ده پیشنهاد به آمریکا

مطلب زیر، متن سخنرانی غسان سلامه در کنفرانس نفت و پول است که چندی پیش در لندن توسط روزنامه هرالد تریبیون بین الملل و اینتلیجنس انرژی برگزار شد.

دکتر سلامه استاد روابط بین الملل در مؤسسه مطالعات سیاسی پاریس و مشاور بلندپایه سابق سرجیو دومللو نماینده ویژه سازمان ملل در عراق و همچنین وزیر فرهنگ لبنان است.

یک ماه پیش بسیاری از روزنامه های عربی در صفحه نخست خود تصویری از« امپراطور برمر» را چاپ کردند که در آن حاکم غیرنظامی آمریکا به تنهایی روی یک جایگاه سلطنتی نشسته بود و مراسم دانش آموختگی نخستین گروه از سربازان عراقی (۷۵۰ نفر) را مشاهده می کرد. بسیار در خاورمیانه این تصویر را تصویر فرمانروایی دیدند که با رضایت گارد امپراطور خود را به نظاره نشسته است. در همان روز موضوع دیگری مورد توجه دیگران قرار گرفت و آن این بود که آن روز شروع سال تحصیلی جدید اعلام شد، اما نه از سوی وزیر جدید آموزش عراق بلکه توسط مشاور آمریکایی او.
در همین حال یکی از نویسندگان ستون های ثابت نیویورک تایمز در همان روز در یادداشتی به خوانندگانش گفت که آمریکا ۸۷ میلیارد دلار برای «بازسازی عراق» اعطا می کند. او به خوانندگان مقاله اش نگفت که بخش عمده این پول صرف اهداف اشغال نظامی می شود، نه بازسازی عراق. نتیجه این خواهد بود که هرکس پول بدهد حکومت می کند. اگر کنگره پول بدهد اگر عراقی ها این را بپذیرند، اگر دیگر کشورها متمایل به پیوستن به آمریکا حتی در تعداد محدود باشند، چه نیازی به زحمت رایزنی در سازمان ملل یا گدایی در مادرید است؟ با اندکی شانس و با تأمین بودجه از سوی آمریکا و اندکی شکیبایی، اداره یکجانبه عراق از سوی آمریکا ممکن است بالاخره نتیجه دهد. اشغال مستقیم نظامی و کمک مستقیم مالی طبیعتاً به حاکمیت مستقیم سیاسی منجر می شود.
به نظر می رسد که آمریکا قصد دارد به کار خود ادامه دهد نه به خاطر اینکه تغییر مشی هزینه سیاسی بالایی دارد، بلکه به این دلیل که متقاعد شده این بهترین کار است.
هیچ کس نباید اراده ائتلاف برای پیروزی را دست کم بگیرد. ائتلاف در حال حاضر تنها ابزار کارآمد است و کل روند سیاسی حول آن طی می شود.
ائتلاف بر اساس فرضیه های ساده ای عمل می کند: ائتلاف تصمیمات محتاطانه ژنرال گارنر را در کنار طرح های پیش از جنگ وزارت خارجه دفن کرد. دستور تخریب و ویرانی حکومت عراق را داد، چون این حکومت یادآور حکومت شخصی صدام است پس باید نابود شود: ارتش مرخص شد، پلیس ملی مرخص شد، چهل هزار کارمند که تنها رسماً از افراد حزب بعث بودند اخراج شدند. تشکیلات اداری استان ها هم از میان رفت. ائتلاف قصد دارد عراقی جدید برای خود ایجاد کند و نباید ابعاد این خواسته حقیقتاً امپراطوری گرایانه را نادیده گرفت. این سیاست از ناحیه عراقی هایی حمایت می شود که این جریان «پاکسازی» را پیش شرطی برای پرکردن حکومت با افراد خود می دانند، کاری که به کندی انجام می شود. در عراق این بیم وجود دارد که دوران انتقالی که در جریان است در حقیقت گذار از دیکتاتوری به دمکراسی نباشد بلکه گذار از عراق تحت حکومت بعثی ها به سیطره جدید برخی از گروه های دیگر باشد. در این طرح ائتلاف برای هر یک و هر طرف نقشی خاص تعریف می کند: شورای حکومتی باید این کار را بکند، وزرا آن کار، روحانیون، نظامیان آمریکا، سازمان ملل و... بازیگران برای دستیابی به هدف خود وظیفه خاصی را به عهده می گیرند.
ائتلاف همه چیز را از دست نداده و مردم هم نباید این تلاش را بدون تعمق محکوم کنند.
آمریکا عراق را اشغال نظامی کرده و بنابراین تنها نیروی وحدت بخش در یک سرزمین بندبند شده است.
اکثر عراقی ها حتی تندترین منتقدانی که من می شناسم عقب نشینی فوری نظامی (آمریکا از عراق) را یک کابوس می دانند، نه به این دلیل که از بازگشت صدام به قدرت بیم دارند، آنطور که در بعضی جاها نوشته می شود، بلکه از شروع دوران هرج ومرج تمام عیار وحشت دارند. تخریب ساختارهای حکومتی تا حدی بوده که برخی عراقی ها دوست دارند فکر کنند هرج و مرجی که در روزهای اول ایجاد شده در حقیقت عمدی بود، با این هدف که اشغال نظامی درازمدت را مشروع سازد. صحبت از عقب نشینی ناگهانی آمریکا وحشت را به چهره هر عراقی می آورد. با یادآوری غارت و آشوبی که بعد از سقوط صدام در عراق روی داد درک این وحشت آسان می شود.
آمریکا پول بازسازی عراق را تأمین می کند، اگرچه هزینه ها بسیار بالاست اما آمریکا بر آمادگی خود برای پرداخت بهای اشغال این سرزمین تأکید کرده است.
باتوجه به نتایج مخدوش کنفرانس مادرید به نظر می رسد این گفته آمریکا که این راه آخرین راه است، اجتناب ناپذیر خواهد بود.
علی رغم برخی نظرات درباره خروج زودرس، میزان حمایتی که برمر در واشنگتن جلب کرد قابل توجه است. او باهوش و پرانرژی است و دیگران را جذب می کند، حداقل تا وقتی که آنقدر صبور باشد که به این بازی ادامه دهد. به سرعت یاد می گیرد و افکارش را جمع می کند و گاهی که نظراتش تأثیر منفی دارد درصدد تصحیح آن برمی آید.
اتئلاف که قصد حکومت مستقیم را دارد از پخش کردن سازماندهی شده قدرت در میان عراقی ها بهره بسیار می برد: چهره های بانفوذ شورای حکومتی از اعمال نفوذ تشکیلات موقت ائتلاف بر «مستقل ها» در این شورا و یا بر وزرای موقت خشمگین می شوند. از سوی دیگر حاکمان موقت مستقیماً با فرماندهان نظامی آمریکایی و انگلیسی سروکار دارند بدون اینکه حتی سیاستمداران به اصطلاح ملی را در بغداد مطلع کنند. بعضی از این حاکمان حتی با کشورهای همسایه توافقنامه امضا کرده اند.
نکته دیگر نامطمئن بودن این جهت گیری است. عراقی ها از ما و از خودشان می پرسند: آمریکایی ها چه می خواهند؟ شاید هدف اعمال برمرتبدیل کردن اکثر عراقی ها به ناظران منفعل باشد.
البته گروهی هم هستند که منفعل نمی شوند. اینان آن کسانی هستند که تاکنون به این نتیجه رسیده اند این اشغال مشهود کشورشان است و باید با زور در برابر آن مقاومت کرد.
بنابراین ما در این مکان قرار داریم: نمی توان با ائتلاف کار کرد بلکه باید برای آن یا علیه آن کارکرد و یا تا وقتی تشکیلات موقت ائتلاف به عنوان یک حاکم واحد روی کار است و قدرتی بیش از آنچه صدام داشت دارد، عراق را فراموش کرد.
آمریکا حکومت مستقیم را به عنوان یک اصل انتخاب کرده و برمر آن را به یک حکومت شخصی تبدیل نموده است. این تفکر و شیوه به قبل از ورود برمر بازمی گردد: غیرنظامیان پنتاگون چنین تصمیمی برای جنگ عراق گرفته بودند و برمر تنها لباس امپراطوری آماده را به تن کرد.
اما حکومت مستقیم به معنی مسئولیت کامل است و اشغالگران آمریکا با چالش های جدی روبرو هستند. موضوع امنیت بدون شک بیشترین اهمیت و اولویت را دارد.
عملیات کشتار سربازان آمریکایی روز به روز جسورانه تر و شیوه های آن پیشرفته و سازمان یافته تر می شود. عراقی ها به ویژه در پایتخت از اینکه بعد از یک خرید نیم ساعته سالم به خانه بازمی گردند خدا را شکر می کنند. هزینه ها بالاست (تا به حال ۱۶۰ میلیارد دلار تعهد شده است). بسیاری از عراقی ها از تضاد میان کارآمدی ماشین جنگی آمریکا و ناکارآمدی ماشین صلح آن سردرگم شده اند. عراقی های تبعیدی که از حمله آمریکا حمایت می کردند اکنون ناخشنودند چرا که آمریکا کشور را به آنها تحویل نداده است.
از آن مهمتر اینکه مردم که به آنها گفته می شود نه هدف جنگ ، بلکه نافع نهایی آن هستند اکنون منفعلانه در حاشیه مانده اند و فقط شاهد تحولات هستند نه احساس برد می کنند و نه باخت، نه پیروزی و نه شکست. احساسات قومی و قبیله ای اگرچه کمتر از حد پیش بینی ها نگران کننده است اما بدون شک رو به افزایش است.
بله آمریکا هنوز متعهد است اما موانع بسیار جدی تر از آن است که اشغالگران بی تاب پیش بینی می کردند، حتی جدی تر از آن است که کارشناسان واقعی می گفتند.
برای خارج شدن از این مخمصه ای که وحدت عراق، ثبات منطقه و انتخابات مجدد جورج بوش را تهدید می کند چه باید کرد؟ ۱۰ پیشنهاد می توان مطرح کرد، پیشنهاداتی که تنها وقتی مفید خواهد بود که اظهارات خودستایانه جای خود را به شیوه های منطقی بدهد.
نخست: عراق را از شر طرح های آزادکنندگان آن رها کند. این کشور باید آزاد شود. در حال حاضر اگر هم پایان اشغال نظامی ممکن نیست دست کم باید از این حرف ها که عراق سکوی پرتاب و الگویی درخشان و نمونه ای پیشرو می شود، باید پرهیز کرد. شرایط این کشور پیچیده است. دهه ها حکومت دیکتاتوری جنگ و از آن مهمتر ۱۳ سال تحریم، آن را آنقدر تضعیف کرده است که جایی برای آزمودن برنامه های بعد از جنگ و تبدیل کردن آن به الگویی برای دمکراسی یا سکوی پرتابی علیه سوریه و ایران یا حتی کلید حل اختلاف اعراب و اسرائیل باقی نمانده است.جایی برای نمایش دومین گام جنگ ضدتروریستی نیز باقی نمی ماند. تا وقتی عراق از بار نقشی که قرار است خارج از مرزهایش داشته باشد رها نشود قربانی آنچه آمریکا اغلب صدام را به آن دلیل مورد انتقاد قرار می داد باقی می ماند یعنی استفاده از عراق برای اهداف جاه طلبانه منطقه ای.
هرچه زودتر دولتی حقیقتاً موقت و رسماً مستقل برقرار کنید. خط مشی آمریکا این بود: کرزای در افغانستان بعد از جنگ، ابومازن در فلسطین بعد از انتفاضه و گروه لندن در عراق آزاد شده. کرزای هنوز در قدرت است، ابومازن از دور خارج شده و سیاستمداران تبعیدی جای خود را به حکومت مستقیم آمریکا در عراق داده اند. دلیل این تغییر مشی بعد از گذشت چند ماه بعد از پیروزی، هنوز روشن نیست.
نظر ما این نیست که به دوران پیش از برمر در عراق بازگردیم. بلکه بیایید به عراقی ها آنچه را که به افغان ها در بن دادید بدهید. یک دولت منتخب موقت که بر اساس یک قرارداد و توافق با آمریکا، سازمان ملل و دیگران کار کند و کشور را گام به گام به سوی تشکیل نهادهای دمکراتیک، پایدار و باثبات هدایت کند. اگرچه ناظران صحنه افغانستان از نبود عزم کافی در کابل برای توسعه پایگاه سیاسی دولت و گسترش آن بر سراسر کشور گلایه دارند و خواستار برگزاری یک کنفرانس بن دوم شده اند، اما الگوی مورد قبول تر برای شروع (در عراق) یا فرمول ماه مه گذشته یعنی دولت با حضور تبعیدی های عراقی است و یا حکومت مستقیم کنونی آمریکا.

۴-ساختار کنونی مبتنی بر اشغال را ترک کنید و به سرعت به سوی تشکیل یک نیروی چندملیتی تحت فرمان سازمان ملل گام بردارید. این نیرو در ابتدا می تواند تحت فرماندهی آمریکا باشد، حتی فرانسه هم با چنین کاری مخالف نیست. کشورهای مختلف حتی آنها که مخالف جنگ بودند نیروهایی را برای پاسداری از صلح به استان های مختلف عراق می فرستند البته تحت اداره شورای امنیت، یک اقدام هماهنگ برای واگذاری گام به گام امنیت به عراقی ها بر اساس یک جدول زمانی روشن ممکن خواهد بود.

۵-روند سیاسی را گام به گام و به آرامی طی کنید . نباید عجله بی جا به خرج داد تا این روند زنده بماند. مجمع ها و سمینارها را چند برابر کنید تا مردم نظرات و پیشنهادهایشان را ارائه کنند. به بخش ها و طبقات مختلف مردم توجه کنید، از جمله آنها که احساس می کنند کنار گذاشته شده اند. چنین برداشتی ایجاد نکنید که محتوا یا چارچوب روند تدوین قانون اساسی را تحمیل می کنید. دیگر نباید عراقی ها را ناآگاه و غافل از معنی دمکراسی فرض کرد. آنها می دانند دمکراسی چیست،اما نسبت به ظرفیت پیاده شدن آن تردید دارند. شاید هم حق داشته باشند. تدوین قانون اساسی را شروع کنید تا ببینید موضع گیری ها چگونه است و اختلافات تا چه حد زیاد می شود. به برگزاری انتخابات فکر کنید تا ببینید تا چه حد با هرج و مرج و حتی تحریم انتخاباتی روبرو می شوید. نیروی لازم برای به هم زدن همه پرسی یا انتخابات لازم نیست چندان عظیم باشد. انگیزه ضدآمریکایی در عراق اگر برای پیروزی در یک جنگ چریکی کافی نباشد،برای اخلال در استقرار و بازسازی نهادها کافی است. بازسازی نهادها باید شفاف باشد و به خود عراقی ها سپرده شود و ضرباهنگ آرام خود را طی کند.

۶-تئوری توطئه که خاورمیانه ای ها به آن علاقه مند هستند، می گوید وزیر سابق دفاع (عراق) که به شیوه ای متفاوت دستگیر شد،قرار است به عنوان مرد اول قدرت بعد از برمر در عراق آماده شود.
حرف از توطئه،بخشی از فرهنگ محلی است. اما یک عراق باثبات نمی تواند سالها و قرن ها منتظر بماند تا وقتی ارتش جدید عراق کارآمد شود. باید همه آنها که به ارتش و پلیس پیوسته اند جذب شوند (نه آنها که در نیروی ویژه رژیم گذشته یا در گروه های سرویس مخفی بوده اند).همه آنها که زیر ۳۳ سال سن دارند و در سرکوب قیام سال ۱۹۹۱ علیه صدام نقش نداشته اند. اکثر آنها در جنگ شرکت نداشته اند و طبق قانون در ۱۲ سال گذشته نه به آنها سلاح داده شده و نه هیچ نقش مهمی. در نیروگیری های جدید باید به تعادل قومی در این نهادها توجه کرد.
باید(با کمک پرونده های موجود) میان جنایتکاران جنگی رده بالا (تصمیم گیرندگان) و پایین (اجراکنندگان) از یک سو و متخصصانی که با انگیزه های فرصت طلبانه یا ایده آلیستی وارد این فعالیت ها شده اند از سوی دیگر تفاوتی روشن قائل شد. گروه اول را باید محاکمه کرد و گروه دوم را دوباره به کار گرفت.

۷- صندوق توسعه عراق و هیأت نظارت بین المللی که بر اساس قطعنامه ۱۴۸۳ شورای امنیت ایجاد شده را فراموش کنید. وزارت دارایی عراق و یا بانک مرکزی که هر دو مورد حمایت بانک جهانی و صندوق بین المللی پول باشند می توانند این کار را بکنند. در همین حال باید روند خصوصی سازی را کند کرد: عراق صدام نه از نظر سیاسی آلمان هیتلری بوده و از نظر اقتصادی آلمان هانوفری. ضرورت فوری فعلاً خصوصی سازی صنایع تخریب شده یا کم امکانات نیست، بلکه حکومت حقیقتی قانون است تا باندبازی های رژیم صدام جای خود را به نوع جدید از همان شیوه های قدیمی ندهد. اگرچه بسیاری از جمله برخی در کنگره آمریکا و یا در رسانه ها تردید دارند که الگوی آمریکا برای ایجاد یک بازار آزاد رقابتی در حقیقت همان الگویی است که اکنون در شرکت های عراقی اجرا می شود.

۸- یک صندوق چندمیلیارد دلاری برای جنوب تأسیس کنید تا این حقیقت که مناطق جنوب بغداد و رژیم گذشته مجازات می شدند و موردی بی مهری قرار داشتند جبران شود.
این صندوق باید نهادی عراقی باشد که مورد حمایت سازمان ملل و یونیسف قرار داشته باشد. این کار پاسخی به خواسته شیعیان در سراسر کشور برای زندگی بهتر است.

۹- پیامی روشن برای عراقی ها ارسال کنید با این مضمون که جامعه بین المللی حداقل در موضعگیری و نگرش خود وحدت دارد. از پایان جنگ سرد هیچ موضوعی به اندازه عراق، جامعه جهانی را دچار تفرقه نکرده است. عراقی ها از این حقیقت آگاهند و این موضوع به نگرانی آنها می افزاید.
آمریکا و متحدانش از اهداف خود در عراق بکاهند و به حکومت مستقیم خود پایان دهند، کشورهای مخالف جنگ هم باید به آن به عنوان یک کار انجام شده نگاه کنند و اکنون به بازسازی یک عراق متحد، آرام و موفق کمک کنند.
نه ائتلاف و نه منتقدان آن از دیدن یک عراق دچار آشوب و تروریسم زده خشنود نخواهند بود.

۱۰- هرگز فراموش نکنید که عراق جزیره نیست، پس همسایگان عراق را به مشارکت بطلبید. اگر کسی بخواهد درباره وضعیت کنونی عراق ساده نمایی کند، می گوید که آمریکا وارد شده و سازمان ملل خارج ماجراست و منطقه از تحولات عقب است. آمریکا برای اداره عراق به تنهایی، طی شش ماه آینده استراتژی روشنی داشته است. کاری کرده اند که کشورهای منطقه منفعل باقی بمانند و از سازمان ملل دعوت شده که نقشی مشروعیت بخش و کاملا فرمایشی در بازسازی عراق داشته باشد. آمریکا به تنهایی مشغول تبدیل کردن عراق به الگویی برای دمکراسی و پایگاه استراتژیک خود خواهد شد. آمریکا اکنون مشغول و گرفتار پاسخ دادن به پرسش هایی درباره بار مالی عراق و شیوه هزینه کردن پول ها در این کشور هستند.
نباید اهمیت این واقعه را نادیده گرفت. سازمان ملل چنین نکرد. یکی از ابعاد مهم ماموریت سازمان ملل در عراق برقراری گفتگو با شش کشور همسایه آن و همچنین اتحادیه عرب بود. پیام روشن بود: سازمان ملل درک می کند که همسایگان عراق ملاحظات و نگرانی های مشروعی در تحولات این کشور دارند، نگرانی هایی که باید به درستی مورد توجه قرار گیرد و همزمان از این کشورها دعوت شود که حداکثر تلاش خود را در کمک به ثبات بخشیدن به این کشور به کار گیرند.
باید به گلایه های آنها گوش داد و این کشورها را به ایجاد انگیزه در ثبات بخشیدن به عراق تشویق کنیم و این در چارچوب روابط چندقومی آنها با بسیاری از قبایل، اقوام و احزاب دو عراق ممکن می شود.
این شیوه برخورد همراه با گشاده رویی با کشورهای منطقه در بهترین حالت انحراف از ماموریت اصلی ودر بدترین حالت توجه غیرضروری به مشارکت بالقوه همسایگان عراق تلقی می شد. آمریکا عراق را اساسا جزیره ای می پنداشت که می توان آن را مستقلا دوباره شکل داد و وقتی دیگران مخالفت می کردند به دلیل مداخله غیرقابل قبول تهدید به مجازات می شدند.
اگرچه آمریکا در این میان هدفی داشت اما این تصور که بازدارندگی صرف می تواند برای حل این مشکل و مشکلات دیگر کافی باشد، تصور خامی بود.

راه سوم
وقتی ناتوانی آمریکا در نظارت کارآمد بر مرزهای عراق ثابت شد، ناپایداری این سیاست بیش از گذشته معلوم شد. این کار برای نیروهای آمریکایی در شرایطی که سرگرم دستگیری مقامات رژیم گذشته اند، بسیار دشوار است. این یک تضاد واقعی بود: نمی توان کشورهای منطقه را به تغییر رژیم تهدید کرد و بعد از آنها انتظار داشت که بی طرف بمانند و یا فراتر از آن به ایجاد ثبات در عراق هم کمک کنند. مقام های امریکایی پیش از جنگ بارها گفتند که هدف آنها شکل دهی دوباره به منطقه به طور کلی است، گفتند عراق فقط شروع کار است و کشورهای بعدی همچون ایران، سوریه یا عربستان در نوبت هستند. حماسه تغییر رژیم ،همسایگان عراق را در موضع تدافعی قرار داد و آنها خود را یا به آغوش واشنگتن انداختند و یا پز آشتی با آن را گرفتندو منتظر مانده اند تا شاید واشنگتن واقع بین تر شود و با توجه به هزینه ها و فواید تغییر رژیم در سراسر خاورمیانه از این کار منصرف شود. رهبران این کشور البته در پی موج روبه رشد مخالفت با اشغال عراق توسط آمریکا انگیزه پیدا کرده اند و برخی از آنها مطمئنا این مخالفت ها را تشویق هم می کنند. اختلافات روبه رشد میان آمریکا و اروپا درباره عراق نیز آنها را تشویق می کند. رهبران این کشورها باید با این حقیقت روبه رو می شدند که نیروی اشغالگر در عراق متحد اصلی اسرائیل است و شارون دوستان نیرومندی در واشنگتن دارد. درهم آمیختگی موضوع عراق با فلسطین از نظر اعراب، چه رهبران و چه مخالفان، دور نمانده است. به همین دلیل آنها انگیزه ای برای کمک به اوضاع عراق ندارند. ناپایداری این سیاست رفته رفته روشن شد. فرماندهان آمریکایی در شمال عراق به بازرگانان محلی اجازه دادند روابط تجاری با سوریه و ترکیه برقرار کنند، دولت آمریکا از سعودی ها و دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس خواسته است که برای بازسازی عراق مشارکت مالی کنند. از سوریه خواسته شده که در جنگ با تروریسم همکاری کند. همچنین ثابت شده است که ایران آنقدر قدرت دارد که برخورد نظامی با آن را دشوار کند، بویژه آنکه این کشور با حل موقتی مسائل هسته ای خود اکنون در وضع بهتری قرار دارد.به نظر می رسد که آمریکا اکنون در حال اتخاذ یک سیاست واقع بینانه تر است. ماهی را هر وقت از آب بگیرید تازه است.چهار عامل مهم در منطقه ای کردن موضوع عراق دخیل است:

۱- هوشیاری روبه رشد فرماندهان نظامی آمریکا در منطقه و آگاه شدن آنها از این موضوع است که همکاری با همسایگان عراق ضروری است.
۲- کم رنگ شدن شیفتگی شورای حکومت انتقالی عراق نسبت به آمریکا که احزاب و جناح های مختلف درون این شورا را به سوی کمک ها و مشورت های منطقه ای سوق داده است.

۳- حل موقتی اختلاف میان ایران و آژانس بین المللی انرژی هسته ای یکی از عوامل مهم است: مقامات آمریکایی تا حدی لحن خود را نسبت به ایران نرم کرده اند، همچنین تهران هم از موضع همکاری درباره پرونده هسته ای اش وارد شده و شاید رفتارش را با القاعده و طالبان تندتر کرده است.

۴- مخالفت گسترده با ورود نیروهای ترک به عراق هم روند منطقه ای کردن این موضوع را تشدید کرده است. حتی بهترین دوستان آمریکا در عراق مخالف دخالت نظامی ترکیه بودند. این مخالفت ها یا دلایل قومی داشت یا حزبی و فرقه ای. واکنش دیگر کشورها نیز چندان حمایتی نبود. اکثر آنها فکر می کردند که استقرار نیروهای نظامی ترکیه در عراق می تواند آغازگر روند کلی مداخله نظامی منطقه ای در این کشور باشد که این نوعی لبنانیزه شدن اوضاع است.
وقتی یک کشور هم مرز اجازه ورود پیدا کند. دیگران هم برای این کار جسارت می یابند. پیام اجلاس همسایگان عراق در دمشق این بود. عراق برای همسایگانش آنقدر مهم و آنقدر تهدیدکننده است که نمی توانند آن را به آمریکایی ها واگذار کنند. واقع بین های آمریکایی می گویند: خوب چرا این کار را نکنیم؟ اما این واقع بین ها نیستند که در مرحله اول خواستار مداخله نظامی شدند. مشکل عراق دقیقا این است که آنها که جنگ را شروع کردند می خواهند در تغییر و دگرگونی منطقه هم حرف اول را بزنند. برنامه ای که در آن کشورهایی که اکنون کمک آ نها مورد نیاز است در ردیف بعدی جنگ معروف به جنگ صلیبی برای دمکراسی قرار دارند. تغییر جهت از آن مسیر تهاجمی به سیاستی که مبتنی بر آشتی است برای نظریه پردازان دولت بوش آسان نیست. ائتلاف، با بی میلی در حال تصحیح بعضی از بدترین خطاهای خود است، اعضای سابق ارتش عراق را دوباره فراخوانده و کارمندان بعثی را به کارهای خود بازگردانده است. مسلح کردن پلیس نیز قبول شده است و به زودی انجام می شود. ظرفیت بعضی از مشاغل عمومی تکمیل شده است، از جمله در کار احیای مدارس روند تقسیم قدرت به اندازه تابستان، بد و ناکارآمد پیش نمی رود. همه اینها درست است. اما علی رغم وجود این نشانه های بهبود، مقاومت هم با هماهنگی بهتر و حرفه ای تر پیش می رود و جسورتر هم شده است. روحانیون برجسته نجف اکنون لحنی ناشکیباتر و انتقادی تر در پیش گرفته اند. تعداد سربازان آمریکایی که در دو هفته گذشته کشته شده اند بیشتر از سه ماه پیش است. این اکنون یک رقابت جدی میان عراق شکل یافته و تحت سلطه آمریکا و هرج و مرج و آشوب است. اکثر عراقی ها و رهبران خاورمیانه در قلب خود از پیروزی هر یک از این طرفین احساس ناخشنودی می کنند و به پیروزی هیچیک راضی نیستند. بنابراین این ۱۰ پیشنهاد با هدف توصیه راه سوم ارائه شد.