بيت‌العدل اعظم ، بن‌بست مشروعیت

سازمان ادارى بهائیان که شوقى افندى آن را «نظم ادارى امرالله» نامیده، زیر نظر مرکز ادارى و روحانى بهائیان موسوم به «بیت‏العدل اعظم الهى» اداره مى‏شود که در شهر حیفا (واقع در فلسطین اشغالى) قرار دارد.
عباس افندی ( عبدالبها )عباس افندى (عبدالبهاء)، دومین رهبر بهائیت، در «الواح وصایا»، که به منشور و میثاق جامعۀ بهائیان شهرت دارد، سازمان رهبرى و ادارى بهائیان را بر دو رکن «ولى امر» و «بیت‏العدل»  بنیان نهاده و ضمن برشمردن حوزۀ اختیارات هر کدام، اعضاى سازمان بیت‏العدل، ایادى امرالله و همۀ آحاد بهائیان را به تبعیت از دستورات ولى امرالله فرا‏خوانده است. او ولى‏امر را به عنوان عضو ارشد و ریاست دائمى و عزل‌ناشدنی بیت‏العدل منصوب کرده، و اختیارات گسترده‏اى، نظیر اخراج یا تنبیه اعضاى خطاکار بیت‏العدل، براى وى برشمرده است.
بر اساس منشور بهائیان، که عباس افندى آن را در قالب «الواح وصایا» تدوین کرده است، ولى‏امر موجود باید ولى‏امر بعد از خود را معرفى و تعیین کند و سازمان ادارى بهائیان در همۀ اعصار باید تحت اشراف و نظارت عالیۀ ولى‏امر اداره شود. با وجود این، از زمان فوت شوقى افندى (سومین پیشوا و اولین ولى امر سازمان بهائیت) تا کنون نزدیک به پنجاه سال است که تشکیلات موسوم به بیت‏العدل، برخلاف منشور و دستورات عبدالبها، جایگاه ولى‏امر را از سازمان ادارى بهائیان حذف نموده است و به تنهایى و بى‏حضور ولى‏امر، مدیریت جامعۀ بهائیان را بر عهده دارد و بدین‏سان، سازمان بهائیت را با بحران مشروعیت مواجه ساخته است.
نحوه تشکیل بیت‌العدل
عنوان بیت‏العدل، اول بار توسط حسینعلى بهاء در کتاب «اقدس» به کار رفت. بر بیت العدلاساس نظر وى، در هر شهر و محله‏اى که حداقل نُه تن بهائى در آنجا ساکن باشند، تشکیل بیت‏العدل واجب است. عباس افندى (جانشین بهاء) به دنبال مسافرت به کشورهاى اروپایى و امریکایى، دایرۀ تشکیلاتى بیت‏العدل را بسیار فراتر از آن چیزى که بهاء پیش‏بینى کرده بود، گسترش داد و آن را رکن و مرکز تشریع (یکى از دو رکن و مرکز اصلى سازمان بهائیت) تلقی نمود. رهبرى سازمان به عنوان ولى ‏امرالله (رکن اول) مرکز تبیین، و تشکیلات بیت‏العدل (به عنوان رکن دیگر) مرکز تشریع نامیده شد.
پس از عباس افندى به دلایلى همچون ناتوانى و ضعف شخصیتى شوقى افندى، بنیان‌هاى تهى و سستِ مرام بهائیت، بى‏رغبتى مردم براى گرایش به این مسلک (به‌رغم تبلیغات بسیار گسترده و فراگیر آن)، ریزش تعداد بسیاری از پیروان، و از همه مهم‌تر تجارب مثبت نودینان امریکایى در امر سازمان‌دهى فرقه‏هاى به ظاهر دینى، و تأکید و توصیۀ دسته‌ای از حکام دولت غاصب اسرائیل بر تأسیس هرچه سریع‏تر بیت‏العدل، سیر شکل‏گیرى بیت‏العدل در دورۀ شوقى شدت بیشترى به خود گرفت و بر همین اساس «هیأت بین‏المللى بهائى» (جنین بیت‏العدل) تشکیل، و میسن ریمى امریکایى توسط شوقى به ریاست آن منصوب شد.
شوقى در ۱۹۵۷٫م/۱۳۳۶٫ش به طور مشکوکى در لندن فوت کرد. هم‌زمان با مرگ مشکوک وى و به‌‏رغم وجود و ادامۀ فعالیت هیأت بین‏المللى بهائى، خانم روحیه ماکسول (بیوۀ شوقى) بدون کمترین توجه به هیأت منصوب شوقى، عملاً مدیریت تشکیلات بهائیت را به عهده گرفت. ماکسول ابتدا هیأتى سه نفره را (متشکل از خود، جان فرابى و حسن موقر بالیوزى) تشکیل داد، سپس هیأت بین‏المللى بهائى را، که در زمان حیات شوقى براى استقرار بیت‏العدل تأسیس شده و میسن ریمى ریاستش را بر عهده داشت، ملغى اعلام کرد. هیأت سه نفره در گام بعدى، اعضاى ایادى امرالله را از سراسر جهان دعوت نمود و با حضور آن‌ها (که ۲۷ تن بودند) هیأت نُه نفره‏اى از ایادى به عنوان «هیأت ایادى امرالله مقیم ارض اقدس» انتخاب شد. هم‌زمان با این امر، میسن ریمى (منصوب شوقى) از جمع ایادى امرالله طرد، و به بهائیان مقیم کشورهاى جهان نیز اعلان شد که از هرگونه تماس با او و طرفدارانش خوددارى کنند. محفل ملى بهائیت در فرانسه نیز، که از طرفداران میسن ریمى تشکیل مى‏شد، منحل گشت و سایر حامیانش از عضویت سازمان بهائیت اخراج شدند.
هیأت ایادى امرالله مقیم ارض اقدس به مدت شش سال (۱۹۵۷ــ۱۹۶۳٫م) ادارۀ تشکیلات بهائیت را بر عهده داشت و طى این مدت، تعداد محافل ملى از نٌه به ۵۶ محفل افزایش یافت. سرانجام در ۱۹۶۳ (۱۳۴۲٫ش) با حضور نمایندگان ۵۶ محفل ملى، نخستین انتخابات بیت‏العدل برگزار و طى آن سه ایرانى، چهار امریکایى، یک انگلیسى و یک ایرلندى، جمعاً نُه نفر به عنوان اعضاى بیت‏العدل انتخاب شدند.
بر اساس قانون اساسى بیت‏العدل، اعضاى آن هر پنج سال یک بار با حضور نمایندگان محافل ملى کشورها و اجتماع آن‌ها در قالب «انجمن شوراى بین‏المللى بهائى»، با رأى اکثریت این شورا انتخاب مى‏شوند و تاکنون طى سال‌هاى ۱۹۶۳ــ۲۰۰۳٫م نُه دورۀ انتخاب بیت‏العدل برگزار شده است. اختیارات و وظایف بیت‏العدل نسبت به جوامع و آحاد بهائى، نامحدود و فاقد هر نوع قید و شرط است، همچنان که تسلیم بودن جوامع و آحاد بهائى در قبال اوامر و تصمیمات بیت‏العدل نیز مطلق و فاقد قید و شرط مى‏باشد.
بیت‏العدل به لحاظ ساختار، داراى واحدهاى سازمانى گسترده‏اى است که از طریق این واحدها، تمامى عرصه‏هاى فردى و اجتماعى بهائیان جهان را پوشش مى‏دهد. در واقع، ساختار بیت‏العدل همانند ساختار حزبى فراگیر است که اعضاى آن، خود را در هر حال ملزم به رعایت اصول حاکم بر حزب می‌دانند و هر کدام از اعضا در یک یا چند واحد سازمانى حزب مشغول فعالیت‌اند. به علاوه، تمامى بهائیان باید طىّ تشریفات خاصى، به عضویت سازمان بهائیت درآیند و کسانى که این تشریفات را رعایت، و تعرفۀ عضویت در سازمان بیت‏العدل را تکمیل نکنند، بهائى شناخته نمی‌شوند و از مزایاى حزبى و حمایت‌هاى سازمانى محروم خواهند بود.
شوقی افندیدرخور ذکر است که پس از مرگ شوقى، جمعى از بهائیان که بر لزوم حضور و استمرار ولایت امر باور داشتند، یکى از ایادى امر به نام چارلز میسن ریمى را (که شوقى او را به ریاست هیأت بین‏المللى بهائى منصوب کرده بود) به عنوان ولى‏امر دوم خود برگزیدند. میسن ریمى در ۱۹۷۴٫م مرد و پس از وى جوئل مارانژلا به عنوان ولى‏امر سوم و در حال حاضر نیز نصرت‏الله بهره‏مند در جایگاه ولى‏امر چهارم قرار دارد. مقرّ اصلى طرفداران میسن ریمى فعلاً در کشور استرالیاست. این گروه، که خود را بهائیان راستین مى‏خوانند، تحت عنوان بهائیان ارتودکس در کشورهاى مختلف از جمله امریکا، هند، استرالیا، و کانادا فعال، و داراى مراکز تبلیغى و محافل تشکیلاتى مى‏باشند.
بحران ناشى از خلأ وجود ولى‏امر
طبق دستور رهبران بهائیت، مدیریت جامعۀ بهائیان بر عهدۀ ولایت امر (سازمان تبیین) و تشکیلات بیت‏العدل (سازمان تشریع) می‌باشد. از منظر شوقى افندى، اولین ولى‏امر بهائیان، «این نظم بدیع ــ سازمان مدیریت بهائیان ــ بر دو رکن استوار است رکن اول و اعظم رکن ولایت الهیه است که مصدر تبیین است ــ سازمان تبیین ــ و رکن ثانى بیت‏العدل اعظم الهى ــ سازمان تشریع ــ که مرجع تشریع است.»
بر اساس این نگرش، سازمان‌هاى تبیین و تشریع باید در کنار هم وظایف محول‌شده را انجام دهند و هیچ یک نمى‏تواند جانشین دیگرى گردد و در حوزۀ وظایف دیگرى مداخله کند و «انفصال رکنین نظم بدیع نیز از یکدیگر ممتنع و محال است» و ثبات، دوام و استقرار جامعۀ بهائى ناشى از وجود ولایت امر می‌باشد و «هرگاه ولایت امر ــ سازمان تبیین ــ از نظم بدیع حضرت بهاءالله ــ سازمان تشریع ــ منتزع شود، اساس این نظم، متزلزل و الى‏الابد محروم از اصل توارثى مى‏گردد.»
در این چارچوب که رهبران بهائیت آن را ترسیم کرده‌اند، هیچ فردى حق اعتراض و اظهارنظر ندارد و همۀ بهائیان مکلّف‌اند در مسیر تعیین‌شده حرکت نمایند. «…و جمیع افنان و ایادى و احباى الهى باید اطاعت او نمایند و توجه به او کنند… . این کلمات را مبادا کسى تأویل نماید و مانند بعد از صعود، هر ناقض ناکسى بهانه‏اى کند و عَلَم مخالفت برافرازد و خودرأیى کند و باب اجتهاد باز نماید، نفسى را حق رأیى و اعتقاد مخصوصى نه. باید کل، اقتباس از مرکز امر ــ ولى‏امر ــ و بیت عدل نمایند و ماعَداهُما کل مخالف فى ضلال مبین.»
بر اساس نوشتۀ رهبران بهائیت، سامان‏یابى، همبستگى درونى و نیز تأمین مصالح جامعۀ بهائى در سایۀ توافق، استمرار و تداوم همکارى نهاد ولى‏امر و سازمان بیت‏العدل محقق مى‏شود. این دو باید در حوزۀ اختیارات دیگرى مداخله و همدیگر را تضعیف نکنند و «چون این دو مؤسسه ــ سازمان تبیین و سازمان تشریع ــ لاینقسم متفقاً به اجراى وظایف پردازند، امور تمشیت پذیرد و اقدامات جامعه مرتبط گردد و مصالح امرالله ترویج یابد.» بر همین اساس، سازمان‌هاى یادشده «هیچ‏یک نمى‏توانند به حدود مقدسۀ دیگرى تجاوز نماید و هرگز نیز تعدى نخواهد نمود. هیچ‏یک درصدد تضعیف سلطه و اختیارات منصوصه مسلمه دیگرى، که از طرف خداوند عنایت گشته است، بر نخواهد آمد» و هر مؤسسه‏اى که بر خلاف منشور بهائیان ــ الواح وصایا ــ ایجاد گردد، ولو نام بیت‏العدل اعظم الهى بر خود نهد، درخور اعتنا نیست و فاقد مشروعیت است: «… هر هیأتى که به نظام الهى و بر حسب تعلیمات و اصول و شرایط سماویه، که در صحف الهیه مشروحاً مثبوت و مسطور است، کاملاً کماینبغى و یلیق لهذا المقام الرفیع و المرکز المنیع انتخاب و تشکیل نشود آن هیأت از اعتبار اصلى و رتبۀ روحانى ساقط، و از حق تشریع و وضع احکام و سنن و قوانین غیرمنصوصه ممنوع، و از اشرف اَسنى‏ و قوه مطلقۀ علیا محروم» است.
چنان‌که اشاره شد، طبق نظر بنیان‌گذاران بهائیت، ولى‏امر، علاوه بر آنکه رکن اول و اعظم سازمان مدیریت بهائیان است، عضو ارشد و ریاست دائمى و عزل‌ناشدنی تشکیلات بیت‏العدل ــ سازمان تبیین ــ نیز هست. عباس افندى به موجب آنچه در الواح وصایا آمده، ولى‏امر را به عنوان ریاست همیشگى بیت‏العدل ــ سازمان تبیین ــ انتخاب، و ضمن تأکید بر لزوم تبعیت بهائیان در همۀ اعصار از دستورات ولى‏امر تصریح کرده است که «…ولى‏امرالله رئیس مقدس این مجلس و عضو اعظم ممتاز لاینعزل» است و «جمیع اغصان و افنان و ایادى امرالله باید کمال اطاعت و تمکین و انقیاد و توجه و خضوع و خشوع را به ولى‏امرالله داشته باشد.» افزون بر این، تشخیص تصمیمات غلط بیت‏العدل، و منطبق ساختن این تصمیمات با منصوصات رهبران بهائیت بر عهدۀ ولى‏امر است. به نوشتۀ کتاب دور بهائى، «هر چند ولى‏امرالله رئیس لاینعزل این مجلس فخیم ــ بیت‏العدل ــ است… و لکن هرگاه تصمیمى را وجداناً مباین با روح آیات منزله تشخیص دهد باید ابرام و تأکید در تجدیدنظر آن نماید.»

بنابراین، طبق دستورات دومین رهبر بهائیان ــ عباس افندى ــ اعضاى سازمان بیت‏العدل، ایادى امرالله، رجال مؤثر بهائى، و همۀ آحاد بهائیان باید در برابر ولى‏امرالله خاضع، و مطیع دستورات و فرمان‌هاى وى باشند و بر اساس همین اختیارات گسترده است که او مى‏تواند نسبت به تنبیه یا اخراج اعضاى خطاکار بیت‏العدل اقدام نماید و «چنانچه عضوى از اعضا ــ بیت‏العدل ــ گناهى ارتکاب نماید که در حق عموم ضررى حاصل شود، ولى‏امرالله صلاحیت اخراج او را دارد.»  بر اساس همین نگاه است که ولى‏امر به عنوان مهم‏ترین کانون این جماعت، مسئولیت دریافت و توزیع اموال عمومى بهائیان را نیز برعهده دارد و «…حقوق‏الله راجع ولى‏امرالله است تا در نشر نفحات‏الله و ارتفاع کلمه‌الله و اعمال خیریه و منافع عمومیه صرف گردد.»

همچنین، طبق دستورات رهبران بهائى، وجود مُبیّن  (یعنى تبیین و تفسیرکننده متون مقدس بهائیان) برای تبیین و تفسیر متون بهائى در همۀ اعصار، از منصوصات و تصریحات انکارناپذیر است و این وظیفه در طی زمان از ولى‏امر موجود به ولى‏امر بعدى منتقل مى‏گردد و هیچ نهاد و سازمان دیگرى حق تفسیر، توجیه و تبیین متون را ندارد. شوقى افندى در کتاب «دور بهائى» از قول عبدالبها در خصوص اهم وظایف ولى‏امر گفته است: «اوست مبیّن آیات‌الله» و عبدالبهاء نیز تصریح کرده است: «اى احباى الهى، صریح کتاب این است که اگر دو نفس در مسائل الهیه جدال و بحث نمایند و اختلاف و منازعه نمایند هر دو باطل‌اند… اگر اندک معارضه‏اى به میان آید، سکوت کنند و حقیقت حال را از مبیّن ــ ولى‏امر ــ سؤال کنند.» عبدالبها در این فراز از سخن خود، ولى‏امر را علاوه بر تبیین‏کنندۀ امر الله در کرسى رافع اختلافات و منازعات بهائیان نشانده و همۀ آحاد بهائیان را به تبعیت از وى فرا خوانده است و اینکه: «…ولى‏امر حاضر و ولاه امر در مستقبل ایام باید با اقوال و اعمال خود کاملاً به حقیقت این اصل مهم آیین نازنین ما شهادت دهند و با روش و سلوک خود حقیقت این اصل را بر اساس متین استوار سازند.»
ولى‏امر، از نظر نصوص بهائى، نماد وحدت و همدلى جامعۀ بهائیت است و بدون آن، بهائیان از هدایت و فیض معنوى محروم مى‏گردند، و «بدون این مؤسسه ــ و ولى‏امرالله ــ وحدت و اساس در خطر افتد و بنیانش متزلزل گردد و از منزلتش بکاهد و از واسطۀ فیضى که بر عواقب امور طى دهور احاطه دارد بالنده بى‏نصیب ماند و هدایتى که جهت تعیین حدود و وظایف منتخبین ضرورى است، سلب شود.»
توجه به این نکته لازم است که مطابق تعالیم بهائى، بیت‏العدل نمى‏تواند وظایف ولى‏امر را انجام دهد، همچنان که ولى‏امر نمى‏تواند وظایف بیت‏العدل را انجام دهد و این دو سازمان به طور مستقل و هر یک با شرح وظایف معین، جامعۀ بهائى را اداره مى‏کنند و «قدرت و اختیارات و حقوق و امتیازات این دو مؤسسه هیچ‏یک با یکدیگر متناقض نیست و به هیچ‏وجه از مقام اهمیت دیگرى نمى‏کاهد.»
این در حالى است که در حال حاضر تشکیلات، بدون توجه به دستورات صریح رهبران خود، رکن اول و اعظم سازمان ادارى بهائیان ــ ولى‏امر ــ را حذف نموده است و به تنهایى بر کرسى مدیریت جامعۀ بهائى یکه‏تازى مى‏کند!
بنابراین با توجه به اینکه اختیارات هر دو سازمان (سازمان ولى‏امر و سازمان بیت‏العدل) را به صورت شفاف رهبران بهائیان تعریف و تعیین کرده و بر مداخله‌نکردن هر سازمان در حوزۀ وظایف دیگرى تأکید فراوان نموده‌اند، هیچ‏یک از سازمان‌هاى یادشده بدون وجود سازمان دیگر و به تنهایى نمی‌تواند جماعت بهائیان را اداره کند و در این صورت موضوعیت و مشروعیت خود را از دست مى‏دهد و نمى‏تواند وظایف و رسالت خود را تحقق بخشد. مضافاً اینکه هیچ‏یک از این سازمان‌ها نمى‏توانند در جایگاه سازمان دیگر قرار گیرند و وظایف و رسالت آن را انجام دهند.

از منظرى دیگر، با عنایت به اینکه در نظامنامۀ ادارى بهائیان، ولى‏امر، عضو ارشد و ریاست دائمى بیت‏العدل خواهد بود، در صورتى که با تسامح یا بر اساس مصالح و ضرورت‌هایى ناگزیر از قرار گرفتن یکى از سازمانهاى یادشده در جایگاه دیگرى باشد، این سازمان ولى‏امر است که مى‏تواند متناسب با جایگاه خود، در جایگاه بیت‏العدل قرار گیرد و در غیاب بیت‏العدل وظایف آن را تحقق بخشد، ولى سازمان بیت‏العدل با هیچ فرضى نمى‏تواند به جای سازمان ولى‏امر قرار گیرد؛ اتفاقى که در حال حاضر سازمان بهائیان را دچار بحران فزاینده نموده و این جماعت را با معمایى لاینحل مواجه ساخته است.

علاوه بر نصوص و دستورات یادشده، در ده‌ها نوشتۀ دیگر از رهبران بهائیت تأکید شده که ولى‏امر، رکن اعظم و اول سازمان مدیریت بهائیان و رئیس و عضو ارشد بیت‏العدل است و تبعیت همۀ آحاد و رجال بهائى از وى واجب مى‏باشد، اساس سازمان مدیریت بهائیان بدون ولى‏امر متزلزل مى‏گردد، سازمان بیت‏العدل فقط با ریاست و حضور ولى‏امر معنا و موضوعیت می‌یابد و بدون وجود و حضور ولى‏امر فاقد مشروعیت مى‏باشد؛ اتفاقى که قریب نیم قرن در سازمان مدیریت بهائیان رخ داده، جامعۀ بهائیان را با مشکل اساسى و بنیادى دچار ساخته، ریزش جماعت زیادی از سازمان بهائیت را موجب گردیده، پرسش‌هاى بسیاری را متوجه سازمان بیت‏العدل نموده و این سازمان را به آشفته‏گویى و تناقض‏گویى وادار ساخته است.

با توجه به توضیحات فوق، حذف سازمان ولایت امر از سازمان مدیریت بهائیان و قرار دادن تشکیلات بیت‏العدل به جاى ولى‏امر، در تعارض آشکار با دستورات و نوشته‏هاى بنیان‌گذاران بهائى قرار دارد، زیرا به پیامدهاى مهم و سوء زیر (از نظرگاه بهائیت) مى‏انجامد: ۱ــ حذف ستون و رکن اول و اعظم سازمان مدیریت بهائیان؛ ۲ــ حذف تکیه‏گاهى که مانع تزلزل جامعه بهائیت مى‏شود؛ ۳ــ حذف وجودى که بهائیان معتقدند به موجب وجود و حضور او کسب فیض مى‏کنند؛ ۴ــ حذف عضو ارشد و ریاست دائمى بیت‏العدل؛ ۵ــ حذف مقامى که ناظر بر تصمیمات و اعمال اعضاى بیت‌العدل می‌باشد و قرار است از تصمیمات غلط بیت‏العدل جلوگیرى کند و به وسیلۀ آن، افراد خاطى در سازمان بیت‏العدل تنبیه یا اخراج شوند؛ ۶ــ حذف مرجع کل جامعۀ بهائیان؛ ۷ــ حذف تنها مرجع مشروع (از دیدگاه بهائیت) براى دریافت و توزیع پول‌هایى که بهائیان (به عنوان حقوق‌الله) به تشکیلات مى‏پردازند؛ ۸ــ حذف مقامى که رسماً تبیین متون و نوشته‏هاى رهبران بهائى را برعهده دارد، و حذف…

پرسش‌هاى بى‏جواب

این تناقض و دوگانگى در رفتار و نظر کارگزاران بهائى، پرسش‌هاى متعددى را فراروى آنان قرار مى‏دهد که باید براى پیروان این مسلک پاسخگو باشند. از جمله:

۱ــ شوقى در کتاب «دور بهائى» گفته است: «با حذف مؤسسۀ ولایت‏امر، نظم جهانى حضرت بهاءالله تحریف شده و براى همیشه از آن اصل موروثى، که طبق نص حضرت عبدالبها همیشه مورد حمایت قانون الهى بوده است، محروم مى‏گردد.» بدین‌ترتیب آیا بیت‏العدل از طریق حذف ولایت امر، بزرگ‏ترین تحریف و انحراف را در مسلک بهائیت ایجاد ننموده و جامعۀ بهائیان را براى همیشه از اصل موروثى مورد نظر شوقى افندى محروم نساخته است؟ ۲ــ با توجه به تأکید شوقى افندى مبنى بر اینکه «هرگاه ولایت امر از نظم بدیع حضرت بهاءالله منتزع شود، اساس این نظم متزلزل گردد. بدون این مؤسسه وحدت امرالله در خطر افتد و بنیانش متزلزل»، آیا مؤسسۀ ولایت امر امروز وجود خارجى دارد و نبود آن بنیان جامعۀ بهائى را متزلزل نمى‏سازد؟ ۳ــ نصوص و دستورات متعدد بر ضرورت وجود و حضور ولى‏امر در میان جامعۀ بهائى چگونه نادیده گرفته شده است؟ ۴ــ چگونه سازمان بیت‏العدل به خود اجازه داده که مهم‏ترین سند و منشور ادارى بهائیان ــ الواح وصایا ــ را که موجودیت خود را از آن کسب کرده است، به دور اندازد و به مفاد آن کوچک‏ترین وقعى ننهد؟ ۵ــ آیا آیین بهائیت مطابق نگرش بنیان‌گذاران بهائى، بدون وجود و حضور ولى‏امرالله ارزش و مشروعیتى دارد؟ ۶ــ ولى‏امر (رکن اول و اعظم سازمان بهائیت) در حال حاضر کیست؟ ۷ــ آیا رکن دوم سازمان بهائیت (بیت‏العدل)، بنا به دیدگاه رهبران بهائى، بدون رکن اول و اعظم (ولى‏امرالله) اعتبار و مشروعیتى دارد؟ ۸ــ وظیفۀ تطبیق برنامه‏هاى بیت‏العدل با تعالیم بهائیت چگونه و به دست چه مرجعى انجام شود؟ ۹ــ چه مرجعی به تخلفات بیت‏العدل از تعالیم بهائیت رسیدگى مى‏کند؟ ۱۰ــ عضو ارشد و رئیس دائمى بیت‏العدل در حال حاضر چه کسى است؟ ۱۱ــ مرجع مشروع براى دریافت و توزیع پول‌هایى که بهائیان به تشکیلات مى‏پردازند کیست؟ ۱۲ــ تبیین متون و نوشته‏هاى رهبران بهائى به دست چه مرجعى انجام می‌شود؟ ۱۳ــ دورۀ شش‌سالۀ پس از فوت شوقى، که جامعه بهائى بدون ولى‏امر و بیت‏العدل بوده است، بر اساس تعالیم بهائیت چگونه توجیه مى‏گردد؟ ۱۴ــ خانم روحیه ماکسول به دستور چه کسى و بر اساس کدام اختیارات بلادرنگ، پس از فوت شوقى افندى، هیأت بین‏المللى بهائى را، که شوقى افندى آن را تأسیس کرده بود، منحل نمود و گروه دیگرى را به جای آن قرار داد. ۱۵ــ میسن ریمى، عضو هیأت بین‏المللى بهائى، که شوقى افندى او را به ریاست این هیأت منصوب کرده بود، به دستور چه کسى و بر اساس کدام اختیارات از مقام خود عزل، و از جامعۀ بهائیان طرد گردید؟ ۱۶ــ آیا جامعۀ بهائیان را گریزى از این تناقض هست که تشکیلات بیت‏العدل از یک‌سو فلسفه و ضرورت وجودى خود را به سخنان حسینعلى نورى ــ بهاءالله ــ و عباس افندى مستند سازد و در همان حال دستورات موکد آن‌ها در خصوص ضرورت حضور و استمرار ولى‏امر را در رأس جامعۀ بهائیان نادیده انگارد؟

اگر رهبران و هادیان بیت‏العدل ذره‏اى به مطالبى که در باب مقام و مرتبۀ رهبران بهائیت منتشر مى‏کنند، اعتقاد داشتند، بسیار بدیهى مى‏نمود که وضع کنونى را برنمى‏تافتند، اما آنان هیچ وقعى به آرزوهاى خانوادۀ میرزا حسینعلى ننهاده‌اند و درحالى‌که بر اساس اظهارات عبدالبهاء در نبود فردى از خانوادۀ میرزا حسینعلى در رأس بهائیت، براى بیت‏العدل هیچ اعتبارى منظور نمی‌شود و از مقام عصمت ادعایى نیز ساقط مى‏گردد، هم‏اکنون بیت‏العدل به تنهایى جامعۀ بهائیان را رهبرى مى‏کند.

بیت‏العدل در مقام پاسخگویى به این پرسش، نسبت به رفتار شوقى افندى نیز به نوعى تعریض کرده و گفته است: «حضرت شوقى افندى طى ۳۶ سال ولایت بدون وجود بیت‏العدل اعظم به انجام وظیفه مى‏پرداختند، اینک بیت‏العدل اعظم باید بدون ولى‏امر فعالیت کند»! ناگفته پیداست که معناى روشن چنین سخنى، همانا تلافى رفتار نامقبول شوقى افندى در گذشته مى‏باشد.

بیت‏العدل، همچنین، از پیروان بهائیت درخواست کرده است در مواجهه با چنین سؤالاتى، ایمان خود را تقویت کنند و به همۀ تعالیم بهائیت یقین داشته باشند تا از انحراف مصون مانند، آنگاه خواهند فهمید که هیچ تناقضى در تعالیم بهائى نیست و «در این زمینه یاران باید اهمیت سلامت فکرى و فروتنى را دریابند…. باید از توجهات مصلحت‏آمیز دربارۀ حقایق ضروریه بر حذر بود و از این قبیل کبر و غرور فکرى قطعاً اجتناب نمود»!

در هر حال، هادیان بیت‏العدل و مدعیان مسلک بهائیت باید تکلیف خود را با این تناقض روشن سازند و به استناد متون رهبران خویش، به این پرسش‌ها و ده‌ها پرسش مشابۀ دیگر پاسخ گویند و تودۀ بهائیان را از باتلاق تناقض‌ها و آشفتگی‌هاى موجود نجات دهند.

تعیین‌نشدن جانشین ولى‏امر توسط شوقى افندى

بر اساس متون منسوب به رهبران بهائى، ولى‏امر موجود باید ولى‏امر پس از خود را معرفى و تعیین کند. عباس افندى ــ دومین رهبر بهائیان ــ در «الواح وصایا» با صراحت بر این امر تأکید ورزیده است که «اى احباى الهى ولى‏امر از زمان حیات خویش من هو بعده را تعیین نماید تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد. » عقیم بودن یا مانع دیگرى‏ نیز نمى‏تواند باعث شود ولى‏امر بعدى تعیین نگردد، چه آنکه طبق دستور عباس افندى در «الواح وصایا»، اگر فرزند ذکور ولى‏امر، شایستۀ خلافت و جانشینى نباشد باید غصن و فرد دیگرى به عنوان محور وحدت، مانع از فروپاشى جامعۀ بهائیان گردد.

این نکته بسى حائز اهمیت است که بر اساس پیش‏بینى رهبران بهائى، سلسلۀ ولایت امر در جامعۀ بهائیان تا ۲۴ نفر استمرار مى‏یابد. عباس افندى در تفسیر مکاشفات یوحنا، ضمن مقایسۀ مسلک بهائیت با ادیان آسمانى یهود، مسیحیت و اسلام، و ادعاى برترى مسلک بهائیت بر این ادیان، تصریح کرده است: «…در هر دوره، اوصیا و اصفیا دوازده نفر بودند: در ایام حضرت یعقوب دوازده پسر بودند و در ایام حضرت موسى دوازده نقیب رؤساى اسباط بودند و در ایام حضرت مسیح دوازده حوارى بودند و در ایام حضرت محمد دوازده امام بودند، و لکن در این حضور اعظم، ۲۴ نفر هستند، دو برابر جمیع، زیرا عظمت این ظهور این چنین اقتضا نماید.»

به‌‏رغم جایگاه ممتاز و اختیارات گسترده‏اى که در کلام رهبران بهائیت براى ولى‏امر تعریف گشته و بر همین اساس بر ضرورت حضور و استمرار سلسلۀ ولایت امر فراوان تأکید شده و ولى‏امر موجود به تعیین و انتخاب ولى‏امر پس از خود مکلف گردیده است، شوق افندى به دستور اجداد و بزرگان خود توجهى ننمود و مطابق نظر بیت‏العدلی‌ها، ولى‏امر پس از خود را انتخاب نکرد و بدین‏ترتیب، جامعۀ بهائیان را از واسطۀ فیضى که خود براى آن‌ها قرار داده بود محروم ساخت.

معین نشدن ولى‏امر بعدى توسط شوقى افندى، نقض صریح منشور ادارى، دستورات و نصوص کارگزاران بهائى، و گواه روشنى است بر آشفتگى در مسلک بهائیت. بى‏توجهى و غفلت شوقى از تعیین ولى‏امر پس از خود، درواقع غفلت از تعیین عضو ارشد و رئیس دائمى سازمان بیت‏العدل، بى‏توجهى نسبت به تعیین و انتخاب مرجع کل جامعۀ بهائیان، غفلت از تعیین ستون و رکن اول و اعظم سازمان مدیریت بهائیان، غفلت از تعیین تکیه‌گاهى که مانع تزلزل جامعۀ بهائیت مى‏گردد، غفلت از تعیین وجودى که بهائیان به موجب وجود و حضور او کسب فیض مى‏نمایند، غفلت از تعیین مقامى که از تصمیمات نادرست بیت‏العدل جلوگیرى می‌کند و افراد خاطى در سازمان بیت‏العدل را تنبیه یا اخراج می‌نماید، غفلت از تعیین تنها مرجع صالح دریافت و توزیع حقوق‌الله بهائیان، غفلت از تعیین مقام مبیّن متون و نوشته‏هاى رهبران بهائى و… است.

جمع‌بندی:

۱ــ اگر بپذیریم که شوقى افندى وصیتى نداشته و ولى‏امر پس از خود را تعیین نکرده است؛ این پرسش به جد مطرح مى‏شود که چرا و چگونه شوقى به دستورات اکید پدر بزرگش (عباس افندى) و در واقع به مهم‏ترین سند نظم ادارى بهائیان (الواح وصایا) عمل نکرده است؟

۲ــ اگر مرام میسن ریمى امریکایى را بپذیریم که شوقى افندى داراى وصیّت‏نامه بوده و به موجب وصیّت‏نامه‏اش، میسن ریمى ولى امر دوم بهائیان انتخاب شده، در این صورت وجود سازمان بیت‏العدل فعلى، که قریب پنجاه سال است به تنهایى، رهبرى بهائیان جهان را به عهده دارد، چگونه توجیه‌پذیر است؟! و آیا در این فرض، مشروعیتى براى بیت‏العدل کنونى تصور کردنی مى‏باشد؟!

۳ــ با توجه به تأکید عباس افندى بر اینکه «اگر بهائیان دو فرقه شوند و هر یک بیت‏العدلى بنا کنند و مخالفت یکدیگر نمایند هر دو باطل است»، تکلیف بهائیان موجود چیست؟ اگر این سازمان، موجودیت و مشروعیتش را از رهبران خود مى‏گیرد، طبق دستور صریح عبدالبها، سازمان بهائیت به دلیل انشعابات و اختلافات موجود، مشروعیتش را از دست داده و در تاریکخانۀ بطلان سکنا گزیده است.

۴ــ آیا اقدام نکردن شوقى افندى به تعیین جانشین خود و معرفى ولى‏امر بعدى، گواه اعتقاد نداشتن وى به جایگاهى که خود و سایر رهبران بهائى به گزاف براى ولى‏امر تعیین کرده‏اند، نیست؟!

۵ــ آیا وجود تناقضات بی‌شمار در بین گفتار و کردار رهبران بهائیت، تحریف و نوسازى پیاپى متون و نوشته‏هاى رهبران اولیه، انشعابات متعدد در تمامى ادوار بهائیت و…، همه و همه بیانگر این حقیقت نیست که اساساً در بین کارگزاران و سیاستمداران تراز اول بهائیت، کوچک‏ترین نشانه‏اى از ایمان و اعتقاد مشاهده نمى‏شود و…؟

به‌راستى اگر شوقى افندى ــ اولین ولى‏امر بهائیان ــ به سخنان خود و بنیادگذاران مسلک بهائیت وقعى ننهاده است، آیا سرسپردگى و دلدادگى افراد بهائى به او و دیگر کارگزاران بهائیت، جز فرورفتن در باتلاق انحطاط و ظلمت جهل و تعصب، و محروم ساختن خویش از معنویت و درک حقیقت، و فاصله گرفتن از عقلانیت، توجیه دیگرى دارد؟!

پی‌نوشت‌ها

پژوهشگر حوزه اندیشه سیاسی.