ضرورت تغییر استراتژی‌ها برای پایان دادن به اشغال فلسطین

برغم این که جورج بوش بر تحقق این وعده تاکید کرده بود، اما بنا به اعتراف ابومازن، این نکته روشن است که مذاکرات کنونی میان فلسطینی‌ها و اسرائیل تا پیش از پایان سال میلای کنونی نمی‌تواند به توافقی میان طرفین منجر شود. شمار زیادی از سیاستمداران، اندیشمندان و پژوهشگران فلسطینی، عرب و غربی، به طور جدی در حال اندیشیدن به احتمالات و گزینه‌های ممکن پس از شکست مذاکرات کنونی هستند.
برخی به وقایع کنونی صلح بسیار ساده می‌نگرند، آنها می‌گویند: آنچه که موجب کندی روند مذاکرات شده، زمان است، چون مذاکرات به هرحال پیشرفت داشته و حتی ممکن است تا پایان سال جاری به پیشرفت‌های بیشتری نیز دست یابد. این عده بر این باورند که آنچه توفیق مذاکرات رادر سال 2008 محقق نکرد، ممکن است در سال 2009 آن را محقق سازد. آنچه مهم است اینکه ما باید به ادامه این مذاکرات پای‌بند باشیم و به آن شتاب بخشیم. ما باید آنچه را که تاکنون به آن دست یافته‌ایم، حفظ کنیم. این عده تاکید می‌کنند که باید مذاکرات سال آینده را از همان نقطه‌ای که در سال کنونی به آن رسیده‌ایم، آغاز کنیم: این دیدگاه بر این باور است که پای‌بندی ما به سندی که به خوبی نقاط مورد توافق و نقاط مورد اختلاف ما را مشخص می‌سازد، موجب خواهد شد تا دولت جدید آمریکا سند مزبور را به عنوان پلی به حساب آورد که می‌توان به وسیله آن، بدون وقوع هرگونه خلا از شرایط بحرانی کنونی عبور و از انفجار اوضاع که ممکن است مورد استفاده طرفها و دولت‌های مخالف صلح آمریکایی قرار گیرد، جلوگیری کرد. آمریکا بیش از 17 سال است بی‌آنکه به موفقیتی نائل شود، تلاش می‌کند تا به یک قرارداد صلح در خاورمیانه دست یابد و آن را بر تمامی منطق تحمیل کند. در مقابل دیدگاه فوق، دیدگاه دیگری وجود دارد که به مسائل نگاهی واقع‌بینانه دارد. نگاه دوم بر این باور است که مذاکراتی که پس از کنفرانس آناپولیس از سر گرفته شد، محکوم به شکست است، چو. ن این مذاکرات بدون مرجعیت مشخص و الزامی، بدون تضمین‌های بین‌المللی، بدون مشارکت موثر مجامع بین‌المللی و در فقدان یک مکانیسم اجرایی مناسب و دستور کار زمانبندی شده، آغاز شد.
بدین ترتیب باید گفت که مذاکرات، خودش خودش را کنترل می‌کند، یعنی اسرائیل به عنوان یک رژیم اشغالگر بر سرنوشت مذاکرات حاکم است و آمریکا نیز از این گفتگوها حمایت می‌کند. فرض بر این است که آمریکا در این فرایند، باید یک میانجی بی‌طرف باشد، در حالیکه این کشور به‌طور کلی از اسرائیل حمایت می‌کند و مواضعی جانبدارانه دارد. بوش و وزیر خارجه‌اش کاندولیزا رایس بارها این موضع را اعلام کرده‌اند که آمریکا قصد ندارد بر اسرائیل فشار وارد کند. بنابر آنچه گذشت، ملاحظه می‌کنیم که مذاکرات، صرفا بر حقوق فلسطینی‌ها که در قوانین و قطعنامه‌های مشروع بین‌المللی به تایید رسیده، متمرکز شده است، اما مذاکرات با هدف احقاق این حقوق صورت نمی‌گیرد. چون اصل مبادله زمین در برابر صلح فراموش شده است. ‌
مجتمع‌های صهیونیست‌نشین بزرگ به اسرائیل منضم شده است، مشکل آوارگان فلسطینی بدون توجه به مسئولیت تاریخی و قانونی اسرائیل، بدون توه به حق بازگشت و جبران خسارت، همچنان لاینحل باقی مانده است، رودخانه‌های داخل اراضی اشغالی سال 1967 تقسیم شده است، امنیت اسرائیل به عنوان مدخل و اولویت فرایند صلح در نظر گرفته شده است، از همه مهم‌تر، قوانین بین‌المللی زیرپا گذاشته شده است، اما در فرایند مذاکرات به این موارد اشاره‌ای نمی‌شود، چون قوانین می‌گویند: اشغالگری باطل، نامشروع و غیرقانونی است و تمامی آنچه که بر اشغالگری بنا شده نیز باطل، نامشروع و غیرقانونی است.
در این خصوص، گروه مطالعات <آکسفورد> و یک گروه استراتژیست فلسطینی که دهها شخصیت آکادمیک و سیاسی فلسطینی از طیف‌های گوناگون در آن عضویت دارند، ضرورت تحقیق و مطالعه پیرامون تغییر استراتژیهای فلسطینی را برای پایان دادن به اشغالگری، مطرح ساخته‌اند این گروهها تاکید کرده‌اند؛ ادامه مذاکرات به شیوه‌ای که از زمان برگزاری کنفرانس مادرید تا قرارداد اسلو، از شکست اجلاس کمپ دیوید در سال 2000 تا شکست نقشه راه در سال2003 و از شکست اجلاس آناپولیس در سال 2007 تاکنون صورت گرفته، در آینده نیز به شکست‌های هرچه بیشتر در سال‌های طولانی پیش‌رو منجر خواهد شد. ‌
حداکثر چیزی که رژیم صهیونیستی به عنوان یک راه‌حل به منظور پایان دادن به مشکل فلسطینی‌ها ارائه می‌دهد، تشکیل یک حکومت فلسطینی است که در ظاهر عنوان دولت فلسطینی را با خود یدک می‌کشد اما بیشتر شبیه حکومت تحت قیمومیت اسرائیل است و این در حالی است که باید سلطه اسرائیل بر حداقل 40 درصد از اراضی کرانه باختری از جمله بیت‌المقدس استمرار یابد و موضوع آوارگان فلسطینی نیز فراموش شود!
اهمیت سند آکسفورد به دو علت است: از یک طرف این سند ثمره و حاصل کمک‌های مالی اتحادیه اروپا است و از سوی دیگر، شخصیت‌های گوناگون و مستقل فلسطینی، احزاب و گروه‌های مختلف فلسطینی از جمله حماس و فتح در آن نقش داشته‌اند، اما آنچه که در اینجا مهم تر است، اینکه سند مزبور، گزینه‌های پیش روی فلسطینی‌ها را که متفاوت از گزینه‌های مطرح برای رژیم اشغالگر است، به شکلی روشن و ملموس توضیح می‌دهد. ‌
گزینه‌های رژیم صهیونیستی برای حل بحران عبارتنداز: حفظ وضع موجود به مفهوم همزیستی فلسطینی‌ها با رژیم اشغالگر و مذاکره تا ابد، تحمیل راه‌حل یک‌جانبه که شامل کوچاندن فلسطینی‌ها، جداسازی و تشکیل یک دولت فلسطینی با مرزهای موقت می‌شود. این راه‌حل یک‌جانبه، تمامی مسائل از جمله بیت‌المقدس، مرزها و آوارگان را به نفع دولت موقت یاد شده، حل و فصل خواهد کرد.
تلاش صهیونیست‌ها این است که یا اساسا دولت موقت فلسطینی تبدیل به یک دولت دائم شود، یا ممکن است بار دیگر خواستار بازگرداندن قیمومیت مصر و اردن برکرانه باختری و نوارغزه شوند.
این سند روشن می‌سازد که گزینه‌های استراتژیک فلسطینی‌ها برای پایان دادن به اشغالگری رژیم‌صهیونیستی، متعدد و متنوع است. براساس این سند، فلسطینی‌ها گزینه‌های دیگری را دراختیار دارند. باید شکست مذاکرات گذشته در تحقق وعده‌های اجلاس آناپولیس را به عنوان فرصتی ارزشمند برای پایان دادن به مذاکرات کنونی به حساب آورند، یا حداقل آن را به تعویق اندازند.
فلسطینی‌ها براساس یک استراتژی جدید، قادر خواهند بود تا اسرائیل را مجبور سازند به طور جدی برای امضای یک موافقتنامه که تضمین‌کننده حقوق فلسطینی‌ها براساس قوانین بین‌المللی و قطعنامه‌های مشروع بین‌المللی باشد، وارد مذاکره شود. نکته مهم این است که برای تحقق حقوق فلسطینی‌ها، صرفا نباید به مذاکره بسنده کرد، بلکه باید ملت فلسطین را قادر ساخت تا خود، این حقوق مشروع بین‌المللی (چون حق تعیین سرنوشت) را آشکار و متبلور سازد. ملت فلسطین باید براساس اصولی چون غیرقانونی بودن اشغال اراضی دیگران، حق تشکیل یک دولت فلسطینی در مرزهای 1967 و بیت‌المقدس و حل عادلانه مشکل آوارگان براساس قطعنامه 194، وارد عمل شود.
چنانچه رژیم صهیونیستی برای ورود به یک مذاکره حقیقی در چارچوب قوانین بین‌المللی آمادگی ندارد، برفلسطینی‌ها لازم است تا در استراتژی کنونی خود تجدیدنظر کنند. در اینجا باید یک استراتژی جایگزین تدوین شود، به شکلی که به مذاکرات کنونی پایان داده شده و برگزینه‌های دیگری تمرکز شود. در استراتژی جایگزین، گزینه‌های مورد نظر باید به دنبال تشکیل یک دولت ملی در فلسطین باشد، دولتی که کاملا در جهت منافع و مصالح فلسطینی‌ها و در چارچوب برنامه ملی فلسطین شکل گرفته باشد. این دولت ملی باید به عنوان ابزاری برای سازمان‌ها و احزاب فلسطینی عمل کند، نه به عنوان بدیلی برای آن‌ها این دولت باید اولویت نخست را به پایان دادن به تفرقه و اختلافات میان فلسطینی‌ها و بازگرداندن وحدت براساس یک برنامه ملی دموکراتیک و واقع‌بینانه اختصاص دهد. این برنامه ملی باید بتواند احزاب وگروه‌های فلسطینی را فعال و پویا گرداند، به شکلی که همه گروهها و نیروها را حول یک محور گرد آورد.
همچنین این برنامه باید بر یک مقاومت مفید و موثر که بتواند اهداف ملی را محقق سازد، اتکا کند و به ابتکار صلح فلسطینی که در سال 1988 پیشنهاد شد، بازگردد. ‌
از میان گزینه‌هایی که باید باب آن را گشود و برای آن آماده بود، گزینه ایجاد یک دولت با دو ملت یا یک دولت دموکراتیک است.
چنانچه در حال حاضر گزینه ایجاد یک دولت، امری محال و بسیار دشوارتر از گزینه یک دولت فلسطینی به نظر می‌رسد، اما در درازمدت به عنوان تنها گزینه ممکن خواهد بود، چون گسترش وحشتناک و سریع شهرکهای صهیونیست‌نشین، گسترش راههای مارپیچی و دیوار نژادپرستانه حائل، ایجاد پایگاه‌های نظامی اسرائیلی و مراکز هشدار که نیروهای اشغالگر آن را هدایت می‌کنند، اراضی کرانه باختری از جمله بیت‌‌المقدس که اسرائیل قصد دارد آن را به خود منضم کند یا در چارچوب یک راه‌حل نهایی، ‌می‌خواهد حداقل بر 40 درصد از آن اراضی سلطه داشته باشد، همگی در نهایت، گزینه یک دولت مستقل فلسطینی دارای حاکمیت با پایتختی بیت‌المقدس را از بین خواهد برد.
آری، گزینه‌ها و بدیل‌های دیگری برای فلسطینی‌ها به جای گزینه کنونی که به شکستهای پی‌درپی منجر شده است، وجود دارد، اما شرط موفقیت گزینه‌ها این است که باید به طور جدی و عملی با آن تعامل کرد. از این گزینه‌ها نباید به عنوان ابزاری برای مانور یا صرفا برای تهدیدات توخالی استفاده کرد.
هنگامی که این گزینه‌ها و بدیل‌ها به جای گزینه‌ها و بدیل‌های قبلی مورد توجه قرار گیرد، اسرائیل برای مدت زمانی نه چندان طولانی، احساس خواهد کرد که کنار گذاشتن گزینه دولت فلسطینی، این رژیم را در برابر یک دولت واحد قرار خواهد داد. در این حالت، اسرائیل به طور جدی به فکر عقب‌نشینی و به رسمیت شناختن حقوق ملت فلسطین، از جمله ایجاد یک دولت مستقل فلسطینی خواهد افتاد، زیرا رژیم‌صهیونیستی در اینجا به این نتیجه خواهد رسید که به رسمیت شناختن این حقوق، بهترین گزینه برای او خواهد بود.