نقش قدرت‌هاي استعماري و استكباري در تولد صهيونيسم

نقش قدرت‌هاي استعماري و استكباري در تولد صهيونيسم

صهيونيسم از بدو تولد، به اين معني آگاهي داشته است كه نياز دائمي به حمايت يك قدرت بزرگ دارد تا خود را به آن ارتباط داده، مصالح خويش را با مصالح آن پيوند دهد.

تا جنگ جهاني دوم، صهيونيسم، متكي بر بريتانياي كبير بود، ولي در اثناي جنگ كه استباط كرد غروب ستاره عظمت بريتانيا نزديك شده است، با تمام تشكيلات به ايالات متحده آمريكا منتقل شد و به عنوان هم‌پيمان وفادار و اميني دست در دست اين قدرت بزرگ جديد كه داراي مصالح روز افزوني در منطقه خاورميانه بود، گذاشت.

سازمان اشغالگر

بيشتر كساني كه در زمينه صهيونيسم مطالعه و بررسي كرده‌اند. عقيده دارند كه حركت صهيونيستي مانند اغلب حركت‌هاي اشغالگرانه كه در قرن نوزدهم پديد آمده، يك حركت اشغالگرانه است، اما يك فرق اساسي ميان صهيونيسم و حركت‌هاي اشغالگرانه‌اي مانند اشغال الجزاير يا جنوب آفريقا وجود دارد و آن اين است كه اين حركت‌ها تنها سياست‌هاي ظالمانه و نژادپرستانه است، اما حداقل ساكنين بومي كشورهاي اشغال شده را از سرزمينشان بيرون نمي‌راند، ولي صهيونيسم نه تنها يك حركت نژادپرستانه و اشغالگرانه است، بلكه هدف نهايي آن قبضه كردن فلسطين توسط يهوديان، و بيرون راندن فلسطيني‌ها از اين سرزمين، و در نتيجه از بين بردن هويت عربي فلسطين است.

فريب افكار عمومي

صهيونيسم طبعا با ساير حركت‌هاي اشغالگرانه از اين جهت مشترك است كه همواره يك حركت طفيلي و وابسته و به يك دولت بزرگ بيگانه و خارج از منطقه بوده و نياز به حمايت و پشتيباني آن دارد، اما از نظر جلب حمايت افكار عمومي، برخلاف ديگر حركت‌ها، توانسته است حمايت بسياري از گروه‌هاي اجتماعي را در كشور اصلي و مورد اتكا جلب كند.

مثلا از همدردي و حمايت حزب «محافظه كار» و «حزب كارگر» در انگلستان و از حمايت دو حزب «دموكرات و جمهوريخواه» در آمريكا يكسان برخوردار است. در صورتي كه ساير حركت‌هاي اشغالگرانه در جلب افكار عمومي در كشور اصلي با شكست روبه‌رو بوده‌اند.

مثلا در جريان اشغال الجزاير توسط فرانسه، اقشار گسترده‌اي از مردم فرانسه، با شجاعت و قاطعيت در كنار جبهه آزاديبخش الجزاير قرار گرفتند و با نيروهاي اشغالگر فرانسوي به مخالفت برخاستند. همچنين رژيم نژادپرست آفريقاي جنوبي امروز از طرف بسياري از گروه‌ها در كشورهاي غربي و از آن جمله آمريكا با انتقاد شديد و مخالفت قاطع روبه‌رو شده است.

به طور كلي صهيونيسم، از جنايت نازي‌ها در اروپا بهره‌برداري فراواني به عمل آورده و به واسطه نفوذ خود در رسانه‌هاي گروهي و دانشگاه‌ها، كشتار يهوديان در آلمان نازي را تا حد بسيار زيادي بزرگ كرد؛ به گونه‌اي كه در اثر تحريك عواطف مردم غرب درهاي مؤسسات آمريكايي به سوي آنها باز شد، خلاصه آنكه گروه‌هاي فشار صهيونيستي از رهگذر بيان جنايات نازي‌ها، خود را نماينده همه يهوديان جهان بويژه يهوديان شوروي معرفي كرده و موقعيت و اعتبار خود را افزايش مي‌دهند و چنانكه مي‌دانيم، طرفداري از يهوديان شوروي، به همان اندازه كه خوش خدمتي به ايالات متحده آمريكا است اعمال فشار بر شوروي به شمار مي‌رود.

بهره‌برداري از جنايات نازي‌ها

اگر انگلستان نخستين دولتي است كه باعث يهوديان، فلسطين را اشغال كنند، فاشيسم آلماني نيز ـ بطور غيرمستقيم ـ به تقويت صهيونيسم و نفوذ آن در حيات جوامع غربي كمك كرد. پيش از «هيتلر» حركت صهيونيستي در راه جلب گروه‌هاي موجود در داخل مجامع يهودي در غرب اروپا با دشواري‌هاي بزرگ روبه‌رو بود، ولي به دنبال جنگ جهاني دوم، به منظور جلب همدردي و حمايت گسترده مردم، از كشتار يهوديان اروپا بهره‌برداري كرد و از اين رهگذر، نه تنها در ميان گروه‌هاي يهودي، بلكه در سطح گسترده‌اي از جوامع غربي افكار عمومي را به نفع خود تحريك كرد. صهيونيسم در اين هنگام تلاش كرد كه گروه‌هاي غير يهودي را قانع كند به اينكه، مسأله اسرائيل، مسأله عدالت و يك مسأله انساني است، و لازم است از طرف دشمنان فاشيسم مورد توجه و عنايت قرار گيرد.

همچنين صهيونيسم درصدد برآمد تا حمايت ليبرال‌ها را جلب كند و به آنان چنين وانمود كند كه اسرائيل پايگاه دموكراسي است كه از هر طرف توسط مجموعه‌اي از دولت‌هاي غير قانوني و رژيم‌هاي مرتجع عربي احاطه شده است.