نابودی حماس در راس برنامه های آمریکا و اسرائیل در سال 2008

دیدار مذکور تنها یک محور داشت که همان چگونگی نابودی جنبش حماس بود ؛ به ویژه بعد از آنکه ثابت شد روند محاصره نوار غزه و کرانه باختری هرگز باعث نابودی حماس نمی شود، بلکه باعث حمایت بیشتر فلسطینیان از حماس می گردد.
در فیلم مستندی که تلویزیون رژیم صهیونیستی به زبان عبری پخش کرد، عاموس گلعاد و آبراهامز با هم توافق کردند که سال 2007 سال فروپاشی دولت حماس و ایجاد شرایط سیاسی لازم در فلسطین برای جلوگیری از تکرار ماجرای انتخاب این جنبش باشد. از این رو، می توان گفت که هدف اصلی رژیم صهیونیستی و دولت آمریکا در سال 2007 نابودی حماس بود.
آبراهامز در دیدار خود با عاموس گلعاد بر این نکته تاکید می کند که باید تمامی ابزارها حتی آنهایی که پیش از این مورد استفاده قرار نگرفته است، را نیز برای نابودی حماس به کار برد. این مقام آمریکایی در ادامه می افزاید که این کار باید با هماهنگی ابومازن، رئیس تشکیلات خودگردان انجام گیرد.
روزنامه عبری زبان هاآرتص در شماره 29/3/2007 خود با اشاره به دیدار یادشده نوشت: "به اعتقاد آبراهامز، مقامات تشکیلات خودگردان نقش اساسی را در نابودی حماس بر عهده خواهند داشت و قرار است که برخی از طرح های سیاسی و نظامی را به منظور تحقق این هدف به اجرا در آوردند ؛ ضمن آنکه نیروهای امنیتی تشکیلات خودگردان نیز نقش بسزایی در این میان خواهند داشت."

ابومازن اولین گلوله را شلیک خواهد کرد
اگر نگاهی به گذشته و به حوادث سال 2007 فلسطین داشته باشیم، می بینیم که تمامی رخدادها حول محور حذف حماس از صحنه می چرخید. در شانزدهم دسامبر سال 2006، ابومازن در سخنرانی غیرمنتظره خود در رام الله دستور برگزاری انتخابات زودهنگام پارلمانی و ریاستی را صادر کرد، بدون آنکه در این زمینه مشورتی با حماس داشته باشد. عجیب آنکه دستور ریاستی مذکور بعد از آنی صادر شد که حماس به همراه دیگر گروه های فلسطینی موافقت خود را با سند وفاق ملی اعلام کرد، سندی که ابومازن تاکید قابل ملاحظه ای بر آن داشت و در آن مکانیزم های حل اختلافات داخلی نیز ذکر شده بود.
جنبش حماس سخنرانی ابومازن در دسامبر 2006 و صدور دستور ریاستی مذکور را گامی نخست در مسیر براندازی دولت مشروع و قانونی هنیه دانست و تاکید ک رد این سخنرانی ارتباط مستقیم با ترور نافرجام سعید صیام، وزیر کشور فلسطین در تاریخ 10/12/2006 و همچنین ترور نافرجام اسماعیل هنیه در گذرگاه رفح دارد که دو روز قبل از سخنرانی ابومازن انجام گرفته بود.
جنبش مقاومت اسلامی فلسطین در واکنش به دستور ریاستی ابومازن مبنی بر برگزاری انتخابات زودهنگام پارلمانی و ریاستی، راهپیمایی های گسترده ای را به راه انداخت تا مخالفت خود را با این امر اعلام کند. راهیپمایی ها با برخورد میان عناصر امنیتی و تظاهرکنندگان همراه شد و در نهایت به آغاز درگیری های نظامی میان دستگاه های امنیتی تشکیلات خودگردان و چهره های مسلح فتح با نیروهای یگان پشتیبانی وزارت کشور فلسطین و شاخه نظامی حماس انجامید.
درگیری های مذکور مرحله اول کشمکش های داخلی بود که مدت 53 روز ادامه یافت و طی آن 117 تن کشته و 655 تن زخمی شدند که در میان کشته شدگان نام ده کودک و در میان زخمی ها نیز نام 44 کودک دیده می شود. در جریان درگیری های مذکور 39 موسسه هدف حمله قرار گرفت که 15 مورد آن دولتی، شش مورد مدنی، یک مورد بین المللی و بقیه خصوصی بودند.
بد نیست بدانید که در این دوره تنش در روابط میان فتح و حماس به کرانه باختری نیز کشیده شد و دستگاه های امنیتی عباس مقادیر زیادی سلاح و مهمات را از کشورهای عربی دریافت کردند ؛ ضمن آنکه دولت آمریکا نیز دستور اعطای کمک های هنگفت مالی به دستگاه های امنیتی تحت امر ابومازن را صادر کرد ؛ البته صدور این فرمان در حالی صورت گرفت که پیش از آن بوش 86.4 میلیون دلار را به نیروهای عباس اختصاص داده بود. دولت آمریکا در توجیه اقدام خود در اختصاص مبالغ هنگفت به نظامیان رئیس تشکیلات خودگردان می گفت: "این مبلغ برای کمک به دستگاه های امنیتی فلسطین صرف می شود تا آنکه بتوانند به تعهداتی که تشکیلات خودگردان در خصوص تخریب زیرساخت های تروریسم (مقاومت) دارد، جامه عمل بپوشانند."

حوادث غافلگیرکننده
با بررسی روند درگیری های نظامی میان دو طرف، این نکته هویدا می شود که جنبش حماس موفق به شکست دستگاه های امنیتی تشکیلات شده و ابومازن را با کنترل تمامی مقرهای امنیتی تشکیلات خودگردان در شمار نوار غزه، آن هم در مدت زمان بسیار کوتاه غافلگیر کرده است. دوره مذکور که با کنترل حماس بر مقر سازمان های مذکور همراه بود [و هست]، ما شاهد اختلافات گسترده ای در میان رهبران فتح به ویژه احمد حلس، دبیر جنبش فتح در نوار غزه و محمد دحلان، مشاور امنیتی ابومازن بودیم. احمد حلس از همان آغاز هشدار می داد که فتح به سمت اجرای طرح های صهیونیستی ـ آمریکایی کشیده می شود و همین افشاگری او باعث عزلش از منصب دبیری جنبش فتح شد.
بعد از آنکه هفت توافق نامه ای که میان حماس و فتح در خصوص آتش بس منعقد شده بود، شکسته شد ؛ دولت عربستان توانست دو طرف را قانع کند که به منظور بحث در خصوص راه های حل بحران در مکه گرد هم بیایند. دو جنبش فتح و حماس به درخواست عربستان به میز گفتگو بازگشتند و نتیجه این گفتگوها تنظیم توافق نامه مکه بود که متضمن توافق نظر دو طرف درباره تشکیل دولت وحدت ملی، مشارکت سیاسی میان فتح و حماس و بازسازی سازمان آزادیبخش بود.

نقش آمریکا
به هر حال، آنچه در واقعیت می گذشت با مفاد توافق نامه فاصله بسیار داشت ؛ چرا که به جز مسئله تشکیل دولت وحدت ملی، هرگز مسئله مشارکت سیاسی فتح و حماس به بحث گذارده نشد. از سوی دیگر، ابومازن نیز شدید با رایزنی در خصوص بازسازی ساف مخالف بود. ضمنا این نکته را نیز نباید از یابد برد که مشارکت در داخل دولت وحدت ملی نیز تا حد زیادی شکل صوری داشت و وزرای عضو فتح و حماس هر کدام از یک مرجع خاص پیروی می کردند و هیچ وحدتی در این میان وجود نداشت.
در دوره پس از انعقاد توافق نامه مکه، آمریکا ابومازن و دستگاه های امنیتی را تحریک می کرد تا از زیر بار اجرای توافقات شانه خالی کنند. در همین رابطه، روزنامه عبری زبان هاآرتص در شماره 19/6/2007 خود پرده از سندی برداشت که دی سوتو، نماینده سازمان ملل متحد در کمیته چهارجانبه و معاون دبیر این کمیته تنظیم و در آن دولت آمریکا را متهم کرد که به منظور نابودی حماس یک جنگ داخلی در فلسطین به راه انداخته است. در سند مذکور در مورد نقش ابومازن و نزدیکانش آمده است: "مشاوران و چهره های نزدیک به ابومازن برای ما از وجود طرحی پرده برداشتند که جهت انحلال دولت حماس تنظیم کرده بودند."
در نیمه ماه مارس گذشته، مسئول هماهنگی های امنیتی آمریکا که در راستای همسو کردن دستگاه های امنیتی ابومازن با سازمان های امنیتی رژیم اشغالگر قدس می کوشد، طرحی را ارائه کرد که هدف نهایی آن نابودی دولت وحدت ملی بود. بر اساس طرح مذکور بقای دولت وحدت فلسطین در گرو پذیرش شروط کمیته چهارجانبه بود.

درگیری سرنوشت ساز
همه چیز برای آن اتفاق قابل پیش بینی آماده بود. درگیری شدیدی میان جنبش حماس از یک سو و دستگاه های امنیتی و گروه های مسلح وابسته به فتح از سوی دیگر درگرفت و این دومین مرحله از درگیری های داخلی بود که به کشته شدن 84 نفر از جمله 22 غیر نظامی انجامید که در میان این 22 غیر نظامی 5 زن و کودک نیز دیده می شوند.
حوادث مذکور 600 زخمی نیز به دنبال داشت و با غروب خورشید پانزدهم ژوئن این حماس بود که کنترل تمامی مقرهای امنیتی را به عهده گرفته بود. ضمنا در این میان شمار زیادی از فرماندهان دستگاه های فاسد امنیتی و مسئولان برجسته تشکیلات خودگردان با وجود عفو عمومی حماس، از نوار غزه گریختند.

واکنش ها به حوادث ژوئن غزه
موضع ابومازن در قبال آنچه در غزه گذشت، مشخص بود. وی دولت هنیه را عزل و آن را فاقد اعتبار قانونی دانست و هر گونه فعالیت جنبش حماس در کرانه باختری را ممنوع اعلام کرد. ابومازن همچنین دولت جدیدی به ریاست سلام فیاض تشکیل داد.
جامعه جهانی نیز در اقدامی قابل پیش بینی دولت فیاض را به رسمیت شناخت و سیل کمک های مالی را به سمتش سرازیر کرد. دولت نامشروع فیاض نیز از این کمک ها استفاده کرد تا حضور جنبش حماس را تنها محدود به نوار غزه سازد.
دولت غیرقانونی تشکیلات خودگردان با به کارگیری کمک های مالی در صدد برآمد تا دو فضای اقتصادی مختلف ـ یکی در کرانه باختری و دیگری در نوار غزه ـ ایجاد کند تا دیدن وضعیت اقتصادی سواحل غربی رود اردن، اهالی نوار غزه را به شورش علیه حماس وا دارد.
اقدامات ابومازن علیه حماس به این مقدار نیز محدود نشد. وی دستوری را در خصوص تعقیب اعضای حماس در کرانه باختری، بازداشت فعالان این جنبش و پلمپ نهادهای وابسته به آن صادر کرد. بر اساس گزارش نهادهای حقوقی فلسطین، صدها فعال عضو حماس بازداشت شدند و شمار زیادی از آنان در معرض شدیدترین و فجیع ترین شکنجه ها قرار گرفتند.
واقعیت جدیدی که بعد از حوادث ژوئن بر فلسطین حکمفرما شد، دولت فیاض را بر آن داشت تا مواضعی را اتخاذ کند که هرگز جرات اتخاذ آن را نداشت. به عنوان نمونه عبدالرزاق الیحیی، وزیر کشور دولت نامشروع و غیرقانونی فیاض اعلام کرد که تشکیلات خودگردان به اسرائیل در مورد نابودی شاخه های نظامی تمامی گروه های مقاومت قول داده است.
بعد از کنترل حماس بر نوار غزه، تل آویو و واشنگتن به ابومازن هشدار دادند که در صورت از سرگیری گفتگوها با جنبش حماس، تمامی روابط شان را با وی قطع خواهند کرد. ضمنا برگزاری کنفرانس "آناپولیس" که به درخواست بوش برگزار شد، در جهت تثبیت شکاف موجود میان حماس و ابومازن بود.
به هر رو، بوش و اولمرت در این کنفرانس موفق شدند این تعهد را از ابومازن بگیرند که هرگز رابطه قطع شده خود را با جنبش حماس و دیگر گروه های فلسطینی برقرار نسازد. موافقت ابومازن با اجرای مرحله اول از نقشه راه که مبتنی بر نابودی گروه های مقاومت، خلع سلاح کردن این گروه ها و متوقف ساختن هر گونه اقدام تحریک آمیز علیه رژیم صهیونیستی بود، در واقع فرصت هر گونه گفتگو با حماس را به صفر می رساند.

سال 2008 چه خواهد شد؟
سال 2007 نیز پایان یافت بدون آنکه تل آویو و واشنگتن به رویای خود یعنی نابودی حماس از طریق محاصره و همچنین اقدامات نظامی دستگاه های امنیتی ابومازن و شبه نظامیان فتح دست یابند و از این رو، انتظار می رود که در سال 2008 رژیم صهیونیستی به منظور تخریب زیرساخت های نظامی و تشکیلاتی حماس دست به یک حمله گسترده نظامی علیه نوار غزه بزند. رژیم صهیونیستی آمادگی های لازم را برای این کار کسب کرده است ؛ ولی نگرانی که هیچ گاه فرماندهان نظامی صهیونیست را رها نمی کند، امکان شکست نظامیان شان در تحقق این هدف است.
به هر حال پیش بینی می شود که رژیم صهیونیستی در سه ماهه اول سال 2008 چنین حمله ای را به نوار غزه ترتیب دهد. مکانیزم رژیم صهیونیستی تا حد زیادی روشن است. این رژیم به دنبال آن است تا دست به اشغال نوار غزه بزند و بعد از آنکه زیرساخت های نظامی و تشکیلاتی حماس را از بین برد، نوار غزه را به ناتو یا نیروهای اروپایی تحویل دهد تا در نهایت نیز کنترل آن به تشکیلات سپرده شود ؛ البته تضمین زیادی در مورد به نتیجه رسیدن این سناریو وجود ندارد. ممکن است که رژیم صهیونیستی موفق به کنترل نوار غزه شود ؛ ولی کنترل مقاومت بسیار سخت است و همان طور که مطلع هستید اشغالگران قدس تا چند سال پیش نیز نوار غزه را در اشغال خود داشتند و نظامیان شان بیش از 38 سال در خیابان ها و کوچه های این منطقه گشت زنی می کردند ؛ ولی مقاومت متوقف نشد.
بی هیچ تردید، جنبش حماس از حمله صهیونیست ها استفاده خواهد کرد، چرا که حاکمیت نظامی اشغالگران بر نوار غزه به معنای انتقال مسئولیت خدمات رسانی از جنبش حماس به اسرائیل است. ضمنا شک دارم که دولتی با ارسال نیروهایش به نوار غزه موافق باشد و علاوه بر آن، در صورت بازگشت ابومازن به نوار غزه به ویژه بعد از اشغال مجدد آن به دست صهیونیست ها، فلسطینی ها به وی به عنوان یک مزدور و همکار اشغالگران نگاه می کنند و از دیگر سو، رژیم عبری در توان ابومازن برای کنترل اوضاع در نوار غزه ـ بعد از خروج نیروهای صهیونیستی ـ تردید دارد و چیزی که باعث پیچیده تر شدن اوضاع می شود، آن است که تمامی شواهد و قرائن نشان می دهند سال 2008 شاهد یک انتخابات پارلمانی جدید در مناطق اشغالی خواهیم بود که با پیروزی راستگرایان افراطی همراه است و این امر خود باعث محدود شدن گستره مانور ابومازن و کشورهای عربی است که از وی حمایت می کنند ؛ زیرا هر دولتی که بعد از انتخابات در "اسرائیل" بر سر کار بیاید، از هر گونه پایبندی به شروط سازش سر باز می زند.
بی گمان پیروزی حماس بعد از این همه تحولات سهمگین باعث افزایش مشروعیت این جنبش می شود به این اعتبار که هرگز حاضر به رابطه با اشغالگران قدس نیست. به احتمال خیلی زیاد، جنبش حماس از گذشته درست گرفته است و بلافاصله بعد از حمله نظامی رژیم صهیونیستی به نوار غزه دولت کنونی را منحل می کند و این بار دیگر جامعه جهانی است که از نظر قانونی مسئول فلسطینی ها خواهد بود.
وضعیت کنونی بسیار پیچیده است و در منطقه ای همچون خاورمیانه پیش بینی دقیق حوادث مشکل می باشد. همه شواهد و قرائن حکایت از آن دارد که سال 2008 با تغییرات بزرگ و دراماتیک همراه خواهد بود.