جنگ جهاني اول به مثابه فرصت براي جنبش صهيونيسم
جنگ اروپايي كه از ديرباز درباره آن پيشگويي ميكردند و از آن وحشت داشتند، اما هرگز جدآ در انتظارش نبودند، بالاخره از راه رسيد. كشورها چه بزرگ و چه كوچك تمامي توان خود را به كار گرفتند و با كوهي از هيجان تمامي مردان جوان خود را به جبهههاي نبرد فرستادند، و سالخوردگان خود را براي نگهباني و حراست بسيج كردند و تمامي زنان خود را نه همچون روزگاران قديم، فقط براي مداواي مجروحان و بيماران بلكه براي تدارك ارتشهاي در حال جنگ به خدمت گرفتند. نسلها، چه پير و چه جوان از خانه، اموال و مناصب شغلي خود دست كشيدند با اشتياق، براي دفاع از كشور خود شتافتند و از هيچ چيز جز مشاهده ضعف احساسات ميهن پرستانه اين و يا آن هم ميهن خود هراس نداشتند. جهان از لحاظ معنوي و مفاهيم اخلاقي به سطح هزاران سال پيش سقوط كرد.
در اين جنگ يك آرمان اخلاقي بزرگ از خاكستر جنگ قد علم كرد و آن آرمان رهايي ملل ستمديده كوچك بود. يكي ديگر از آرمانهاي اخلاقي بزرگ كه از اين جنگ، نشأت گرفت غيرنظامي كردن جامعه جهاني بود. ولي هرگز نبايد فراموش كرد كه اين جنگ، جنگي براي آزادي ملل و بويژه ملل كوچك بود.
اين جنگ بزرگ وضعيت يهوديان و موجوديت آنان را وخيمتر كرد و با وضوح هرچه تمامتر نشان داد. اين جنگ تعداد زيادي از محلههاي يهودينشين در گاليسيه، بوكو و نيا روسيه، لهستان، ليتواني، كورلند و روماني را به تلي از خاكستر تبديل كرد. در اين جنگ، بويژه در اروپاي شرقي، صدها هزار يهودي در ارتشهاي كشورهاي متخاصم عليه يكديگر ميجنگيدند و نكته مهم اين بود كه كسي آنها را مجبور به جنگ نكرده بود، بلكه ايشان از روي احساس وظيفهاي والا ميجنگيدند. حتي در بين كسانيكه پيش از انقلاب در ارتش روسيه ميجنگيدند عده بسياري بودند كه اجباري به جنگيدن نداشتند آنان با كمال ميل و با همه وجود در جنگ، شركت داشتند. يهوديان نيز به اين فاجعه عظيم و نو از ميان هرج و مرج به سوي يك دنياي جديد قدم گذاشتند.
اين جنگ براي يهوديان خطر بيشتري همراه بود. ملتها از يكديگر جدا شدند، اما يهوديان رودرروي يكديگر ايستادند. هر ملتي از اينكه خصلت و وضعيت تثبيت شده آن كه حتي از شكست نيز متأثر نشده بودند، دستخوش هرج و مرج سيل آسا شوند اعتراض ميكردند امّا ملّيت يهود در شكل آشفته و متزلزل دوران پراكندگي در اين جنگ قرباني شد. چنين بنظر ميرسيد كه تنها يهوديان و يهوديان جدا از هم وجود دارند و نه قوم يهود.
تاريخ قوم يهود تاكنون چندين بار اين واقعيت را آشكار كرده است. اين يا آن فرد يهودي، اين گروه يا آن گروه كوچك يهودي كه از تودههاي يهود جدا افتاده است، ممكن است از اين قوم جدا شده باشد اما كساني كه امروزه خود را از قوم يهود دور نگه ميدارند هرگز به اين قوم تعلق نداشتهاند. بهرحال اكثر يهوديان به قوم خود وفادار باقي ماندهاند و اين وفاداري هرگز در مواقع بحراني، تا اين اندازه شديد نبوده است.
يهوديان در عينحال وظيفه داشتند تا علاوه بر تلاش در راه بقاي يهوديت، براي توسعه و تحقق آرمانهاي سنتي و تقويت وحدت قوم يهود مبارزه كنند. اولين نشانه اين وحدت، رشد شناخت و خودآگاهي بود. يهوديان از جنگ آسيب ديدند اما جنگ تغييري در مشكلات اساسي آنان در دنياي نوين ايجاد نكرد.
هنگامي كه از يهوديت سخن ميگوييم، از ملّيت تاريخي، قومي و فرهنگي ـ البته نه سياسي ـ زندهاي صحبت ميكنيم كه بالقوه داراي وحدت است و مستقل از يهوديان ساكن در كشورهاي مختلف و سرنوشت جداافتاده آنان از يكديگر و پراكندگي كنوني اين قوم، به حيات خود ادامه ميدهد. ما تلاش ميكنيم تا آنجا كه شرايط داخلي قوم يهود در دوران پراكندگي اين قوم اجازه ميدهد به تثبيت و تضمين موجوديت اين مليت كمك كنيم. هنگاميكه تلاش ميكنيم تا براي اين موطن در فلسطين يك مركز و پايتخت دست و پا كنيم قصد نداريم تا يك مليّت ديگر بر مليتهاي موجود كه عليه يكديگر ميجنگند و با سوءظن به يكديگر نگاه ميكنند، اضافه كنيم. موضوع اين نيست كه يهوديت را به جمع دو دستگيهاي ملل اضافه كنيم تا جذب آنها شود.
حال اين پرسش مطرح است سازمان صهيونيستي در قبال اين رويدادهاي بزرگ چه رويكردي اتخاذ كرد؟ چرا سازمان صهيونيستي بيش از هر بخش ديگر يهوديان به جنگ توجه نشان ميداد؟ و آيا صهيونيسم امروزه بيش از هر زمان ديگر با تحولات روز آشنا و همگام است؟ براي پاسخگويي دقيق به اين پرسشها، بايد به رويدادهاي بيست سال گذشته و تقارن كنگره سوييس نظر اندازيم نيز به آنها اشاره شده است به دليل ارتباط آنها با شرايط سياسي كنوني بار ديگر به خوانندگان يادآور شويم.
بيستسال پيش چند صد يهودي از سراسر جهان در شهر بال سوئيس گرد آمدند و اولين كنگره يهوديان را، در تاريخ برپا كردند.
اجتماع غريبي از يهوديان، يك مجمع نمايندگي از يهوديان پراكنده از نوگراترين نويسندگان اروپايي گرفته تا مدرسان مدارس مذهبي يهود در شهرهاي كوچك ليتواني، شهروندان محترم و دانشجويان تند و آتشي، بانكداران و نويسندگان زبان عبري كه نماينده تمامي تمدنها و زبانها بودند و مع هذا نوعي پيوند آنها را با هم مرتبط ميكرد.
در كنگره بال، وضعيت قوم يهود بررسي شد. در اين كنگره بود كه مسأله يهود بيماري معرفي شد و به بيماري نميتوان اعتراض يا با آن سراسيمه مبارزه كرد، بيماري را بايد درمان كرد. در ضمن در اين كنگره بارها تأكيد شد كه زخم را تنها از طريق سوزاندن ميتوان التيام بخشيد.
تمامي شركتكنندگان در كنگره بال توافق داشتند كه ناديده گرفتن و معطل گذاشتن مشكلات راهحل عاقلانهاي نيست بلكه بهتر آن است برخورد با مشكلات و مسائل تسريع شود.
سخنرانان در همايش بال مار هزار مهره را يادآور شدند و در سخنان خود به سرزمين قوم بنياسرائيل، آزادي و رهايي از گناهان، اشارتها داشتند.
آنها در آنجا تأكيد كردند كه تنها در سرزمين قوم بنياسرائيل است كه صهيونيسم ميتواند به يك واقعيت زنده تبديل شود.
در واقع در اين كنگره هيچ چيز تازهاي كشف نشد بلكه صرفآ به بديهيات تأكيد شد از فرهنگ نامگان سياسي نوين، واژه «ملي» اقتباس شد. آيا صهيونيسم «ملي»است؟
صهيونيستها ميگفتند: ما ميخواهيم زنده بمانيم. ما بهتر از شما ميدانيم چه كاري از دستمان ساخته است و چگونه بايد بشريت را تحت تأثير قرار دهيم.
صهيونيستها راه مستقيم را در پيش گرفتند. زايش هيچ مهاجرنشيني در جهان به اندازه مهاجرنشينهاي يهودي در فلسطين پيچيده نيست. انديشمندان يهود، همچون لئوپينسكر ، پرز اسمولنسكين ، ديويد گوردون؛ رهبران پرشور و كسان ديگري چون پيشگامان پاك دين يهودي، جنبش دانشجويي يهود در روسيه حتي پيش از آنكه تئودور هرتزل پايهگذار فناناپذير و پيشواي صهيونيسم نوين برنامههاي ما را تدوين و سازمان صهيونيستي، نهادها و مؤسسات يهودي را پايهگذاري كند و به جنبش صهيونيستي سلوك، شكل و تحرك بخشد، احداث آباديها را آغاز كرده بودند.
موفقيت يك قدرت گيراي شخصي و عالي، شيوه تبليغات گسترده، تلاش در جهت برقراري ارتباط با حكومتها، به صهيونيسم يك سوگيري اساسي بخشيده بود.
در مقابل، كساني بودند كه با بررسيهاي بيشتر و با توجه به تجربههاي روزمره، از شيوه گامهاي آرام و عملي حمايت ميكردند. جناحهاي مختلف صهيونيستي با يكديگر مخالفت ميكردند.
نكته ديگر اينكه، تمامي مبارزه و كشمكش بين جناحهاي مختلف، از اختلاف نظر درباره راه كارها سرچشمه ميگرفت. تلاش افراد براي دستيابي به هدف از طريق كشت و كار، باغداري، مدارس، ادبيات يا تبليغات، مسألهاي بود كه به زمان و شرايط بستگي داشت. واقعيت اساسي اين بود كه براي تحقق هدف مورد نظر، بايد همه ابزارها به كار گرفته ميشدند.
نتيجه اين تلاشها چه بود؟ حاصل كار چندان چشمگير نبود: چهل آبادي، چندين مزرعه، انجمنهاي تعاوني، تل اويو ، آحوزولس جديد، كارمل ، پاردس ، آگوداس نتايم ، ماشينآلات جديد، به كارگيري شيوههاي جديد نهتنها در بين يهوديان بلكه در بين اعراب، ضدعفوني كردن نقاط مالارياخيز؛ مطالعات مربوط به بهترين شيوههاي كشاورزي در مراكز پژوهشي، ايجاد بانكها، مراكز درماني بزائل ، مدرسه موسيقي، دو دبيرستان آبرومند، مدرسه دخترانه در يافا، مدرسه تاه كموني در يافا، مدرسه كشاورزي پتاه ـ تيكواه ، مدارس ويژه آباديهاي يهودينشين، تأسيس كميتههاي سازماني در آباديها، اتحاديه كارگران، اتحاديه آموزگاران، روزنامهها و ادبيات عبري، «خانه مردم » از جمله دستاوردهاي جنبش عاشقان صهيون، بارون ادموند دو روچيلد و صهيونيستهايي است كه از آن به عنوان ايجاد كولونيهاي جديد در فلسطين ياد ميكنيم. «دفتر صهيونيستي در فلسطين » در يافا، مقر فعاليتهاي مربوط به كولونيسازي محسوب ميشود. عاشقان صهيون و صهيونيستها درباره خط مشي صهيونيسم اتفاق نظر دارند. تلاش در راه احياي زبان عبراني نشان ميدهد كه فلسطين چگونه به يك مركز روشنفكري تبديل ميشود. بازديد بارون ادموند دوروچيلد از فلسطين در سال 1913 به اتفاق نظر بين صهيونيستها و عاشقان صهيون مهر تأييد زد. جمعيت يهودي ساكن فلسطين با آنكه در اقليت قرار دارد تنها گروهي است كه رو به افزايش است و رشد آن از نسلي پيش آغاز شده است. تعداد جمعيت گروههاي ديگر ثابت مانده است و تنها تعداد يهوديان در حال افزايش است. هر كسي كه به فلسطين سفر كند، بلكه در سفر فردي يهودي به سرزمين اسرائيل و اقامت چند هفتهاي در اين سرزمين ــ به طور قطع بيماري ضديت با صهيونيسم او درمان خواهد شد.
بدين ترتيب سازمان صهيونيستي رشد كرد. كافي است كه براي اثبات رشد سازمان صهيونيستي اولين كنگره زيباي يهوديان را در سال 1897 در شهر بال سوئيس با كنگره وين در سال 1913 مقايسه كنيم. كافي است كه صندوق خيالي ملي يهود سال 1899 را با صندوق فعلي ملي يهود كه سالانه دو ميليون فرانك رآمد دارد مقايسه كنيم. كافي است تا دو يا سه جزوه صهيونيستي هيجده سال پيش را با مطبوعات و ادبيات صهيونيستي امروز مقايسه كرد.
صهيونيسم بدين گونه رشد يافته و اكنون به شالوده يك بناي بزرگ تبديل شده است.
براساس آمار اداره تجارت عثماني، كمتر از 9 درصد بخش اروپايي تركيه به زير كشت رفته است و در بخش آسيايي تركيه اراضي تحت كشاورزي از اين رقم نيز كمتر است. تراكم جمعيت در فلسطين بيست و هفت نفر در هر كيلومتر مربع است و در دره اردن در هر كيلومتر مربع تنها چهار نفر زندگي ميكنند و اين در حالي است كه در مناطق قابل آبياري مصر در همسايگي فلسطين، تراكم جمعيت در هر كيلومتر مربع به ده هزار نفر ميرسد. چرا نبايد در فلسطين تراكم جمعيتي، مشابه مصر باشد؟ چرا نبايد اين سرزمين به موطني سعادتمند براي يهوديان تبديل شود؟
صهيونيستها، اكنون پس از بيست سال تلاش و كار يكبار ديگر درخواست خود را مطرح كردهاند. آنها نتوانستهاند به آوارگي و سرگرداني قوم يهود پايان دهند. مخالفان صهيونيستها مدعياند آنها در ارزيابي قدرت اشتباه كردهاند. شايد اين چنين باشد. اما اين بدان معني نيست كه تلاشهاي صهيونيستها بيثمر بوده است. آنها شالوده لازم را ريخته و راه را نشان دادهاند.
اگر از صهيونيستها پرسند شما چه ميخواهيد؟ و آنها در پاسخ ميگويند: خواستار موطني در سرزمين قوم بنياسرائيل هستيم. ما صهيونيستها خواهيم گفت كه ملت يهود وظيفه دارد تا حق ديرينه، مقدس و تاريخي خود را نسبت به ميراث قهرمانان، رسولان، تمدن، مذهب، زبان و مشقاتي كه متحمل شده است مطالبه كند!
اين حقّي باستاني است اما از ميان نرفته است. اين سوگندي ديرينه و ميثاقي باستاني است. هيچ حقي تا اين اندازه شرافتمندانه به دست نيامده است. يهوديان براي جلوگيري از پايمال شدن حقوق خود در محكمه تاريخ بايد حق فناناپذير خود بر سرزمين اسرائيل را مطالبه كنند. خودداري از مطالبه حق خود بر سرزمين اسرائيل تلويحآ به معني دست برداشتن از تمامي حقوق است، يعني دست شستن از سنت، شرافت، قوانين، موسي و آرمان تاريخي عام.
هيچ چيز نميتواند ما را از مطالبه حق تاريخي خود و مطالبه اين حق با تمامي توان خود، باز دارد. نبايد از امكان رشد احساسات يهودستيزي ترسيد! يهود ستيزي پيآمد آوارگي است نه صهيونيسم.
هر كس كه صهيونيسم را درك ميكند ميداند كه ما قصد نداريم مناقشه برپا كنيم. صهيونيسم جنبشي مسالمتآميز است. جنبش صهيونيسم در زمان صلح آغاز شد و مايليم تا تلاشهاي خود را در دوران صلحآميزي كه در پيشرو داريم تا سرحد امكان افزايش دهيم. ما قصد نداريم به ديگران آسيب برسانيم و ظلم و تعدي روا داريم و ميخواهيم تا در صورت ممكن آرامتر از هميشه به فعاليتهاي
خود ادامه دهيم.
مطمئن باشيد كه سرزمين اسرائيل، موقعيت ما را در دوران سرگرداني به مخاطره نخواهد انداخت. تنها در پرتو صهيونيسم است كه ما ميتوانيم در جهان اقتدار و اعتبار كسب كنيم و اين خواسته از طريق «خيانت به خود» جامه عمل نخواهد پوشيد.
از ما ميپرسند سياست و خطمشي شما چيست؟ برخي ميگويند بايد از سياست جدآ پرهيز كرد. صهيونيسم تنها دو حالت ميتواند پيدا كند: ايجاد آبادينشينهاي يهودي يا يك جنبش معنوي. در پاسخ ميگوئيم ما هم در آبادينشينهاي يهودي هم به لحاظ معنوي و مذهبي، صهيونيست هستيم.
صهيونيستها هر چند چندان هم مايل نيستند وارد دنياي سياست، شوند، نميتوانند اين واقعيت را ناديده بگيرند كه صهيونيسم تا حدودي يك مسأله سياسي است. استدلال، منشاء و انگيزههاي صهيونيسم هر اندازه هم كه معنوي باشند، اهداف آن هر قدر هم جنبه ماوراء الطبيعه داشته باشد و هر قدر هم كه تلاش شود تا شيوههاي آن اصالت خود را حفظ كند، بازهم اين جنبش با مردمي سروكار دارد كه ميخواهند در كشوري مخصوص و بر اساس زندگي اجتماعي ويژهاي زندگي كنند. به همين دليل آنها ناگزيرند تا براي كسب ميزاني از خود مختاري سياسي فراگير يا محدود تلاش كنند و از اينرو به ناچار با ديگر گروهها و حكومتهاي موجود، و متشكل و صاحب حقوق، ارتباط برقرار كنند.
حد و مرز حقوق بايد تعيين شود و همين حدود و ثغور پس از چندي به محدوده مناطق نفوذ موجود تبديل ميشوند و به همين دليل بايد شكل جديدتري پيدا كنند. حتي اگر صهيونيسم تمامي تلاش و فعاليتهاي خود را كاملا و منحصرآ معطوف امور معنوي، كند باز هم مركز شهركنشينهاي يهودي آن جنبه سياسي خواهد داشت كه بايد بدين ترتيب گسترش يابد. جنگ جهاني اول، انگيزهها و وسوسههاي سياسي را به جنبش صهيونيسم تزريق كرده است. هيچ امتيازي براي صهيونيسم بزرگتر از اين نيست كه از اين فرصت استفاده كرده و گسترش يابد و در عين حال به روشني هر چه تمامتر آگاه باشد كه به ابزاري مقتدر و حيات بخش تبديل ميشود.
خط مشي صهيونيسم، بايد همواره با معيار آرمان ملي كنترل شود. دگرگونيهاي بسياري در وضعيت سياسي جهان پديد خواهد آمد كه ابعاد و جزئيات آن را اكنون نميتوان پيشبيني كرد.اما يك نكته از هم اكنون مسلم است و آن پيروزي نهايي آرمان ملي و صهيونيسم است. در پرتو اين انگيزههاست كه ميتوان در جهان خارج، پشتيبان پيدا كرد. و در اين راستا ما تنها يك سياست ميشناسيم و آن سياست حقيقت است، عشق صهيونيستها به عدالت به حدّي است كه حتي نميخواهند دشمنان خود را نيز از اين نعمت محروم كنند.
سياست صهيونيستي بر اصول تكيه دارد و با فرصتطلبي بيگانه است. سياستي كه بر اصول متكي است تنها بر حقيقت تكيه دارد. كمك بيگانگان تنها زماني براي ما مفيد واقع خواهد شد كه حقيقت را در ما ديده باشد و به يهوديان در تداوم تاريخي آنان، به عنوان يك مجموعه و در بيم و اميدي كه بسر ميبرند نگاه كنند. طرحها و برنامههاي افراد رسمي يا غيررسمي نميتواند به صهيونيسم كمك كند. آنچه ميتواند به حال ما مفيد واقع شود پايبندي به اصول و موازين اخلاقي بينالمللي است.
دستيابي به برابري با ديگران، همانا حل مشكل يهوديان در راستاي اهداف ملي است.
اشتباه سياست و خط مشي يهود از آغاز قرن پيش تا كنون، ماهيت فرصتطلبانه آن بوده است. ما تلاش كرديم از شرايط سياسي، رضايت احزاب و گروههاي متفاوت را جلب كنيم. و از شرايط سياسي بهره گيريم. شايد قبلا اين يك فرصت بود اما اكنون اين دوران را سپري كردهايم.
با وجود اين، نبايد تصور كرد كه صهيونيستها به علت پايبندي به اصول از بهرهگيري از فرصتهاي مناسب و سودجستن از لحظههاي مساعد كه ممكن است بيش از سالها تلاش سخت، نتيجهبخش باشند، ناتوانند.
يهوديان، تحت حاكميت مصر، سوريه، بابل، و رم قرار داشتهاند و بازهم توانستهاند به حيات خود ادامه دهند. تحت لواي صهيون، قوم يهود، حياتي تازه خواهند يافت.
يهوديان چه بايد بكنند؟ پاسخ ما به اين پرسش چنين است: در اين دوران پر مخاطره تمامي يهوديان بايد متحد شوند، تمامي سازمانها، احزاب و مجامع يهودي بايد با استفاده از ابزارهاي قانوني همچون مطبوعات، ادبيات، تبليغات و ارتباطهاي شخصي براي كسب شناسايي رسمي موطن ملي براي قوم يهود در سرزمين بنياسرائيل و برقراري عدالت نسبت به يهوديان در كشورهايي كه يهوديان به حالت آواره در آنجا زندگي ميكنند تلاش كنند.
با توجه به اهميّت بسيار آباديهاي يهودينشين موجود در فلسطين براي آينده قوم يهود و همچنين نجات يهوديان از فلاكت و بدبختي كه جنگ بر دامنه آن افزوده است، بايد تا سر حد امكان به يهوديان فلسطيني كمك كرد. براي تحقق اين آرمانها بويژه كمك به فلسطين، سازمان صهيونيستي نه تنها بايد در سراسر جهان حضور خود را حفظ كند بلكه بايد بتواند دامنه فعاليتهاي خود را گسترش دهد.