حلقهای از زنجیر پیوند آمریکا – صهیونیسم
وحشت حمله اسرائیل در گزارش بازماندگان آنها مشهود است. «جیمز. آر. گوچر» مشاور انجمن بازنشستگان کشتی یو. اس. لیبرتی در سی و هشتمین سالگرد این حمله، جزئیات وحشت آن روز را توضیح داد. در بین جنایات اسرائیل این موارد گزارش شد: موشکها و آتش توپخانه و زیردریایی از هوا و دریا، 34ملوان آمریکایی را کشت و 173 نفر را مجروح کرد و سوراخهایی در کشتی به جا گذاشت که یکی از آنها 40 فیت بود. شلیک گلولهها قایقهای نجات را که برای ترک کشتی به آب انداخته بودند، از بین برده بود، بنابراین وقتی که کاپیتان دستور داد آماده ترک کشتی باشید، قایق نجاتی وجود نداشت و موشکهای ناپالم روی عرشه فرود میآمد. حمله، آگاهانه و در فاصله دو ساعت در بعدازظهر و به دنبال یک سری پروازهای شناسایی هوایی توسط هواپیماهای اسرائیلی، انجام گرفت.
حمله سه ساعت پس از آن که نیروی دریایی اسرائیل دقیقاً کشتی را به عنوان یک هدف غیر مسلح و وسیله شناسایی تشخیص داده بود، انجام گرفت. پرچم آمریکا با نسیم ملایمی در اهتزاز و علامت ناو غولپیکر آمریکا به وضوح روی بدنهی آن پیدا بود.
زمانی که موشه دایان، دستور انهدام لیبرتی را صادر کرد، یکی از ژنرالهای تحت فرماندهیاش با اعتراض گفت: «این یک جنایت واقعی است». چندین خلبان اسرائیلی با علم به این که هدف، آمریکایی است از شرکت در حمله امتناع کردند.
شهادت بازماندگان حاکی از آن است که ردههای بالای ارتش اسرائیل در غرق کردن و کشتن نیرویهای کشتی دخالت داشتند، در حالی که هیچ ردپایی از مسئولیت اسرائیلیها در این قضیه باقی نگذاشتند. و این حالت در صورتی میسر است که اسرائیل تمامی مدارک جرم خود را از بین ببرد.
این حادثه جدای از جنایت، یک نمکناشناسی تمام عیار است. در همان لحظه که نیروهای اسرائیلی ملوانان آمریکایی را میکشتند، رئیس جمهوری «لیندون. بی. جانسون»، به طور پنهانی در حال آماده کردن نیروی هوایی و پرسنل بینشان آمریکایی برای کمک به اسرائیل علیه همسایگان عربش بود.
تصور هدف اسرائیل برای انجام چنین کاری سخت است. چرا باید با یگانه حامی خود چنین کاری کند؟ بازماندگان لیبرتی عقیده دارند هدف اسرائیل این بوده که آمریکا را تحریک کند تا در مقابل کشورهای عربی در کنار اسرائیل بایستد.
اسرائیل با نیروی نظامی آمریکا میتوانست امنیت خود را تأمین و آن را در آینده هم تضمین کند. دلیل دیگر اسرائیل از این کار میتوانست این باشد که لیبرتی خبرداشت اسرائیل قصد دارد روز بعد به سوریه حمله کند و این خبر را به واشنگتن منتقل کرده بود.
انگیزه اسرائیل از این حمله هرچه که بود، اگر میتوانست مصر را مسئول این حمله جلوه دهد، نقشهاش عملی میشد.
این کار مستلزم این بود که اسرائیل بلافاصله تمامی آثار جرم خود را از بین ببرد.
اگر فقط یک نفر از خدمه زنده میماند که داستان را تعریف کند، آمریکاییها اسرائیل را مجازات سختی میکردند. اگر ابتکار گروه مخابرات لیبرتی نبود، نقشه اسرائیل عملی میشد. اما پیام لیبرتی که برای هواپیمای آمریکایی فرستاده شد، توسط سرویس امنیتی اسرائیل هم شنود شد.
این پیام نقشههای اسرائیل را نقش برآب کرد. قایقهای اسرائیل چند ساعت بعد از حمله به محل برگشتند و این بار به بازماندگان کشتی پیشنهاد کمک کردند و کاپیتان که هنوز روی عرشه بود و پایش به سختی آسیب دیده بود، کمک آنها را نپذیرفت. اسرائیل مراتب اظهار تأسف خود را به کاخ سفید اعلام و ادعا کرد که حمله با این تصور صورت گرفته که هدف کشتی مصری بوده است.
پاسخ عجیب رئیس جمهوری آمریکا هم به تعجیببرانگیز بودن حمله بود. او طوری رفتار کرد که گویا وظیفه اصلی او حمایت از اسرائیل در برابر خطر و انتقاد است.
وقتی فهمید که جنگندههای آمریکا برای دفاع از لیبرتی پرواز کردهاند، به جنگندهها دستور برگشت داد و این اولین باری بود که چنین دستوری داده شد. پس از حمله هم جانسون همچنان به منافع اسرائیل بیشتر از بازماندگان حمله اهمیت میداد.
او بلافاصله بهانه اسرائیل را مبنی بر اینکه هدف را اشتباهی گرفتهاند، پذیرفت در حالی که اعضای کابینه هم میدانستند که حقیقت ندارد.
او ناوی را برای بررسی و تحقیق روانه محل کرد، اما به کاپیتان آن گفت که اسرائیل را از جرم مبرا اعلام کند. کاپیتان این کشتی تحقیقاتی که بازنشسته شده، اعلام کردکاملاً متقاعد شده بود که حمله آگاهانه و از روی قصد بوده است. رئیس جمهوری همچنین دستور داد که خدمه کشتی در این باره حرفی نزنند.
به محض این که خدمه به ساحل رسیدند، کاپیتان دستور رئیس جمهوری را انجام داد و خدمه را که بعضی از آنها هنوز بستری بودند تهدید کرد اگر حرفی در جلسات علنی به زبان بیاورند، دادگاه نظامی برایشان تشکیل میدهد. مأمور بررسی این حمله پس از انجام تمامی تحقیقات به همکارش گفت که میداند گزارشش نادرست است.
گزارشی که برای رسانهها تهیه شده بود در جهت برائت اسرائیلیها بود و شهادت یکی از خدمه که حمله آگاهانه بودهاست، از متن گزارش حذف شد. به بازماندگان مدال داده شد، اما در سکوت و بسیار دور از کاخ سفید. بسیاری از مدارک مربوط به این حمله طبقهبندی شده باقی ماند. در طول این سالها بازماندگان لیبرتی از مردم و نمایندگان مجلس و مسئولان خواستهاند که حقیقت را افشا کنند، اما هیچ یک جرأت نکردند حرفی بزنند.
تحقیق نادرست و دروغینی که ارائه شده بود، فقط تحقیقی بود که در کاخ سفید وجود داشت.
لاپوشانیهای جانسون، توسط رئیس جمهوری بعدی هم در «سیاست خارجی اسرائیل محور» دنبال شد.
چند سال قبل، «کاندولیزا رایس» وزیر خارجه بوش در زمانی که مشاور امنیت ملی بود با صراحت ناشیانهای اعلام کرد که «ما سیاست خارجی اسرائیل محور داریم.” جمله رایس عمیق و دقیق بود و اگرچه او این حرف را چهار دهه بعد از حمله به لیبرتی میزد، اما این جمله توضیح میداد که چرا با لاپوشانی شروع شد و تا امروز ادامه پیدا کرده است.
از سال 1967 بسیاری از افراد در داخل و خارج دولت حقایقی را در مورد این لاپوشانی فهمیدهاند، اما چرا سکوت کردهاند؟ چرا خبرنگارها اخباری را که به نتیجه میرسد، سانسور کردند؟
حقیقت غمانگیز و ساده این است که اغلب آمریکاییها به خصوص کسانی که در شبکه ریاست جمهوری هستند، از این که به آنها برچسب ضدصهیونیسم بزنند، وحشت دارند، صرفنظر از این که چه مدارک محکمی در اختیار داشته باشند.
آنها هرگز حرفی بر زبان نمیآورند و مطلبی نمینویسند که به ضرر اسرائیل باشد، چون میترسند که اتهامهای ناخوشایندی به آنها بزنند.
سفیر سابق آمریکا در سازمان ملل «جورج دبلیو بال» یک بار گفت قویترین وسیله ارعاب لابی اسرائیل در آمریکا «تهمت صریح ضدصهیونیستی» است.
این ترس، عمومی است، اما به ندرت از آن یاد میشود. ترسی که در تمامی سطوح جامعه، از بخش تجارت و محافل آکادمیک گرفته تا سخنرانیها و نشریهها و سایر رسانهها نفوذ کرده است.
کسانی که از نفوذ اسرائیل خبر دارند، بهانهای دارند که ساکت بمانند. به کسانی هم که میخواهند حرف بزنند و توجهی نمیشود.
نیروهای طرفدار اسرائیل مدتها قبل «ضدصهیونیسم» را باز تعریف و معنای آن را هرگونه انتقادی از دولت اسرائیل تعریف کردند.
لابی صهیونیسم آمریکا کوچک است، اما قدرت زیادی دارد. یهودیان سکولار بسیاری در آن فعالیت میکنند، همچنین یهودیان ارتدوکس رادیکال که به آنها صهیونیستهای افراطی گفته میشود. گروه دیگر شامل میلیونها مسیحی است که روایت بحثبرانگیز انجیل را قبول دارند. هر دو گروه، عقیده دارند که اسرائیل امروز، رستاخیز اسرائیل باستانی و سرآمد نقشه پروردگار است.
هر دو گروه اعتقاد دارند که دولت یهود باید تا ظهور مسیح، قوی و متحد نگه داشته شود. آنها آنچنان قدرت سیاسی به دست آوردهاند که کنگره، حسب وظیفه، میلیاردها دلار بدون قید و شرط با بحث جدی به اسرائیل اختصاص میدهد.
به علت این کمکهای نامحدود سالانه، سران اسرائیل توانستهاند حقوق بشر را زیر پا بگذارند، اعمال غیرقانونی انجام دهند، ایدهآلهای انسانی را رها و آمریکا را در این اعمال غیرقانونی، شریک جرم خود کنند. این همدستی در سال 1982 به اوج خود رسید.
زمانی که دولت آمریکا سلاح و مهماتی را که اسرائیل برای سلاخی 18 هزار شهروند بیروت به کار برد، تأمین کرد و سپس نمک روی زخم این بود که دوباره سلاح و مهمات از دست رفته را تأمین کرد. اسامه بن لادن اخیراً گفته بود که نقشه 11 سپتامبر را برای تلافی نقش حمایتی آمریکا از اسرائیل طراحی کرده بود.
فشار این لابی، هم به ضرر اسرائیل و هم برای آمریکا زیانبار است. این رابطه ناسالمی برای یهودیت و مسیحیت بوده که اگر قرار است ملت آمریکا از خطر امروز گذر کند، باید آشکارا و منتقدانه با نقش چنین گروههای مذهبی و افراطگری آنها و ارتباط خطرناک آنها به یک دولت کوچک قانونشکن، برخورد کند. اگر با احتیاط با واقعیت برخورد کنیم، در آینده با خطرات جدیتری مواجه خواهیم شد.
نقطه عطف اشتباه
لاپوشانیقضیه حمله به «لیبرتی» روزی به عنوان یک نقطه عطف تاریخی، اما اشتباه برای آمریکا شناخته خواهد شد. این واقعه رهبران اسرائیلی را قانع کرد که به هر وسیلهای میتوانند کارشان را در آمریکا پیش ببرند، حتی با کشتار دریانوردان آمریکایی و رفتار حمایتی دور از انتظار واشنگتن، زیرا این چیزی است که واقعاً اتفاق افتاد.
سرانجام معلوم خواهد شد که این یک اشتباه آشکار برای آمریکا و اسرائیل است. این اولین نمونه بارز سیاست خارجی اسرائیل محور آمریکا است که مردم ما را به مشکلی که دائم عمیقتر میشود سوق داد. این اتفاق باعث شد راه کمکهای بیحد و تصاعدی آمریکا به اسرائیل باز شود؛ کمکهایی بیقید و شرط و بیحساب و کتاب.
این اتفاق برای اسرائیل هم راهی را روشن کرد که بتواند پیروزیهای نظامی خصمانهتر و سوءاستفادههای بیشتری به دست آورد و محدودیتهای قانونی ودیدگاه های جهانی را بیشتر تحقیر کند.
اگر تمامی جزئیات حمله به لیبرتی در هر زمانی از سال 1967 افشا میشد، خشم عموم مردم باعث میشد بلافاصله این سیاست خارجی اسرائیل محور به پایان برسد. کمکهای بیقید و شرط به اسرائیل متوقف میشد. تمامی کمکهای آینده با شرایط سخت و با پاسخگویی اسرائیل در قبال این کمک ها صورت میگرفت، همانطور که درباره سایر دریافتکنندههای کمک اعمال میشود. به عقیده من این کار، اسرائیل را هم از قانونشکنی محافظت میکرد. سالها قبل، از «موشهدایان» که در آن زمان رهبر نظامی و سیاسی برجستهای بود، شنیدم که به صراحت میگفت: اگر آمریکا شرایطی برای ارسال کمکهایش تعیین کند، اسرائیل چارهای نخواهد داشت جز اینکه آن شرایط را بپذیرد.
وقتی به هزینه گزافی که بازماندگان لیبرتی پرداختهاند، فکر میکنم، از این که رژیم اسرائیل، این منطقه کوچک 5 میلیون نفری چنین تسلطی بر آمریکا دارد (ملتی در حدود 300 میلیون نفر، شگفتزده میشوم.
پس از سالهایی که در سیاست سپری کردهام، دریافتهام که این پدیده، بزرگترین مانع راه آمریکاست. در حقیقت این پدیده بسیار فراتر و عمیقتر از سرنوشت لیبرتی و خدمه آن شده است. حمله جنایتکارانه اسرائیل، اگرچه نمونهای بود که نشان داد این مانع تا چه حد میتواند گزاف باشد، اما یگانه نمونه و آخرین آنها نیست.
گزارشی که از بازماندگان خدمه لیبرتی در پنتاگون بایگانی شدهاست، میتواند نقطه عطفی باشد به سمت آمریکای بهتر.