هديه آيپاك براي اسراييل
مترجم: علي گلمحمدي
نويسنده آمريكايي مقاله با تاكيد بر اين موضوع به عنوان علت اصلي، از ديد خود مسايلي همچون دلبستگي عاطفي برخي از رهبران آمريكا به اسراييل، انگيزههاي مذهبي و ايدئولوژيك جريان راست مسيحي، لابي قدرتمند گروههاي يهودي آمريكا، فروش تسليحات و ... را از ديگر دلايل تاثيرگذار ميداند.
براي بسياري در سراسر دنيا و آمريكا اين پرسش مطرح است كه چرا آمريكا برخلاف برخي سرزنشهاي كماثر، حمايتهاي نظامي، مالي و ديپلماتيك خود را از اشغالگري اسراييل، آن هم در ابعادي وسيع قطع نميكند. اين در حالي است كه ما شاهد نقض بيسابقه قوانين بينالمللي و موازين حقوق بشر از سوي نيروهاي اشغالگر اسراييل هستيم. چرا بايد سياستهاي آريل شارون، نخستوزير راستگراي اسراييل در اشغال اراضي فلسطيني اينچنين مورد حمايت دوجانبه قراربگيرد؟
داشتن روابط نزديك با اسراييل در سي و پنج سال گذشته، از بارزترين ويژگيهاي سياست خارجي آمريكا بوده است. سالانه بيش از 3 ميليارد دلار كمك نظامي از سوي واشنگتن به اسراييل اعطا ميشود. كنگره و حتي ليبرالهايي كه بهطور معمول دولت آمريكا را به چالش ميكشند كه چرا به دولتهاي ناقض حقوق بشر كمك ميشود و يا محافظهكاراني كه با دادن كمكهاي خارجي مخالفند، به ندرت ارسال اين كمكها را مورد سوال قرار دادهاند. كموبيش تمامي كشورهاي اروپايي با موضع آمريكا در حمايت قاطع از حق مشروع [!] اسراييل براي حيات در صلح و امنيت، تشريك مساعي دارند. با اين حال، همين دولتها در ادامه جنگ سال 1967 كه در آن سرزمينهاي اشغالي به تصرف اسراييل درآمد از ارايه سلاح و كمك خودداري كردند.
در پي نقض مكرر قوانين بينالمللي، مسايل مربوط به حقوق بشر و سرازير شدن سيل مخالفتها به سوي اسراييل، آمريكا يكه و تنها در سازمان ملل متحد و ديگر محافل بينالمللي به حمايت ديپلماتيك از اسراييل ميپرداخت كه هيچيك از كشورهاي اروپايي در چنين سطحي، اسراييل را ياري نميكردند.
گرچه همچون تصميمگيريهاي ديگر سياست خارجي، حمايتهاي مداوم آمريكا از دولتهاي مختلف اسراييلي بر اساس موازين اخلاقي و وجداني توجيه ميشود[!]؛ اما شواهد چنداني در دست نيست كه نشان دهد، فرامين اخلاقي در تعيين خطمشي سياستهاي آمريكا در خاورميانه نسبت به ساير نقاط جهان، نقش تعيينكنندهتري ايفاميكنند. بيشتر آمريكاييها نسبت به بقاي اسراييل به عنوان يك دولت يهودي احساس تعهد اخلاقي دارند؛ اما اين مساله، نميتواند توجيهگر اين سطح از كمكهاي مالي، نظامي و ديپلماتيك به اسراييل باشد. كمكهاي آمريكا به اسراييل فراتر از نيازهاي امنيتي اين كشور به چنين حمايتهايي در داخل مرزهاي شناختهشده بينالمللي است. كمكهاي آمريكا شامل حمايت از سياستهاي اسراييل در اراضياي ميباشد كه با كمك نيروي نظامي به اشغال درآمده و اغلب، ناقض موازين قانوني و اخلاقي موجود در رفتارهاي بينالمللي است.
اگر منافع امنيتي اسراييل درنگاه سياستگذاران آمريكايي از اهميت بسيار بالايي برخوردار بود، در آن صورت ميبايست در اوايل تاسيس دولت يهود، كمكهاي آمريكا به اسراييل در بالاترين سطح قرارداشته باشد؛ چرا كه در اين زمان، نهادهاي دمكراتيك اين كشور در قويترين حالت و شرايط استراتژيك آن در آسيبپذيرترين وضعيت قرارداشتند. همچنين، همزمان با افزايش سرسامآور قدرت نظامي اسراييل و شدت بخشيدن به سركوب فلسطينيها دراراضي اشغالي، ميبايست اين كمكها كاهش مييافت.
درعوض، طي اين مدت، روند امور در جهت عكس بوده است. ارسال حجم عمده كمكهاي نظامي واقتصادي آمريكا به اسراييل تا بعد از جنگ 1967 آغاز نشد. در واقع، از زمان تاسيس اسراييل، زماني 99 درصد از كمكهاي نظامي آمريكا روانه اسراييل شد كه اين كشور در عمل، اثبات كرد كه به مراتب قويتر از هر ائتلاف نظامي ديگر در ميان اعراب است و نيز هنگامي كه نيروهاي اشغالگر اسراييل بر بخش وسيعي از مردم فلسطين حاكميت پيدا كردند.
در حال حاضر، كمكهاي آمريكا به اسرائيل به مراتب بيش از بيست و پنج سال گذشته است. اين زماني بود كه ارتش بزرگ و مجهز مصر تهديدي براي آغاز جنگ محسوب ميشد و اين در حالي است كه امروز، اسراييل پيمان صلحي طولانيمدت با مصر امضا كرده است و منطقه حايلي را در اختيار دارد كه غيرنظامي بوده و تحت نظارت بينالمللي قراردارد و بدين ترتيب، ارتش مصر را از اسراييل دور نگه ميدارد. در آن زمان، ارتش سوريه با كمك جنگافزارهاي پيشرفته شوروي به سرعت درحال تجهيز و گسترش بود؛ اما امروز، سوريه تصريح كرده است كه در قبال بازپسگيري بلنديهاي جولان، حاضر به همزيستي صلحآميز با اسراييل است و با اضمحلال شوروي سابق، توانايي نظامي سوريه رو به كاهش و ضعف گذاشته است.
اردن در اواسط دهه 1970 همچنان، مدعي حاكميت بر كرانه باختري بود و نيروهاي نظامي زيادي را در خطوط مرزي طولاني خود با اسراييل مستقر كرده بود؛ اما امروز، اردن نيز با اسراييل پيمان صلح منعقد كرده و روابطي عادي را با اين رژيم در پيش گرفته است. در آن زمان، عراق در حال سرمايهگذاري بر روي برنامههاي وسيع خود در مسايل نظامي بود. در پي بروز جنگ خليج [فارس] و متعاقب آن اعمال تحريمها و نظارتهاي بينالمللي، نيروي مسلح عراق از هم گسيخت. اين مسايل، باعث طرح پرسشهاي جدياي ميشود كه چرا در اين مدت، كمكهاي آمريكا به اسراييل تداوم داشته و يا در حقيقت، سال به سال افزايش يافته است؟
بر اساس فرضيهها، بايد بلافاصله كمكهاي آمريكا به اسراييل قطع ميشد. سالها پيش، هنگامي كه اسراييل در معرض تهديداتي به مراتب بزرگتر و مهمتر از آنچه كه امروز با آن مواجه است، ارسال چنين كمكهايي توجيهپذير مينمود. اسراييل، هم در داخل از صنعت نظامي مهمي برخوردار است وهم داراي نيروي نظامياي ميباشد كه به مراتب، نسبت به هر ائتلاف قابل تصوري درنيروهاي مخالف، داراي توان و قدرت بيشتري است. شكي نيست، در آيندهاي كه قابل پيشبيني ميباشد، بقا و موجوديت اسراييل در معرض تهديد نظامي قرارخواهد گرفت. هنگامي كه اسراييل از تفوق نظامي كمتري برخوردار بود، چنين اجماعي در مورد حمايتهاي آمريكا از اسراييل وجود نداشت. هرچند، تشديد عمليات انتحاري اخير در خاك اسراييل، موجب گسترش نگراني افكار عمومي اين كشور نسبت به امنيت اسراييل شده است؛ با اين حال، كمكهاي گسترده نظامي آمريكا به اسراييل، هيچ ربطي به تلاشهاي ضدتروريستي ندارد.
مختصر اينكه افزايش حمايت آمريكا از دولت اسراييل همچون حمايت از ديگر متحدينش در ساير نقاط جهان، فاقد انگيزههاي امنيتي غيرمغرضانه و يا تعهد اخلاقي قوي نسبت به اين كشور است. البته، سياست خارجي آمريكا همچون ديگر نقاط جهان، با هدف پيشبرد منافع استراتژيك خود دست به اين اقدامات ميزند.
دلايل استراتژيك تداوم حمايتهاي آمريكا
سياستگذاران اجماع كامل دارند كه اسراييل باعث پيشبرد اهداف و منافع آمريكا درمنطقه خاورميانه و وراي آن بوده است.
● اسراييل با موفقيت، مانع توفيق جنبشهاي مليگراي تندرو در كشورهاي لبنان، اردن و فلسطين شده است.
● اسراييل موفق به مهار سوريه شده است كه سالها متحد شوروي سابق محسوب ميشد.
● نيروي هوايي اسراييل در منطقه از تفوق خوبي برخوردار است.
● جنگهاي مكرر اسراييل، زمينه خوبي براي آزمايش سلاحهاي آمريكايي در برابر تسليحات شوروي سابق فراهم آورده است.
● اسراييل در حكم معبري بوده كه از طريق آن، سلاحهاي آمريكايي براي رژيمها و جنبشهايي كه در داخل آمريكا غيرمردمي محسوب ميشوند، ارسال شود. آمريكا آشكارا و بهطور مستقيم كمكهاي نظامي خود را براي رژيم آپارتايد در آفريقاي جنوبي، شبه نظاميان كودتاچي در گوآتمالا و كنتراها در نيكاراگوئه، ارسال ميكرد. مستشاران نظامي اسراييل به كنتراها، كودتاچيان السالوادر و نيروهاي خارجي اشغالگر در ناميبيا و صحراي غربي كمك ميكردند.
● سرويس اطلاعاتي اسراييل در جمعآوري اسناد و اطلاعات و انجام سلسله عمليات مخفي به آمريكا ياري رسانده است.
● اسراييل موشكهايي در اختيار دارد كه ميتوانند اهدافي را در شوروي سابق منهدم كنند و داراي زرادخانه هستهاي با ظرفيت صدها سلاح است. اسراييل در دستيابي و توسعه جتهاي جنگنده جديد و سيستمهاي دفاع ضدموشكي با صنايع نظامي آمريكا همكاري داشته است.
افزايش كمكهاي آمريكا، همزمان با قدرتمندترشدن اسراييل
الگوي كمكرساني آمريكا به اسراييل در حال افشاشدن است. بلافاصله پس از پيروزي چشمگير اسراييل در جنگ 1967 كه موجب آشكار شدن برتري نظامي اين كشور در منطقه گرديد، كمكهاي نظامي آمريكا با رشد سريع به مرز 450درصد رسيد. بنا بر اعلام نيويورك تايمز، بخشي از اين افزايش كمكها، به طور مشخص، مربوط به ابراز تمايل اسراييل براي در اختيار قراردادن نمونهاي از تسليحات جديد شوروي سابق ميگرديد كه در جنگ به غنيمت گرفته شده بود. به دنبال جنگ داخلي سالهاي 70 ـــ 1971 در اردن، به هنگاميكه توان اسراييل در مهار جنبشهاي انقلابي در خارج از مرزهايش براي آمريكا مسجل گرديد، كمكهاي آمريكا 7برابر شد. پس از آنكه حمله ارتش دولتهاي عربي در جنگ 1973، با ترابري هوايي بينظير آمريكا در طول تاريخ با موفقيت، دفع شد و اسراييل با شكست اعجابآور نيروهاي قدرتمندي كه به سلاحهاي شوروي مجهز بودند، توان خود را نشان داد، كمكهاي نظامي آمريكا به ميزان 800درصد ديگر افزايش يافت. اين افزايش كمكها به موازات تصميم انگليس مبني بر خروج نيروهايش از «شرق كانال سوئز» صورت ميگرفت. اين مساله، بهطور همزمان باعث فروش حجم متنابهي سلاح و همكاريهاي لجستيكي با شاه ايران شد كه در دكترين نيكسون عضوي كليدي به حساب ميآمد.
در سال 1979 بلافاصله پس از سقوط شاه، روي كارآمدن دولت راستگراي ليكود و انعقاد پيمان كمپديويد، ميزان اين كمكها به چهار برابر افزايش پيداكرد. پيمان صلح كمپديويد كه بيشتر يك معاهده سه جانبه نظامي بود تا يك توافق صلح سنتي، زمينه را براي افزايش كمكهاي نظامي هموارتر ساخت. (جالب توجه آنكه برخلاف خلف وعده دولت بگين در فراهم ساختن زمينههاي استقلال فلسطين، كمكهاي بيشتري ـــ كه در پيمان ذكر شده بود ـــ در اختيار اين كشور قرارگرفت). با اين حال، بلافاصله پس از تهاجم اسراييل به لبنان در سال 1982، بار ديگر، اين كمكها افزايش پيداكرد. در سالهاي 1983 ـــ 1984 پس از آنكه آمريكا و اسراييل، يادداشت تفاهمي را در زمينه همكاريهاي استراتژيك و برنامههاي نظامي امضا كردند و نخستين تمرين مشترك نظامي خود را در هوا و دريا اجرانمودند، اسراييل پاداش 5/1 ميليارد دلاري ديگري در قالب كمكهاي اقتصادي از آمريكا دريافت كرد. همچنين، به منظور توسعه در ساخت يك جت جنگنده جديد، نيم ميليون دلار ديگر دريافت نمود.
در جنگ خليج [فارس] و بلافاصله پس از طرح آن، كمكهاي آمريكا به اسراييل به ميزان 650 ميليون دلار ديگر افزايش يافت. زماني كه اسراييل با شدت هرچه تمامتر عمليات سركوب در اراضي اشغالي را پيگيري ميكرد، كمكهاي آمريكا باز هم بيشتر شد و از آن جمله ميتوان به يورش نيروهاي اسراييل به زمينهاي مستقل فلسطيني اشاره كرد كه از سوي دولت آمريكا به عنوان مفادي از قراردادهاي امضاشده به رسميت شناخته شده بود. اين كمكها در پي حملات تروريستي 11 سپتامبر بر ضدآمريكا، رشد چشمگيري پيداكرد.
تلازم و ارتباط اين مسايل بهطور كامل روشن است، با افزايش قدرت و تمايل اسراييل براي همكاري با آمريكا جهت حفظ منافع اين كشور، ميزان حمايتها نيز بيشتر ميشود.
تضمين برتري نظامي اسراييل
بنابراين، تداوم كمكهاي آمريكا به اسراييل به دليل نگراني آمريكا نسبت به موجوديت و بقاي اسراييل نيست؛ بلكه نتيجه خواست آمريكا مبني بر تداوم سلطه سياسي بر فلسطينيها و برتري نظامي در منطقه ميباشد. در واقع، رهبران دو حزب عمده آمريكا نه تنها خواستار كمك براي حفظ توازن ميان اسراييل و همسايگانش نيستند؛ بلكه درپي بيمهكردن برتري نظامي اسراييل نيز ميباشند.
از زمان حملات تروريستي 11 سپتامبر بر ضد آمريكا، اين بحث بار ديگر مطرح شده است كه تا كجا آمريكا بايد از سياستهاي اسراييل به رهبري آريل شارون، سياستمدار راستگرا پشتيباني كند. برخي از اعضاي ارشد دولت بوش همچون كالين پاول، وزير امور خارجه كه در زمره محافظهكاران واقعگراتر هستند، محتاطانه با اين موضوع برخورد ميكردند؛ چرا كه معتقد بودند، همزمان با سركوب بيسابقه فلسطينيها در اراضي اشغالي از سوي دولت شارون، پشتيباني بيقيد و شرط از اين دولت، مشكلات فراواني را در راه همكاري كامل دولتهاي عربي در تداوم مبارزه بر ضد هستههاي تروريستي وابسته به شبكه القاعده ايجاد خواهدكرد. برخي عناصر راستگراتر همچون پل ولفوويتز2 از وزارت دفاع، همواره استدلال ميكنند كه شارون در جنگ با تروريسم، متحدي غيرقابل اغماض محسوب ميشود و در اصل، مقاومت فلسطينيها نيز بخشي از يك توطئه تروريستي بينالمللي بر ضد جوامع دمكراتيك به حساب ميآيد.
ديگر عوامل تاثيرگذار
حمايت از سركوب و اشغالگري دايم اسراييل، شباهتي به حمايت آمريكا از سركوب و اشغال تيمور شرقي از سوي اندونزي و اشغال و سركوبي دايم صحراي غربي از سوي مراكش ندارد. اگر واشنگتن تشخيص بدهد كه مسالهاي در راستاي منافع آمريكا وجوددارد، از نقض وقيحانه قوانين بينالمللي و حقوق بشر از سوي متحدانش و سدكردن سازمان ملل و يا هر گروه و دستهاي كه اين قوانين را به چالش بگيرد، با كمال ميل حمايت خواهد كرد. براي ترغيب سياستگذاران به اعمال شيوهاي عملي غير از اين، هيچ نوع لابي قومي يا قرابت ايدئولوژيك ضرورتي ندارد.
تا زماني كه فرامين غيراخلاقي واقعگرايي سياسي به چالش كشيده نشود، سياست خارجي آمريكا در خاورميانه و ديگر نقاط دنيا، مانع از انعكاس باورهاي عميق افكار عمومي آمريكا خواهد شد كه معتقد است، روابط بينالمللي آمريكا ميبايست تحت هدايت اخلاق و اصول انساني قراربگيرد.
برخي از بدترين موارد حمايت آمريكا از سركوبگري كه بدبياريهايي را براي سياست خارجي اين كشور در ويتنام، آمريكاي مركزي،آفريقاي جنوبي و تيمور شرقي در پي داشت، بدون پرسش رها نشده است. در اين موارد، جنبشهاي مردمي طرفدار صلح و عدالت به حدي افزايش يافتند كه اعضاي ليبرال كنگره ـــ در مطبوعات و مراكز ديگر ــــ در پاسخ به فراخوان آنها مبني بر توقف مشاركت آمريكا در سركوبگري، به آنها پيوستند. در ساير موارد، مانند حمايت آمريكا از مراكش در تهاجم به صحراي غربي، هيچيك از آمريكاييها حتي از شرايط پيشآمده مطلع نبود تا بتواند دولت را با يك چالش جدي مواجه كند؛ از اينرو، اين موضوع از نظر حقوقدانان و كارشناسان به دور ماند.
با اين حال، مساله اسراييل و فلسطين موضوع ديگري است. بخشهاي مهمي از جمعيت آمريكا هستند كه سياستهاي آمريكا را مورد سوال قرارميدهند، با اين حال، ميان نخبگان بخشهاي دولتي و رسانههاي جمعي در حمايت از پشتيباني آمريكا نسبت به اشغالگري اسراييل، اجماع گستردهاي وجود دارد. در واقع، بسياري از همان دمكراتهاي ليبرال عضو كنگره كه از جنبشهاي پيشرو در ديگر موارد سياست خارجي آمريكا حمايت ميكردند، با سياستهاي رييسجمهور جورج دبليو بوش موافق بوده و در برخي موارد، در موضوع اسراييل و فلسطين تندتر از راستگراها هستند. از اينرو، در حالي كه درك ضرورت استراتژيك بودن اين سياستها در حمايتهاي آمريكا از اسراييل ريشه دوانده است، مضاف بر آن، برخي از عوامل ديگر، فهم اين موضوع را در مقايسه با موضوعات ديگر براي فعالان صلح و حقوق بشر به مراتب مشكلتر ساخته است. اين عوامل به شرح ذيل هستند:
● دلبستگي عاطفياي كه بسياري از ليبرالها ـــ به ويژه نسلي كه پس از جنگ در جايگاه رهبري دولت و رسانههاي جمعي قرارگرفت ـــ نسبت به اسراييل دارند. بسياري از آمريكاييها نسبت به دمكراسي داخلي اسراييل، نهادهاي اجتماعي پيشرو، مانند كيبوتيزم (Kibbutizm) ـــ اداره اشتراكي مزارع ـــ برابري كموبيش بالاي اجتماعي و نقش مهم اسراييل به عنوان پناهگاه يك گروه اقليت تحت ستمي كه قرنها در آوارگي به سرميبرده است، نوعي همذاتپنداري احساس ميكنند.
وجود آميزهاي از احساس گناه بهخاطر يهودستيزي غرب و ترس از ترغيب ناخواسته به يهودستيزي بهواسطه انتقاد از اسراييل باعث شده تا آمريكاييها به شدت از اعتراف به جديت اسراييل در نقض حقوق بشر و قوانين بينالمللي اكراه داشته باشند.
● جريان راست مسيحي با دهها ميليون نفر هوادار به عنوان يك پايگاه حمايتي مهم در طرفداري از جمهوريخواهان، دستگاه عظيم رسانهاي و نفوذ سياسياش را در حمايت از آريل شارون و ديگر رهبران سياسي راستگراي اسراييل به كارگرفته است. بر اساس بخشي از الهيات رهاييبخش (مبحث ناجي موعود) كه معتقد است، گردآمدن يهوديان در سرزمين مقدس، زمينهساز بازگشت مجدد عيسي مسيح است، به نظر جريان راست مسيحي، جنگ ميان اسراييليها و فلسطينيها چيزي جز تداوم جنگ ميان يهوديان باستان و فلسطين باستان نيست. در اين منازعه، خداوند در نقش يك دلال معاملات ملكي بسيار بزرگ در سطح جهاني ظاهر ميشود كه تشخيص ميدهد، اين سرزمين فقط متعلق به اسراييل است. با اين وجود، نظرات و باورهاي سكولار، به قوانين بينالمللي و حق خودمختاري توجه دارند.
● جريان غالب و سازمانهاي يهودي محافظهكار، منابع قابل توجهي را براي لابي بسيج كردهاند كه اهداي كمكهاي مالي از سوي يهوديان و تحت فشارقراردادن شهروندان به واسطه اخبار رسانهها و ديگر مباحثي كه در محافل عمومي در حمايت از دولت اسراييل مطرح ميشود، از آن جمله است. اگرچه در مورد نقش لابيهاي طرفدار اسراييل به نحو بيسابقهاي اغراق ميشود؛ به گونهاي كه حتي برخي ادعا ميكنند، اين لابيها اصليترين عامل تاثيرگذاري بر روي سياستهاي آمريكا ميباشد؛ اما اين مساله در رقابتهاي سنگيني كه در كنگره و همايشها به وجود ميآيد، در كمك به ايجاد جو رعب و وحشت درميان كسانيكه در صدد تعديل سياستهاي آمريكا به ويژه در حمايت از افزايش تعداد گروههاي يهودي پيشرو هستند، نقش مهمي ايفا ميكند.
● صنايع نظامي كه پنج برابر بيشتر از كميته امور مشترك آمريكا و اسراييل (AIPAC) ـــ گروهي آمريكايي كه براي اسراييل لابي ميكند ـــ و ديگر گروههاي طرفدار اسراييل كه به مبارزات انتخاباتي كنگره كمك كرده و براي لابيكردن تلاش مينمايند، سهم بسيار بزرگي در ارسال كمكهاي تسليحاتي به اسراييل و متحدين ديگر خاورميانهاي آمريكا دارند. به عنوان نمونه، براي بسياري از اعضاي كنگره، چالش بر سرانجام يك معامله 60 ميليون دلاري سلاح با اندونزي به مراتب آسانتر از چالش بر سر يك معامله دو ميليارد دلاري براي فروش تسليحات به اسراييل است؛ به ويژه، هنگاميكه در بسياري ازحوزههاي انتخابي كنگره، كارخانههاي توليد چنين جنگافزارهاي نظامي وجود داشته باشد.
● تبعيض نژادي نسبت به عربها و مسلمانان آن هم در سطحي وسيع، به حدي در جامعه آمريكا شايع است كه اغلب در رسانهها انعكاس پيداميكند. اين مساله، به خاطر همانندسازي و همخواني بسياري از آمريكاييها با صهيونيزم در خاورميانه تشديد ميشود. اين همخواني، انعكاسي از تجربيات تاريخي خود ما، به عنوان پيشگامان آمريكاي شمالي است كه تلاش كرديم، ملتي با ارزشهاي والا و آرماني بسازيم؛ در حالي كه، همزمان دست به سركوب مردم بومي اين منطقه زديم.
● جنبشهاي پيشروي آمريكا در چالش با سياستهاي اين كشور در برابر اسراييل و فلسطين به نحو موثري شكست خوردند. سالها بود كه جريان غالب گروههاي طرفدار صلح و حقوق بشر از پرداختن به اين موضوع پرهيز ميكردند. آنها نميخواستند كه يهوديان و ديگر عناصر تشكيلاتي ليبرالشان را كه حامي دولت اسراييل بودند، ناراضي كنند و از اين ترس داشتند كه انتقاد از سياستهاي اسراييل ممكن است، ناخواسته باعث ترويج يهودستيزي شود؛ در نتيجه، اعضاي ليبرال كنگره بدون مقاومت در برابر فشارهاي وارده براي تسليم نشدن در برابر خواسته حاميان دولت اسراييل، انگيزه چنداني در خود نميديدند. همچنين، بسياري از گروههايي كه در انتهاي طيف چپ قرار داشتند و ديگران، چنان موضع خشني بر ضد اسراييل اتخاذ كردند كه نه تنها سياستهاي اسراييل را به چالش نكشيد؛ بلكه پرسش در مورد حق مسلم اسراييل براي حيات را مطرح كرد و اعتبارشان را به شدت خدشهدار نمود.
در موارد ديگر، به ويژه در ميان افراد و گروههاي محافظهكارتر و منتقد اسراييل، نوعي احساسات پنهان ضديهود در قالب اظهارات اغراقآميز خشونتبار نسبت به قدرت سياسي و اقتصادي يهوديان و نيز اظهاراتي از اين دست، باعث شد تا نسبت به انتقادات بالقوه از سياستهاي آمريكا نارضايتي بيشتري حاصل شود.
نتيجهگيري
در حاليكه حمايت از سياستهاي اشغالگرايانه اسراييل از سوي آمريكا همچون حمايت از متحدينش در نقاط ديگر دنيا، در اصل، مبتني بر حمايت از اين كشورها به منظور تامين اهداف امنيتي آمريكا است، عوامل ديگري نيز وجود دارند كه تلاش گروههاي صلحطلب و حامي حقوق بشر را براي تغيير سياستهاي آمريكا دچار مشكل ميكنند. برخلاف وجود اين موانع، ضرورت به چالش كشاندن سياستهاي حمايتي آمريكا از اشغالگري اسراييل بيش از پيش اهميت پيداميكند. اين سياستها نه تنها باعث درد و رنج بسيار فلسطينيها و اعراب شده است؛ بلكه درنهايت، باعث لطمهديدن منافع بلندمدت آمريكا و اسراييل ميشود؛ به طوري كه در واكنش به اين وضعيت، ظهور چشمگير عناصر شبه نظامي و افراطي در جهان عرب و اسلام مشهود است.
و سرانجام، اينكه، حمايت آمريكا از دولت اسراييل، بارها باعث تخريب تلاشهاي فعالان صلحطلب اسراييلي در تغيير سياستهاي اين رژيم شده است؛ به طوري كه بنا بر گفته ماتي پلد3 ، ژنرال و عضو سابق پارلمان اسراييل اين كشور را «به موضع يك دولت بيرحم سرسخت» كشانده است. شايد، بهترين نوع حمايت آمريكا از اسراييل، «محبت سختگيرانه» باشد؛ يعني حمايت مطلق از حق حيات اسراييل در صلح و امنيت در داخل مرزهاي شناختهشده بينالمللي خود؛ اما اسراييل در ازاي اين حمايت، بايد به طور شفاف عزم و اراده خود را در پايان بخشيدن به اشغالگري اثبات كند. براي كساني كه به طور جدي پيگير ارزشهاي اصولياي همچون آزادي، دمكراسي و حاكميت قانون هستند، اين يك چالش اساسي است.
پينوشتها
1 ـــ استفن زونيس (Stephen Zunes)، سردبير نشريه الكترونيكي «سياست خارجي شفاف» (Foreign Policy in Focus)، در بخش خاورميانهاي است كه اين نشريه در سايتwww.fpif.org قابل دسترسي ميباشد.
2 ___ Paul Wolfowitz
3 ___ Matti Peled
سوتيترها
بيشتر آمريكاييها نسبت به بقاي اسراييل به عنوان يك دولت يهودي احساس تعهد اخلاقي دارند؛ اما اين مساله، نميتواند توجيهگر اين سطح از كمكهاي مالي، نظامي و ديپلماتيك به اسراييل باشد. كمكهاي آمريكا به اسراييل فراتر از نيازهاي امنيتي اين كشور به چنين حمايتهايي در داخل مرزهاي شناختهشده بينالمللي است.
هرچند، تشديد عمليات انتحاري اخير در خاك اسراييل، موجب گسترش نگراني افكار عمومي اين كشور نسبت به امنيت اسراييل شده است؛ با اين حال، كمكهاي گسترده نظامي آمريكا به اسراييل، هيچ ربطي به تلاشهاي ضدتروريستي ندارد.
اسراييل در حكم معبري بوده كه از طريق آن، سلاحهاي آمريكايي براي رژيمها و جنبشهايي كه در داخل آمريكا غيرمردمي محسوب ميشوند، ارسال شود. مستشاران نظامي اسراييل به كنتراها، كودتاچيان السالوادر و نيروهاي خارجي اشغالگر در ناميبيا و صحراي غربي كمك ميكردند.
در سال 1979 بلافاصله پس از سقوط شاه، روي كارآمدن دولت راستگراي ليكود و انعقاد پيمان كمپديويد، ميزان اين كمكها به چهار برابر افزايش پيداكرد. پيمان صلح كمپديويد كه بيشتر يك معاهده سه جانبه نظامي بود تا يك توافق صلح سنتي، زمينه را براي افزايش كمكهاي نظامي هموارتر ساخت.
زماني كه اسراييل با شدت هرچه تمامتر عمليات سركوب در اراضي اشغالي را پيگيري ميكرد، كمكهاي آمريكا باز هم بيشتر شد. اين كمكها در پي حملات تروريستي 11 سپتامبر بر ضدآمريكا، رشد چشمگيري پيداكرد. بنابراين، تداوم كمكهاي آمريكا به اسراييل به دليل نگراني آمريكا نسبت به موجوديت و بقاي اسراييل نيست؛ بلكه نتيجه خواست آمريكا مبني بر تداوم سلطه سياسي بر فلسطينيها و برتري نظامي در منطقه ميباشد.
اگر واشنگتن تشخيص بدهد كه مسالهاي در راستاي منافع آمريكا وجوددارد، از نقض وقيحانه قوانين بينالمللي و حقوق بشر از سوي متحدانش و سدكردن سازمان ملل و يا هر گروه و دستهاي كه اين قوانين را به چالش بگيرد، با كمال ميل حمايت خواهد كرد.
وجود آميزهاي از احساس گناه بهخاطر يهودستيزي غرب و ترس از ترغيب ناخواسته به يهودستيزي بهواسطه انتقاد از اسراييل باعث شده تا آمريكاييها به شدت از اعتراف به جديت اسراييل در نقض حقوق بشر و قوانين بينالمللي اكراه داشته باشند.
براي بسياري از اعضاي كنگره، چالش بر سرانجام يك معامله 60 ميليون دلاري سلاح با اندونزي به مراتب آسانتر از چالش بر سر يك معامله دو ميليارد دلاري براي فروش تسليحات به اسراييل است.
تبعيض نژادي نسبت به عربها و مسلمانان آن هم در سطحي وسيع، به حدي در جامعه آمريكا شايع است كه اغلب در رسانهها انعكاس پيداميكند. اين مساله، به خاطر همانندسازي و همخواني بسياري از آمريكاييها با صهيونيزم در خاورميانه تشديد ميشود.
ضرورت به چالش كشاندن سياستهاي حمايتي آمريكا از اشغالگري اسراييل بيش از پيش اهميت پيداميكند. اين سياستها نه تنها باعث درد و رنج بسيار فلسطينيها و اعراب شده است؛ بلكه درنهايت، باعث لطمهديدن منافع بلندمدت آمريكا و اسراييل ميشود؛ به طوري كه در واكنش به اين وضعيت، ظهور چشمگير عناصر شبه نظامي و افراطي در جهان عرب و اسلام مشهود است.