صهیونیسم بینالملل – سایههای سلطه
“صهیونیسم، متحد طبیعی یهودی ستیزی است.” (1)
لوسین والف – یهودی (1904)
“کشور اسرائیل به شرطی میتواند بدون مستحیل شدن در خاورمیانه زندگی کند که به گونهای نمایندگی دستهجمعی استعمار غرب را بر عهده داشته باشد.”
تئودر هرتزل(2)
صهیونیسم بینالملل – سایههای سلطه
تا کنون از گروههایی سخن گفتیم که برای سرمایه و سود بیشتر، از سیاست آمریکا پلکان سعادت ساختند. حال قصد داریم از گروهی سخن برانیم که با سرمایه و سود کلان از نردبان قدرت برای القای اسطوره، سود میجویند. تفاوت این دو ماهوی نیست، بلکه در ترتیب اولویتهاست.
علیرغم این، بسیار طبیعی خواهد بود، اگر افراد ذینفوذ دو گروه سابق را در این دسته هم فعال بیابیم. آنچه در این جا قصد تبیین آن را داریم، صرفاً میزان نفوذ و گستره عملکرد صهیونیسم سیاسی (3) در حکومت ایالات متحده میباشد، با این توضیح که سیاست امپریالیستی سلطه بیش از هر چیز، در درون اندیشه این گروه نهفته است.
صهیونیسم سیاسی با “تئودر هرتزل” (Theodor Hertzel) (1860 – 1904) زاده شده است و دکترین آن را در سال 1882 تدارک میدید و در سال 1894 در کتاب “دولت یهود” مدون ساخت. سپس در اولین کنگره جهانی صهیونیست، در شهر “بال” سوئیس (1897) به کار برد عملی آن اقدام نمود. او یهودیان را بیش از هر چیز یک “قوم” میداند و در تعریف او واژة یهود مدام بین “نژاد” و “دین” در نوسان است.(4) مکان این دولت برای هرتزل مهم نبود، با این حال برای مشورت در مورد طرح خود به “سیسل رودس” (Cecil Rhodes امپریالیست سابق الذکر) مراجعه کرد و دلیل این کار را خصوصیت “استعماری” تشکیلات و برنامههای خود بیان نمود.(5) او از بین سرزمینهای مختلف برای این که نهضت “عشاق صهیون” را به خود جلب کند و انگیزه دینی برای طرح خود قائل شود، سرزمین فلسطین را به عنوان “سرزمین موعود” مناسبتر دید. پس از مرگ هرتزل، “آرتور جیمز بالفور” وزیر خارجه انگلستان، طی نامهای به “لرد روچیلید”(6) رئیس “فدراسیون صهیونیست بریتانیا” در دوم نوامبر 1917، علاقمندی خود را نسبت به “تأسیس میهن یهودی” اعلام نمود، با این شرط که به حقوق مذهبی جوامع غیر یهودی فلسطین زیانی نرسد. (7) این که تا چه میزان حقوق مدنی و حتی حق طبیعی فلسطینیان محترم شمرده شده و یا آیا اساساً برای آنان حقوقی قائل شدهاند، بحثی است در خور تفصیل که در حوصله این موجز نمیگنجد. اما این نکته که قریب به 6 میلیون یهودی در آمریکا متفقاً از اسرائیل و سیاستهای آن دفاع میکنند، قابل تأمل است. “ملوین یورفسکی” میگوید: “ در میان یهودیان آمریکا تنها نظر مشترک، “وجود اسرائیل” است و به همین سبب تمام کوششهایی که در جهت هماهنگ ساختن سایر فعالیتهای یهودیان انجام گرفته، با شکست سخیفانهای روبهرو گشته است. (8) با این که یهودیان کمتر از 3% جامعه 238 میلیونی آمریکا را تشکیل میدهند، (9) بیش از هر گروه دیگری در آمریکا دارای سازماندهی و تشکیلات هستند. از اواسط قرن بیستم، اسرائیل به نحو فزایندهای اصل و اساس هویت احساسی یهودیان قرار گرفت و این طرز فکر در میان اکثر یهودیان آمریکایی اعم از ارتدکس، لیبرال، ثروتمند، فقیر، عضو حزب دموکرات و یا جمهوریخواه جا افتاده و پذیرفته شده است. (10) با پیروزی اسرائیل در سال 1967 احساس ملیت در یهودیان تشدید گرفت. در مقالهای به قلم خاخام یهودی “آرتور هرتزبرگ”که در سالهای 1967 به چاپ رسید، دعاویی برای یهودیان خلق کرد که به هیچ وجه مستقیماً با سنتهای مذهبی ارتباط نداشت.
او مینویسد:“ احساس تعلق به یک ملت و جهان وسیع یهودی که اسرائیل مرکز آن است یک نوع احساس مذهبی بود ولی میبینیم که یهودیان مادیگرا و حتی ملحد و منکر خدا نیز این نوع احساس را پذیرا شده و بر آن اصرار میورزند.بدیهی است که چنین اتفاقی با هیچ یک از اصطلاحات و دیدگاههای مذهبی قابل توصیف و بیان نیست.(11)
“لی اوبرین” میگوید: “تا سالهای قبل از 1948 صهیونیسم سیاسی برای مهاجران یهودی آمریکا جذابیتی نداشت و رهبران سازمانهای یهودی آمریکا اعتقاد داشتند که صهیونیسم، اتحاد و جمع شدن یهودیان را با جامعه بزرگتر یعنی آمریکا به خطر خواهد انداخت و تلاش صهیونیسم برای هویت ملی جداگانه، اتحاد آنها در آمریکا را از هم میپاشد.” او میافزاید: “اغلب یهودیان آمریکایی از قبول عقاید و اصول کلاسیک صهیونیست اجتناب نموده و ترجیح میدهند هویت احساسی و وجود کشور اسرائیل به منزله دو سمبل اساس هویت یهودی و قدرت آنها باشد.”(12) “صهیونیسم” به عنوان ایدئولوژی – فعالیت سیاسی و شبکه سازمانی بورژوازی بزرگ یهود – زمانی در صحنه بینالملل ظاهر شد که کاپیتالیسم در حال گذار به مرحله امپریالیسم بود. صهیونیسم از ابتدا با محافل رهبری قدرتهای امپریالیسم همبستگی داشت. جریان انتقالی صهیونیسم از تکیه بر انگلستان شروع و با گرایش به شوروی، در دهههای اخیر به متحد ایالات متحده تبدیل شده است. ویژگی صهیونیسم آمریکایی، وجود بزرگترین گروه سرمایهداران یهودیالاصل در آمریکاست که مبالغ عظیمی را در اختیار صهیونیستها قرار میدهند. در اتحاد امپریالیسم و صهیونیسم، ایالات متحده صرفاً پایگاهی برای یکهتازی صهیونیستهاست.”(13) از اواسط قرن گذشته صهیونیستها، تحت پوشش بشردوستی به تهیه مقدمات، ایجاد مؤسسات و انجمنهای مذهبی یهودی پرداختند.(14) “آ. م. لیلیانتال” روزنامهنگار آمریکایی مینویسد: “مدتهای مدید، انگیزههای حقیقی این جنبش سیاسی را ماهرانه پنهان کردند. هر جا که مراد “دولت” بود، به طور رسمی کلمه “پناهگاه” را به کار میبردند، چون میدانستند که به قول یکی از رهبران صهیونیسم، استعمار فلسطین مشکلات عظیمی دارد و اعلام هدف رسمی کاری نابهنگام بود.”(15) به همین منظور در طول جنگ جهانی اول نیز با عنوان مشارکت برای حمایت از حقوق یهودیان، اروپا و فلسطین موفق شدند، توجه اکثر مؤسسات و کمیتههای یهودی آمریکا را به خود جلب کنند و با سوق دادن کنگره یهودیان آمریکایی به سوی اندیشه “کانون ملی” در فلسطین، صهیونیستها به عنوان سخنگوی تمام یهودیان آمریکا مطرح شدند.(16) اینان برای جبران عدم رغبت به مهاجرت یهودیان آمریکا، تلاش کردند تا مسأله وفاداری مضاعف به دولت اسرائیل و آمریکا را به نحوی حل نمایند. “ل. براندس” (L. Brandeis) اعلام نمود:“وفاداری به امور مختلف زمانی ناخواسته و ناپسند خواهد بود که آن امور با هم ناسازگار باشند، و یهودی آمریکایی که به مهاجرنشینان یهود فلسطین کمک کند، هر چند که بداند نه خود و نه اخلافش به فلسطین مهاجرت نخواهند کرد، آمریکایی باارزشتری خواهد شد.”(17)
در ژوئن 1918 تمام سازمانهای صهیونیستی با شکل فدراسیونی به رهبری براندس برنامه “پیتزبورگ” (Pittsburgh) را دنبال میکردند. این بار به منظور جلب تودههای وسیع کارگران یهود، این برنامه دولت مزبور با عبارت “سوسیال” دموکرات توصیف گردید و تشکیل آن را متکی بر “اصل تعاون” اعلام کردند و ضمن آن ثروتهای طبیعی و وسایل تولید را در این دولت متعلق به “تمامی جمعیت یهود” شمردند.(18)
تجلی سیطره صهیونیسم
برای صهیونیسم، هر قدرتی به عنوان ابزار تا زمانی مفید است که در راستای اهداف آن قابل استفاده باشد و در این راه چه بسا با چند قدرت، بدون آن که آنها مطلع باشند، رابطه صمیمانه ایجاد نماید، و یا از جدال دو گروه با حیلههای مخصوص سود جوید. لذا عجیب نخواهد بود، اگر گفته شود، در تکامل اسرائیل و سلطه صهیونیسم، آمریکاییان ناخواسته بیش از انگلیس مؤثر بودهاند. در سال 1917 صهیونیستهای آمریکایی با بهرهگیری از روابط خود با حکومت واشنگتن نقش بسیار مؤثری در تصویب اعلامیه “بالفور” (Balfuor) بازی کردند، و در سال 1922 کنگره آمریکا قطعنامه “لاج – فیش” (Lodge – fish) را که تأییدی بر اعلامیه فوق بود، به تصویب رساند. با شروع اولین اقدامات سیاسی در فلسطین، صهیونیستهای آمریکایی مدعی رهبری صهیونیسم بینالمللی شدند.(19) طی سال 1930 صهیونیستها با بهرهگیری فراوان از تهدید فاشیسم در اروپا دامنه تبلیغات خود را گسترش دادند و جالب این که برای تبلیغ علیه نازیها به همان شیوه نازیسم متوسل شدند. نویسنده کتاب “پرونده اسرائیل و صهیونیسم سیاسی” به طرز شگفتآوری شباهت این دو ایده را تشریح میکند، آثار هرتزل و هیتلر را در “دولت یهود” و “نبرد من” ورق میزند و از “نژاد برتر”، “اسرائیل بزرگ”، “آلمان بزرگ”، “حق تاریخی” فضای کامل زیست و غیر سخن میگوید.(20) اگر از روی خوشبینی کشتار یهودیان به دست هیتلر را توطئه خود صهیونیسم ندانیم، در این صورت حداقل میتوان گفت، “ارض موعود” حتی به بهای نابودی تمام یهود، جز هدف امپریالیستی صهیونیسم را تشکیل نمیدهد؛ هدفی که به سوی منفعت بیشتر با نقاب ایدئولوژیکی پیش میرود. اسرائیل تنها دولتی است که از “تکامل” خود سخن میگوید. ایدئولوژی صهیونیسم بر اساس امری ساده بنا شده، که در تورات در “سفر پیدایش” (15- 18 – 21) آمده است: “در آن روز خداوند با ابرام عهد بست و گفت: این زمین، از نهر مصر تا نهر فرات به نسل تو بخشیدهام.” رهبران اسرائیل خود را بیهیچ دلیل، مخاطب این گفته میدانند. این در حالی است که طبق آمار دولت اسرائیل تنها 10% اسرائیلیها، مذهبی هستند و این سرزمین را خدایی به آنان بخشیده که به او ایمان ندارند.(21) با این حال “بن گوریون” میگوید: “بنا نیست وضع موجود حفظ شود. ما باید یک دولت پویای رو به گسترش ایجاد کنیم.”(22) به هر قیمتی که باشد حتی با تهدید گروه همنژادی چون یهودیان. مجله “فریلند ماگازین” (Frecland Magazine) در سپتامبر 1962 نوشت:
“نقش شوم رهبران صهیونیست بین سالهای سی و چهل بر کسی پوشیده نیست، به جای آنکه حداکثر سعی خود را برای نجات یهودیان به کار برند، از روابط مالی و پنهان خود استفاده کردند و در هر موردی که کوشش میشد تا یهودیان را از اروپا حرکت دهند، کارشکنی کردند. پناهگاه یهودیان باید فلسطین باشد و فقط فلسطین.(23)
با این نظر صهیونیستها “ه. ای کس” (H. Ickes) وزیر کشور ایالات متحده را تحت فشار قرار دادند تا وی مجبور شود با استقرار پناهندگان یهودی اروپا در آلاسکا مخالفت نماید.”(24)
احتمالاً صهیونیستها حدس زده بودند، در صورتی که جای دیگری برای پیاده کردن نقشه امپریالیستی خود انتخاب کنند، نه با اقبال “مادی” مردم مواجه میشوند و نه توجیه “معنوی” خواهند داشت. به همین خاطر با طرح “روزولت” (F. Roosevelt)، رئیسجمهور آمریکا نیز مخالفت کردند. “ام. ارنست” (M. Ernest حقوقدان معروف لیبرال) از قول وی میگوید – روزولت در این باره به او گفت:“من نخواهم توانست این نقشه را عملی سازم چون رهبران متنفذ یهود در این جا با این طرح مخالفت میکنند... صهیونیستها میدانند که فلسطین احتیاج به پول داشته و خواهد داشت و میدانند که قادرند مبالغ هنگفتی اعانه برای فلسطین جمعآوری نمایند، در صورتی که اعلام کنند، فلسطین تنها جایی است که یهودی بیچاره میتواند برود!”
“آ. ه. سیلور” که عامل گرایش جنبش صهیونیست از بریتانیا به آمریکا بود، در این باره میگوید:“همه باید خوب بفهمند.. که نجات پناهندگان، هر اندازه که فوری باشد به دست صهیونیسم صورت نخواهد گرفت: هدف روشن صهیونیسم رساندن یهودیان به پایگاه یک ملت بوده و هست.”(25)
صهیونیستها در اسرائیل بیش از هر کسی مدیون آمریکا هستند. سهمیهبندی برای مهاجران یهودی از سوی دولت بریتانیا با اصرار آمریکا حذف شد و حضور شوروی در اسرائیل با حس رقابتطلبی آمریکا، تماماً به سود اسرائیل انجامید، به نحوی که اصرار آمریکاییان برای نزدیکی و بیان ارادت و صداقت همواره با سوءظن آمیخته با تکبر صهیونیست مواجه میشد.“ارچیبالد” وابسته نظامی آمریکا در اسرائیل ضمن یادداشتی در سال 1948 نوشت:“آنها هنوز کاملاً مطمئن نیستند که آمریکا صددرصد دوست آنهاست. اگر آنها را به طور دژوره (De zure Recognition شناسایی سیاسی یک دولت یا حکومت به طور رسمی و قانونی که متضمن روابط کامل دیپلماتیک با آن دولت است) به رسمیت بشناسیم، از عضویتشان در سازمان ملل پشتیبانی کنیم و وامی در اختیارشان بگذاریم ممکن است از دوستی ما مطمئن شوند. در این منطقه اسرائیل همان کشوری است که باید از آن حمایت کنیم.”(26)
تمام خواستههای فوق در همان سال برآورده شد. اما این وابسته نظامی در سال 1949 مأیوسانه نوشت:“اسرائیل حتی سادهترین اطلاعات درخواستی درباره نوع نشانهای واحدها و دستهها و موقعیت کلی جغرافیایی مناطق نظامی را از آمریکا دریغ میدارد.”(27)
آمریکا از استراتژی بنیانگذران اسرائیل در زمان قیمومت بریتانیا، آگاهی یافته بود و اگر در حال حاضر شاهدیم که صهیونیستها به شیوههای مختلف در سایه حمایتهای آمریکا به بیشتر اهداف خود رسیدهاند، باید در نوعی تلقی خود از ایالات متحده به عنوان یک کشور مستقل بازنگری کنیم. در سال 1948 رؤسای مشترک آمریکا به این نتیجه رسیدند که:استراتژی صهیونیستها این است که آمریکا را در رشته عملیاتی که همواره گستردهتر و ژرفتر میشود، درگیر کنند تا به تمام اهدافشان دست یابند. این سند اهداف صهیونیستها را چنین برمیشمارد:
1.برقراری حاکمیت یهودیان بر بخشی از فلسطین
2.جلب موافقت قدرتهای بزرگ با مهاجرت نامحدود یهودیان به اسرائیل
3.گسترش حاکمیت یهودیان بر سراسر فلسطین
4.گسترش حاکمیت یهودیان به اردن و بخشهایی از لبنان و سوریه
5.برقراری سرکردگی (هژمونی) نظامی و اقتصادی یهودیان بر سراسر خاورمیانه(28) در ضمن اضافه شده:
“تمام مراحل این برنامه برای رهبران متعصب یهود به یک اندازه مقدس است ... رهبران آژانس یهود، که اکنون مهمترین گروه یهودی است، به طور خصوصی نزد مقامات آمریکا به وجود چنین برنامهای اعتراف کردهاند.”(29)
پینوشت:
1.روژه گارودی، پرونده اسرائیل و صهیونیسم سیاسی، پیشگفتار مترجم، نسرین حکمی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1364.
2.روژه گارودی، ماجرای اسرائیل و صهیونیسم سیاسی، منوچهر بیات مختاری، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1364، ص 75.
3.برای آگاهی از تفاوت صهیونیسم سیاسی و مذهبی، همین مقدار لازم است بدانیم که صهیونیسم مذهبی، بیگانه از برنامه سیاسی، سلطه بر مسلمانان و تأسیس دولت یهود میباشد و تنها در بین گروههای محدودی رایج بوده است.
-ر. ک. روژه گارودی، پرونده اسرائیل و صهیونیسم سیاسی، نسرین حکمی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1364، ص
-روژهگارودی، ماجرای اسرائیل و صهیونیسم سیاسی، منوچهر بیات مختاری.
4.روژه گارودی، پرونده اسرائیل و صهیونیسم سیاسی، ص 6.
5.همان، ص 7.
6.روچلید خاندانی یهودی که از راه صرافی و بانکداری، ثروت بسیار هنگفتی به دست آورده، مؤسس خاندان مایرآمشل روچلید بود. این خاندان از جنگهای ناپلئون تا جنگ جهانی اول و دوم و بعد از آن نقش عمدهای را در راستای اهداف مالی خود داشتهاند.
-ر. ک. جهان زیر سلطه صهیونیسم، انتشارات سپاه پاسداران، 1364، ص 142.
-کتابی نیز به نام همین خاندان منتشر شده است. ر. ک. “روچلیدها”.
7.جهان زیر سلطه صهیونیسم، انتشارات سپاه پاسداران، 1364، ص 143.
-آشوری، داریوش؛ دانشنامه سیاسی (فرهنگ اصطلاحات و مکتبهای سیاسی)، انتشارات مروارید، تهران، 1373، ص 31.
8.لی اوبرین، سازمانهای یهودیان آمریکا و اسرائیل، ناصری، مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی نور، 1369، ص 19.
9.ایالات متحده آمریکا ( کتاب سبز)، انتشارات وزارت امور خارجه، تهران، 1370، ص 11 و 12.
10.لی اوبرین، سازمانهای یهودیان آمریکا و اسرائیل، ص 13.
11.همان، ص 14.
12.همان، ص 15.
13.لیوفل دادیانی و آلکساندر کیسلو، نفوذ صهیونیسم در دولت آمریکا، نوری آریان، مؤسسه مطبوعاتی عطایی، تهران، 1361، ص 23.
14.همان، ص 26.
15.همان، ص 32.
16.همان، ص 33.
17.همان، ص 35 – 34.
18.همان.
19.روژه گارودی، پرونده اسرائیل و صهیونیسم سیاسی، پیشگفتار مترجم، نسرین حکمی.
20.روژه گارودی،اسطورههای بنیانگذار سیاست اسرائیل، حمیدرضا آژیر و حمیدرضا شیخی، انتشارات گوهرشاد، مشهد 1377، ص 179.
21.همان، ص 181.
22.ل. دادیانی و آ.کیسلو، نفوذ صهیونیسم در دولت آمریکا، ص 42 – 42.
23.همان، ص 42.
24.همان، ص 43 – 42.
25.همان، ص 45.
26.استیون گرین، جانبداری (روابط سری آمریکا و اسرائیل)، سهیل روحانی، چاپ و نشر بنیاد، تهران، 1368، ص 17 – 16.
27.همان، ص 18.
28.همان، ص 21.
29.همان.