نگاهى به بحث فروپاشى در گفتار سران رژیم صهیونیستى

اما آگاهان به اوضاع و احوال فلسطین اشغالى به تجربه مى دانستند که حرف هاى اولمرت ریشه در حوادثى مهم دارد، حوادثى که شاید آن روز فقط علائمى از آن در سیماى آشفته دولت اولمرت پدیدار شد. اولمرت آن روز سعى کرد نسل جدید زمامداران این رژیم را متقاعد کند که اگر او در جبهه لبنان دچار آن شکست فاجعه بار شد یا در نوار غزه نتوانست بر پدیده موشک هاى قسام غلبه کند و با براندازى دولت انقلابى حماس آرامش را بر شهرک هاى صهیونیست برگرداند این ناکامى ها فقط به ضعف کابینه یا تصمیم هاى اشتباه او برنمى گردد. در واقع رئیس حزب حاکم بر تل آویو نگاه ها را به بحران ساختارى نظام صهیونیستى معطوف کرد.
اکنون قریب دو ماه پس از این اتفاق اکنون بحران هاى درون ساختار نظام صهیونیستى این بار از زبان یکى از پایه گذاران دولت اشغالگر بیان مى شود. شیمون پرز افسر کهنه کار جنگ هاى خونین اعراب و اسرائیل که اکنون بر منصب ریاست رژیم صهیونیستى نشسته است با حضور در مراسم سالگرد ترور اسحاق رابین اعلام مى کند که اختلاف ها و شکاف هاى درون حکومت این رژیم اسرائیل را به سمت فروپاشى مى برد. نکته جالب تر این است که پرز شرایط کنونى جامعه اسرائیل را با وضع نظام هاى کمونیستى شوروى سابق مقایسه مى کند و به صراحت مى گوید چنان که دست اندرکاران این رژیم چاره اى نیندیشند اسرائیل باید در انتظار موج فروپاشى یوگسلاوى، چکسلواکى و نظایر آن باشد.
روشن است که چرا پرز این اعتراف تاریخى را در مراسم ترور رابین بیان مى کند. قصه ترور اسحاق رابین نخست وزیر پیشین رژیم صهیونیستى و کسى که اولین پیمان سازش را با عرفات بست در تاریخ فلسطین اشغالى به صورت نماد تضاد درونى این رژیم در آمده است و این حادثه خونین ترین تسویه حساب سیاسى میان دو طیف هوادار مذاکره و مخالفان سازش در دستگاه حکومتى تل آویو بود. نکته جالب اینجاست جریانى که با شلیک به شقیقه رابین همقطار پرز قصه مذاکره اسرائیل و اعراب را به مرگ گره زد در این ۱۰ سال قدرتى دو چندان در تل آویو پیدا کرده است.
هواداران اندیشه اى که پروژه سازش رابین را با اسلحه متوقف ساخت هنوز در ارتش و احزاب این رژیم نفوذ عمیق دارد. کما این که پس از سقوط اولمرت، به دست همین تفکر برنامه تشکیل دولت جدید از سوى تزیپى لیونى به هم خورده است. اما سخن پرز حاوى هشدارهایى فراتر از درگیرى جناحى و جنگ قدرت احزاب این کشور است. اظهارات پرز را باید نسخه دوم از اعتراف تاریخى ایهود اولمرت و حتى چیزى فراتر از آن به حساب آورد.
اولمرت آن روز گفت که سران رژیم باید رؤیاى اسرائیل بزرگ را از سر بیرون کنند و اسرائیل براى دستیابى به صلح با فلسطینیان باید از کرانه باخترى عقب نشینى کند، از شهرک سازى چشم پوشد و بیت المقدس را به عنوان پایتخت مشترک با فلسطینى ها به رسمیت بشناسد.
اما نکته بارز در مقایسه اعترافات این دو مقام صهیونیستى این است که اولمرت شکست هاى خارجى دولت و ارتش صهیونیستى در برابر مبارزان فلسطین و لبنان را مبناى هشدار خود قرار داد و به صراحت اعلام کرد که ماشین جنگى این رژیم دیگر توان اجراى عملیات هاى توسعه طلبانه را ندارد. سخن اولمرت از این جهت مهم بود که دولت او قربانى اولین شکست تاریخى ارتش اسرائیل در برابر مقاومت لبنان شد اما پرز شکاف هاى درون رژیم را منشأ خطر براى حیات این رژیم مى داند. تضادى که پرز از آن سخن مى گوید یک جلوه اش این است که اکنون قریب دو ماه است تل آویو را در «بحران بى دولتى» قرار داده است و پس از سقوط اولمرت «خلأ قدرت عمیق» دامنگیر حکومت اسرائیل شده است که حتى پادرمیانى خود پرز و دیگر سران کهنه کار رژیم نتوانسته آن را حل کند.
بنابراین ظاهر قصه نزاع هاى درونى حکومت اسرائیل این است که اکنون حزب کادیما به رهبرى لیونى در جلب حمایت احزابى مثل حزب کار به ریاست باراک و حزب مذهبى شاس براى تشکیل دولت به بن بست رسیده است و در سوى دیگر حزب لیکود به دلیل مخالفت با دیدگاه سران کادیما در زمینه مصالحه با طرف هاى عربى و فلسطینى حاضر به همکارى با آن نیستند.
اما پرز با یادآورى دوران کشورهاى اقمار شوروى سابق از بروز یک فاجعه خبر مى دهد، او شرایطى را توصیف مى کند که هیچ بخشى از امور سیاسى، اقتصادى و اجتماعى فلسطین اشغالى روبه سامان نیست. به لحاظ سیاسى نسل اول سران این رژیم رو به انقراض است، شارون به عنوان نماد این نسل در حالت اغما قرار دارد و پرز نیز نفوذ گذشته اش را ازدست داده است و نظام چند پاره اسرائیل به معناى واقعى با بحران مدیریت و رهبرى سیاسى دست به گریبان است.
سایه این بلاتکلیفى و بحران پس از نهاد دولت بر ارتش این رژیم سایه افکنده است. کافى است به استعفاها وبرکنارى هایى که پس از گزارش کمیته وینوگراد رخ داده نگاه کنیم، از طرفى اغلب پروژه هایى که پس از شکست در برابر مقاومت لبنان از سوى ارتش در غزه یا رام الله پیاده شده نتایج معکوس به بار آورده است تاحدى که خود رسانه هاى چاپ تل آویو مکرر مى نویسند که موازنه نظامى در درون مرزهاى فلسطین اشغالى به نفع اسرائیل نیست. این رسانه ها در روزهاى اخیر هشدارهاى پرز را با آهنگى تندتر به زمامداران این رژیم بازگو مى کنند که اگر جهان غرب نیز حمایت را از اسرائیل کاهش دهد آن وقت ارتش این رژیم هیچ عنصر قدرتى براى اداره جبهه هاى گسترده جنگ ندارد.
شکاف هاى فعال رژیم به وضع ارتش یا جنگ قدرت احزاب محدود نمى شود چنان که اغلب محققان خاورمیانه تأکید کرده اند نظام سیاسى اسرائیل در ۶۰ سالگى این رژیم با مجموعه اى از تضادهاى غیر قابل ترمیم دست به گریبان است و آنچه ساختار حکومت و جامعه اسرائیل را دچار تزلزل کرده نه در اظهارات پرز بلکه در نظرخواهى مؤسسات یهودى نمایان شده است که مى گوید ساکنان این سرزمین اشغالى اعتماد به نفس خود را از دست داده اند. روح ناامیدى در کالبد شهروندان این رژیم حلول کرده و نشانه بارز آن این است که پس از جنگ ۳۳ روزه دیگر جوانان اسرائیلى براى جنگ و درگیرى داوطلب نمى شوند.
در چنین فضایى است که هر سه شکاف درون جامعه اسرائیل که تاکنون صورتى نامحسوس داشت سرباز کرده اند:
- شکاف قومى میان اعراب و یهودیان ساکن دو سوى بیت المقدس که حتى به کنیست نیز کشیده شده است.
- گسست طبقاتى میان دو طیف از مهاجران و ساکنان یهودى بویژه مهاجران فقیر شرقى با اقوام اروپایى تبار
- شکاف میان مذهبیون و تندروهاى یهود و خاخام ها که خواهان ایدئولوژیزه کردن جامعه هستند با جوانان سکولارى که دیگر هیچ پایبندى به ارزش هاى تبلیغى پدران یهود ندارند.
شاید در این باب یادآورى نظریه اى که زبان شناس و منتقد مشهور امریکایى پس از مدتى حضور در لبنان و خاورمیانه مطرح کرد ابعاد بحران این رژیم را روشن تر سازد. نوام چامسکى در کتابى که پس از این سفر تحقیقى به رشته تحریر درآورد نوشت که ماهیت ستیزه جویى سرانجام این رژیم را از پا در مى آورد. چامسکى تأکید مى کند من چند دهه قبل نوشتم کسانى که خود را حامى اسرائیل مى دانند در واقع حامى افول اخلاقى و نابودى نهایى احتمالى آن هستند. سران اسرائیل با رد همه پیشنهاد ها و توصیه هاى کشورهاى اسلامى و افکارعمومى جهانى حاضرنشدند سیاست توسعه طلبى و سرکوب را متوقف کنند و عاقبت هر نظامى که بر چنین منطق غیر انسانى اصرار ورزد همین خواهد بود.