دلايل و ريشههاي انزجار عليه يهود
واقعيتهاي نهفته در ادوار مختلف تاريخ را نميتوان پنهان كرد و ناديده گرفت. همان طور كه برنارد لازار يهودي نيز اعتراف كرده، وجود نوعي انزجار و نفرت در طول تاريخ، در جوامع مختلف، عليه يهود يك واقعيت مسلم بوده است. با اين حال، ريشه و منشأ اين بيزاري و تنفر (نه كينه و ستيز) و دلايل و انگيزههاي اصلي آن را بايد از درون خود بنياسرائيل سراغ گرفت.
اعتقاد شايع و رايج در ميان مسيحيان، به ويژه كاتوليكها، مبني بر تكذيب و انكار رسالت حضرت عيسي مسيح(ع) از سوي سران و اشرافيت يهود و سپس دستگيري، محاكمه و به صليب كشيدن آن پيامبر الهي، همواره موضوع اصلي نزاع، خصومت و درگيري ميان طرفين بوده است. علاوه بر اين موضوع، پارهاي ويژگيها در ميان شماري از يهود، از جمله، تظاهر و پنهانكاري، آن چنان كه در ميان اقوام و مذاهب مختلف خود را به آيين آنها ميآراستند و در خفا بر آيين و آداب خود پايبند بودند، از عوامل تنفر مردم در جوامع گوناگون نسبت به آنان بوده است. آنها در جوامع مسيحي، با غسل تعميد و تغيير اسامي، خود را كاملاً در پوشش مسيحيها قرار ميدادند. زنان يهودي با مردان مسيحي ازدواج ميكردند و نه فقط نام فرزندان كه نام فاميلي خود را نيز از شوهران مسيحي خود عاريه ميگرفتند. آنها در پنهان به اصول و مرام يهودي پايبند ميماندند و فرزندان خود را با چنين شيوههايي آموزش ميدادند و اين امر به نوعي دوگانگي در زندگي عادي آنها دامن ميزد كه پس از افشا، به درگيريهايي منجر ميشد. براساس مستندات موجود، طي چند قرن اخير، افراد ذينفوذ و تأثيرگذار زيادي مشاهده شدهاند كه در ظاهر مسيحي اما در باطن يهودي و معتقد به يهوديت بودهاند. اين قبيل تغيير آيين از سوي يهوديها در طول تاريخ، بر كسي پوشيده و قابل انكار نيست.
حضور و نفوذ يهوديهاي به ظاهر مسيحي شده، معروف به «مارانوها» در مراكز قدرت سياسي و اقتصادي اروپا فراوان بوده است.
طي سالهاي منتهي به چند دههي آخر قرن نوزدهم، در بسياري از كشورهاي اروپا، به ويژه آلمان، اتريش، فرانسه و ...، دهها هزار يهودي به طور گروهي با انجام غسل تعميد و تغيير اسامي، به ظاهر از آيين يهوديت دست شسته و به مسيحيت روي آوردند. آنها بدين طريق حضور خود را در مجامع مالي و محافل سياسي تسريع و تسهيل كردند و منشأ تأثير فراوان در عرصههاي اقتصاد و نيز سياست جهاني شدند. صرف نظر از اين جمعيت انبوه، آن دسته از زنان يهودي را نيز كه با مردان مسيحي ازدواج كردند و دست كم از نظر نام خانوادگي ديگر يهودي نبودند بايد به آنها افزود. اين جمعيت انبوه يهوديانياند كه عليرغم ترك ظاهري دين، در خفا يهودي مانده بودند؛ اين عده نقش مهمي در تاريخ بازي كردهاند. آنها در برخي ادوار، چنان ژست غيريهودي ميگرفتند و اين نقش را با چنان مهارتي بازي ميكردند كه حتي در ميان معاصران خود به عنوان مسيحي يا مسلمان شناخته ميشدند. آنها نقش خود را طي ساليان سال چنان با دقت و ظرافت و جديت اجرا ميكردند كه كمتر توجه افراد عادي و معمولي را جلب ميكردند. دربارهي يهوديهاي جنوب فرانسه، طي سدههاي پانزدهم و شانزدهم ميلادي نوشتهاند كه « آنها تمامي آداب ظاهري كاتوليكها را به جاي ميآوردند، تولدها، ازدواجها، مرگ و مير آنها در اسناد كليسا به ثبت ميرسيد و تمامي مراسم غسل تعميد و ازدواج و آداب تطهيردر كليسا انجام ميشد. برخي از آنها حتي به آموزشهاي ديني روي آوردند و كشيش شدند.» اين پنهان كاري بسيار شديد و برنامهريزي شده، حتي مورخان را نيز در پارهاي مواقع دچار شك و ترديد نموده است.
آنها چنان ماهرانه اصل و منشأ نژادي خود را مخفي ميكردند كه حتي متخصصان عرصهي تاريخ يهود هنوز كه هنوز است، در ترديدند كه خانواده مشخصي بالاخره يهودي بودند يا نه. در مواردي كه اين افراد اسامي مسيحي هم بر خود مينهادند،كار پيچيدهتر ميشد.
به عقيده صاحبان نظرو انديشه، شمار زيادي از پناهندگان پروتستان كه در قرن هفدهم به فرانسه كوچيدند، در اصل منشأ، تبار و ماهيت يهودي داشتند، اما پروتستانتيسم پوشش مناسبي براي آنها بود.
در ميان پناهندگان پروتستان فرانسه در قرن هفدهم ميلادي تعداد كثيري يهودي وجود داشت كه فقط از روي نام قابل شناسايي بودند.
در 1845 ميلادي براساس يك تخمين معقول، دست كم دوازده هزار يهودي در وين زندگي ميكردند. در آن ايام، تجارت متعلق به پارچه در دست آنها بود و در كل مناطق شهر، اغلب مغازهها متعلق به يهوديان بود. با اين حال، در فهرست رسمي تاجران در سال 1845، تنها نام شصت و سه يهودي ذكر شده بود. همچنين گفته شده كه «در اواخر دهه1820 حدود نيمي از يهوديان برلين ترك دين كرده و مسيحي شدند؛ يا در مجموع، حدود صد و بيست هزار يهودي در برلين غسل تعميد داده شده به مسيحيت گرويده بودند.»
موارد مزبور بخشي از دلايل نارضايتي و تنفر از يهود بود. از نظر بازرگانان مسيحي و مقامات حكومتي در سالهاي مياني قرن هفدهم، در شبه جزيره ايبري، شيوههاي يهود موجب دردسر، مشكلات و نگرانيهاي عمدهي عامهي مردم بود. آنها با انحصار فعاليتهاي اقتصادي، پول كاتوليكها را به جيب ميزدند. در عين حال به دليل سيطره همه جانبه بر بازار پول و اقتصاد، شگردهاي خاص آنها تحمل ميشد، زيرا در همهي بخشهاي تجاري، توليدي و تهيه و تأمين كالاهاي اساسي براي نيازهاي روزمره، يهوديان عنصر مهم به حساب ميآمدند.
طبق مستندات موجود، در سالهاي پاياني قرن هفدهم ميلادي، يهوديها بازار سهام هلند، به ويژه لاهه را در دست گرفته بودند.
از سدة هيجدهم به اين طرف، لندن جايگزين آمستردام هلند شد و عنوان مهمترين مركز امور مالي اروپا را از آن خود كرد. اين در حالي بود كه سلطه يهوديها بر بازار سهام لندن از اين تاريخ، روشنتر از سيطرهي آنها بر بازار سهام آمستردام در گذشته بود كه عمدتاً از هلند كوچ كرده و به تدريج در انگلستان ساكن شده بودند.
يهوديها اين موقعيت را از اواسط قرن هفدهم در انگلستان دست و پا كرده و تدارك ديده بودند. در اين دوران بزرگترين بازرگانان، سهامداران و بورس بازان لندن يهوديها بودند.
در سالهاي مياني دو دههي اول قرن نوزدهم يك شركت لندني متعلق به خاندان روچيلد، سهم عمدة بازار سهام لندن را در اختيار خود داشت.
توسعه بازار سهام لندن در سالهاي بين 1800 تا 1850 را همزمان با توسعه فعاليتهاي بنگاه روچيلد و شركتهاي وابسته به آن دانستهاند. نام روچيلد به معني فعاليت يك شركت يا يك فرد نبود بلكه ناظر بر كل نفوذ يهوديها بر مجموعهي فعاليتهاي بازار سهام بود.
قدرت مالي و نفوذ خانواده روچيلد به گونهاي گسترده و بلكه يگانه بود. آنها با همين قدرت، موقعيت خود را در بازار اسناد اعتباري حكومتي به طوري سامان داده بودند كه در بسياري از مناطق اگر رئيس خزانهداري دولتي با شركت متعلق به روچيلد كنار نميآمد بايد كليد خزانهداري و جاي خود را به فرد ديگري تحويل ميداد. اين قدرت و نفوذ گسترده در افواه عمومي چنان بود كه ميگفتند: در اروپا تنها يك كانون قدرت وجود دارد و آن بنگاه روچيلد است.
دهها بانك مختلف، به عنوان زير مجموعه، تحت نظر بنگاه مزبور فعاليت ميكردند. زنجيرهي مالي و اقتصادي خاندان روچيلد در دهههاي اول قرن نوزدهم، به طور همزمان در لندن، پاريس، فرانكفورت، وين و ناپل مستقر و فعال بودند و با هماهنگي يكديگر اقدام ميكردند.
به اعتراف منابع غربي، دلالي و يا مقاطعهكاري سهام در ابتدا كه فقط نقل و انتقال سادهي سود و سهام از فردي به فرد ديگر بود، به تدريج رواج عام يافت. دلالان و كارگزاران به بورس بازي جنبه قماربازي بخشيدند به طوري كه قيمتها را با ميل خود بالا و پايين ميكردند و پول مردم را بالا ميكشيدند عين اين شيوهها و شگردها پيش از اين، در مقطع زماني قرن هفدهم و بعد، در آلمان وبازار بورس فرانكفورت نيز حاكم بود.
در فرانسه نيز به همين منوال بود. فردي كه از او به عنوان اولين سرمايهگذار در امر بورس و سهام در فرانسه و يكي از استادان كلاهبرداري ياد ميشد، ساموئل برنارد نام داشت كه از تأمين كنندگان سرشناس نيازهاي مالي لويي چهاردهم بود.
دربارهي برلين آلمان هم گفتهاند كه بازار بورس اين شهر از بدو تأسيس يك نهاد يهودي بوده است. از مجموع بيست و سه مدير بازار سهام، در مجموع دهنفر يهودي بودند. يعني اين ده نفر آشكارا به عنوان يهودي شناخته شده بودند و به آن اعتراف داشتند اما چندان آشكار نبود كه چند نفر از بقيه افراد يهوديالاصل بوده و اجداد يهودي داشتند و يا چند نفر با تغيير آيين، خود را به چهره و نام جديد غيريهودي آراسته بودند.
به طور كلي، در آلمان بازار سهام شهرهاي فرانكفورت و هامبورگ ـ دو شهر مشهور كه يهوديهاي زيادي در آن اسكان داشتند ـ در دست آنها بود.
از ديگر عوامل انزجار و تنفر، خصيصهي معروف به شگرد نرخشكني در بازار معاملات و تجارت بود. آنها كالاهاي مشابه با نرخ مشخص را با قيمت پايينتر به مشتري عرضه ميكردند و بازار عرضه آن كالاي خاص را از رقابت خارج ميساختند و كنترل آن را به دست ميگرفتند. بازرگانان يهودي اموال گرويي مردمي را كه قادر به بازپرداخت بدهي خود نبودند تصرف ميكردند و يا كالاهاي كهنه و قديمي را در حراجيها ميخريدند؛ يا سهام شركتهاي ورشكست شده را خريده و به اين طريق آنها را بعدها به قيمت ارزان تر از نرخ معمول بازار ميفروختند و بازار را در انحصار خود ميگرفتند.
علاوه بر اين؛ مسألهي ديگري كه موجب اعتراض بازرگانان مسيحي ميشد، عرضهي كالاهايي با كيفيت نازل از سوي تجار يهودي بود. اين شيوه به خصوص در صنعت ابريشم بافي و پارچههاي چاپي رايج بود. آنها اجناس فاقد كيفيت لازم و نامناسب را با ظاهرآرايي و در عين حال با قيمت پايين در اختيار مشتري قرار ميدادند.
مسألهي مشابه ديگر، موضوع كمفروشي در پوشش ارزانفروشي از سوي بازگانان يهودي بود. اگر قرار بود صد گرم جنس تحويل دهند، 95 گرم ميدادند. مشتريان مسيحي بر اين مسأله آگاهي داشتند، اما چون جنس را ارزان ميخريدند شكايتي نميكردند.
شاخصهي ديگر در ادوار مختلف، پولگرايي و پولمحوري است. يعني همان چيزي كه هدفغايي نظام سرمايهداري در جهان معاصر است.
هدف و غايت تمامي فعاليتهاي اقتصادي و نظام سرمايهداري پول است. بنابراين، يكي از برجستهترين و شاخصترين عناصر در چنين نظامي، موفقيت است و اين دقيقاً همان عنصري است كه بيش از همه مورد توجه يهوديان قرار دارد. از سوي ديگر، اهميت فوقالعادهاي كه نظام سرمايهداري براي پول قائل است، با مشرب يهوديان هماهنگ ميافتد. طلا هدف غايي ميشود، چون آن را ميتوان براي نيل به هر هدفي مورد استفاده قرار داد.
در نظام سرمايهداري ارزشها و روابط انساني، هيچ جايگاهي ندارد و اين همان تشابه عجيب و بسيار همگون ميان اين دو است.
يهوديان تمام اسرار نهفته در پول و ويژگيهاي آن را درك كرده بودند و با قدرتهاي اسرارآميز آن آشنايي داشتند. آنها سلطان پول و از خلال آن، سلطان جهان شدند.
مجموعهي اين خصايص و شگردها، همواره موجب بدبيني عموم مردم از اين قوم در ادوار مختلف بوده است. نكتهي شگفتانگيز نيز برخورد مشابه و يكسان اقوام و ملل گوناگون در ادوار مختلف با يهوديان است. گويي همهي اقوام و ملتها در ادوار مختلف، با هم بر سر چگونگي بيزاري و نفرت از يهود هماهنگي داشتهاند.
__________________________________________
1. براي كسب اطلاعات بيشتر؛ ر.ك: كتاب مقدس (عهد جديد)، اناجيل متي، مرقس، لوقا و يوحنا.
2. Marano
3. ر.ك: ورنر سومبارت، صص 9 ـ 10.
4. همان، ص 11.
5. همان.
6. همان.
7. همان.
8. همان، ص 12
9. همان، ص 10.
10. همان، ص 97
11. همان.
12. همان، صص 108ـ 110.
13. همان، ص 100.
14. Samuel Bernard
15. همان، ص 102.
16. همان، ص 103.
17. همان، صص 158ـ 159.
18. همان، صص 159ـ 160.
19. همان، ص 161.
20. همان، ص 286.
21. همان، ص 249.