نیروهای عربی ابزاری برای مهار مقاومت فلسطین

این طرح در اولین شکل خود در اعزام نیروهای عربی به رهبری مصر به نوار غزه تجلی یافته است؛ البته کسانی که این طرح را پیشنهاد کرده اند مسئله حمایت از فلسطینیان در مقابل حملات صهیونیست ها و نیز کمک به متوقف ساختن چالش میان دو جنبش فتح و حماس را مستمسک خود قرار داده اند.
طرح مذکور در شکل دوم خود خطرناک تر است و اساس آن نیز این فرض می باشد که مناطق فلسطینی از نظر سیاسی و جغرافیایی به دو بخش تقسیم شده اند که یک بخش آن غزه با حاکمیت حماس و بخش دیگر آن کرانه باختری با حاکمیت جنبش فتح می باشد و در نهایت این وضعیت اقتضا می کند که نوار غزه تحت نظارت مصر و کرانه باختری تحت حاکمیت اردن اداره شود یعنی اینکه اوضاع به پیش از جنگ 1346 باز گردد و صهیونیست ها علاوه بر فلسطین بخش هایی از سینای مصر جولان سوریه و شبعای لبنان را نیز در اختیار داشته باشد.
این طرح قدیمی که در دو شکل مذکور نمود پیدا می کند با هدف بر هم زدن معادلات و تولید بحران هایی است که مسئله فلسطین را برای دهمین بار به نقطه صفر می کشاند و این همان مسئله ای است که ما در مورد خطراتش هشدار می دهیم و آن را دامی از سوی دشمن می دانیم و از عموم مردم و نیز گروه های ملی و میهنی می خواهیم تا هر چه سریعتر برای مقابله با آن برخیزند؛ البته پیش از آنکه برخی دولت های عربی در مسیر اجرای این طرح قدیمی گام بردارند.
کاملا به این نکته آگاهم که درخواست برای رویارویی با طرح الحاق غزه به مصر و کرانه باختری به اردن در تقابل با آرای دیگر افراد است؛ ولی با این وجود می دانم طرح شوم الحاق اگر چه در حال حاضر قویا مطرح نمی شود ولی فردا روزی می رسد که این طرح علنی شود و به یک فراخوان عمومی مبدل گردد که تعداد زیادی از افراد برای تحقق آن بکوشند و موشک های کوتاه برد و دور برد خود را که عادتا برای ترور مخالفان شان از آن استفاده می کنند به کار گیرند.
برای روشن تر شدن مسئله اعزام نیروهای عربی به فرماندهی مصر به نوار غزه باید گفت که اگر دولت مصر با طرح اعزام نیرو موافقت کند این طرح نهایتا به دامی تاریخی برای این کشور مبدل خواهد شد؛ زیرا انجام پروژه مذکور با مخالفت طیف گسترده ای از ملت مصر رو به رو خواهد گردید ملتی که کاملا به خطرات این پروژه آگاه می باشد.
به اعتقاد مخالفان فراوان طرح اعزام نیروهای عربی به خارج از مرزها به ویژه نوار غزه باید برای دفاع از ملت فلسطین در مقابل تجاوزات همیشگی اشغالگران قدس و نیز برای کاستن از میزان دردها و رنج های ملتی باشد که با غول محاصره دست و پنجه نرم می کند نه برای کنترل اوضاع امنیتی که معنای واقعی آن حمایت از صهیونیست ها در مقابل اقدامات مقاومت ملی فلسطین مهار حماس و پایان دادن به حاکمیت دولت مشروع فلسطین در نوار غزه است.
معتقدم که تبدیل مصر به بازوی حمایتی رژیم اشغالگر قدس و اهرم مقابله با مخالفان این رژیم از جمله حماس جهاد اسلامی و دیگر گروه های مبارز فلسطینی هرگز در راستای تامین منافع عالی ملی مصر نیست؛ در واقع به نفع مصر و یا هر کشور دیگر عربی که معنای تاریخی مسئله فلسطین را درک می کند نیست که از یک گروه فلسطینی خاص در مقابل دیگر گروه ها حمایت کند؛ زیرا انجام چنین اقدامی در واقع تکرار اشتباهاتی است که نظام های عربی در گذشته مرتکب شده اند و اخیرا نیز مشخص شده است چه جنایت هایی را که با نام دفاع از مسئله فلسطین انجام نداده اند ای کاش ! نظام های عربی دست از تحریک فتح برای افزایش مستمر سیل حملات خود علیه جنبش حماس بر می داشتند تا شکافی در فلسطین ایجاد نشود که نتیجه نهایی آن به نفع دشمن صهیونیستی باشد. طرح اعزام نیروهای مصری یا نیروهای مشترک عربی به نوار غزه تنها در شرایطی مشخص و در چارچوب شروطی آشکار امکان پذیر است که مهم ترین آنها درخواست و نیز توافق کامل تمامی گروه های فلسطینی با طرح اعزام نیرو به نوار غزه می باشد. از دیگر سو اعضای اتحادیه عرب نیز باید با طرح مذکور موافقت کنند تا از این رهگذر طرف های عربی و فلسطینی نیز خود را در مورد احترام به چنین طرحی ملزم بدانند. ضمنا شرط دیگری که برای مسئله اعزام نیروها مطرح است حمایت بین المللی از این طرح است که مستلزم نقش آفرینی هر چه موثرتر سازمان ملل می باشد.
با نگاهی به شروط فوق الذکر برای اعزام نیروهای عربی به نوار غزه می بینیم که تحقق تمامی این شروط سخت و یا به عبارتی غیر ممکن است. ضمنا پرسشی که در اینجا مطرح می شود آن است که آیا اجرای طرح اعزام نیرو به نوار غزه بدون موافقت مستقیم و صریح صهیونیست ها ممکن است صهیونیست هایی که مهم ترین برگه های بازی را در اختیار دارند و از مهم ترین عناصر قدرت برخوردار می باشند و به عنوان قدرت اشغالگر عامل محاصره ملت فلسطین خالق واقعیت های جدید در منطقه ایفای نقش می کند در مورد موافقت رژیم صهیونیستی با طرح اعزام نیروها تردید دارم؛ مگر آنکه این رژیم قوی ترین ضمانت ها را از طرف های فلسطینی مصری عربی و بین المللی بگیرد که تمامی اقدامات نیروهای اعزامی در راستای تامین منافع و دفاع از امنیت صهیونیست ها باشد و زیرساخت های مقاومت ملی فلسطین را ویران کند.
اگر نگاهی موشکافانه به طرح الحاق کرانه باختری به اردن داشته باشیم می بینم که این طرح ـ و لو اینکه از زبان عرب ها بیان شود ـ در واقع ترجمه عملی یک پروژه صهیونیستی قدیمی است که مبنای آن ایجاد یک میهن جایگزین برای فلسطینی ها می باشد. در واقع بر اساس پروژه صهیونیستی مذکور ملت فلسطین هیچ جایی در میهن خود ندارد و باید مسئله حق بازگشت و نیز ایجاد کشور مستقل را نیز از یاد ببرد و تنها صحبتش در مورد اردن باشد و این کشور را به عنوان میهن خود بداند؛ زیرا بیشتر ساکنانش را فلسطینی ها تشکیل می دهند.
در اینجا منطقه کوچک نوار غزه می ماند که مساحت آن از 350 کیلومتر تجاوز نمی کند؛ ولی بیش از یک و نیم میلیون فلسطینی را در خود جای داده است که در زیر فشار محاصره به سر می برند و هر لحظه آمادگی انفجار در مقابل دشمنان را دارند. سرنوشتی که در طرح سه جانبه آمریکایی ـ صهیونیستی ـ اروپایی برای نوار غزه در نظر گرفته شده الحاق این بخش کوچک ولی پر جمعیت به صحرای وسیع ولی کم جمعیت سینا است که البته مسئولیت اداره آن نیز به مصر سپرده می شود یعنی همان وضعی در نوار غزه حکمفرما می شود که پیش از این یعنی میان سال های 1327 تا 1346 شاهد آن بودیم.
به اعتقاد بنده الحاق نوار غزه به مصر یک دام خونین و تاریخی به شمار می رود و واگذاری مسئولیت اداره منطقه فلسطینی مذکور به قاهره و یا تشویق آن به حاکمیت بر این منطقه نه یک هدیه سخاوتمندانه به مصر بلکه ایجاد رنج و محنت برای این کشور است و در واقع تعبیه یک بمب هولناک در قلب این کشور می باشد. اگر به تاریخ باز گردیم می بینیم که مصر و دیگر کشورها هرگز نمی پذیرند ملتی که برای آزادی خود می جنگند را از نعمت آزادی و برخورداری از یک میهن مستقل محروم سازند.
اگر شرایط حاکم بر سال های 1327 تا 1346 اقتضا می کرد که مصر مسئولیت اداره نوار غزه را بر عهده گیرد؛ ولی شرایط کنونی و آتی تماما متفاوت از گذشته می باشد و از مهم ترین این تفاوت ها آن است که دیگر جامعه جهانی تشکیل کشور مستقل فلسطینی را به رسمیت می شناسد و اگر در این میان مصر مسئولیت اداره نوار غزه را بر عهده گیرد در واقع اشغالگران صهیونیستی را از مسئولیت تاریخی شان در قبال کشتار ویرانگری بازداشت محاصره گرسنه نگاه داشتن ملت فلسطین در طول شصت سال گذشته معاف کرده است.
سوال اینجاست که چرا ما باید با اقدامات خود گواهی عدم سو پیشینه را به صهیونیست های غاصب بدهیم حتی اگر این اقدامات به بهانه محبت آمیز بودن رفتار مصر در برخورد با فلسطینی باشد
چگونه می توان تصور کرد (صرفا تصور کرد) ملتی که با صهیونیست ها می جنگد روزی مجبور شود علاوه بر مقابله با اشغالگران با نیروهای مسلح مصری که به نوار غزه پا گذاشته اند نیز وارد جنگ شود بی تردید خونین بودن نتیجه مسئله الحاق از یک طرف کاملا مشخص و از طرف دیگر غیر قابل قبول می باشد. کاملا دغدغه های امنیتی مصر را درک می کنم و می دانم که قاهره از افزایش قدرت حماس و جریان های دینی در نوار غزه و نیز تشکیل یک دولت مرتبط با جنبش اخوان المسلمین مصر در این منطقه فلسطینی می هراسد.
کاملا نسبت به این نکته آگاه هستم که طرف صهیونیستی آمریکایی اروپایی و عربی به بهانه تامین امنیت مصر در مقابل خطر گسترش گرایش های دینی در داخل و خارج این کشور قاهره را به اعزام نیرو به نوار غزه تشویق می کنند؛ ولی به اعتقاد بنده این اقدام اهداف و نتایجی خطرناک با خود به دنبال دارد و خطر حقیقی که مصر را از نظر راهبردی تهدید می کند خطر اسرائیل است که همیشه باید برای مقابله با آن آماده بود.
خلاصه اینکه حمایت از طرح های مختلف و همکاری برای اجرای آنها ـ بدون تعمق در اهداف آن ـ اقدامی سخت اشتباه است. ما باید مراقب باشیم که مبادا در بازی بر هم زدن معادلات شرکت داشته و مسئله فلسطین را به نقطه صفر باز گردانیم؛ چرا که بازگشت به نقطه صفر بدون هیچ گونه آگاهی باعث بازتولید بحران ها می شود.