ملاحظات امنيتی رژيم صهيونيستی در شهرك‌سازی يهودی

از اواخر قرن 19 كه هرتزل محورهای ينيادين حركت صهيونيسم را ترسيم كرد، تحقق آرمان «برپايی كشور يهودی در سرزمين فلسطين»، متلازم با دو امر ضروری شناخته شد: از يك سو ضرورت وجود حرص و آزی تمام‌نشدنی در زمينه هماهنگی پيوند با دولتهای استعماری در جهت جلب حمايتهای سياسی و نظامی آنان از طرحهای صهيونيسم سياسی؛ و از سوی ديگر، رشد آگاهی‌های دينی يهوديان با تأكید بر پيش‌بينی‌های تورات در باب توفيقات آنی قوم يهود تا از رهگذر اين فرآيند اعتمادآفرينی، رابطه يهوديان با حركت صهيونيسم تقويت شود و زمينه‌های روانی لازم برای هجرت آنان به فلسطين فراهم آيد.

در گذار دو محور مذكور، رهبران صهيونيسم بر اين نكته اساسی واقف بودند كه ادامه حيات قوم يهود در قبل و بعد از شكل‌گيری دولت اسرائيل، به عنوان پديده‌ای بيگانه و جعلی در قلب اراضی اعراب منوط به شكل‌گيری ارتباطی تشكيلاتی ميان مقوله‌هايی چون «ملی‌گرايی»، «استعمارگرايی»، «خصائص توسعه‌طلبانه صهيونيسم»، «يهودی‌سازی سرزمين اعراب» و... است. سياستهای معطوف به «شهرك‌سازی يهودی» عملاً مهمترين تجلی عملی و بازتاب عينی ارتباطات مذكور بوده است؛ سياستی بنيادين كه قبل از شكل‌گيری دولت اسرائيل (1948)، در قالب مفاهيمی چون «احداث آبادی‌های مسلح» به عنوان بخش غيرقابل انفكاكی از «استراتژی‌ دفاع منطقه‌ای» مورد توجه رهبران صهيونيسم قرار داشت، و از زمان شكل‌گيری دولت صهيونيستی نيز در رأس برنامه‌های عمل‌گرايانه حزب كارگر و آرمان‌های دست راستی افراطی حزب كيلود قرار دارد. بدين‌ترتيب، در ميان ابعاد گوناگون اقتصادی، برنامه‌ريزی شهری، اجتماعی،.... كه در زمينه فرايند ايجاد آبادی‌های يهودی‌نشين، قابل طرح و بررسی است، ملاحظات امنيتی از جايگاهی خاص و تعيين‌كننده برخوردار است. چنين اهميتی باعث شده كه بخش محوری استراتژی‌های ملی كابينه‌های گوناگون دولت اسرائيل، از ابتدای شكل‌گيری تا حال، معطوف به مقوله‌هايی چون «مفهوم عمق استراتژيكی» و «نظام پدافند سرزمينی» باشد و در اين خصوص، سياست‌های مربوط به شهرك‌سازی يهودی، به ويژه در نقاط تماس با مرزهای دولتهای عربی، دائما همگام و مترادف با ملاحظاتی چون «ضرورت جذب و هضم ضربه اول تهاجم دشمن»، «رخنه اطلاعاتی و نظامی در نقاط مرزی سرزمين‌های دول عربی»، «محاصره و جداسازی شهركهای عرب‌نشين مستقر در سرزمين‌های اشغالی»،... به كار برده شود.

گرچه روند شهرك‌سازی يهودی در سرزمين‌های اشغالی، تحت تأثیر عوامل گوناگون نظامی (جنگهای چهارگانه اعراب و اسرائيل) و عقيدتی (گرايشات دست راستی و افراطی گروه‌هايی چون گوش آمونيم)، ... از فراز و فرودهای فراوانی برخوردار است، اما دائما در صحنه‌های استراتژی‌های ملی نظامی ـ امنيتی دولت صهيونيستی اسرائيل، جريان داشته است. تحقيق حاضر می‌كوشد تا ضمن توجه به مقاطع گوناگون شكل‌گيری، توسعه و تداوم سياست‌های مربوط به ايجاد شهركهای يهودی، نقش تعيين‌كننده ملاحظات امنيتی ـ دفاعی ناظر بر سياست‌های مذكور را مورد بحث قرار دهد.

1ـ صهيونيسم سياسی و سياست اسكان (شهرك‌‌سازی)
از سال 1894 كه كتاب هرتزل به نام «كشور اسرائيل» آرمان صهيونيسم سياسی را مطرح ساخت و اجرای عينی آن در اولين گردهمايی صهيونيسم جهانی در شهر بال (سوئيس) در سال 1897، آغاز شد، تفكر «بهره‌گيری از مذهب در خدمت سياست» يا «ايجاد شباهت ميان صهیونیسم سياسی و يهوديت» شالوده آرمان تشكيل «ملت يهود» را بنياد نهاد. «برنار لازار» در كتاب خود كه تحت عنوان «احساسات ضديهود، سرگذشت و انگيزه‌هايش» در سال 1894 يعنی در گرماگرم ماجرای «دريفوس» و پيدايش صهيونيسم سياسی منتشر شد، نشان می‌دهد كه چگونه چندگانگی خرده‌بينانه جوامع يهود و تكيه آن بر تنگ‌نظرانه‌ترين و سخت‌گيرترين تعبير از تورات، برای قرن‌ها، ارزانترين و آسانترين دستاويزها را برای آنان فراهم آورده است. (1)
در برابر سنت جامعيت كهن يهوديت، صهيونيسم سياسی، نوعی فساد و تباهی ملی‌گرايانه و استعمارگرايانه بشمار می‌رود كه مسيرش نه از يهوديت، كه از ملی‌گرايی و استعمارگرايی اروپای قرن نوزدهم نشأت می‌گيرد. صهيونيسم، نوعی مطالعه دستچين، انتخاب و مشخص از تورات را كه مبتنی بر انحراف واقعی از برنامه خداوند است، ‌مورد استفاده قرار می‌دهد و آن را به عنوان پوشش و پرده‌ای برای پنهان كردن مقاصد سياسی‌اش به كار می‌برد. (2) صهونيسمی كه امروزه جای مذهب را گرفته، تبديل به آيين بت‌پرستانه دولت، يعنی دولتی كه كشور اسرائيل نام دارد، شده است. (3)

 تفكر مبتنی بر «استثناءگرايی» و «برگزيدگی» صهيونيسم، در سه حوزه محوری قابل تعيين و شناسايی است:
 1ـ‌ رهبران و بنيانگذاران صهيونيسم، از ابتدای امر تلاش بی‌وقفه‌ای را در مورد تلفيق ميان «آيين يهود»، «تاريخ نظامی يهود» و «استراتژی نظامی دولت يهود» مصروف داشته‌اند. به كلام ديگر، علاوه بر اينكه تاريخ قوم يهود، چنانكه تورات نقل می‌كند، به طور اساسی يك تاريخ نظامی است، مورخين و تحليلگران مسائل نظامی اسرائيل نيز كوشيده‌اند كه بين نبردهای عبرانی‌ها در گذشته بسيار دو و جنگهای دولت اسرائيل در حال حاضر، ارتباط محكمی برقرار سازند، تا قبل از هر كس اين پندار را به خود بقبولانند كه دارای رسالت و مأموریتی الهی هستند. برای اينكه چنين مفاهيمی در وجدان مردم رسوخ كند و پيوند تاريخی ميان گذشته عبرانی‌ها و وضعيت فعلی صهيونيست‌ها، برقرار گردد، تأكید بر اين مسأله را ضروری دانسته‌اند كه زمان حاضر، امتداد و استمرار گذشته به تمام آرزوها و آمال است. جنگ، جبری تاريخی است كه جهت انجام رسالت يهود، توسل به آن اجتناب‌ناپذير می‌نمايد. قرن بيستم تداوم قرن اول است، پس با ايجاد دولت اسرائيل، تاريخ، شيوه مرسوم خويش را از سر گرفته است. (4)

2ـ‌ فرايند تبيین و تفسير «حوزه جغرافيايی دولت اسرائيل» همواره متأثر از آرمانهای تفسير به رأی شده تورات بوده است. «جغرافيای توراتی» اسرائيل، ابزاری كارساز در خدمت آرمانهای بلندپرواز ملی‌گرايانه و نظامی‌محور اسرائيل است. چنانكه بن گوريون در سال 1937، مرزهای اسرائيل را با استناد به تورات، به گونه‌ای ترسيم می كرد كه پنج منطقه را دربر می‌گرفت: جنوب لبنان تا رود ليطانی (كه آن را بخش شمالی اسرائيل غربی می‌نامد)، جنوب سوريه؛ سرتاسر اردن؛ فلسطين (كه آن را سرزمين تحت حمايت انگلستان می‌شمارد) و شبه‌جزيره سينا. مرز شمالی بايد از عرض جغرافيايی «حمص» (در سوريه) بگذرد، زيرا اين شهر را با «حمات» يكسان می‌شمارد و آن را به عنوان مرز شمالی كنعان می‌پندارد. در همين ارتباط برخی از صهيونيست‌های تورات‌شناس، مرز شمالی اسرائيل را در تركيه قرار می‌دهند و يا در پی مطالبه «حقوق تاريخی» اسرائيل بر قبرس برآمده‌اند. (5)

3ـ در ادبيات شهرسازی اسرائيل از همان ابتدای شكل‌گيری در سال 1948 ميلادی برخی از اصول زيربنايی صهيونيسم سياسی، به عنوان مبنای طرح‌ريزی و ترويج افكار عمومی به كار گرفته شد؛ چون اصل «وابستگی به خاك فلسطين»، موجبات ترويج تفكر استقبال از امر كشاورزی و زراعت را فراهم می‌آورد و در نتيجه موجب برخورداری صهيونيست‌ها از امتيازات و جايگاه‌های خاص، در جامعه يهودی می‌شد. مسلما توسعه امر زراعت، در كنار تحقق اشتغال‌زايی، می‌توانست باعث دستيابی امت يهود به امنيت و افتخاری شود كه مدت‌های مديدی از آن محروم بوده‌اند. يكی ديگر از اصول صهيونيسم، تلاش برای ايجاد جامعه‌ای مستقل از لحاظ اقتصادی در فلسطين و بعدها در كشور مستقل خود يهوديان بود، كه با توسل به آن، زمينه لازم برای تصرف مناطق صحرايی و حاصلخيز نمودن اين مناطق فراهم می‌آمد.

تلاقی سه محور مذكور (نظامی، جغرافيايی و برنامه‌ريزی شهری) به بهترين نحو در سياست‌های مربوط به اسكان يا شهرك‌سازی يهودی تجسم يافته است. از يك سو، يكی از ابتدايی‌ترين نكات مطرح در استراتژی نظامی اسرائيل، از آغاز هجرت به فلسطين، همواره «احداث آبادی‌های مسلح» به عنوان بخش غيرقابل انفكاك استراتژی‌ دفاع منطقه‌ای (كه بعدها دولت اسرائيل براساس آن شكل گرفت) بوده است. تأسيس مستعمره‌نشين‌های محاصره شده به وسيله خندقهای دفاعی، پناهگاه‌ها و سيم‌های خاردار، نخستين بناهايی بود كه از اين استراتژی مايه گرفته بود. كيفيت تشكيل اين مستعمره‌نشين‌ها از جانب اسرائيل، به نحوی بود كه در خدمت صهيونيسم جهانی می‌آمد و خطر هرگونه تلاش احتمالی ارتش‌های عربی را در جهت پيشروی و درگيری و رويارويی نظامی با اسرائيل، غيرممكن می‌ساخت. هر يك از مستعمره‌نشين‌ها، نيز نقطه اتكايی محسوب می‌شد كه قادر بود در هر جهتی از خود دفاع كند و با جمع ديگری از مستعمره‌نشين‌ها، به پشتيبانی متقابل و حمايت آتش و حركت بپردازد، و به اين ترتيب، يك منطقه دفاعی كامل، كه توان دفاع چندين روزه را داشته باشد، تشكيل می‌گرديد. (6)

اسرائيل بعد از شكل‌گيری در سال 1948، برای رفع نقص و جبران عمق استراتژيك لازم، به ايجاد كمربندی از مستعمره‌نشين‌های دفاعی به نام «شهرك‌های يهودی» همت گماشت. توسعه شهرك‌سازی در سرزمين‌های اشغالی به منزله هسته‌هايی است كه به صورت واحدهايی سياسی در اطراف رژيم صهيونيستی رشد می‌كنند. به اين ترتيب، هرقدر كه مساحت شهرك‌ها گسترش می‌يابد، به همان اندازه نيز قاعده دموگرافيك به نفع اسرائيل قوی‌تر می‌شود و پايه‌های رژيم صهيونيستی به واسطه تجمع شهرك‌ها در مناطق مختلف، استوارتر می‌شود. (7) از سوی ديگر جغرافيای توراتی اسرائيل، دائماً در پی توسعه‌طلبی و ضميمه‌سازی سرزمين ديگران است و ضرورت دستيابی به «فضای حياتی» مورد نياز صهيونيسم سياسی را تجويز و تبيين می‌كند و در نهايت، فرآيند شهرك‌سازی به مثابه سازوكاری عمل می‌كرد كه باعث ايجاد الفت و همزيستی ميان امر «برنامه‌ريزی شهری» و «اصول ايدئولوژيكی» در اسرائيل می‌شد. در نظر مقامات اسرائيلی، به صورت انتزاعی، اصول برنامه‌ريزی بايد زمينه‌های لازم را برای انتخاب سياست‌های اجرايی فراهم می‌آورد؛ و در اين مورد، ايدئولوژی صهيونيسم بهترين تصور از اجتماعی كه جامعه اسرائيل به سوی آن حركت می‌كرد، بيان می‌داشت. و لذا، ايدئولوژی به عنوان يك متغير مستقل در نظر گرفته می‌شد كه مورد نياز برنامه‌ريزی (شهری) و استراتژی ملی بود. بدين ترتيب، امر شهرك‌سازی، به مثابه يكی از اولين مقاصد «كميته برنامه‌ريزی ملی» كه در سال‌های اوليه تشكيل دولت اسرائيل شكل گرفت، به عنوان ابزار و سازوكار اصلی، در جهت سه هدف اصولی «توزيع جمعيت»، «جذب مهاجرين» و «فراهم نمودن امنيت و دفاع» به كارگرفته شد.

در همين زمينه می‌توان به مطلب ديگری اشاره كرد كه ظاهراً برخوردار از ابعاد «شهرسازی» است، اما به شدت تحت تأثیر ابعاد دفاعی ـ امنيتی نيز قرار دارد: در اواسط دهه 70، مسئولين شهرسازی رژيم صهيونيستی درصدد ارائه نوعی برنامه‌ريزی نظری (تئوريك) بودند كه بتوانند به گونه‌ای، واقعيات مربوط به ساختار فيزيكی اين كشور، منابع طبيعی و نيازهای توسعه‌ای آن را در بر گيرد؛ چرا كه طرح‌های قبلی، با توجه به رشد روند مهاجرت و ازدحام ايجاد شده در نواحی شهری، تضيقاتی را متوجه كيفيت و كميت خدمات انسانی اين مناطق ساخته بود. مضاف بر آن، در اين خصوص، گرايش شديدی به سوی دور شدن از برنامه‌ريزی‌های سنتی شهری به چشم می‌خورد. اين قبيل ملاحظات، ناخودآگاه، مسئله شهرنشينی و صنعتی شدن مناطق اطراف و پيرامون شهرها را مطرح می‌ساخت. برنامه‌ريزی جديد ملی در پی راهی بود كه بتواند در ميان اصول سياست توزيع جمعيت، واقعيات جاری در اطراف اسرائيل و اصول زيربنايی ايدئولوژی صهيونيسم، هماهنگی‌های لازم را فراهم آورد. در حقيقت اين طرح، خواهان ايجاد مفهومی جديد برای شهرك‌سازی در مناطق كم‌جمعيت كشور بود.

در نهايت بعد از بحث‌های فراوان، «مدل سلسله مراتب منطقه‌ای كريستالر» مورد پذيرش قرار گرفت. اين مدل، از دو بعد مورد توجه بود: اولاً از آنجا كه مدل مذكور در پی تعريف و تعيين روش جديدی در زمينه روابط موجود ميان جوامع روستايی و شهرك‌های بزرگ اسرائيل بود، عملاً دربرگيرنده پيشنهادهای دقيقی در مورد روند شهرك‌سازی و شكل‌گيری روابط اقتصادی و اجتماعی در داخل واحدهای كوچك منطقه‌ای به نام «شهرك‌های يهودی» ‌بود؛ ثانياً اين مدل در زمينه امر دفاع و تأمین حوزه‌های امنيتی از امتيازات ويژه‌ای برخوردار بود، چرا كه مردم را در نزديكی مرزهای كشور اسكان می‌داد و روابط جاری در اين شهرك‌ها را در سايه ارتباطات تنگاتنگ با شهرهای بزرگ، به نحو كامل‌تری در حوزه دفاعی ـ‌ امنيتی تعريف می‌كرد.

2. ملاحظات امنيتی ناظر بر سياست شهرك‌سازی (با تأكید بر سير تاريخی آن)
الف) قبل از شكل‌گيری دولت اسرائيل:
طرح‌های مربوط به اسكان يهوديان در فلسطين، در ابتدای امر در دهه‌های پايانی قرن نوزدهم، از سوی برخی از سياست‌مداران غربی به ويژه انگليسی و روشنفكران يهودی اروپا مطرح شد. نكته محوری طرح‌های مذكور اين بود كه قوم يهود به عنوان «ملتی ارگانيك و مطرود» و برخوردار از «نژادی مستقل»، از «حضوری منفی» در تمدن غرب برخوردارند، چرا كه ريشه‌ها و خاستگاه اصلی آنان در فلسطين قرار دارد. معتقدين به اين نحله فكری، بر اين باور بودند كه نجات دولت عثمانی از مشكلات و گره‌های ناگشوده، منوط به تزريق «يهوديان» در پيكر فرتوت دولت مزبور به عنوان «عنصر فعال اقتصادی» است. پيشنهاد عملی كه جهت تحقق چنين تفكری، بر تأسيس يك «شركت شهرك‌سازی» برای اسكان يهوديان در سرزمين فلسطين تأكید داشت، كه البته مركز شركت مذكور كه زير نظر دولت بريتانيا و با سرمايه‌گذاری خارجی اداره می‌شد، در استانبول قرار داشت. (8)

با شكل‌گيری اولين كنگره صهيونيست‌ها درشهر بال سوئيس ـ 1898 م ـ و زمينه‌سازی تشكل آرمان‌های سياسی صهيونيست‌ها درقالب آنچه كه به «صهيونيسم سياسی» شهرت يافته است، انديشه «ضرورت اسكان يهوديان در جوامع كوچكی به نام شهرك‌های يهودی‌نشين» شكل منسجم‌تر و نهادينه‌تری يافت و عملاً به يكی از اركان پيشبرد آرمان‌های صهيونيسم تبديل شد. البته نبايد از نظر دور داشت كه همگام با تشكيل كنگره مذكور در سايه توجهات خاص دولت بريتانيا، عناصر اساسی برای شهرك‌سازی يهودی در اراضی فلسطين آماده می‌گرديد و بر همين اساس، تمهيدات لازم برای جذب عده زيادی از مهاجران يهود به سوی فلسطين در نظر گرفته شده بود. بدين‌ترتيب در اين مرحله، تحت تأثیر آرمان‌های صهيونيسم و مساعدت‌های قدرت‌های غربی ـ‌ به ويژه انگليس ـ اولين هسته‌های شكل‌دهنده رژيم صهيونيستی در فلسطين، به عنوان يك واقعيت مادی و در قالب «شهرك‌های يهودی‌نشين» بنيان نهاده شد. (9)

بايد توجه داشت كه عقيده شهرك‌سازی و اسكان صهيونيست‌ها، به دليل ارتباط محكمی كه با «حركت كارگری صهيونيستی» داشت، حتی قبل از تشكيل دولت اسرائيل (1948)، از پشتوانه‌ای آرمانی برخوردار بود. جهت اطلاع بيشتر، لازم به ذكر است كه حركت كارگری صهيونيست‌ها، از صفوف موج دوم مهاجرت يهوديان به فلسطين در سال‌های 1904 تا 1914 برخاست كه اكثريت آنان را افرادی از روسيه و اروپای شرقی تشكيل می‌دادند و لذا به شدت متأثر از حال و هوای سوسياليست‌های كارگری آن كشورها بودند. در هر صورت، بايد توجه داشت كه رهبران حركت كارگری صهيونيستی، هدف مركزی طرح صهيونيسم را جمع‌آوری يهوديان از اطراف جهان، در يك «حكومت خالص يهودی» بر روی سرزمين فلسطين ترسيم می‌كردند، از آنجا كه تحقق عملی اين هدف، به معنای ريشه‌كن كردن و سرگردانی مردم عرب فلسطين از سرزمين خود، و جايگزينی گروه‌های يهودی به جای آنان بود، سياست «يهودی كردن سرزمين» به عنوان علامت راهنمای آشكار و اساسی گرايشات حركت كارگری صهيونيست‌ها، رهبری و هدايت طرح استعماری صهيونيسم را، قبل از ايجاد حكومت عبری (و بعد از تشكيل آن تا سال 1977) به عهده گرفت. بر اين اساس، حركت‌های استعماری شهرك‌سازی و اسكان، به ايجاد آبادی‌های يهودی در نقاط مختلف فلسطين اقدام كرد، و اين امر در حالی رخ می‌داد كه تسهيلات و امكانات نظام قيوميت بريتانيا نيز در جهت حمايت از آن، بسيج شده بود. بدين‌ترتيب «عامل امنيت» در اولين مراحل اسكان قوم يهود در فلسطين، قبل از تشكيل دولت اسرائيل، ارتباط دائمی و محكمی با سياست «توسعه سرزمين» برقرار كرد. اعضای آبادی‌های يهودی معتقد بودند كه «شهرك‌های داخلی» بايد تا حد امكان به عنوان مانعی در مواقع وقوع «تهديد نظامی» عمل نمايد، به ويژه اينكه قوانين مربوط به نظام قيوميت بريتانيا، از تشكيل نيروهای مسلح در خارج از سازمان نظامی بريتانيا در فلسطين، ممانعت به عمل می‌آورد؛ به عبارت ديگر، مفهوم كوتاه «دستی به گاوآهن و دستی به ماشه تفنگ» در مقطع زمانی مورد بحث، مفاهيم مورد توجه صهيونيسم را در زمينه امنيت شهرك‌ها خلاصه می‌كرد.

در مقطع زمانی قبل از تشكيل دولت صهيونيستی، مفهوم امنيت برای اعضای حركت كارگری صهيونيسم، از ويژگی غيرمتمركزی برخوردار بود. دليل آن، در نظر گرفتن اين فرض بود كه جنبه اساسی مأموریت‌های امنيتی، به عهده اهالی شهرك‌های يهودی قرار دارد. تبلور و تجلی ارتباط موجود ميان فعاليت‌های مربوط به شهرك‌سازی و مأموریت‌های امنيتی، در محورهای گوناگونی چون «تعيين مكان جغرافيايی آبادی‌ها»، «شيوه نقشه‌كشی، طراحی و ساخت و ساز آن» و «برنامه‌ريزی اقتصادی مربوط به شهرك‌ها»، «آموزش شهرك‌نشينان» و در نهايت «شيوه كارآموزی اهالی شهرك‌ها»، قابل شناسايی و تعيين است، به نحوی كه «ييشوف»‌های يهودی به طور دسته‌جمعی، به عنوان يك ارتش مسلح و آموزش‌ديده، در جهت مقاصد و اغراض گوناگون نظامی، سازماندهی شدند. (ییشوف‌ها به یهودیانی گفته می‌شود كه قبل از سال 1948 در فلسطین ساكن شدند.) (10)
البته لازم به تذكر است كه حوادثی كه در سال‌های بعد رخ داد به ويژه شكل‌گيری جنگ جهانی اول و ارتباطات متقابل و ويژه‌ای كه ميان دولت بريتانيا و رهبران صهيونيسم «جامعه شكل نگرفته اسرائيل»، در اين مقطع از حوادث بين‌المللی و منطقه‌ای وجود داشت، مسير و سرعت حوادث را در زمينه انتقال مهاجران يهودی به فلسطين و شكل‌گيری شهرك‌های يهودی‌نشين در اين منطقه از خاورميانه، تحت تأثیر فروان قرار داد؛ به گونه‌ای كه حوادث مذكور به راحتی مسير را برای شكل‌گيری دولت اسرائيل در دهه‌های بعد هموار كرد. (11) چنانكه در ششمين موج مهاجرت يهوديان به فلسطين كه در حد فاصل 1948 ـ 1939 م رخ داد، هنگامی كه جنبش صهيونيستی بدون اخذ موافقت مقامات بريتانيايی در فلسطين، اقدام به سازماندهی مهاجرت غيرقانونی يهوديان كرد، شعار اصلی صهيونيست‌ها بر «مهاجرت و شهرك‌سازی» متمركز بود. (12)

ب) شهرك‌سازی در حد فاصل سال‌های 1948 (تأسيس رژيم صهيونيستی) تا 1967 :
از ابتدای تأسيس رژيم صهيونيستی (1948)، دو منبع به ظاهر متفاوت اما همسو، سياست شهرك‌سازی را كه از اولين اقدامات اين رژيم درجهت تثبيت موقعيت خود در فلسطين اشغالی بود، تغذيه كرده‌اند: از يك طرف رهبران اسرائيل از تصويب و اعمال قوانين و مقررات حقوقی برای تسهيل غصب اراضی اعراب سود می‌بردند، (13) و از سوی ديگر، نبردهای نظامی اين دولت با اعراب و سرزمين‌هايی كه متعاقب آن در اختيار دولت صهيونيستی قرار می‌گرفت، مساعدت‌های فراوانی را متوجه سياست‌های اسكان اين رژيم می‌‌ساخت. صرف‌نظر از بعد اول، يعنی تدابير و رويه حقوقی دولت اسرائيل در زمينه غصب اراضی ساكنين عرب فلسطين، جنبه ديگر بحث، يعنی سياست‌های اين رژيم در مورد تحكيم مواضع و استحكامات امنيتی در سرزمين های متصرف شده در قالب «شهرك‌های يهودی‌نشين»، مورد توجه اساسی اين بحث است، كه در ادامه به آن می‌پردازيم:

ـ شهرك‌های يهودی‌نشين، «نظام پدافند سرزمينی» و «مفهوم عمق استراتژيكی»:
در خلال نبرد سال 1948، شهرك‌های يهودی‌نشين، نقش فعال و غيرقابل اغماضی را ايفا كردند. به كلام ديگر، اين آباديها، به عنوان «مراكز فرماندهی» يگان‌های جنگی و مناطق پدافنديی كه «هاگانا» بر آن تسلط داشت، در نظر گفته شده بود، علاوه بر آن، شهرك‌های مذكور به عنوان پايگاه‌های پيشروی يگان‌های «پالماح» برای اشغال مناطق جديدی كه مرزهای ترسيم‌شده كشور يهود به موجب قرارداد تقسيم سال 1947 تجاوز می‌كرد، نيز مورد استفاده قرار می‌گرفت. نبرد مذكور، اين درس بنيادی را به دولتمردان اسرائيل آموخت كه تنها عامل ثابت در عرصه رويارويی با مردم فلسطين به طور خالص، و با مردم عرب به طور عام، «عامل زمين» است. به همين دليل رهبران اين دولت كوشيدند كه از رهگذر توفيقات حاصل از شكست ارتش‌های عربی، زمينه‌های لازم را برای تحقق هدف «يهود‌سازی سرزمين‌های اشغالی» و به اكثريت رساندن جمعيت يهود در مناطق مزبور فراهم آورند. اسرائيل به خوبی دريافته بود كه شرط لازم و ضروری برای دستيابی به «مرزهای امن»، توان اين كشور در زمينه حفظ و صيانت از دستاوردهای ارضی حاصل از نبرد سال 1948 است؛ اما تحولاتی كه درسطح دول منطقه و حوزه بين‌المللی به وقوع پيوست، باعث شد كه محاسبات اين كشور در شرايط زمانی بعد از جنگ مزبور فرو ريزد.

تحولات مزبور عبارت بودند از: توسعه نفوذ و سلطه آمريكا در سطح منطقه كه عملاً از خلال انعقاد پيمان‌های علنی و مخفيانه با تعدادی از دولت‌های منطقه‌ای شكل می‌گرفت، رشد و توسعه جريان مبارزه‌طلبی از سوی حركت‌های ملی اعراب (خصوصاً بعد از انقلاب 23 ژوئيه 1952 در مصر)، افزايش آگاهی و هوشياری مردم عرب نسبت به منافع و مصالح ملی و قومی خود كه در معارضه شديد با سياست‌های دول استعمارگر تجسم می‌يافت؛ كمك‌های رو به تزايد بلوك شرق و در رأس آن شوروی (سابق) به حركت‌های ضدغربی در منطقه و تأكید و اصرار فراوان نيروهای مردمی فلسطين بر موجوديت و حق خويش نسبت به سرزمين خود، كه با عمليات‌های نظامی پی در پی بر عليه نيروهای اسرائيل همراه بود. اسرائيل در برابر تحولات پيش گفته، كوشيد تا زمينه‌های توسعه و تقويت توان نظامی خود را فراهم آورد و از اين طريق، بر نقش نظامی خود در سطح منطقه، تمركز بيشتری مصروف دارد. در اين ميان، «شهرك‌های يهودی‌نشين مرزی» در چارچوب «نظام پدافند سرزمين» كه در اين مقطع به بخشی از تشكيلات ارتش اسرائيل تبديل شده بود، برای ايفای نقش امنيتی خاصی در نظر گرفته شدند؛ به عبارت واضح‌تر، در كنار تمركز نوشته‌های اسرائيل بر نقش «دفاعی» شهرك‌های مرزی جهت «تحليل بردن ضربه اول»، «جلوگيری از هجوم دشمن» و در نهايت، «تأمین شرايط لازم برای بسيج نيروهای نظامی و رسيدن آنان به جبهه نبرد» در مقطع زمين مورد بحث، بخش محوری استراتژی تهاجمی اسرائيل نيز در قالب آبادی‌های مزبور شكل می‌گيرد.

به عبارت ديگر، شيوه نظامی اسرائيل كه همواره بر استراتژی تهاجمی و جنگ بازدارنده اتكا دارد، نقش اساسی اين شهرك‌های به هم متصل را در نظام پدافند سرزمينی، فراتر از مأموریت‌های دفاعی قلمداد و مأموریت ارائه خدمات و تسهيلات معينی را در ارتباط با نظام مزبور، برای اين آبادی‌ها در نظر گرفته است، كه اهم آن به شرح زير است:
ـ كنترل اقليت عرب در سرزمين‌‌های اشغالی، با هدف در هم شكستن روحيه مقاومت آنان و متعاقب آن، ممانعت از شكل‌گيری هر نوع فعاليت سياسی يا فرهنگی از سوی اقليت مزبور، تا از رهگذر اين تمهيدات، آنان مجبور به مهاجرت از سرزمين‌هايی شوند كه از سال 1948 در اشغال دولت اسرائيل قرار دارد.

ـ اقدام به عمليات‌‌های نفوذی در سرزمين‌های دول عربی همجوار:
يكی ديگر از مأموریت‌های امنيتی شهرك‌های يهودی‌نشين، هدايت و انجام عمليات‌های مستمر رخنه و نفوذ در سرزمين‌های دولت‌های عربی همجوار دولت اسرائيل برای سركوبی گروه‌های مبارزی بود كه از دهه پنجاه با هدف ضربه زدن به منافع امنيتی اسرائيل تشكيل شده بودند. مسلماً اين قبيل فعاليت‌ها و موفقيت‌های حاصل از آن، نه ‌تنها باعث تقويت روحيه نيروهای اسرائيل می شد، بلكه از طريق اعمال خسارت‌های نظامی و اقتصادی به دولت‌های عربی همسايه، موجبات وحشت اين دولت‌ها از تحركات نظامی اسرائيل را فراهم می‌آورد و برتری نظامی اين كشور را گوشزد می‌كرد. (14)
ايگال آلون طراح اصلی حزب كار برای برنامه فراگير اسكان يهوديان، ديدگاه اسرائيل را نسبت به روابط پايدار ميان مفهوم «مرزهای امن»، «نظام پدافند سرزمينی» و نهايت مأموریت‌های امنيتی كه كليه آبادی‌های مرزی در انجام آن مشاركت داشتند، در قالب جملات ذيل، اين‌گونه ترسيم می‌نمايد: «مرزهای حقيقی اين دولت «متحرك» است و تثبيت آن قبل از هر چيز به ميزان تناسب و هماهنگی آن با سطح تحرك افراد يهودی بر روی زمين و اماكنی كه برای آنان يافت می‌شود، بستگی دارد. گشتی‌های ارتش و پليس فقط می‌توانند به عملياتی كه به ايجاد امنيت می‌انجامد مبادرت ورزند، اما نمی‌توانند جايگزينی برای اسكان دائمی باشند. زنجيره‌ای از شهرك‌نشينان كه به طور مرتب و نزديك به هم، در طور مرزها، و كنار آن، قرارگرفته باشد، به نحوی كه ساكنان آن شهرك‌ها بتوانند مزارع خود را كشت كنند و گاوها و گوسفندانشان را بچرانند و از آبادی‌های خود حراست كنند و امنيت خود و دوستانشان را با كمك نيروهای امنيتی تا انتهای خطوط مرزی تأمین كنند، به طور حقيقی كنترل اسرائيل را بر مرزهايش تضمين كرده‌اند و اين موضوعی است كه از نظر سياسی فوق‌العاده مهم است و كمتر از اهميت امنيتی و اقتصادی آن نيز نيست.» (15)

بدين‌ترتيب، شهرك‌های يهودی، در فرآيند تثبيت مرزهای سياسی رژيم صهيونيستی، كه در چارچوب نظام پدافند سرزمينی شكل و معنا می‌يافت، عملاً از نقش امنيتی دوگانه‌ای برخوردار بودند: از يك سو كنترل بحران‌های امنيتی ناشی از اقليت اعراب ساكن در مناطق اشغالی؛ و از سوی ديگر، اعمال پاسخی سريع به هرگونه حمله غافلگير كننده نظامی كه همراه با «جمع‌آوری اطلاعات از دشمن»، «انجام عمليات‌‌های نفوذی مقطعی» و «تأمین كمك‌های لجستيكی» و پشتيبانی برای نيروهای خودی انجام می‌گرفت و به همين علت، اين شهرك‌ها از استحكامات، تجهيزات جنگی و امكانات آذوقه‌ای متناسب با مأموریت‌های امنيتی برخوردار بودند، به گونه‌ای كه ساختمان‌های آبادی‌ها و مزارع موجود در آنها و سيستم‌های آبياری به كارگرفته شده در اين شهرك‌ها، تماماً به صورت موانع طبيعی عمل می‌كنند و عملاً مراكزی برای نبرد محلی محسوب می‌شدند.

بدين ترتيب هنگام در هم شكستن جبهه جنگی اسرائيل، آبادی‌های يهودی از طريق مشاركت با يكديگر، به ايجاد اختلال در نيروهای مهاجم می‌پردازند و ضربات مداومی را متوجه توانمندی نظامی و لجستيكی آن می‌كنند. از اينجا، روشن می‌شود كه برنامه‌ريزی شهرك‌های يهودی‌نشين و تعيين موقعيت اين شهرك‌ها، از چه ميزان اهميت نظامی برخوردار است. تعيين مناطق جغرافيايی برای استقرار اين شهرك‌ها در مناطق حياتی، به نحوی است كه از يك جهت بر محورهای قابل تهاجم و نفوذ (از سوی دشمن) مسلط باشد، و از سوی ديگر، بر منابع آبی و مراكز اقتصادی كنترل داشته باشد. مسلماً توجه خاص دولت عبری به اين ظرايف، يكی از مهم‌ترين اركان سيطره آن بر سرزمين‌های اعراب محسوب می‌شود. می‌توان به اختصار موارد زير را به عنوان مأموریت‌هايی كه در نظام پدافند سرزمينی برای شهرك‌های يهودی‌نشين در نظر گرفته شده‌ بود، ارائه كرد:
ـ تأمین امنيت پشت‌ جبهه جهت تضمين آرامش و فراغت كامل ارتش اسرائيل در زمينه اجرای مأموریت‌های تهاجمی اصلی خود.
ـ يك مانع دائمی در برابر تهديدات ناشی از سازمان‌های عربی نسبت به اسرائيل، در جهت تبليغ و ترويج اين تفكر كه رژيم صهيونيستی به مانند قلعه مستحكمی شكست‌ناپذير است و در عين حال، مكان‌های اسكان يهوديان نيز قابل دستيابی نيست. (16)

لازم به تذكر است كه اين قبيل مأموریت‌ها دائماً در ادبيات مربوط به ضرورت تحقق هدف «تأمین عمق استراتژيكی» اسرائيل نيز مورد توجه كامل قرار می‌گيرد. ماهيت «متحرك بودن» مرزهای رژيم صهيونيستی، مفهوم «مرزهای امن» را به صورت دائمی، بر حسب مصالح و منافع اسرائيل و شرايط پديد آمده برای آن، با چشم‌پوشی از توسعه جغرافيايی مكان‌های اسكان، دارای محتوايی متغير در آورده است. در همين رابطه، دكترين پدافند سرزمينی در تفكر نظامی اسرائيل، به مفهوم عمق استراتژيكی و مرزهای امن از نقطه‌نظر اين كشور، ارتباط می‌يابد. برخی از نظريه‌پردازان اسرائيل معتقدند كه تعبير «مرزهای امن»، نسبت به تعبير «مرزهايی كه امكان دفاع از آنها وجود دارد» بيان رساتری را در خود دارد؛ چرا كه گر چه «تمام مرزها از امكان دفاع برخوردارند»، اما در مورد برخی از نقاط مرزی، اين دفاع به سهولت انجام نمی‌گيرد و در برخی موارد نيز اين امر با مشكلات و سختی‌های فراوانی همراه است و علاوه بر آن، هيچ‌گونه مرزی نيز وجود ندارد كه امكان در هم شكستن آن ممكن نباشد، حتی اگر در دفاع از آن، در نهايت سادگی و سهولت انجام پذيرد. مرزهای امن، يعنی مرزهايی كه به «بهبود وضعيت امنيتی اسرائيل» كمك كند و مسلماً ضرورت اين شيوه برخورد با مفهوم مرزهای امن را بايد در «كمترين حد عمق استراتژيكی» جستجو كرد كه مورد نياز شديد اين دولت قرار دارد. (17)

برای تبيين و تشريح جايگاه شهرك‌های يهودی‌نشين در ارتباط با مقوله «عمق استراتژيكی»، ضروری است كه در مورد مفاهيم دو عبارت «بهبود وضعيت امنيتی اسرائيل» و «كمترين حد عمق استراتژيكی» از منظر رهبران اسرائيل، توضيحاتی ارائه شود.
اسرائيل، دائماً و با اصرار فراوان، درصدد القای اين مطلب در سطح جهانی بود كه كشور صلح دوستی است كه همواره با تهديدات و حملاتی از سوی كشورهای عربی همجوار مواجه است و به همين دليل، ضروری است كه اين كشور به تمامی ابزارهای نظامی و غيرنظامی، لازم برای مقابله با تهديدات مزبور، مسلح باشد. از سوی ديگر، رهبران اين كشور در مقطع زمانی مورد بحث، همواره از ابعاد و حوزه جغرافيايی كشور خود اظهار نگرانی می‌كردند، چرا كه طول مرزهای كشور و عمق استراتژيكی آن را متناسب با آرمان «تأمین بالاترين سطح امنيت» نمی‌دانستند؛ فاصله ميان آبادی «نتانيا» در غرب كشور و در ساحل دريای مديترانه، با دورترين نقطه در مرزهای اردن و اسرائيل در شرق، از پانزده كيلومتر تجاوز نمی‌كرد و اين در حالی بود كه نوار ساحلی، به علت برخورداری از بيشترين اجتماعات مسكونی و صنعتی، عملا قلب كشور و يا «گردن شيشه‌ای» و يك «اندرون تو خالی»، برای امنيت اسرائيل بشمار می‌رفت. مقصود از عمق استراتژيكی برحسب مفهوم اسرائيلی آن، «فراهم آوردن امكانی برای كشور است كه در صورت مواجه شدن با حمله‌ای نظامی بتواند ضربه اول را تحمل نمايد، به گونه‌ای كه ضربه مزبور، به هيچ عنوان بر توان دفاعی يا اراده جنگی دولت اسرائيل تأثیر نگذارد.»

بدين ترتيب می‌توان نتيجه گرفت كه «عمق استراتژيكی» به معنای تحصيل عوامل ثابت و متغير گوناگونی است كه از همان لحظه اول وقوع ضربه اول، برتری نظامی قطعی را برای اسرائيل به دنبال می‌آورد. عوامل ثابت در اين تحليل، «زمين و ابعاد و ماهيت آن»، است و عوامل متغير، توازن نيروهای نظامی ميان اعراب و اسرائيل است. تحت پوشش جبران عمق استراتژيك طبيعی كه اسرائيل تا قبل از سال 1967 برای بهبود وضعيت امنيتی خود به آن نيازمند بود، شيوه نظامی اسرائيل براساس موراد ذيل مشخص می‌شد:
ـ ابتكار عمل دائمی در زمينه پيروی از استراتژی‌ تهاجمی و اقدام به جنگ بازدارنده، كه اسرائيل بر عليه كشورهای عربی همجوار خود، اين را به كار می‌برد. البته همراه با آن، حرص و ولع شديد اين دولت در مورد انتقال سريع صحنه نبرد به زمين طرف مقابل، حتی در زمانی كه با يك حمله غافلگيرانه نظامی نيز مواجه باشد، به چشم می‌خورد، چرا كه اسرائيل به خوبی از مشكلات ناشی از يك جنگ درازمدت در اين منطقه حساس آگاه بود.
ـ‌ ايجاد عمق استراتژيك جعلی و ساختگی كه بر برتری هميشگی در حوزه تسليحات ـ از ابعاد كمی و كيفی ـ تأكید داشته باشد و همچنين تكيه بر نيروی انسانی با كفايت و مهارت بالا و نيز توانايی بسيج سريع و فوری.
 ـ ‌رها ساختن ارتش نظامی از مأموریت‌های ثانويه مانند حمايت از تأسيسات حياتی و خطوط مواصلاتی برای تضمين آمادگی ارتش در مورد اجرای مأموریت‌های اصلی در جبهه نبرد.
ـ حمايت از جبهه به منظور تضمين استمرار اقدامات جنگی (عمليات‌های نظامی) و منظم ساختن تجهيرات لجستيكی و تأمین عمليان انتقال نيروها از يك جبهه به جبهه ديگر.

در چنين چارچوبی است كه می‌توان به ميزان اهميت نظامی آبادی‌های مرزی اسرائيل در ارتباط با پدافند سرزمينی و مفهوم عمق استراتژيكی اين كشور پی برد. اين آبادی‌ها، مأموریت‌های پشتيبانی و كمك را برای نيروهای خط مقدم اسرائيل در جبهه‌های نبرد به عهده دارند و همچنين ارائه خدمات لجستيكی مورد نياز و تأمین حمايت و نظم‌بخشی جبهه داخلی و پشت جبهه را به انجام می‌رسانند. اين مأموریت‌ها را در آبادی‌های پدافند سرزمينی، افراد جوانی كه هنوز به مقطع سنی انجام وظيفه (سربازی) نرسيده‌اند و نيز بزرگسالانی كه شرايط حضور در خدمت نظامی ندارند، بر عهده می‌گيرند. لازم به ذكر است كه مشاركت و همكاری آبادی‌های مزبور، علاوه بر ابعاد امنيتی، در سطح اقتصادی نيز به چشم می‌خورد. مسلماً اين قبيل همياری‌های اقتصادی نيز، در نهايت به سوی كاهش هزينه‌های سنگين دستگاه نظامی دولت، جهت‌گيری شده است، آن هم دولتی كه در سالهای اخير مالیات امنيتی آن به سی درصد از مجموع توليد ناخالص ملی، ‌يعنی بالاترين نسبت در ميان كشورهای جهان، رسيده است. (18)

ج ـ شهرك‌سازی و ملاحظات امنيتی اسرائيل بعد از جنگ 1967:
در سال 1967، رهبران اسرائيل بار ديگر تصميم به يك جهش به پيش می‌گيرند. جنگ برای آنان، شيوه‌ای برای حل مشكلات است. در اين سال علائم بحران‌های گوناگون اقتصادی و سياسی در جامعه اسرائيل كاملاً به چشم می‌خورد: بيكاری فراوان، خروج بخش عظيم شهروندان اسرائيل از اين كشور، پرداخت‌های حداقل يهوديان سراسر جهان (به ويژه آمريكا) به اسرائيل .... مسلماً وقوع يك جنگ پيروزمندانه امكان حل يكباره تمامی اين مشكلات را فراهم می‌آورد، بسيج و اشغال سرزمين‌های ديگر برای رفع بيكاری، ايجاد سر و صدا در مورد وجود تهديداتی بر «امنيت» ‌اسرائيل به منظور تشويق به جمع‌آوری پول، و بالأخره حصول پيروزی‌ها برای بازگرداندن اعتماد به مهاجرين. بدين‌ترتيب فكر و نقشه يك «جنگ بازدارنده» در منطق نظامی صهيونيستی قرار گرفت. (19)

جنگ سال 1967، مشهور به «جنگ شش روزه» تغييرات جوهری متعددی را به ابعاد گوناگون برای رژيم صهيونيستی به ارمغان آورد، كه آشكارترين آن در بعد نظامی شكل گرفت. اسرائيل در اثر پيروزی‌های ناشی از اين جنگ، اراضی وسيعی را كه بيش از سه برابر زمين‌های واگذار شده به آنان در تقسيم سال 1947 وسعت داشت، از اعراب به اشغال خود درآورد و بدين‌ترتيب، نيروهای اين كشور به تعدادی از پايتخت‌های دول عربی نزديك شدند.
 صرف‌نظر از ابعاد گوناگون جنگ مزبور و پيامدهای متنوع آن برای اسرائيل و سياست‌های منطقه‌ای آن، توجه به اين نكته ضروری است كه سياست شهرك‌سازی اين دولت بعد از جنگ 1967، بشدت تحت تأثیر موج بنيادگرايی خاصی بود كه در اين مقطه زمانی در فضای فكری و عقيدتی جامعه اسرائيل، جلوه‌گر شده بود. تحقيقا آشنايی مختصری با اين موج فكری،‌ در زمينه بررسی دقيق‌تر سياست‌های مربوط به آبادی‌های يهودی مفيد خواهد بود:

پيروزی اسرائيل در سال 1967 و شكست ارتش سه كشور مهم عرب در حدفاصل زمانی 6 روز، همراه با تصاحب بخش وسيعی از سرزمين‌های اعراب، موجب شد كه برخی از گروه‌های تندور در جامعه اسرائيل پيروزی‌های مذكور را در قالب توفيق و تأييدی الهی تفسير كنند. اين گروه‌ها كه عمدتاً ريشه در تفكری بنيادگرا و افراطی دارند، تحت عنوان «راست افراطی» قلمداد شده‌اند.
«اكنون سرزمين اسرائيل در دست مردم يهود است و ما موظف به پاسداری از آن هستيم... مرزهای فعلی ما تضمين‌كننده امنيت و صلح است و فرصتهای بی‌سابقه‌ای را در زمينه منافع ملی و يكپارچگی روحی فراهم می‌آورد. در داخل اين مرزها، برابری، آزادی و اصول اساسی كشور اسرائيل در معرض مشاركت تمامی شهروندان قرار خواهد گرفت و هيچگونه تبعيضی نيز در اين ميان اعمال نخواهد شد.» حاميان جنبش مذكور در تمام احزاب سياسی، من‌جمله حزب كارگری لوی‌اشكول (نخست‌وزير اسرائيل در مقطع 1967) به ويژه حزب مخالف «هروت» كه مناخيم بگين عضو آن بود، حضور داشتند.

گرچه اين جنبش، به عنوان يك نيروی سازمان داده شده در سالهای بعد از 1973 ديگر حضور نداشت، اما پيدايش آن باعث شكل‌گيری گروه بنيادگرای «گوش آمونيم» (بخت مومنين يا ايمان‌داران) شد. در چارچوب انديشه‌های واقع‌گرای راست افراطی، مسأله شهرك‌سازی از جايگاه خاصی برخوردار است؛ آنان سالهای بعد از 1967 را عصر رستگاری قوم بنی‌اسرائيل قلمداد می‌كردند و بر پايه همين تفكر، در مقطع زمانی مورد بحث، ساخت و ساز شهرك‌ها به شدت توسعه يافت. در ميان گروه‌های بنيادگرا يا راست افراطی، گروه گوش آمونيم، از جايگاه خاصی برخوردار است. پيروان اين گروه بر اين باورند كه خداوند در پاسخ به فداركاری‌ها و مظلوميت‌های قوم يهود، آنان را در نبرد 1967 پيروز كرده و پس از دو هزار سال تصميم به ايجاد كشور اسرائيل گرفته است. اينان بر اين نكته اعتقاد عميق دارند كه كشور اسرائيل از آنجايی كه بدون اراده الهی قادر به پيروزی نبود، پديده‌ای مقدس است و علاوه بر اين، گروه مذكور ضمن حمايت از جنبش صهيونيسم، برای ارتش نيز قداست ويژه‌ای قائل است. (20)
در ميان انديشه‌های گوش آمونيم، امر شهرك‌سازی در سرزمين‌های اسرائيل بزرگ، مهمترين عامل تمايز برای يهودی و صهيونيسم محسوب می‌شود و در اين مورد، هيچ قانون و هيچ اصلی، يارای برابری با امر مزبور را ندارد. به هر حال در بستری از آرمانگرايی افراطی مذهبی و موفقيت‌های نظامی، سياست اسكان و ساخت شهرك‌های يهودی‌نشين، به نقطه عطف جديدی در جهت توسعه و پيشرفت دست يافت.

د ـ جايگاه امنيتی شهرك‌سازی در چارچوب ملاحظات حزب كار:
 حزب كار اسرائيل، به طرح‌های اسكان يهوديان، به عنوان مسأله‌ای حياتی برای دولت عبری و امنيت آن می‌نگرد. از ديدگاه ايگال آلن، طراح اصلی سياست‌های فراگير اسكان يهوديان اين حزب، هر شهرك يهودی‌نشين به مثابه يك قلعه و هر كارگر سازنده آن، به عنوان يك سرباز تلقی می‌شد. از جنبه امنيتی، سياست حزب كار، بر ايده ايجاد كمربندی مسكونی، استقرار يك ديوار امنيتی بود كه وسيله آن، مجتمع‌های مسكونی يهودی‌نشين، از مناطق محل سكونت اعراب بومی جدا می‌شد. از خلال طرح‌های حزب كار در مورد اسكان يهوديان كه در زمان حكومت اين حزب، طی سالهای 77ـ 1967 به مورد اجرا درآمد، می‌توان به تأكید اين حزب بر احداث شهرك‌های يهودی‌نشين در مرزهای فلسطين اشغالی، به منظور تقويت بنيه دفاعی دولت اسرائيل پی برد.

اين شهرك‌ها به مثابه قلعه‌های مستحكمی برای مرزهای اسرائيل تلقی می‌شد كه می‌توانست خط دفاعی را در برابر حمله ناگهانی دشمن ايجاد كند. در همين خصوص، آلن نخست‌وزير اسرائيل در سال 1967، طرحی را در مورد ايجاد يك نوار دفاعی به طول بيش از 30 كيلومتر ارائه كرد كه موجبات اشراف اين كشور بر دره اردن و ساحل غربی رود اردن را فراهم می‌آورد و بدين‌ترتيب مرزهای اسرائيل پس از جنگ 1967 و انطباق مرزهای سياسی با مرزهای امنيتی اين كشور، تثبيت می‌شد. گرچه اين طرح با استقبال دور از انتظار رهبران نظامی و كارگری اسرائيل مواجه شد، اما به علت مخالفت شديد برخی از رهبران حزب كارگر و جريانات دست راستی و دينی افراطی كه خواهان صيانت از حق اسكان يهوديان اما با تأكید مبرم بر «تسلط و كنترل بر تمامی سرزمين تاريخ اسرائيل» بودند، به طور رسمی مورد تأييد قرار نگرفت. ناگفته نماند، هيچ يك از دولت‌هايی كه پس از ارائه طرح مذكور تشكيل شدند، طرح آلن را نفی نكردند. (21)

به هر حال، سياست اسكان دولت اسرائيل در حد فاصل سالهای 77 ـ 1968 با خطوط كلی طرح آلن در بخش‌های مختلف مطابقت داشت؛ آبادی‌های يهودی در بلندی‌های جولان و در طول ارتفاعات و در دو تجمع اصلی شمالی و جنوبی مستقر شده بود. به طوری كه مواضع و موقعيت نظامی شهرك‌ها كاملاً محفوظ باشد و اشراف استراتژيك كاملی بر اراضی امتداد يافته در غرب جولان و بر «كيبوتص»ها و «موشاف»‌ها و مناطق مهم صنعتی و نظامی اسرائيل داشته باشد. شايسته توجه است كه اين شيوه از استقرار شهرك‌ها در تپه‌های جولان، از حمايت هر دو حزب كارگر و ليكود برخوردار بود و بر همين اساس هر گونه پيشنهادی كه در پوشش اقدامات صلح‌آميز بر تخليه اين منطقه پافشاری می‌كرد، مورد مخالفت رهبران اسرائيل قرار می‌گرفت. (22) يكی ديگر از شاخص‌های مربوط به ملاحظات امنيتی اسرائيل در اين مقطع زمانی، ايجاد بخش‌های مسكونی به صورت انبوه در اطراف رفح (بخش‌های يميت) بود تا از طريق آن، منطقه‌ای پديد آيد كه آبادی‌های يهودی‌نشين بتوانند صحرای سينا و مصر را از نوار غزه، با حجم بالايی از جمعيت جدا نمايند و در نتيجه هرگونه ارتباط نظامی، سياسی و اقتصادی بين مناطق مزبور را قطع نمايند تا زمينه‌های تهديد امنيتی اسرائيل از اين طريق، برطرف شود. حساسيت شديد حزب كارگر نسبت به جوانب امنيتی شهرك‌های اطراف رفح و صحرای سينا، عملاً دستمايه و عامل اصلی مخالفت اين حزب با قرارداد صلح كمپ ديويد محسوب می‌شد، چرا كه عهدنامه مذكور متضمن موافقت اسرائيل با تخليه آبادی‌های مزبور بود. در پايان اين بحث شايسته است كه به برخی از طرح‌های امنيتی دولت وقت اسرائيل در زمينه شهرك‌سازی در بيت‌المقدس اشاره شود. برنامه‌ريزی رژيم صهيونيستی برای اسكان يهوديان و استقرار شهركهای يهودی‌نشين در بيت‌المقدس، با احداث سه نوار امنيتی در اطراف اين شهر پی‌ريزی شد:

نوار امنيتی ـ حصار اول: هدف، محاصره بخش قديمی بيت‌المقدس و اطراف آن بود، تا از رهگذر اين حصار، مناطق مزبور از ساكنان عرب خالی شود. اين نوار از يك سو در داخل بخش قديمی شهر و از سوی ديگر به شهرك‌ يهودی‌نشين خارج از شهر بيت‌المقدس كشيده شده است. نوار امنيتی ـ حصار دوم: هدف از اجرای اين طرح، محاصره محله‌های عرب‌نشين خارج از ديوار باستانی بيت‌المقدس بود. اين حصار، ‌شهر را از سه ناحيه مختلف محاصره می‌‌كرد. يكی از اهداف اين طرح، جداسازی بيت‌المقدس از ساير مناطق ساحل عربی رود اردن و الحاق نهايی آن به مناطق تحت سيطره صهيونيست‌ها بود.
 نوار امنيتی ـ حصار سوم: اين حصار مشتمل بر ايجاد مجموعه‌ای از شهرك‌های يهودی‌نشين است كه هدف اصلی آن، يهودی كردن بيت‌المقدس و انضمام مساحت زيادی از اراضی متعلق به اعراب و اخراج ساكنان اين مناطق و جايگزينی تعدادی از يهوديان در اين نواحی است. دولت اسرائيل از رهگذر اين طرح، در پی سركوب جنبش گروه‌های عرب در مناطق اشغال شده بيت‌المقدس بود. امروزه دولت اسرائيل موفق شده است كه به بخش بزرگی از برنامه‌ها و اهداف خود در بيت‌المقدس جامه‌ عمل بپوشاند. (23)

هـ ـ تحول مفهوم پدافند سرزمينی در چارچوب ملاحظات امنيتی حزب ليكود:
 با پايان دوران اقتدار و حاكميت حزب كارگر در سال 1997 كه با به قدرت رسيدن حزب ليكود همراه بود، رهبران اسرائيل ضمن بهره‌گيری از انديشه‌های گروه‌های افراطی بنيادگرا، به ويژه گوش آمونيم، سياست‌های پيشين در مورد توسعه شهركهای يهودی‌نشين را ادامه دادند. طراح اصلی برنامه‌های شهرك‌سازی كابينه جديد، آريل شارون، وزير كشاورزی وقت است. وی طرح‌های مربوط به شهرك‌سازی و اسكان يهوديان را در جهت سيطره و كنترل كامل بر سرزمين‌های عربی بخش غربی، برنامه‌ريزی كرد و در اين ميان، سعی داشت كه از مفاهيم و آرمان‌های تورات در مورد سرزمين اسرائيل كه مورد توجه گروه‌های افراطی نيز بود، بهره ببرد. به كلام ديگر، اهداف اصلی طرح‌های شارون، استيلاء و كنترل بر بيشترين مساحت ممكنه از اراضی عربی و قطع ريشه‌های موجوديت عربی در بخش غربی و پاره‌پاره ساختن اين منطقه از طريق ايجاد آبادی‌های يهودی‌نشين و راه‌های مواصلاتی استراتژيك بود كه در سطح منطقه ترسيم می‌شد. بدين‌ترتيب، در چارچوبه اين قبيل طرح‌ها، «كنترل بر اراضی» از طريق شهرك‌سازی، تنها عامل ثابتی بود كه مورد توجه قرار می‌گرفت، در مقابل قلع و قمع ساكنين عرب به عنوان يك عامل متغير در نظر گرفته می‌شد و قطعاً تمامی اين عوامل به سوی مقوله غيرقابل انكار تضمين امنيت اسرائيل هدايت می‌شد.
هم‌جهت با سياست‌های شهرك‌سازی شارون، وزارت دفاع اسرائيل و در راس آن عزردايزمن، طرح اسكان ديگری را به مورد اجرا درآورد كه تجسم و تجلی بخشی از سرمايه‌داری رو به رشد محلی بود، به طور بنيادی با صنايع نظامی پيونده خورده بود.

طرح مذكور بر منحصر ساختن حضور يهوديان در بخش غربی در قالب شش مجتمع اصلی تأكید داشت؛ مجتمع‌هايی كه در آينده به مراكز شهری تبديل می‌شدند در واقع هسته اوليه گروههای صنعتی اسرائيل را تشكيل می‌دادند. اين نوع نگاه به سياست‌های اسكان، هماهنگ با تدبيری بود كه توسط وزارت دفاع اسرائيل در حين جنگ 1967 اجرا می‌شد؛ برنامه‌ای كه به سياست پل‌های باز و سياست حل مسأله كار مشهور شد و در نهايت می‌كوشيد كه شبكه‌ای از روابط اقتصادی و تجاری با ساكنين عرب مناطق اشغالی پديد آورد، به نحوی كه مجبور به مهاجرت يا پذيرش حكومت اسرائيل گردند. (24)  علی‌رغم تأكیدات فراوانی كه سياست اسكان اسرائيل در مقطع حاكميت حزب ليكود، بر ابعاد نظامی و امنيتی داشت، مفهوم «پدافند سرزمينی» با تعديل‌ها و اصلاحات متعددی، كه عملاً ريشه در شرايط و مقتضيات جديد داشت، مواجه شد. پيروزی اسرائيل در جنگ 1967 و پيامدهای آن كه در اشغال بخش وسيعی از سرزمين‌های اعراب متجلی گشت، از يك سو؛ و ديگر عدم آمادگی كامل رهبری سياسی اسرائيل بر اتخاذ تصميمی قطعی در خصوص آينده مناطق اشغالی از سوی ديگر، منجر به سهل‌انگاری و سستی در مورد نظام پدافند سرزمينی شد. بزرگ شدن سريع و ناگهانی عرصه سرزمينی دولت عبری، همراه با طرح شعارهايی مبنی بر اينكه «اكنون اسرائيل به مرزهای امن خود دست يافته است» بتدريج رهبری اسرائيل را به سوی نگرش واقع‌بينانه‌ای در خصوص نقاط اهمال و ضعف نظام دفاع سرزمينی، در برابر آرمان «تمركز مطلق بر ارتش نظامی» سوق داد. اولين علائم اين تحول، در بودجه دفاعی كشور نمود يافت. (از 2061 ميليون دلار به 3163 ميليون دلار افزايش يافت) جنگ 1973 و درهم شكسته شدن خطوط اسرائيل در جبهه سوريه و مصر كه باعث وقوع تزلزل شديد در ارتش اين كشور و افزايش روحيه مقاومت در ميان مردم عرب ساكن مناطق اشغالی گرديد، افزون بر سياست ليكود كه بر ايجاد نقاط مسكونی در قلب مراكز جمعيتی و مسكونی اعراب پای می‌فشرد، همگی به سوی تجديدنظر در نظام دفاع سرزمينی در جهت تقويت آن و تعريف مأموریت‌های امنيتی جديد برای اين نظام هدايت می‌شد.

سرلشكر رافائل ايتان، فرمانده منطقه شمال كه در سال 1978 به رياست ستاد مشترك ارتش اسرائيل منصوب شد، آغازكننده ايده‌های جديدی در اين زمينه بود. از اين زمان، تخصيص‌های سنگين در بودجه دفاعی، برای تأمین هزينه‌های لازم در جهت تسليح، آموزش و منظم ساختن نيروهای نظامی در نظر گرفته شد. نقطه تمركز، بر ايجاد شبكه‌ای از پناهگاه‌ها و استحكامات ويژه در بلندی‌های جولان قرار داشت؛ يعنی همان مناطقی كه با آغاز جنگ 1973، ارتش اسرائيل مجبور به تخليه سريع آبادی‌های آن شده بود، مسلماً اين امر، دليلی بر ضعف و ناتوانی شهركهای مرزی، در ايفای نقش امنيتی بود كه برعهده داشت. تغيير ديگری كه در نظام پدافند سرزمينی پديد آمد، مربوط به نيروی انسانی بود؛ برخلاف گذشته كه در قالب نظام مذكور، فقط جوانان (قبل از سربازی) و بزرگسالان مورد توجه قرار می‌گرفتند، در شرايط جديد تصميم گرفته شد كه سربازان احتياط به ارتش اسرائيل منظم شوند. اين تغيير، به مثابه جهش بزرگی در توان جنگ آبادی‌های دفاع سرزمينی، و نيز در كيفيت بهره‌گيری از سلاح‌ها و مهماتی بود كه در اختيار اين آباديها قرار داشت؛ چرا كه تسليحات مذكور، همان جنگ‌افزارهايی بود كه در اختيار ارتش قرار داشت، مانند سلاحهای سنكين و جنگ‌افزارهای جديد ضد تانك و خودروهای زرهی. (25)

اينان در پيامی به افسران و فرماندهان ارتش اسرائيل در باب مفهوم تازه نظام دفاع سرزمينی و اهميت آن بيان می ‌دارد كه: «پايبندی و التزام به زمين، موجب سطه و كنترل بر اطراف آن نيز می‌شود. علاوه بر آن، تسلط و كنترل بر گذرگاه‌های مهم و جاده‌های محوری ، تنها به دو صورت امكان‌پذير است: يا از طريق يك ارتش نظامی آماده و يا از طريق جمعيتی كه در همان منطقه زندگی می‌كنند .... آبادی‌های دفاع سرزمينی، همان ارتش نظامی محلی هستند كه بايستی بر منطقه تسلط و كنترل داشته باشند و دشمن را از به هم ريختن تشكيلات نظامی كشور در مقطع شروع جنگ بازدارند. در نتيجه، موقعيت تاكتيكی آبادی‌ها بر روی زمين، تجهيز آنان با سلاحهای جديد و آموزش اهالی آنها برای انجام مأموریتها و تبديل اين آبادی‌ها به شهرك‌های نفوذناپذير، از اهميت درجه اولی برخوردار است. (26) لازم به ذكر است كه «ايتان» در جهت تحقق عملی سياست‌های خود، تسهيلات فراوانی را در اختيار گروههای «گوش آمونيم» قرار داد، گروههای فاشيستی كه شهركهای يهودی‌نشين را داخل پادگانهای ارتش و بر روی زمينهايی كه به دلايل اغراض نظامی مصادر شده بود، بنا می‌كردند. (27)

به عنوان نمونه قابل تأملی در اين مورد، می‌توان به ملاحظات امنيتی اسرائيل در زمينه شهرك‌سازی در نوار غزه، در حدفاصل سالهای 81 ـ 1979 اشاره كرد. اين ملاحظات تحت تأثیر هدايت‌های جنبش گوش آمونيم و آژانس يهود، در قالب محورهای ذيل مشخص شده بود:
ـ شهرك‌ها در مواضع حياتی و استراتژيك مانند ارتفاعات، تپه‌ها و مناطق كوهپايه احداث شود.
 شهرك‌ها به منظور محاصره و قطع ارتباطات مواصلاتی ميان مناطق عرب‌نشين، رخنه در يكپارچگی جغرافيايی منطقه و بالأخره مجتمع‌های مسكونی در اطراف مجتمع‌های مسكونی اعراب بنا می‌شود.
ـ شهركها با هدف تقسيم نوار غزه به واحدهای كوچك جغرافيايی و به منظوره ايجاد سهولت در اعمال حاكميت بر آنها احداث می‌شد.
ـ شهرك‌ها به گونه‌ای احداث شده بود كه در صورت بروز يك جنگ تن به تن و طولانی با اعراب ساكن سرزمين‌های اشغالی، شهروندان يهودی بتوانند نقش مؤثری در حمايت از نيروهای اشغالگر و سركوب اعراب منطقه ايفا نمايند. (28)
در نهايت، سياست شهرك‌سازی ادامه می‌يابد و در اين راه، هر مانعی، حتی ملاحظات جاری در روابط استراتژيك ميان اسرائيل و آمريكا نيز مغلوب ملاحظات امنيتی دولت صهيونيستی می‌شود. چنانكه در اوج مخالفتهای جيمی كارتر، رئيس‌جمهور اسبق آمريكا با تدابير شهرك‌سازی بگين (نخست‌وزير وقت اسرائيل)، آريل شارون (وزير كشاورزی اسرائيل) برنامه‌ای عظيم تحت عنوان «اسرائيل در پايان قرن» را در چارچوب رويه آبادی‌سازی ارائه می‌دهد كه براساس آن تا سال 2000، دو ميليون يهودی در مناطق اشغالی ساكن می‌شدند، در حالی كه تا آن زمان، تنها 57 هزار يهودی در مناطق اشغالی و پنج هزار نفر نيز در اورشليم ساكن بودند و ديگر يهوديان نيز در بيش از 45 شهرك در كرانه غربی، بلندی‌های جولان و نوار غزه اسكان يافته بودند. به علاوه در همان مقطع زمانی،‌ طرح‌هايی در دست بود كه در عرض 5 سال آينده، 49 شهرك ديگر ساخته شود. لازم به تذكر است كه در ادامه همين سياست، تل‌آويو موفق شد كه تا پايان حكومت كارتر، اورشليم را رسما به عنوان پايتخت دائمی خود مشخص سازد و علاوه بر آن 89 شهرك در كرانه غربی، 38 شهرك در نوار غزه و سينای شمالی و 28شهرك را در بلندی‌های جولان تأسيس كند. در اوايل دهه نود و در زمانی كه شرايط برای برگزاری كنفرانس صلح مادريد آماده شده بود، دولت صهيونيستی برنامه عظيمی را در زمينه شهرك‌سازی اعلام كرد كه طبق برآورد آن، ميزان واحدهای مسكونی كه در جريان ساخت و ساز قرار می‌گرفت، با آمار تمامی آبادی‌های ايجاد شده در حدفاصل 1967 به بعد برابری می‌كرد.

در سال 1992، بعد از پايان عمر حكومت پانزده ساله حزب ليكود و متعاقب آن به قدرت رسيدن اسحاق رابين از حزب كارگر، دولت اسرائيل در چارچوب نگرشی متفاوت از موج ملی‌گرايی افراطی كابينه‌های قبلی، شهركهای يهودی را در قالب دو نوع سياسی و استراتژيك (امنيتی) طبقه‌بندی كرد. رهبران اسرائيل به ويژه رابين، بر اين نكته محوری تأكید داشتند كه شهركهای استراتژيك به آبادی‌هايی اطلاق می‌شود كه توسط دولت قبلی در دهه اول پس از جنگ 1967، در امتداد مرزهای كم جمعيت با سوريه و اردن، ساخته شده است، لذا به دليل اهميت فراوان امنيتی، ساخت و ساز اين قبيل شهرك‌ها ادامه خواهد يافت؛ اما مسلماً سعی خواهد شد كه برنامه شهرك‌سازی در مناطق غيراستراتژيك (شهركهای سياسی) متوقف شود. بدين‌ترتيب دولت رابين به سياست توسعه شهرك‌سازی ادامه داد و در اين مسير، حتی به پيمان صلح با ساف در سال 1993 (توافقنامه اسلو) نيز اهميت نداد.

در اين مقطع زمانی، يعنی در زمان حاكميت حزب كار به رهبری اسحاق رابين، حركت فكری نسبتا جديدی در صحنه قدرت و سياستگذاری تل آويو آغاز می‌شود كه نتايج حاصل از آن، بر روند شهرك‌سازی و ملاحظات امنيتی حاكم بر آن تأثیر می گذارد؛ به عبارت واضح‌تر در كنار تحليل‌هايی كه در مورد سياست ايجاد آبادی‌های يهودی‌نشين رابين وجود دارد و بر اين نكته محوری تأكید می‌شود كه «دولت رابين به هيچ عنوان در پی ايجاد تغيير و تحول در ساختار اصلی شهرك‌سازی نبود، بلكه تنها كوشيد كه تغييراتی در روشهای شهرك‌سازی اعمال نمايد و در واقع ملاحظات امنيتی ـ دفاعی مربوط به خصيصه دائمی توسعه‌طلبی كماكان در سرلوحه تدابير وی قرار داشت.» (29) اما آموزه وی كه بر «ارزيابی مجدد ماهيت قدرت ملی» رژيم صهيونيستی اتكا داشت، باب نسبتا جديدی را در زمينه‌ شيوه برخورد رهبران اين رژيم با تهديد امنيتی می‌گشود و عملا مفهومی اصلاح شده از قدرت ملی و امنيت را پيش می‌كشيد.

تضعيف جايگاه تهور نظامی، تأكید بر موفقيت‌های علمی و تكنولوژی، اصرار بر فرايند صلح به جای توسل به ابزارهای نظامی، نامناسب خواندن موانع فيزيكی در عرصه دفاعی از امنيت ملی، تأكید بر ضرورت ايجاد نوعی از همگرايی اقتصادی منطقه‌ای، ... تماماً مفاهيم و تعابيری بودند كه گرايش جديد رابين (نخست‌وزير وقت اسرائيل) را در مجموعه نگاه مدون وی به تحولات جديد منطقه نشان می‌داد. (30) صرف‌نظر از علل و اسبابی كه منجر به تغيير نگرش اسرائيل در مورد خاورميانه و مسائل امنيتی ـ سياسی آن می‌شد (31) نشانه‌هايی از اين بازنگری در باب تهديدات امنيتی ـ‌ منطقه‌‌ای در زمينه معادلات جاری و در خصوص برتری‌های استراتژيك و مسائل مربوط به نقشه مرزی و اسكان، خصوصا هزينه انسانی و اقتصادی حفظ نقاط مسكونی، بيش از گذشته قابل شناسايی بود. (32)

و ـ شهرك‌سازی و سياست «صلح در برابر امنيت»:
بعد از ترور اسحاق رابين و به قدرت رسيدن نتانياهو از حزب ليكود، سياست‌های شهرك‌سازی اسرائيل در چارچوبه مجموعه‌ای از آرمانهای افراطی (راست‌گرايانه) كه به شدت بر ملاحظات امنيتی تأكید داشت، شكل گرفت. كابينه جديد، ضمن مخالفت با اصل «صلح در برابر زمين» ‌كه عملا يكی از اركان آموزه جديد رابين، در جريان برخورد با مقتضيات جديد منطقه خاورميانه محسوب می‌شد، قراردادهای منعقده، ميان حزب كارگر و حزب خودگردان فلسطين را موافقت‌هايی موقتی توصيف می‌كرد كه توان تأمین امنيت شهروندان اسرائيلی را ندارد. نتانياهو با توجيه سياستهای خود در زمينه مخالفت با روند صلح، اعلام می‌داشت كه اسرائيل خواهان صلح هميشگی و پايدار است، نه موافقتنامه‌هايی موقتی. به اعتقاد حزب ليكود، با پس دادن سرزمين‌های اشغالی پس از جنگ 1967، نه تنها صلح و امنيت رژيم صهيونيستی تأمین نمی‌شود، بلكه با محدودتر شدن حلقه محاصره، رژيم صهيونيستی بيش از گذشته در مخاطره و تهديد امنيتی قرار می‌گيرد. بدين‌ترتيب، حزب ليكود ضمن مردود دانستن اصل بنيادين مذاكرات صلح، يعنی صلح در برابر زمين، سياست خود را براساس اصل «صلح در برابر امنيت» يا «صلح در برابر صلح» بنا نهاد. بر همين اساس، سياستهای مربوط به ايجاد و توسعه آبادی‌های يهودی‌نشين و ملاحظات امنيتی مترتب بر آن، شديداً مورد توجه رهبران كابينه جديد رژيم صهيونيستی قرار گرفت. (33) بدين‌ترتيب، از زمان آغاز حكومت راستگری نتانياهو، طرح‌ها و پروژه‌های شهرك‌سازی، به طور سيل‌آسا، از طريق ادارات دولتی به سوی ساير بخشها، به ويژه بخشهای اجرايی ابلاغ شده است. صرف‌نظر از آمار و ارقام فراوانی كه در رابطه با فعاليت‌های عظيم شهرك‌سازی در چند ساله اخير وجود دارد، در مورد ملاحظات امنيتی دولت اسرائيل در باب شهرك‌سازی به چند نكته اشاره می‌شود:

اولاً دولت صهيونيستی می‌كوشد از طريق بهره‌گيری از شبكه پيچيده و طولانی راههای كمربندی و تونل، كه به ظاهر موجبات تسهيل و توسعه شهرك‌سازی يهودی را فراهم می‌آورد، عملا شهركهای فلسطينی را در محاصره در آورد و راههای ارتباطی اين شهركها را در كنترل شديد قرار دهد. البته نبايد از نظر دور داشت كه شبكه مذكور سهم فراوانی را نيز در زمينه ايجاد ارتباط ميان شهركهای يهودی از يك سو و ميان اين شهركها و مركز رژيم عبری از سوی ديگر ايفا خواهد كرد. تحقيقاً برآيند نهايی اين قبيل تدابير، به سوی افزايش سطح امنيت آباديهای يهودی و دولت مركزی پيش خواهد رفت. (34)

ثانياً يكی از مهمترين اهداف دولت اسرائيل از شهرك‌سازی، جلوگيری از توسعه تجمع‌های فلسطينی به طرف غرب است. به همين دليل، دولت اسرائيل می‌كوشد كه شهرك‌های يهوديان، تا حد امكان در مقابل نقاط استقرار شهرك‌های عرب‌نشين مستقر شود. مثلا شهرك «روجليت» در مقابل شهر «بيت صوريف»، «ارخوفيت» و «اجوز» در مقابل شهر «تروقميا»، شهركهای «حروب» و «شكيف» در برابر شهرهای عرب‌نشين «ادنا» و «ميجد» ساخته شده‌اند. (35)

ثالثاً عمليات اشغال و شهرك‌سازی صهيونيست‌ها در نيمه اول سال 1997م، بيشتر مناطق اشغالی كرانه باختری، كوه الخليل و بيت‌لحم، بيت‌‌المقدس، رام‌الله و دره رود اردن را در برگرفته بود. از طرف ديگر موافقتهای اصولی جهت توسعه و افزايش گنجايش تعداد زيادی از شهركهای صهيونيست‌نشين موجود در كرانه باختری و منطقه قدس به عمل آمده است تا بتواند حجم بيشتری از مهاجرين را در خود جای دهد. (36) از سوی ديگر برخی از رهبران اسرائيل در پی اجرای طرحی به نام «اسرائيل 2000» هستند كه هدف عمده آن حمايت از توسعه‌ فزاينده شهرك‌های يهودی‌نشين است. (37) نكته‌ای كه در مورد دو موضوع مذكور قابل تأمل است، اين است كه در تمامی اين طرح‌ها، وزير جنگ رژيم اسرائيل، اسحق موردخالی ـ از نقش محوری برخوردار است.

نتيجه‌گيری
رژيم صهيونيستی اسرائيل، سياستی كاملا واقع‌گرايانه را در زمينه ايجاد و توسعه شهركهای يهودی‌نشين در پيش گرفته است. ملاحظات امنيتی ناظر بر اين فرايند، ريشه در بحران مشروعيتی دارد كه در ابعاد مختلف تاريخی، توراتی، حقوقی و اخلاقی گريبانگير اين رژيم است. خصائصی چون نژادپرستی، توسعه‌طلبی و تروريسم دولتی، با رفتار عملی تل‌آويو در باب تأسيس آبادی‌های يهودی عجين شده است. و همين امر باعث شده كه ملاحظات امنيتی، حجم عظيمی از استراتژی ملی اين رژيم را دربرگيرد. مسلما در كنار خصائص ذاتی دولت اسرائيل كه در تعابير پيش‌گفته ملحوظ شد، عملكرد تسامح و تغافل‌آميز جامعه جهانی در برخورد قاطع با برنامه‌های معطوف به شهرك‌سازی اسرائيل، نقش فراوانی در توسعه و تداوم اين قبيل سياست‌ها ايفا كرده است. اگر چه اولين قطعنامه جدی شورای امنيت در مورد برخورد صريح با امر شهرك‌سازی يهودی تل‌آويو در 22 مارس 1979 صادر شد، اما اگر قدرتهای بزرگ، به ويژه آمريكا، عزم قاطع خود را در زمينه توقف عملكرد اسرائيل در مورد اسكان يهوديان در مناطق اشغالی به كار می‌گرفتند و ارائه هر نوع كمك و حمايت نسبت به رژيم صهيونيستی را منوط به اطاعت و تواضع اين رژيم در برابر تدابير حقوق بين‌المللی و آرمان افكار عمومی جهانی می‌ساختند، وضعيت مذاكرات صلح به سرنوشت امروز دچار نمی‌شد.

در هر صورت، عملكرد اسرائيل در طول دهه‌های گذشته ثابت كرده است كه در نظر رهبران اين رژيم، ميان شهرك‌سازی، امنيت و حاكميت هيچ تفاوتی وجود ندارد و به همين دليل است كه بعد از گذشت يكصد سال از تاريخ برگزاری كنفرانس بال (1897)، صهيونيسم سياسی كماكان تحت تأثیر انديشه‌هايی شديداً افراطی و شوونيستی، برنامه‌های مربوط به ساخت و ساز و توسعه شهركهای يهودی را ادامه می‌دهد. شايسته است كه كلام پايانی اين مقاله را بر يكی از سخنان اسحاق شامير (نخست‌وزير اسبق اسرائيل) در خصوص سياست شهرك‌سازی يهودی در اوائل دهه پايانی قرن حاضر، اختصاص دهيم: «هيچ قدرتی در جهان نمی‌تواند مانعی در راه شهرك‌سازی محسوب شود. ما به نخبگان جهان و به نسل بعدی می‌گوييم كه اينجا سرزمين مادری و خانه ما برای هميشه خواهد بود.... ما خواهيم ساخت و اميد فراوانی داريم كه به تضمين‌های لازم در اين خصوص دست يابيم.»


 


پاورقی‌
1. روژه گارودی، ماجرای اسرائيل، صهيونيسم سياسی، ترجمه م. بيات مختاری، (مشهد: موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، 1364) ص‌ص 19ـ 12
2. همان: ص 25
3. همان: ص 25
4. غازی اسماعيل رابعه، استراتژی اسرائيل 67ـ 1948، ترجمه محمدرضا فاضلی، (تهران: سفير، 1368)، فصل سوم
5. گارودی، همان، ص 27
6. رابعه، همان: ص‌ص9 ـ 138.
7. شهرك‌سازی، ركن اصلی سياستهای اسرائيل، روزنامه اطلاعات (6/12/75)، ص 12، به نقل از: الهدف، شماره 1255
8. عبدالوهاب المسيری، صهيونيسم، ترجمه لواء رودباری، تهران (تهران: دفتر مطالعات سياسی و بين‌المللی، 1374)، ص ص18ـ 14
9. شهرك‌سازی، ركن اصلی سياست‌های اسرائيلی، همان.
10. هما بسطامی، الا ستيطان الاسرائيلی و نظريه الا من القومی، الفكر الاستراتيجی العربی، ص‌ص6ـ 195
11. فرح‌بخش عباس، نظم نوين جهانی، دموكراسی جديد (تهران: شركت انتشارات جهان معاصر، 1373)، فصل اول
12. صلاح عبدا..، مهاجرت يهوديان و وضعيت گذشته و حال مهاجران يهودی، فصلنامه خاورميانه،‌ سال اول شماره 1، تابستان1373، ص 64ـ 63.
13. مهمترين مجموعه قوانين و مقررات مربوط به سياست رژيم صهيونسيتی در مورد قانون جلوه دادن غصب اراضی اعراب در اواخر 1948 (امضا قرارداد آتش‌بس ميان اين رژيم و دول عرب همسايه) عبارتند از:
ـ ‌قانون مالكيت غايب مصوب سال 1950: لازم به ذكر است كه مهمترين مورد استفاده اين قانون،‌ در ارتباط با تصاحب اراضی وقفی موجود در سرزمين فلسطين بود.
14. بسطامی، همان، ص‌ص 198ـ 196
15. همان، ص‌ص 199ـ 198.
16. همان، ص‌ص 201ـ 200
17. همان، ص‌ص 201ـ 200
18. همان، ‌ص‌ص 204ـ 202
19. گارودی، همان، ص‌ص2ـ 151
20. بررسی تطبيقی بنيادگرايی، فصلنامه خاورميانه،‌ سال اول شماره 3 (زمستان 1373) ص‌ص 4ـ 673
21. عبدمعروف، دولت فلسطين و شهركهای يهودی‌نشين، ترجمه فرزاد ممدوحی، (تهران: اطلاعات، 1374)، ص‌ص117ـ 113
22. بسطامی، همان، ص‌ص‌210ـ 207.
23. معروف، همان، ص 91ـ 89.
24. بسطامی، همان، ص‌ص213ـ 211
25. همان، ص‌ص 215 و 213
26. همان، ص‌ص216ـ 215
27. همان، ص 216
28. معروف، همان، ص‌ص97ـ 96.
29. مقايسه كنيد: شهركهای صهيونيست‌نشين، سدی نامرئی در برابر حاكميت فلسطينی، (تحليلی بر كتاب: جفری ارونسون، آينده شهرك‌های اسرائيلی در كرانه باختری و نوار غزه، 1996)، شماره21(5/10/1376)، ص‌ص 25ـ 24
30. در زمينه ارزيابی اسحاق رابين از مسائل جديد خاورميانه، م.ك
31. برای آشنايی با علل و عوامل مؤثر بر شكل‌گيری نگرش جديد اسرائيل به خاورميانه، م.ك.
 حسين سيف‌زاده، ايران و صلح اسرائيلی خاورميانه، چالشهای آينده، فصلنامه خاورميانه، سال اول، شماره 3 زمستان 1373، ص‌ص 488ـ 487
32. افريم اينبار، خطوط برجسته تفكر استراتژی جديد منطقه‌ای اسرائيل، ترجمه ميرسعيد مهاجرانی، مجله سياست دفاعی، سال پنجم، شماره 2 (بهار 1376) ص 56.
33. حاكم قاسمی، تأثیرات منطقه‌ای سياست دولت جديد اسرائيل، مجله سياست دفاعی، سال پنچم، شماره 2 (بهار 1376)، ص‌ص 100ـ 99
34. نداءالقدس، شماره 6 (15/2/75)، ص‌ص 17ـ 15.
35. نداءالقدس، شماره 17 (15/7/76) ص‌ص 5 ـ 24
36. نداءالقدس، شماره 16 (31/6/76)، ص 20
37. نداءالقدس، شماره 6 (15/12/75) ص 11