلتر است. آنان تلاش كردهاند بيانى خردپذير از اين انديشه ارائه دهند.
و باز ديگرانى اصل انديشه را رد كردهاند. در اين نوشتار برآنيم كه ريشههاى اين انديشه را در متون مقدس و نيز شرح و تفسيرها، و نگرشهاى مختلف نسبت به آن را به اختصار بررسى كنيم.
الف) قوم برگزيده عهد قديم
در كتاب تورات، كه در سنت يهودى به شخص حضرت موسى منسوب است، فقراتى آمده است كه جايگاه ويژه قوم اسرائيل را نشان مىدهد. از اين كتاب برمىآيد كه برنامه خدا اين بوده كه از نسل ابراهيم قومى به وجود آورد و به آن قوم جايگاهى ويژه دهد. اصل اعتقاد به برگزيدگى قوم اسرائيل به عهدى برمىگردد كه بين خداوند و حضرت ابراهيم بسته شده است.(2) در واقع، اين امر وعدهاى است كه خدا در ازاى اطاعت بىچون و چراى ابراهيم در ماجراى ذبح فرزندش به او داده است:
بار ديگر فرشته خداوند از آسمان ابراهيم را صدا زده، به او گفت: «خداوند مىگويد به ذات خود قسم خوردهام كه چون مرا ملاقات كردى و حتى يگانه پسرت را از من دريغ نداشتى، تو را چنان بركت دهم كه نسل تو مانند ستارگان آسمان و شنهاى دريا بىشمار گردند. آنها بر دشمنان خود پيروز شده، موجب بركت همه قومهاى جهان خواهد گشت، زيرا تو مرا اطاعت كردهاى» (سفر پيدايش، 22:15-18).
در بخشهاى بعدى تورات و نيز ديگر قسمتهاى عهد قديم بحث اصلى در راستاى تحقق اينوعده است. ازنسل ابراهيم قومى شكلمىگيردكه بهنواده او يعقوب (اسرائيل) منسوب است. اين قوم در مصر تحت فشار و شكنجه و اسارت قرار مىگيرد و خداوند حضرت موسى را براى نجات آن مأمور مىكند. از اين پس، سخن در باره اين قوم و ماجراهاى آن است. حضرت موسى بهيارى خداوند، قومرا ازاسارت مصرنجاتمىدهد و دربيابان به دستور خداوند، به آنان گوشزد مىكند كه آنان قوم خاص و برگزيده خدا هستند. در واقع، موسى عهد خداوند با ابراهيم را تجديد و يادآورى مىكند:(3)
خداوند از ميان كوه خطاب به موسى فرمود: «دستورات مرا به بنىاسرائيل بده و به ايشان بگو: شما ديديد كه من با مصرىها چه كردم و چطور مانند عقابى كه بچههايش را روى بالها مىبرد، شما را برداشته، پيش خود آوردم. حال اگر مطيع من باشيد و عهد مرا نگه داريد، از ميان همه اقوام، شما قوم خاص من خواهيد بود. هر چند سراسر جهان مال من است، اما شما براى من ملتى مقدس خواهيد بود و چون كاهنان مرا خدمت خواهيد كرد (سفر خروج، 19:3-6). و در جاى ديگر آمده است:
قربانگاههاى كافران را بشكنيد، ستونهايى را كه مىپرستند خرد كنيد و مجسمههاى شرمآور را تكهتكه نموده، بتهايشان را بسوزانيد؛ چون شما قوم مقدسى هستيد كه به خداوند، خدايتان اختصاص يافتهايد. او از بين تمام مردم روى زمين شما را انتخاب كرده تا برگزيدگان او باشيد. شما كوچكترين قوم روى زمين بوديد، پس او شما را به سبب اينكه قومى بزرگتر از ساير قومها بوديد، برنَگُزيد و محبت نكرد، بلكه به اين دليل كه شما را دوست داشت و مىخواست عهد خود را كه با پدرانتان بسته بود بهجا آورد. به همين دليل است كه او شما را با چنين قدرت و معجزات عجيب و بزرگى از بردگى در مصر رهانيد (سفر تثنيه، 7:5-8). و در ديگر قسمتهاى عهد قديم همين مضمون به صورتهاى مختلف تكرار شده است:
از ميان تمام اقوام روى زمين، من تنها شما را انتخاب كردهام (عاموس، 3:2).
ب) برداشت نژادپرستانه
در طول تاريخ يهوديت برداشتهاى متفاوتى از انديشه قومِ برگزيده صورت گرفته است. افراطىترين برداشت از اين انديشه، برداشتِ صهيونيستهاى يهودى است. مطابق اين برداشت، قوم اسرائيل برتر و بالاتر از اقوام ديگر و در واقع از جنس ديگرى است. بنابراين در قوانين و مقررات اجتماعى و نيز حتى در برخوردهاى اخلاقى بين يهوديان و غيريهوديان، تفاوت و تبعيض قائل است. مشكل اين انديشه، كه جهان امروز به هيچوجه آن را نمىپذيرد، از اين جهت حادتر گشته كه در يك كشور و يك حكومت به صورت قانون رسمى درآمده است.
دكتر اسرائيل شاهاك، استاد دانشگاه عبرانى بيتالمقدس و رئيس جامعه حقوق بشر اسرائيل، مىگويد: فعاليتهاى سياسى من در سال 1965-1966 با يك اعتراض آغاز گرديد. من در اورشليم به چشم خود ديدم كه يك يهودىِ مذهبىِ افراطى، اجازه نداد كه در روز شنبه از تلفن او براى نجات همسايه غيريهودى او كه در حملهاى مجروح شده بود، استفاده كنند، و آمبولانس خبر كنند. من به جاى آنكه اين خبر را به روزنامهها بدهم، از دادگاه حاخامىِ اورشليم را براى گفتوگو خواستار شدم. از اعضاى اين دادگاه، كه اعضاى آن از حاخامهاى منصوب دولت اسرائيلند، پرسيدم كه آيا اين شيوه رفتار، با تفسير آنان از مذهب يهود سازگار است؟ به من پاسخ دادند كه يهودى مزبور رفتارى صحيح و حتى مؤمنانه داشته، و مرا به يكى از قوانين تلمود، كه در قرن ما گردآورى شده است، ارجاع دادند. اين ماجرا را به روزنامه عبرىزبان هاآرتص خبر دادم. خبر طنينانداز شد و جنجال و رسوايى رسانهاى بهپا كرد كه پيامدهاى آن، تا آنجا كه به من مربوط است، بيشتر منفى بود تا مثبت.
نه مقامات حاخامىِ اسرائيلى و نه مقامات دياسپورا [يهوديانى كه در غير كشور اسرائيل زندگى مىكنند] هيچكدام در اين حكم تجديدنظر نكردند: يك يهودى نبايد شنبه را به خاطر نجات جان يك «بيگانه» [غيريهودى] نقض نمايد. از اينرو با بهرهگيرى از معلوماتى كه در جوانى به دست آورده بودم، به بررسى قوانين تلمود درباره روابط يهوديان و غيريهوديان پرداختم، و بر من آشكار شد كه نه صهيونيسم و نه سياست دولت اسرائيل از آغاز كار آن و نه رفتارهايى كه حاميان اسرائيل در ديگر نقاط جهان در پيش گرفتهاند، بدون در نظر گرفتن نفوذ عميق اين قوانين و جهانبينىاى كه ايجاد و بيان مىكنند، قابل درك نيستند. من نمىخواهم ادعا كنم كه ملاحظات سياسى يا استراتژيك بر رفتار رهبران اسرائيل تأثير نداشته، بلكه مىخواهم بگويم علاوه بر اين امور، اعتقادات هم در اين كار مؤثر بوده است. هر چه اين تأثيرات، كمتر مورد بحث قرار گيرند و هر چه كمتر در معرض روشنايى قرار گيرند، مهمتر به نظر مىآيند.
هر شكلى از نژادپرستى، تبعيض و بيگانهستيزى به هر اندازه كه توسط جامعهاى كه آلوده به آن است بديهى تلقى گردد، به لحاظ سياسى تعيينكنندهتر مىشود. اگر بحث در اين زمينه، آشكارا يا به صورت مخفى ممنوع گردد وضع بدتر خواهد شد. در اين زمان، نژادپرستى، تبعيض و بيگانهستيزى در ميان يهوديان رواج يافته و براى آنها دلايلِ دينى اقامه مىشود. اين اعمال با حالت مقابلشان، يعنى يهودستيزى و انگيزههاى دينىِ آن فرقى ندارند. اما در حالى كه امروزه با دومى مبارزه مىشود، وجود اوّلى را، در بيرون از اسرائيل - حتى بيش از درون آن - عمداً ناديده مىگيرند.(4) بههرحال، اين دانشمند يهودى اهل اسرائيل به مبارزات خود برضدنژادپرستى ادامه مىدهد.
او معتقد است كه نژادپرستى، كه امروزه در كشور اسرائيل و صهيونيستهاى ديگر نقاط جهان، اصلى مسلم است، با ديانت يهود ارتباطى ندارد و برداشتى انحرافى از اين دين است. او در راه آرمانهاى بشردوستانه خود بسيار كوشيده و كتابهايى منتشر كرده است. او در برخى از كتابهايش از جمله، كتابى به نام نژادپرستى دولت اسرائيل به تفصيل به ابعاد نژادپرستى اين رژيم پرداخته است.
اما نژادپرستان با اين استاد مبارزه كرده، او را طرد نمودند و حتى خارج از دين دانستند. در بخشى از يك اعلاميه كه عليه او صادر شده، آمده است: ما از دانشگاه مىخواهيم اين بىدين و پليد را اخراج كند. ما از همكاران شاهاك مىخواهيم از او فاصله بگيرند. و تو اى شاهاك! تو در كشور ما چه مىكنى؟ از اينجا بيرون برو و اسمت را كه «اسرائيل» است عوض كن و به جاى آن «ننگ اسرائيل» را انتخاب نما.(5)
همانطور كه مشهور است و نيز از سخنان اسرائيل شاهاك برمىآيد، صهيونيستهاى يهودى و طرفداران حكومت اسرائيل، قوم خود را نژادى برتر مىدانند و براى آن امتياز قائلند. آنان اين برترىِ نژادى را به دين خود مستند مىسازند. حال سؤال اساسى اين است كه آيا از متون مقدس يهودى چنين برداشتى مىشود؟ متن مقدس اصلى يهوديان همه عهد قديم را شامل مىشود كه مهمترين بخش آن، اسفار پنجگانه تورات است. متن ديگرى كه در واقع از اعتبار درجه دوم برخوردار است، كتاب تلمود است. سنت يهودى قائل است كه مجموعه عهد قديم را انبياء و بزرگان قوم اسرائيل در طى زمانى نزديك به هزار سال، يعنى از حدود 1300 قبل از ميلاد تا حدود چهار قرن قبل از ميلاد، به وجود آوردهاند. اما مجموعه عظيم تلمود توسط دانشمندان پرشمارى از اواسط قرن دوم ميلادى تا قرن ششم ميلادى به رشته تحرير درآمده است. قبلاً گذشت كه بنا به كتاب مقدس يهودى، يعنى عهد قديم، قوم اسرائيل قوم برگزيده و خاص خدا است. آيا اين برگزيدگى همان نژادپرستى است كه به قول دكتر اسرائيل شاهاك امروزه مبناى قانون اسرائيل است؟ اگر اينگونه نيست، پس نژادپرستى از كجا به وجود آمده است و اصولاً معناى برگزيدگى چيست؟
ج) منشأ نژادپرستى
در باره اصل و منشأ نژادپرستى نظريههاى مختلفى ارائه شده كه برخى از آنها از اين قرار است: 1. نظريه مدافعان نژادپرستى؛ بىترديد كسانى كه بنىاسرائيل را قوم برتر مىدانند نظريه خود را به عهد قديم و نيز كتاب تلمود مستند مىسازند. گفته مىشود در گذشته و از قرون وسطا اين نظريه پيروانى داشته است و كسانى مانند ابنميمون اين اعتقاد را داشتهاند.(6)
2. نظريه نقادان جديد؛ در عصر جديد و در ديدگاه مدرنيستها، چه يهودى و چه غيريهودى، پذيرش اينكه قومى در درگاه خداوند از جايگاه ويژهاى برخوردار باشد و با ديگر اقوام و ملل تفاوت داشته باشد، بسيار مشكل است. آنان عموماً اين انديشه را به طور كامل رد كردهاند. اعتقاد عمومى اين بوده كه يهوديان انسانهايى در ميان انسانهاى ديگر، و بنىاسرائيل قومى در ميان ديگر اقوام است و دليلى ندارد كه با آنها متفاوت و متمايز باشد.(7) شاعرى در سروده معروف خود گفته است:
چه عجيب وشگفتانگيزاست براىخدا كه يهوديان را برگزيده باشد!(8) نقادان جديدِ كتاب مقدس، عبارات دالّ بر برگزيدگى قوم را سخن واقعى خدا نمىدانند، بلكه آنها را به نسلهاى بعدى بنىاسرائيل منتسب مىكنند كه در مقابل واقعيات موجود، به امورى از قبيل برگزيدگى تمسك جستهاند.(9)
يك انديشه مهم در اين باره اين است كه زمان نگارش و يا تدوين نهايى همه كتابهاى مجموعه عهد قديم، دوره پس از اسارت بابلى است. در اين زمان، اين قوم به اسارت رفته و انواع خفت و خوارى را تحمل كرده و در واقع، آرمانهاى خود را در قالب تورات و ديگر بخشهاى تاريخى عهد قديم بيان كرده است. به گفته برخى از نويسندگان جديد يهودى، قومِ بهاسارترفته پس از بازگشت، كتاب تورات و ديگر كتابهاى تاريخى را نگاشت و در اين ميان، دو امر را محور تاريخ خود قرار داد: يكى قومى كه مقدس است و قوم خاص و برگزيده خداست و ديگرى سرزمينى كه مقدس است و خدا آن را به اين قومِ برگزيده بخشيده است. به همين سبب، كل تاريخ قوم، كه در بخش تاريخى عهد قديم منعكس شده، بر گرد همين دو محور مىچرخد.
قوم اسرائيل برگزيده خدا است و خدا به او وعده عزت و عظمت داده است، اما اين وعده در قالب يك عهد و پيمان است؛ اگر از خدا اطاعت كند او را عزيز مىكند و سرزمين موعود را به او مىدهد و اگر اطاعت نكند قوم به اسارت مىرود و سرزمين را از دست مىدهد. از آنجا كه اين داستان در زمانى نگاشته شده كه قوم به سرزمين موعود بازگشته و آن را در اختيار گرفته، پس دو امر اهميت اساسى دارد؛ يكى سرزمين كه نماد مهم آن معبد اورشليم است، و ديگرى قوم مقدس خدا. اما در زمان نگارش تلمود وضعيت متفاوت بوده است. از اواسط قرن دوم ميلادى، تدوين تلمود آغاز گشت، در حالى كه حدود هفتاد سال قبل از آن، يعنى در سال 70 ميلادى، يهوديان كشور خود را از دست داده و پراكنده شده بودند.
آخرين تلاش آنان براى بازپسگيرى كشور و بازسازى معبد اورشليم در سالهاى 32 تا 35 ميلادى با شكست سختى مواجه شده بود. در واقع عالمان يهود كه تلمود را مىنگاشتند، نسبت به يكى از دو امرى كه در زمان نگارش تورات، يعنى حدود پنج قرن قبل از ميلاد، تقدس يافته بود، مأيوس شده بودند و آن، كشور اسرائيل با نماد معبد سليمان بود. بنابراين، بر تقدس امر مقدس ديگر، يعنى قوم، افزوده شد تا بدينوسيله بدبختىهاى قوم و آزار و فشارهايى كه بر آن تحميل مىشد، قابل تحمل گردد. به همين سبب در تلمود، انديشه قوم برتر بسيار جدى شده است.(10)
بنابر اين نظريه، منشأ اصلىِ انديشه قوم برتر در واقع همان عهد قديم است. اما اين انديشه در تلمود بسيار پررنگتر و جدىتر شده است.
3. نظريه منشأ تلمودى؛ بنابراين نظريه، منشأ نژادپرستى به تلمود و به ويژه تفسيرى از آن، كه در قرون وسطا توسط افرادى چون ابنميمون شده است برمىگردد. دكتر اسرائيل شاهاك را مىتوان طرفدار اين نظريه شمرد. او در كتاب تاريخ يهود، مذهب يهود و كتاب نژادپرستى دولت اسرائيل تلاش مىكند تا ضمن نشان دادن موارد متعددى از نژادپرستى، ثابت كند كه اين انديشه در تلمود ريشه دارد. او قوانين متعددى را كه به صورتى جدى و شديد تبعيضآميزند و لازمه آنها تجويز ظلم و ستمى بىرحمانه به غيريهوديان است برمىشمارد و منشأ آنها را در احكام هلاخايىِ(11) تلمود نشان مىدهد. برخى از نمونههايى كه ايشان ذكر كرده، به قرار زير است:
قتل و كشتار؛ در قوانين دولت اسرائيل، كه بر قوانين تلمودى و بيان ابنميمون از آن استوار است، حكم قتل يك يهودى با حكم قتل يك غيريهودى متفاوت است. اگر كسى يك يهودى را به قتل برساند، گناه بزرگى را انجام داده، بايد مجازات شود. اگر يك يهودى به طور غيرمستقيم باعث قتل يهودى ديگرى شود مجازات دنيوى ندارد و فقط نزد خدا گناهكار است. اما اگر مقتولْ غيريهودى باشد، اگر يك يهودى به طور مستقيم او را كشته باشد تنها نزد خدا گناهكار است و مجازات دنيوى ندارد و اگر به طور غيرمستقيم او را بكشد، حتى گناهى هم مرتكب نشده است. براى مثال، اگر يك غيريهودى در گودالى افتاده باشد، فرد يهودى مىتواند نردبان او را بردارد. اگر يك قاتلْ غيريهودى باشد بايد اعدام شود؛ چه مقتول يهودى باشد و چه غيريهودى، اما اگر مقتولْ غيريهودى باشد و قاتل به يهوديت بگرود اعدام نمىشود.
نجات جان؛ نجات جان يك يهودى از مهمترين وظايف شرعى است، اما نجات جان يك غيريهودى ممنوع است. قاعده كلى تلمود اين است كه «غيريهوديان نه از چاه بيرون آورده مىشوند و نه به داخل آن هل داده مىشوند». ابنميمون مىگويد: ما نبايد موجب مرگ كسانى شويم كه با آنان در جنگ نيستيم، اما اگر آنان در معرض جنگ قرار داشته باشند نجاتشان ممنوع است. يك پزشك يهودى حق ندارد يك غيريهودى را مداوا كند و اگر مجبور به چنين كارى باشد، حتماً در ازاى كار خود مزد دريافت كند.
جرايم جنسى؛ ارتكاب زنا در يهوديت حرام است، اما بنابه تعاليم تلمودى، فرق است بين زناى يك مرد يهودى با يك زن يهودى، و زناى وى با يك زن غيريهودى. بنابه اين كتاب، غيريهوديان همه بدكارهاند و حتى تجاوز به عنفِ يك مرد يهودى به يك زن غيريهودىِ شوهردار نيز حكم زنا را ندارد و مجازاتى در پى ندارد و حتى در بسيارى از موارد، زنِ غيريهودى مجازات مىشود.
تبعيض در مسائل مالى؛ هديه دادن به غيريهودى جايز نيست. گرفتن بهره پول از يهودى حرام است، اما از غيريهودى واجب است. اگر يك يهودى مالى پيدا كند و احتمال دهد كه صاحب آن يك يهودى است، بايد براى يافتن صاحب آن تلاش كند، اما اگر صاحب آن، غيريهودى باشد مىتواند آن را تصاحب كند. فريب دادن يك يهودى در معامله، گناه كبيره است، اما در مورد غيريهوديان شركت غيرمستقيم در چنين معاملهاى روا است. كلاهبردارى از يهوديان ممنوع است، اما اين اصطلاح در مورد غيريهوديان كاربرد ندارد. حتى سرقت كه مطلقاً حرام است، در شرايطى نسبت به اموال غيريهوديان جايز است.(12)
اما نويسندهاى ديگر به صورت ديگرى به تلمود نگاه مىكند. او اين را مىپذيرد كه توجه به قوميت و نيز ترويج و تبليغ اينكه خدا توجهى ويژه به قوم دارد و آنان نزد خدا موقعيتى خاص و ممتاز دارند، دارويى براى تسكين آلام و دردهاى قوم بوده است؛ اما تلاش مىكند در تلمود و سخنان دانشمندان يهود، بيانى معقول را از برگزيدگىِ قوم ارائه كند. او علت برگزيدگى قوم را، بنا به تلمود، اين مىداند كه اقوام ديگر زير بار پذيرش تورات نرفتند و قوم اسرائيل آن را پذيرفت. اين نويسنده موارد متعددى را نقل مىكند كه در تلمود، يهوديان را مانند غيريهوديان دانستهاند و حتى گفته شده كه اگر يك غيريهودى دستورات خدا را انجام دهد، از كاهن اعظم يهود بالاتر است:
از كجا بدانيم كه حتى اگر يك غيريهودى فرمانهاى تورات را بهجا آورد، او با كاهن اعظم برابر خواهد بود؟ از كلماتِ اين آيه: «هر آدمى كه آنها را به جا آورد، به واسطه آنها زيست خواهد كرد». گفته نشده است كه هر كاهن يا هر لاوى يا هر اسرائيلى، بلكه «هر آدمى». همين طور گفته شده است: «و اين است قانون آدميان، اى خداوند خدا» (كتاب دوم سموئيل، 7:19). گفته نشده است: و اين است قانون كاهنان يا لاويان يا اسرائيليان، بلكه و اين است قانون آدميان. همينطور گفته نشده است: اين دروازه خداوند است كه كاهنان يا لاويان يا اسرائيليان به درون آيند، بلكه گفته شده است: «دروازهها را بگشاييد تا ملتِ عادل كه امانت را نگاه مىدارند به درون آيند» (اشعياء، 26:2). همين طور گفته نشده است: اين دروازه خداوند است كه كاهنان يا لاويان يا اسرائيليان از آن داخل خواهند شد. بلكه گفته شده است: «اين دروازه خداوند است كه عادلان و نيكوكاران از آن داخل خواهند شد». (مزامير داوود، 118، 20).
به همين گونه گفته نشده است: اى كاهنان يا لاويان يا اسرائيليان، با خداوند شادى نماييد، بلكه گفته شده است: «اى عادلان و نيكوكاران، با خداوند شادى نماييد» (مزامير داوود، 33:1). گفته نشده است: اى خداوند به كاهنان يا لاويان يا اسرائيليان خوبى بكن، بلكه گفته شده است: «اى خداوند، به خوبان و پاكدلان خوبى بكن» (مزامير داوود، 125:4). از مطالب فوق چنين استنباط مىكنيم كه حتى اگر يك غيريهودى فرمانهاى تورات را بهجا آورد، او با كاهن اعظم برابر خواهد بود» (سيفرا مربوط به آيه 5 از باب 18 از سفر لاويان؛ يلقوط شيمعونى مربوط به آيه فوق، بند 591).(13)
بحث تبعيض بين يهوديان و غيريهوديان در رعايت اصول اخلاقى نيز مطرح شده است. در تلمود آمده است كه دانشمندِ برجسته يهود، ربّىعقيوا مىگفت كه اصل اساسىِ تورات جملهاى است كه در شماره هجدهم از باب نوزدهم از سفر لاويان آمده است: «همنوعت را مانند خودت دوست بدار».(14) اما آيا همنوع شامل غيريهوديان هم مىشود؟ به گفته نويسنده فوق، در تلمود به كرات به اين نكته اشاره شده است كه مقصود از «همنوع» يهوديان است، نه غيريهوديان. و تعداد مواردى كه به برخورد اخلاقى با غيريهوديان پرداخته بسيار اندك است. با اين حال اگر نگاهى كلى و بىطرفانه به سراسر تلمود بياندازيم، درمىيابيم كه اخلاقى كه دانشمندان يهود توصيه كردهاند، همگانى است و ويژه قوم خودشان نيست. در بسيارى از موارد، كلمه «مخلوقات» به كار رفته كه ويژه قوم نيست. براى مثال، جمله «مخلوقات را دوست بدار» اندرز محبوب هيلل، دانشمند بزرگ تلمودى بود.
و حتى آمده است كه «دزديدن مال يك غيريهودى عملى شنيعتر است تا دزدى از يك يهودى، زيرا سرقت مال يك غيريهودى شامل گناه عظيم بىحرمتى به نام خدا نيز مىشود». و نيز در تفسير آيه چهارم از باب بيست و سوم از سفر خروج كه مىگويد: «اگر گاو يا الاغ دشمنت را يافتى كه گم شده و سرگردان است، البته آن را به او بازگردان» آمده است كه «مقصود از دشمن، يك غيريهودى بتپرست است، چرا كه بتپرستان در همه جا دشمن يهوديان به شمار آمدهاند».(15)
نويسنده فوق مىپذيرد كه در موارد متعددى در تلمود از عبارتهايى تند و خشن بر ضد غيريهوديان استفاده شده است، اما چنين توجيه مىكند كه فشارها و شكنجههاى شديدى كه بر قوم اعمال مىشده باعث شده كه آنان چنين تعبيرهايى را به زبان آورند.(16) براى نمونه عبارت تند و زنندهاى كه مىگويد: «بهترين بتپرستان را بِكُش، و سرِ بهترين مارها را بكوب و له كن» كه در تلمود آمده، از ربىشمعون بن يوحناى است كه در دوره وحشتناك هادريان، امپراتور سفّاك روم، مىزيست و از بيم جان، مدت سيزده سال همراه با فرزندش در غارى پنهان شده بود. پس سخنان او بيانگر احساسات شخصى او بوده است، اما از اين نمونهها نمىتوان برداشتى كلى درباره اخلاقيات تلمود كرد.(17)
بنا به آنچه گذشت، عهد قديم قوم اسرائيل را قوم برگزيده خدا مىداند و از سوى ديگر، در تاريخ يهوديت گاهى از برگزيدگى قوم، برترى قوم اسرائيل نسبت به ساير اقوام برداشت شده است و حتى در كشور اسرائيل قوانينى وضع و اجرا شده كه حاكى از تبعيض نژادى است. اما همانطور كه گذشت، افراد زيادى از ميان يهوديان، انديشه قوم برتر و تبعيض نژادى را رد مىكنند. آيا منشأ اين انديشه عهد قديم است؟ همانطور كه گذشت برخى از نقادان جديد معترفند كه مجموعه عهد قديم در دوره پس از اسارت بابلى و تحت تأثير وضعيت اسفبار قوم نگاشته شده و به اين دليل است كه در آن، به قوم توجهى ويژه شده است.
در اينجا با اين بحث كارى نداريم كه مجموعه عهد قديم در چه دورهاى تدوين شده است؛ هر چند آنچه نقادان جديد در اين باره گفتهاند شايان توجه ويژه است. نكتهاى كه بيشتر اهميت دارد، اين است كه آيا برگزيدگى قوم، كه در عهد قديم مطرح شده، مطلبى ناپذيرفتنى است؟ آيا اين برگزيدگى به معناى برترى قوم اسرائيل از همه اقوام جهان است؟ پس نخست بايد معناى برگزيدگى قوم در عهد قديم را بررسى كنيم. در بخش بعدى اين نوشتار به اين موضوع خواهيم پرداخت.
اما نكته ديگر در باره تلمود است؛ قبلاً دو رويكرد از دو نويسنده يهودى در اين موضوع نقل شد. دكتر اسرائيل شاهاك مجموعه تلمود را دربردارنده مطالبى نژادپرستانه مىداند و منشأ قوانين نژادپرستانه دولت اسرائيل را همين مجموعه مىداند. از سوى ديگر دكتر ا. كُهِن ضمن پذيرش اينكه فقرات متعددى در مجموعه تلمود يافت مىشود كه حاوى مطالبى نژادپرستانهاند، اين موارد را چنين توجيه مىكند: گويا نويسندگان در وضعيتى غيرعادى و تحت فشار سخت چنين سخنانى را گفتهاند. او همچنين شواهد متعددى را از اين مجموعه نقل مىكند كه بر يكسانى بنىاسرائيل با ديگر اقوام دلالت دارد. نكته مهم در سخن اين دو نويسنده اين است كه هر دو، هر گونه نژادپرستى را، حتى اگر ظاهر عبارت تلمود باشد، رد مىكنند، اما در يك امر اختلاف دارند؛ اگر برخى از دانشمندان يهودىِ قرون وسطا، مانند ابنميمون، و نيز قانونگذاران دولت اسرائيل در زمان حاضر تفسيرى نژادپرستانه از مطالب تلمود كردهاند، بنابه نظر شاهاك، كار خطايى نكردهاند، اما به نظر دكتر كُهِن مرتكبِ خطا شدهاند.
اگر بخواهيم بين اين دو نويسنده يهودى داورى كنيم، به نظر مىرسد كه بايد حق را به دكتر كُهِن بدهيم. اگر در يك مجموعه گسترده، دو ديدگاه متفاوت و ضد و نقيض مطرح شده باشد، به راحتى نمىتوان يك طرف را گرفت و از طرف ديگر چشمپوشى كرد، بلكه بايد به گونهاى همه اطراف را جمع كرد. و البته اگر درباره موضوعى دو ديدگاه مطرح شده باشد و ظاهر يك ديدگاه با عقل، منطق و عدالت ناسازگار باشد، قطعاً بايد طرف ديگر را گرفت و از طرف ديگر چشمپوشى كرد و يا آن را توجيه نمود. براى مثال، شايد مواردى كه دانشمندان يهود سخنان تندى بر ضد غيريهوديان يا بتپرستان به زبان آوردهاند، در اوضاع و احوالى خاص بوده و اشاره به افرادى خاص داشته باشد.
براى نمونه وقتى گفته شده «بهترين بتپرستان را بكش» شايد مقصود از بتپرستان، افرادى خاص بوده است، نه اينكه حكمى براى همه زمانها و همه مكانها بوده باشد. به هر حال در چنين مواردى تفسيرى يكسويه از يك مجموعه عظيم، و برداشتى خلاف عقل و منطق و عدالت يك انحراف محسوب مىشود.
اين امر مسلم و واضح است كه تفسير از يك يا چند گزاره كه در يك متن دينى آمده نبايد به گونهاى باشد كه با اصول مسلم و قطعى آن دين ناسازگار باشد. اگر قوم اسرائيل از چنان جايگاهى برخوردار است كه بايد همه چيز، حتى اصول مسلم اخلاقى، فداى آن شود، پس در واقع قومْ جاى خدا را گرفته است و اين با نخستين و مهمترين اصل تورات كه در دو فرمان نخستِ «ده فرمان» بر آن تأكيد شده، ناسازگارى دارد:
من خداوند، خداى تو هستم، همان خدايى كه تو را از اسارت و بندگى مصر آزاد كرد. تو را خدايان ديگر غير از من نباشد. هيچگونه بتى به شكل حيوان يا پرنده يا ماهى براى خود درست نكن. در برابر آنها زانو نزن و آنها را پرستش نكن (سفر خروج، 20:2-4). و اگر كسى قوم را به جاى خدا قرار دهد از دين خارج شده و مرتد گشته است و اين نكتهاى است كه اسرائيل شاهاك را نگران كرده است:
در پايان روى سخنم با خوانندگانى است كه مثل من يهودى هستند. من بىنهايت ناراحت هستم وقتى مىبينم كه قسمت اعظم ملت يهود در يك حالت ترك مسلك و ارتداد به سر مىبرد و به جاى پرستش خدا و تحقق بخشيدن به روح عدالت، و به جاى در نظر گرفتنِ كلماتِ: «چيزى را كه خود از آن نفرت دارى بر ديگران روا مدار» اين اكثريت، نه تنها برعكس آن رفتار مىكنند، بلكه در وحشىترين نظام قبيلهاى و پرستش قدرت، پناهگاهى را مىجويند، اما نمىدانند كه بر سر شاخه نشسته و بُن مىبُرند...
من آنچه بخواهم مىكنم، چون مىدانم كه وظيفهام گفتن حقيقت است و در راه عدالتى كه بر همه جهان حكمفرما باشد مبارزه مىكنم. اما ظاهراً به نظر اكثريت برادران يهودىام كه به جاى خدا، دولت مادى اسرائيل را پرستش مىكنند، همانطور كه اجداد ما گاو طلايى... را مىپرستيدند، اين ملاحظه مسئله چندان مهمى نيست، لذا به آنها خواهم گفت: «به خاطر ريا و انكارِ دوگانه شما و به خاطر روش حمايت از نژادپرستى و ستم، به زودى بدبختى ديگرى دامنگير شما خواهد شد.(18)
دكتر شاهاك معتقد است كه نژادپرستى با ديانت يهود ناسازگار است و بايد يكى را اختيار كرد: نژادپرستى و حمايت از اعمال نژادپرستانه دولت اسرائيل، يا ديانت يهودى. او مىگويد من دومى را برگزيدهام: من با اين عقيده كه يهوديان بايد وقف دولت يهود شوند، مخالفم. من نشان خواهم داد كه اين ايثارها، تقدس و زهد غيراخلاقى و در عين حال مخالف با اصول جارى سنتهاى يهودى است... من يك يهودى هستم و در اسرائيل زندگى مىكنم. من به عنوان يك تبعه اسرائيل به قوانين اين كشور احترام مىگذارم. با اينكه بيش از چهل سال دارم هر سال خدمت موقتى را در ارتش انجام مىدهم، اما خودم را وقف و نثار دولت يهود يا هر دولت و سازمان ديگرى نمىكنم! من به آرمانهايم پايبند هستم. من معتقدم كه بايد حقيقت را گفت و آنچه را لازم است، انجام داد تا عدالت و برابرى براى همه فراهم گردد. من به زبان و شعر عبرانى علاقمند هستم و خوشحالم كه براى بسيارى از ارزشهاى پيامبران قديمىمان احترام مىگذارم.
اما آيا مىتوان آيينى را وقف يك دولت نمود؟ من گمان مىكنم اگر از عاموس نبى يا اِشَعْياى نبى خواسته مىشد كه خود را وقف دولت «اسرائيل» يا «يهودا»(19) نمايند، مىخنديدند. عاموس نبى مىگويد: «از بدى منزجر باشيد و خوبى را دوست داشته باشيد و عدالت را برپا داريد» (عاموس، 4:17)... هر يهودى كه ايمان دارد سهبار در روز به زبان مىآورد كه يك نفر يهودى بايد وقف راه خدا، فقط راه او، باشد: «شما [بنىاسرائيل] بايد يهوه خدايتان را با تمامى دل و جان و توان خود دوست داشته باشيد» (سفر تثنيه، 6:5). اقليت كوچكى از يهوديان هستند كه هنوز هم به خداى خود ايمان دارند، اما به نظر مىرسد كه اكثريت ملت يهودى خدايش را گم كرده و بت را جانشين آن نموده است؛ درست مانند زمان موسى كه گوسالهپرستى مىكردند...
اولين علامت اين بتپرستى - كه علامت هر نوع بتپرستى هم هست - اين است كه براى دستيابى به منافع خود حاضرند به هر نوع بىانصافى و بىعدالتى تن دهند.(20)
د) معناى برگزيدگى قوم
قبلاً گذشت كه فقرات متعددى از تورات و ديگر قسمتهاى عهد قديم بر اين نكته دلالت دارد كه قوم اسرائيل قوم برگزيده خدا است. همچنين بيان شد كه برداشت نژادپرستانه از اين فقرات يكانحراف ازاصل دين وكتاب است. اما جاى اين بحث خالى است كه اگر برگزيدگى به معناى برترى يك قوم نسبت به ديگر اقوام نيست، پس چه معنايى دارد؟
دانشمندان يهودى در قرون وسطا درباره معناى برگزيدگى دو نظريه كاملاً متفاوت ارائه كردهاند. بر اساس يك نظريه، افراد قوم اسرائيل به لحاظ روحى، متفاوت از ديگر انسانها و برتر از آنان خلق شدهاند. يهودا هالوى، كه برجستهترين طرفدار اين نظريه است، مدعى است كه ساختار روحى يهوديان به طور كلى با ديگران تفاوت دارد. هر فرد يهودى قدرت نبوت را به ارث برده است و اين امر او را قادر مىسازد تا از فكر و اراده خدا آگاه شود. ديگران، حتى اگر به آيين يهود درآيند، اين قدرت را به دست نمىآورند.(21) اين قدرتِ خاص نخست به آدم و سپس به سلسلهاى از برگزيدگان و سرانجام به همه قوم اسرائيل عطا شده است. به واسطه اين تأثير و عمل الهى است كه قوم اسرائيل مىتواند به صورتى ويژه با خدا ارتباط برقرار كند. پس برگزيدگى قوم به معناى وابستگى به يك مشيت فوق طبيعىِ الاهى است؛ اين در حالى است كه ساير مردم در معرض قوانين طبيعى هستند.(22)
اين انديشه حتى در متون عرفانى قرون وسطايى يهود ديده مىشود. در متون قبالايى، به ويژه كتاب معروف زوهَر تفاوت جوهرىِ يهوديان با غيريهوديان مورد تأكيد قرار گرفته است. بر اساس اين متون، روح غيريهوديان متعلق به جهان زيرين است كه جايگاه شياطين است، در حالى كه روح فرد يهودى دستكم قابليت رسيدن به ساحت امور الاهى را دارد. گاهى اين عارفان انديشه برگزيدگى را با مسئله گناه نخستين پيوند دادهاند. آنها با استناد به يك سنت تلمودى، مىگويند كه حَوّا به وسيله مار شيطان آبستن شد و در نتيجه، فرزندان او معيوب شدند، تا اينكه تجلى خداوند در سينا آن عيب را از بنىاسرائيل برطرف كرد، اما ديگران نيمهشيطان و نيمهانسان باقى ماندند.(23)
اما اين بيان با يك مشكل جدى روبرو است و آن اينكه، همانطور كه گذشت، بر اساس تلمود، نوكيشان يهودى با ديگر يهوديان هيچ تفاوتى ندارند. در اين صورت، چگونه تغيير كيشِ آنان مىتواند سرشت و ذات آنان را عوض كند؟ كتاب زوهر اين مشكل را اينگونه حل مىكند كه نوكيشان در هنگام تغيير كيش، روحى جديد را از جانب آسمان دريافت مىكنند، هر چند اين روح از روح يهوديان اصلى پستتر است. ديگر عالمان قبالايى مىگويند نوكيشان در واقع قبلاً روحى يهودى داشتهاند و در اثر فشار ديگران تغيير كيش دادهاند و اكنون به كيش اصلى خود بازمىگردند. در واقع، همان روحِ پنهان است كه دوباره او را به يهوديت بازمىگرداند.(24) اما دانشمندان بزرگى مانند موسىبنميمون و سعديا بنيوسف اين برداشت از برگزيدگى را قبول نداشتهاند.
ابنميمون مىگويد پيام كتاب مقدس، جهانى است و به قوم اسرائيل اختصاص ندارد. برگزيدگى قوم به معناى برترى يا تقدس ذاتى نيست. فقراتى از كتاب مقدس كه به اين امر پرداختهاند، تنها بر يك گزينش مشروط دلالت دارند، نه بيش از آن. قوم اسرائيل براى تكليف و وظيفهاى خاص برگزيده شده است، و اين هرگز بدان معنا نيست كه اين قوم داراى حقوقى خاص يا ويژگىهايى خاص است. برترى و تقدس به قومِ اسرائيلِ تاريخى و افراد خارجى تعلق ندارد، بلكه به يك اسرائيل اسطورهاى، كه به عنوان يك مدل و آرمان در نظر گرفته مىشود، تعلق دارد. اين برگزيدگى با اطاعت از دستورهاى خداوند ورعايت شريعت تحقق مىيابد، درحالىكه سرپيچى از دستورهاى خدا خفت و ذلت را درپىدارد.(25)
سعديا بنيوسف نيز با برترى ذاتى و ماهوى قوم اسرائيل مخالف است. او مىگويد برگزيدگى قوم از اين جهت است كه تورات به طور كامل به آنان داده شده است. به اقوام ديگر هم توراتى داده شده است، اما توراتِ كامل به قوم اسرائيل داده شده است.(26) اگر بخواهيم به عنوان فردى بىطرف به مجموعه عهد قديم نظر بيندازيم و بين اين دو دسته از دانشمندان يهودى داورى كنيم، به نظر مىرسد كه حق را بايد به دسته دوم از اين دانشمندان بدهيم. در اين باره بايد به نكاتى چند توجه كرد:
1. به گفته كتاب مقدس، توجه خاص خداوند به يك قوم به ماجراى حضرت ابراهيم و اطاعت بىچون و چراى او در ماجراى ذبح فرزند برمىگردد. در واقع، پس از اين اطاعت محض خداوند به عنوان پاداش، به او وعده مىدهد كه به فرزندان او موقعيت و جايگاهى ويژه دهد: «به ذات خود قسم خوردهام كه چون مرا اطاعت كردى و حتى يگانه پسرت را از من دريغ نداشتى، تو را چنان بركت دهم كه نسل تو... بىشمار گردند. آنها...
موجب بركت همه قومهاى جهان خواهند گشت، زيرا تو مرا اطاعت كردهاى» (سفر پيدايش، 23:16-18). بر طبق اين وعده، فرزندان حضرت ابراهيم در دستگاه خداوند جايگاهى ويژه خواهند داشت و در واقع آنان برگزيده شدهاند. اما اين جايگاه ويژه چيست و برگزيدگى آنان به چه معنا است؟
2. از كتاب مقدس برمىآيد كه اين وعده هنگامى به تحقق نزديك شد كه قومى به نام اسرائيل پديد آمد. خداوند پيامبرى به نام موسى(ع) را براى نجات آنان فرستاد و به او دستور داد كه اين برگزيدهشدن را بهقوم اسرائيل گوشزد كند: «اگر مطيع من باشيد وعهد مرا نگه داريد، از ميان همه اقوام، شما قوم خاص من خواهيد بود» (سفر خروج، 19:5). پس اين قوم خاص و برگزيدهبودن، مشروط است. آنان تا زمانى قوم خاص خدا هستند كه مطيع خدا باشند و عهد او را، كه عمل به شريعت او است، رعايت كنند. از اين فقره بهخوبى برمىآيد كه خداوند مىخواهد جايگاهى ويژه ويا مأموريتى خاص را بهاين قوم بدهد كه شرط آن اطاعت از خدا است. پس اين برگزيدگى مشروط است، نه مطلق.(27)
3. اما خدا آنان را براى چه برگزيده است؟ خودِ كتاب اين امر را روشن كرده است: «هر چند سراسر جهان مال من است، اما شما براى من ملتى مقدس خواهيد بود و چون كاهنان مرا خدمت خواهيد كرد» (سفر خروج، 19:3-6). پس در جهانى كه همهاش از آنِ خدا است، قومى براى خدمتگزارى برگزيده شده است. و البته اين جايگاهى مهم است. آنان قوم خاص خدا و خدمتگزار مخصوص اويند. آنان بايد با كفر و شرك و بتپرستى مبارزه كنند و دين خدا را در زمين پياده كنند.(28)
4. پس برگزيدگى براى آن است كه آنان بارى سنگين را به دوش بگيرند. پاداش اين عمل عزت و سربلندى در دنيا و سعادت اخروى است. آنان برگزيده شدهاند و خود پذيرفتهاند كه اين مأموريت سنگين را انجام دهند و - همانطور كه گذشت - كسى مىتواند اين مأموريت را انجام دهد كه مطيع پروردگار باشد. اما اگر آنان اين شرط را رعايت نكنند نه تنها قوم خاص خدا نيستند و نه تنها عزت و سربلندى ندارند، بلكه از همه قومهاى جهان پستتر خواهند بود:
«ولى اگر به من گوش ندهيد و مرا اطاعت نكنيد و قوانين مرا رد كنيد و عهدى را كه با شما بستهام بشكنيد، آنگاه من شما را تنبيه خواهم كرد و ترس و امراض مهلك و تبى كه چشمهايتان را كور كند و عمرتان را تلف نمايد بر شما خواهم فرستاد. بذر خود را بيهوده خواهيد كاشت، زيرا دشمنان حاصل آن را خواهند خورد. من بر ضد شما برخواهم خاست و شما در برابر دشمنان خود پا به فرار خواهيد گذاشت. كسانى كه از شما نفرت دارند بر شما حكومت خواهند كرد. حتى از سايه خود خواهيد ترسيد» (سفر لاويان، 29:14-17).
اين نكتهاى است كه در سراسر عهد قديم بارها تكرار شده است. اين عهد و پيمان بارها به قوم گوشزد شده است. آنان هر گاه به عهد خود وفادار نماندند، مجازات شدند. اين نكته را خداوند به روشنى از زبان ارمياى نبى قبل از اسارت بابلى بيان مىكند: سپس خداوند فرمود: «در شهرهاى يهودا و در كوچههاى اورشليم پيام مرا اعلام كن! به مردم بگو كه به مفاد عهد من توجه كنند و آن را انجام دهند. زيرا از وقتى اجدادشان را از مصر بيرون آوردم تا به امروز، بارها به تأكيد از ايشان خواستهام كه مرا اطاعت كنند! ولى ايشان اطاعت نكردند و توجهى به دستورات من ننمودند، بلكه به دنبال اميال و خواستههاى سركش و ناپاك خود رفتند.
ايشان با اين كار عهد مرا زير پا گذاشتند، بنابراين تمام تنبيهاتى را كه در آن عهد ذكر شده بود، در حقشان اجرا كردم». خداوند به من فرمود: «اهالى يهودا و اورشليم عليه من طغيان كردهاند. آنها به گناهان پدرانشان باز گشتهاند و از اطاعت من سر باز مىزنند؛ ايشان به سوى بتپرستى رفتهاند. هم اهالى يهودا و هم اسرائيل عهدى را كه با پدرانشان بسته بودم شكستهاند. پس چنان بلايى برايشان خواهم فرستاد كه نتوانند جان سالم درببرند و هر چه التماس و تقاضاى ترحم كنند، به دعايشان گوش نخواهم داد» (ارميا، 11:6-11).
5. خداوند پيمانى با قوم اسرائيل بسته، و به آنان گفته است: «به ايشان گفته بودم كه اگر از من اطاعت كنند و هر چه بگويم انجام دهند، ايشان قوم من خواهند بود و من خداى ايشان» (ارميا، 11:4). اما اين امر، قانون عام خداوند است. هر كه از او اطاعت كند لطف و بركت او شاملش مىشود:
قومهاى غيريهود نيز وقتى خداوند را بپذيرند، از بركت او برخوردار خواهند شد. پس ايشان نگويند: «خداوند ما را از قوم خود نمىداند»... خداوند در مورد قومهاى غيريهود كه به قوم او ملحق مىشوند و او را خدمت مىكنند و او را دوست داشته، خدمتگزار او مىشوند، چنين مىگويد: «اگر حرمت روزِ سَبْت را نگاه دارند و به عهد من وفادار بمانند، ايشان را نيز به كوه مقدس خود خواهم آورد و در خانه عبادتم ايشان را شاد خواهم ساخت و قربانىها و هداياى ايشان را قبول خواهم كرد. خانه من «خانه عبادت همه قومها» ناميده خواهد شد» (اشعيا، 56:3-7).
و البته نافرمانى قوم اسرائيل از خدا جرم سنگينترى است و مجازات شديدترى را به دنبال خواهد داشت.(29) بنابراين، قوم براى هدف و مأموريتى خاص برگزيده شده است. اما قانون خداوند عمومى است و هر كس از او اطاعت كند، به او مقرب مىشود. 6. قانون عمومى الاهى اين است كه هر كس از او اطاعت كند برترين است و در دستگاه خداوند، مقربترين است. اين سخن را انبياى ديگر هم خطاب به امت خود بيان كردهاند. براى نمونه حضرت عيسى(ع) خطاب به پيروانش مىفرمايد:
شما نمك جهان هستيد، ولى هر گاه نمك مزه خود را از دست بدهد چگونه مىتوان آن را بار ديگر نمكين ساخت؟ ديگر، مصرفى ندارد، جز آنكه بيرون ريخته و پايمال مردم شود. شما نور جهان هستيد. نمىتوان شهرى را كه بر كوهى بنا شده است پنهان كرد. هيچ كس چراغ روشن نمىكند تا آن را زير سرپوش بگذارد، بلكه آن را بر چراغپايه قرار مىدهد تا به تمام ساكنان خانه نور دهد. نور شما نيز بايد همينطور در برابر مردم بتابد تا كارهاى نيك شما را ببينند و پدر آسمانى شما را تمجيد كنند (انجيل متى، 5:13-16). پس مؤمنان نمك جهان و نور جهان هستند؛ اما ارزش آنها تا زمانى است كه آنان براى جهان و مردم نفع داشته باشند.
به همين مطلب در قرآن مجيد نيز اشاره شده است: «كنتم خير امة اُخرجَت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤمنون بالله» (آلعمران، 110). شما بهترين امتى هستيد كه براى انسانها آفريده شدهاند؛ امر به معروف و نهى از منكر مىكنيد و به خدا ايمان داريد.
امت پيامبر بهترين امت هستند، اما علت اين برترى اعمال آنان است. و معلوم است كه اين برترى تا زمانى است كه آن اعمال برقرار باشند. و البته قوم اسرائيل هم در زمان خود تنها موحدان آن منطقه بودند و به همين معنا از ديگران برتر بودهاند. به گفته نويسندهاى يهودى بهترين بيانى كه عالمان يهودى از انديشه برگزيدگى ارائه كردهاند اين است كه اين قوم از اين جهت برگزيده است كه توحيد فقط در ميان آنان وجود داشته و ديگران بعدها از آنان گرفتهاند.(30)
7. در قرآن مجيد نيز به گونهاى به برگزيدگى قوم اسرائيل اشاره شده است: «و لقد آتينا بنىاسرائيل الكتاب والحكم والنبوة و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم على العالمين» (جاثيه، 16). ما به بنىاسرائيل كتاب و حكمت و نبوت را بخشيديم و از روزىهاى پاكيزه به آنها عطا كرديم و آنان را بر جهانيان برترى بخشيديم.
صاحب تفسير الميزان در تفسير بخش آخر اين آيه «و آنان را بر جهانيان برترى بخشيديم» مىگويد كه اگر مقصود از جهانيان همه جهانيان باشد، پس آنان از برخى جهات مانند كثرت انبيا و معجزات فراوان بر ديگران برترى دارند و اگر مقصود همه جهانيان عصر خودشان باشد، از همه جهات برترى داشتهاند.(31) در جاى ديگر آمده است: «يا بنىاسرائيل اذكروا نعمتى التى انعمت عليكم و انى فضلتكم على العالمين» (بقره، 47 و 122). اى بنىاسرائيل ياد كنيد از نعمتهايى كه به شما عطا كردم و شما را بر جهانيان برترى دادم.
و نيز آمده است: «قال اغير الله ابغيكم الهاً و هو فضلكم على العالمين» (اعراف، 140). [موسى] گفت آيا غير خدا را به عنوان معبود براى شما طلب كنم، حال آنكه خدا شما را بر جهانيان برترى داد. اين برترى دادن به اين بوده است كه آيات روشن را براى آنان آورده و دين حق را به آنان داده و آنان را نجات داده است.(32) با توجه به آيات قبل و بعدِ آياتِ فوق، روشن است كه مقصود از برترىدادن، نعمتهايى است كه خداوند به بنىاسرائيل عطا كرده است. از آيه آخر استفاده مىشود كه از آنجا كه خدا شما را برترى داده، پس بايد تنها او معبود شما باشد. پس برترى دادن خداوند در راستاى مأموريت و وظيفهاى خاص بوده است.
بنابراين، برگزيدگى قوم اسرائيل در قرآن مجيد هم مطرح شده است، اما هرگز مقصود از آن يك تقدس و برترى ذاتى و ماهوى نيست.
نتيجه سخن
بنابه عهد قديم، قوم اسرائيل، قوم برگزيده خدا است. از سوى ديگر كسانى در تاريخ يهوديت از اين برگزيدگى يك برترى روحى و ماهوى را استفاده كردهاند. همچنين كسانى در اين راه چنان افراط كردهاند كه به نژادپرستى روى آوردهاند. اما حق آن است كه اين برگزيدگى، مشروط و براى انجام مأموريتى خاص بوده است. برگزيدگى به اين معنا ويژه قوم اسرائيل نيست و انبياى ديگر هم در رابطه با امت خويش همين را گفتهاند. همچنين در تاريخ يهوديت دانشمندان بزرگى بودهاند كه از برگزيدگى همين برداشت را داشتهاند. به نظر مىرسد كه از كتاب تلمود هم در مجموع همين را مىتوان برداشت كرد، هر چند در اين مجموعه عظيم سخنان گوناگونى آمده است كه از ظاهر بعضى برترى قومى استشمام مىشود.
اما با توجه به سخنان محكمى كه در نقض آن آمده، شايد نتوان به صورت قطعى چنين مطلبى را به اين مجموعه نسبت داد. بنابراين مىتوان ادعا كرد كه نژادپرستى برداشتى خطا، و انحراف از متون مقدس يهودى است.
كتابنامه:
كتاب مقدس.
شاهاك، اسرائيل، تاريخ يهود، مذهب يهود، ترجمه مجيد شريف، انتشارات چاپخش، تهران، 1376.
شاهاك، اسرائيل، نژادپرستى دولت اسرائيل، ترجمه امانالله ترجمان، انتشارات توس، تهران، 1357.
راب، ا. كُهِن، گنجينهاى از تلمود، ترجمه اميرفريدون گرگانى، تهران، 1350.
گارودى، رژه، تاريخ يك ارتداد، ترجمه مجيد شريف، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، تهران، 1377.
طباطبايى، محمدحسين، الميزان، ج18 و 8، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
"CJRT" Atlan, Henri, "Chosen People" in Contemporary Jewish Religious Thought, NewYork, 1999. "EJ", Encyclopedia Judaica, V.5, Encylopaedia Judaica Jerusalem,1996. "TJR" Jacobs, Louis, The Jewish Religion, a Componian, Oxford University Press, 1995. Neusner, Jacob, "Judaism" in our Religious, Ed. Arvind Sharma, Harpersan francisco, 1993. Unterman, Alan, Jews, their Religious Belifs and Practices, Routledge, London and NewYork, 1990. "EJC", Encyclopedia of Jewish Concepts, Birnbaum, Philip, Hebrew Publishing Company, New York, 1995. "BDJ", The Blackwell Dictionary of Judaica, Cohn - Sherbok, Dan, Blackwell, 1992.
پاورقيها:
) CJRT, P.55. 2) BDJ, P.88. 3) Ibid. 4) رك: شاهاك، اسرائيل، تاريخ يهود - مذهب يهود، ترجمه دكتر مجيد شريف، ص30-32. 5) شاهاك، اسرائيل، نژادپرستى دولت اسرائيل، ترجمه امانالله ترجمان، ص5. 6) شاهاك، اسرائيل، تاريخ يهود، مذهب يهود، ص189-190. 7) EJ, V.5, P. 105-205. 8) TJR, P.77. 9) Ibid. 10) Judaism, P.903-213 & 023-323. 11) هلاخا بخشى ازتلموداستكه بهاحكام شرعى يهود مىپردازد. بخشديگر، اگادا است كه دربردارنده حكايتها وداستانها است. 12) رك: تاريخ يهود - مذهب يهود، ص190-224. 13) گنجينهاى از تلمود، ص82-83. 14) همان، ص232. 15) رك: همان، ص232-233. 16) رك: همان، ص233. 17) رك: همان، ص86. 18) شاهاك، اسرائيل، نژادپرستى دولت اسرائيل، ص32. 19) سرزمين بنىاسرائيل پس از حضرت سليمان به دو بخش تجزيه شد و دو كشور «اسرائيل» در شمال و «يهودا» در جنوب تشكيل گرديد. 20) همان، ص70-72؛ همچنين رُژه گارودى، تاريخ يك ارتداد، ترجمه مجيد شريف، ص210-211. 21) Jews, P.722. 22) EJ, V.5, P.105. 23) Jews, P.822. 24) Ibid. 25) CIRT, P.65. 26) JR, P.11. 27) BDJ, P.88. 28) رك: سفر تثنيه، 7:5. 29) رك: حزقيال، 36:19-31. 30) EJC, P.17. 31) الميزان، ج18، ص165. 32) همان، ج8، ص154.