خروج اسرائیل از دکترین ابهام هسته اى

مرحله اى که شعله جنگ هاى اعراب و اسرائیل فروکش کرده بود اما اسرائیل همچنان سعى در تقویت و تجهیز بنیه سیاسى _ اقتصادى خود با اتکا به هم پیمانان استراتژیک خود داشت و اعراب نیز درگیر بحران ها و تنش هاى داخلى بودند و همین امر باعث تضعیف هر چه بیشتر آنها مى شد. اسرائیل نیز صرف نظر از این دیدگاه که آیا اعراب با وجود شکست در سلسله جنگ هاى با اسرائیل (۱۹۶۷ و ۱۹۵۶) چقدر توانایى سازماندهى نظامى و شروع یک جنگ دیگر را دارند و به واسطه بیم از ریسک در معاملات بین المللى چاره اى جز مانور روى سلاح هاى هسته اى به عنوان نوعى برگ برنده در تنش هاى منطقه اى نداشت.
لذا رهبران رژیم اسرائیل از همان ابتداى تاسیس بر این عقیده بودند که نیاز مبرم به دستیابى به پیشرفته ترین فناورى سلاح هاى هسته اى دارند تا همواره قادر به ایجاد واکنش و تداوم تسلط و نفوذ خود در منطقه باشند. از این رو پروسه تلاش براى دستیابى به تکنولوژى حساس هسته اى نظامى در میان سران این رژیم بسیار زود آغاز شد و زودتر از آنچه انتظار مى رفت رژیم اسرائیل به سلاح هاى هسته اى دست پیدا کرد.
روند دستیابى این رژیم تا اوایل دهه ۱۹۹۰ برنامه هسته اى وسیع و بدون نظارت بین المللى منحصراً براى توسعه و تکثیر و گسترش سلاح هاى اتمى به عنوان نوعى افزایش قدرت چانه زنى در معادلات منطقه اى _ بین المللى بود. ایجاد فناورى غنى سازى و سانتریفوژ توسط ارتش و وزارت دفاع و ساخت یک مکان انفجار هسته اى پیشرفته باعث عطف جامعه جهانى و نگاه منفعل آژانس بین المللى انرژى اتمى (IAEA) به فعالیت هاى پنهانى هسته اى رژیم اسرائیل شد. اینکه چرا رژیم اسرائیل در این مدت از آزمایش هسته اى که نشانگر توانمندى هسته اى هر رژیمى است یا حتى بیان رسمى این توانمندى سر باز زده است و استراتژى ابهام هسته اى را در پیش گرفته است در نوع خود جالب توجه است: سران اسرائیل به خوبى بر این امر واقف بوده اند که اعلام رسمى توانمندى هاى هسته اى نظامى سرآغاز ایجاد یک مسابقه تسلیحات هسته اى تمام عیار در منطقه حساس خاورمیانه مى شد. تا قبل از وقوع جنگ سرد و فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى وجود یک جهان دوقطبى انجام این رقابت تسلیحاتى را آسان تر مى گرداند و این امر براى رژیم نوپاى اسرائیل دو مشکل عمده را ایجاد مى کرد؛ اولاً برترى کامل نظامى که این رژیم همواره در دستور کار خود داشت خدشه دار و رویاى تسلط کامل نظامى بر منطقه دست نیافتنى مى شد و ثانیاً افزایش هزینه هاى نظامى اسرائیل با ایجاد مسابقه تسلیحاتى به شدت افزایش مى یافت. امرى که البته براى اعراب برخوردار از درآمد سرشار نفت زیاد مشکل ساز نمى شد ولى اقتصاد ضعیف اسرائیل قدرت تحمل چنین شرایط نابسامانى را نداشت. باشگاه هسته اى (Nuclear clup) با مدیریت قدرت هاى غربى و خصوصاً ایالات متحده تنها به کشورهاى معدودى حق استفاده از فناورى هسته اى نظامى را مى داد که این دستیابى به صورت انحصارى مى بایست دنبال مى شد و براى اطمینان خاطر غرب نسبت به اشاعه و گسترش تسلیحات هسته اى لازم بود که معاهدات بین المللى در این خصوص به امضاى همه کشورها به خصوص کشورهاى اسلامى منطقه که در تقابل جدى با اسرائیل هستند برسد. شاید بتوان گفت براى حفظ موجودیت سیاسى رژیم اسرائیل و به این منظور بود که معاهداتى از قبیل پیمان NPT به محوریت آمریکا تنظیم و فضاى جهانى به سمتى هدایت شد که همه کشورها ملزم و متعهد اجراى آن باشند. افشاى توانمندى هاى هسته اى رژیم اسرائیل عملاً باعث عدم امضاى پیمان هاى هم ردیف پیمان NPT از سوى بسیارى از کشورها خصوصاً کشورهاى اسلامى مى شد و سناریوى ایالات متحده درخصوص تثبیت موانع حقوقى و بین المللى، عدم اشاعه و گسترش تسلیحات و فناورى هسته اى با مشکلات جدى مواجه مى شد اما در برهه کنونى مقامات تل آویو نیک دریافته اند که فضاى دیپلماتیک منطقه اى و بین المللى به دلایل ذیل دستخوش تغییرات اساسى شده است: اول اینکه ساختار دوقطبى جهان عملاً به ساختار تک قطبى مبدل شده و این امر مقدمات آغاز یک رقابت تسلیحاتى را بدون اتکا به ایالات متحده به عنوان یک حامى توانمند بین المللى ناممکن ساخته است، دوم، با توجه به علت عدم درک شرایط نوین بین المللى از سوى سران عرب، در حال حاضر اسرائیل بر تمامى یا حداقل کشورهاى عرب منطقه تسلط و سیطره محسوس نظامى _ سیاسى دارد و عملاً آغاز یک مسابقه تسلیحاتى جدید براى کشورهاى عرب ضرورتى بیهوده است، سوم، در حد فاصل سال هاى جنگ سرد شکاف تکنولوژیکى عرب _ اسرائیل چنان وسیع شده است که بدون حمایت یک ابرقدرت آن هم در مدتى کوتاه قابل جبران نیست، چهارم، امضا، تصویب و اجراى معاهداتى مثل NPT و پروتکل الحاقى توسط کشورهاى منطقه عملاً مستندات و قوانین حقوقى غیرقابل انکار را فراروى آنها قرار داده و این امر باعث عدم دستیابى آنها به تسلیحات هسته اى شده است. تازه اگر به فرض هم تل آویو اقدام به خروج از استراتژى ابهام هسته اى کند به لحاظ چارچوب هاى حقوقى و قانونى و بر اساس پروتکل هاى پادمانى راه دستیابى به فناورى هسته اى نظامى بسته است و تنها بهانه خروج از پیمان NPT ماده ۱۰ آن است که هم در شرایط خاص اجازه خروج از آن را به کشور متعهد خواهد داد. اما آمریکا سعى دارد با اعمال تغییراتى اساسى در اساسنامه NPT و تبدیل آن به NPT2 مثل نشست اخیر بازنگرى پیمان NPT در نیویورک، عملاً دیگر هیچ کشورى حق خروج از پیمان NPT را نداشته باشد. روشن است که در صورت تحقق این امر راه عملى مانور اعراب روى سلاح هاى هسته اى براى مقابله با رژیم اسرائیل عملاً بسته است.
با بررسى اجمالى کل تحولات روشن است که آمریکا و هم پیمانانش خصوصاً در طرح خاورمیانه بزرگ پروسه اى را در منطقه در دست اجرا دارند که هدف از آن انجام اصلاحات آمریکایى در منطقه است که شدیداً مورد حمایت هشت کشور صنعتى غرب نیز قرار دارد. که البته در این میان نقش رژیم اسرائیل در پیشبرد این برنامه ها قابل تامل است.
مردخاى وانونو دانشمند هسته اى اسرائیلى که در سال ۱۹۸۶ به علت افشاى اسرار هسته اى اسرائیل به ۱۸ سال بازداشت محکوم شده بود پس از آزادى مجدداً به افشاى مسائل هسته اى اسرائیل پرداخته است. وى نوامبر گذشته در مصاحبه با رادیو سراسرى نیوزیلند و روزنامه واشینگتن پست با انتقاد شدید از سیاست هاى دوگانه آمریکا و اروپا از وجود یک زرادخانه وسیع هسته اى و هیدروژنى در اسرائیل خبر داد. همزمان با سفر البرادعى مدیرکل IAEA به تل آویو در سال گذشته نیز رسانه هاى خارجى به مطرح کردن مجدد سلاح هاى هسته اى اسرائیل پرداختند. از سوى دیگر با مرورى به رسانه هاى پیرو صهیونیست ها مشخص مى شود که در گذشته _ حداقل در دو سال گذشته _ عمدتاً طرح دفاع پیش دستانه براى حمله به تاسیسات هسته اى ایران از سوى آ مریکا مطرح بوده در صورتى که در برهه کنونى سخن از حمله آ مریکا _ اسرائیل و این اواخر رژیم اسرائیل مطرح بوده است. سران تل آویو هر یک به صورت علنى با تایید قدرت اتمى اسرائیل صراحتاً بر اجراى سناریوى طرح دفاع مشروع تاکید مى کنند. میرداگان رئیس موساد، سیلوان شالوم وزیر امور خارجه، شائول موفاز وزیر دفاع و چند ماه قبل نیز مجلس نمایندگان اسرائیل از کابینه شارون خواست تا در کوتاه ترین زمان ممکن حمله پیشگیرانه را علیه تاسیسات هسته اى ایران مورد ملاحظه قرار دهد. همچنین سفر نمادین آگوست گذشته البرادعى به اسرائیل پس از صدور قطعنامه ژوئن شوراى حکام علیه ایران که به اعتقاد آگاهان سیاسى صرفاً راهبردى جهت متقاعد ساختن اعراب و برداشتن حساسیت ها از تل آویو بود بیانگر وجود خطوط قرمز آژانس در برخورد با این رژیم بود. اما طرح مسئله نشت مواد رادیواکتیو از تاسیسات دیمونا و عدم انکار آن از سوى سران رژیم اسرائیل، پوشش خبرى فعالیت هاى هسته اى اسرائیل، اجازه اظهارنظر به افرادى چون وانونو براى افشاى اسرار هسته اى و... عموماً با چه هدفى دنبال مى شود؟ در سال ۱۹۷۴ ایران طرحى را پیشنهاد کرد که به موجب آن منطقه خاورمیانه عارى از سلاح هاى هسته اى (NWFZ) شود. به دنبال آن ایران و بعضى از کشورهاى منطقه به طور مستمر پیگیر این موضوع بودند ولى در هیچ زمانى نهادهاى مسئول بین المللى پیگیر این قضیه نبودند. در سال گذشته مجمع عمومى IAEA با تصویب قطعنامه اى خواستار اعلام منطقه خاورمیانه به عنوان منطقه عارى از سلاح هاى اتمى شد و حتى مقرر شد که همایش بین المللى خاورمیانه عارى از سلاح هاى اتمى در وین برگزار شود. ظاهراً مسئله خاورمیانه عارى از تسلیحات اتمى جدى گرفته شده است ولى هدف از این رویکرد جدید چیست؟ مطابق برنامه ارائه شده توسط دولت شارون ارتش رژیم اسرائیل از نوار غزه و شمال ساحل غربى رود اردن عقب نشینى کرد. در سپتامبر ۲۰۰۲ امیرعبدالله خواستار خروج اسرائیل از نوار غزه و متقابلاً شناسایى و به رسمیت شناختن اسرائیل از سوى کشورهاى غربى شده بود. جدا از اینکه خروج از نوار غزه ممکن است بیانگر شکست استراتژى مشت آهنین شارون در مقابل استراتژى انتفاضه و مقاومت مردم فلسطین باشد. این سناریو صرفاً در چارچوب طرح خاورمیانه بزرگ قابل ارزیابى است و دور از ذهن نیست اگر اسرائیل با مظلوم نمایى هاى اینچنین نیز وارد روند همکارى با آمریکا در کنار سایر متحدین آن براى پیکار با تروریسم شود. از دگر سو پس از دیدار شارون از واشینگتن در فوریه سال گذشته اخبارى منتشر شد مبنى بر اینکه بوش و شارون بر طرحى مشترک توافق کردند که براساس آن اسرائیل به عنوان تنها قدرت اتمى خاورمیانه بزرگ از سوى IAEA پذیرفته شود. بدین ترتیب و با توجه به تاکید بوش بر لزوم تغییر NPT به NPT2 ایده خاورمیانه فاقد سلاح هسته اى به طرح خاورمیانه داراى یک ابرقدرت هسته اى به نام اسرائیل - و البته بعدها ششمین قدرت اتمى جهان- تبدیل خواهد شد.
تغییرات ژئوپولتیک منطقه اى و بین المللى، بازنگرى پیمان NPT و تبدیل آن به NPT2، طرح مجدد میزان توانمندى هاى هسته اى اسرائیل حتى توسط بنگاه هاى خبرپراکنى غرب، آزادشدن فانونو و عدم برخورد با اظهارات او، حمایت تلویحى و تصریحى قدرت هاى بزرگ از توانمندى هاى هسته اى اسرائیل و عدم بازرسى حتى یک بازرس آژانس از این تاسیسات گسترده، پرداختن مجدد به خاورمیانه عارى از تسلیحات هسته اى و استثنا کردن اسرائیل از آن همه و همه نشانه هایى از گذر سیاست هسته اى رژیم اسرائیل از ابهام هسته اى به قدرت هسته اى آشکار است.
با این وجود به نظر مى رسد براى توجیه و همراهى هرچه بیشتر افکار منفعل جامعه جهانى و انعقاد و تصویب معاهدات محدودکننده بیشتر براى سایر کشورها خصوصاً اعراب، رژیم اسرائیل احتیاج به یک عامل و شاید هم یک چاشنى انفجارى براى حرکت نهایى خود دارد. این عامل بدون شک و تردید پرونده هسته اى ایران است. ظاهراً اسرائیل براى افشاى علنى توانمندى هسته اى خود و خروج از استراتژى ابهام هسته اى نیاز به این بهانه دارد که ایران داراى سلاح هسته اى است. زیرا تل آویو با داشتن یک دشمن هسته اى فرضى راه را براى اعلام رسمى توانمندى هسته اى نظامى خود باز خواهد کرد. کسب این موقعیت مى تواند اسرائیل را به عنوان متمم سیاست خارجى آمریکا معرفى کند. سران تل آویو مى دانند زمانى اسرائیل به رسمیت شناخته مى شود که در معادلات منطقه ایفاى نقش کند. در آن صورت اگر صراحتاً آن را به رسمیت نشناسند تلویحاً به وجود او و نقش او اذعان دارند و حتى ارتباط سیاسى- اقتصادى نیز با او برقرار کنند. شواهد امر حکایت از کسب این موقعیت و پذیرش نقش موثر تل آویو از سوى اعراب منطقه نیز دارد. نقش آفرینى اسرائیل در صفحه شطرنج تحولات دیپلماتیک غیر از منطقه خاورمیانه تا قبل از فروپاشى شوروى سابق از محدودیت هاى خاص برخوردار بود. اما نمى توان بر نفوذ رو به رشد اسرائیل در کشورهاى مشترک المنافع و جمهورى هاى آسیاى میانه پس از فروپاشى شوروى سابق چشم پوشید. همچنین حوادث ۱۱ سپتامبر را مى بایست سکوى پرشى براى نفوذ هر چه بیشتر این رژیم در منطقه دانست. چرا که عملاً پس از این حادثه و اشغال افغانستان و عراق راه تل آویو براى نفوذ در معادلات ژئوپولتیک و ژئواستراتژیک منطقه باز شده است.
بنابر آنچه گفته شد رژیم اسرائیل براى حضور جدى در ماتریس استراتژیک منطقه با حمایت ایالات متحده به عنوان جدى ترین حامى استراتژیکش لابى هاى صهیونیستى مثل لابى آیپک (AIPAC)، کانون اروپائیان حامى اسرائیل (EOA) و... سعى وافر دارد تا خود را به عنوان تنها قدرت برتر هسته اى نظامى منطقه معرفى کند و این امر زمانى رنگ واقعیت به خود خواهد گرفت که شرایط مساعد براى خروج از دکترین ابهام هسته اى تل آویو مهیا باشد. ادعاى تهدید هسته اى و سپس القاى دشمنى هسته اى ایران، نفوذ سیاسى _ اقتصادى در کشورهاى منطقه به خصوص در ترکیه و عراق و تعدادى از کشورهاى عرب منطقه راه این رژیم را در رسیدن به چنین جایگاهى هموارتر مى کند.