صهیونیسم میان دو بحران؛ اسرائیل آمریکا و اسرائیل خاورمیانه

جنبش صهیونیسم از جهت جغرافیایی دو مرکز رقیب تصمیم گیرنده در جهان دارد که یکی از آنها (اسرائیل امریکا) و دیگری (اسرائیل خاورمیانه) است و در صورتی که اسرائیل نخست (آمریکا) وجود نداشت خبری از اسرائیل دوم (خاورمیانه) نبود.
این دو مرکز اساسی و جوهری با هماهنگی و همکاری مشترک زیاد که در نوع خود بی نظیر بود نه تنها در زمینه تاسیس اسرائیل در سرزمین های فلسطین تلاش کردند بلکه به دستاورد عملی بسیار مهم تر ازآن، که همان حفظ موجودیت اسرائیل با استفاده از استراتژی های استعمارگرانه و سلطه بین المللی بود، دست یافتند.
موفقیت عملی صهیونیست ها در حفظ موجودیت خود و اشغال سرزمین دیگران تنها با تکیه بر توجیهات دینی، تاریخی و پوشش های اخلاقی میسر نشد بلکه در ایجاد ارتباط میان پروژه استعماری صهیونیستی با پروژه استعماری اصیل غربی در فاصله زمانی بیش از یک قرن محقق شد.
انتقال مرکز ثقل تلاش فلسطینی از خارج به داخل نقش بزرگی در تخریب این اسطوره داشت که مردم فلسطین ملتی واقعی نیستند.
کودکان فلسطینی - که تنها سلاح دفاعی آنها سنگ است- با ارتش صهیونیستی که از جدیدترین فناوری ها و ابزار جنگی بهره می برد در نبرد هستند. افکار عمومی جهان و حتی نزدیکان رژیم صهیونیستی بر این باورند که افزایش روز افزون درگیری ها و تنش ها و همچنین اقدام اسرائیل در ارائه چهره غیر انسانی از خود در منطق نفی وجود و موجودیت ملت فلسطین و نقض حقوق آنان از جانب صهیونیست ها نهفته است.
بدون تردید بحران صهیونیسم از آنجایی شروع شد که شعور، درک و احساس جامعه جهانی روز به روز نسبت به درک مشروع بودن مبارزه فلسطینی و مقاومت برای احقاق حقوق، رشد و توسعه یافت و اصل این بحران نیز در مخالفت اسرائیل با شناسایی و به رسمیت شناختن موجودیت مردم فلسطین نهادینه شده است.
اسرائیل می داند که به محض شناسایی موجودیت فلسطین به عنوان یک کشور و ملتی ریشه دار، ناچار به بازنگری در تاریخ پیدایش و ریشه خود خواهد شد و این که تا چه حدی از ریشه اخلاقی برخوردار است، مشروعیت دارد یا خیر و این که جانب انصاف و عدالت را رعایت کرده است؟
صهیونیست ها می دانند که شناسایی موجودیت ملت فلسطین به معنی ارتکاب جنایات بی شماری از جانب اسرائیلی ها در حق مردم فلسطین است که همچنان ادامه دارد و صلح تنها با تصحیح خطاها و اشتباهات گذشته محقق می شود چیزی که اسرائیل هرگز به آن تن در نمی دهد.
انتفاضه نخست مانند ضربه ای بر پیکره پوشالین رژیم صهیونیستی بود و دفاعیات ایدئولوژیکی و سنتی صهیونیست ها را نقش بر آب کرد و بزرگترین بحران را در تاریخ اسرائیل به وجود آورد و برای نخستین بار سوال سرنوشت را مطرح کرد و این که دو مرکز عمده اسرائیل (اسرائیل آمریکا و اسرائیل خاورمیانه) و صهیونیسم به طور عام سرنوشت نهایی خود را تعیین کند.
شرایط به گونه ای رقم خورده است که انتخاب یک گزینه از دو گزینه پذیرش استعمار شهرک نشینی صرف به عنوان ماهیت که نتانیاهو در کتاب جایی زیر خورشید به آن گرایش داشته است یا گزینه رهایی از ساز و کار و روح استعمارگری و شهرک سازی که شیمون پرز در کتاب الشرق اوسطیه از آن سخن رانده است برای صهیونیست ها امری حتمی شده است.
اینجاست که صهیونیسم در بحران دو راهی انتخاب مسیر رویای تشکیل مستعمره نشینی قوی با سلطه بر منطقه و همه جهان یا واقعیت ایجاد کشور دارای دمکراسی که مشکلات خود را از طریق همکاری، تفاهم و رایزنی حل می کند، قرار گرفته است.
اسرائیل به رغم اهمیت و سرنوشت ساز بودن بحرانی که با آن مواجه شده است در بحران داخلی دیگری فرورفته است و این بحران تهدیدی برای موجودیت آن محسوب نمی شود.
ولی در شرایط کنونی اوضاع کاملا فرق کرده است به خصوص بعد از این که صهیونیست ها و در پی نفوذ و سلطه اسرائیل خاورمیانه و آمریکا (ایپک) گزینه نخست را که منطق انکار موجودیت ملت ریشه دار فلسطین می باشد انتخاب کرده است دامنه شهرک سازی را گسترش و اخراج فلسطینیان را در دستور کار قرار داده است.
صهیونیست ها گزینه ای را انتخاب کردند که با تاریخ و تمدن ملت، جهان عرب و مسلمانان کاملا تناقض دارد و قلعه محکمی ساختند که فقط با جنگ و قتل و کشتار و خونریزی و ظلم دایم در حق مردم مظلوم می توانند آن را حفظ کنند و این اقدام عملا پروژه صهیونیستی و مراکز قدرت داخلی و خارجی را با پروژه توسعه طلبانه غربی ها در یک تنش و چالش آشکاری رو در روی یکدیگر قرار می دهند چیزی که مقامات آمریکایی و اروپایی بدون پرده درباره آن صحبت کردند تا جایی که زبگنیو برژینسکی که مشاور امنیت ملی در دولت جیمی کارتر، رئیس جمهور پیشین آمریکا و یکی از تحلیلگران مسایل استراتژی آمریکا در مقاله ای که 22 مارس سال جاری(2010) آن را در روزنامه آمریکایی کریستین ساینس مانیتورمنتشر کرد گفت شهرک سازی صهیونیست ها در بیت المقدس که بیانگر رویکردها و گرایش های کنونی صهیونیست ها به شمار می رود صداقت واشنگتن و هیبت آن را تخریب و در همین حال از نفوذ ایران در منطقه بلکه در سرتاسر جهان حمایت می کند و باعث تحریک عموم مسلمانان برای مقابله با غرب می شود و ثبات و امنیت منطقه خاورمیانه را تهدید می کند و این به معنای تهدید مستقیم جان و زندگی نظامیان آمریکایی و غربی مستقر در عراق و افغانستان می باشد.
برژینسکی همچنین به خطر دوم اشاره می کند که در تعمیق شکاف میان تل آویو و کاخ سفید متبلور می شود و این شکاف به طور مستقیم خسارات و زیان هایی را به منافع راهبردی اسرائیل در منطقه و جهان تحمیل می کند زیرا امریکا منبع و پشتوانه قدرت اسرائیل به شمار می رود و عکس آن امکان پذیر نیست.
این تحلیلگر مسایل راهبردی آمریکا همچنین به بیشتر از آن چه که قبلا تشریح شد معتقد است و آن این که در صورت صلح حماس بر مسند قدرت در فلسطین تکیه خواهد زد و خطرات جدی صهیونیست های افراطی را تهدید می کند.
در همین حال هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا بین موضوع فلسطین و ایران با افزایش توان و قدرت مخالفان سیاست های غربی در برابر سازمان صهیونیستی آیپک (اسرائیل آمریکا) همزمان با برگزاری اجلاس اخیر آن ربط داد و گفت ما راهکاری را به هیچ یک از دو طرف تحمیل نمی کنیم به این معنا که صهیونیسم از آزادی کامل برای انتخاب برخوردار است ولی اسرائیل باید بداند گزینه ای که اختیار کرده است محقق شدنی نیست و فقط به منافع و مصالح طرح های غرب ضربه نمی زند و در مسیر تحقق آن مانع تراشی نمی کند بلکه به واقعیت ها و پارامترهای متغیر شامل ضربه می زند.