نقش گروههای فشار در شکل گیری سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه

1 ـ چگونه لابی صهیونیستی توانست از طریق دستگاه حاکمه آمریکا تغییراتی را به سیاست خارجی این کشور تحمیل نماید.
2 ـ چگونه گروههای حامی اعراب از نشان دادن واکنش فعال در این زمینه ناتوان ماندند. تصمیمات سیاست خارجی آمریکا، نتیجه روابط پیچیده میان بخشهایی از حکومت این کشور است، از جمله: وزارت امور خارجه، پنتاگون (وزارت دفاع)، سازمان سیا (CIA، کنگره، رییس جمهور و شورای امنیت ملی.
نقش گنگره به طور کلی پس از جنگ جهانی دوم کاهش یافت و در مقابل، نقش رییس جمهور مشاورانش و بویژه شورای امنیت ملی افزایش یافت. البته کنگره در تصمیمگیریهای اساسی مربوط به کمکهای خارجی و فروش اسلحه، همچنان نقش قابل ملاحظهای را ایفا میکند. با افزایش اختیارات رییس جمهور بویژه در زمان جانسون و نیکسون ت رییس جمهور، نقش فعالی در سیاستگزاریهای خارجی ایفا نمود و وزیر امور خارجه در برخی از دولتها، طراحی اصلی سیاست خارجی محسوب میشد. مانند نقش کسینجر در دوران ریاست جمهوری جرالدفورد، این نقش را گاهی نیز مشاور امنیت ملی برعهده میگرفت مانند، نقش برژینسکی در دولت کارتر.
به رغم اینکه رؤسای جمهور آمریکا و مشاورانشان ترجیح میدهند که تصمیمگیریهای مربوط به سیاست خارجی تنها در حوزة اختیارات آنان باشد، ولی همواره در این باره به همان اندازه که مردم تحت تأثیر رویکرد جامعه روشنفکر آمریکا در قبال دیگر کشورها و ملتها بودهاند، رؤسای جمهور نیز ـ بسته به شرایط اجتماعی ـ با این طبقه سازگار شدهاند. این سازگاری اگر درست انجام پذیرد، موجب میشود که انتخابشدگان در برخی از تصمیمگیریهای سیاست خارجی، دیدگاههای ملتها را نیز لحاظ کنند و به عکس، اگر این سازگاری کامل نباشد، موضعگیریهای اشتباه میتواند دولت و مردم را در معرض مخالفتها و دشمنیهای بیشتر قرار دهد. برداشتهای فرهنگی نادرست از جهان عرب و اسلام غالباً تأثیرات منفی فراوانی را در سیاست خاورمیانهای آمریکا برجای نهاده است.
روشنفکران
ادوارد سعید درکتاب الاستشراق، (خاورشناسی) به توصیف این پدیده پرداخته است که چگونه جهان غرب با آفریدن تصوری نادرت از وضعیت و فرهنگ ملتهای غیر اروپایی بر آنان مسلط شده است.(1) با اینکه رسانههای گروهی و مراکز فرهنگی عمومی و محافل علمی و تحقیقاتی غربی، دیدگاههای منفی گوناگونی از جهان عرب و جهان اسلام در سطحی گسترده منتشر میسازند، ولی باز هم تلاشهای گروههای تحقیقاتی در این زمینه در حال گسترش است.(2)
رفتار آمریکا با جهان ـ بویژه خاورمیانه ـ به نمایشی شبیه است که چنین پشت صحنههایی دارد. دستاندرکاران سیاست خارجی آمریکا و مردم نیز از تأثیر این پشت صحنه بر رفتار سیاسی حاکمان آمریکا ممانعت نمیکنند. از این رو، این که افکار خاورشناسان، حتی در بالاترین سطح حکومت آمریکا تأثیر داشته و دارد، چندان عجیب نیست.
در جامعه دموکراتیک آمریکا، مشکلات ناشی از عدم امکان دستیابی به اطلاعات و کنکاشهای مردمی، سؤالهای اساسی را در زمینه منطقی بودن برنامههای قابل قبول و عقلانیت سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه مطرح میسازد.
رسانههای گروهی
فرض بر آن است که رسانههای گروهی آمریکا در زمینة سیاست خارجی، هیچگونه برنامهریزی و تصمیمگیری نمیکنند و روند نقل بیانیههای کاخ سفید در مورد مسایل سیاست خارجی از سوی روزنامهنگاران که بدون تحقیق صورت میگیرد به رابطه میان سرنشینان آسوده خاطر کشتیای شباهت دارد که هیچچیز توجه آنان را برنمیانگیزد، مگر پس از اشاره ناخدای کشتی.(3) در واقع، دولت و رسانههای جمعی به نشر مطالب خرافی و دگرگونه و افکار نادرست دربارة مسلمانان و ملتهای خاورمیانه میپردازند. همان طور که کاخ سفید، سیاست خارجی را طراحی کرده و برنامهریزی مشخص آن را در اختیار سانهها قرار میدهد، آنان نیز عیناً همین تصورات و دیدگاهها را به افکار عمومی عرضه مینمایند و مردم، این دیدگاهها را ناخودآگاه دریافت میکنند و این تصورات، زیر ساخت مواضع و دیدگاههای منفی یا مثبت آنان را در قبال ملتها و کشورهای معین تشکیل میدهد. براساس همین تصورات و دیدگاهها، فشار یا تأیید مردمی نسبت به کاخ سفید شکل میگیرد و سرانجام، دولت، مجدداً برنامهریزی سیاست خارجی را با در نظر گرفتن همین فشارها و تأثیرات به رسانهها اعلام میکند و این دور همچنان تکرار میشود و بدین ترتیب، نوعی همکاری را به نمایش میگذارد که پی درپی بر تأثیرات هر یک از عوامل افزوده میشود و برآیند این تأثیرات به مراتب از اجزای آن بیشتر است.
ارایة چهرهای شیطانی از اعراب و مسلمانان در طول تاریخ، موجب شده است که مردم آمریکا به آسانی تصمیمات واشنگتن را دربارة این کشورها بپذیرند. مانند مداخله نظامی آمریکا در لبنان در سال 1958 یا حملات نظامی آمریکا به عراق در سالهای اخیر. از سوی دیگر، دشمنی دیرینه آمریکاییها با اعراب و مسلمانان، گاهی رؤسای جمهور را وادار میسازد که از تأثیرات سیاستهایی که با افکار عمومی و جو موجود سازگاری ندارد، خودداری ورزند. مخالفت با سیاستهای فورد یا فقدان چنین مخالفتهایی به هنگام حمله ترکیه به قبرس در سال 1974 یا دشواریهایی که برای کسب موافقت کنگره برای فروش سلاح به عربستان سعودی ـ همپیمای صمیمی آمریکا ـ وجود داشته، جملگی نشانههای عقبنشینی رؤسای جمهور در برابر آرای عمومی است. بدیهی است که گروههای فشار از این وضعیت نیز در جهت تقویت برنامههای خود بهرهبرداری میکنند.
گروههای لابی و فشار
فعالان لابی صهیونیستی و گروههای فشار داخلی، فعالیتهای خود را از طریق سیستمهای دولتی انجام میدهند و برای این کار از قشر تحصیلکرده و آگاه استفاده میکنند و در این زمینه دو هدف را در نظر میگیرند:
1 ـ ایجاد ارتباط با دستاندرکاران سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه.
2 ـ تأثیر در آنان به منظور پایهگذاری سیاستهای هماهنگ با برنامههای معین. هریک از اعضای لابی حرفهای متمرکز در واشنگتن و گروههای ذینفع میکوشند تا بر سیاست خارجی آمریکا تأثیر بگذارند. گروههای ذینفع، آمیزهای است از گروههای نژادی با دیدگاههای سیاسی، به طور کلی این دو، سازمانهای داوطلبانه را تشکیل میدهند که بدون چشم داشت مادی فعالیت میکنند. حال آن که براساس قوانین آمریکا اعضای لابی به افراد یا سازمانهایی گفته میشود که مأموریت آنها تلاش برای تثبیت یا تغییر قوانین است و برای این کار، پولهایی را نیز دریافت میکنند.(4) در آغاز دهة هفتاد، نام بیش از هشتاد هزار فعال لابی در واشنگتن به ثبت رسیده بود که فعالیت بیشتر آنها بر مسایل داخلی متمرکز بود و اتفاق نظر وجود داشت که اعضای لابی از طریق ارتباطات شخصی و کمکهای مالی به احزاب و سیاستمداران، بر قوانین داخلی و مصوبات کنگره تأثیر اساسی دارند. میزان تأثیر اعضای لابی بر سیاست خارجی بسیار مبهم است، هرچند به طور منطقی، تأثیر فعالان لابی بر سیاست خارجی از تأثیر آن بر مسایل داخلی کمتر است. اعضای لابی برای ادامه فعالیت خود باید به اصول مشترکی پایبند باشند، از جمله راستگویی، دادن وعدههایی که توانایی برآورده ساختن آن را دارند، اطاعت از کارمندان دولتی و همکاری با آنان و از همه مهمتر، ندادن پیشنهاد یا درخواست غیر منتظره به مسئولان سیاسی. اعضای لابی باید برنامههای کاری روشنی برای خود تنظیم نمایند و تصمیمگیرندگان مؤثر و با نفوذ را شناسایی کنند و آگاه باشند که دستیابی به این افراد بسیار مهم و اساسی است. اعضای لابی، همچنین معتقدند که حدود هشتاد تا نود درصد صمیمگیریها بیش از آن که مبنای واقعی، درستی داشته باشد، دارای مبنای سیاسی است.(5)
سرانجام، اعضای لابی و گروههای فشار میتوانند برآگاهی تصمیمگیرندگان بیفزایند و اطلاعاتی را دربارة موضوعات مشخص در اختیار آنان قرار دهند و حتی گاهی این اطلاعات را به عموم مردم نیز ارایه کنند. گاهی اعضای لابی و به تبع آنها، گروههای فشار، یکی از چند منبع محدود یا حتی تنها منبع اطلاعاتی دربارة موضوع موردنظر به شمار میآیند. این امر، بخصوص دربارة مسایل خاورمیانه مصداق دارد. زیرا مسایل این منطقه ـ چنان که اشاره شد ـ به صورت نادرت مطرح میگردد و یا بیشتر آمریکاییها و بسیاری از سیاستمداران با حقیقت آن آشنا نیستند.
روشها
اعضای لابی و گروههای صاحب منافع از یک یا چند شیوه نسبتاً ساده در اهداف خود بهره میگیرند. این شیوهها عبارتند از:
1 ـ تماس تلفنی یا ارسال نامه و دورنما به کاخ سفید یا بخشهای دیگر دولتی.
2 ـ ارتباط مستقیم و خصوصی با رییس جمهور و مسئولان بلند پایه.
3 ـ تماس خصوصی با اعضای کنگره و همکارانشان و برقراری ارتباط دراز مدت با آنان و همچنین برقراری ارتباطاتی با مسئولان دست پائین یا معاونانشان که طی سالهای طولانی، این روابط گسترش مییابد و هنگامی که بوروکراتها یا سیاستمداران جوان در مراکز اصلی تصمیمگیری به مسئولان بلندپایه تبدیل میشوند، عموماً فوایدی در بر دارد.
4 ـ فشار آوردن به کاخ سفید و کنگره از سوی سازمانهای داخلی با استفاده از روشهای فوقالذکر.
5 ـ دستیابی به رسانههای جمعی و نفوذ در آنها برای کسب وجهة مردمی و تبلیغ برنامههای مشخص.
6 ـ اقدامات مردمی برای جلب حمایت مردم.
7 ـ فشار آوردن بر کنگره برای تصویب لوایحی دربارة مسایل معین.
8 ـ اعمال فشار برای تصویب قوانین در سطح کشوری و محلی.
این شیوهها در درون نظام سیاسی گسترده آمریکا اعمال میشود و اعضای لابی اگر بتوانند، از نقاط قوت و ضعف این نظام برای کسب اعتبارو سرانجام، پذیرش برنامههای خود و اجرای آن از سوی دولت آمریکا بهره میگیرند.
لابی صهیونیستی
لابی صهیونیستی، صرفاً یک گروه محدود نیست، بلکه مجموعهای با شاخههای متعدد است. رژیم اسراییل از همان آغاز شکلگیری با پی بردن به اهمیت لابی، از تلاشهایی که برای بررسی ساختار و تحلیل آن انجام میگرفت حمایت کرد.(6)
سیاستمداران اسراییل به شکل منظم موجب جزر و مدهایی در سیاستهای آمریکا در خاورمیانه میشوند و اسراییل، برخلاف دولتهای عربی میتواند فعالیتهای پراکنده و جداگانه فعالان لابی را با گروههای طرفدار صهیونیستها در آمریکا هماهنگ ساخته، بدین طریق، با پرهیز از فعالیتهای پراکنده، فعالیتهای یکپارچه را تقویت نماید.(7) فعالان لابی صهیونیستی تا دهة نود و قرارداد اسلو معتقد بودند که نتایج حاصل از مناقشه اعراب و اسراییل تنها به سود فلسطینیها یا به طور کلی اعراب و به زیان اسراییل است. از این رو لابی صهیونیستی غالباً به عنوان دشمن اعراب و مسلمانان عمل کرده، با هرگونه نزدیکی کشورهای عربی با آمریکا مخالفت میکرد.
سازمانهای یهودی در آمریکا ـ بر خلاف دیگر گروههای لابی نژادی بویژه آمریکاییهای عربتبار ـ از طریق شهروندان واسطه که مصونیت دارند، مستقیماً با کاخ سفید در ارتباط هستند. این کارمندان که عموماً با استفاده از تواناییهای شخصی و حرفهای بالای خود، با یهودیان مقیم آمریکا همکاری دارند، نشستهایی را با رییس جمهور و دیگر دستاندرکاران سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه ترتیب میدهند و همچنین، اطلاعاتی به سازمانهای یهودی ـ آمریکایی و صهیونیستی انتقال میدهند و همچنین، اطلاعاتی به سازمانهای یهودی ـآمریکایی و صهیونیستی انتقال میدهند تا این سازمانها با در نظر داشتن خواستها و توجهات دولت و کاخ سفید، تلاشهای سیاسی و اقدامات خود را گسترش میدهند.
برخلاف آمریکاییهای عرب تبار ـ که جدیداً فعالیتهای محدودی آغاز کردهاند ـ سازمانهای یهودی در آمریکا از چند دهه پیش فعالیتهای سیاسی و اجتماعی گستردهای دارند و کمیته امور عمومی اسراییل و آمریکا (AIPAC) که در سال 1954 از طرف شورای صهیونیستی در آمریکا تأسیس شد خود، لابی رسمی و فعالی است که موفقترین جریان صهیونیستی در آمریکا به شمار میآید. این کمیته در اواسط دهة هشتاد، هفتاد و پنج کارمند داشت و بودجه سالانه آن به 000/700/5 دلار بالغ میشد.(8) این کمیته دارای تشکیلات داخلی گستردهای است که «اعلام نیازهایی» را مطرح مینماید و مطالب فراوانی را ـ که عمده آن جنبة ستیزه جویانه دارد ـ درباره اسراییل و جهان عرب منتشر میسازد. اعضای این لابی با اعتقاد به اهمیت فعالیتهای تبلیغاتی و اطلاعاتی، به طور مستمر، حجم زیادی از اوراق و نوشتههای سیاسی را نه تنها دربارة اسراییل، بلکه دربارة جهان عرب و اسلام منتشر میسازند.
با این که بسیاری از این مطالب در ظاهر، مشی متعادلی دربارة خاورمیانه ارایه میکند، ولی در حقیقت به طور مداوم از اسراییل طرفداری میکند و در بسیاری از مواقع، دشمنی خود را با اعراب و مسلمانان آشکار میسازد. از این رو اجرای سیاست خارجی متوازنتر در خاورمیانه، دارای عقبة دشوار و پیچیدهای است که نه تنها تحت تأثیر طرفداران اسراییل، بلکه تحت تأثیر فعالان لابی مخالف اعراب و مسلمانان نیز هست.
گروههای صهیونیستی، همچنین طی سالیان دراز شبکه ارتباطی گستردهای با اعضای کنگره و مسئولان دولتی آمریکا در سطح کشوری و محلی برقرار ساختهاند. کارمندان کاخ سفید برای کاستن از مخالفتهای احتمالی و تسلط بر برنامه زمانی، با دقت تمام نشستهایی با گروههای لابی و سازمانهای نژادی برنامهریزی میکنند. هدف از این هماهنگیها، تنها تعیین زمانبندی دیگری نیست، بلکه برای آن است که دقیقاً مشخص کنند که کی و چگونه رییس جمهور در مجامع عمومی آشکار میشود و چه موقع میتوان با او عکس گرفت. ولی جلسات با سازمانهای یهودی آمریکایی به طور کلی کاملاً صمیمانه برگزار میشود.(9) رهبران یهود آمریکایی با آمادگی کامل و برنامههایی متناسب با درخواستها و توصیهها در این جلسات حضور مییابند و کمکهای مالی و نظامی مشخصی برای اسراییل مطرح میسازند. همچنین به صراحت، موافقت یا عدم موافقت خود را با سیاستهای آمریکا در خاورمیانه اعلام میکنند. گروههای یهودی ـ آمریکایی به رغم انشعابات داخلی، معمولاً بر سر مسایل مربوط به اسراییل به توافق میرسند به طوری که میتوانند جبهة متحدی را در واشنگتن به نمایش بگذارند.(10) این اتحاد و نزدیکی، الگوی بینظیری از تلاشهای لابی را سازمان میدهد که نقطه مقابل آن، تلاشهای دولتهای عربی و اعراب آمریکایی تبار است.
لابی عربی
لابیهای طرفدار اعراب نیز متعدد هستند. کشورهای عربی میکوشند از طریق سفارتخانههای خود در واشنگتن و ارتباطات مستقیم خود، در سیاست خارجی آمریکا تأثیر بگذارند. دولتهی عربی طی سالیان طولانی، هزینههای گزافی را به مؤسسات عمومی و فعال در آمریکا و لابیها پرداختهاند تا آنان به منظور تأثیر در سیاستمداران آمریکا به نفع این کشورها فعالیتهای تبلیغاتی انجام دهند، ولی ین تلاشها عموماً تأثیر چندان مثبتی در مردم یا سیاستمداران آمریکا نداشته است. به طور کلی، عدم هماهنگی میان تلاشهایی که از سوی کشورهای عربی برای فشار بر سیاست آمریکا انجام میگیرد قابل توجه است و فقدان پشتوانة مالی از تأثیر این تلاشها نیز میکاهد.
افزون بر این، اتحادیةعرب نیز که به نظر میرسد سازمان مناسبی برای انجام فعالیتهای لابی عربی باشد، نتوانسته است در افکار عمومی آمریکا تأثیر بگذارد یا تأیید آنان را به دست آورد و تلاشهای این اتحادیه به علت ناکامی در سازماندهی سیاستهی درازمدت روشن با شکست مواجه شده است.(11) رهبران عرب، همواره از درک ساختار نظام سیاسی آمریکا ناتوان بودهاند. رهبران مختلف عرب در دهههای پیاپی پس از جنگ جهانی دوم گنان میکردند که فعالیت لابیها غیرقانونی است و هر تلاشی باید از کانالهای رسمی انجام گیرد. بزرگترین رهبران جهان سوم ـ و از جمله رهبران عرب ـ تنها راه تأثیرگذاری بر سیاست آمریکا را منحصر به ارتباط با مرد شماره یک این کشور، یعنی رییس جمهور میدانستهاند.(12)
کشورهای تولیدکننده نفت ـ و به طور مشخص عربستاد سعودی ـ آرامکو و شرکتهای نفتی را میانجیهای مناسبی برای انتقال نظرات و خواستها به واشنگتن در نظر گرفتهاند و دیگران بر این باور بودند که سازمان جاسوسی آمریکا(CIA) نقش اساسی در سیاست خارجی این کشور ایفا میکنند. از آنجا که منافع شرکتهای نفتی و فعالان لابی اقتضا میکرد که این باورهای نادرست ادامه یابد بر آن مهر تأیید مینهادند. بسیاری از کشورهای جهان سوم، هنگامی که به پیچیدگیهای نظام سیاسی آمریکایی پیبردند از تلاش برای تأثیرگذاری در سیاست خارجی آمریکا دست برداشتند و به کشورهای خود بازگشتند و یا اینکه فعالان حرفهای لابی آمریکایی را برای این مأموریت اجیر کردند.
در دهة پنجاه، جمال عبدالناصر، رییس جمهور مصر از یکی از دستیارانش ـ که در آمریکا به سر میبرد ـ پرسید:
«لابی چیست»؟ و همچنین معنای(Picket Lines) را از او سئوال کرد. هیچ یک از این دو تعبیر متداول در سیاست خارجی آمریکا در زبان عربی معادلی نداشت و با وجد این که مصر در مقایسه با بسیاری از کشورهای عرب، سیاستمداران فعالی در سیاست خارجی داشت، ولی تا دهه هفتاد، لابی پیوسته و تمام وقت در واشنگتن نداشت. در این زمان، کشورهای عربی، لابیهایی تمام وقت یا نیمه وقت را به کار میگرفتند، ولی معمولاً تلاشهای آنان هماهنگ نبود و غالباً اهداف آنان با همدیگر تناقض داشت. بدیهی است که این وضعیت، تلاشها را محدود ساخته یا نتایج آن را معکوس میسازد. جنگ خلیج فارس، نتیجهای جز تشدید بینظمی در داخل کشورهای عربی و درهم ریختن وضعیت سیاسی آنان نداشت. سفیران کشورهای عربی، گاهی دربارة مسئله مشخصی مانند کشتار الخلیل توانستهاند تلاشهای خود را هماهنگ سازند، ولی اصولاً آنان مستقل از یکدیگر عمل میکنند. سرمایهدارانی که در جهان عرب منافعی دارند و نیز سیاستمداران باز نشسته همواره کوشیدهاند که در سیاستهای مربوط به خاورمیانه تأثیر بگذارند و هر دو گروه تمایل دارند برای دستیابی به سیاستگزاران، بر روابط و دوستیهای شخصی متکی باشند. گروههای ذینفع ترجیح میدهند که با آرامش و پشت پرده عمل کنند و به ندرت میکوشند افکار عمومی را تحریک کنند و یا به فعالیت تبلیغاتی اساسی دربارة موضوعی مشخص دامن بزنند.
گفتنی است آمریکاییهای عرب تبار و ایرانیان و ترکها و یونانیان هر یک موفقیتهایی دربارة مسایل مشخصی داشتهاند. در میان این گروههای نژادی، کلیساها و باشگاهها، دارای محدودهای خاص با تاریخی طولانی هستند، ولی سازمانهایی که تمایلات سیاسی بیشتر داشتند پس از دهه 60 و 70 پدید آمدند. شکست ناگوار اعراب در جنگ سال 1967، بسیاری از آمریکاییهای عربتبار را تحریک کرد تا سازمانهایی تأسیس کند که از سویی با افکار خصمانهای که از مدتها پیش دربقارة اعراب رواج داشت مبارزه کنند و از سویی دیگر بر واشنگتن فشار آورند تا سیاستهای دوستانهتری در برابر جهان عرب اتخاذ نمایند. این گروهها، نسبتاً کوچک و از نظر مالی، ضعیف بودند و از چند دستگیهایی که موجب تفرقه میان کشورهای عربی نیز بود، رنج میبردند. از این رو اغلب این سازمانها نتوانستند برنامه فعال یکدستی را به اجرا گذارند. افزون بر این، آمریکاییهای عرب تبار ـ به استثنای افرادی انگشت شمار ـ جایگاه بالایی در دستجگاه حکومتی آمریکا نداشتند.
اعضای لابی برای این که بتوانند با وارد آوردن فشار جدی، تغییراتی در سیاست خارجی آمریکا اعمال کنند باید به مسئولان دولتی دسترسی داشته باشند، در این صورت، میتوانند با خصومت فرهنگی شدیدی که نسبت به اعراب و سملمانان اعمال میشود مقابله کنند، در نتیجه همین اندیشه است که آمریکاییهای عرب تبار غالباً وقت زیادی صرف میکنند و بسیار میکوشند که آمریکایی بودن و رفداری خود را از دولت آمریکا اثبات کنند. به رغم این که کاخ سفید از طریق واسطهها یا دفاتر امور نژادی متمرکز در کاخ سفید با گروههای نژادی ارتباط برقرار میکند، ولی ارتباطات یا تشکیل اجتماعات با اعراب به عنوان اقداماتی مربوط به سیاست خارجی انجام میگیرد و نه سیاست داخلی و وزارت امور خارجه یا شورای امنیت ملی باید با آن اعلام موافقت یا مخالفت نماید. اعراب آمریکایی طی دهة نود در زمینههای سیاسی، فعالیت بیشتری از خود نشان میدادند و در کاخ سفید و دیگر مراکز دولتی، نفوذ بیشتری یافتند، ولی این امر در تغییر سیاست آمریکا و مواجه با فشارهای مداوم گروههای طرفدار اسراییل و احساس خصومت عمومی با اعراب و مسلمانان تأثیر چندانی نداشت و بیشتر سیاستمداران، آشکارا تردید خود را نسبت به همکاری با اعراب ـ حتی اعرابی که آمریکا به آنان ابراز دوستی و صمیمیت میکرد ـ ابراز کردند. در دهة هفتاد، طرفداران صهیونیسم، سازمان دهندگان اصلی تبلیغات علیه تحریم اسراییل بودند. این تلاش فعالان لابی و عکسالعمل مخالفانشان در جناح طرفداران اعراب را میتوان به عنوان نمونهای از تلاش لابیها در کتابهای درسی مطرح ساخت تا روشن گردد که چگونه فعالان لابی با سازماندهی درست و اجرای طرحی راهبردی و دقیق موفق میشوند تغییراتی در سیاست ایجاد کنند و به عکس، چگونه تلاشهای سازماندهی نشده و بیبرنامه و کورکورانه لابیهای دیگر ناکام میماند.
تحریم اسراییل از سوی کشورهای عربی
فعالیتهایی که بر ضد «تحریم اسراییل از سوی کشورهای عربی» انجام شد، نشان داد که چگونه فعالیتهای هماهنگ حتی در مخالفت با رییس جمهور، میتواند تغییراتی در سیاست آمریکا و قوانین آن ایجاد نماید و در مقابل، گروههای عربی ـ حتی در اتخاذ استراتژی فعال برای پشتیبانی یا حمایت از تحریم ـ ناموفق بودند. گروههای طرفدار اسراییل در سال 1975، فعالیتهای خود را در مخالفت با مسئله تحریم در دو سطح ملی و ایالتی آغاز کردند.(13) بخش عمدة این حمله تبلیغاتی به صورت لوایح پیشنهادی مربوط به قوانین دشواری بود که شرکتهای سرمایه گذاری آمریکایی ملزم به اجرای آن بودند. در این جا امکان شرح کامل این حمله تبلیغاتی نیست، ولی حتی شرح مختصری از آن نیز میتواند توانمندیهای سیاسی لابیهای هماهنگ و سازماندهی شده را نشان دهد. در پی تحریم اسراییل از سوی اعراب، همة شیوههای فعالیت لابیها هماهنگ شد. شیوههایی مانند نوشتن نامه، ملاقاتهای خصوصی، سازماندهی گروههای فشار منظم و حمایت از کنگره و مقررات و قوانین جدید در سطح ملی و محلی. همة این امکانات برای فعالیت بر ضد تحریم اسراییل که ادعا میشد جنبه ضد سامی دارد و همچنین برای تصویب لوایح جدید در مقابل هرگونه همراهی آمریکا با تحریم، بسیج گردید.
اتحادیه عرب در ساله 1946 تحریم تولیدات صنعتی یهودیان در اسراییل را به عنوان نوعی مبارزه ملی عربی بر ضد برپایی دولت یهودی در فلسطین تصویب کرد. هدف از این تحریم، ممانعت از ورود کالاهای ساخت یهودیان فلسطین به کشورهای عربی بود. در پی شکست اعراب در جنگ سال 1948 و تأسیس اسراییل در سال 1951 تحریم دیگری به منظور ممانعت از کمک کشورهای ثالث به اقتصاد اسراییل تصویب شد. فعالیت علیه تحریم در اصل متوجه تحریم دوم و همراهی آمریکا با آن بود.(14)
تبلیغ بر ضد تحریم، فشارهایی متوجه رؤسای جمهور آمریکا، یعنی فورد و کارتر و همچنین دیگر مسئولان دولتی ساخت. این تبلیغات از طریق رسانههای جمعی، نامه، نوشتن کتاب و از همه مؤثرتر، لوایح قانونی بود که توسط کنگره و شوراهای قانونگذاری ایالتی به تصویب رسید. دولت آمریکا در زمان فورد به شدت با صدور قوانینی که شرکتهای آمریکایی را بیش از پیش به رعایت تحریم وادار سازد مخالفت کرد و از این نظر، دولت فورد به دولت مخالف تحریم شهرت یافت. در واقع، این، مخالفت با هرگونه تبعیض مبتنی بر دین یا خون یا نژاد بود. ولی چنین وانمود شد که: «تلاشهای دیپلماتیک، بهترین راهی است که میتوان انتخاب کرد.(15) تعدادی از بخشهای مؤثر دولتی با تصویب قوانین اضافی بر ضد تحریم مخالفت کردند. از جمله شورای امنیت ملی، وزارت امور خارجه، وزارت دارایی، وزارت بازرگانی و وزارت دادگستری. بویژه آن که سازمان جاسوسی آمریکا اعلام کرد که تحریم، تأثیری در اسراییل نداشته است و احتمال تکرار آن در آینده صفر است.(16) افزون بر این، دولت اعلام کرد که «... دولتهای عربی هر یک برداشت دلخواه خود را از تحریم و مقررات مربوط به آن دارند و تجربه نشان میدهد که تحریم به صورت یکپارچه اعمال نمیشود و تعدادی از شرکتها هم در اسراییل و هم در کشورهای عربی مشغول فعالیت هستند.»(17)
بیانیههای داخلی کاخ سفید همچنین تأکید میکرد که «بر خلاف بعضی گمانها، این تحریم بر مبانی دینی یا نژادی استوار نیست.»(18) و از همه مشهورتر، اعتراف مشاوران کاخ سفید بود در مرود این که «کشورهای عربی میکوشند اسراییل را از منافع اقتصادی حاصل از تجارت با کشورهای دیگر محروم سازندف ولی تلاشهای آنان با تلاشهایی که ما برای تحریم اقتصادی کوبا و کره شمالی و ویتنام و کامبوج انجام دادیم، تفاوت دارد.»(19)
رویکردهای اقتصادی نیز به نوبه خود نگرانیهای را در مورد قوانین جدید میآفرید. به رغم این که نسبت مبادلات تجاری آمریکا با کشورهای عربی در دهه هفتاد بیشتر شد، ولی تولیدات اروپایی و آسیایی به راحتی میتوانستند جایگزین کالاهای آمریکایی گردند و زیانهایی متوجه شرکتهای آمریکایی سازند. مسئولان، نگرانی خود را در این باره چنین ابراز کردند که: «اگر شرکتهای آمریکایی به مقررات تحریم تن در دهند، امکان روی آوردن کشورهای عربی به منابع غیر آمریکایی برای تأمین کالاهای مورد نیاز خود فراوان است. آمریکا باید بکوشد تا اعراب را از مسئله تحریم منصرف سازد؛ حتی اگر ما بهترین منبع تأمین کالاهای کشورهای عربی باشیم، باز هم آنان چندان به ماوابسته نیستند.»(20)
هنگامی که دولت فورد کوشید مواضع مخالف تحریم را تعدیل کند، برای وضع قوانین بیشتر، تحت فشار قرار گرفت و ایالتهای مختلف از جمله نیویورک و کالیفرنیا، قوانینی بر ضد تحریم وضع کردند و اعضای کنگره به صورت انفرادی، مخالفتهایی با تحریم ابراز کردند و مسئله به موضوعی جنجالی تبدیل شد.(21) در ماه سپتامبر 1975 کنگره دست کم چهارده طرح قانونی و دو مصوبه را پیش روی داشت و کاخ سفید اظهار کرد که: «برای تصمیمگیری دربارة این مشکل، کارد به استخوان رسیده است.»(22) دولت فورد کوشید تا در این موضوع داغ سیاسی با اعضای مستقل کنگره همراهی نمایدو از طرحهای قانونی که کمترین زیان را متوجه منافع آمریکا در جهان عرب میسازد، پشتیبانی کند.(23) همچنین با بررسی مسئله و توصیهةای پیرامون آن، آموزشهایی به کارمندان کاخ سفید داده شد و مشاوران کاخ سفید، نشستهایی با اعضای کنگره و مشاوران حقوقی ترتیب دادند که اغلب بیفایده بود.
فورد در بیستم نوامبر 1975 در واکنش به مخالفتهای روزافزون با تحریم، دستوراتی برای اجرای جدیتر قوانین موجود صادر کرد، ولی مخالفان تحریم در برابر این اقدام دولت بر درخواستهای خود افزودند. در 28 نوامبر، سازمان «بنای بریت برای مقابله با افشاگری»، اقدامات دولت را چنین توصیف کرد: «این اقدامات، گام مثبتی است که باید از آن استقبال کرد، ولی نمیتواند به طور جدی مانع از اجرای تحریم کشورهای عربی در ایالات متحده بر ضد اسراییل باشد.»(24) این سازمان پیش از آن (در ژوئیه، ژوئن و سپتامبر) مواردی را دربارة تحریم بر ضد تعدادی از شرکتهای آمریکا و همچنین روجرز مورتن، وزیر بازرگانی مطرح ساخته بود و در ماه نوامبر، 25 تن از اعضای دموکرات کنگره، شکایتی را بر ضد مورتن و توماس کلیپ و وزیر کشور مطرح ساخته و آنان را به مانع تراشی بر سر راه اجرای سیاستهای آمریکا و بر ضد تحریم، متهم ساختند. بهترین زمان برای حمله بر ضد تحریم به منظور وارد آوردن سختترین فشارها بر سیاستمداران، یک سال پیش از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری بود. بسیاری از اعضای کنگره و سیاستمداران به امید کسب آرای احتمالی و پشتیبانی مالی برای فعالیتهای خود، عریضهای دربارة تصویب قانون بر ضد تحریم امضا کردند. آنان در پشتیبانی خود از مخالفان تحریم، تهدید به نتایج سیاسی منفی نکردند.
بدون پرداختن به صدها اصلاحیه در مورد قوانین مربوط به تحریم، کافی است ملاحظه کنیم که مشاجره در این باره تا سال 1976 ـ یعنی سال انتخابات ـ ادامه یافت و به سرعت مسئله تحریم به موضوع محوری مناقشه میان فورد و کارتر تبدیل شد. کارتر از مخالفان تحریم دفاع کرد و فورد را به علت همراهی نکردن با او مورد انتقاد قرارداد و جورج مینی، رهبر اتحادیه کارگران آمریکا نیز طرفدار تصویب لوایح بیشتری در این زمینه بود. سرانجام، نظرسنجیهای کاخ سفید به مخالفتهای جدی در کنگره با مواضع دولت، اشاره کرد.(25) دولت فورد در برابر این مقابله سیاسی هماهنگ، ناچار به عقب نشینی شد و در چهارم اکتبر 1976، رییس جمهور به مورتن دستور داد که اطلاعاتی دربارة تحریم و بعضی از شرکتهای آمریکایی به کنگره تقدیم کند. فورد پیش از آن قانون اصلاحات، مربوط به بخشودگیهای مالیاتی را در حالاتی خاص (مربوط به تحریم) امضا کرده بود.(26)
به رغم آن که کارتر از جریان مخالف تحریم برای منافع سیاسی خاص خود سود برد، ولی به محض آن که به ریاست جمهوری رسید دریافت که وضعیت فرق کرده است. از طرفی حمله به تحریم چندان رو به فزونی نهاد که به اقدامات قانونی بیشتری انجامید و اکنون نوبت دولت کارتر بود که: «ضمن پرهیز از تأثیر معکوس بر دیپلماسی خاورمیانه، توجه داشته باشد که فعالیتهای قانونی شرکتهای آمریکایی در خارج دچار خسارت نگردد.»(27)
کارمندان کاخ سفید معتقد بودند که منازعه اساسی، بر سر طرفداری از اصل مقابله با لیست سیاه از یک سو و عواقب واکنشهای مخالف و زیانهایی که جهان عرب میپردازد از سوی دیگر است؛ در حالی که(28) بعضی از مشاوران و بخصوص افسران رابط کاخ سفید و نزدیکان به اقلیت یهود در آمریکا، استدلال میکردند که کارتر باید به وعدههای خود دربارة تصویب قانون تحریم عمل کند.(29) سرانجام، راه حل میانهای، نه از طریق کاخ سفید و کنگره، بلکه در نتیجه تشکیل جلسهای میان شرکتهای بزرگ (از جمله آکسون و جنرال الکتریک و جنرال موتورز و غیره) و سازمانهای طرفدار صهیونیسم به دست آمد. توافق حاصل از نشست مشترک میان سازمان مقابله با افشاگری و کمیته یهودیان آمریکا و کنگره یهودیان آمریکا، با اعمال تعدیلهای اندک در قانون پیشنهادی توانست موافقت طرفین را به دست آورد و کارتر نیز در بهار 1977، راه حل میانه را تأیید کرد، ولی مشکل، همچنان باقی ماند و مخالفان تحریم کوشیدند تا بر قوانین جدید اشراف داشته و آییننامههایی برای آن فراهم سازند و دولت کارتر در سال 1978، مدتی طولانی درگیر مسایل پیچیده تحریم بود.(30)
حمله به تحریم در فضایی تقریباً خالی از هرگونه اطلاعات دربارة اهداف تاریخی تحریم یا اسباب ادامه آن انجام پذیرفت. دولتهای عربی ـ بویژه عربستان سعودی ـ به خوبی با مشکلات مواجهه با سرمایهداران آمریکایی آشنا بودند و علی عبداله علیرضا، سفیر عربستان سعودی در جلسات خود اشاره میکرد که تحریم، «پیچیدهترین مشکل است».(31)
ولی نه عربستان سعودی و نه هیچ کشور نفتی دیگر در ارتباطات پشت پرده خود با مسئولان بلند پایه با سرمایهداران آمریکایی با قاطعیت و صراحت، مخالفت با تحریم و فعالیت بر ضد آن را محکوم نمیکردند. افزون بر این، هیچ یک از این کشورها به فعالیت تبلیغاتی جدی در مقابل تبلیغات طرفداران صهیونیسم بر ضد تحریم دست نمیزد و هیچگونه اقدامی برای توجیه مردم آمریکا نسبت به تحریم و انگیزههای آن صورت نمیداد.
جدی نبودن اعراب در مسئله تحریم، نشان میداد که در این باره میان دولتهای عربی ـ بویژه دولتهای پادشاهی در کشورهای نفت خیز ـ اتفاق نظر وجود ندارد.
مضحکتر از همه، آن که مهمترین تفسیرهای مربوط به مسئله تحریم و موضع کشورهای عربی نسبت به آن، نه از سوی رهبران عرب، بلکه از سوی مسئولان آمریکایی ارایه شد. از جمله، ریچارد نولتی، سفیر سابق آمریکا که مقالهای را در روزنامه نیویورک تایم به چاپ رساند و سایروس ونس، وزیر امور خارجه پیشین این کشور که در کمیسیون فرعی سرمایهگذاری (1977) در این باره سخنرانی کرد و هر دو آنها مسئله را از نقطهنظر منافع آمریکا بررسی کردند. البته امین حلمی الثانی، نماینده دایمی اتحادیه عرب در سازمان ملل متحد، نوشته مستدلی دربارة تحریم در روزنامه نشنال ژورنال منتشر ساخت و از آن به «روش صلحآمیز در دفاع از خود» تعبیر کرد.(32) ولی این مطالب اندک، هیچ تأثیر قابل ملاحظهای در مردم آمریکا (که بیشتر آنان اصلاً آن را نخواندند یا نشنیدند) و سیاستمداران کشوری یا ایالتی نداشت.
هجوم تبلیغاتی علیه تحریم، بهترین فرصت را برای اعراب فراهم آورد تا مردم آمریکا را به جنبههای قانونی تحریم و مشروعیت آن بر اساس قوانین بینالمللی آشنا سازند، ولی آنان در این کار، ناموفق بودند. علاوه بر این در توجه دادن مردم به رابطه میان اقتصاد و حقوق بشر در مبارزه فلسطینیها برای حق تعیین سرنوشت نیز توفیقی نداشتند و سرانجام، فرصت را برای آگاه ساختن مردم ـ از مشابهت میان تحریم آمریکا بر ضد کشورهایی مانند کوبا یا کره و تحریم اعراب بر ضد اسراییل ـ نیز از دست دادند. اقدامات ضعیفی از این قبیل نشاندهندة عدم هماهنگی و همکاری میان کشورهای عربی است و حداقل، دوگانگی در رفتار برخی از این شکورها را در برخورد با مسئله تحریم اثبات میکند. از طرفی، سازمان آزادیبخش فلسطین یا گروههای طرفدار فلسطینیها نیز نتوانستند از تحریم به عنوان وسیلهای برای گرفتن انتقام از اسرائیل و یا پس گرفتن حقوق خود استفاده کنند. در نتیجه، کشورهای عربی اصلاً این موضوع را در برابر مردم آمریکا یا رؤسای جمهوری مطرح نساختند.
ناهماهنگی و عدم جدیت مخالفان اسراییل ـ بویژه گروههای طرفدار اعراب ـ میدان را به طور کامل برای گروههای لابی طرفدار اسراییل خالی کردند. و این گروهها توانستند با جدیت، افکار عمومی را به خود جلب کنند و پشتیبانی سیاسی قابل توجه سطوح مختلف دولتی را نیز به دست آورند. مخالفان تحریم، فعالانه همة روشهای قابل استفاده در سطوح کشوری و ایالتی را هماهنگ ساخته و از آن استفاده کرد و با همراه و هماهنگ کردن اقدامات خود با نظام حاکم بر آمریکا، کوشیدند به اهداف خود دست یابند و بدین سان، علاوه بر زیرکی سیاسی بالا، شناخت روزآمد خود را از ساختار هدایتکننده نظام سیاسی آمریکا به اثبات رساندند.
سازمان سیاسی
اگرچه بیشتر آمریکاییها معتقدند که برای تأثیرگذاری در سیاست خارجی پیچیده آمریکا به فعالیت صدها هزار نفر نیاز است، ولی گفته شده که تقریباً تعدادی ت میان پنج تا ده هزار نفر ـ نیروی فعال و پایبند میتوانند تأثیر اساسی در این زمینه بگذارند.(33)
دو عامل سازمانی اساسی این برآورد را واقعی مینماید:
1 ـ کوباییها و صهیونیستها، تنها کسانی هستند که در سرتاسر آمریکا به صورت تاریخی از تلاشهایی مستمر و درازمدت لابی پیرامون مسایل مربوط به سیاست خارجی پشتیبانی می کنند. از سویی، صدها گروه نژادی یا دینی دیگر تمایل دارند به طور انفرادی با قضایا برخورد کنند. این جماعات، در مجموع، تلاشهای لابی را نه رد میکنند و نه تأیید.
همچنین به عنوان نمونه، یونانیان تا پیش از اشغال قبرس توسط ترکیه، صفوف منظمی نداشتند و تنها پس از آن بود که صفوف خود را در دفاع از قبرس متحد ساختند، حال آنکه 40 درصد این منطقه در سال 1974 به اشغال درآمد. همچنین، آمریکاییها، عرب تبار ـ بویژه لبنانیها ـ نیز پس از اشغال لبنان در سال 1982 توسط اسراییل در دفاع از لبنان متحد شدند. در نتیجه این وضعیت، در بیشتر مسایل سیاسی مربوط به خاورمیانه، میدان برای لابی صهیونیستی خالی شد، لابی کوبا نیز در مسایل مربوط به کوبا وضعیت مشابهی دارد.
2 ـ همیشه درصد کمی از شهروندان فعال و پرتحرک آمریکا در مسایل سیاسی این کشور تأثیر میگذارند. این تأثیر، نسبت به تعداد آنان به مراتب بالاتر است. زیرا بیشتر آمریکایی ها در انتخابات شرکت نمیکنند و تنها حدود 70 درصد از ساکنان آمریکا حق رأی دارند. از این تعداد، 60 درصد برای رأی دادن ثبت نام میکنند و در بهترین شرایط، تنها 50 درصد افراد ثبت نام شده عملاً رأی میدهند. از سویی، هر کاندیدا برای انتخاب شدن فقط به نصف ارا به اضافه یک رأی نیاز دارد. از این رو فرد سیاستمدار میداند که برای موفقیت، تنها به تأیید 11 نفر از هر 100 نفر نیاز دارد و هیچ انگیزه دیگری نیز برای افزایش مشارکت مردمی در هیچ مورد وجود ندارد. بنابراین، در شرایطی که تنها موافقت 11 نفر برای موفقیت سیاستمداری کافی است، چه دلیلی دارد که بکوشد موافقت 30 نفر را بیشتر کسب کند.(34) و سرانجام، سیاستمداران به انتخاب کنندگان متعهد میاندیشند، یعنی کسانی که حتی اموال خود را در این راه خرج میکنند یا به بیان عامیانه در کار «احسان سیاسی» شرکت میجویند. تأثیرات این حقایق سیاسی را روبرت گولدوین و هامیلتون جردن (یکی مشاور فورد و دیگری مشاور کارتر) در دهه هفتاد در نوشتههای خود مطرح ساختند. گولدوین ـ که فورد او را «روشنفکر ارزیابی کننده»(35) نامید ـ از نظرسنجیهای عمومی برای تبیین خطوط تبلیغاتی انتخاب سال 1976 استفاده کرد. وی عوامل فوقالذکر را در نوشته خود مطرح ساخت و جا دارد که آن را با تفصیل اندکی بیاوریم.
گولدوین دربارة انتخابات ریاست جمهوری میگوید: در میان گروههای نژادی، یهودیان بیشترین اهتمام را نسبت به انتخابات ریاست جمهوری آینده دارند و بیش از هر گروه دیگری در رأی دادن دقت میکنند. آنان فعالانه در تبلیغات شرکت میجویند و در سطح کشوری و ایالتی با جدید تلاش میکنند و به رغم این که یهودیان، کمتر از 3 درصد شهروندان آمریکا را تشکیل میدهند، ولی 4 تا 5 درصد مجموع آرا به آنان تعلق دارد.
در حالی که سیاه پوستان که 11 درصد از شهروندان آمریکا را تشکیل میدهند، حداکثر 5 درصد مجموع آرا را به خود اختصاص میدهند. افزون بر این، یهودیان در ایالتهای پرجمعیت متمرکز هستند که آرای انتخاباتی آن در پیروزی انتخاباتی تأثیر اساسی دارد.
وی میافزاید:
«... اگر دولت به اسراییل فشار آورد، عکسالعمل تل آویو موجب خواهد شد که سیاست آمریکا در اسراییل، انتخاباتی شود. این امر، نه تنها واکنش گروههای یهودی مقیم آمریکا را که برنامه مفصلی برای تأثیر در انتخابات ریاست جمهوری طراحی کردهاند، برخواهد انگیخت، بلکه ترجیحاً واکنش منفی مردم آمریکا نیز در پی خواهد داشت. بدیهی است سیاستی که در انتخابات آینده موجب ناخشنودی اسراییل و رضایت اعراب گردد، بهای سیاسی گزافی در آمریکا خواهد پرداخت.»(36) فورد بر اثر توصیه گولدوین از کشاندن مناقشه اعراب و اسراییل به مسئله انتخابات خودداری کرد، ولی با این حال در صحنه رقابت با کارتر ـ که توانست بیشترین آرای یهودیان را به خود اختصاص دهد ـ شکست خورد. هامیلتون جردن، دوست صمیمی و مشاور کارتر، به استناد دیدگاههای گولدوین دربارة حقایق سیاسی نظام حکومتی، گزارشی بسیار سری بری کارتر تهیه کرد. جردن بسیار نگران بود که مبادا یادداشت او ـ نظر به حساسیت فراوانی که دارد(37) ـ به دست دیگر مسئولان بلندپایه کاخ سفید بیفتد، از این رو خود با دستگاه تایپی که در اختیار داشت آن را تایپ کرد و فقط نسخة دیگری از آن را در گاوصندوق دفتر کارش نگهداری کرد.
جردن در این نوشته به عوامل مهمی در سیاست خارجی آمریکا، از جمله پیمان سالت دو (SALT 2) و پاناما و کوبا و ویتنام و آفریقا و ... اشاره میکند. ولی بر منطقه خاورمیانه و «نقش یهودیان مقیم آمریکا» تأکید مینماید. وی به اختصار، مسایل مربوط به انتخابات را مطرح میسازد و تأکید میکند که «درک عمومی مردم آمریکا در مورد مسایل سیاست خارجی پایین است و قطعاً این امر دربارة پیمان سالت 2 اوضاع خاورمیانه نیز صادق است. چنین وضعیتی، لزوماً منفی نیست، زیرا این فرصت را برای ما فراهم میآورد که مسایل را به شیوهای که از نظر سیاسی به نفع ماست برای مردم طرح سازیم.» وی در ادامه این گزارش مینویسد: «آگاهی مردم: آگاهی مردم آمریکا از مسایل سیاسی بسیار محدود است و بسیار سطحی به این مسایل مینگرند. این وضعیت، دو جنبه مثبت و منفی دارد. از سویی طرح مسایلی پیچیده را برای مردم ضروری مینماید و از سوی دیگر، چون حقیقت مسایل به درستی برای مردم ضروری مینماید و از سوی دیگر، چون حقیقت مسایل به درستی برای مردم روشن نیست میتوان آن را از دیدگاه مشخص برای آنان مطرح ساخت و با نگرش خاصی به آنان آگاهی داد. سرانجام، من تردید دارم که بتوانم رابطه مستقیم متقابل میان دو مسئله را روشن سازم: یکی میزان اعتماد مردم آمریکا به رییس جمهورشان و دیگری، میزان اعتماد آنان به رفتار حکیمانه او در مسایل پیچیده سیاست خارجی.»(38)
به بیان دیگر، رییس جمهور باید مانند لابی فعال برای خود در مسایل سیاست خارجی عمل کند. جردن در یادداشت خود میال است همان روشهای گروههای لابی حرفهای را توصیه کند. فرضیه اصلی جردن آن است که کاخ سفید برای طرح مسایل محوری سیاست خارجی میتواند با استفاده از رسانههای گروهی برای خود طرفدار بیابد. فرضیة جردن این نظریه را تقویت میکند که رسانههای گروهی عموماً در مسایل سیاست خارجی از رویکرد کاخ سفید پیروی میکنند و نه به عکس. وی تحلیل تاریخی مفصلی در زمینة نمونههایی از رأی دهی و پشتیبانی یهودیان و آمریکاییها از اسراییل ارایه کرد و به رغم این که از یادداشت پیشین گولدوین مطلع نبود، همان آمارهای گولدوین را به عنوان نمونه مطرح ساخت و دقیقاً به نتایج یکسان دست یافت.(39) جردن با بیان اهمیت پشتیبانی مالی یهودیان از سیاستمداران و احزاب سیاسی، با قاطعیت از «احسان سیاسی» آنان به عنوان نمونهای از «عادت یهودیان به استفاده از ثروت خود به نفع دیگران» یاد میکند.(40) جردن با اطمینان مینویسد: «لابی صهیونیستی مدتها است که به ناآگاهی مردم آمریکا دربارة مسایل سیاست خارجی و عدم مشارکت در آن پیبرده است.» وی میافزاید: «با در نظر گرفتن این حقیقت که اهداف سیاسی یهودیان در خلاء دنبال میشود میتوان به تأثیر عمیق لابی یهودی پیبرد، زیرا در این کشور، گروه سیاسی که در مخالفت با اهداف لابی یهودی فعالیت کند، وجود ندارد و این که تحول اساسی در آرای عمومی آمریکاییها دربارة مسئله اسراییل بتواند در برابر اهداف سیاسی کمیته اسراییل و آمریکا، (AIPAC) مقاومت کند، محل تردید است.»(41)
به رغم فشارهای روزافزون داخلی از سوی گروههای عربی ـ آمریکایی و گرایش آرای عمومی به حل و فصل موضوعات مورد مذاکره در منطقه خاورمیانه، همچنان خلاء سیاسی بزرگی در این زمینه حاکم است.(42) لابی صهیونیستی میکوشد تا با تداوم بخشیدن به اسطورههای تاریخی در مورد اسراییل، خلاء سیاسی موجود را همچنان حفظ کند و از ارزیابیهای دقیق و متعادل در مورد خاورمیانه تا حد ممکن جلوگیری نماید و بدین سان، برنامه و شرایط مورد نظر خود را نه تنها دربارة مناقشه اعراب و اسراییل، بلکه دربارة همه مسایل مربوط به خاورمیانه به اجرا گذارد. از همه مهمتر این که، هیچ یک از رؤسای جمهور با نظریات جردن دربارة نقش گسترده کمیته اسراییل و آمریکا از مسایل عمومی به مخالفت برنخواست.
سرانجام باید گفت که عامل زمان، عنصر مهمی برای هرگونه تلاش لابی صهیونیستی است. همان طور که در بحث تحریم مطرح گردید، همزمانی فشار سیاسی یا هجوم تبلیغاتی در رسانههای گروهی با انتخابات آینده میتواند به فعالیتی کمک کند یا در بعضی از حالات، آن را تضعیف نماید. هر یک از رؤسای جمهور منتخب، بیشترین توجه را به تحولات سیاسی ـ بویژه به مسایل سیاست خارجی ـ دارند. هر رییس جمهور، دورهای برای «ارزیابی مجدد» سیاست خاورمیانه اعلام میکند. در این دوره ـ که غالباً بسیار کوتاه است ـ فرصتی فراروی اعضای لابی قرار میگیرد تا برنامههای پیشنهادی خود را در این باره ارایه دهند و پیشنهادهایی نیز مطرح سازند. بدیهی است که لابی صهیونیستی بر اثر ارتباطات قوی که با مراکز اصلی حکومتی برقرار ساخته و به علت ارتباط مستقیم با کاخ سفید، پیش از دیگران به رییس جمهور دسترسی خواهد داشت.
به هر حال، همه فعالان لابی باید برای عامل وقت، اهمیت قایل شوند و فرصت لازم را برای موفقیت یا زمان مؤثر در شکست برنامههای شکست خورده برنامههای خود با دقت ارزیابی کنند، زیرا هیچ سیاستمداری نمیخواهد نامش با برنامهای شکست خورده همراه گردد و هر اقدام غیر موفقی به برنامههای در دست اجرا زیان میرساند. همان طور که اقدام کلینتون برای «رسیدگی بهداشتی» نشان داد، اقدام ناموفق ممکن است، امری را ماهها یا حتی سالها به تأخیر اندازد. اکنون با توجه به ویژگیهای نظام سیاسی آمریکا میپرسیم چه نتایجی را میتوان از تأثیر فعالیتهای لابی در سیاست خارجی خاورمیانهای آمریکا به دست آورد؟
نتیجه گیری
بدیهی است که سنجش رابطه متقابل میان اعضای لابی و دولت، دشوار است و غالب اوقات، رابطه متقابلی میان دو طرف برقرار است. یعنی همان طور که اعضای لابی میکوشند در سیاست خارجی، تأثیر بگذارند، دولتمردان نیز از اعضای لابی برای تبلیغات و بسیج مردم در جهت تأیید سیاستهای از پیش تعیین شده استفاده کنند. اعضای لابی در اولویت بندی موضوعات مطرح در سیاست خارجی، تأثیراتی دارند، ولی این تأثیر در بیشتر تصمیمات سیاسی، عامل تعیین کننده به شمار نمیآید و این امر که کاخ سفید به کمک بخشهای دیگر دولتی، استراتژی کلی سیاست خارجی را پایهریزی میکند از واقع بینی و تأثیر سیاسی داخلی فعالیتهای لابی نمیکاهد. برخلاف افکاری که قویاً دربارة قدرت اعضای لابی مطرح است، عملکرد آمریکا در خاورمیانه از جنگ جهانی دوم به بعد ـ نشان میدهد کاخ سفید و شورای امنیت ملی و پنتاگون و وزارت امور خارجه در حد کمتری، استراتژی سیاست خارجی آمریکا را تعیین کردهاند و تصمیمات بر پایه اولویت منافع ملی در ضمن شیوههای اقتصادی و سیاستهای جغرافیایی اتخاد شده است. در گرماگرم مذاکراتی که برای ورود مصر و انورسادات به جرگه آمریکا انجام گرفت، فورد، رییس جمهور مستقیماً این موضوع را در شورای امنیت ملی مطرح ساخت. ملاحظات وی دو جنبه اصلی را در سیاست خارجی و فعالیتهای لابیها در خاورمیانه روشن میسازد. فورد گفت: عمکرد خود را در کنگره در مورد اسراییل به اختصار میگویم. به قدری این عملکرد، اطمینان بخش بود که مرا نزد اعراب بدنام ساخت. من همواره ملت اسراییل را دوست داشته و تکریم کردهام. آنان افرادی با هوش هستند و به آنچه اعتقاد دارند، اهتمام میورزند؛ آنان نسبت به دین و کشور و خانواده و ارزشهای عالی اخلاقی خود اخلاص دارند. من دوستشان دارم و به آنان احترام میگذارم. هرگز تا این حد ناامید نشده بودم، زیرا احساس میکنم به ملتی احترام میگذارم که نمیتواند درک کند که ما به نفع آنان و نفع خود تلاش میکنیم، ولی در این تحلیل، پایبندی ما به آمریکا است.(43) اگرچه در این سخنان فورد، مبنای سیاست خارجی آمریکا را که منافع شخصی است به روشنی بیان میکند، ولی دیدگاه به ظاهر آراسته و پنهان «خاورشناسی» او (اگر آشکار نباشد) و تلاش برای بدنام ساختن اعراب و مسلمانان از این نکته پرده برمیدارد که تأیید اسراییل و دشمنی با اعراب در میان آمریکاییها ریشهدار است. در سالهای اخیر، سازمانهای عربی در آمریکا راههایی به منظور مقابله با تبعیضهای مربوط به رنگینپوستان و تبعیضهای نژادی و دینی ریشهدار در افکار خاورشناسان گشودهاند. با این که این تلاشها تأثیر قابل ملاحظهای در سیاست خارجی آمریکا نداشته است، ولی اثرات دراز مدت آن را نباید نادیده گرفت. شناخت بیشتر از جهان عرب و جهان اسلام و پیچیدگیهای آن دو با گذشت زمان از اقدامات ناخودآگاه مسئولان آمریکایی و آرای عمومی طرفدار اسراییل و مخالف اعراب خواهد کاست. با این حال باید گفت که در طول تاریخ، آرای عمومی، عامل تعیین کنندهای در تصمیمات سیاست خارجی نبوده است. کمتر کسی از نخبگان مسئول بی اثر بودن آرای مردمی را در میدان سیاست خارجی پنهان میکند. به رغم این که فعالان لابی و سیاستمداران میکوشند ذهنیت عمومی را برای برنامههای خود آماده سازند، ولی بخش اعظم مردم آمریکا به مسایل خارجی توجهی ندارند و اصولاً مردم آمریکا در مسایل سیاسی خارجی، مداخله مستقیم ندارند. اگر مردم آمریکا در سیاست خارجی تأثیرگذار بودند، حتماً قبرس یکپارچه میشد و در فلسطین، دولت مستقلی برپا میگردید. این بررسی، نشان داد که چگونه گروه اندکی از صهیونیستها به علت پایبندی و جدید و پشتیبانی مالی احزاب سیاسی و سیاستمداران و انتخاب شوندگان، قدرت سیاسی بزرگی تشکیل داده و از تأیید کنگره ـ و به طور کلی سیاستمداران ـ برخوردار شدهاند. توانمندی لابی صهیونیستی در فعالیتهایی مانند پخش نوشتههای «آمادهن و واکنشهای مؤثر، بسیار معروف است.(44) به طوری که انتخاب شوندگان آمریکایی در اظهارات و آرای خود قدرت لابی صهیونیستی را در جمعآوری آرا به نفع یا زیان سیاستهای خاورمیانهای لحاظ میکنند. همان طور که قضیه تحریم نشان داد، اعضای لابی تأثیر قطعی بر مصوبات کنگره دارند. افزون بر این، آنان از تأیید کافی اعضای کنگره برخوردارند، به طوری که پشتیبانی مالی آنان، از جانب دولت اسراییل، تضمین شده است. بیلیاردها دلار تخصیص مالی و کمکهای اقتصادی و نظامی به اسراییل طی سالیان گذشته ـ که بدون مخالفت تأیید شده ـ دلیل قاطعی است بر نفوذ لابی صهیونیستی در کنگره. از سویی، بعضی از دولتهای عربی برای پنهان کردن شکستها و نقطه ضعفهای خود قدرت لابی صهیونیستی را بزرگ جلوه دادند و از سوی دیگر، تصمیم گیرندگان سیاسی آمریکا نیز گاهی از لابی صهیونیستی به عنوان سرپوش برای دشمنیهای اقتصادی و نظامی و سیاسی آمریکا در خاورمیانه استفاده کردهاند. در آینده، ممکن است تغییراتی در ساختار سیاست آمریکا در خاورمیانه پدید آید. این در صورتی است که حوادثی در جهان عرب موجب تجدید نظر در روابط بینالمللی گردد یا آمریکا بر اثر پایان یافتن جنگ سرد در جایگاه جهانی خود نه به عنوان تنها ابرقدرت یا ژاندارم جهانی، بلکه به عنوان عضوی از جهان چند قطبی تجدید نظر کند. هرچند در وضعیت کنونی و با توجه به سرمایهداری روز افزون متأثر از قدرت نظامی آمریکا، احتمال چنین تجدید نظری بعید به نظر میرسد. با این حال، گروههای فشار (لابیهای) عربی میتوانند با برنامهریزیهای دراز مدت و یکپارچه و از همه مهمتر با جدید بر فعالیت خود بیفزایند. سازمانهای متکی بر آمریکاییهای عربتبار نیز باید وضعیت کنونی را متحول ساخته به سمت هماهنگ ساختن فعالیتهای خود حرکت کنند. برای آن که بر اثرگذاریهای این فعالیتها افزوده شود باید با اقدامات دولتهای عربی هماهنگ گردد و سرانجام، تلاشهای لابی عربی باید بر دو موضوع اصلی که برای انتخاب شوندگان آمریکایی و عموم مردم اهمیت دارد ـ یعنی اقتصاد و حقوق بشر ـ تأکید گردد. این دو موضوع، امکانات فراوانی را برای فعالیتهای جدی لابی عربی فراهم خواهد ساخت.
پاورقیها: v 1. Edward W. Said, Orientalism, New York: Pantheon Books, 1978, and Governing Isalam: How the Media and the Experts Determine? How We see the Rest of the World, New York: Panthen Books, 1981.
نورمن دانیل در کتاب اسلام و غرب اثبات کرده است که منشأ ارایه چهرهای منفی از اسلام (و عرب) تفاسیر گذشته مسیحیان است. از این رو نگرش منفی نسبت به اسلام و عرب در فرهنگ غربیان، ریشهدار است. اصل کتاب دانیل در سال 1960 چاپ شده و پیش از وفات او در آن تجدیدنظر شده است. نگاه کنید به:
2. Norman Daniel, Islam and the West: The Making of an Image, Oxford: Oneworld, 1997. Michael W. Suleiman, The Arabs in the Mind of America, Brattleboro, VT: Amana: Books, 1988: Jack G. Shaheen, The Tv Arab, Bowling green, OH: Bowling Green, OH; Bowling green State University Popular Prees, 1984: Janice J. Terry, Mistaden Identity: Arab Stereotypes in Popular Writing, Washington, DC: American – Arab Affiars Council, 1985; Iautence Michalak, “Cruel and Unusoal: Negative Images of Arabs in Popular American Culture,” ADC Issues, January 1984; Edmund Ghaareeb, ed., Split Vision: The Portryal of Arabs in the American Media, Washington, DC: American – Arab Affairs Council, 1983, and Linda Steet, Vilis and Doggers: A Century of National Geographc’s Representation of the Arab World, Philadelphia: Temple University Prees, 2000.
3. رابرت، ماکنیل، بحث عمومی در دانشگاه کلمبیا، مارس 1993. مراجعه شود به:
Lies of Out Times (June 1994); Pierre Salinger Leeture, Coral Gables Congreational Chtsh, 12 March 1996, Books on Books, C-Span 2,3 june 1996; Noam Chomsky, The Fateeful Triangh: The United States, Israel and the Palestinians, Boston, MA; Soute EndPrees, 1983: David Crotean and William Hoynes, By Inviation Only; How the Media Limit Political System, 3rd ed. Baltimore. MD: Johns Hopkings, 1983, and Edward S. Herman and Noam Chomsky, Manuafacturing Consent: The Political Economy of the Mass Media, New York: Pnatheon Books, 1988. Michael Janeway, Republic of Denial Press, Politics, and Public Life. New Haven, CT: Yale university Press, 1999.
4. Jeffrey H. Birnbaum, The Lobbyists. How Influence Peddlers Get Their Way in Washington, New York: Times Books, 1992, p. 13.
5.مطالعاتی دربارة فرآیند فشار و افراد و سازمانهای فشار انجام گرفته است و از جمله:
Bruce C. Wolpe, Lobbying Congress: How the System Works, With Case Studies by the editors of Congressional Quarterly, Washington, DC: Congressional Quarterly, 1990.
Birabum, Ibid., p. 235.
6. Gabriel Sheffer, ed., Dynamics of Dependence: U.S.-Israeli Relations, Boulder, CO: Westview Press, 1987, and Nimrod Novik, The United States and Israel: Domstic Dterminants of a Changing U.S. Commitment, Boulder, CO: Westview Press, 1986.
تحقیقاتی در این زمینه توسط مشاور شیمون پرز، تحت نظر مرکز مطالعات استراتژیک جامی انجام گرفته است. برای اطلاع بیشتر، مراجعه شوود به:
Abraham Ben-Zvi, The Uneted States and Israel: The Limits of the Special Relationship New York: Columbia University Press, 1993.
Eytan Gilboa, American Public Opinion Toward Israel and the Arab-Israeli Confiict Lexington, MA: Lexington Books, 1987, and David Schoenbawin, The United States and the State of Israel, New York: Oxford University Press, 1993.
7. برای اطلاع کامل از روابط میان سازمانهای یهودی – آمریکایی با اسراییل، نگاه کنید به:
Lee O’Buch, American: Jewish Organization and Israel, Washington, DC: Institute for Palestine Studies, 1986, and Ernest Stock, Partners and Pursestrings: A History of the united Israel Apple, Lanham, MD: University Press of America: [Jerusalem?]: Jerusalem Cente for Public Affirs/ Center for Jewish Community Studies, 1987.
8. Wolpe, Library Congress: How the System Works, p. 80.
9. David H. Lissy (Associate Director Domestic-Ford White House) Files. Boxes 38-13. Gerald Ford Library in Ann Arbor, Michigan.
به عنوان مثال نمونهای از روابط سرد، نگاه کنید به:
Christian and Palestinian Voice for Peace, edited by Rosemary Radford Ructher and Marc H. Ellis. Boston, MA: beacon Press, 1990.
11. Michael Suleiman, “The Arab Information Effor in North Amemrica: An Assessmen,” Arab Studies Quarterly, vol. 8, Summer 1986, and Nabeal A. Khoury, “The Arab Lobby: Problems and Prospects,” Middle East Journal, Summer 1987.
12. این بحث تا حد زیادی متکی بر مصاحبههایی است که از سال 1994 تا 1998 با دیپلماتها و مسئولان رسمی و اعضای گروههای فشار به نفع دولتهای عربی انجام گرفته است. هر چند بهتر است در این باره اظهار نظر نشود، آنان سخاوتمندانه اظهارات مفصلی دربارة تلاشهای سیاسی اعراب در آمریکا داشتهاند. مسئولیت هرگونه برداشت یا نقل قول در این باره بر عهده نویسنده است.
13. Aaron J. Sarna, Boycott and Blacklist: A History of Arab Economic Warfare Against Israel, NJ: Rowman and Littlefield, 1986.
گزارش مکتوب سارنا به تفصیل اعمال تحریم و تبلیغات بر ضد آن را از دیدگاه اسراییل میآورد. همچنین، جدول زمانی، اقدامات بر ضد تحریم را از سال 1975 تا آخر سال 1976 مطرح میسازد و مک دونالد انعطاف پذیری اتحادیه عرب را در مسئله تحریم به تفصیل بیان میکند. نگاه کنید به:
Robert W. Mackonald, The League of Arab States: A Study in the Dynamics of Regional Organization, Princeton, NJ: Princeton University Press, 1965.
14. اظهارات سیدنی سوپر، منشی معاون امور خاور دور و جنوب آسیا رد کمیسیون فرعی بازرگانی جهانی و کمیسیون امور خارجی در 13 مارس 1975.، وی از رون نیسن، منشی تبلیغاتی خواست که هرگاه مایل است به این گفتار مراجعه کند. همچنین نگاه کنید به:
Nesse Papers, Box 121 Gerald Ford Library Sarna, Ibid.
15. گفتههای سیدنی، سوپر در کمیسیون فرعی بازرگانی خارجی و کمیسیون امور خارجی در 13 مارس 1975.
16. Memo for the President (September 1975), David Lissy, Box 39 Gerald Ford Library.
لیسی، مدیر شورای داخلی و مسئول برقراری رابطه سیاسی میان فورد و سازمانهای یهودی بود.
17. اظهارات سیدنی سوپر در کمیسیون فرعی تجارت خارجی و کمیسیون امونر خارجی در 13 مارس 1975.
18. Greene Kilbery of Arab Boycott (8 August 1975), Robert A. Goldwin.
بابراج، گیلبرگ، مشاور رییس جمهور و فعال در بحثهای مربوط به تحریم و ارایه کننده توصیههایی پیرامون آن.
19. همان.
20. همان. 21. نگاه کنید به: Congressional Record در سال 1975 ده بار به تحریم اشاره شده و در سال 1976 حداقل 13 بار این موضوع در فهرست مطالب آن بیان شده است.
22. Kilberg Memo (5 September 1975), Goldwin, Box 1.
23. Goldvin, Box 1; Lissy, Box 39; Friederdorf, Box 10, CO 70.71, Box 26; Nessen, Box 121: Vernon Loen and Charles Leppert Papers, Box 1. robert Wolthius Papers, Box 3.
لون و ولیبرت معاونان امور قانون گذاری بودند و روبرت و لیثوس، معاون رییس جمهور، نگاه کنید به:
Papers of Counsil to the President, edward C. Schmultz, Boxes 708, Gerald Ford Libarry Adl Press Release (28 November 1975), Godwin, Box 1, Gerald Ford Library.
25. اظهارات جورج مینی (25 اوت / 1976) در مجلس سنای آمریکا برای تصویب طرح ممنوعیت بازرگانی سرمایهداران آمریکایی با اعراب بر اثر تحریم.
Nessen, Box 1: Friedersdorf. Box 10. C-erald Ford Library.
26. Nesssen, Box 1, Gerald Ford Library
رأی موافق 10 در برابر 5 کمیسیون فرعی کنگره، نشان از حالت تحقیر و خسم مورتن در برابر کنگره دارد.
27. Zbigniew Brzezinski Memo to Rick Hutcheson, 7 February 1977. TA-4, WHCF, TAI/COL (Arabs), Jimmy Carter Library.
28. Bob Lipshutz, Stu Eizenstat, Bob Ginsburg Memo to the Persident, 12 March 1977, Stuart Lipshutz, Papers, Box 2, WHCH, Jimmy Carter Library.
استوارت، ایزنستات، معاون رییس جمهور در امور داخلی با طرفداران صهیونیستها پیوندهای استواری داشت و سیاست خاورمیانهای کاخ سفید را از نزدیک تعقیب میکرد.
29. Joyee Starr Memo to Robert liphshutz and Stuart Fizenstat, 10 March 1977, Ibid.
 
30. Stu Fizenstat Memo to the President, 2 May 1977, DPS, Fizenstat Papers, Box 146 David Rubinstein Memo to Stn Fizeustat, 5 January 1978, WHCF, Fizeusta, Box 143.
31. ملاحظاتی دربارة ملاقات نایب رییس با علی عبدالله علی رضا، سفیر عربستان سعودی (19 ژانویه 1976) ملاحظاتی در پروندههای نیسن و تحلیل نگرش عربستان سعودی نسبت به این مشکل.
32. Nessen, Box 124, Saudi Arabia File, Jimmy Carter Library. Amin Hilmy H. in: National Journal, 31 July 1976, and The Arab Boycott: Why and Wherefores, New York: Americans for Middle East Understanding, [n.d.]
33. مصاحبه با عبدین جباره، وکیل و عضو اقلیت در آمریکا (20 ژوئیه 1994)
34. Hugh B. Shannon, “Voters! The true Political Reformrs,” Free times (Cleveland, OH) (15-21 March 2000). Eric Alterman, Who Speaks for American?: Why Democracy Mattrers in Foreign Policy, Ithaca, NY: Cornell Uneversity Press, 1998.
35. Garald Ford. A Time to Heal: The Autobiography of Geraeld R. Ford, New York: Harper and Row, 1979, p. 350.
36. این تحلیل تا حد زیادی به اسناد موجود در دفتر ریاست جمهوری، کارتر متکی است.
Goldwin Papers Box 2, Gerald Ford Library
37. این تحلیل تا حد زیادی به اسناد موجود در دفتر ریاست جمهوری، کارتر متکی است.
Hamilton Jardan Memo to Presidential Library. Hamilton Jordan Memo to President Carter (June 1977). Hamilton Jordan Gonfidential File, Box 34, File “Foregn Policy / Domestic Memo, HJ Memo, 6.77,” Jimmy Carter Library.
38. همان.
39. همان.
40. همان
41. همان. جردن AIPAC را نیروی فشار میداند و میگوید: «توانایی جمعی آنان در بسیج کردن بسیار بالاست، زیرا ارتباطات سیاسی کیفی و کمی آن مصوبات و بیانیههایی را به نفع اسراییل شکل میدهد، فراوان است.»
42. برای اطلاع بیشتر در خصوص تغییر افکار و مشکل کلی مربوط به روش نظرسنجی مراجعه کنید به:
Michael W. Suleiman and Shantolyengar, “Trends in Public Support for Egypt and Israel 1956, 1978,” in: The Arabs in the mind of America.
43. اجلاس رسمی: میان شورای امنیت ملی (28 مارس 1975) و دفتر معاونان رییس جمهور در امور امنیت ملی و هنری کیسینجر و رابرت اسکاوکروفت.
Box A5, Gerald Ford Library.
[1] جان استیری، استاد دانشگاه میشیگان آمریکا است.
[2] دکتر حجت رسولی، استادیار زبان و ادبیات عرب در دانشگاه شهید بهشتی است. مطالعات منطقهای: اسراییل شناسی ـ آمریکاشناسی، جلد نهم، 1380، صص 70 - 41